مسألة 2: « يعتبر في كل من السدر و الكافور أن لا يكون في طرف الكثرة بمقدار يوجب إضافته و خروجه عن الإطلاق و في طرف القلة يعتبر أن يكون بمقدار يصدق أنه مخلوط بالسدر أو الكافور و في الماء القراح يعتبر صدق الخلوص منهما وقدر بعضهم السدر برطل و الكافور بنصف مثقال تقريبا لكن المناط ما ذكرنا«.[1]
صاحب عروه می فرمايد میت را که سه غسل می دهند و غسل اولی بالسدر است و غسل دومی بالکافور است، معتبر است در این مائی که در غسل اولی استعمال می شود سدر آنقدر مخلوط نباشد که آب را من الاطلاق الی الاضافه خارج کند، ماء باید ماء مطلق بوده باشد به حیث اینکه اطلاق الماء بر او بلااضافةٍ و قیدٍ صحیح بوده باشد، و هکذا بر غَسل المیت بماء الکافور هم باید آب صدق بکند به آن ماء کما اینکه آب صدق می کند در غُسل بماء القراح، در غَسل به ماء السدر و الکافور هم باید صدق کند غَسل بالماء، مطلقاً، منتهی ماء القراح باید خلیط نداشته باشد که بحثش انشاءالله خواهد آمد. ولکن در اولی و دومی مثلا مثل آب صابون، که اینکه فرض بفرمایید لباس را می شورند با صابون بعد که می خواهند صابونش را بگیرند طشت را پر از آب می کنند این، فشار می دهند این ثوب ها را در آن آب، آب صابون دارد ولکن آب اطلاق می شود به او، بدان جهت می گويد بچه دست نزن به این آب نجس می شود، میخواهم لباس ها را آب بکشم، این آب صدق می کند این منافات ندارد مخلوط بودن به سدر، ولکن سدر آنقدری شد که آب را از اطلاق به اضافه خارج کرد او صحیح نیست، ماء باید مطلق بوده باشد، مشهور مابین اصحابنا قدیماً و حدیثاً اعتبار اطلاق الماء است، فی تغسیل المیت بماء السدر و بماء الکافور، و اینی که بعضی ها احتمال داده اند اساس در تغسیل میت تغسیل بالماء القراح است و اولی و دومی اینها مقدمه است بر تغسیل به ماء القراح، در ماء القراح باید آب مطلق بشود ولکن در آنها اعتباری ندارد این حرف مخالف با روایات است، مقتضی الروایات آن چیزی است که مشهور به او ملتزم شده اند، که غسل اولی ،تغسیل اولی و تغسیل ثانیاً هردو باید آنها مثل تغسیل ثالثاً به ماء مطلق بوده باشد، و دلالت می کند بر این معنا جملةٌ من الروایات، که مقتضای آنها این است آب مطلق بشود:
یکی از آن روایاتی که استدلال بر این اطلاق الماء می شود اطلاق می شود بر او صحیحه عبدالله بن مسکان است، صحیحه عبد الله بن مسکان روایت اولی بود [2]در باب دو از ابواب غسل المیت.
محمدبن یعقوب عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن الحسین بن سعید و محمد بن خالد، حسین بن سعید با محمد بن خالد، نقل می کنند عن النضر بن سوید عن ابن مسکان قال سألته عن غسل المیت قال اغسله بماءٍ و سدر، با آب و سدر بشور، باید آب صدق کند که با آب و سدر می شورد، چه جوری که وقتی که دست را انسان با آب و صابون می شورد، چه جور صدق می کند که دست را با آب و صابون می شورد، این جور باید صدق کند که ماء حین شستن ماء است که میت را با آب و سدر می شورد، واو الجمع، با آب و سدر می شورد، باید آب صدق کند، بعد هم می فرمايد ثم اغسله علی اثر ذلک غَسلةً اخری بماء و کافور، صدق کند که به ماء و کافور می شورد، که حین غَسل المیت و تغسیل المیت صدق کند که با آب و کافور می شورد آب باید صدق کند، واو است، این بماءٍ و کافور واو واو الجمع است یعنی باید هم کافور بوده باشد و هم آب بوده باشد، یعنی آب بوده باشد آب صدق کند، چه فرمودید؟ سؤال؟ جواب: تناقض هشت وحدت شرط داد، آب مطلق آن نیست که چیزی نداشته باشد، آقای من مضاف نمی شود، مضاف، بخوانید اقلا رساله های عملیه را نگاه کنید، اگر به آب یک چیزی ریختند یک چیزی به آب ریخته شد که از اطلاق خارج نمی شود، بدان جهت میگویند آب کثیف است آب رنگش برگشت، توجه کردید، آب مضاف این است که لا یصدقه اطلاق الماء علیه، باید آب را اضافه کنید تا مضاف صدق کند، بگویید توجه کردید آب و نمک، آب و هندوانه، مطلق آب صدق نمی کند یعنی آب بلاقید صدق نمی کند، ملاک اوست، سدر ریختن منافات ندارد که آب صدق می کند، بدان جهت کسی که لباس ها را با صابون می شورد، آن آب آب مطلق است ولو صابون دارد شاهد بر صدقش این است که اگر آن زنی که لباس را می شورد تو همین طشت، همسایه اش بپرسد که فلان خانم آبت سرده یا با آب گرم می شوری؟ می گويد نه با آب گرم می شورم، این آب صدق می کند، این خلیط بودن آب را از اطلاق به اضافه خارج نمی کند، بله اگر آنقدر خلیط شد که دیگر آب صدق نکرد، مثل اینکه گل و خاک آنقدر مخلوط به آب بشود که دیگر آب صدق نمی کند مثل بعض آب سیل ها، که گِل می آید که دیگر میگویند گل است آب نیست، او بله از اطلاق خارج می کند، کلام این است که سدری که ریخته می شود باید آنقدر کثیر نبوده باشد که آب را از اطلاق خارج بکند، باید مقداری باشد حداکثرش که حین شستن صدق کند که با آب می شورد، با آب و سدر می شورد، اطلاق صادق بشود.
باز دلالت می کند که آب باید مطلق بوده باشد، دلالت می کند بر این معنا صحیحه سلیمان ابن خالد که روایت ششمی[3] است.
و باسناد الشیخ عن النضر بن سوید عن هشام بن سالم عن سلیمان بن خالد، قال سألت ابا عبد الله علیه السلام، عن غسل المیت کیف یغسل؟ قال بماءٍ و سدر، و اغسل جسده کله، و اغسله اخری بماءٍ کافور ثم اغسله اخری بماءٍ دیگر قاطی ندارد آن آب، بله قلت ثلاث مرات؟ قال نعم، بدان جهت در مانحن فیه موقع شستن باید صدق کند که با آب دارد می شورد، به آن نحوی که در آن لباس شستن آن زن مثال زدم صدق می کند که با آب گرم می شورم این هم باید صدق کند که با آب می شورم.
باز دلالت می کند بر این معنا که باید آب بوده باشد و هی اظهر ما فی الباب صحیحه یعقوب بن یقطین است، روایت هفتمی[4] است.
و باسناده عن الحسین بن سعید یعنی اسناد شیخ مثل روایت قبلی که از نضر بن سوید بود، حسین بن سعید نقل می کند از یعقوب بن یقطین روایت من حیث السند صحیحه است، حسین بن یقطین نقل می کند آن جلیل القدر از جلیل القدر دیگری که یعقوب بن یقطین است، قال سألت عبد الصالح از امام موسی بن جعفر سلام الله علیه پرسیدم عن غسل المیت أ فیه وضوء الصلاة ام لا؟ درست توجه کنید، فرمود غسل المیت تبدأ بمرافقه فیغسل بالحرض که همان که گفتیم اگر چوبه بود که گفتیم اشنان است، ثم یغسل وجهه و رأسه بالسدر، ثم یفاض علیه الماء ثلاث مرات، و لا یغسلنّ الا فی قمیصٍ و یدخل الرجل یده و یصب علیه من فوقه و یجعل فی الماء شیءٌ من السدر، فی الماء، که ماء است شیء از سدر قرار داده می شود، بدان جهت امام علیه السلام فرمود و یفاض علیه الماء ثلاث مرات، بر میت سه دفعه آب ریخته می شود، غسل بالسدر غسل بالکافور غسل بماء القراح هر سه باید آب بشود، یفاض علی المیت الماء ثلاث مرات، این ثلاث مرات بله آن سه تا غسل است، و لا یغسلنّ الا فی قمیصٍ یدخل الرجل یده و یصب علیه من فوقه و یجعل فی الماء شیءٌ من السدر و شیءٌ من الکافور، و لا یعسر بطنه الا ان یخاف شیئاً فربما یمسح به رفیقاً یعنی یواش من قید ان یعسر، بله، بعد از آن می فرمايد ثم یغسل الذی غسله یده، آن کسی که این ثلاث مرات آب ریخت و غسل داد دستهاش را می شورد قبل ان یکفنه، قبل از اینکه تکفین کند، تا کجا می شورد؟ تا دوتا منکبش می شورد آن کسی که غسل داد، یفاض علی المیت الماء ثلاث مرات، باید ثلاث مرات آب ریخته بشود آب باید صدق کند بر او، بدان جهت ظاهر این روایت و خودش هم، شیءٌ من السدر، شیء ظهور دارد در قلیل، شیئی از سدر در آب ریخته می شود، یعنی شیئی یک چیزی ریخته می شود یک مقداری سدر ریخته می شود، این روایت اصلح ما فی الباب است.
در بعضی روایات دیگر یکی موثقه عمار بن موسی[5] است در موثقه عمار بن موسی اینجور است که می فرمايد ثم تبدأ فتغسل الرأس و لحیته بالسدر، اینجا ندارد بماءٍ و سدر، دارد یغسل الرأس و الوجه بسدرٍ، به سدر این اطلاق دارد هم سدر صدق می کند به آن وقتی که سدر در ماء کم باشد و صدق کند بر اینکه به سدر و آب می شورد، هم آن وقتی که پر از سدر بکند که بله، سدر و آب دیگر صدق نمی کند می گويد با سدر می شورد سدر تنها، این روایت مطلق است، این یغسل اینجا که دارد فتغسل الرأس و لحیته بسدرٍ حتی ینقیه، تا اینکه رأس و وجه را پاک بکنی به شستن به سدر، این معناش عبارت از این است که ولو سدر زیاد بوده باشد به نحوی که ماء از اطلاق خارج بشود او را می گيرد.
نظیر این است یک صحیحه دیگری، آن صحیحه دیگر صحیحه حلبی[6] است، که روایت دومی است در این باب، اذا اردت غسل المیت فاجعل بینک و بینه ثوباً یستر عنک عورته تا الی اخر می گويد که ثم تبدأ بکفیه و رأسه ثلاث مرات بالسدر، که سابقاً هم گفتیم که اصل رأس و رقَبه را مثل کفین به سدر سه دفعه بشور، گفتیم سه دفعه هم به جهت احراز وصول الی البشره است که بشره شسته شد، این به سدر مطلق است هم صدق می کند آنجایی که ماء و سدر بوده باشد هم جایی که آنقدر قاطی شده باشد که بسدرٍ باشد، ولو این دوتا روایت اطلاق دارد ولکن امام علیه السلام که در صحیحه یعقوب بن یقطین فرمود یفاض علیه الماء ثلاث مرات تقیید می کند فلیکن فی الماء شیءٌ من السدر تقیید می کند اطلاق را، می گويد باید سدر طوری بوده باشد که شیءٌ فی الماء بوده باشد، باید مقداری بوده باشد که یفاض علیه الماء ثلاث مرات صدق کند، این تقیید در این دو تا روایتی که عرض کردم، بلکه آن صحیحه ابن مسکان و صحیحه عبدالله و صحیحه سلیمان بن خالد هم آنها هم که بماء و سدر بود مقتضای آنها هم تقیید است که بسدرٍ مقید بشود به آن جایی که صدق کند یفاض علیه الماء ثلاث مرات، که اینکه غسل میت ثلاث مرات است.
این که بعضی ها احتمال دادند غسل میت همان غسل اخیری بشود این دوتا غسل اول للتنظیف است، به جهت این است که میت نظافت داشته باشد تا شسته بشود، یعنی اینها مقدمه غسل است غسل میت همان غسل اخیری است که بماء القراح هست بدان جهت عیب ندارد ماء مطلق بشود یا نشود فرقی نمی کند، کسانی این احتمال را داده اند ولی این احتمال احتمال صحیح نیست، امام علیه السلام می فرمايد یفاض علیه الماء ثلاث مرات، فرمود بر اینکه یغسل المیت بثلاث غسلات، در صحیحه فرمود، سه تا غسل است بعد فرمود به ماءٍ و سدر ثم بماءٍ و کافور، که ظاهرش هم ترتيب بود، که این مقدمه نیستند خودشان ثلاث غسلات واجب است حمل کردند اینکه ثلاث غسلات دوتایشان مقدمه است، این را از کجا میگوئید؟ ظاهر این است که ثلاث غسلات خودش واجب است، واجب است بعنوان اولی در عرض هم، یا سه تا یک غسل هستند یا هرکدام یک غسل است، ظاهر روایات این است که هرکدام یک غسل هستند، و سه تا غسل وجوب دارد هرکدام، متنهی علی الترتيب، ظاهر روایات ترتيب بود، و سه تا غسل بود و اطلاق الماء بود، توجه کردید بدان جهت ظاهر روایات این بود اخذ می کردیم، بله، ظاهر این روایات این است که در غسل سومی مطلق ماء مطلق کافی نیست، این غسل سومی به ماء مطلق بشود دیگر، نه مطلق ماء مطلق کافی نیست، باید مائی باشد که سدر و کافور نداشته باشد ماء بحت بوده باشد، یعنی ماء خالص از خلیطین بوده باشد کما اینکه این فحل الفقه سید یزدی قدس الله نفسه شریف می فرمايد یعتبر در غسل ثالث که آب خلیط سدر و کافور را نداشته باشد و ماء القراح بوده باشد خود روایات لسانش این بود که و یغسل ثالثاً بماءٍ قراح در بعضی روایات، و بماءٍ بحتٍ در بعضی روایات دیگر، ظاهرش این است که خلوص ماء اطلاق کافی نیست، و الا آب سدر آب مطلق است، آب غسل سومی را هم با سدر می شوریم، نمی شود، ولو ماء ماء مطلق است ماء السدر ولکن علاوه بر اطلاق خصوصیتی در او معتبر است، و آن خصوصیت این است که خلوص باید داشته باشد از این خلیطین، منتهی ظاهرش ماء قراح یعنی مائی که این خلیطین را ندارد، منافات ندارد که آب گل آلود بشود، بله توجه کردید ترابی داشته باشد، آن مضر نیست، ظاهر روایت این است که قراح یعنی بحت بوده باشد به نسبت الی مائی که در غسل اول و در غسل ثانی است، بدان جهت آب کثیف بوده باشد و گل آلود بوده باشد و امثال اینها بوده باشد آنها مانعی ندارد، خلوص از خلیطین، عبارت را اینجور می گويد در عروه، در آن غسل ثالث، معتبر است خلوص ماء از این خلیطین، و اما فی نفسه خلیط آخری داشته باشد، گل آلود بشود و امثال ذلک بوده باشد آن عیبی ندارد منافاتی هم با آب قراح و ماء بحت ندارد، هذا کله بحسب روایات که در ناحیه کثرت تحدیدش این است که از اطلاق خارج نشود آب، در غسل اولی و در غسل ثانی.
و اما در ناحیه قلّت چه قدر سدر بریزد که ایشان میگفتند؟ چقدر سدر بریزد؟ چقدر کافور بریزد؟ صاحب عروه قدس الله نفسه شریف بعد از آنکه تحدید در ناحیه کثرت را تمام فرمود، فرمود معتبر است که خلیط طوری باشد که آب را از اطلاق خارج نکند، در ناحیه قلت می گويد حدی ندارد، هرقدر می خواهید بریزید آب فقط باید از اطلاق خارج نشود، در ناحیه قلت صدق کند که شیءٌ من السدر در این آب است عرفاً، یک وقت این است یک دو تا توجه کردید مثلا سر آن قاشق چایی چقدر سدر بود ریخت، آن آب میگویند سدر ندارد این، باید عرفاً طوری باشد که بگویند در آب شیءٌ من السدر است این معنا بماءٍ و سدر واو الجمع صدق کند، باید اینقدر بوده باشد، این بحسب آب ها مختلف است، آب خیلی باشد باید خیلی بریزد، کم باشد کم میریزد، این نسبت توجه کردید حد محدودی ندارد.
ولکن از مفید قدس الله نفسه شریف نقل شده است[7] در ماء سدر که سدر می ریزند سدر به اندازه رطل باید بشود، یک قسمت از نه قسمت ساع بوده باشد، این کلام را شیخ در تهذیب گفته که متنش مال مفید مقنعه است در آنجا هست، بعد فرموده است و اما در کافور نصف مثقال، این را فرموده است.
اینکه کافور نصف مثقال است غیر مفید هم بیان فرموده اند، صدوق علیه الرحمه هم دارد این نصف مثقال را، ولکن آن روایاتی که در ید ما هست روایاتی که من حیث السند معتبر بوده باشد یا لااقل مشهور عمل کرده باشند، هیچ در این اساسی ندارد، نه رطل که مفید علیه الرحمه تحدید فرموده است، نه همانی که صدوق علیه الرحمه به یکی دیگر فرموده اند، اینها هیچکدام اساسی ندارد، بله در کافور در دو تا روایت اینجور ذکر شده است در موثقه عمار اینجور ذکر شده است، آنجا دارد که بله، ثم بجرةٍ من کافورٍ، غسل سدر را که تمام کرد امام می فرمايد، یک جره یعنی یک دلو آب، جره یعنی آن دلوی که از چاه آب میکشند، جره، جره یک دلو آب کشیده می شود، ثم بجرةٍ من کافورٍ یجعل فی جرةٍ من الکافور نصف حبةٍ، شاید هم نصف مثقال را بگوید، قدس الله نفسه شریف، از این نصف حبه توجه کردید که حداقلش نصف حبه یعنی نصف مثقال بوده باشد، این، در این روایت که موثقه عمار است نصف حبه است، ولکن در آن مرسله معتبره یونس که سابقا هم خواندیم آنجا همين جور است می فرمايد بر اینکه ثم صب الماء فی الآنیه، که دفعه دوم که میخواهد به کافور بشورد، آب را در آنیه ای بریز و الق فیه حبات کافورٍ، چند حبه که اقلش سه تا حبه می شود، آنجا نصف حبه بود اینجا توجه کردید سه حبه است، درست توجه کنید حبه دوتا اصطلاح دارد، یک اصطلاحش حبه همان که نخود تعبیر می شود ما می گوئیم، این چهار نخود است این چند نخود است، حبه اوست، اینکه امام علیه السلام در یک روایت می فرمايد نصف حبه، در روایت دیگر می فرمايد ثلاث حبات، این معنا محتمل نیست که نصف نخود باشد آن اثری ندارد، صدق نمی کند که بگوئی کافور، آن حبه نسیت، حبه به معنای اینکه یک قطعه معناش همین است حبه یعنی قطعه، خب شما می دانيد که قطعه کافور مختلف است، یک قطعه اش بزرگ است یکی کوچک است بدان جهت بزرگ باشد ظاهرا نصف حبه کافی است، نصف حبه ریخته بشود چونکه خرد بشود خیلی می شود، اگر قطعه قطعه کوچک بوده باشد اقلا چند تا باید ریخته بشود ملاک صدق است بدان جهت چونکه حبه هم کیفیتش و اندازه اش فرض نشده است، نتیجه تابع أخس المقدمتین است، وقتی که یکی از مقدمتین مجمل شد و معین نشد، این حبه هم معین نمی تواند بشود، بدان جهت ملاک صدق عرفی است که جعل فی الماء شیءٌ من الکافور، جعل فی الماء شیءٌ من السدر، وقتی که این معنا صدق کرد آن وقت کافی می شود، و مما ذکرنا معلوم شد که غسل، در غسل اولی با غسل در غسل ثانی این دوتا از غسل فی الماء القراح منتاج می شود که در اینها خلیط معتبر است، ولکن در آن ثالث خلوص معتبر است، که باید از این خلیطین خالص بشود، وقتی که از خلیطین خالص شد، غسل صحیح می شود ولکن ماء مطلق است ولکن سدر دارد، آن سومی را هم شستند، آن غسل باطل است، غسل سومی، باید خلوص داشته باشد کما اینکه صاحب عروه فرمود حیث ذکر سلام الله علیه فی الروایات ماء ماء بحت بوده باشد ماء ماء قراح بوده باشد، نفرمود ثم یغسل فی الماء، تقیید فرمود به ماءٍ قراح، تقیید فرمود بماءٍ بهت لازمه این تقیید بله ظاهر این تقیید این است که خلوص معتبر است، هذا کله بالنسبة الی هذه المسأله.
سؤال...؟ عرض، نمی گيرد آب همیشه تراب دارد، آب بلا تراب نمی شود، مگر صاف کند.
سؤال...؟ آقای من من گفتم دیگر چرا، این معناش این است یعنی ظهورش این است که بماءٍ بحت یعنی این خلیطین را نداشته باشد، بدان جهت آب را از چاه میکشند دیگر، آب را که از چاه کشیدیم من خودم کشیده ام زمان ما چاه بود دیگر در اول انقلاب، آب گل آلود می شود خاک دارد چونکه دلو است می خورد به اینور و آنور چاه، اگر ته چاه هم بله صاف بوده باشد موقع کشیدن گل آلود می شود، این را از بین نمیبرد و خواهیم گفت که رسول الله صلی الله علیه و آله وصیت کرد به علیٍ که آب بکش، آب چاه مرا با او غسل بده، آنها را نفی نمی کند، آن چیزی که در مانحن فیه نفی شده است بماء القراح و بماءُ البحت یعنی خلیطین را نداشته باشد، خلوص منه ماء معتبر است، خلوص از شیء آخر، سؤال...؟ چی فرمودید؟ نه تلخ باشد شیرین باشد شور باشد فرق نمی کند.
سؤال...؟ کافور حبه است نه سدر، مال کافوره، عرض می کنيم حبه گفتیم اسم وزن نیست.
سؤال...؟ باید صدق کند که بماءٍ و سدر می شورم، شما، گوش کن دیگر تضییع وقت نکن بذار حالی کنم، شما اگر میخواید بر اینکه لباست را با صابون بشوری، توجه کردی، این صابون آیا توزنی؟ سر قاشق شیء انداختی به یک طشت بزرگ از آب، شما لباس را می شوری کسی می آید نگاه می کند به شما چی می گويد؟ می گويد شما با صابون و آب می شوری؟ میگه صابونت کو؟ آب خالص است این، باید طوری بوده باشد که صدق کند آقایان فقیه باید فهم عرفی داشته باشد، این که میگویند در فهم خطابات رجوع می شود به فهم عرفی نه اینکه از بقال میپرسند، یعنی در نظائر این مورد اهل عرفی که خودشان استعمال می کنند در نظائر اینجور موارد مرادشان چه می شود؟ او را باید فقیه تطبیق بکند به کلام امام علیه السلام بدان جهت باید صدق کند که این به آب و سدر می شورد، کما اینکه صدق می کند با آب و صابون می شورد، با صابون تنها می شوری این آب نیست کف است همش صابون است، آنجور نباید بشود، که گفتیم صب علیه الماء ثلاث مرات، باید آب بشود، بماءٍ و سدر بشود تا شما فقیه بشوید انشاء الله، گذشتیم این مسأله را.
مسألة 3: « لا يجب مع غسل الميت الوضوء قبله أو بعده و إن كان مستحبا و الأولى أن يكون قبله«.[8]
بعد می رسیم به مسأله ای دیگر، آن مسأله دیگر عبارت از این است، صاحب عروه قدس الله نفسه شریف فتوا می دهد، می فرمايد قبل از اینکه میت را غسل بدهند به سه غسل، وضوء دادن میت وجوبی ندارد که میت صورتش را بشورند به قصد وضوء دادن، دست راستش را بشورند، دست چپش را بشورند با دستهاش ممکن بوده باشد سرش با دست راستش مسح کند رأسش را میت خودش را بردارند با دستش، یا با رجلینش اگر ممکن شد، ممکن نشد این شخصی که مغسل است او با ید میت مسح کند رأس و رجلینش را این وجوبی ندارد، وضوء دادن میت قبل از اغسال وجوبی ندارد، این معنا که غَسل واجب نیست این معنا واجب نیست مشهور عند الاصحابنا است قدیماً و حدیثاً، فقط آن چیزی که از اصحاب ما جدا شده است ابی الصلاح است، ایشان فرموده وضوء دادن واجب است میت را، مفید علیه الرحمه که وصف غسل میت را کرده است آنجا فرموده است این وضوء دادن به میت است، وصف، در وصف الغسل وضوء را هم ذکر کرده است، کما اینکه ابن البراج از اصحاب ما این را ذکر کرده اند در وصف الغسل، شیخ طوسی قدس الله سره که از او گرفته می شود از کلمات او عمدةً استشمام می شود فتوی المشهور، ایشان فرموده است که رویتُ احادیث، یا رویَت احادیثُ روایت شده است احادیثی، هردوتا صحیح است که میت را وضوء می دهند، ایشان فرموده است فمن عمل بها کان احوط، فمن عمل بها، این دوتا فرق پیدا می کند ها، اگر بگوید که یجب الاحتیاط بالعمل بها یعنی آن معناش این است که احتیاط است، فمن عمل بها کان احوط، فمن عملَ قضیه شرطیه است، اگر عمل بکند احتیاط می شود، این معناش این نیست که این احتیاط واجب است، و من هنا از اصحاب ما از فقها ما کسی به شیخ نسبت نداده اند به شیخ الطائفه که ایشان قائل است بر اینکه وضوء احتیاط واجب است، چونکه کلامی که ایشان در نهایه فرموده اند، یا اهل التدقیق و التأمل قضیه شرطیه است، فرموده است فمن عمل بها کان احوط، اما عمل واجب است لازم است احتیاط وجوبی، نه این معنا درنمی آید، خب احتیاط است دیگر، محتمل است در واقع مشروع بوده باشد، یا واجب بوده باشد.
و کیف ما کان آن هایی که مثلا این مسلک را که وضوء واجب است دلیل آورده اند و شاید از اصحاب ما أبی الصلاح ملتزم به وجوب شده است به واسطه این روایاتی است که خدمت شما عرض می کنم، از این روایات که خدمت شما عرض می کنم باب شش از ابواب غسل المیت است، صاحب وسائل فتوا می دهد، حالا ببینید مسأله چه جور واضح بود پیش ایشان که فتوا می دهد، باب استحباب وضوء المیت قبل الغسل و عدم وجوبه، فتواست این فتوای صاحب وسائل است، روایت اولی اینجور[9] است:
محمد بن حسن باسناده عن سعد بن عبدالله عن ابی جعفرٍ، ابی جعفر یعنی احمد بن محمد بن عیسی، درست توجه کنید یک نکته ای بگویم در سند این روایت، این روایت را اصحاب ما تعبیر کردند به صحیحه، صحیحه حریز، روایت این جور است محمد بن حسن باسناده عن سعد بن عبدالله که همان اشعری قمی است، بله، همان استاد محمد بن حسن ولید، و دیگران عن ابی جعفر که احمد بن محمد بن عیسی است عن علی بن حدید، علی بن حدید توثیقی ندارد، چونکه کامل الزیاره و اینها را ما معتبر نمیدانیم، آن توثیقی هم ندارد، این علی بن حدید عن عبد الرحمن بن ابی نجران و الحسین بن سعید، انسان وقتی که به وسائل نگاه کند به نسخه وسائل یا به تهذیب، ظاهرش این است که علی بن حدید نقل می کند از دو نفر از دو بزرگوار عبد الرحمن بن ابی نجران و حسین بن سعید، این حسین بن سعید و عبد الرحمن بن ابی نجران این ها نقل می کنند عن حریز عن ابی عبد الله علیه السلام، آن وقت تعجب می کند که علی بن حدید که صحیح نیست این روایت چه جور صحیحه تعبیر کردند؟ در این روایت در سند اشتباه شده است، این اینجور است که محمد بن الحسن باسناده عن سعد بن عبدالله عن ابی جعفر، احمد بن محمد، عن علی بن حدید و عبد الله بن ابی نجران و حسین بن سعید، که احمد بن محمد بن عیسی از سه نفر نقل می کند علی بن حدید و عبد الرحمن بن ابی نجران و الحسین بن سعید، این سه نفر نقل می کنند عن حماد عن حریز عن ابی عبدالله علیه السلام روایت این است و روی این اصل هم صحیحه است، شما بگوئید از کجا میگوئید روایت اینجور است؟ برای اینکه روایتی پیدا بشود که علی بن حدید از حسین بن سعید نقل کند یا علی بن حدید از الرحمن بن ابی نجران نقل کند، اینجور روایتی ما نداریم، روایاتی که داریم این است که علی بن حدید و عبدالرحمن بن ابی نجران این ها در طبقه واحد هستند که احمد بن محمد بن عیسی از هردو تا نقل می کند، حسین بن سعید هم با اینهاست که احمد بن محمد بن عیسی از حسین بن سعید روایاتی دارد الی ماشاءالله، این یک روایتی پیدا بشود که علی بن حدید نقل کند از حسین بن سعید اینجور چیزی نیست، بلکه عکسش هست، حسین بن سعید طبقه اش پایین تر است، حسین بن سعید از علی بن حدید روایت دارد، نه اینکه علی بن حدید از حسین بن سعید روایت داشته باشد، این اینجور است که سعد بن عبدالله عن ابی جعفر احمد بن محمد که عیسی است، خودش در بعض روایت قید کرده است سعد بن عبدالله که عن ابی جعفر احمد بن محمد بن عیسی، نقل می کند ، احمد بن محمد بن عیسی، از سه نفر روایت دارد از علی بن حدید روایتش کم است از حسین بن سعید روایاتش الی ماشاء الله است احمد بن محمد بن عیسی روایاتش از عبدالرحمن بن ابی نجران هم کثیر است ولکن مثل حسین بن سعید نیست، روایاتی هم دارد این شخص عن علی بن حدید و عبد الرحمن بن ابی نجران که این دوتا معاً هستند بدانجهت در این سند این روایت اینجور که صاحب وسائل نقل می کند تهذیبی که من دارم آن نسخه ای که در دست دارم نسخه جدید آن هم همين جور است که صاحب وسائل نقل می کند ولکن این اشتباه است، این نسخه به قرینه روایات دیگر باسناده عن سعدبن عبدالله عن ابی جعفر احمد بن محمد عن علی بن حدید و عبدالرحمن و الحسین بن سعید این سه تا نقل می کنند عن حماد عن حریز که آنجا امام علیه السلام فرمود المیت یبدأ بفرجه اول فرجش را پاک می کنند ثم یوضأ بوضوء الصلاة بعد از آن وضوء می دهند به میت وضوء صلاة را، ثم ذکر الحدیث.
آن حدیثی که شیخ قبلا نقل کرده است آن حدیث هم حدیث عبدالله بن عبید است که اینجا صاحب وسائل روایت دومی نقل می کند، در این روایت عبد الله بن عبید هم سند این است و اسناد شیخ آن هم دلالتش درست بود هم سندش درست بود. روايت دومی[10] بود:
و باسناده عن محمد بن یحیی العطار عن محمد بن احمد بن یحیی الاشعری صاحب نوادر الحکمه، عن ایوب بن نوح عن المُسلیّ عن عبد الله بن عبید، این مسلی هم توجه کردید شخص ثقه است شخص ثقه است اسمش یادم رفت توثیق شده است، این عبدالله بن عبید توثیق ندارد، روایت من حیث السند ضعیف است، قال سألت ابا عبدالله علیه السلام عن غسل المیت آنجا دارد بر اینکه ثم یغسل فرجه و یوضأ وضوء الصلاة، یک روایت دیگری هم دارد سه تا هستند تا ببینیم کجا بیان می شود.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص392.
[2] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ غُسْلِ الْمَيِّتِ فَقَالَ اغْسِلْهُ بِمَاءٍ وَ سِدْرٍ- ثُمَّ اغْسِلْهُ عَلَى أَثَرِ ذَلِكَ غَسْلَةً أُخْرَى- بِمَاءٍ وَ كَافُورٍ وَ ذَرِيرَةٍ إِنْ كَانَتْ- وَ اغْسِلْهُ الثَّالِثَةَ بِمَاءٍ قَرَاحٍ- قُلْتُ ثَلَاثُ غَسَلَاتٍ لِجَسَدِهِ كُلِّهِ قَالَ نَعَمْ- قُلْتُ يَكُونُ عَلَيْهِ ثَوْبٌ إِذَا غُسِّلَ- قَالَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ يَكُونَ عَلَيْهِ قَمِيصٌ- فَغَسِّلْهُ مِنْ تَحْتِهِ- وَ قَالَ أُحِبُّ لِمَنْ غَسَّلَ الْمَيِّتَ- أَنْ يَلُفَّ عَلَى يَدِهِ الْخِرْقَةَ حِينَ يُغَسِّلُهُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص479.
[3] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ غُسْلِ الْمَيِّتِ- كَيْفَ يُغَسَّلُ قَالَ بِمَاءٍ وَ سِدْرٍ- وَ اغْسِلْ جَسَدَهُ كُلَّهُ وَ اغْسِلْهُ أُخْرَى بِمَاءٍ وَ كَافُورٍ- ثُمَّ اغْسِلْهُ أُخْرَى بِمَاءٍ قُلْتُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قَالَ نَعَمْ- قُلْتُ فَمَا يَكُونُ عَلَيْهِ حِينَ يُغَسِّلُهُ- قَالَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ يَكُونَ عَلَيْهِ قَمِيصٌ- فَيُغَسَّلُ مِنْ تَحْتِ الْقَمِيصِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص483.
[4] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُ الْعَبْدَ الصَّالِحَ ع عَنْ غُسْلِ الْمَيِّتِ- أَ فِيهِ وُضُوءُ الصَّلَاةِ أَمْ لَا- فَقَالَ غُسْلُ الْمَيِّتِ تَبْدَأُ بِمَرَافِقِهِ فَيُغْسَلُ بِالْحُرُضِ- ثُمَّ يُغْسَلُ وَجْهُهُ وَ رَأْسُهُ بِالسِّدْرِ- ثُمَّ يُفَاضُ عَلَيْهِ الْمَاءُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- وَ لَا يُغَسَّلَنَّ إِلَّا فِي قَمِيصٍ- يُدْخِلُ رَجُلٌ يَدَهُ وَ يَصُبُّ عَلَيْهِ مِنْ فَوْقِهِ- وَ يُجْعَلُ فِي الْمَاءِ شَيْءٌ مِنَ السِّدْرِ وَ شَيْءٌ مِنْ كَافُورٍ- وَ لَا يَعْصِرْ بَطْنَهُ إِلَّا أَنْ يَخَافَ شَيْئاً قَرِيباً- فَيَمْسَحُ [مَسْحاً] رَفِيقاً مِنْ غَيْرِ أَنْ يَعْصِرَ- ثُمَّ يَغْسِلُ الَّذِي غَسَّلَهُ يَدَهُ- قَبْلَ أَنْ يُكَفِّنَهُ إِلَى الْمَنْكِبَيْنِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- ثُمَّ إِذَا كَفَّنَهُ اغْتَسَلَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص483.
[5] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص485.
[6] وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا أَرَدْتَ غُسْلَ الْمَيِّتِ- فَاجْعَلْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ ثَوْباً يَسْتُرُ عَنْكَ عَوْرَتَهُ- إِمَّا قَمِيصٌ وَ إِمَّا غَيْرُهُ- ثُمَّ تَبْدَأُ بِكَفَّيْهِ وَ رَأْسِهِ «1» ثَلَاثَ مَرَّاتٍ بِالسِّدْرِ- ثُمَّ سَائِرِ جَسَدِهِ وَ ابْدَأْ بِشِقِّهِ الْأَيْمَنِ- فَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَغْسِلَ فَرْجَهُ فَخُذْ خِرْقَةً نَظِيفَةً فَلُفَّهَا عَلَى يَدِكَ الْيُسْرَى- ثُمَّ أَدْخِلْ يَدَكَ مِنْ تَحْتِ الثَّوْبِ الَّذِي عَلَى فَرْجِ الْمَيِّتِ- فَاغْسِلْهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تَرَى عَوْرَتَهُ- فَإِذَا فَرَغْتَ مِنْ غَسْلِهِ بِالسِّدْرِ- فَاغْسِلْهُ مَرَّةً أُخْرَى بِمَاءٍ وَ كَافُورٍ وَ بِشَيْءٍ مِنْ حَنُوطٍ- ثُمَّ اغْسِلْهُ بِمَاءٍ بَحْتٍ غَسْلَةً أُخْرَى- حَتَّى إِذَا فَرَغْتَ مِنْ ثَلَاثِ غَسَلَاتٍ جَعَلْتَهُ فِي ثَوْبٍ نَظِيفٍ ثُمَّ جَفَّفْتَهُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص479.
[7] محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، (بيروت، دار إحياء التراث العربی، چ7، ت1404ق)، ج4، ص126.
[8] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص392.
[9] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمَيِّتُ
يُبْدَأُ بِفَرْجِهِ ثُمَّ يُوَضَّأُ وُضُوءَ الصَّلَاةِ ثُمَّ ذَكَرَ ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص491.
[10] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنِ الْمُسْلِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَيْدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ غُسْلِ الْمَيِّتِ- قَالَ تُطْرَحُ عَلَيْهِ خِرْقَةٌ ثُمَّ يُغْسَلُ فَرْجُهُ- وَ يُوَضَّأُ وُضُوءَ الصَّلَاةِ- ثُمَّ يُغْسَلُ رَأْسُهُ بِالسِّدْرِ وَ الْأُشْنَانِ- ثُمَّ الْمَاءِ وَ الْكَافُورِ ثُمَّ بِالْمَاءِ الْقَرَاحِ- يُطْرَحُ فِيهِ سَبْعُ وَرَقَاتٍ صِحَاحٍ (مِنْ وَرَقِ السِّدْرِ) فِي الْمَاءِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص492.