مسأله 3: « لا يجب مع غسل الميت الوضوء قبله او بعده وان ان مستحبا والاولي ان يکون قبله ».
کلام در این جهت بود که سید فتوا داد که در غسل المیت قبل از غسل وجوب، وضوء وجوبی ندارد، بعد فرمود در آخر عبارتش، احتیاط استحبابی این است که قبل از اینکه میت را غسل بدهند احتیاط استحبابی است وضوء ولکن وجوبی ندارد، بعد فرمود این جلوتر از غسل دادنش احتیاط استحبابی است. یعنی بعد هم اگر بخواهند وضوء بدهند عیب ندارد، مانعی ندارد، وجوب نیست استحباب است. احتیاط استحبابی این است که جلوتر بشود، کلام در این مدرک این حکم بود که این وضوء آیا واجب است کما اینکه ذکر کردیم از کلمات اشخاصی که کلمات آنها ظاهرش این بود وضوء اعتبار دارد که باید قبل الغسل وضوء داده بشود، عرض کردیم عمده دلیل در مانحن فیه آنهایی که گفته اند وضوء وجوب دارد، عمده دلیل می تواند صحیحه حریز بشود، که در صحیحه حریز اینجور بود، در باب شش[1] از ابواب غسل المیت.
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ»
، این سه تا نقل می کنند «عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمَيِّتُ
يُبْدَأُ بِفَرْجِهِ ثُمَّ يُوَضَّأُ وُضُوءَ الصَّلَاةِ ثُمَّ ذَكَرَ»؛ میت را که غسل می دهند اول فرجش را تطهیر می کنند می شورند علی ما تقدم فی الروایات، و بعد وضوء می دهند وضوء صلاتی را، اگر ثم یوضئ تنها بود وضوء الصلاة نبود حمل می کرد این ثم یوضئ را که یعنی شستشو می دهد مواضع جسدش را که متنجس است به نجاست خارجی غیر از فرج، ولکن می فرمايد ثم یوضأ وضوء الصلاة وضوء صلاة را به او موجود می کند، ثم شروع می کند به غسل دادن که رأس و رقبه شسته می شود به سدر.
یک روایت دیگری هم باز در مانحن فیه است و همین مضمون است ولو سندش ضعف دارد، و باسناده، روایت دومی[2] است.
باسناد شیخ عن محمد بن یحیی العطار عن محمد بن احمد بن یحیی صاحب نوادر الحکمه عن ایوب بن نوح عن المُسلی که گفتیم بله شخص موثقی هست سؤال؟ جواب:، عیب ندارد شخص ثقه است، عن عبد الله بن عبید، عبدالله بن عبید گفتیم که بله توثیقی ندارد، قال سألت اباعبدالله علیه السلام عن غسل المیت قال تطرح علیه خرقةً ثم یغسل فرجه و یوضأ وضوء الصلاة وضوء صلاة داده می شود، ثم یغسل رأسه بالسدر و الاشنان ثم بالماء و الکافور ثم بالماء القراح، اینجا همين جور است بله، ثم بالماء الکافور ثم بالماء القراح، در اینجا یک نکته ای هست عرض بکنم، اینکه دارد یوضأ وضوء الصلاة ثم یغسل رأسه بالسدر و الاشنان، اشنان را که سابقاً گفتیم لزومی ندارد، شستنش هم مانعی ندارد عمده سدر است، سدر شرط است باید باشد، این غسل رأسه بالسدر این ابتدای غسل واجب است، قبل از این غسل واجب این وضوء داده می شود، یک نکته ای دیروز گفتیم، آن نکته این بود که گفتیم غسل ثالث باید بماء القراح بوده باشد، یعنی مائی که خالص از خلیطین است، سدر و کافور ندارد، بسا اوقات گفته شده است که در این روایت تصریح است که در ماء ثالث هم که سدر بوده باشد مانعی ندارد، آن ذیل این روایت است، ثم بالماء القراح که غسل سومی را به ماء قراح می کنند، یطرح فیه سبع ورقاتٍ صحاحٍ من ورق السدر، از آن ورقه های سدر هفت تا تو این آب قراح میاندازند در غسل ثالث، پس معلوم می شود در غسل ثالث هم خلو خلیط علی نحو رخصت است، یعنی می شود نه سدر انداخت نه کافور، و اما به نحو عزیمت نیست که دیروز می گفتيم که باید خلیط نداشته باشد، دیروز اینجور می گفتيم، بسی اوقات توهم شده است مقتضای این روایت این است، در غسل سوم که بماء قراح می شود بله سقوط الخلیطین به نحو رخصت است یعنی می شود به ماء قراح غسل داد و اما به ماء خلیط هم میشود غسل داد غسل سومی را، شاهدش این روایت است، ثم بالماء القراح یطرح فیه سبع ورقاتٍ صحاح من ورقة السدر.
عرض می کنم اولاً این روایت من حیث السند ضعیف است کما ذکرنا، قابل اعتماد نیست، در این حکمی که در این حکم معتمد است این روایت، سبع ورقات، و عمل مشهور هم که نیست، مشهور اعتبار کرده اند خلو از خلیطین را، روایت قابل اعتماد نیست و دلالت هم ندارد، چونکه درست توجه کنید قیود را در این روایت دارد که یطرح فیه سبع ورقاتٍ صحاح من ورق السدر، این را می دانيد که برگ سدر را که صحیح است انداختن تو آب مخلوط به آب نمی شود، با خلوص بودن آب منافات ندارد، خلیطی که می گفتيم در غسل اول بسدر و در غسل ثانی بالکافور معتبر است سدر باید مخلوط به آب بشود، سدر کوبیده، میکوبند مخلوط به آب می کنند، با آبی که فیه شیءٌ من السدر یعنی سدر به عنوان خلیط است مخلوط به آب شده است، غسل اول را می دهند کما اینکه کافور را قاطی به آب دوم می کنند، بله توجه کردید که در آن روایت هم بود بر اینکه فرمود بهم بزن که خلیط بشود، وقتی که مخلوط شد غسل ثانی را می دهند، این خلیط علی نحو العزیمت است در غسل ثالث، باید اینجور نباشد، و این روایت هم که اگر قبول بکنید سندش هم صحیح بود با قراح بودن آب با عدم خلط آب بالسدر و الکافور منافاتی ندارد، چونکه می فرمايد هفت ورق سدر که صحاح هستند یعنی کوبیده نیستند، نرم نیستند و مخلوط به آب نمی شوند، هفت تا از این ها را بینداز داخل آب این عیب ندارد این با قراح بودن منافات ندارد، منتهی اگر روایت معتبر بود می گفتيم که بله در مانحن فیه مستحب است این معنا ولکن چون که روایت من حیث السند اعتباری ندارد کما ذکرنا او را هم نمیتونیم ملتزم بشویم، این نکته ای بود که باقی مانده بود یعنی گذاشته شده بود که در این روایت متعرض بشویم.
روی این حسابی که هست در مانحن فیه، این روایت هم مثل آن صحیحه حریز دلالت می کند به اینکه میت قبل از تغسیلش وضوء صلاتی داده می شود.
یک روایت دیگری هم هست به این مضمون آن روایت روایت خیثمه است عن ابی خیثمه، روایت چهارمی[3] است و باسناد الشیخ قدس الله نفسه شریف عن ، علی بن محمد عن بعض اصحابه عن الوشاء، این علی بن محمد شاید علی بن محمد بندار بوده باشد، که عن بعض اصحابه هم مرسله است عن الوشاء عن ابی خیثمه، ابی خیثمه هم که توثیقی ندارد. «عن ابی عبدالله علیه السلام، ان ابی امرنی ان اغسله اذا توفی» امام صادق می فرمايد پدر بزرگوار من وصیت کرد مرا، که ان اغسله اذا توفیَ، وقتی که وفات کرد او را غسل بدهم، و قال لی، اینجور بمن فرمود، اکتب یا بنیَ بنویس این وصیتم را، ثم قال انهم یأمرونک بخلاف ما تصنع، آنها امر می کنند جماعت که این غسل درست نیست اشکال دارد این غسل اینجور نکن، یامرونک بخلاف ما تصنع، فقل لهم هذا کتاب ابی، بگو که این وصیتنامه پدرم است، و لستُ اعدو قوله، اعدو قوله از قول پدرم تجاوز نمی کنم، به وصیتش عمل می کنم، ثم قال، فرمود پدربزرگوارش به امام صادق تبدأ و تغسل یدیه، شروع میکنی و دو دستش را می شوری، ثم تؤضیه وضوء الصلاة، بعد از او وضوء صلاة را بمن موجود بکن، اینجور وصیت کرد پدرش، پدر بزرگوارش بر پسرش، این هم دلالت می کند بر اینکه اعتبار دارد وضوء قبل الغسل.
اولا عرض می کنم این روایت دلالت بر وجوب نمی کند، بله پدر بزرگوارش وصیت کرده وضوء بده، غاية الامر دلالت می کند بر استحباب و مشروعیت چونکه امام که به شیء غیر مشروع که وصیت نمی کند، و این در صورتی است که سند درست بوده باشد در روایت، روایت من حیث السند ضعیف است بدان جهت در مانحن فیه این روایت اگر تنها بود نمیتوانست حتی استحباب را ثابت بکند.
بدان جهت عمده در ما نحن فیه آن صحیحه حریز است، المیت یبدأ بفرجه ثم یوضأ وضوء الصلاة، ظاهر این روایت هم این که ثم یوضأ تکلیف است، قبل از اینکه غسل شروع بشود باید وضوء صلاتی داده بشود، تطهیر بدن بشود فرجش تطهیر بشود ثم یوضأ وضوء الصلاة یوضأ تکلیف است، باید وضوء داده بشود، و این روایت من حیث السند هم صحیح است عامل هم دارد، خب چرا صاحب عروه فرمود وضوء واجب نیست؟ وجهش این است این وضوء قطعاً وجوبی ندارد، چرا؟ چونکه در روایاتی که در کیفیت تغسیل موتی بود در آن روایات اسمی از وضوء نبود، امام علیه السلام فرمود مرافقش را بشور، ثم رأس و رقَبه اش بماءٍ و سدر بشور، وضوء را بیان نفرمود، در آن روایاتی که روایت متعدده بودند در هیچکدام از آنها که در بیان تغسیل وارد بود این وضوء را ذکر نفرمود.
شما نگویید این روایت بیان نیست، توجه کردید، این از آن روایاتی که خواندیم از آنها نیست، ولکن می شود گفت خودش هم بیان غسل شده است در این روایت، ثم ذکر الحدیث یعنی بقیه غسل را بیان کرد که مثل روایت بعدی، خب در این صحیحه ذکر شده است چرا اخذ نکنیم؟ غاية الامر آن چیزی که در آنها بود اطلاق مقامی بود یعنی امام علیه السلام در مقام بیان وظیفه و کیفیت غسل واجب ساکت شد وضوء را نفرمود، خب در این روایت بیان فرمود که باید وضوء گرفته بشود، بدان جهت اطلاق مقامی اخذ می شود، بدان جهت اینکه تمسک شده است در آن روایات ذکری از وضوء نشده است، پس در این روایت وضوء را نمی شود ملتزم شد واجب است.
این فی نفسه درست نیست، این چون اطلاق مقامی است در این روایت که بیان غسل هم می کند این هم از آن روایات است بله من حیث المدلول از آنهاست، ولو در ضمن آنها و در باب آنها ذکر نشده است، بدان جهت در مانحن فیه در این جا ذکر شده است، آن چیزی که در مانحن فیه مهم است در بعضی روایات صراحت است، کالصریح است که وضوء وجوبی ندارد، عمده آن کدام است؟ صحیحه یعقوب، بله یعقوب است که همان صحیحه یعقوبی که دیروز خواندیم، آن صحیحه یعقوب بن یقطین[4] روایت هفتمی بود.
«و باسناده عن الحسین بن سعید» شیخ باسنادش از حسین بن سعید نقل می کرد، «عن یعقوب ابن یقطین، قال سألت العبد الصالح علیه السلام عن غسل المیت، أ فیه وضوء الصلاة»؟ در او وضوء الصلاة هست ام لا یا نیست؟ خب سؤال از وضوء است، امام فرمود غسل المیت تبدأ بمرافقه، غسل میت شروع می شود مرافقش را یعنی فرج و اینهایش را می شورند، ثم یغسل وجهه و رأسه بالسدر، بعد از آن شروع به غسل می کنند که بماء السدر وجه و رأس را می شورند، ثم یفاض علیه الماء ثلاث مرات، ثم این غسل را سه دفعه می کنند به آن نحوی که دیروز بیان کردیم سه غسل را می دهند، این روایت کالصریح است که وضوء وجوبی ندارد، أ فیه وضوء غاية الامر، چونکه در آن أ فیه وضوء امام فرمود لا، این که وضوء ندارد ظاهرش این است که وضوء اصلا نیست نه به نحو الوجوب نه به نحو الاستحباب، فرمود اینجور بگو، غاية الامر چونکه در صحیحه حماد و صحیحه حریز وارد شده است که وضوء بده، جمع مابین او و مابین این روایت اقتضاء می کند حمل به استحباب بشود، مستحب است براینکه میت را قبل از اینکه غسلش را بدهند وضوئی بدهند، آن وضوء صلاتی به او بدهند، غاية الامر این استحباب است، این دلیل دلیل قاطع و دلیل دومی که آن هم مثل این قاطع است، اگر در غسل میت در تغسیل میت وضوء واجب بود مثل آفتاب روشن می شد تا الی یومٍ هذا، چه جوری که واضح شده است غسل میت سه تاست، این هم که وضوء دارد این هم واضح میشد، چونکه هرروز در مدن، قراء را بذار کنار ممکن است آنها ملتفت نباشند، اهل المدن و آنهایی که بله از آنها میمیرند محل ابتلاء هست اگر بنا بود در غسل میت وضوء واجب بود که بدون وضوء دادن غسل دادنش باطل بشود، توجه کردید این از واضحات میشد، بما اینکه در مانحن فیه عکسش از واضحات است، که غسل میت وضوء ندارد، بدنش را تطهیر می کنند به آب سدر غسلش می دهند، بدان جهت در مانحن فیه غاية الامر این است جمع مابین صحیحه حریز و این صحیحه یعقوب، جمع مابین اینها اقتضا می کند حمل کنید بر اینکه در صحیحه حریز که فرمود وضوء داده می شود وضوء الصلاة را به استحباب.
و بعضی ها -چونکه صاحب عروه دارد که اولی این است که جلوتر غسل داده بشود،- بعضی ها بر استحباب وضوء در غسل میت استدلال کرده اند به روایاتی که وارد شده بود کل غسل مع الوضوء با او وضوء است، در بعضی روایات قبل او بعد، در بعضی روایات قبل بود، و آن روایاتی که در بحث غسل جنابت خواندیم به آنها استدلال کرده اند، که در ما نحن فیه هم داخل آن عام است، کل غسلٍ فیه الوضوء یا معه الوضوء قبله او بعده، بدان جهت صاحب عروه هم متلزم شد که مستحب است قبلاً او بعداً، ولکن چونکه در صحیحه حماد قبل است و در آن بعض از روایات که گفتیم الوضوء بعد الغسل بدعةٌ، که گفتیم در غسل جنابت این روایات مختص به باب غسل جنابت است سایر اغسال را نمی گيرد، توجه کردید، و این که بعد الغسل بدعةٌ بعد الغسل بدعت است و توضیحش را دادیم، چه جور بدعت، چرا اینها مختص هستند به باب غسل الجنابه، توضیحش را هم که دادیم، چونکه در غسل جنابت بعدش هم بدعت است بعدش هم بدعت است وضوء گرفتن، جواب دادیم هم از این شبهه، توجه کردید این منافات ندارد این روایت می گويد وضوء بعد الغسل بدعةٌ، آن روایات دیگر می گويد قبل از غسل جنابت هم وضوء بگیرد آن هم بدعت است، گفتیم باهم تنافی ندارد، روی این اساس چونکه ملتزم شده اند کل غسل در او وضوء است قبل یا بعد، صاحب عروه ملتزم شد که وضوء مستحب است اینجا هم کل غسل است، غاية الامر چونکه در آنجا یک روایت مطلقی است که الوضوء بعد الغسل بدعةٌ، و در مانحن فیه صحیحه هم است که وضوء صلاتی قبل از غسل بشود، ایشان فرمود احتیاط مستحبی این است که قبل از غسل بشود این وضوء در مانحن فیه.
ولکن بل کما اینکه مخفی نمی ماند این کل غسلٍ معه الوضوء قبله او بعده، غسل وجوب نفسی ندارد، غسل به جهت طهور صلاتی است که طهارت صلاة تحصیل بشود، آن روایات می گويد طهارت صلاتی با غسل که حاصل می شود وضوء هم می خواهد، آنها ناظر هستند به غسل الاحیاء، و اما در تغسیل موتی که خودش واجب نفسی است، بر میت صلاة نیست که مشروط به طهارت بشود، بله مردم که صلاة میخوانند باید بعد الغسل نماز بخوانند بر میت، ولکن اینجور نیست که این غسل غسلی بوده باشد که برای نماز خواندن میت چونکه بر میت نماز میخوانند باید غسل داده بشود، این جور نیست، خودش واجب نفسی است، و باید بر میت غسل بدهند، این روایت که کل غسلٍ معه الوضوء الا الجنابة این منصرف به غسل الاحیاء است، بدان جهت در بعض روایات هم دارد که ای وضوء انقی من الغسل؟ کدام وضوء است که انقی از غسل بشود که گفتیم دلالت می کند که غسل خودش کافی است، غسل مجزی است از وضوء گرفتن، اغسالی که مشروع هستند مجزی از وضوء هستند، این صحیحه ای وضوء انقی من الغسل دلالت می کرد یعنی وجوبی ندارد وضوء گرفتن، بدان جهت وضوء گرفتن مستحب می شود، بدان جهت در مانحن فیه این میت بما انه غسلش از غسل احیاء نیست، اصلا آن روایت از غسل میت منصرف است، می ماند این صحیحه حریز، صحیحه حریز هم غایتش این است که وضوء قبل از غسل مشروع است، اما بعد الغسل می شود میت را وضوء داد بعنوان مشروعیت ها، که مستحب است، این معنا دلیلی ندارد، این را هم گذشتیم این مسأله را.
سؤال...؟ ثمره عبارت از این است شیخنا، خدا طول عمرت بدهد، ثمره این است که اگر وضوء واجب شد قبل الغسل، اگر قبل از وضوء دادن غسل بدهند میت را، غسلش باطل می شود، چونکه غسل مشروط است قبل از او باید وضوء بشود، قبل از اینکه این طول و تفسیر بدهید این را میپرسیدید، بله اگر گفتیم نه وجوبی ندارد غسل صحیح می شود، منتهی اگر وضوء دادند عیب ندارد، چونکه مستحب است، قبل هم دادن مستحب است بعد هم دادن مستحب است، قبل هم بدهند مستحب است، و اگر گفتیم دلیلی بر استحباب ندارد بعد از غسل وضوء دادن، آن روایات کل غسل معه وضوء قبله او بعده منصرف به غسل الاحیاء است، در این صورت میت را بعد از تمام شدن غسل وضوء دادن به قصد مشروعیت بدعت می شود، چون که دلیل ندارد تشریع می شود، بدان جهت به قصد احتمال مشروعیت وضوء دادن عیب ندارد، ولکن به قصد استحباب مطلق وضوء دادن تشریع می شود بخلاف القبل، در قبل اگر وضوء بدهی که مستحب است عیبی ندارد، چونکه صحیحه حریز دلالت می کند.
مسأله 4: « ليس لماء غسل الميت حد بل المناط كونه بمقدار يفي بالواجبات أو مع المستحبات نعم في بعض الأخبار أن النبي (صلي الله عليه واله) أوصى إلى أمير المؤمنين عليه السلام أن يغسله بست قرب و التأسي به (صلي الله عليه واله)حسن مستحسن«.[5]
مسأله دیگری را شروع می کنیم، ایشان می فرمايد در عروه که این مائی که با او میت را غسل می دهند این ماء حدی ندارد که باید ماء مثلا صاع بوده باشند یا صاعین بوده باشد فی کل غسلٍ، یا در تمام الاغسال مثلا، بله، هفت دلو بوده باشد، تحدید شده باشد که باید آبی که به او سدر ریخته می شود اینقدر آب باشد، کافور ریخته می شود اینقدر باشد، تحدیدی ندارد، آب حدش این است که غسل داده بشود، اگر میت کوچک است کم آب می خواهد، خودش هم بدنش نظیف است، خدا رحمتش کند هم کوچک بود هم بدنش نظیف بود کم آب می خواهد، اگر میت بله توجه کردید کذا هست، یک وقتی من یادم هست در این قبرستان نو یک کسی مرحوم شده بود بله آورده بودند آنجا غسل بدهند او یک آقایی بود که به این درازی هم قد نمی شود که آنقدر دراز بود، اگر اینجور بود توجه کردید خارج از متعارف بود آب خیلی می خواهد، علی کل تقدیرٍ بله آب حدی ندارد، علاوه بر اینکه مقتضای وضوئات بیانیه که در آنها برای آب حدی بیان نفرمود علاوه براو مقتضای این که یفاض علیه الماء ثلاث مرات، غسل تمام بشود، آبش کم بوده باشد زیاد بوده باشد اینها دخلی ندارد، علاوه براینکه مطلقات، مطلقات امر به تغسیل موتی و وضوءات بیانیه اطلاقشان یعنی اطلاق مقامیشان که تحدید ماء نشده است اقتضاء می کند، یک صحیحه ای هم دلالت می کند که این تحدید ندارد و آب حدی ندارد، این صحیحه، صحیحه محمد بن الصفار است. محمد بن حسن صفار است رضوان الله علیه استاد محمد بن حسن بن ولید است، این روایت در باب بیست و هفتم[6] از ابواب غسل المیت روایت دومی است:
محمد بن علی بن الحسین باسناده عن محمد بن حسن الصفار، این سندش از محمد بن حسن صفار است که محمد بن حسن ولید است عن الصفار، سند اوست، یک سند دیگر هم دارد که پدرش است، این محمد بن حسن صفار کتب الی ابی محمد، به امام حسن عسگری سلام الله علیه نوشت، محمد بن حسن صفار مکاتباتی داشت با امام حسن عسگری سلام الله علیه، یکی از مکاتباتش این است که کم حد الماء الذی یغسل به المیت؟ چقدر ماء حد است که میت با او شسته بشود؟ یعنی چقدر حد ماء است؟ کما رویُ ان الجنب یغسل بستة ارطالٍ، روایت در باب بحث جنابت گذشت که مستحب است جنب با شش رطل غسل کند، و الحائض بتسعة، مستحب است حائض با نه رطل غسل بکند، غسل الحیض را، کم حد الماء الذی یغسل به المیت، کما روُی ان الجنب یغسل بستة الارطال من الماء و الحائض بتسعةٍ، هل للمیت حد من الماء الذی یغسل به، فوَقَّع علیه السلام حد غسل المیت یغسل حتی یطهر، آن وقت می شورند تا پاک بشوند، حدی ندارد، نفی می کند امام علیه السلام حد را، این صدوق علیه الرحمة کلامی دارد در فقیه وقتی که نقل می کند این روایت را در ذیلش اینجور می گويد، ببینید چه نعمتی در ید ایشان بود، قال الصدوق هذا التوقیع، این در خود من لا یحضره الفقیه است. در چند جا هم هست. هذا التوقیع فی جملة التوقیعاته علیه السلام، از جمله توقیعات امام حسن عسکری هست، علیه السلام هست که، عندی بخطه، پیش من صدوق این توقیعات موجود است به خط خود امام علیه السلام، فی صحیفةٍ این توقعیات در صحیفه ای پیش من محفوظ است، چه جور شد است به این نحو کجا شد اینها میگویند آنها نعمت هایی بود که از دست رفت، غرض این که خط مبارک امام علیه السلام در این توقعیات پیش صدوق بود و این روایت من حیث السند صحیحه است به خط امام علیه السلام به سندش، بله، که به سند صحیحی که نقل می کند پیشش بودن این جا نفی حد شده است.
و لکن در عروه می فرمايد که و فی بعض الروایات ان حده، بله، شش دلو است توجه کردید، بعد ایشان می فرمايد که اگر این را مراعات کردند تأسی است به رسول الله صلی الله علیه وآله و حسن مستحسن، این تأسی هم حسن و مستحسن است. چونکه در مانحن فیه در باب 28 بعض روایاتی هست از آن روایاتی یکی معتبره حفص ابن بختری است، روایت اولی[7] است:
محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن حفص ابن البختری، حفص ابن بختری گفتند معتبر است نجاشی قدس الله نفسه شریف توثیق کرده است از ثقات است، ولکن نقل شده و نجاشی هم نقل کرده که کانوا یغمزون علیه بلعب شطرنج، به این مناقشه می کردند میگفتند این آدم درستی نیست شطرنج بازی می کرد، می فرمايد ثقةٌ، ثقه است ولکن اینجور عیبی برایش گرفته اند، کان یلعب بالشطرنج، آنجا نجاشی دارد اگر مراجعه بفرمایید، روی آن جهت به معتبره تعبیر کردیم چونکه توثیق هست، منافات ندارد اگر اصلی داشته باشد و ثابت بشود که این عیب را داشت این مضر به وثاقت نمی شود، قال قال رسول الله صلی الله علیه وآله لعلیٍ یا علی! اذا انا متُّ فغسلنی بسبع قِربٍ من بَئر غَرس، یا من بِئر غِرس، بله، یا غَرَس، هرجور بخوانید من ضبطش را نمیدانم، رسول الله صلی الله علیه وآله وصیت کرد یا علی وقتی که من مردم فغسلنی مرا به هفت دلو غسل بده، بله، آن من بئر غرس یا غِرس از آب آن بئر هم غسل بده، خب معلوم می شود از آن معنا که به هفت قِرَب، قرب همان دلو است دلوی که از چاه میشکند، دلو متعارف، بله؟ سؤال؟ جواب: قِرَب همان سطلی که از جلد درست می کردند، از چاه آب میکشیدند، توجه کردید این بئر قربی که هست اینی را که، بله هفت دلو، با او غسل بده مرا، این روایت من حیث السند معتبر است.
و اما من حیث الدلاله، خب این را رسول الله صلی الله علیه وآله وصیت کرد، وصیت دلالت بر وجوب نمی کند، و ثانیاً احتمال خصوصیت در رسول الله صلی الله علیه و آله هست، ایشان طاهر مطهر بود، خودش فرموده است مرا با این غسل بده این دلیل نمی شود که دیگران را هم مستحب است به این مقدار از آب غسل بدهند، کما اینکه همين جور هم هست، احتمالش احتمال قوی است، بدان جهت این از مواردی است که از این روایت نمی شود تعدی کرد، احتمال خصوصیت در مورد است، چونکه احتمال خصوصیت در مورد است این حکمی بود که مختص به رسول الله صلی الله علیه وآله بود یا مستحب بود یا واجب بود که ایشان غسل داده بشود با او، چونکه اوصی معناش این است که وصیت کرد، حکم حکم استحبابی است، وصیت کرد که عمل بشود، ظاهر وصیت این هست، بله، آن منافات با آن صحیحه هم ندارد که آن صحیحه می گويد حدی ندارد، چرا؟ چونکه اگر گفتیم این حکم مختص به رسول الله است منافاتی با او ندارد، آن صحیحه می گويد حدی ندارد، اصل حد استحبابی را هم آن صحیحه نفی کرد، چونکه در باب جنب که به شش رطل غسل بکند، حائض به نه رطل غسل بکند حد استحبابی بود، سؤال کردیم از امام علیه السلام اینجور حدی در غسل میت هم هست؟ حد حد استحبابی است در آنها، امام فرمود نه! غسل میت غسل داده می شود حتی یطهر، آن صحیحه نفی کرد، آن صحیحه با این روایت معتبره منافات ندارد، چونکه این روایت معتبره در باب وصیت رسول الله به علیٍ علیه السلام است، و احتمال خصوصیت در خود رسول الله صلی الله علیه وآله است که بدء رسول الله صلی الله علیه وآله بخصوصیته و هکذا ائمه صلوات الله و سلام علیهم مثل ایشان است بمنزله ایشان است اینها به هفت قِرب غسل داده بشود، این ربطی به سائر الناس ندارد.
ولکن ما بودیم و این دو تا روایت بود اینجور می گفتيم با آن صحیحه محمد بن حسن صفار، ولکن در ما نحن فیه یک روایت دیگری است، ظاهر او این است که این حکم مختص به رسول الله احتمالش ندارد، این حکم حکم عام است که هفت قِرب بوده باشد، آن روایت روایت دومی[8] است.
و عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد، احمد بن محمد بن عیسی یا خالد فرق نمی کند عن احمد بن محمد بن ابی نصر البزنطی عن فضیل ابن سَکرة یا سَکَرة، این فضیل ابن سکره یا سُکره راوی است از کی؟ قال قلت لابی عبدالله علیه السلام، جعلت فداک هل للماء الذی یغسل به المیت حدٌ محدود؟ قال ان رسول الله قال لعلیٍ علیه السلام اذا انا متتُ فاستق لی ست قِربٍ است قربٍ من ماء من بئر الغرس، آنجا کذا بود سبع بود در این روایت ستّ است، سّت قرب از بئر غرس را آبش را بکش به من غسل بده، آن وقت فرمود بر اینکه و غسلنی و کفنی و حنطنی، این روایت را امام علیه السلام در مقام سؤال سائل بیان کرد، که غسل میت ماءش حد دارد یا نه فرمود رسول الله اینجور وصیت کرد یعنی حدش این هست، این اختصاص به رسول الله ندارد، این روایت ظاهرش این است که این حکم مختص به رسول الله نیست.
ولکن من حیث السند ضعیف است، چونکه فضیل بن سکره یا اسکره که دو جور گفته اند، این توثیقی ندارد، چونکه توثیقی ندارد ثابت می شود این معنا که سبع قرب هم به ماء القلیل آنهم حد استحبابی هم نیست، والله سبحانه هو العالم.
[1] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص491.
[2] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنِ الْمُسْلِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَيْدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ غُسْلِ الْمَيِّتِ- قَالَ تُطْرَحُ عَلَيْهِ خِرْقَةٌ ثُمَّ يُغْسَلُ فَرْجُهُ- وَ يُوَضَّأُ وُضُوءَ الصَّلَاةِ- ثُمَّ يُغْسَلُ رَأْسُهُ بِالسِّدْرِ وَ الْأُشْنَانِ- ثُمَّ الْمَاءِ وَ الْكَافُورِ ثُمَّ بِالْمَاءِ الْقَرَاحِ- يُطْرَحُ فِيهِ سَبْعُ وَرَقَاتٍ صِحَاحٍ (مِنْ وَرَقِ السِّدْرِ) فِي الْمَاءِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص492.
[3] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبِي خَيْثَمَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ أَبِي أَمَرَنِي أَنْ أُغَسِّلَهُ إِذَا تُوُفِّيَ- وَ قَالَ لِي اكْتُبْ يَا بُنَيَّ- ثُمَّ قَالَ إِنَّهُمْ يَأْمُرُونَكَ بِخِلَافِ مَا تَصْنَعُ- فَقُلْ لَهُمْ هَذَا كِتَابُ أَبِي وَ لَسْتُ أَعْدُو قَوْلَهُ- ثُمَّ قَالَ تَبْدَأُ فَتَغْسِلُ يَدَيْهِ- ثُمَّ تُوَضِّيهِ وُضُوءَ الصَّلَاةِ ثُمَّ تَأْخُذُ (مَاءً وَ) سِدْراً؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص492.
[4] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُ الْعَبْدَ الصَّالِحَ ع عَنْ غُسْلِ الْمَيِّتِ- أَ فِيهِ وُضُوءُ الصَّلَاةِ أَمْ لَا- فَقَالَ غُسْلُ الْمَيِّتِ تَبْدَأُ بِمَرَافِقِهِ فَيُغْسَلُ بِالْحُرُضِ- ثُمَّ يُغْسَلُ وَجْهُهُ وَ رَأْسُهُ بِالسِّدْرِ- ثُمَّ يُفَاضُ عَلَيْهِ الْمَاءُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- وَ لَا يُغَسَّلَنَّ إِلَّا فِي قَمِيصٍ- يُدْخِلُ رَجُلٌ يَدَهُ وَ يَصُبُّ عَلَيْهِ مِنْ فَوْقِهِ- وَ يُجْعَلُ فِي الْمَاءِ شَيْءٌ مِنَ السِّدْرِ وَ شَيْءٌ مِنْ كَافُورٍ- وَ لَا يَعْصِرْ بَطْنَهُ إِلَّا أَنْ يَخَافَ شَيْئاً قَرِيباً- فَيَمْسَحُ [مَسْحاً] رَفِيقاً مِنْ غَيْرِ أَنْ يَعْصِرَ- ثُمَّ يَغْسِلُ الَّذِي غَسَّلَهُ يَدَهُ- قَبْلَ أَنْ يُكَفِّنَهُ إِلَى الْمَنْكِبَيْنِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- ثُمَّ إِذَا كَفَّنَهُ اغْتَسَلَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص483.
[5] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص392.
[6] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ أَنَّهُ كَتَبَ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ ع كَمْ حَدُّ الْمَاءِ- الَّذِي يُغَسَّلُ بِهِ الْمَيِّتُ- كَمَا رَوَوْا أَنَّ الْجُنُبَ يُغَسَّلُ بِسِتَّةِ أَرْطَالٍ مِنْ مَاءٍ- وَ الْحَائِضَ بِتِسْعَةٍ- فَهَلْ لِلْمَيِّتِ حَدٌّ مِنَ الْمَاءِ الَّذِي يُغَسَّلُ بِهِ- فَوَقَّعَ ع حَدُّ غُسْلِ الْمَيِّتِ «4»- يُغْسَلُ حَتَّى يَطْهُرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص536.
[7] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِيٍّ ع يَا عَلِيُّ إِذَا أَنَا مِتُّ فَاغْسِلْنِي بِسَبْعِ قِرَبٍ مِنْ بِئْرِ غَرْسٍ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص536.
[8] وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ فُضَيْلِ سُكَّرَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ هَلْ لِلْمَاءِ- الَّذِي يُغَسَّلُ بِهِ الْمَيِّتُ حَدٌّ مَحْدُودٌ- قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لِعَلِيٍّ ع إِذَا أَنَا مِتُّ- فَاسْتَقِ لِي سِتَّ قِرَبٍ مِنْ مَاءِ بِئْرِ غَرْسٍ- فَاغْسِلْنِي وَ كَفِّنِّي وَ حَنِّطْنِي- فَإِذَا فَرَغْتَ مِنْ غُسْلِي وَ كَفْنِي وَ تَحْنِيطِي فَخُذْ بِمَجَامِعِ كَفَنِي وَ أَجْلِسْنِي ثُمَّ سَلْنِي عَمَّا شِئْتَ- فَوَ اللَّهِ لَا تَسْأَلُنِي عَنْ شَيْءٍ إِلَّا أَجَبْتُكَ فِيهِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص537.