مسألة 5: « إذا تعذر أحد الخليطين سقط اعتباره و اكتفى بالماء القراح بدله و يأتي بالأخيرين و إن تعذر كلاهما سقطا و غسل بالقراح ثلاثة أغسال و نوى بالأول ما هو بدل السدر و بالثاني ما هو بدل الكافور».[1]
کلام در تعذر الخلیطین بود، عرض کردیم متقضی الادله در جایی که خلیطین متعذر شده اند لازم است میت را به ثلاثة اغسال کما ذکر فی العروة غسل بدهند، البته تیمم دادن بدل از غسل السدر و غسل الکافور احتیاط است، مقتضی الادله این است که ثلاثة اغسال را بدهند، آن اشتراط الخلیطین ساقط می شود به واسطه تعذر و این را هم استفاده کردیم از روایاتی که وارد شده است در میت، در میتی که بعد الاحرام مرده است امام علیه السلام در آن روایات فرمود بر اینکه همین تجهیز موتی را به این شخص میت اجرا می کنند الا انه لا یقرب الیه الطیب، یعنی کافور را به او نزدیک نمی کنند و سایر الطیب را، معناش این است که غسل می دهند به غیر خلطٍ للکافور کما ذکرنا، و به مناسبت حکم و موضوع فهمیده می شود چونکه محرم باید اجتناب بکند از طیب بدان جهت است شارع فرموده است بر اینکه غسل می دهند به ماء بدون کافور، این به واسطه آن مناسبت حکم و موضوع فهمیده می شود، که علت این حکم تعذر استعمال طیب است تعذر استعمال کافور است، و بدان جهت وقتی که در کافور در این مورد اشتراط ساقط شد للتعذر، دیگه به احتمال این معنا نیست که در سایر موارد للتعذر ساقط نشود، کما ذکرنا که ملاک حکم همان تعذر است محرم بودن خصوصیتی ندارد.
اما آن چیزی که صاحب الحدائق[2] فرموده است، صاحب الحدائق فرمود این میتی که در او خلیطین متعذر است غسل اصلا ساقط است، نه به ماء قراح یک دفعه غسل داده می شود نه سه دفعه، اصلا غسل ندارد این، و این را بلکه تیمم می دهند و به تیمم دفنش می کنند، ما کلام ایشان را تقریب کردیم که وجهه صحیحی داشته باشد و این جور تقریب کردیم که غسل اولی و غسل ثانی مشروط است که بالسدر و الکافور بشود، و غسل ثالث هم مشروط است بعد الغسلین بشود، وقتی که غسل اول و دوم ممکن نشد غسل سوم هم متعذر می شود به فقد شرطش که باید عقیب الغسلین واقع بشود، و این میتی می شود که تغسیلش ممکن نیست، اینجور تقریب کردیم که صورت پیدا کند استدلال.
ولکن ایشان خودشان در کلامشان وجهی را ذکر کرده اند که لایق به شأن ایشان نیست آن وجه استدلال، ایشان فرموده است چرا غسل ساقط است و این میت را اصلاً غسل نمی دهند لفقد الخلیطین، فرموده است به جهت اینکه روایاتی داریم در آن عراتی که از بحر خارج شده اند، کشتی شان غرق شده بود، همه چیزشان رفت عرات بودند توجه کردید بله همه چیزشان را انداخته اند، خودشان را به کنار بحر رساندند، وقتی که در کنار بحر میرفتند که خودشان هم معزر و چیزی ندارد میتی را یافتند، با آن میت چکار بکنند میت هم لخت است، امام علیه السلام فرموده است یدفن کما هی، همين جور لخت دفن می شود او، در روایات اینجور است، ایشان فرموده است خب در کنار دریا این عراتی که میروند پس خلیطین عادةً موجود نمی شود، خودشان لباس ندارند چیزی ندارند خلیطین از کجا پیدا می کنند، دریا آب است، امام علیه السلام که فرموده است میت را دفن کنند یعنی بلاغسل دفن کنند، معلوم می شود وقتی که خلیطین نشد اصل غسل ساقط است، هم غسل اول هم غسل ثانی چونکه خلیطین ندارد، هم غسل ثالث، چونکه روایات متعدد است، در آن روایات امام علیه السلام فرموده است بر اینکه این میت را دفن می کنند، خب آب که هست نفرمود بر اینکه غسل می دهند و عادةً هم خلیطین متعذر می شود، در این مورد روی تعذر الخلیطین امام فرموده است که بلاغسل دفن کنید.
این کلام از آن قلم مبارک ایشان که شخص متضلع بر روایات بلکه در فهم روایات است صادر شده است، ولکن کسی نگاه به آن روایات بکند کسی تأمل در آن روایات بکند می بيند که این روایات در مقام بیان حکم آخر است، و آن این است که خود اینها که میت را پیدا کرده اند خودشان لباس ندارند، این میت عریان است با او چکار کنند؟ امام می فرمايد دفن می شود هیمنجور، یعنی عریان دفن می شود، اما اینکه بدنش نجس باشد خونی باشد باید شست، یا فرض بفرمایید غسل داد، در مقام بیان این نیست این روایات، کسی نگاه بکند در اول النظر پی میبرد که این روایات در مقام بیان این است که کفن واجب نیست بدون کفن دفن کنند، روی زمین نماند این شخص میت دفن بکنند، این روایات در مقام این است، و لذا صاحب الحدائق قدس الله نفسه شریف گفته است ان قلت مقتضای این روایات این است که تیمم هم داده نشود، بدون تیمم بدون غسل دفنش کنند، خود ایشان ملتفت شده است، فرموده است بله مقتضای این روایات این است که بدون تیمم دفن می شود، ولکن رفع ید می کنيم از اطلاق این روایات بما دلّ که میت را باید تیمم داد اگر غسلش ممکن نشد، خب چه جوری که از آن اطلاق رفع ید فرمودید به روایتی که درباب تیمم وارد شده است که بحث خواهیم کرد در مسأله آتیه ان شاالله، به آن روایت رفع ید کردید که میت را باید تیمم داد، به آن روایتی که درباب محرم وارد شده بود که غسل بدون کافور می دهند به مثل آن روایت هم رفع ید می شود که اگر خلیطین مفقود شد غسل تنها را می دهند، پس نتیجه این می شود که این روایت در مقام بیان از این حیث نیست، بلکه در مقام بیان حیث این است که کفن ساقط است و بدون کفن می شود میت را دفن کرد در جایی که تکفین ممکن نبوده باشد، حتی در بعض روایات تصریح می کند ما خودمان لباس نداریم با این میت چکار کنیم، یعنی خودمان لباس نداریم خودمان را ستر کنیم، این میت را چه جور کفن کنیم، امام علیه السلام در مقام بیان، این است و این استدلال تعجب از مقام صاحب الحدائق است، با این تضلعش در روایات خصوصاً تضلعش در آن سند روایات، که روایات را که صحیحه است صحیحه تعبیر می کند موثقه موثقه است، تا این موقع ما یک مورد را پیدا کرده ایم که صاحب الحدائق اشتباه در تقریب کرده است در سند روایت، و در فهم روایات هم همين جور است، گذشتیم این را.
بعد از اینکه بنا شد لتعذر الخلیطین میت را سه تا غسل بدهند صاحب عروه این جور می فرمايد یک بحث مفیدی خواهم گفت اینجا انشاالله تو ذهنتان باشد، قاعده کلیه است. عرض می کنم بر اینکه در ما نحن فیه صاحب عروه می فرمايد این میت را که لتعذر الخلیطین سه تا غسل می دهند باید آن کسی که غسل می دهد با غسل اول که بماء قراح صورت می گيرد قصد کند که این غسل را بدل از غسل سدر می دهد، و با غسل ثانی قصد کند نیت کند که این غسل ثانی را بدلاً عن غسل الکافور غسل می دهم، و در غسل ثالث هم قصد کند که این غسل بماء قراح را می دهم، باید این را قصد کند، و بعضی از فقهاء ما و اصحاب ما تصریح به این معنا کرده اند، کالمحقق ثانی، ایشان هم فرموده است بر اینکه در غسل اول نیت کند بدلیت عن غسل بماء السدر را در دیگری بدلیت عن ماء الکافور را ، غسل ثالث هم که غسل بماء القراح هست، که قصد بدلیت معتبر است، کأن لازمه اش این است که شخصی گفت من این میت را سه تا غسل می دهم به ماء قراح، این کافی نیست کأنّ باید قصد کند بدلیت را، ظاهر عبارت عروه هم این است، اگر بعد ملاحظه بفرمایید یا قبلا ملاحظه فرموده اید یا الان نگاه کنید به عبارتش مقتضای عبارتش همین است که باید قصد کند.
یک قاعده کلیه ای خدمت شما عرض می کنم، عناوین علی قسمین است، یک عناوینی هست که آنها عنوان قصدی است، یعنی آن عنوان منطبق بر فعل خارجی نمی شود مگر مکلف قصد کند به آن فعل خارجی تحقیق آن عنوان را، مثل اداء الدین، من از توصلیات مثال می زنم که ملتفت باشید که فرق ما بین توصلی و تعبدی نیست، تارةً عنوان فعل عنوان قصدی می شود، بحیث اینکه مکلف بخواهد آن فعل را در خارج موجود بکند باید قصد تحقیق آن عنوان را بکند، مثل اداء الدین، من اگر به زید هزار تومان مقروض هستم بر همان زیدی که از من هزار تومان طلب دارد هزار تومان به او تملیک کردم گفتم بگیر این هزار تومان مال تو، این ادای دین نمی شود، آن ذمه من که به هزار تومان مشغول بود الان هم مدیون هستم. چرا؟ چونکه آن وقتی اداء الدین بر فعل من منطبق می شود که قصد کنم، عنوان قصدی است، هزار تومان را تملیک به او بکنم تفریغاً لما فی ذمتی که قرضم را می دهم که مرسوم است، هزار تومان بود تملیک بکنم که این هزار تومان مال تو، قصد نکنم ولو اجمالاً ها، و الا اگر به من بگویند چرا هزار تومان دادی می گوييم برای اینکه مقروض هستم، او قصد است و او هیچ، نه این هزار تومان را می دهم خوشم می آید هزار تومان به زید بدهم، این اداء دین نمی شود، اداء الدین این است که باید عنوان اداء الدین قصد بشود ولو به قصد اجمالی، بحیث اینکه پرسیدند این چه فعلی است این چه تملیکی است، می گوم مقروض هستم دادم، این کافی است قصد تفصیلی نمی خواهد، و این یک قسم از عناوین است، می دانيد که صلاة ظهر با صلاة عصر هردو چهار رکعت است، بعد از اینکه ظهر شد اذان گفته شد انسان چهار رکعت میخواند، این چهار رکعت صلاة ظهر بشود به قصد می شود، بدان جهت اگر فرض کنید که قصد کرد صلاة عصر را خیال کرد بر اینکه ظهر را خوانده است، شروع به صلاة عصر کرد، پرسیدند چه می خوانی می گويد صلاة عصر می خوانم، آن صلاة صلاة عصر می شود صلاة ظهر نمی شود منتهی وقتی که ملتفت شد قبل از شروع کردن باید قصد کند صلاة ظهر را، در اثناء ملتفت شد باید عدول کند، و اگر بعد یادش آمد که صلاة ظهر را نخوانده چونکه اشتباهاً خوانده عیب ندارد، بناءً بر اینکه وقت مختص را قائل نشویم کما هو الصحیح، صلاة عصرش صحیح می شود، ترتيب للنسیان ساقط می شود لحدیث لاتعاد، صلاة ظهر صلاة عصر هردو عنوان قصدی است هردو چهار رکعت هستند بالقصد آن صلاة ظهر می شود و به قصد این صلاة صلاة عصر می شود، هکذا نافله صلاة صبح با خود صلاة صبح هردو دو رکعت است، نافله بودن با قصد است که نافله صلاة صبح را می خوانم، به قصد صلاة صبح صلاة صبح می شود دو رکعت بعدی، بدان جهت اینها عناوین قصدیه هستند که اگر بخواهیم این عناوین در خارج حائل بخواهد موجود بشود باید قصد کند، تفصیلا او اجمالاً و ارتکازاً کما ذکرنا، ولکن یک عناوینی هست که آن عناوین انطباقش به خارج احتیاج به قصد ندارد، قصد بکنی یا نکنی، وقتی که در خارج عمل موجود شد عنوان تطبیق به او می شود قهراً، مثل اینکه انسان میگذشت یک سیلی زد به شخصی، خودش هم ملتفت نبود که این صورت شخص است این دستم به او می خورد، می گويد سیلی زدی به من، ضرب محقق شد ولو این قصد نکرده بود که او را بزند، ضرب محقق شد، کشت، قتل محقق می شود ولو قصد قتل او را نداشت، بدان جهت قتل و ضرب و امثال ذلک، برداشت لقمه را گذاشت دهنش خورد در ماه رمضان، اکل محقق شده است منتهی چونکه تعمدی نیست روزه را باطل نمی کند ولکن اکل عنوان قصدی نیست، روی این اساس است که عناوین یک قسمتشان قصدی است و یک قسمتشان غیر قصدی است، این پرواضح است تا حالا شنیده اید کرات و مرات، اینی که می گوید ممکن است در فعل خارجی دو جهت باشد یک جهتش عنوان قصدی است و یک جهتش عنوان خارجی است قصد لازم نیست، مثل چه؟ مثل ما نحن فیه، میت را که به ماء سدر غسل می دادند آن غسلش عنوان قصدی است که باید قصد بشود که میت را غسل می دهم، اما این غسل بماء السدر است او قصدی نیست، اگر سدر دارد غسل بماء السدر است ندارد غسل بماء السدر نیست، این خصصویت غسل بماء السدر بودن این قصدر نیست، آنی که قصدی هست اصل الغسل است، وقتی که اینجور شد شارع برای آن فعل واجبی که عند عدم التمکن بدل تعیین می کند و آن بدل را جای او قرار می دهد تارة عنوانی که این بدل دارد همان عنوان مبدل است که قصد می شودف تارة عنوان بدل عین عنوان مبدل است چونکه این بدل خود مبدل است منتهی در مبدل یک خصوصیتی بود که شارع او را للاعذر ساقط کرده است، مثل ما نحن فیه که وقتی غسل بماء السدر نشد شارع غسل بماء القراح را بدل قرار داده است، اینجور است دیگر، غسل بماء القراح آن عنوان قصدی غسل است او را باید مکلف قصد کند، و اما در مبدل که غسل غسل به سدر بود او که قصدی نبود، و این بدل آن عنوان قصدی ای که در او لازم است عین عنوان قصدی ای است که در مبدل لازم بود، در مبدل باید غسل را قصد می کرد چونکه غسل عنوان قصدی بود، خصوصیت سدر قصدی نبود، وقتی که آن عنوانی که در مبدل لازم بود بدل عین آن عنوان را داشته باشد فقط خصوصیت مبدل را ندارد عین اوست اینجاها قصد بدلیت لازم نیست، چونکه آن خصوصیتی که ثابت است امر خارجی بود امر قصدی نبود، و لکن آنی که لازم بود قصدش عنوانی بود که در خود بدل هم همان عنوان است عنوان دیگری نیست، مثلا شخصی که در نماز نمی تواند قائما نماز بخواند کمرش درد می کند پاهایش ورم کرده است نشسته نماز می خواند، وقتی که نشسته نماز می خواند چه قصد می کند، قصد می کند که م ننماز ظهر می خوانم؛ قصد بدلیت لازم نیست، بله این صلاة بدل است از صلاة عن قیام، اگر متمکن بو دصلاة عن قیام واجب بود چونکه متمکن از صلاة عن قیام نیست شارع امر به صلاة عن قعود کرده است، اما آنی که لازم بود قصد او آن قصد صلاة ظهر بود که عنوان قصدی بود، در نشسته هم همان را قصد می کند چونکه همان عنوان است، در این مواردی که بدل عین مبدل است در عنوان و آنی که بدلیت به این آمده است چونکه خصوصیتی در مبدل بود او ساقط شده است للتعذر، در این موارد خصوصا در آنجایی که آن خصوصیت عنوان قصدی نباشد مثل سدر بودن در بدل قصد عنوان بدلیت معتبر نیست، بدان جهت آن کسی که مریض است نشسته نماز می خواند قصد می کند که نماز می خوانم، قصد بدلیت در جائی معتبر است که آنی را که شارع بدل قرار داده است او فعل مباین باشد با مبدل و عنوان آخری دارد که آن عنوان هم قصدی است در این صورت باید قصد بدلیت بکند تا بدل او بشود، مثل چه چیز؟ مثل اینکه می خواهد عوض غسل جنابت تیمم بکند چونکه نمی تواند غسل بکند، در این تیمم قصد می کند که بدل از غسل است چونکه بدل هم عنوان قصدی است چونکه ربما تیمم بدل از غسل می شود و ربما بدل از وضو می شود، عنوان قصدی است، بدان جهت چونکه در ما نحن فیه بدل عنوان آخری دارد عنوان مباین را دارد ربطی به فعل مبدل ندارد از حیث عنوان، یعنی از حیث عنوان اولی با اینکه هر دو طهورند اما آن عنوان اولی غسل است این تیمم، چونکه از حیث عنوان اولی با هم ربطی ندارند در این موارد است که انسان باید قصد بدلیت بکند.
بدان جهت ایشان که در عروه می فرماید به غسلِ اول قصد می کند بدلیت از سدر را، این حرف درست نیست، چونکه عنوان بدل عین عنوان مبدل است، بدلیت قهری است احتیاج به قصد ندارد، چونکه از ناحیه نبودن خصوصیتی شده است که خصوصیت امر قصدی نبود، اینجا بدلیت امر قصدی نیست امر قهری نیست، یعنی چه جوری که گفتیم یک عناونی هست که انطباق آنها قهری می شود نیاز به قصد ندارد بدلیت در مانحن فیه عنوان قصدی نمی شود، چونکه همان چیزی را که در مبدل قصد کرده بود در بدل هم همان است، اما اینکه به سدر غسل می دهم قصدی نبود، چونکه سدر بودنش عنوان قصدی نیست، و شارع عند التعذر او را الغاء کرده است، بدان جهت بدلیت قهری می شود، چونکه بدلیت قهری می شود چون همان عنوان قصدی را که غسل بود قصد کرده است خصوصیت را الغاء کرد هاست که امر قصدی نبود، البته خصوصیت امر قصدی هم بوده باشد همینطور است و لکن اینجا واضحتر است، وقتی که خصوصیت هم ارم قهری بود شارع او را الغاء کرد ذات البدل بدلیتش قهری می شود، ذات البدل یعنی ذات الغسل عنوان قصدی است او را قصد کرده است، و لکن بدلیتش قهری است چونکه بدلیتش قهری است نیاز به قصد ندارد، به خلاف جائی که فعل مباین بوده باشد مثل تیمم، که خود تیمم هم عنوان قصدی است و مباین یا غسل است، چونکه این تیمم در وضوء هم بدل می شود، من بخواهم بگویم تیممی را که بدل از غسل است اتیان کرد مباید این را قصد کنم، چونکه بدلیت قهری نیست عنوان این تیمم عنوان آخر است و آن عنوان آخر هم چند جور واقع می شود، اگر بخواهم این را بدل از غسل اتیان بکنم باید قصد بکنم یا تفصیلا یا ارتکازا.
قصد در عناوینی که ذاتیه است تأثیری ندارد، ممکن است قصد قربت را از بین ببرد اما اصل عنوان فعل را از بین نمی برد چونکه قهری است انطباقش، در مواردی که شارع برای واجب بدل قرار می دهد که عنوان بدل عین عنوان مبدل است، اختلاف از ناحیه الغاء خصوصیت آمده که آن خصوصیت امر قصدی نبود، در این موارد وقتی انسان قصد کرد که عنوان را اتیان بکند که آن خصوصیت را ندارد بدلیت قهری است، آنی را که شارع واجب کرده بود او را آورده است دیگر قصد بدلیت معتبر نیست، به خلاف جائی که مبدل غیر بدل باشد فعل آخری باشد و عنوان آخری داشته باشد غیر عنوان مبدل، در این موارد وقتی که مکلف فعل آخر را اتیان می کند چونکه فعل آخر هم علی وجوهی واقع می شود تیمم بدل از غسل بدل از وضوء تیممی که فی نفسه مستحب است چونکه همين جور است در این موارد که بدل عنوان آخر دارد و عنوان عنوان قصدی است اگر بخواهد این را بدل آن مبدل قرار بدهد باید قصد کند، قصد کند که من این تیمم را بدل از وضوء می گیرم یا بدل از غسل می گیرم، عرض کردم والشاهد علی ذلک در مواردی ک همکلف صلاة اضطراری می خواند این بدل است چونکه امر اولی برای مختار رفته روی صلاة اختیاری، و لکن این صلاة اضطراری عنوانش همان عنوان صلاة اختیاری است صلاة است همان عنوان قصدی است، خصوصیتش آن وبد که او قیام داشت این قیام را ندارد و آن خصوصیتش ساقط است، قصد لازم نیست بکند که بگوید خدایا من نشسته می خوانم نمازم را بدلا از صلاة قیامی، این عنوان نمی خواهد، چونکه انطباق بدلیت قهری است، وقتی که عنوان بدل عین عنوان مبدل شد قهرا عینیت خارجیه پیدا می کنند غسل می شود، فرقشان در بود و نبود خصوصیت است، او مقترن به خلط سدر است این مقترن به خلط سدر نیست، یا او مقترن به قیام است این مقترن به آن قیام نیست، تفاوتشان در آن سقوط شئ آخر می شود که در آن اختیاری معتبر بود، و فقد آن امر آخر امر قصدی نیست کما اینکه وجودش هم قصدی نبود مثل وجود السدر، بدان جهت در ما نحن فیه لنطباق بدلیت قهری می شود احتیاج به قصد و نیت ندارد، به خلاف جائی که بدل وجود آخری داشته باشد عنوان آخری داشته باشد و به عنوان آخر هم علی وجوهی واقع می شود که آن وجوه هم به قصد است، در اینجور موارد شخصی بخواهد آن بدل را از یک مبدل خاصی تیان بکند باید قصد کند بدلیت را، این ملاک این است، اینی که صاحب جواهر فرموده است در ذیل کلام محقق ثانی که گفته بود باید قصد کند به غسل اول بدلیت از غسل بماء السدر را و در دومی غسل بماء الکافور را پشت سر این نقل صاحب جواهر فرموده است و فیه تأمل و منع در این قصد بدلیت، ببینید کجا را زده است، که مانحن فیه جای قصد بدلیت نیست، قصد بدلیت در مواردی می شود که خدمت شما عرض کردم.