درس نهصد و هفتاد و یکم

کيفيت غسل ميت

مسأله 5: «إذا تعذر أحد الخليطين سقط اعتباره و اكتفى بالماء القراح بدله و يأتي بالأخيرين و إن تعذر كلاهما سقطا و غسل بالقراح ثلاثة أغسال‌ و نوى بالأول ما هو بدل السدر و بالثاني ما هو بدل الكافور‌«.[1]

بررسی قول چهارم(سقوط هر سه غسل و وجوب سه تيمم بدل از آنها)

کلام در این مسأله بود بنابر این شد این سه غسلی که برای میت داده می شود بالسدر اولا و بالکافور ثانیا و بالقراح ثالثاً، بنا اینجور شد کما استفدنا از صحیحه حلبی و عبد الله بن مسکان و یونس بن یعقوب این سه غسل هرکدام بانفراده غسل است، و هرکدام بانفراده کغسل الجنابة است، نه اینکه این سه غسل یک وجوب داشته باشد که اغسال الثلاثه اجزاء الواجب بشود، چه جوری که صلاة اجزائی دارد یا غسل جنابت دو تا جزء دارد غَسل الرأس و الرقبه و سایر الجسد که مجموع یک امر دارد، اینجور نیست که غسل المیت که سه غسل است واجب ارتباطی بوده باشد و این سه تا یک وجوب داشته باشد که به نحوی که اجزاء بشوند این اغسال، گفتیم روایات صحاح دفع می کند این احتمال را، ولو التزم به این احتمال فقهاء کبیر مثل صاحب الجواهر قدس الله سره[2] که ملتزم است در کلماتش که در واقع واجب ارتباطی است ولکن عرفاً مستقل است این اغسال، عرفاً سه غسل است، ولکن در واقع و به حسب الحکم یک غسل است یعنی ارتباطی است، اجزاء هستند، ولو این بزرگواران متبحر در فقه مثل ایشان ملتزم شده است به این معنا، ولکن لایمکننا المساعدة علیه، هرکدام از اینها غسل هستند و هرکدام از اینها تنزیل شده اند منزلة الغسل الجنابة.

بدان جهت در مانحن فیه این را ملتزم شدیم، و این را هم ملتزم شدیم که در جایی که میت را نشد غسل داد منتقل می شود وظیفه به تیمم، و فرقی هم نمی کند ما بین اینکه عدم امکان تغسیل المیت لفقد الماء بوده باشد او لتناثر لحمه و جسده بوده باشد که میت محروق است، مجروح است، نمی شود این را غسل داد، وظیفه منتقل می شود به تیمم، اینکه وظیفه منتقل می شود به تیمم قد ذکرنا قبل شهر الرمضان علی ما ذکرنا.

ادله و مستندات

 عمده دلیل روایاتی است که وارد شده است التراب او التیمم احد الطهورین، الارض و التراب طهورٌ و الماءُ طهورٌ و التیمم احد الطهورین، این عمده در این روایات است که یکی را بگویم یا دوتا بوده باشد که در موثقه سماعه امام علیه السلام فرمود فان الله جعلهما طهوراً، درباب 25[3] از ابواب تیمم است، روایتش سندش هم معتبر است.

موثقه سماعه

 شیخ قدس الله نفسه شریف نقل می کند عن الحسین بن سعید و عنه عطف بر حسین بن سعید است، به سندش از کتاب حسین بن سعید، حسین بن سعید هم از برادرش عن الحسن که برادر حسین بن سعید است، برادر هم مثل حسین ثقه است، ولکن حسین یک مقام دیگری دارد در جلالت، عن زرعه عن سماعه، این زرعه و سماعه واقفی هستند بدان جهت موثقه تعبیر کردیم، قال سألت اباعبدالله علیه السلام عن الرجل یکون معه الماء فی السفر فیخاف قلّته، چونکه می دانيد در سفر آب کم پیدا میشه خصوصاً سفرهای سابقی، یتیمم، قال یتیمم بالصعید، یعنی بالأرض، و یستبقی الماء، ماء را نگه دارد برای شربش، فان الله جعلهما طهوراً الماء و الصعید، ماء و صعید را که همان وجه الارض است طهور قرار داده است.

روی این حساب است بما اینکه غسل میت طهور، طهور میت است و امام علیه السلام در این روایات بیان فرموده است، بلکه از آیه شریفه هم استفاده می شود که تیمم به ارض احد الطهورین است، یعنی اگر ماء نشد نوبت می رسدد به تیمم، روی این اساس میت را اگر آب نشد تیمم می دهند.

مناقشه بر حدث بودن موت ميت

و مناقشه ای، درست توجه کنید تقریب مطلب سابقی است، و مناقشه ای که ربما می شود و آن این است که ما قبول نداریم یا دلیلی قائل نشده است که موت المیت حدث است، که میت محدث می شود و احتیاج به طهور دارد، طهورش غسل است غسل نشد تیمم، اصل موت حدث است این را ما دلیلی نداریم، بدان جهت این روایاتی که در آنها وارد شده است الصعید طهورٌ التیمم احد الطهورین به این روایات نمی شود تمسک کرد، چونکه آن چیزی که در میت ثابت است او این است که میت نجس می شود این معنایش ثابت است، در بحث نجاست میت گفتیم، بله وقتی که غسل دادند میت را نجاست رفع می شود، بدان جهت امام فرمود وقتی که اصابت کرد جسد میت را بعد از غسل بأسی نیست در آن اصابت و پاک می شود، اما میت موتش حدث است غسل آن حدث را برمیدارد این معنا ثابت نیست، و می دانيد که تیمم حدث را برمیدارد خبث را تیمم برنمیدارد، تیمم بکنیم دستمان نجس اصابت کرده است تیمم بکنیم پاک بشود، این تیمم پاک نمی کند، خبث را رفع نمی کند.

ملاحظه بر مناقشه ياد شده

این مناقشه مناقشه درستی نیست، چرا؟ برای اینکه بر شما عرض کردیم در این بحوث سابقه که آن چیزی که مستفاد از روایات است این است که موت میت حدث است، آن روایات متعدده ای که وارد بود امام علیه السلام در آن روایات ذکر فرموده بود که بعضی ها من حیث السند هم معتبر بودند که غسل داده می شود به این میت لخروج النطفة عنه قبل موته، و لذا یُغسَّل غسل الجنابة، روی این اساسی که هست استفاده کردیم اینها تقریب حدث بودن است، امام علیه السلام در این روایات به ذهن سائل این تقریب فرمود که موت حدث است و باید غسل داده بشود، غاية الامر وقتی که غسل داده شد دیگر آن حدث نیست مرتفع می شود، غاية الامر فقیهی اگر جرأت داشته باشد این حرف را می تواند بزند و بعید هم نیست این حرف درست دقت کنید چه می گوييم، می تواند بگوید که بله اگر میت را غسل دادند حدث که رفع شد خبثش هم رفع می شود، اخذاً بتلک الروایات که نفی بأس فرمود بعد از غسل دادن حتی از مماسه، ولکن در جایی که میت را تیمم بدهند حدث برداشته می شود چونکه التراب احد الطهورین، ولکن دلیلی نداریم که خبثش هم برداشته می شود، خبث برداشته نمی شود، میت جسدش پاک نمی شود، چرا چونکه آن ادله ای که نفی بأس می کرد و خبث را نفی می کرد بعد از غسل دادن، موضوع در آنها بعد الغسل بود نه بعد الطهارة، اگر در آنها این بود که میت بعد ان یطهر من الحدث پاک می شود و خبث هم ندارد تمسک می کردیم چونکه تیمم پاک کرده است طهارت از حدث آورده است، ولکن چونکه موضوع در آن ها غسل است -فقها متوجه بشوید خصوصیات را- چونکه موضوع در روایات غسل است و فرموده است بعد از غسل اصابت بأسی ندارد، بأس خبثی، تعدی از او به تیمم محل اشکال است.

کما اینکه سابقاً نظیرش گذشت، سابقاً اگر یادتان بوده باشد صاحب عروه و دیگران فتوا دادند اگر میت را غسلش ممکن نشد تیمم دادند، بعد التیمم اگر کسی مس کرد میت را لایوجب این مس علی الماس غسلاً، غسل مس میت واجب نیست، آنجا اشکال کردیم، گفتیم که نه، فتوا هم ندهیم احتیاط واجب این است که این شخص باید غسل مس میت بکند، چرا؟ چونکه در روایات نفی بأس از مس میت بعد التغسیل بود، موضوع عنوان تغسیل بود، چونکه تیمم تغسیل نیست ولو طهارت آورده است از حدث، ولکن غسل نیست، و چون میت قبل تغسیله هست غسل داده نشده است، چونکه غسل داده نشده است مسش موجب حدث است، غسل مس میت باید بکند، احتیاط وجوبی کردیم اگر یادتان باشد.

علی هذا الاساس چه جور آن حرف را گفتیم نظیر آن حرف را اینجا اعاده می کنيم، ولو بعض الفحول من الاعاظم قدس الله سره آن حرف را اینجا نیاورده است اینجا جای همان حرف است که موضوع در روایات رفع الخبث بعد التغسیل است، و بما اینکه در مانحن فیه میت را غسل نداده اند دلیل نداریم که خبثش مرتفع می شود، فقط حدث مرتفع می شود.

عمده دليل بر و سقوط سه غسل در تعذر خلطين و وجوب سه تيمم

پس عمده دلیل در اینکه میت را باید تیمم داد و تیمم هم سه تیمم باید داد، چونکه در مقدمه اول گفتیم این اغسال واجب ارتباطی نیستند، اجزاء واجب ارتباطی نیستند، بلکه خودشان منفرداً واجب هستند، و هر غسلی اگر ممکن نشد نوبت به تیمم می رسدد، قهراً میت را باید سه غسل داد، عمده دلیل در وجوب این سه غسل یکی این بود که التراب احد الطهورین است، و دومی هم این بود مقدمه ثانیه که هرکدام از اغسال وجوب مستقلی دارند، که ظاهر صحیحه عبدالله ابن مسکان بود ظاهر صحیحه حلبی بود و هکذا صحیحه یونس بن یعقوب بود، که ثلاثة اغسال ثلاث مرات توجه کردید معنایش این است این غسل ها هرکدام وجوب مستقلی دارد، ممکن نشد نوبت به بدلش می رسدد.

بعضی ها در اینکه غسل مس میت اگر میت را نتوانستند تغسیل کنند نوبت به تیمم می رسدد به وجه آخری تمسک کردند، غیر از آن روایتی که سابقاً گفتیم روایت عمرو بن خالد، و غیر از این التراب احد الطهورین که صاحب جواهر قدس الله نفسه شریف[4] می فرمايد آن مطلقات اینجا بدرد نمی خورد، معلوم شد که بدرد می خورد، عمده دلیل همان مطلقات التیمم احد الطهورین است، چونکه صاحب جواهر واجب ارتباطی گرفته است، او را گفتیم که نه هرکدام واجب مستقل است و التراب احد الطهورین هم در مانحن فیه جاری است، ایشان به به صحیحه دیگری تمسک کرده اند، او را بخوانیم ببینیم می شود به این صحیحه تمسک کنیم یا نه؟ آن صحیحه این است، سابقاً هم این صحیحه ی، صحیحه را خوانده بودیم، که آن صحیحه آنجایی است که هم میت است هم جنب است هم محدث بالاصغر است توجه کردید اینها هستند، فقط به مقدار این که یکی را غسل کند به آن مقدار آب است، در باب [5]18 از ابواب تیمم است.

صحيحه عبد الرحمن بن ابی نجران

 محمد بن علی بن الحسین باسناده عن عبدالرحمن بن ابی نجران، شیخ الصدوق قدس الله نفسه شریف به سندش از عبد الله بن ابی نجران نقل کرده است. این سندش هم کما آنکه در مشیخه فقیه است سندش به عبدالرحمن بن ابی نجران صحیح است این روایت من حیث السند اینجور است به نقل فقیه، انه سأل ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام عبدالرحمن بن ابی نجران از امام موسی بن جعفر سلام الله علیه پرسید، عن ثلاثة است نفرٍ سه نفر هستند، کانوا فی سفرٍ اینها در سفر بودند، احدهم جنبٌ، یکی از آنهاجنب است، و الثانی میتٌ دومی هم مرده است، و الثالث علی غیر وضوءٍ، سومی هم که وضوء ندارد، در این صورت و معهم من الماء قدر ما یکفی احدهم، آنقدر آب دارند که یکی می تواند استفاده بکند سه تا نمی تواند، من یأخذ الماء؟ آب را کی اخذ می کند؟ و کیف یصنعون این سه نفر چکار بکنند؟ قال یغتسل الجنب، جنب غسل می کند آن شأنش مقدم است، و یدفن المیت بتیمم، میت هم با تیمم دفن می شود، و یتمم الذی هو علی غیر وضوءٍ، آن کسی هم که وضوء ندارد او تیمم می کند، چرا این کار را بکنند؟ لأن غسل الجنابة فریضةٌ غسل جنابت فریضه است و غسل المیت سنةٌ و التیمم للآخر جائزٌ، تیمم به آن دیگری جایز است، این مراد از فریضه یعنی در کتاب الله خداوند متعال ذکر کرده است از اینها تعبیر به فرائض می شود، یعنی درجایی که سنت در مقابل فریضه گفته می شود، مراد آنی است که در کتاب مجید ذکر شده است، فریضه اوست، سنت آنی است که به امر رسول الله صلی الله علیه وآله ثابت شده است، امام علیه السلام می فرمايد جنب غسل بکند، چونکه غسل جنابت فریضه است، یعنی خداوند در کتاب مجید فرموده و ان کنتم جنباً فاطّهروا، و یدفن المیت بتیممٍ دیگر میت را باید تیمم داد دفن کرد.

مناقشه بر مضمون صحيحه ابن ابی نجران

بعضی ها در این صحیحه دوتا مناقشه کرده اند:

مناقشه اول این است که مضمون این روایت لا یمکن الأخذ به، چرا؟ برای اینکه در این روایت امام علیه السلام تعلیل فرمود که یغتسل الجنب لأن الغسل الجنابة فریضةٌ، غسل جنابت فریضه است، پس وضوء هم فریضه است بلکه وضوء قبل از غسل جنابت ذکر شده است، اذا قمتم من الصلاة فاغسلوا وجوهکم، مقتضای تعلیل که هردو فریضه هستند این است که مخیر هست مابین اینکه جنب غسل کند یا آن شخص دیگر وضوء بگیرد، بلکه در بعضی روایات ذکر شده که آن دیگری وضوء می گيرد آن دیگری که جنب است تیمم می کند، البته آن چیزی که در بعضی روایات است در این مورد نیست ها که با میت جمع بشود، آن جایی است که هم قومی جنب دارد و هم غیر متوضئ دارد، چکار بکنند؟ آنجا فرموده است بر اینکه جنب تیمم می کند، بدان جهت در مانحن فیه مناقشه شده است که این تعلیل در این روایت لایمکن الأخذ به، برای اینکه این تعلیل با حکمی که اول فرمود که یغتسل الجنب و برای آن دیگری تیمم بکند با او مناسبت ندارد.

ملاحظه بر مناقشه ياد شده

ولکن این مناقشه ولو بعضیها اصرار فرموده اند در این مناقشه، ولکن به نظر فاتر ما این مناقشه صحیح نیست، والوجه فی ذلک کما اینکه سابقاً هم گفتیم این تعلیل راجع به دوران الامر بین الغسلین است، در جایی که دوتا غسل جمع بشود یکی فریضه باشد یکی سنت فریضه مقدم می شود بر سنت، این تعلیل تعلیل به این حکم است تقدیم غسل جنابت است بر غسل میت، چونکه غسل میت سنت است ولکن غسل الجنابة فریضه است، یغتسل الجنب، یعنی میت را غسل نمی دهند جنب غسل می کند، و اما اینکه آن دیگری امام فرمود و التیمم للآخر جایزٌ، معناش عبارت از این است آن جایز است یعنی او آب را برداشت وضوء گرفت نماند او تیمم می کند، این تعلیل به جهت این است که هرکدام دو تکلیف دارد، یک تکلیف این است که جنابتش را رفع کند و میت را بشورد، آن دیگری حدث اصغر را رفع کند و میت را بشورد، هرکدام دو تکلیف دارد، امام می فرمايد در این دو تکلیف چونکه غسل الجنابة فریضه است غسل میت ساقط می شود، غسل میت وجوبی ندارد میت را غسل کردن، این روایت تعلیل ناظر بر این است، بدان جهت نه سائل منافاتی فهمید و اعتراضی کرد یابن رسول الله وضوء هم در قرآن هست، با وجود که عبد الرحمن ابن ابی نجران از فقهاء است، از فقهاء محدثین است، بدان جهت در مانحن فیهی که هست این مناقشه درست نیست.

مناقشه سندی بر صحيحه ابی نجران

یک مناقشه دیگری که در این روایت شده است این است که گفته اند این روایت را شیخ قدس الله نفسه شریف در تهذیب و استبصار [6]نقل کرده است، و بنا به روایت شیخ اینجور است که شیخ قدس الله نفسه شریف این روایت را نقل کرده است عن عبدالرحمن بن ابی نجران عن رجلٍ، که عبد الرحمن بن ابی نجران خودش از امام علیه السلام نقل نمی کند که ظاهر روایت فقیه است، بلکه شیخ نقل کرده است عن رجلٍ عن ابی الحسن موسی بن جعفر سلام الله علیه، بدین جهت این روایت بنابر نقل شیخ مرسله است مسنده نیست، و دیگری هم شیخ قدس الله نفسه شریف که نقل کرده است این است که یغتسل الجنب و یدفن المیت، بتیمم ندارد در نسخه تهذیب و استبصار، این این است که یغتسل الجنب و یدفن المیت، نه بتیممٍ، بتیمم نیست، این بتیممٍ در نقل صدوق است در نقل شیخ نیست.

ملاحظه بر مناقشه ياد شده

خب این مناقشه هم بله، دو تیکه بود، یک تیکه اش این است که این روایت مرسله است، نه مرسله نیست، ظاهر نقل صدوق این است که عن عبد الرحمن بن ابی نجران انه سأل ابا الحسن علیه السلام، ظاهرش این است که واسطه ندارد، و منافات هم ندارد، این نظیرش هست، درست توجه کنید چی میگم این نکات را داشته باشید، روایات متعدده ای هست خصوصا در نقل صدوق و شیخ و کلینی، که شیخ و کلینی آنها را مرسله نقل کرده اند ولکن صدوق علیه الرحمه مسند نقل کرده است، یعنی آن عن رجلٍ نیست در نقل صدوق، سرّش این است الان هم آن کسی که بخواهد مسأله بگوید خصوصا در این اطراف و اکناف، یک وقت می آیند آن کسی که مسأله گو است میگویند که بله من رفتم آقا را دیدم از خود آقا پرسیدم این جور گفت، بعد آن شخص می آید پیش آقا توجه کردید، سفری می کند یا کذا می کند به مناسبت این میپرسد ببینم آن مرد گفته درست گفته یا خود آقا نگفته، سؤال می کند امام هم به آن آقا هم همان را می گويد که به او گفته بود، این در این در زماننا نیست، فی عصر ائمه بیشتر بود این معنا، عبد الرحمن بن ابی نجران به او رسیده باشد از موسی بن جعفر سلام الله علیه که در این مسأله اینجور فرموده بعد خودش بپرسد همان مسأله را از امام علیه السلام و او هم همين جور نقل بکند، که هردو نقل صحیح بشود، نقل شیخ این روایت را به عنوان عن رجلٍ این مانع نمی شود که از ظهور روایت فقیه رفع ید کنیم، اما اینکه در روایت در روایت شیخ بتیمم نیست، صاحب جواهر قدس الله نفسه شریف می گويد که این اشتباه از نساخ تهذیب است، دیدند که تیمم مکرر شده است که در اینجا دارد بر اینکه و یغتسل الجنب و یدفن المیت بتیممٍ و یتمم الذی، این نساخ دیدند تیمم دوتاست گفتند یکی زاید است قلم بزنیم، صاحب جواهر[7] اینجور می گويد با آن جلالتش، ایشان می گويد که نه اصل در روایت تهذیب هم همين جور بوده است، این، بله بتیمم بله که در این نسخ نیست این اشتباه از نساخ است، بله بدان جهت العهدة علی الراوی برای اینکه اینجا ادعا کردند که آنها اشتباه کردند، بله چونکه آنهایی که از شیخ نقل کردند این روایت را لفظ بتیممٍ ندارد در نسخه تهذیب، این از غلط نساخ است، نه، آنهایی که سند دارند به خود تهذیب آنها نقل کرده اند که بتیممٍ در نسخه تهذیب نیست، بله ممکن است اشتباه در خود شیخ شده باشد که بتیممٍ را نقل نکند ولکن از نساخ نیست، از خود شیخ نقل کردند آنهایی که سند دارند به خود تهذیب، بعید هم نیست که صاحب جواهر که این ادعا را می کند به خود شیخ نسبت نداده به نساخ نسبت داده، بعید نیست منشأش این بوده باشد چرا ایشان اینجور گفته است این معنا را؟ اولا که در روایت صدوق بتیممٍ است، ثانیاً اینکه امام که فرمود یدفن المیت این لغو می شود چونکه سائل میدانست که این میت را باید دفن کنند، چه تیمم بدهند غسل بدهند چه ندهند، میت باید دفن بشود، آخه اینجور می شود، درست توجه کنید چه می گوييم، عن ثلاثةٍ کیف یصنعون، قال یغتسل الجنب و یدفن المیت، میت دفن می شود، خب آن مگر نمیدانست میت دفن می شود، این معلوم می شود یک چیزی داشت این و یدفن المیت بتیممٍ که صدوق هم نقل کرده است، یعنی میت را تیمم می دهند، اینی که من می گوييم بالاتر از ظن نیست، این را می گوييم، والظنُ لا یقن من الحق شیئا این دلیل نمی شود، ولکن آن چیزی که صاحب جواهر فرموده بتیممٍ نسخه تهذیب غلط است، وجهش شاید این است والله العالم و این تو ذهن می خورد که اینجور باشد و یدفن المیت کاللغو است چونکه میت را سائل میدونست باید دان بشود دیگر، امام می بيند بل اینکه یغتسل الجنب و یتمم الذی هو علی وضوءٍ، آن سائل حکمش را می فهميد دیگر، بدان جهت این مناقشه هست.

اشکال ديگر بر صحيحه

ولکن آن چیزی که اشکال را صعب می کند و نمی شود، چونکه بعضی از علمائی که به نسخ فقیه سند دارند مثل صاحب وافی قدس الله نفسه شریف، ایشان هم از خود من لا یحضر الفقیه نقل کرده است و یدفن المیت، لفظ بتیممٍ ندارد، معلوم می شود که نسخه فقیه هم مختلف بود، نسخه تهذیب مختلف بود، نسخه مثلاً فرض بفرمایید فقیه هم مختلف بود، بتیممٍ در تمام نسخ فقیه نبود، اینکه می گفتيم سابقاً کتب اصحاب نسخ بود باید طریق آنها بوده باشد، طریق وقتی که متعارض شد یکی بتیممٍ نقل کرد یکی بدون بتیممٍ روایت از اعتبار میافتد.

بدان جهت صحیح می شود آن چیزی را که گفتیم اولاً عمده در انتقال به تیمم عمده دلیل روایاتی است که وارد شده است، التیمم احد الطهورین، الصعید الاحد الطهورین او می شود.

حکم ميتی که فقط برای يک غسلش آب هست

مسأله 7: « إذا لم يكن عنده من الماء إلا بمقدار غسل واحد ‌فإن لم يكن عنده الخليطان أو كان كلاهما أو السدر فقط صرف ذلك الماء في الغسل الأول و يأتي بالتيمم بدلا عن كل من الآخرين على الترتيب و يحتمل التخير في‌ ‌الصورتين الأوليين في صرفه في كل من الثلاثة في الأولى و في كل من الأول و الثاني في الثانية و إن كان عنده الكافور فقط فيحتمل أن يكون الحكم كذلك و يحتمل أن يجب صرف ذلك الماء في الغسل الثاني مع الكافور و يأتي بالتيمم بدل الأول و الثالث فيتممه أولا ثمَّ يغسله بماء الكافور ثمَّ ييممه بدل القراح».‌[8]

خب بعد از اینکه این مسأله اساسش معلوم شد، آن وقت این فرع دومی که صاحب عروه می گويد شاید دقیق تر فروع در مقام بوده باشد آن این است، اگر شخصی مرده است فقط برای یک غسل آب است، این میت را یک غسل می توانند بدهند، و اما برای بیشتر از یک غسل آب نیست، این آب را در کدام غسل باید صرف بکند؟ ایشان قدس الله نفسه شریف صوری را در مقام ذکر می کند:

الصورة الاولی این است که اصلا خلیطین نیست، فقط یک آب خالص است، نه سدری در بین است تمکن از او دارد و نه کافوری.

صورة دیگر را ذکر می کند و آن صورة دیگر این است که هم سدر است هم کافور، آنها خیلی است ولکن آب نیست.

صورة ثالثه این است که فقط سدر است.

ایشان در این سه صورت اول حکم می کند بر اینکه این آب باید صرف بشود در غسل اول، که صرف بشود در غسل بماء السدر که اگر سدر هست که صورت اخیری است، قاطی می کنند غسل به سدر می دهند او مستقل است مبدل است متمکن است، بعد از آن بدل از کافور و از قراح تیمم می دهند چونکه متمکن نشد مبدل نوبت به بدل می رسدد.

اگر هردو خلیط موجود است که صورت ثانیه است خب در مانحن فیه همين جور است که آن کافور بدرد نمی خورد چونکه سدر دارد، غسل به سدر اول است، به سدر می دهد، آن وقت کافور تنها که فایده ندارد تیمم باید بدهد.

اگر خلیطین نیست، گفتیم اذا تعذر الخلیطان نوبت می رسدد به سه غسل به آب قراح، گذشت سابقاً مسأله اش، در مانحن فیه غسل اول را می دهند، یعنی به عبارة اخری غسل بماء السدر و غسل بماء الکافور دوتا بدل دارد، یک بدل این است که خلیطین نیستند آب است نوبت آن وقت به غسل بالماء می رسدد، غسل بماء القراح، یک وقتی این است که نه آب نیست خلیطین هستند یا نیستند فرق نمی کند، آب نیست، آنجانوبت به تیمم می رسدد، چونکه در مانحن فیه مفروض این است خلیطین هردو موجود هستند یا سدر موجود است نوبت غسل بماء السدر است که باید غسل داد، اگر خلیطین موجود نیست باز نوبت غسل اولی است، که بدلش که غسل به آب تنهاست باید داده بشود، می فرمايد غسل داده می شود بدلاً عن الاغتسال بالسدر.

بعد در ذیلش یک چیزی می فرمايد می گويد و یحتمل التخییر، درست توجه کنید عبارت عروه را معنا می کنم، می فرمايد، سه صورت شد آخر، سه صورت را تا به حال ذکر کرد، خلیطین هیچکدام نیستند، خلیطین هردو هستند، یا سدر تنها است، سه صورت را ذکر کرد، ایشان می فرمايد و یحتمل فی الصورة الاولی که خلیطین نیستند، و یحتمل فی الصورة الاولی التخییر بین الثلاثه، که فقط آب تنهاست، یعنی محتمل است که بدلاً عن السدر غسل بدهد به آن دیگری ها تیمم بکند، محتمل است این غسل را بدلاً عن الکافور بدهد چونکه خلیطین هردو نیستند، بر اولی و سومی تیمم بکند، محتمل است اخیری را غسل بدهد، غسل بماء القراح را به اولین تیمم بکند، و یحتمل التخییر فی الثلاثه فی الصورة الاولی، صورت اولی که خلیطین نیستند، و التخییر، در دومی که خلیطین موجود هستند، بین الاول و الثانی، مخیر است که خلیطین هردو موجود هستند غسل سدر بدهد با آن دیگری ها را تیمم کند، مخیر است غسل به کافور بدهد به سدر و قراح تیمم بکند.

این فقیه عظیم الشأن این فقیهِ به حمل الشایع اینجور در مسأله فتوا می دهد، یعنی یحتمل التخییر را می گويد، تردید می اندازد در فتوای اولش، تأمل بفرمایید ببینید این کجا خواهد رسید انشاء الله.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص392.

[2] »؛ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، (بيروت، دار إحياء التراث العربی، چ7، ت1404ق)، ج4، ص138.

[3] وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ مَعَهُ الْمَاءُ- فِي السَّفَرِ فَيَخَافُ قِلَّتَهُ قَالَ يَتَيَمَّمُ بِالصَّعِيدِ- وَ يَسْتَبْقِي الْمَاءَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ- جَعَلَهُمَا طَهُوراً الْمَاءَ وَ الصَّعِيدَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص388.

[4] محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، (بيروت، دار إحياء التراث العربی، چ7، ت1404ق)، ج4، ص138.

[5] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع عَنْ ثَلَاثَةِ نَفَرٍ- كَانُوا فِي سَفَرٍ أَحَدُهُمْ جُنُبٌ وَ الثَّانِي مَيِّتٌ- وَ الثَّالِثُ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ- وَ مَعَهُمْ مِنَ الْمَاءِ قَدْرُ  مَا يَكْفِي أَحَدَهُمْ- مَنْ يَأْخُذُ الْمَاءَ  وَ كَيْفَ يَصْنَعُونَ- قَالَ يَغْتَسِلُ الْجُنُبُ وَ يُدْفَنُ الْمَيِّتُ بِتَيَمُّمٍ وَ يَتَيَمَّمُ الَّذِي هُوَ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ  لِأَنَّ الْغُسْلَ مِنَ الْجَنَابَةِ فَرِيضَةٌ- وَ غُسْلَ الْمَيِّتِ سُنَّةٌ وَ التَّيَمُّمَ لِلْآخَرِ جَائِزٌ؛  شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص375.

[6] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ رَجُلٍ حَدَّثَهُ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع وَ ذَكَرَ نَحْوَهُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص375.

[7] إذ لعله سقط ذلك من قلم الشيخ أو النساخ لتوهم التكرار، فتأمل جيدا؛ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، (بيروت، دار إحياء التراث العربی، چ7، ت1404ق)، ج4، ص143.

[8] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص392.