مسأله 7: «إذا لم يكن عنده من الماء إلا بمقدار غسل واحد فإن لم يكن عنده الخليطان أو كان كلاهما أو السدر فقط صرف ذلك الماء في الغسل الأول و يأتي بالتيمم بدلا عن كل من الآخرين على الترتيب و يحتمل التخير في الصورتين الأوليين في صرفه في كل من الثلاثة في الأولى و في كل من الأول و الثاني في الثانية و إن كان عنده الكافور فقط فيحتمل أن يكون الحكم كذلك و يحتمل أن يجب صرف ذلك الماء في الغسل الثاني مع الكافور و يأتي بالتيمم بدل الأول و الثالث فيتممه أولا ثمَّ يغسله بماء الكافور ثمَّ ييممه بدل القراح».[1]
عرض کردیم آن چیزی که واجب اولی است در تطهیر میت، تغسیل او هست بماء السدر اولاً و بماء الکافور ثانیاً و بالقراح ثالثاً، و ذکرنا این سه تا غسل دوتایش دوتا بدل دارد، در غسل بماء السدر اگر سدر متعذر بشود بدلش غسل بالماء است بلا خلیط، و اگر بر اینکه آب نبوده باشد مکلف آب نداشته باشد میت را بشورد بدلش تیمم است، و هکذا الحال در تغسیل بماء الکافور اگر کافور نباشد تغسیل می شود بالماء بلا اعتبار خلیط، و اگر آب نبوده باشد تیمم داده می شود، بخلاف الغسل بالماء القراح که دو خلیط را نداشته باشد، او فقط یک بدل دارد، اگر آب هست او را غسل می دهند غسل اختیاری است، نیست نوبت به تیمم می رسدد، این حرف را ذکر کرده ایم.
و یک مطلبی هم برای شما گفتیم، آن یک مطلب خیلی مهم است در باب تزاحم و تشخیصش از غیر باب تزاحم، در باب تزاحم دو تکلیف است، ولکن در باب تزاحم اگر احد التکلیفین لازم بشود مقدم شدنش لأهمیته او لسبق زمان امتثاله او لغیر ذلک من المرجحات التی ذکرت فی باب التزاحم، مرجحات باب تزاحم، اگر احد التکلیفین مقدم بشود و مکلف آن تکلیف را رعایت نکند و تکلیف دیگر و واجب آخر را اتیان کند، در این صورت آن واجب آخر صحیح می شود، فقط عصیان کرده است در ترک آن چیزی که واجب بود او را امتثال بکند، ولکن آن یکی صحیح می شود چونکه تکلیف به او ترتباً هست، بناءً علی صحت الترتب کما هو الصحیح، یا ملاکاً صحیح است ملاک موجود است، بنا بر مسلک صاحب الکفایه و اعوانش که قائل به ملاک هستند، این بحثش در اصول است.
و اما در جایی که دو تکلیف بوده باشد، و یکی مقدم بشود که اگر آن تکلیف مقدم را رعایت نکنی عمل دومی باطل می شود اتیانش، چونکه شرط صحت عمل دومی از شرایط صحتش اتیان به عمل اولی است، یا خودش را یا بدلش را باید مکلف اتیان بکند، بدل یعنی بدل شرعی، بدل صحیحش را، در جایی که احد الواجبین مقدم شد و مکلف او را ترک کرد، و دومی را اتیان کرد، اگر اتیان دومی مشروط بشود که باید بعد الاولی واقع بشود، یا اولی خودش که مبدل است یا بدلش بدل صحیح، دومی هم باطل می شود، مثل این است که اول ظهر دوتا تکلیف است، هم صلاة ظهر است هم صلاة العصر، اذا زالت الشمس وجبت الصلاتان، هردو واجب می شود، ولکن اگر ظهر را نخوانده عمداً نه اشتباهاً که حدیث لاتعاد بگیرد، اگر اشتباهاً مع التمکن و التذکر ظهر را نخواند عصر را بخواند عصرش باطل می شود، چونکه این الا ان هذه قبل هذه، شرطش این است که صلاة العصر صحتش بعد از ظهر واقع بشود، دیگر وجوب صلاة الظهر و العصر را باب تزاحم نمی شود گفت، چرا؟ چونکه در آن صورت عمل ثانی مشروط بر سبق عمل اولی است، این وقتی که معلوم شد حکم معلوم می شود در جایی که صاحب عروه فرض می کند، مکلف میتی دارد فقط آبش به یک غسل کافی است، یا سدر یا کافور یا ماء القراح، یکی را کافی است، ولکن این مکلف کافور دارد، سدر ندارد، کافور دارد، ایشان دوتا احتمال در عروه می فرمايد کما اینکه اگر ملاحظه میفرمایید یا فرموده اید سابقاً، ایشان می فرمايد و یحتمل ان یکون کذلک، یعنی محتمل است این صورت هم مثل آن صورت دومی بوده باشد که داشت، هم سدر داشت هم کافور داشت، هردوتا را داشت، آنجا نفرمود که محتمل است که یک آب را در سدر صرف بکند یا در کافور صرف کند، و یحتمل ان یکون که فقط کافور دارد همين جور بشود می تواند این آب را بدلاً عن السدر غسل بگیرد منتهی سدر ندارد، و محتمل است بر اینکه برای سدر تیمم بکند اولاً بعد غسل را مع الکافور بدهد، بعد یک تیمم دیگری بگیرد بدلاً عن الغسل بالماء القراح، این یک احتمال که در سدر استعمال بکند یا در کافور، بعد در آخر می گويد که و یحتمل تعین صرفه فی التغسیل بالکافور، محتمل است متعین بشود که این آب را کافور دارد همان در غسل کافور استعمال بکند، ایشان به این دوتا احتمال که محتمل است آنجور بشه محتمل است اینجور بشود مطلب را تمام کرده است.
بدان جهت عرض کردیم، بناءً بر این مقدماتی که در مسأله چیدیم معلوم شد که این آب باید در غسل بالسدر استعمال بشود، منتهی سدر ندارد بدلاً عن السدر غسل بدهد، نمی تواند غسل کافور را بدهد، چرا؟ چونکه اگر غسل بالکافور را بدهد ولو غسل را با کافور اتیان کرده است، و اولی را باید تیمم بکند دیگر، چونکه آب فقط به یکی کافی است، الا انه این غسل بالکافور باطل است چرا؟ چونکه شرطش این است که بعد از غسل بالسدر واقع بشود یا بعد از بدلی واقع بشود که بدل شرعی است للغسل بماء السدر، در مانحن فیه اینجور نیست، این غسل بالکافور موجود شده است، آن چیزی که واجب بود غسل بماء السدر مع السدر او واجب اولی بود که نبود، چونکه درمانحن فیه خلیط نداشت سدر نداشت آب داشت، وظیفه اش غسل بود بالماء که بدلاً عن الغسل بالماء السدر بشورد او را، چونکه تعذر خلیط بود به آن بدل نوبت رسیده بود، نه اینکه آب نداشت، در آن وقتی که شروع کرد آب داشت برای غسل دادن، این تیممی که آن وقت کرده است تیممش باطل است، چونکه تیممش باطل است بدل شرعی نیست غسل بماء الکافور که موجود می کند آن هم باطل است، بدان جهت این اولاً باید این حکم جایی را جاری کند که اگر این کار را کرد این میت غسل داده نشده، باید میتی که اصل آب نیست بر تغسیل او که سه تیمم باید داده بشود این سه تیمم باید داده بشود.
و لذا خالفنا صاحب عروه و محشین را والتزمنا در جایی که فقط متمکن از کافور است باید این ماء را صرف کند در غسل بدلاً من ماء السدر، ثم تیمم آخری موجود بکند بدلاً من التغسیل بماء الکافور، ثم هم تیممی موجود بکند بدلاً بماء القراح، این میزان علمی است رو آن مقدماتی که ذکر کرده ایم.
اگر شخصی این مقدماتی که ذکر کردیم این مقدمات را تنبیه بکند و التزام پیدا کند به فرق مابین باب تزاحم و مانحن فیه، فرقش را متنبه بشود، و بداند بر اینکه این اغسال مشترک مشروط هستند به تعاقب که غسل کافور بعد الغسل بالسدر موجود بشود، یا خودش یا بدل صحیحش، و ملتزم بشود شخص و این مقدمه این که گفتیم که این اغسال دوتایش دوتا بدل دارند، فقط اخیری یک بدل دارد، و ملتزم بشود که اینها واجبات مستقله هستند یعنی هرکدام یک تکلیف دارد مثل صلاة الظهر و العصر، هرکدام یک تکلیف دارد، اگر این را ملتزم بشود نتیجه اش آن می شود که ذکر کردیم والله العالم، بقیه اش دیگر از عهده ما خارج است.
مسألة 8: « إذا كان الميت مجروحاً أو محروقاً أو مجدوراً أو نحو ذلك مما يخاف معه تناثر جلده تيمَّم كما في صورة فقد الماء ثلاثة تيمُّمات».[2]
بعد صاحب عروه قدس الله نفسه شریف مسأله دیگری را بیان می فرمايد، و آن مسأله دیگر این است که اگر فرض کردیم که عدم تمکن تغسیل المیت که محل ابتلاء است فی ایامنا هذا، نه از جهت این است که آب نیست، آب فراوان است، الا انه میت را نمی شود غسل داد. چرا؟ چونکه اگر آب بریزیم بر بدن میت، یتناثر جسده یا جلده، بدنش سوخته است مجروح است آب بریزیم بدنش جسدش پخش می شود اعضائش، یا مجذور است نعوذ بالله مرض جلدی گرفته است مرده است، آب بریزیم اعضائش از همدیگر جدا می شود، در این صورت ایشان می فرمايد این مجذور را و این مجروح را سه تا تیمم می دهند، این جا می بينيد که تعذر از ناحیه خلیط نیست، بلکه از ناحیه عدم التمکن من استعمال الماء است، اینکه می گفتيم عدم وجدان ماء، مراد از عدم وجدان ماء عدم تمکن من استعمال الماء است، حتی در قول خداوند که می فرمايد فلم تجدوا ماءاً فتیمموا، یعنی استعمال ماء را نتوانید نه اینکه آب اصلا نبوده باشد، به قرینة قوله سبحانه وان کنتم مرضی أو علی سفر، انسان وقتی که مریض شد آب هست ولکن استعمالش را قادر نیست ضرر دارد بر او، آن و ان کنتم مرضی أو علی سفر، سفر ممکن است در سفر آب پیدا نشود ولکن مرضی را که می فرمايد این قرینه است که مراد از عدم وجدان عدم تمکن من استعمال الماء است، چه آب بوده باشد نتواند استعمال کند مثل مریض، یا نه آب اصلا نبوده باشد، روی این حساب وقتی که بنا شد میتی که باید او را غسل بدهیم اگر غسل دادنش ممکن نشد و متمکن از تغسیلش نشدیم، چونکه مجذور است و مجروح است، خب آن وقت تیمم داده می شود دیگر اگر تیمم ممکن است، که فرض این است، می فرمايد سه تیمم داده می شود، یک تیمم بدل از غسل بماء السدر، یک تیمم بدل از غسل بماء الکافور، یک تیمم هم بدلاً از غسل بالماء القراح، که این صاحب عروه در مانحن فیه این سه تا تیمم را می گويد، ولکن در مسأله سابقه هم این سه تا تیمم را فرمود، در آنجایی که آب نداشته باشد اصلا سه تیمم داده می شود میت، تیمم بدلاً عن الغسل بماء السدر، تیمم بدلاً عن الغسل بماء الکافور، و تیمم بدلاً عن ماء القراح، آنجا فرمود و الاحوط این است که تیمم رابعی بشود و آن تیمم رابع را بدلاً عن المجموع اتیان بکند، این احتیاط اگر احتیاط مستحبی بود که آن احتیاط مستحبی به جهت این که احتمال دادند که این سه تا غسل یک واجب بوده باشد، و از یک واجب که واجب ارتباطی بشود انسان متمکن نیست یک تیمم می کند، بدان جهت در مانحن فیه احتیاطش استحبابی بود، آن احتیاط استحبابی را این جا ذکر نکرده است، و احتیاط استحبابی جاش هم هست، چونکه این مسأله با آن مسأله فرقی ندارد، ولکن اینجا ذکر نکرده است و سابقاً هم گفتیم که لازم نیست، خودش هم فرمود، فرمود لازم نیست تیمم رابع اتیان کند، بلکه در تیمم ثالث به قصد ما فی الذمه اتیان بکند، که اگر ذمه مشغول است به تیمم از ماء القراح او را اتیان می کند، اگر ذمه مشغول است به تیمم من المجموع او را اتیان می کند، فرمود کفی، و ما هم عرض کردیم لازم نیست این به قصد ما فی الذمه در تیمم ثالث بشود، در تیمم اول هم همین جور است، تیمم اول را بقصد ما فی الذمه اتیان کند، که اگر یک تیمم از مجموع است او را اتیان می کند، وظیفه تیمم از سدر است او را اتیان می کنم، ما فی الذمه شد، بعد دو تیمم دیگر هم به قصد این که واجب شاید غسل بماء الکافور مستقلاً بشود، یک تیمم به جهت او اتیان می کنم، یک تیمم ثالثاً بدلا من ماء القراح که واجب مستقل محتمل است بشود از ناحیه او اتیان می کنم، بدلا از او، گفتیم در تیمم دومی هم می تواند قصد ما فی الذمه بکند، یعنی تیمم ثالث خصوصیتی ندارد، این قصد مافی الذمه کردن در هرکدام از تیمم ها بشود کافی می شود از آن احتمال.
مسألة 9: «إذا كان الميت محرماً لا يجعل الكافور في ماء غسله في الغسل الثاني إلا أن يكون موته بعد طواف الحج أو العمرة ، وكذلك لا يحنَّط بالكافور ، بل لا يقرَّب إليه طيب آخر».[3]
ایشان قدس الله نفسه شریف اینکه می فرمايد بر اینکه سه تا غسل واجب است غسل بماء السدر غسل بماء الکافور و هکذا غسل بماء القراح، این سه تا غسل بود، در صورتی که میت ما اگر در حال احرام مرده باشد و سعادت او را یاری بکند که در سبیل مهاجرت الی الله فوت کرده باشد، که فقط وقع اجره علی الله از آن اشخاص بوده باشد، این میتی که در حال احرام مرده است غسل بالسدر را می دهند، ولکن بماء دومی کافور قاطی نمی کنند، ماء دومی را به ماء خالص می دهند، ماء سومی را هم که به ماء خالص باید داد، آن اشتراط الخلیط ساقط می شود در صورتی که آن میت مُحرِم بوده باشد، منتهی صاحب عروه یک قیدی زده است می فرمايد بر اینکه آن وقتی این اشتراط ساقط می شود که میتی که هست قبل از طواف الحج و قبل از طواف العمره فوت کرده باشد، قبل از اینکه طواف را تمام بکند فوت کرد، یا در حال طواف فوت کرد یا هنوز طواف را شروع نکرده بود، و اما اگر طوافش را اتیان کرده بود و تمام کرده بود، حج، طوافش را اتیان کرده بود از منی برگشت اعمال منی را تمام کرده بود آمد در مکه طوافش را کرد یک خورده نشست استراحت بکند همانجا روحش هم رفت، بعد الطواف توجه کردید، یا طواف عمره بود از راه رسیده بود خسته بود می خواست برود بین صفا و مروه سعیش را بکند یا برود نماز طوافش را بکند همانجا سکته کرد و تمام کرد، خستگی راه و ضعف و اینها تمام کرد کار را، ایشان می فرمايد این که گفتیم برای میتی که در حال احرام مرده است به ماء او در غسل ثانی کافور قاطی نمی کنند، این در صورتی است که بعد از طواف الحج و بعد طواف العمره نمرده باشد، و الا اگر بعد الطواف مرده باشد مثل سایر الموتی به کافور می شورند غسل دومیش را، قبل از طواف اگر مرده بوده باشد کافور قاطی نمی کنند به ماء خالص غسل دومی را مثل غسل سومی موجود می کنند، بعد ایشان می فرمايد، تحنیط هم همين جور است، چونکه میت را بعد از اینکه شستن باید تحنیط بکنند به مساجد سبعه اش کافور بگذارند، تحنیطش هم همين جور است، اگر بعد الطواف مرده باشد تحنیط می کنند، قبل از طواف حج عمره بوده باشد حنوط نمی شود، ایشان می فرمايد احوط این است آنجایی که کافور قاطی نمی کنند به آبش سایر عطرها را هم نزنند به میت، سایر عطور مس نکند بدن میت را، میت یک خورده از او بو می آید بگذار یک خورده عطر بریزیم به جسدش، نه آنجایی که کافور ریخته نمی شود لا یمس بطیب، به طیب هم مس نمی شود.
کلام در مانحن فیه در دو مقام واقع می شود درست توجه کنید، مقام اول این است که، دلیل بر این که محرم در حال احرام بمیرد کافور به ماء غسل او قاطی نمی کنند و تحنیط نمی کنند این دلیلش چیست؟ این مقام اول است، مقام ثانی بحث در این است که اینکه اگر بعد از طواف حج یا عمره مرد این حکم نیست یعنی مستثنی نیست بلکه مثل سایر موتی او را غسل می دهد، قبل از اتمام طواف، قبل از اتمام طواف الحج یا عمره بمیرد این حکم ثابت است و سایر الطیب هم ملحق به این که کافور است این دلیلش چیست این هم مقام ثانی است.
أما المقام الاول لا نعرف مخالفاً فی المسأله که اگر محرم در حال احرام بمیرد لا یجعل فی مائه کافوراً، بلکه لا یمس آن میت طیب آخر را هم که غیر کافور است، کما اینکه به آبش قاطی نمی کنند کافور را حنوط به کافور هم نمی شود، ولکن این را می دانيد انسان حاجی وقتی که رفت در منی اعمالش را تمام کرد سرش را هم آنجا تراشید می تواند محرمات احرام را مرتکب بشود، بپوشد سرش را بپوشاند، توجه کردید آن محرمات، آن تحلل پیدا می کند از احرام، ولکن نسبت به نساء و نسبت به استعمال طیب تحلل پیدا نمی کند، آنها باز در حرمتش باقی میماند، رو این اساس است که گفته شده است در روایات ولو مطلق هستند، روایات مطلقه ای داریم که بمیرد بلا فرق اینکه بعد الطواف الحج بشود قبل بشود بماءش کافور قاطی نمی کنند آن روایت مطلق است. ولکن آن مقام ثانی که تفصیل میدهیم او از جای دیگر استفاده شده است.
فعلا کلام ما در مقام اول است. روایاتی که به این معنا دلالت می کنند که محرم را به کافور غسل نمی دهند یک روایاتی است که مقدارش را که مهم در مقام است بیان می کنم.
باب سیزدهم از ابواب غسل المیت، باب ان المحرم اذا مات فهو کالمحل، مثل مُحل است در سایر اشیاء الا انه لا یقرب کافوراً ولا غیره من الطیب و لا یحنط، یکی از این روایات موثقه سماعه است که روایت دومی[4] است در این باب.
محمد بن الحسن باسناده عن سعد ابن عبد الله، سعد ابن عبدالله هم نقل می کند عن محمد بن حسین الخطاب اشعری رضوان الله علیه، عن عثمان بن عیسی عن سماعه این دوتا واقفی هستند ثقه هستند بدان جهت موثقه گفتیم، قال سألتُه عن المحرم، که مرسلات سماعه هم که گفتیم مثل مستنداتش هست، سابقاً بحث کرده ایم، سألته عن المحرم یموت قال یغسَّل و یکفن بالثیاب کلها، چونکه می دانيد محرم سرش را نمیشود پوشاند، محرم در باب حج نمی تواند سرش را بپوشاند، نه وقتی که مرد سرش را بپوشان زیر کفن عیبی ندارد، یغسَّل و یکفَّن بالثیاب کلها، این به جهت این است که آن ملافه را هم بپوشانه عیب ندارد، ولو محرم در حالی که احرام داشت سرش را نمی توانست بپوشاند، نه بعد ازاینکه مرد بپوشانند عیب ندارد، و یکفن بالثیاب کلها و یغطی وجهه، وجه و سرش هم تغطیه می شود پوشانده می شود، و یصنع به کما یصنع بالمُحل، میتی که محل است مرده است چکار می کنند با این هم همان کار را می کنند، غیر انه لا یمس الطیب، غیر اینکه مس نمی شود میت به طیب، یعنی کافور نمیریزند، عطر دیگری هم مس نمی کند، تحنیط هم نمی شود، چونکه تحنیط هم به واسطه همان کافور است، لا یمس ظاهرش این است که نمی شود جایز نیست، ظاهرش عدم الجواز است، بدان جهت جواز احتیاج به قرینه دارد، لا یمس حکم حکم لزومی است.
روایت دومی،[5] و باسناده، به اسناد شیخ عن موسی بن قاسم عن عبدالرحمن، یعنی ابی نجران، این تفسیر از خود صاحب وسائل است این که عبدالرحمن بن حجاج طبقه اش این نیست، این عبدالرحمن بن ابی نجران است تفسیر کرده، عن عبد الله بن سنان، قال سألت ابا عبدالله علیه السلام عن المحرم یموت کیف یصنع به، چکار می شود به او؟ فحدثنی امام علیه السلام عبد الله بن سنان می گويد که به من شروع کرد قضیه ای را نقل کرد، آن قضیه ای را که بله در سفری که امام حسین سلام الله علیه با پسر عبد الله بن جعفر و هکذا با پسر آن عباس مسافرت کرده بود، بله امام حسن هم یک پسری داشت آن پسرش در آن سفر که محرم بودند سفر عمره بود در سفر عمره فوت کرد آن قضیه را شروع کرد نقل کردن، عبد الله سنان می گويد فحدثنی الامام ان عبد الرحمن بن الحسن بن علی، عبد الرحمن که پسر امام حسن بود امام حسن که پسر علی بن ابیطالب است، مات بالابواء، در ابواء فوت کرد، مع الحسین بن علی ع، با عمویش حسین بن علی فوت کرد، و هو محرمٌ، خودش هم که فوت کرد در حال احرام بود، و مع الحسین، با حسین (علیه السلام) هم عبد الله بن عباس و عبد الله بن جعفر طیار بود، فصُنع به کما صنع بالمیت، یا فصَنع به حسین علیه السلام عمل کرد با این پسر برادر کما صنع بالمیت، و غطی رأسه سرش را هم پوشاند در حال احرام بود آخه، و لم یمسه طیباً ولکن مس نکرد او را با طیب، بله کافور استعمال نکرد، و ذلک فی کتاب علیٍ، این عمده است، آن فعل است فعل دلالت به لزوم نمی کرد، این و ذلک فی کتاب علیٍ یعنی این حکم درست توجه کنید این نکات در روایات را، این حکم در کتاب علی است، آن کتابی که رسول الله صلی الله علیه وآله فرموده و علی بن ابیطالب نوشته که آن احکامی که در بعضی روایات دارد که این احکام در کتاب علیٍ هست در کتاب علیٍ این حکم هست، بدان جهت میتی که، نگویید دیگر آن حرفی که بعد میگوییم که این حکم کراهتی است، بهتر این است که کافور نیندازید، نه فی کتاب علیٍ این جور است که لایمس الطیب، این هم یک روایت است.
روایت سومی که این باب می خوانم، بله، بله، صحیحه ابی مریم[6] است. عبدالله بن غفار که ابی مریم از او تعبیر می کنند، شخص ثقه ای است، و عنه، یعنی شیخ نقل می کند باز از سعد ابن عبدالله و عنه عن سعد یعنی از شیخ از سعد است، عن احمد، این موثقه است ببخشید، عن الحسن بن علی بن فضال که فطحی است ثقه است عن یونس بن یعقوب از یونس بن یعقوب نقل می کند که از اجلاء است، عن ابی مریم که جلیل است عن ابی عبدالله علیه السلام، قال خرج الحسین بن علی و عبد الله و عبید الله ابنا عباس و عبدالله بن جعفر، ابنا عباس پسر عباس و پسر عبدالله بن جعفر بود و معهم ابن الحسن یقال له عبد الرحمن به آن پسر عبدالرحمن می گفتند، فمات عبد الرحمن بالابواء و هو مُحرمٌ در حالی که احرام داشت، فغسّلوه وکفّنوه و لم یحنّطوه، تحنیط نکردند که همان تحنیط هم مسّ بالطیب است، و خمّروا وجهه و رأسه، پوشاندند سر و بدنش را فرمود این نباید پوشانده بشود، نه این را کردند و دفنوه دفن کردند، این فغسّلوه یعنی همان غسل متعارف را دادند فقط چیزی که هست همان طیب را به او استعمال نکردند که در آن روایت دیگر هم بود، فغسلوه و کفنوه و لم یحنطوه و خمروا وجهه و رأسه.
باز روایت دیگر هست[7] و یغسل و یکفن و یغطی وجهه و لا یحنط و لا یمس شیئاً من الطیب، طیب نزدیکش نمی کند یعنی کافور نمیزند، پس اصل این مقام اول که محرم اذا مات فی احرامه او را با کافور قاطی نمی کنند اصل این حکم اشکالی ندارد.
انما الکلام در مقام ثانی است، مقام ثانی این است که در عروه فرموده است بعد از اینکه بعد الطواف مرد یا بعد طواف الحج یا عمره آن نه بر او کافور استعمال می کنند اشکالی ندارد.
عرض می کنم این تقیید از کجا درآمد این روایاتی که خدمت شما عرض کردم این ها مطلق بود، بلکه اینها ابواء بود هنوز به مکه نرسیده بودند در ابواء فوت کرده او، قضیه امام حسین، و اما آنی که فرمود فی کتاب علیٍ که ان المحرم اذا مات لایمس بالطیب آن مطلق بود، هروقت بمیرد محرم، این تقیید از کجا آمده که اگر قبل از طواف بشود اینجور است؟
این درست توجه کنید به جهت این است، متفاهم عرفی از این روایاتی که خدمت شما عرض کرده ام این است که شارع این میت را که فرموده به کافور نشورید مس طیب نکنید، این میت را بعد الموت کالحی فرض کرده است، چونکه اگر زنده بود وقتی که هنوز طواف نکرده بود که نمیتوانست استعمال طیب بکند، اعمال منی را تمام کرد، هنوز طواف نیامده طواف حج را نمی تواند طیب استعمال بکند، می تواند پیرهن بپوشد، سرش را بپوشاند، تراشیده خب بپیچد سرش را آنها رفت، ولکن هرکار بکند بکند الا اینکه دو کار نمی تواند بکند، یکی نساء است یکی هم استعمال طیب، چون که حی اگر بعد الطواف بمیرد طواف و سعیش را کرد مرد حی، بعد از او او را همانجور غسل می دهند چونکه بر حی حلال است طیب، وقتی که طواف کرد سعی کرد طیب حلال است، پس این میت را که فرموده بود طیب نزدیکش نبرید مس نکنید این از ناحیه احرام در حال حیاتش آمده این حکم، پس معلوم می شود که این حکم هم تابع همان حکم است، حیی که بعد الطواف بمیرد غسل می دهند با کافور این میت دیگر مثل او می شود، چونکه این حکم به جهت این است که شارع این حکم را نزّل منزلة المحرم الحی، این به جهت احترام احرام است که شارع این را محرم فرض کرده بعد از موتش، چون که موت شده احرام حقیقةً میرود، ولکن شارع این را محرم فرض کرده است، بدان جهت در مانحن فیه موت اگر بعد الطواف بوده باشد و بعد تمامیت طواف بوده باشد این طیب میزنند کافور میزنند، قبلش نمیزنند، این از این روایات آمده است.
ولکن در این روایات جایش را که عرض می کنم بابی هست آنجا و آن باب عبارت از این است که ان المتمتع اذا حلق حل له کل ما سوی الطیب و النساء، غیر از طیب و نساء چیزهای دیگر حلال می شود، این باب را ملاحظه کنید، در این باب ما دوتا حرف داریم، یک حرف این است که طواف تنها کافی نیست، اگر این روایات را عمل کردید، باید طواف تمام بشود صلاة طواف تمام بشود سعی تمام بشود بعد مرد طیب عیب ندارد، و اما تا مادامی که سعی تمام نشده است این نزّل منزلة الحی المحرم، نمی رشود استعمال طیب کرد، یکی هم اینکه حکم فقط در طواف الحج است در احرام الحج است و اما در احرام العمره حکم علی القاعده است، مادامی که از عمره خارج نشده، خروج از عمره هم اگر عمره تمتع باشد با تقصیر است، سعی ش را تمام کرد تقصیر کرد از عمره خارج می شود، عمره اگر مفرده باشد باز به تقصیر او الحلق است چون که در عمره مفرده مخیر است اینجا، طواف نساء خارج از عمره است واجب مستقل است، آن وقتی سرش را تراشید یا تقصیر کرد از عمره خارج می شود، در عمره هم موت اگر بعد از عمره واقع بشود چونکه این روایاتی که فرموده بعد الطواف و سعی بمیرد، حی اگر طواف بکند و سعی بکند دیگر طیب بر او حلال میشود اینها ناظر هستند به احرام الحج، نه به احرام عمره، این دو جهت را انشاالله تکلم می کنیم.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص392.
[2] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص394.
[3] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص394.
[4] وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُحْرِمِ يَمُوتُ- فَقَالَ يُغَسَّلُ وَ يُكَفَّنُ بِالثِّيَابِ كُلِّهَا- وَ يُغَطَّى وَجْهُهُ وَ يُصْنَعُ بِهِ كَمَا يُصْنَعُ بِالْمُحِلِّ- غَيْرَ أَنَّهُ لَا يُمَسَّ الطِّيبَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص503.
[5] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمُحْرِمِ يَمُوتُ كَيْفَ يُصْنَعُ بِهِ- قَالَ إِنَّ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ الْحَسَنِ مَاتَ بِالْأَبْوَاءِ- مَعَ الْحُسَيْنِ ع وَ هُوَ مُحْرِمٌ- وَ مَعَ الْحُسَيْنِ ع عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْعَبَّاسِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ- وَ صَنَعَ بِهِ كَمَا يُصْنَعُ بِالْمَيِّتِ- وَ غَطَّى وَجْهَهُ وَ لَمْ يُمِسَّهُ طِيباً- قَالَ وَ ذَلِكَ كَانَ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص503.
[6] وَ عَنْهُ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: خَرَجَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع- وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ عُبَيْدُ اللَّهِ ابْنَا الْعَبَّاسِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ- وَ مَعَهُمُ ابْنٌ لِلْحَسَنِ يُقَالُ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ- فَمَاتَ بِالْأَبْوَاءِ وَ هُوَ مُحْرِمٌ فَغَسَّلُوهُ وَ كَفَّنُوهُ- وَ لَمْ يُحَنِّطُوهُ وَ خَمَّرُوا وَجْهَهُ وَ رَأْسَهُ وَ دَفَنُوهُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص504.
[7] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ ابْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع فِي الْمُحْرِمِ يَمُوتُ قَالَ يُغَسَّلُ وَ يُكَفَّنُ- وَ يُغَطَّى وَجْهُهُ وَ لَا يُحَنَّطُ وَ لَا يُمَسُّ شَيْئاً مِنَ الطِّيبِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص504.