درس نهصد و هفتاد و چهارم

کيفيت غسل ميت

مسألة 9: « إذا كان الميِّت محرماً‌ لا يجعل الكافور في ماء غسله في الغسل الثاني إلا أن يكون موته بعد طواف الحج أو العمرة ، وكذلك لا يحنَّط بالكافور ، بل لا يقرَّب إليه طيب آخر ».[1]

ادامه بحث در مستندات مقام دوم

فرمود صاحب عروه اگر محرم قبل از طواف الحج او طواف العمره بمیرد در غسل او کافور قاطی نمی شود، و غسل دومی مثل غسل سومی به ماء قراح می شود، و اما طواف الحج او العمره را تمام کرد بعد، وفات کرد مثل سایر موتی تغسیل می شود، بالسدر و بالکافور و بالقراح، عرض کردیم روایاتی را که دیروز خواندیم که سه روایت بود در آنها این بود که اگر محرم بعد از احرام بمیرد لایَمس الطیب لا یَمُس الطیب، این روایات مطلق بود فرقی نمی کند بعدالاحرام که مرده است طواف الحج را اتیان بکند یا عمره را یا اتیان نکند، این تقیید در کلام فقهاء از کجا ناشی شده است؟ از این ناشی شده است که روایاتی هست، محرمی که حی است وقتی که طواف را اتیان کرد بعد از افعال المنی طواف را اتیان کرد و سعی کرد او برایش همه چیز حلال می شود آنهایی که در حال احرام حرام بود الا النساء، و اگر طواف و سعی را اتیان نکرده بود افعال منی را که اتیان کرد بعد از افعال المنی حلق کرد یا تقصیر کرد تمام محرمات احرام حلال می شود الا الطیب و النساء ، و وقتی که طواف، طواف و سعی را اتیان کرد آن وقت طیب حلال می شود برایش، حرمت طیب برداشته می شود، و بقی علیهم النساء، نساء می ماند حرمتش، یعنی وطی النساء، اگر طواف نساء را هم اتیان کرد آن حرمت هم برداشته می شود. روی این اساس شارع که فرموده است محرم حی بعد از افعال المنی حلال می شود بر او محرمات الاحرام یعنی از احرام خارج می شود نسبت به آن محرمات، ولکن احرامش نسبت به طیب و نساء باقی می ماند، وقتی که طواف و سعی را کرد آن حرمت طیب هم از او برداشته می شود، از این معلوم می شود بر اینکه شخص حی بعد ازاینکه سعی را اتیان کرد طیب برایش حلال است. اگر بعد ازاینکه طیب به او حلال است بمیرد، این مرده تنزیل نشده است منزلة الحی، در این روایات که میت محرم تنزیل شده است منزلة الحی، منزلة حیی که طیب بر او حرام بوده باشد، متفاهم عرفی این است، چون که متفاهم عرفی این است، آن روایات را تقیید می کنيم، آن روایاتی که فرمود محرم در حال احرام بمیرد لا یمس الطیب، آن روایات یعنی در حال احرام قبل تمامیت الطواف و السعی، اینجور می شود، چونکه تنزیل مقتضایش این است، متفاهم عرفی این است.

شما می توانيد یک عبارت دومی بفرمایید که بفرمایید اگر محرم بعد از طواف و سعی مرده است دیگر برای طیب احرام ندارد، احرامش فقط برای نساء است، که طواف النساء بکند از او هم خارج می شود، چه جور در منی قبل از طواف الحج افعال منی را اتیان کرد، نسبت به لبس المخیط، تدهین و امثال ذلک احرام ندارد، وقتی که طواف را کرد توجه کردید و سعی را کرد نسبت به استعمال طیب هم احرامش باقی نمانده است فقط برای نساء باقی مانده است، این روایات ناظر به موت آن محرمی است که احرامش بر حرمت طیب باقی مانده باشد، بدان جهت اگر بعد الطواف بمیرد توجه کردید دیگر آن با کافور غسل داده می شود. یکی اش را می خوانم متوجه باشید، اين روايت در باب سیزده از ابواب حلق و تقصیر روایت اولی که روایت صحیحه معاویة بن عمار[2] است.

صحيحه معاويه بن عمار

 «محمد بن علی بن الحسین باسناده عن معاویة بن عمار عن ابی عبدالله علیه السلام، اذا ذبح الرجل»، افعال منی است. «اذا ذبح الرجل و حلق، فقد احلّ من کلّ شیئٍ احرم منه»، وقتی که در منی رجل حلق کرد، ذبح قرینه است که مراد افعال منی است، چونکه در عمره ذَبحی نیست، «اذا ذَبح الرجل»، این راجع به عمره نیست. «اذا ذبح الرج و حلق فقد احلّ من کلّ شیءٍ احرم منه»، احرامش از هر شیء تمام می شود. «الا النساء و الطیب»، مگر احرامش برای نساء و طیب باقی میماند،«فاذا زار البیت»، بعد از افعال منی خدا قسمت کند یا قسمت کرده باز قسمت کند، می دانيد بعد از افعال منی میایند برای طواف الحج، طواف الحج باید بعد از افعال منی واقع بشود، مگر آن شخصی که معذور است مثل من خاف الحیض، در این صورت می فرمايد: «فاذا زار البیت و طاف و سعی بین الصفا و المروه فقد احلّ من کل شیئٍ احرم منه الا النساء، فاذا طاف طواف النساء فقد احلّ من کل شیئٍ احرم منه الا الصید»، صید می ماند چونکه برای محل هم صید حرم حرام است، این از احکام احرام نیست حرمت صید از احکام حرم است که صید حرم حرام است ولو برای شخصی که محل بوده باشد، علی کل تقدیرٍ، اینکه تقیید شده است محرم بمیرد بعد طواف الحج در غسلش کافور قاطی نمی کنند این دو تا دلیل دارد، یک دلیل متفاهم عرفی است، آن متفاهم عرفی این است که شارع نزّل این میت را که در حال احرام مرده است منزلة المحرم الحی، علی هذا چه جور محرم حی وقتی که طوافش را بعد از افعال منی اتیان کرد طیب بر او حرمتی ندارد منعی ندارد حتی کراهت هم ندارد، پس این شخصی که طواف را تمام کرده است بعد از او مرده است بر مرده اش هم طیب مانعی ندارد چونکه تنزیل شده است منزلة الحی، مانعی ندارد، بدان جهت این تقیید موجود می شود، این یک دلیل.

دليل و مستند ديگر مقام دوم

دلیل دیگر این روایات است که روایات می گويد وقتی که طواف و سعی را کرد احرامش تمام می شود از کل شیئی حتی الطیب، فقط احرام نسبت به نساء میماند، یعنی وطی النساء، پس شخصی که بعد الطواف الحج و السعی بمیرد او محرم نیست از طیب و غیر الطیب، فقط محرم است از حیث النساء، آن روایات اصل این شخص را نمی گيرد فی نفسه.

 فرق مابین این وجه اول و این وجه این است، در وجه اول روایات در روایات مقید ذکر می کردیم که اذا مات بعد احرامه، می گفتيم متفاهم عرفی قرینه است بر تقیید آنها قبل الطواف، اما وجهی که الان میگوییم اصل آن روایات قاصر است، چونکه اگر بعد الطواف بمیرد بعد از سعی بمیرد محرم نیست، اصل آن روایات مال شخصی است که مات مُحرماً، و این شخص وقتی که بعد الطواف و السعی میمیرد مات محرماً نیست از طیب و غیر الطیب، فقط از نساء محرم است، روی این اساسی که هست این تقیید دلیلش این می شود.

ولکن شما می دانيد در این صحیحه معاویة ابن عمار عبارت عروه این است که بعد الطواف بمیرد، سعی کرده باشد یا نکرده باشد، حتی صلاة طواف را خوانده باشد یا نخوانده باشد، عبارت عروه این است، تمام کرد وقتی که طواف را مرد به کافور غسلش می دهند، ولکن می بينيد که این روایت می گويد محرم اگر طواف کرد و سعی را هم کرد از احرام طیبی خارج می شود، یک دفعه دیگر می خوانم، می فرمايد بر اینکه اذا ذبح الرجل و حلق فقد احل من کل شیءٍ احرم منه الا النساء و الطیب، فاذا زار البیت و طاف و سعی بین الصفا و المروة فقد احل من کل شیءٍ احرم منه الا النساء، بدان جهت عبارت عروه باید قید زده بشود، ایشان که بعد الطواف فرموده است این صحیح نیست، چرا؟ چونکه این روایات همين جور است که بعد ان طاف و سعی، آن وقت طیب حلال می شود، آن وقت است که بعد از سعی بمیرد محرم نیست، و تنزیل میت منزلة الحی مقتضایش هم این است که بعد از حی بمیرد، و من هنا بعض الفحول تقیید کرده اند که اذا مات بعد الطواف و اکمال سعیه، سعیش را هم تمام بکند، هذا اولاً.

و کما اشرنا، نمیدانم ملاحظه کردید یا نه این روایات ناظر به احرام الحج است، کسی که در احرام الحجی که هست بمیرد او این حکم را دارد، حق این صحیحه معاویه که خواندم این هم راجع به حج است به قرینه اذا ذبح، ذبح افعال منی است، این احرام حج بود، بدان جهت صاحب عروه که طواف عمره را هم قاطی کرده است ملحق کرده است، دلیل ندارد، بدان جهت محرم بالعمره که حسین بن علی سلام الله علیه هم احرام به عمره بسته بودند ظاهراً، در احرام عمره بعد از احرام عمره شخص بمیرد به کافور غسلش نمی دهند، حتی اگر طواف و سعی عمره را تمام کرده باشد، مادامی که از عمره خارج نشده است، خروج از عمره اگر عمره تمتع باشد به تقصیر است، مویش را تقصیر کند یا ناخنش را تقصیر بکند از احرام خارج می شود، مادامی که متمتع به عمرة التمتع از عمره خارج نشده است یعنی تقصیر نکرده است و خروج از عمره مفرده به حلق و تقصیر است، تخییر است به هرکدام می تواند خارج بشود، طواف النساء خارج از عمره است به جهت حلیت نساء است، از اعمال عمره که میشمارند بعد العمره هست، به جهت حلیت النساء است، مادامی که این تقصیر یا حلق نکرده است بمیرد، مقتضای مطلقات در آن روایات که محرم اذا مات بعد احرامه لایمس الطیب، مس نمی شود به طیب، مطلق اطلاق آن روایات اقتضاء می کند که عمره تخصیص ندارد، و این که صاحب عروه قدس الله نفسه شریف طواف عمره را که فرموده بعد الطواف الحج او العمره عطف به حج است یعنی بعد الطواف الحج بعد طواف العمره بمیرد، کافور به او قاطی می کنند نه درست نیست، در عمره اگر بعد طواف العمرة و سعیه بمیرد لا یمس الطیب باید به ما ء القراح غسل داد، این نکته ای بود، دو مقامی بود که دیروز بیان کردیم عنوان کردیم.

اعاده غسل با رفع تعذر غسل به خليطين در صورت مدفون نبودن ميت

مسألة 10: « إذا ارتفع العذر عن الغسل‌أو عن خلط الخليطين‌ أو أحدهما بعد التيمُّم أو بعد الغسل بالقراح قبل الدفن يجب الإعادة ، وكذا بعد الدفن إذا اتَّفق خروجه بعده على الأحوط‌«.[3]

بعد صاحب عروه قدس الله نفسه شریف مسأله دیگری را عنوان می کنند، و آن مسأله دیگر این است، میت فرض بفرمایید که سدر و کافور نبود به ماء القراح غسل دادند یا آب نبود تیمم دادند وقتی که هنوز، نمازش را خوانده اند بله فرض کنید حنوط کرده اند اگر خلیط بود توجه کردید آب نبود، یا اصلا خلیطین نبود، کفن کردند نماز خواندند آورده اند سر قبر، قبر را هم کندند می خواستند این میت را به قبر بگذارند کسی آمد گفت خلیطین آورده ام، یا فرض کنید ماشین آمد تانکر داشت پر از آب بود گفت آب آوردم، ایشان می فرمايد در عروه اذ ارتفع العذر وقتی که این میت را به غیر خلیطین غسل داده بودند ارتفاع العذر این است که خلیطین موجود بشود یا آب نبود تیمم دادند اذ ارتفع العذر یعنی آب موجود شد قبل الدفن، ایشان می فرمايد که وجب الاعاده، واجب است از اول برگردانید و بشورید با سدر و کافور بعد بیاورید، وجبت الاعاده، اعاده واجب می شود، بعد می فرمايد که و اما اگر میت دفن شده بود، اتفق خروجه، فرض کنید که زلزله شد میت از قبر پرید، یا فرض کنید شخصی آمده بود قبر را کنده بود میت را گذاشته بود بیرون که لخت کند وقتی که فرض بفرمایید دید مردم را فرار کرد، اتفق خروجه، در این صورت می فرمايد فالاحوط الاعاده، احوط این است اعاده بشود، اینجا فتوا نمی دهد وجب، می فرمايد که باید احتیاط از این است که اعاده بشود، درست توجه کنید.

بيان سخن صاحب عروه(قدس)

 بحث بحث مهمی است نظایری دارد و این بیانی که عرض می کنم می دانيد که نظایرش کجاهاست، عرض می کنم قاعده اولیه این است در جاهایی که شارع بدل اضطراری تشریع کند، تارةً بدل اضطراری را توقیت می کند، می گويد اگر در این وقت اضطرار شد و مأمور به اختیاری ممکن نشد این را اتیان بکنید، توجه کردید، مثل اینکه همين جور است، ظاهر روایت این است که اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا، روایات هم که فرموده است اذا زالت الشمس وجبت الصلاتان ثم انت فی وقتٍ منهما حتی تغرب الشمس، ظاهرش این است که وجوب صلاة ظهرین آمدش تا غروب است، خداوند متعال که می فرمايد اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا، بعد می فرمايد فان لم تجدوا، یعنی در وقت صلاتین آن صلاتی که بنا دارید بخوانید در وقتش پیدا نکنید آن وقت وظیفه تان تیمم است، خب وقتی که انسان توجه کردید علم دارد بر اینکه از اول ظهر تا غروب آب پیدا نمی کند، نمی تواند آب استعمال کند، دستش شکسته است زخم دارد نمی تواند استعمال بکند غسل کند یا وضوء بگیرد، اول وقت تیمم بکند عیب ندارد دیگر حکم باقی است، یک وقت اول وقت چونکه وقت تمام بشود بعد از او تیمم بکند که صلاة بعد الوقت واقع می شود، اینجور نیست باید قبل خروج الوقت تیمم بکند، ولکن موضوعش این است که در این وقت متمکن از وضوء و غسل نباشد که وضوء و غسل کند بعد صلاتش را قبل از خروج وقت اتیان کند، اگر اضطرار مستوعب وقت است باید در تمام وقتی که غسل کند یا وضوء بگیرد، آب پیدا نشود نتواند بگیرد، آن وقت تیمم مشروع می شود، یک کسی الان آب ندارد، یک کسی الان آب ندارد اول وقت است، احتمال هم می دهد تا آخر وقت که همین که ماشین میرود تا آخر غروب هم به آب نرسد، الان تیمم بکند نماز ظهر و عصرش را بخواند عیب ندارد چرا؟ چونکه استصحاب می کند بقاء اضطرار را، که الان که نمیتوانم وضوء و غسل را بگیرم این اصل استصحاب می گويد لا تنقض الیقین بالشک، این تا آخر وقت می ماند و مقتضای این این است که می تواند صلاتش را با تیمم بخواند، ولکن با صلاتش را با تیمم خواند، تا چند ساعت گذشت، یک ساعت به غروب مانده به آب رسیدند، کشف می شود که آن تیمم باطل بود، چرا؟ چونکه اضطرار فی جمیع الوقت باید بوده باشد، نبود، این استصحاب میگفت، حکم ظاهری است مأمور به ظاهری را اتیان کرده، مأمور به ظاهری اذا انکشف که مطابق با واقع نبود اجزاء ندارد، در اصول فرموده اند دیگر شما هم می دانيد، مأمور به ظاهری مجزی از واقعی نیست، بدان جهت وجب الاعادة، در یک جا اگر دلیل قائم شد که شارع گفت اعاده نکن، ملتزم میشیم چونکه اجتهاد در مقابل نص نمی شود نص گفت اعاده نکن، مثل آن کسی که مأیوس بود از آب پیدا شدن، دلیل گفت اعاده نکن کافی است آن، ملتزم می شویم اگر دلیل خاص نشود ملتزم، اخذ می کنيم به قاعده اولیه که اضطرار در مستوعب باید بشود، کشف خلاف شد به استصحاب اتیان کرد عمل اضطراری را مفهوم به فساد است، و اما در صورتی که توجه کردید شارع توقیتی نکرده باشد مثل بعضی کفارات توقیت نکرده کی این کفاره را بده، بدان جهت انسان اول پولی ندارد شصت مسکین را طعام بدهد، توجه کردید سال اول سال دوم سال سوم نداشت روزه اش را عمداً خورده بود، متعمداً کفاره واجب شد، بعد از ده سال متمکن شد باید بدهد چونکه اضطرار وقتی براش تعین نشده است، درست توجه کردید این را، مگر دلیل خاصی قائم بشود آنجا هم که نه اگر کسی قبلا اضطرار کرده بود، بدل را اتیان کرد که صوم ثمانیة عشر است او را گرفته است اعاده نکند، کفاره ندهد همان مجزی است، دلیل قائم بشود ملتزم می شويم و الا باید تدارک بشود، وقتی که اینجور شد، در مانحن فیه که خلیطین نشد به آب قراح غسل بدهید بدل اضطراری است، آب نشد تیمم بدهید میت را بدل اضطراری است، این حدش کی است؟ حدش تا آن وقتی است که تأخیر تجهیز میت بعد از او وهن بوده باشد بر میت، مثلا نگه دارم میت را تا بو بگیرد، تا خلیطین بیاید آب برسد میت بو بگیرد این جایز نسیت، اینی که متعارف است اگر دفن را تا آن وقت تأخیر دادند وهن بر میت حساب نمی شود جسد میت فساد پیدا نمی کند حدش این قدر است، علی هذا الاساس اگر میت را غسل داده بودند در زمانی که این غایت نرفته بود، مجرد اینکه او مرد گفتند بابا زودباشید راحت بشویم توجه کردید تیمم بدهیم دفنش بکنیم، توجه کردید، اگر اینجور است که منتظر نشده بودند آن تأخیر را ملاحظه نکرده بودند غایت را، تیمم داده دفن کردند، بعد توجه کردید آب آمد خلیطین آمد، باید بلازحمت قبر را نبش کنند میت را دوباره غسل بدهند، این اتفق خروجه لازم نیست، اگر اتفق هم نباشد مدفون هم بوده باشد باید نبش بشود، چرا؟ چونکه ظاهرش شد که آن تیممش باطل بود، چونکه حد تأخیر که عدم تمکن تا آن وقتی است که میت فاسد نشود و وهن حساب بشود تأخیرش، بدان جهت میت مونده تو گرما توجه کردید مردم رفته اند که هروقت ببینیم باران می آید آب پیدا بشود برگردیم غسلش بدهیم، این وهن حساب می شود، در صورتی که این ها این غایت را ملاحظه نکرده بودند و این میت را دفن کرده بودند به تیمم یا به ماء خالص خلیطین موجود شد، باید از قبر درآورد دوباره غسلش داد، منتهی اگر غسلش صحیح بود تیممش صحیح بود نماز یاد رفته بود به قبر نماز می خوانند او بالنص است که نبش نمی کنند، و اما در مانحن فیه که مورد نص نیست علی القاعده است باید او را نبش کرد، بدان جهت اگر نه غایت را ملاحظه کرده بودند، تا آن آخر منتظر شدند، دیگر وقتی رسید که اگر میت را دفن نکنند میگویند این بیچاره احترام ندارد پیش اینها، شروع به فساد کردن بود، که اگر یک خورده تأخیر بیندازند شروع به فساد می شود هوا گرم است میت بو می گيرد، در آن وقت این را تیمم دادند و دفن کردند، بعد اتفاقا یک زلزله ای شد درآمد از قبر بیرون، اعاده لازم نیست دیگر، مأمور به اتیان شده است این مجهز است این میت، جهّز هذا المیت، بدان جهت باید تفصیل داد تا مادامی که دفن نکرده اند، خب باید تجهیز را اعاده بکند. چرا؟ چونکه وقت تجهیز است، تمکن هم پیدا شده آن تیمم و اینها هم که داده بودند خیالی بود، غسل بماء القراح خیالی بود، و اما اگر دفن کرده اند بعد خارج شد، اگر این دفنش دفنی بود که حکم واقعیش تمام بود، حکم واقعی نه حکم ظاهری، یعنی آنقدر منتظر بودند تا به حد فساد رسیده بود دفن کرده بودند، نه خارج شد تجهیز لازم نیست، همين جور دفنش می کنند، چونکه تجهیز شده است این میت، و اما اگر ارتفاع العذر در وقتی بود که صبر نکرده بودند، ارتفاع العذر هم شد به حیث اینکه اگر می دانستند اینجور می شود باید دفن نمی کردند، در این وقت اگر عذر مرتفع بشود میت را دفن هم شده باشد خارج هم نشده باشد باید خارج کنند دوباره تجهیز کنند.

وجوب غسل دو باره ميتی که به دفن صحيح دفن نشده اس

 عرض می کنم بر اینکه در مانحن فیه اگر این میتی که هست این میت را دفن کرده اند به دفن الصحیح هیچ، و اگر دفنش صحیح نبوده است کشف شد غسل داده نشده است باید خارج کنند و غسل بدهند.

دفع يک اشکال حرمت نبش قبر

جماعتی اینجا گفته اند که دلیل حرمت النبش میگه خارج نکن.

این حرف درست نیست، چونکه ما، حرمت النبش دلیل لفظی نداریم فقط تسالم و اجماع است به اطلاقش تمسک کنیم، تسالم اجماع هم در این فرض نیست.

بعضی ها ادعا کردند که نه اطلاق نمی گوييم، وهن و هتک است بر میت که دفن شده دوباره قبرش را بشکافیم.

این را ما قبول نداریم، چه وهنی هست؟ میتی که احترام اوست که او را غسل صحیح بدهند توجه کردید تکفین صحیح بکنند دفن صحیح بکنند صلاة صحیح بر او بخوانند، وقتی کشف شد اینها باطل است چه جوری که اگر خیال می کردند میت غسل داده شده است، اصلا غسل و تیمم هم داده نشده بود دفن شده بود اشتباهاً، چه جور اخراج او وهن نیست بلکه احترام اوست، اینجام احترام اوست، بله اگر بدن فاسد شده باشد خارج نمی شود، چونکه غسل در آن صورت دیگری وجوبی باقی نمانده، بلا غسل و بلا تیمم هم میتی را دفن کنند فی ما بعد ملتفت بشوند که این غسل و تیمم داده نشده است بخواهند خارج بکنند ولکن بدن فاسد باشد جایز نیست، چونکه این هتک است، در آن صورتی که به حد هتک نرسیده است به حد فساد جسد نرسیده است آن هتک نیست آن ملاحظه احترام میت است، بدان جهت در عبارت عروه این جور باید تعلیق زد، اینکه فرموده است فان اتفق خروجه فالاحوط الاعاده، تفصیل داد که ان اتفق خروجه بعد الانتظار آن وقتی این را تیمم داده اند غسل داده اند دفن کرده اند که تأخیر جایز نبود واقعاً لا تجب الاعادة، و اما اگر قبل از او غسل داده اند ارتفاع عذر هم قبل از او شده است وجب الاعادة بل وجب الاخراج، اگر خارج نشده باشد باید خارج بشود و او را دوباره غسل بدهند.

نحوه تيمم دان ميت

مسألة 11: «يجب أن يكون التيمُّم بيد الحيِّ لا بيد الميِّت‌ ، وإن كان الأحوط تيمُّم آخر بيد الميِّت إن أمكن ، والأقوى كفاية ضربة واحدة للوجه واليدين ، وإن كان الأحوط التعدد‌«.[4]

بعد صاحب عروه قدس الله نفسه شریف یک مسأله دیگر را می گويد، این مسأله هم خیلی مسأله مهمه است، میت را اگر میخواهند تیمم بدهند، بعضی ها گفته اند بر اینکه آن کسی میت را می خواهد تیمم بدهد باید بیدیی المیت تیمم بدهد، یعنی دو دست میت را بلند کند این شخصی که میمم است تیمم می دهد، دو دست میت را به زمین بزند، بعد این دو دست میت را بلند کند در صورت امکان ها، توجه کردید با دو دست میت پیشانی میت را مسح کند، بعد با دست چپ خود میت دست راست میت را مس کند، با دست راست میت دست چپش را مسح کند، بعضی ها گفتند این است.

صاحب عروه وفاقاً لجماعة کثیره این را قبول نمی کند، می گويد آن کسی که تیمم می دهد میت را به یدین خودش تیمم می دهد، حی دو دستش را به زمین میزند به پیشانی میت مسح می کند فرقی نیست از جلو آن میت مسح کند یا در عقبش بنشیند مسح کند، این فرقی نمی کند باید دو دست خودش را بزند، و حی با دو دست خودش دو دست میت را مسح کند، بعد می فرمايد اگر ممکن شد به ید میت، تیمم دادن میت را الاحوط، احوط میشود احوط استحبابی چونکه فتوا داد، احوط استحبابی این است که این را هم منضم بکند در صورت امکان، آن تیممی را که خودش را دست به یدینش به یدین میت هم تیمم بدهد، این فتوایی است که صاحب عروه فرموده است.

منشأ احتياط بودن ضميمه تيمم با دستان ميت

این منشأش چیست و باید فقیه چه بگوید در مسأله؟ درست توجه کنید عرض کنم، غسل میت با تیمم میت فرق دارد، چونکه حقیقة الغسل این است که آب برسد به جمیع جسد المیت علی الشرایط، اول به رأس و رقبه اش بعد به یمینش بعد به یسارش، آب سدر آب کافور آب قراح، به آن شرایطی که گفتیم و خواهیم گفت، غُسل قائم به بدن المیت است، مغسِّل آب را که اجرا می کند بر جسد میت دستش را می کشد که آب به تمامش برسد، این دست این مغسِّل آلت است، توجه کردید، غُسل همان جریان الماء است علی جسد المیت، مغسِّل که در مانحن فیه آب می کشد این ربطی به غسل ندارد، این غسل را ایجاد کردن است، تغسیل المیت یعنی بر حی تکلیف است غسل را به بدن میت موجود بکند، این تغسیل یعنی ایجاد الغسل، تیمم هم همين جور است یممم المیت الا یمموه چرا تیمم را ایجاد نکردند؟ تیمم هم توجه کردید باید به بدن میت ایجاد بشود، اگر تیمم فقط رسیدن علوق بود، علوق یعنی آنکه از زمین میچسبد به دست، وصول العلوق بود به جبین میت و به یدینش، مثل غسل بود که حی دو دستش را به زمین میزند و به پیشانی میت و به دستهایش مسح می کند، چونکه ایجاد کرد تیمم را به بدن میت، ولکن از ادله فهمیده شده است که ضرب الیدین علی الارض جزء التیمم است، مثل آن غسل نیست که آب را که می آورد میریزد او جزء غسل نیست، غسل این است که آب جاری بشود به بدن میت به رأس و رقبه اولاً ثم یمین ثم یسارش، تیمم اینجوری نیست، تیمم ضرب الیدین جزء التیمم است، و ادله مقتضاش این است که انشاءالله زنده ماندیم میرسیم در تیمم، یضرب یدیه و یمسح بهما جبینه و یدیه، ظاهرش این است که تیمم ضرب الیدین علی الارض است، و ضارب آن کسی که علی الارض ضرب کرده یدینش را او باید مسح کند، وقتی که ضرب الیدین و المسح به آن ید ضاربه جزء التیمم شد اگر بخواهید این تیمم را ایجاد بکنید در بدن میت باید چکار کنید؟ باید بگیرید یدی المیت را آنها به زمین بزنید، چونکه تیمم ضرب الیدین الارض جزئش هست، با دو دست میت مسح کنید، وقتی که با یدین میت مسح کردید تیمم قائم به بدن میت می شود، چه جور باید غسل قائم به بدن میت بشود و غسل را در بدن میت موجود بکنید، یمموه هم یعنی تیمم را در بدن میت موجود بکنید، و این این است که در مانحن فیه باید یدی المیت را توجه کردید به زمین زد و به او مسح کرد.

جماعتی این حرف را قبول کرده اند، این حرفی که می گوييم قابل انکار نیست ظاهرش این است، ولکن گفته اند یک قرینه ای در مقام است که آن قرینه مقام اقتضا می کند که مراد از یمموه بعض التیمم است، که بعض التیمم قائم به بدن میت بشود، بعض دیگرش قائم به بدن حی بشود که او را تیمم می دهد، آن قرینه عامه چیست؟ آن قرینه عامه این است که یدی المیت خشک می شود غالبا، مگر آنی که تازه نفسش در رفته است، توجه کردید ولکن میت غالباً دست هاش خشک می شود او را نمیشود بلند کرد به صورتش به جبینش، توجه کردید، این قرینه عامه است بر اینکه امام علیه السلام می فرمايد یمموه یعنی حی دو دستش را به زمین بزند به جبین او، یعنی از ظهور اولیه که تیمم را در بدن میت ایجاد بکنید از این ظهور اولی رفع ید می کنیم بالقرینه، و حمل می کنيم بر اینکه بعض التیمم را به بدن میت موجود بکنیم، چونکه عادةً و غالباً نمی شود دو دست میت را حرکت داد.

صاحب عروه از این اشخاص است، از این فقهاء است که ملتزم است در مانحن فیه قرینه عامه است و بدان جهت از ظهور اولیه رفع ید می شود.

ملاحظه و بررسی

خب ما در جواب این حرف می گوییم این ظهور اولیه که رفع ید از او می شود در صورتی که ممکن نشود رفع ید میت چون یابس است و امثال ذلک، بله قرینه است بر اینکه حی خودش دستاش را به زمین بزند، و اما در صورتی که میت تازه خودش فوت کرده است بدنش هنوز گرم است سرد نشده، دستهایش مثل دست حی حرکت می کند، در اینجا هم قرینه باشد که باید آن تیمم بعضش به بدن میت موجود بشود این را قرینه نداریم که از ظهور رفع ید کنیم، ظاهر اولی مقتضایش این است که در این فرض به یدی به یدی المیت باید تیمم داد.

غاية الامر اگر این معنا ظاهر نبوده باشد کما کتبنا فی التعلیقه، این متعین نبوده باشد فالاحوط الوجوباً الجمع بین التیممین در صورت امکان، این احوط وجوبی است، صاحب عروه احوط استحبابی کرد آخه، در صورت امکان فرمود احوط استحبابی ضم است، نه، در صورت امکان احوط وجوبی ضم است، چونکه مقتضای قاعده ظهور اولی این است که به بدن میت تیمم قائم بشود تمام التیمم، این هم این کلام ما.

عدم وجوب غسل مس ميت در مس ميت مغسّل به قراح و متيمم

مسألة 12: « الميت المغسَّل بالقراح ‌لفقد الخليطين أو أحدهما أو المتيمّم لفقد الماء أو نحوه من الإعذار لا يجب الغسل بمسِّه ، وإن كان أحوط ».‌[5]

یک مسأله دیگری فرمود، آن مسأله دیگر هم مختصر یک اشاره است تا تمام بشود انشاءالله، آن این است که سابقاً بحث کردیم، میت را تیمم داده بودند چونکه غسل ممکن نبود، یا به آب بلاخلیط غسل دادند، چونکه ممکن نبود، کسی بعد از این غسل بعد از تیمم این را مس کرد، غسل مس میت می آید یا نه؟

سابقاً گفتیم اگر غسل دادند لفقد الخلیط غسل نمی آید چونکه بعد الغسل است، غسل داده شده است، اما اگر اگر تیمم داده بودند باید غسل مس میت بکند، چونکه صحیحه فرمود که مس المیت بعد الغسل لابأس به، تیمم نیست در روایات، بعد الطهر نیست در روایات که بگوئیم طُهر تیمم را هم می گیرد، بعد الغسل است و تیمم به غسل صادق نیست، و الحمد لله رب العالمین.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص394.

[2] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا ذَبَحَ الرَّجُلُ وَ حَلَقَ- فَقَدْ أَحَلَّ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ أَحْرَمَ مِنْهُ إِلَّا النِّسَاءَ وَ الطِّيبَ- فَإِذَا زَارَ الْبَيْتَ وَ طَافَ وَ سَعَى بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ- فَقَدْ أَحَلَّ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ أَحْرَمَ مِنْهُ إِلَّا النِّسَاءَ- وَ إِذَا طَافَ طَوَافَ النِّسَاءِ- فَقَدْ أَحَلَّ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ أَحْرَمَ مِنْهُ إِلَّا الصَّيْدَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج14، ص231.

[3] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص394.

[4] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص395.

[5] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص395.