درس نهصد و هفتاد و ششم

شرائط غسل ميت

« فصل في شرائط الغسل‌و هي أمور الأول نية القربة على ما مر في باب الوضوء. الثاني طهارة‌ الماء. الثالث إزالة النجاسة عن كل عضو قبل الشروع في غسله بل الأحوط إزالتها عن جميع الأعضاء قبل الشروع في أصل الغسل كما مر سابقا. الرابع إزالة الحواجب و الموانع عن وصول الماء إلى البشرة و تخليل الشعر و الفحص عن المانع إذا شك في وجوده.الخامس إباحة الماء و ظرفه و مصبه و مجرى غسالته و محل الغسل و السدة و الفضاء الذي فيه جسد الميت و إباحة السدر و الكافور و إذا جهل بغصبية أحد المذكورات أو نسيها و علم بعد الغسل لا يجب إعادته بخلاف الشروط السابقة فإن فقدها يوجب الإعادة و إن لم يكن عن علم و عمد».‌[1]

شرط پنجم: ازاله نجاست از عضو بدن ميت قبل از غسل آن عضو

از اموری که صاحب عروه فرمود، از شرایط غسل است، فرمود بر اینکه قبل از اینکه مغسِّل شروع در غسل بکند، آن عضوی را که می خواهد غسلش را بدهد مثلا الرأس و الرقبه، اگر آن عضو خبثی دارد آن خبث را باید اول بشورد و میت را از آن خبث تطهیر کند، مثل اینکه صورتش خونی است از بینی اش خون آمده است، اینها را باید بشورد و تطهیر کند، بلکه می فرمايد این تطهیر تمام الاعضاء قبل از شروع بالغسل احتیاط است، بل الاحوط این است تمام جسد میت را از نجاست خبثی که اصابت کرده است به جسد المیت از آن خبث تطهیر بکند.

دو جهت در بحث در ما نحن فيه

عرض می کنم می دانيد که میت تا مادامی که تمام ثلاثة اغسال تمام نشده است در نجاست خودش باقی است، میت آدمی بعد از آنکه خروج روح از بدنش شد، محکوم به نجاست است، من غیر فرقٍ مابین المسلم و غیر المسلم، غاية الامر وقتی که این را غسل دادند و غسل صحیح دادند بالسدر و الکافور و ماء القراح، آن وقت غسلش که تمام شد پاک می شود، و تا مادامی که غسل تمام نشده است نجس است، خب علی هذا در مانحن فیه کلام در دو جهت واقع می شود:

یک جهت این است که آن بدن میت اگر عین النجاسة را داشته باشد، مثل اینکه خون آمده است و خون هم موجود است، یا فرض کنید از بطنش قذارتی آمده است بیرون و جسدش ملوث است به عذره، یا بول کرده است ملوث است بدنش به بول، این که باید میت را از عین نجاست تطهیر کرد لاینبغی التأمل فیه قبل الغسل که باید از عین نجاست تطهیر کرد، و کفایت می کند در این معنا آن روایاتی که در بیان کیفیة الغسل وارد شده است، قطع نظر از اینکه حکم این تطهیر علی القاعده است، للقاعدة التی سنشیر الیها، خودش منصوص هم هست.

 یکی از آن روایاتی که دلالت می کند بر این معنا که باید تطهیر بشود یکی از این روایات صحیحه بله، فضل ابن عبد الملک بقباق است، که در باب دو از ابواب غسل المیت روایت نهمی است[2]، آنجا دارد بر اینکه سندش را سابقاً خواندیم:

صحيحه ابی العباس البقباق

و باسناد الشیخ عن احمد بن محمد بن عیسی عن علی بن الحسن عن ابان، این یک سند، و باسناد شیخ عن الحسین بن سعید عن الفضاله عن حسین بن عثمان عن ابن مسکان دو سند، « قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَيِّتِ فَقَالَ- أَقْعِدْهُ وَ اغْمِزْ بَطْنَهُ غَمْزاً رَفِيقاً- ثُمَّ طَهِّرْهُ مِنْ غَمْزِ الْبَطْنِ ثُمَّ تُضْجِعُهُ- ثُمَّ تُغَسِّلُهُ تَبْدَأُ بِمَيَامِنِهِ- وَ تَغْسِلُهُ بِالْمَاءِ وَ الْحُرُضِ- ثُمَّ بِمَاءٍ وَ كَافُورٍ ثُمَّ تَغْسِلُهُ بِمَاءِ الْقَرَاحِ- وَ اجْعَلْهُ فِي أَكْفَانِهِ»، یعنی وقتیکه از بطنش یک کثافتی خارج شد عذره ای خارج شد او را تطهیر بکن بعد آن وقت شروع در غسلش بکن، ثم تغسله تبدأ بمیامینه و تغسله بالماء و الحرز و السدر که گفتیم سابقا، این، و هکذا در بعض روایات دیگر.

اینکه جسد میت را توجه کردید از عین النجاسه باید تطهیر کرد، می دانيد دیروز گفتیم آن آبی مطهّر است و رفع می کند حدث و خبث را که قطع نظر از استعمال آن محکوم به طهارت بوده باشد، اگر بدن میت آلوده به عین النجاسه بشود قبل از اصابة الماء به بدن میت به عین النجس می رسدد، بدان جهت آن ماء نمی تواند با او غسل داده بشود، علی القاعده هم همين جور است اگر در آن موضعی که آن موضع را مکلف می شورد عین النجاسه بوده باشد، و آب اصابت بکند به عین النجاسه قبل اصابت بشره ای که تحت آن عین است، آن آب نمی تواند مطهّر بشود، بدان جهت تطهیر بدن میت از عین النجاسات این علی القاعده است، ولکن در این روایت مبارکه و در بعض روایات دیگر که تطهیر بدن را از غمز البطن کثافة البطن که نوعاً حاصل می شود قبل از شروع در غُسل بیان کرده است، قبل الشروع فی الغسل تطهیر بکن، این قبل بودن این به مناسبت حکم و موضوع به جهت تسهیل الامر است، که اگر فقط آن عضوی را که می شورد عین نجس نداشته باشد غسل صحیح می شود به ملاکی که گفتیم، ولکن چونکه در بدن عین آن نجس است ممکن است که آب به او بخورد از آنجا اصابت به این عضوی بکند که شسته شده است او، رو این اساس است که امام فرموده است که عین نجاست را قبل از شروع در غُسل تطهیر بکنید، این مناسبت حکم و موضوع مثلا عین نجاست در آن الیه میت است، رأسش را می خواهد بشورد، رأس عین نجاست ندارد مناسبت حکم و موضوع این است که بشور دیگر آبش به عین النجاسه نمی رسدد، این مناسبت حکم و موضوع اقتضاء می کند که اینی که امام علیه السلام فرموده است قبل الشروع عین النجاسه را از بدن ازاله بکن تطهیر بکن، این به جهت تسهیل الامر است، که امر غسل خصوصا که با آب قلیل صورت می گيرد نوعاً تسهیل بشود امرالغسل، عضوی که شسته شده است مبتلا به قذارت بعدی نشود و ترشحی نکند، بدان جهت شخصی اگر نه، گفت من مواظب هستم ترشح هم نمی کند، یا اگر ترشح هم کرد می شورم دوباره آن عضو سابق را به آب، آن عیبی ندارد.

بدان جهت این احتیاط که ایشان فرموده است احتیاط احتیاط استحبابی است که تمام بدن را از عین النجاسه تطهیر کرد، آنهایی که فرموده اند این احتیاط لا یترک، مثل صاحب هذا القبر مرحوم بروجردی قدس الله سره، به نظر قاصر ما این احتیاط وجوبی نیست، چونکه مناسبت حکم و موضوع مقتضایش همین بود که گفتیم، این نسبت به عین النجاست.

و اما اگر در بدن میت عین نجاستی نیست، توجه کردید، فقط فرض کنید متنجس است به نجاست خارجیه، که با یک شستن هم پاک می شود، چونکه جمیع متنجسات غیر از آن متنجس به عین البول، عین البول بشود باید ازاله بشود قبلاً، و اما متنجس بشود توجه کردید به سایر المتنجسات، آب نجسی به بدن میت ریخته است و امثال ذلک اینجور چیزها بوده باشد، تطهیر اینها قبل از غسل دلیلی ندارد، خصوصاً بدن میت که تا مادامی که غسلش تمام نشده پاک نمی شود، اصل این شستی که بدن میت را می شورد، مثلا آب نجس ریخته شده است به صورت میت، این را قبل از غسل بشوریم، این فایده اش چیست صورت که پاک نمی شود، عین نجس هم نیست، بدان جهت در سایر موارد هم همین جور گفتیم، حتی در غسل جنابت گفتیم، جنب بدنش نجس بشود به نجاستی که به یک شستن پاک می شود، گفتیم اگر یک آبی بریزد هم به قصد غسل هم به قصد تطهیر عضو عیبی ندارد، قصد نمی خواهد تطهیر عضو، قصد بکند توجه کردید غسل را عضو هم شسته بشود با او پاک می شود، جنابت هم برطرف می شود، چرا؟ چونکه دلیلی نداریم، آن مقدار که دلیل داریم این است که آب قبل از اصابت به بدن میت باید نجس نشده باشد پاک بشود، مفروض این است که آب قبل از اینکه به بدن جنب برسد یا به بدن میت برسد پاک است، در آن جنابتی که به مجرد رساندن آب پاک می شود آنجا هم همين جور گفتیم، فضلا از اینکه در این مقام بوده باشد که بدن میت پاک نیشود به واسطه آب ریختن، عین نجس هم که نیست، و من هنا گفتیم محل ابتلا عام است، مثلا دهنش خونی شده بود، تف کرد توجه کردید خون رفته بعد رفت وضوء گرفت یادش بود که این بابا، دور دهن من نجس بود، آب گرفت به پیشانیش توجه کردید وضوء ش را گرفت، بعد از مدتی یادش افتاد بابا من نشستم این دهن را وضوء گرفتم، گفتیم عیبی ندارد اگر آب را طوری ریخته است که جاری شده است بر لبها، قبل از رسیدن دست آب جاری شده آن لبها هم پاک شده است، وضوء صحیح است، این سرّش این است که ما آن چیزی را که دلیل داریم دلیل داریم مائی که مستعمل و در رفع الحدث و خبث است، قبل از اینکه به به آن متنجس برسد یا قبل از اینکه به جسد برسد باید پاک بوده باشد، این مقدار را دلیل داریم، چونکه روایات گفت اگر ماء قذر باشد لا یرفع حدثاً و لا خبثا، لا تتوضأ منه و لا تشرب، یغسل کل ما اصابه ذلک الماء، و اما آبی که به واسطه رسیدن به بدن، بدن را پاک می کند این عیبی ندارد، هم پاک بکند و هم طهارت حاصل بشود.

بدان جهت رو این اساس گفته شد در مانحن فیه توجه کردید اگر ملتفت بوده باشید که در بدن میت تطهیر از مطلق النجاست لازم نیست قبل از غسل، حتی در عضوی که می خواهد آن را غسل بدهد، که اطلاق عبارت صاحب عروه است، ما فقط در آن قسم اولش قبول داریم، آن قسم اول که در عضو بدن میت عین النجاست بوده باشد، این حرفی که گفتیم در سایر اغسال هم جاری است حتی در وضوء هم جاری است کما ذکرنا، در وضوء که روایتی داریم ماء مستعمل در خبث نمی شود وضوء گرفت با او، آنجا گفتیم یعنی مائی که قطع نظر از وضوء استعمال در خبث شده است، و اما آبی که به وضوء گرفتن استعمال در خبث می شود این را نمی گرد این معنی.

جواز تغسيل ميت از وراء ثياب و بلکه افضل بودن آن

مسألة 1: «يجوز تغسيل الميت من وراء الثياب ‌ولو كان المغسل‌ ‌مماثلا بل قيل إنه أفضل و لكن الظاهر كما قيل إن الأفضل التجرد في غير العورة مع المماثلة‌«.[3]

 بعد ایشان قدس الله نفسه شریف صاحب عروه اینجور می فرمايد درست توجه کنید، می فرمايد جماعتی گفته اند میتی که مغسِّلش مماثل با او هست چونکه ربّما مغسل مماثل با میت نیست، مثل اینکه مرد زنش را می شورد، یا محارم میت را می شورند، محارمی که مماثل با میت نیستند چونکه مماثل پیدا نمی شود، در آن موارد شستن میت، میت را غیر مماثل ولو شوهر بوده باشد، میت را من وراء الثوب بشورد، یعنی آب را که میریزد آب را رو ثوب میریزد ثوب هست، و این بدنش را من وراء الثوب می شورد، دستش را داخل می کند زیر پیرهن مثلا می شورد میت را، یا میت، ثوب را همين جور میمالد به بدن میت که بدن میت شسته بشود، با ثوب دلک می کند، این عیبی ندارد، مستحب است، الا کلام بر اینکه مغسل اگر مماثل نبوده باشد با میت، مثل اینکه فرض کنید شوهر زنش را می شورد که مطلقا جایز است، عکسش هم جایز بود، یا محارم میت را می شورند چونکه مماثل پیدا نیست، این تغسیل میت من وراء الثوب مستحب است.

جماعتی گفته اند که این استحباب عام است، حتی در جایی که مماثل بشورد میت را مستحب است من وراء الثوب شسته بشود، وراء الثوب هم دو جور است ها، یک وقت این است که آب را من وراء الثوب میریزند این دستش را زیر پیرهن می کند می شورد با بدنش، مماسه می کند دستش با بدن میت، یک وقت این است که نه خود آن ثوب را دلک می کند و بدن شسته می شود، هردو را شامل می شود، بعضی ها می فرمايد در عروه ملتزم شده اند بر اینکه مستحب است مماثل هم که میت را می شورد من وراء الثوب بوده باشد، ولکن می فرمايد بر اینکه جماعت دیگری گفته شده است نه در مماثل که محل کلام است تجرد استحباب دارد و تجرد افضل است، میت باید لخت بشود فقط عورتش باید مستور بشود ولکن لخت بشود این تجرد افضل است، ایشان این را اختیار می کند می فرمايد بر اینکه این بعید نیست همين جور باشد که تجرداً شستن افضل بوده باشد.

اختلاف روايات منشأ اختلاف در مسأله

این منشأ این اختلاف چیست؟ منشأ اختلاف اختلاف روایات است، در مانحن فیه روایاتی هست که از بعضی از آن روایات استفاده می شود میت را لخت غسل دادن مستحب است مطلوبیت دارد، و بعضی ها از آنها استفاده می شود در اینکه شخصی که میت را غسل می دهد علی کل تقدیرٍ باید استحباب اولی این است که غسل ندهد، اولی این است چونکه روایاتی بود، صریح بود که میشه مجرداً غسل بدهد ، بدان جهت اولی اینجور می شود که با ثوب، زیر ثوب آن را غسل بدهد، این روایات را میخوانیم که این به اینها سه تا روایت است:

یکی از آن روایاتی که همین جور گفته شده است از او استفاده می شود تجرداً غسل داده بشود، آن روایت معتبره یونس ابن عبد الرحمن است، که در همین باب دوم از ابواب غسل المیت روایت روایت سومی است، صاحب وسائل قدس الله نفسه شریف[4] این را نقل می کند.

معتبره يونس

و عنه عن ابیه، کلینی از علی بن ابراهیم از پدرش نقل کرده است، عن رجاله یعنی ابراهیم بن هاشم هم از مشایخش نقل کرد است، رجال یعنی مشایخ، بله عن یونس بن عبد الرحمن عن یونس بن عبدالرحمن جماعت هم مشایخ هم از یونس نقل کردند که یونس ابن عبد الرحمن است به قرینه سایر روایات، یونس هم نقل کرده است عنه علیه السلام، امام فرمود اذا اردت غسل المیت، اگر خواستی میت را غسل بدهی، فضعه علی المغتسل، میت را بر روی آن مغتسل بگذار، که همان سده است یا تخته است یا سکّو است که درست می کنند، فضعه علی المغتسل مستقبل القبله، رو به قبله بگذار که رو به قبله بوده باشد، در این صورت فان کان علیه قمیصٌ، آن مستقبل القبله فی مابعد می آید، فان کان، حکم استحبابی است لزومی ندارد، آن چیزی که واجب است شستن میت است ولو رو به قبله نباشد این استحباب است، فان کان علیه قمیصٌ اگر پیرهنی میت داشته باشد، این را می دانيد که میت نوعاً آن فرض می شود پیراهن پیراهن های بلند است پیرهن عربی است که دشداشه میگویند، فان کان علیه قمیصٌ، اگر بر میت قمیصی بوده باشد، فاخرج یده من القمیص، یدش را از قمیص خارج بکن، این را می دانيد، بله، میت وقتی که پیراهن داشته باشد این را بخواهند در بیاورند از گردن در نمی آورند، به حکم از این روایت استفاده شده است دلیلش هم این روایت است، بلکه این پیرهن را از پایین میکشند، وقتی که از پیرهن کشیدند دو جور است میت، یک وقت این است که عورتینش مکشوف است، کما فی العشایر همين جور است، آن عشایر قدیم و اینها اینجور می شود که عورتینش و آنها با قمیص پوشیده، امام علیه السلام می فرمايد قمیص را که میکشی از پا در می آوری قمیص بلند است. وقتی آن برگردان رو به عورتش، آن چیزی که درمی آید از بدنش از طرف پاها، برگردان به عورتش و جمع کن این پیراهن را در عورتش تا عورتش مستور بشود، غرض این است که فاخرجه من یده، معنایش این است که پایین بکش از طرف رجلین بکش، بدان جهت اگر پیرهن از جوری بوده باشد یقه اش تنگ بوده باشد، تنگ بوده باشد دراین صورت بله کشیده نمی شود از طرف پاها، می بُرند، بریدنش هم عیب ندارد، ولو احوط اذن ورثه گفته اند، نه اذن ورثه لازم نیست،چونکه امام علیه السلام می فرمايد از طرف پایین بکش این اذن شارع است در پاره کردن، درست توجه کنید این نکته را که گفتم، بدان جهت در مانحن فیه که گفته اند احوط این است که از ورثه اذن داشته باشند که یقه را پاره کنند، نه لزومی ندارد، اینکه امام علیه السلام می فرماید فاخرج و اطلاق دارد این معنایش این است که این حکم حکم همين جور است آن جایز است، می فرمايد فان کان علیه قمیصٌ فاخرج یده من القمیص واجمع قمیصه علی عورته، جمع کن قمیصش را علی عورته و ارفعه من رجلیه الی فوق الرکبه، که همان متعارف است دیگر تا سر رکبتین این قمیص را بکش، که فوق رکبتین و عورتین مستور بوده باشد با قمیص، این که امام می فرمايد فان کان علیه قمیصٌ فاخرج یده من القمیص، معلوم می شود بر اینکه امر به اخراج است، درست توجه کنید فقهاء آتیه انشاءالله، در این روایت اینجور نیست که اذا اخرجت القمیص من المیت فاخرجها من یدیه، اینجور نیست، اگر اینجور بود می گفتيم این اخراج را امر نمی کند میگه اگر اخراج میکنی از پایین بکش، عبارت را ببینید، می گويد اذا اردت غسل المیت فضعهه علی المغتسل مستقبل القبله فان کان علیه قمیصٌ فاخرج یده، فاخرج یده یعنی بکش قمیص دربیاد، معنایش این است که لخت مستور العورة غسل بده، این استحباب دارد، اگر میگفت فان کان علیه قمیصٌ فاردت اخراجه فاخرج من یدیه او دلالت نداشت به تجرد، اینکه این جور فقط فرموده است فان کان علیه قمیصٌ فاخرج یده، این فاخرج یده دلالت دارد که تجرداً غسل دادن مستحب است، آنهایی که گفته اند تجرداً غسل دادن مستحب است مستندشان این است.

معارض معتبره يونس

ولکن این روایت یک معارضی دارد آن معارضش هم صحیحه یعقوب ابن یقطین [5]است در همین باب دوم روایت هفتم است.

صحيحه يعقوب بن يقطين

 و باسناد شیخ عن الحسین بن سعید عن یعقوب بن یقطین، قال سألت عبد الصالح علیه السلام، امام موسی بن جعفر سلام الله علیه، عن غسل المیت أ فیه وضوء الصلاة ام لا؟ در او وضوء صلاة هست یا نیست، فقال غسل المیت تبدأ بمرافقه، میت را که غسل میدهی مرافقش را بشور، یعنی وضوء ندارد این کنایه است که وضوء ندارد، فیغسل بالحرز، با همان چیزی که هست گفتیم با حرز بشور که سابقاً گذشت، ثم یغسل وجهه و رأسه بالسدر، ثم یفاض علیه الماء ثلاث مرات، سه دفعه شسته می شود که سابقاً گفتیم، ذیلش دارد و لا یغسل الا فی قمیصٍ، نشور میت را مگر اینکه میت در قمیص بوده باشد، نگویید که در قمیص بوده باشد عیبی ندارد یعنی قمیص را بکش به عورت بچسبان، این را نگویید چونکه اینجور می فرمايد، امام علیه السلام بر اینکه لا یُغسل الا فی قمیصٍ، یُدخل الرجلاً یده، رجلی دستش را داخل می کند زیر آن پیرهن، و یصبّ علیه الماء من فوقه، و آب ریخته می شود از فوق القمیص که این یک قسمش هست، که آب را رو قمیص میریزند، و این بله، دستش را زیر قمیص میبرد می شورد، اینها باهم دیگر متعارضین هستند.

بدان جهت جماعتی این روایت را گرفته اند گفتند که نه زیر پیراهن شستن مستحب است.

نحوه جمع بين دو روايت

بعضی ها کصاحب الحدائق قدسه الشریف [6]جمع کردند مابین روایتین، درست توجه کنید یک مطلبی می خواهم بگویم، گفته ام این را تکرار می کنم تا ملکه بشود، دوتا روایت که باهم دیگر تعارض تباینی داشتند، او می گويد، پیراهن را بِکش دربیار، مجرداً غسل بده، مطلق میت است دیگر، این هم می گويد در مطلق میت اگر خواستی غسل بدهی زیر پیرهن بده، اینجا حکم استحبابی است الزامی نیست، خب اینها تعارض تباینی دارد، بعضی ها حمل کرده اند به تخییر، تخییر، مثل محقق قدس الله نفسه شریف که مخیر است، ولی تخییر است ولکن تخییر در استحباب نیست، چونکه این می گويد این مستحب است نهی می کند میگه شسته نمی شود میت الا فی قمیصٍ، این معناش این است که اینجور باید بشود، آن هم عکسش را می گويد، در مواردی که مابین متعارضین تباین شد، دو جور اینها را جمع می شود کرد، تارتاً به انقلاب النسبة، انقلاب نسبت می شود، مثل چه چیز؟ مثل اینکه یک روایتی وارد شده است که اکرم العالم، یک روایتی وارد شده است که لاتکرم العالم، اینها باهم دیگه تباین دارند آن امر می کند آن نهی می کند، یک روایت اخص از یکی پیدا شد مثل اکرم العالم العادل، اخص پیدا شد، این اکرم العالم العادل لا تکرم العالم الفاسق را تخصیص میزند، اخص است از او، می شود چه چیز؟ مدلول او می شود لا تکرم العالم غیر العادل، اینجور میشه دیگر، آن که گفته بود اکرم العلماء، اکرم العلماء را تخصیص میزند این، اینجور شد که لا تکرم العالم الغیر العادل، آن یکی اخص شد از آن دیگری، او را آن اکرم العالم را تخصیص میزند، اکرم العالم الا اذا لم یکن عادلاً، این جور تخصیص میزنند، این را میگویند انقلاب النسبه، یادتان بوده باشد، اگر متباینین غیر از آنها خطاب دیگری پیدا شد که آن خطاب دیگر اخص از یکی از اینها شد تعارض را از بین برداشت این را میگویند باب انقلاب النسبة، که بعضی ها مثل محققین و هو الصحیح کما بیّنا فی بحث الاصول، بحث انقلاب نسبت صحیح است، و بعضی ها مثل مرحوم آخوند میگویند این انقلاب نسبتی که بعد از تخصیص می شود این تعارض را برنمی دارد، مثل مسلک مرحوم آخوند، که گفتیم بله در مورد خودش در اصول بحث کردیم که این حرف ایشان درست نیست، اینجا جای این بحث نیست، غرض این بحث انقلاب نسبت است، یک باب شاهد الجمع است، باب شاهد الجمع با باب انقلاب النسبة فرقی دارد، فرقش این است که در موارد شاهد الجمع روایت ثالثه دو تا لسان دارد، دو تا زبان دارد، چه جور میگویند فلان کس دو تا زبان دارد، توجه کردید با هرکسی یک جور حرف میزند، دوت ا زبان دارد آن خطاب ثالث، یا اصل خطاب چهار تاست یکی از آن خطاب ها یا آن یک خطاب به یک لسانش یکی را تخصیص میزند، و آن خطاب با لسان دیگرش یا خطاب دیگر آن یکی را تخصیص میزند، گفته است اکرم العالم و لا تکرم الفاسق، یک روایتی می رسدد که لا تکرم العالم الفاسق او اکرم العالم را تخصیص میزند، و آن لا تکرم الفاسق را اکرم العالم العادل را تخصیص میزند، این را میگویند شاهد الجمع، شاهد الجمع که روایت سومی دوتا لسان دارد، در هرکدام در عرض هم تصرف می کند، هم به لسانش او را تخصیص میزند هم به لسانش او را تخصیص میزند، به یک لسانش او را تقیید می کند به یک لسانش آن یکی را تقیید می کند، این را میگویند شاهد الجمع، شاهد الجمع متفقٌ علیه است عند العلماء، حالا صاحب الحدائق قدس الله نفسه شریف، فرموده است روایتین ولو متباینین هستند ولکن در مقام شاهد الجمع داریم، آن شاهد الجمع کدام روایت است؟ صحیحه سلیمان بن خالد است، روایت ششمی است، و باسناد الشیخ عن النضر بن سوید عن هشام بن سالم عن سلیمان بن خالد سألت ابا عبد الله علیه السلام عن غسل المیت کیف یغسَّل؟ قال بماءٍ و سدر، و اغسل جسده کله، همه جسد شسته باید بشود، و اغسله اخری بماءٍ و کافور ثم اغسله بماءٍ، یعنی بهماء القراح، قلت ثلاث مرات؟ سه غسل؟ قال نعم، قلت فما یکون علیه حین یغسله؟ آن وقتی که می شورم میت باید لخت بشود یا باید مستور بشود و ثوب داشته باشد؟ قال ان استطعت ان یکون علیه قمیصٌ فیغسل من تحت القمیص، اگر بتوانی قمیصی میت داشته باشد فیغسل من تحت القیمص، میت را از تحت قمیص بشورید، این قضیه شرطیه مفهوم دارد، اگر نتوانستید نه لخت بشود، اگر توانستی با ثوب بشود، خب این شد دوتا لسان، یک مفهوم است یک منطوق، آن چیزی که می گفت دربیار، او را می گويد مفهوم که در صورتی که لخت نباشد نتواند بشوری، مثل بعض مرضی که بدنشان پر از کثافت است توجه کردید موانع دارد در بدنش، باید لخت کند ببیند فحص کند تا احراز کند شست، چونکه احراز عدم المانع استصحاب عدم المانع گفتیم فایده ای ندارد دیروز خواندیم، و این که منطوق می گويد ان استطعت ان تغسل من تحت القمیص، یعنی در صورتی که بتوانید، در صورتی که نه میت نظیف، پاک و پاکیزه است تازه بیچاره از حمام درآمده بود سکته کرد، خودش هم آدم توجه کردید مؤمن متدینی بود در بدنش هیچ چیز نیست، بدان جهت در این صورت ان استطعت ان تغسل تحت القمیص، به یک لسان آن که می گويد لا یغسل الا فی قمیصٍ ان استطعت، یعنی بتوانی محذوری اشکالی نداشته باشد، آنی که می گويد دربیار این در صورتی که نتوانی، این می شود شاهد جمع، این را صاحب حدائق فرموده است و جمله ای از فحول قبول کرده اند که این جمع جمع شاهد الجمع است.

ولکن یک مطلبی می گوييم بله، فکر بفرمایید، و آن مطلب این است که ما در مقام روایاتی داریم بابی دارد مراجعه کنید، آن کسی که مغسِّل است اگر او میت را بشورد و امانت را نگه بدارد، اجر عظیمی که در روایات هست بله بیان شده است از امام علیه السلام، روایات متعدد است و معتبر هم هست بعضی ها من حیث السند، سؤال کردند یابن رسول الله اداء امانت میت چیست؟ ایشان فرموده است، سوأتی که در بدن میت دید او را نگه دارد پیش خودش به کسی نقل نکند، میت ها همين جور است دیگر، ربّما در بدنش یک چیز هایی دارد که میگویند بابا این آدم کذایی بود به فلان چیز مبتلا شده بود در بدنش فلان زخم را داشت، فلان جور بود، این سوأت است اگر بدان جهت آنهایی که اهلش هستند، بصیر هستند هرچه بپرسی به بدن میت چه دیدی آخه این یک دفعه مرد چه شده بود به این، نقل نمی کنند، این به جهت همین روایات است که این روایاتی که کسی میت را غسل بدهد و حفظ بکند امانت او را، در همین ابواب است ملاحظه بفرمایید دیگر روایات مضمونش را عرض کردم سنداً هم معتبر است بعضی ها، احتمال می دهم به مناسبت حکم و موضوع زیر پیراهن غسل دادن میت، آن وقتی که لخت بشود بهتر شسته می شود، این به جهت ستر میت است این نه به جهت اینکه زیر قمیص غسل دادن بنفسه مطلوب است، بلکه این به جهت این است که میت ستر می شود، خصوصا در آن مواردی که جمیعت جمع شده اند متعدداً نگاه می کنند، میت اگر سوأتی داشته باشد حفظ می شود، بدان جهت امام علیه السلام، درست توجه کنید نکات روایات را، در آن صحیحه یعقوب بن یقطین فرمود، یسب الماء فوقه، یعنی آب فوق قمیص ریخته می شود، که مردم که آب می آورند میریزند که نوعاً همين جور است یک نفر می شورد یک چند نفر دو نفر آب می آورند، یک چند نفر هم نگاه می کنند، می گويد آب را رو قمیص بریزد، ولکن دستش را تو قمیص ببرد تا بشورد این را، یعنی حتی خودش هم نبیند، خودش هم نبیند این به جهت استحباب تستّر علی المیت است، که لعل در بدنش سوأتی بوده باشد، این خداوند ساتر العیوب عن العباد، این خداوند متعال که ستار است و ساتر العیوب است این به جهت اوصیائش امر کرده اند میت را زیر ثیاب فرض بفرمایید غسل بدهید.

و من هنا اگر میتی است که میدانیم بابا ملک بود، این هیچ در بدنش، مردم، توجه کردید، شخصی نورانی بود هیچ سوأتی ندارد او، او مجرداً غسل دادن بله عیبی ندارد، او اشکالی ندارد، آن جاهایی که محتمل است میت اینجور بوده باشد مردم نگاه می کنند شاید در بدنش چیزهایی بوده باشد که بر او عار بگیرند، چونکه می دانيد مردم چیزند، آن یک چیزی دیده اند میگویند معلوم می شود آدم مزخرفی بود، توجه کردید، اینجور نیست، حضرت ایوب مبتلا شد به این جور مرض ها، بدان جهت در مانحن فیه صوناً لکرامة المیت، حتی در بعضی روایات ببینید روایات به همدیگر بند هستند، آن روایاتی که در زوجه بود، امام علیه السلام فرمود وقتی که مرد زنش را غسل می دهد من وراء الثوب بشود، برای اینکه زن اسوأ منزلة است بعد از مردن، این مستور بشود بدنش از زوج، رو این حساب است بدان جهت در آن مواردی که احتمال سوأتی چیزی در بدن میت نشد، این جور به نظر قاصر ما می آید، الافضل تجرد است فاخرج القمیص، و اما در آن مواردی که اینجور بود، محتمل است در بدنش یک چیزهایی باشد سوئه ای که یعد سوأةً عند العرف، همان و ان استطعت ان لا تغسل الا من تحت القمیص فافعل، اینجور می شود والحمدلله رب العالمین.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص395.

[2] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانٍ وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حُسَيْنٍ  يَعْنِي ابْنَ عُثْمَانَ- عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ جَمِيعاً عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ يَعْنِي الْفَضْلَ بْنَ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَيِّتِ فَقَالَ- أَقْعِدْهُ وَ اغْمِزْ بَطْنَهُ غَمْزاً رَفِيقاً- ثُمَّ طَهِّرْهُ مِنْ غَمْزِ الْبَطْنِ ثُمَّ تُضْجِعُهُ- ثُمَّ تُغَسِّلُهُ تَبْدَأُ بِمَيَامِنِهِ- وَ تَغْسِلُهُ بِالْمَاءِ وَ الْحُرُضِ- ثُمَّ بِمَاءٍ وَ كَافُورٍ ثُمَّ تَغْسِلُهُ بِمَاءِ الْقَرَاحِ- وَ اجْعَلْهُ فِي أَكْفَانِهِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص484.

[3] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص397.

[4] وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ رِجَالِهِ عَنْ يُونُسَ عَنْهُمْ ع قَالَ: إِذَا أَرَدْتَ غُسْلَ الْمَيِّتِ- فَضَعْهُ عَلَى الْمُغْتَسَلِ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ- فَإِنْ كَانَ عَلَيْهِ قَمِيصٌ فَأَخْرِجْ يَدَهُ مِنَ الْقَمِيصِ- وَ اجْمَعْ قَمِيصَهُ عَلَى عَوْرَتِهِ- وَ ارْفَعْهُ مِنْ رِجْلَيْهِ إِلَى فَوْقِ الرُّكْبَةِ- وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِ قَمِيصٌ فَأَلْقِ عَلَى عَوْرَتِهِ خِرْقَةً- وَ اعْمِدْ إِلَى السِّدْرِ فَصَيِّرْهُ فِي طَشْتٍ وَ صُبَّ عَلَيْهِ الْمَاءَ- وَ اضْرِبْهُ بِيَدِكَ حَتَّى تَرْتَفِعَ رَغْوَتُهُ- وَ اعْزِلِ الرَّغْوَةَ فِي شَيْ‌ءٍ- وَ صُبَّ الْآخَرَ فِي الْإِجَّانَةِ الَّتِي فِيهَا الْمَاءُ- ثُمَّ اغْسِلْ يَدَيْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- كَمَا يَغْسِلُ الْإِنْسَانُ مِنَ الْجَنَابَةِ إِلَى نِصْفِ الذِّرَاعِ- ثُمَّ اغْسِلْ فَرْجَهُ وَ نَقِّهِ  ثُمَّ اغْسِلْ رَأْسَهُ بِالرَّغْوَةِ- وَ بَالِغْ فِي ذَلِكَ- وَ اجْتَهِدْ أَنْ لَا يَدْخُلَ الْمَاءُ مَنْخِرَيْهِ وَ مَسَامِعَهُ- ثُمَّ أَضْجِعْهُ عَلَى جَانِبِهِ الْأَيْسَرِ- وَ صُبَّ الْمَاءَ مِنْ نِصْفِ رَأْسِهِ إِلَى قَدَمَيْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- وَ ادْلُكْ بَدَنَهُ دَلْكاً رَفِيقاً- وَ كَذَلِكَ ظَهْرَهُ وَ بَطْنَهُ- ثُمَّ أَضْجِعْهُ عَلَى جَانِبِهِ الْأَيْمَنِ وَ افْعَلْ بِهِ مِثْلَ ذَلِكَ- ثُمَّ صُبَّ ذَلِكَ الْمَاءَ مِنَ الْإِجَّانَةِ- وَ اغْسِلِ الْإِجَّانَةَ بِمَاءٍ قَرَاحٍ- وَ اغْسِلْ يَدَيْكَ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ‌؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص480.

[5] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُ الْعَبْدَ الصَّالِحَ ع عَنْ غُسْلِ الْمَيِّتِ- أَ فِيهِ وُضُوءُ الصَّلَاةِ أَمْ لَا- فَقَالَ غُسْلُ الْمَيِّتِ تَبْدَأُ بِمَرَافِقِهِ فَيُغْسَلُ بِالْحُرُضِ- ثُمَّ يُغْسَلُ وَجْهُهُ وَ رَأْسُهُ بِالسِّدْرِ- ثُمَّ يُفَاضُ عَلَيْهِ الْمَاءُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- وَ لَا يُغَسَّلَنَّ إِلَّا فِي قَمِيصٍ- يُدْخِلُ رَجُلٌ يَدَهُ وَ يَصُبُّ عَلَيْهِ مِنْ فَوْقِهِ- وَ يُجْعَلُ فِي الْمَاءِ شَيْ‌ءٌ مِنَ السِّدْرِ وَ شَيْ‌ءٌ مِنْ كَافُورٍ- وَ لَا يَعْصِرْ بَطْنَهُ إِلَّا أَنْ يَخَافَ شَيْئاً قَرِيباً- فَيَمْسَحُ  [مَسْحاً] رَفِيقاً مِنْ غَيْرِ أَنْ يَعْصِرَ- ثُمَّ يَغْسِلُ الَّذِي غَسَّلَهُ يَدَهُ- قَبْلَ أَنْ يُكَفِّنَهُ إِلَى الْمَنْكِبَيْنِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- ثُمَّ إِذَا كَفَّنَهُ اغْتَسَلَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص483.

 

[6] شيخ يوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ( قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1405ق)، ج3، ص450.