مسألة 2: «يجزي غسل الميت عن الجنابة و الحيض بمعنى أنه لو مات جنبا أو حائضا لا يحتاج إلى غسلهما بل يجب غسل الميت فقط بل و لا رجحان في ذلك و إن حكي عن العلامة رجحانه«.[1]
عرض کردیم این امر متفق علیه است ما بین اصحابنا و آن این است که اگر میّت در حال نزع روح جنب بوده باشد یا اینکه زن حائض بوده باشد یا نفساء بوده باشد یا مسح میّت کرده باشد خود کسی که الان مرده است، میّت را مسح کرده است و قبل از اینکه غسل کند از مسح المیّت خودش هم به حال مرگ افتاد که در مواردی لا سمح الله بلاها طاعون و امثال ذلک است مبتلا می شود بر او، در این موارد میّت در حال مرگ اگر موجب غسلی داشته باشد همه متفقند که آن موجب دیگر اثری ندارد بعد از خروج روح از بدن میّت یغسل غسل المیت و این غسل المیّت کافی است.
انما الکلام در این است آیا مشروع است از آن موجب آخر میّت را غسل مستقل دادن، مثلاً اول غسل جنابت دادن بعد غسل میّت دادن، غسل مسح میّت دادن بعد غسل میّت دادن، غسل حیض دادن بعد غسل میّت دادن، این مشروع است یا مشروعیتی ندارد؟ این را می دانید کما ذکرنا فی الامس مشروعیت اما بالوجوب می شود که وجوب مسلّم است و روایات کثیرهای بود که میگفت غسل ندارد، می ماند مشروعیت به نحو استحباب، که می شود این مشروعیت به استحباب را اثبات کرد یانه؟ عرض می کنم نمی شود اثبات کرد کما ذکره فی العروه (قدس الله سره).
والوجه فی ذلک این است که آن روایاتی که در مقام هست و آنهایی بود که و بعد ذلک یغسَّل غسل المیّت آن روایات دو تا من حیث السند ضعیف بوده است، یکی مرسله بود و آن دیگری هم در سندش شخصی بود که توثیق نشده بود، محمد بن سعید الکوفی، می ماند در ما نحن فیه روایت سوم که شیخ (قدس الله نفسه الشریف) در تهذیب او را نقل کرده است و عرض کردیم در تهذیب آن یغسَّل است یا یغسَل است ولکن صاحب وسائل یغتسل نقل کرده است، می دانيد که اغتسل ظهور دارد در اینکه شخص خودش غسل کرد، اغتسل یعنی غسل را کسب کرد، کسب غسل غسل کردن است، اما غسّل یا غسل چون میّت فرض شده است ظاهرش شستن و غسل دادن میّت است، شیخ (قدس الله نفسه الشریف) این روایات اربعه که کل این روایات از عیص بن قاسم بود دو تای آنها من حیث السند ضعیف بود، دو تای آن من حیث السند تمام و صحیح بود، در یکی از آنها که عبداللهبن مغیره از عیص بن القاسم نقل می کند، عن ابی عبدالله علیه السلام آنجا اغتسل است، اذا مات المیّت و هو جنب غسل غسلاً واحداً ثم اغتسل بعد ذلک، اغتسل ظهورش این است که کسی که مغسل است خودش غسل می کند خودش غسل مسح میّت می کند، این ظهور داشت در این معنا، ولکن این روایت دیگر را که آن هم صحیحه است، صفوانبن یحیی از عیص بن القاسم نقل می کند صفوانبن یحیی و عبداللهبن مغیره هر دو در یک طبقه هستند، و هر دو هم ممن اجمعت العصابة هستند از طبقه اخیره، آن شش تای اخیری دو تا این بزرگوار هستند، اینها هم طبقه هستند، هر دو نقل می کنند عن عیص عن ابی عبدالله علیه السلام، باز از عیص نقل می کند صفوانبن یحیی و آن هم از امام صادق علیه السلام، مثل روایت اول، سألته عن رجل مات و هو جنب قال یغسل غسلة واحدةً، مثل همان تعبیر اول، ثمّ یغسل بعد ذلک، اصلش در تهذیب یغسل است که دیروز استدلال کردیم.
علی هذا بما انه واقعه، واقعه واحد است و آنی که راوی است عیص بن قاسم است از امام صادق علیه السلام نقل می کند، و صفوانبن یحیی و عبداللهبن مغیره اینها در طبقه واحد هستند، آن وقتی که عیص بن القاسم کتابش را میخواند این دو حضور داشتند بدان جهت یکی از عیص بن القاسم اغتسل نقل می کند و یکی از عیسیبن قاسم که نقل می کند یغسَّل نقل می کند، بدان جهت معلوم نیست چون بعید است این دو تا روایت شود، عیص بن قاسم همین یک روایت را با یک مضمون با یک خصوصیت دو دفعه نقل کرده باشد از امام صادق علیه السلام، یک دفعه مستقلاً به عبداللهبن مغیره، و یک دفعه هم مستقلاً به صفوانبن یحیی، اینها هم طبقه بودند، اینها کتاب که قرائت میشد همه حاضر بودند، هر دو روایت دارند از عیص بن القاسم، بدان جهت عیص بن قاسم ثابت نشده است که روایتش یغسل بود، شاید آن را که عبداللهبن مغیره نقل کرده است اغتسل بود، این یغسل اشتباه شده است یا از صفوان عند السماع یا از ما بعد الصفوان که صفوان هم اغتسل نقل کرده است آن بعدی که بعد از صفوان است که حسینبن سعید است از او این اشتباه شده است، یا اشتباه از ابراهیمبن هاشم شده است یا آن اشخاصی که ما بین شیخ و ابراهیم بن هاشم که سند کتاب است اشتباه از آنها شده است که شیخ می بيند، بدان جهت ثابت نشده است که عیص بن قاسم از امام صادق علیه السلام خلاف روایت سابقه را نقل کند، روایات سابقه هم میگفت میّت یک غسل داده می شود آن هم غسل المیّت است، جنابت و حیض در موثقه عمار هم هست غسل حیض را که غسل حیض غسل ندارد، غسل نفساء غسل ندارد جنب هم همینطور است جنب مُرد غسل ندارد؛ بدان جهت آن روایاتی که نفی می کردند در مقابل آنها اگر امر ثابت بود جمع می کردیم می گفتيم نفی می کنند یعنی لازم نیست غسل دیگر و این اثبات می کند، اما روایت مثبته ثابت نشده است که روایت عیص بن القاسم از ابی عبدالله علیه السلام که ایشان امر بفرمایند که مثلاً امام فرمود یغسل میّت غسل جنابت را بدهند بعد غسل الآخر را، اینطور نیست، یغسل غسل المیّت را ثم یغتسل بعد از او خودش غسل می کند، یعنی تمام می کند کار را، بدان جهت امر از این روایت استفاده نمی شود.
آن وقت می ماند فقط صحیحه زراره که اول نقل کردیم که در صحیحه زراره اینجور بود که گفتیم ربّما ملتزم به مشروعیت به این صحیحه تمسک می کند، روایت اول بود: میّت مات و هو جنب کیف یغسل و ما یجزیه الماء، قال یغسل غسلاً واحداً یجزی ذلک للجنابة و غسل المیّت لأنهما حرمتان اجتمعا فی حرمة واحدة، گفتیم یجزی اقل مرتبه را دلالت می کند، معنایش این است که یک مرتبه دیگر دارد، مرتبه دیگر غسل دادن است، مثل آنکه اذا اجتمع علیک حقوق فیجزیک غسل واحد حقٌ واحد، مثل او می شود که تداخل در اغسال می شود، آنجا هم گفتیم در بحث تداخل اغسال که کسی مستقلاً غسل کرد به یکی اشکال ندارد، این نحو گفتیم.
ولکن این هم لا یمکننا المساعدة علیه، از این صحیحه هم استفاده نمی شود، اما قوله علیه السلام یجزیک غسلٌ واحد یعنی یکفیک غسلٌ واحد، همان غسل میّت را باید غسل بدهی، این منافات ندارد که باید همان غسل میّت را داد، اینکه امام می فرمايد: لأنهما حرمتان اجتمعتا فی حرمةٍ واحده، این به جهت تسویه ذهن سائل است، چون سائل می گويد این میّت ما در حال جنابت از دنیا رفت چه بلائی به سرش می آید امام می فرمايد نه همین یک غسل کار غسل جنابت را هم می کند، روی این حساب حقیقتش هم همين جور است چونکه جنابت امر اعتباری و حکم وضعی است، میّت مادامی که حیّ است یعتبر جنباً، وقتی که مرد دیگر جنابت ندارد ولو غسل نکرده باشد، چونکه جنابت حکم وضعی است برای احیاء برای مکلفین، حکم اعتباری و وضعی است، وقتی که حکم وضعی شد شارع که اعتبار جنابت را کرده است مصحح جنابت آثارش است، وقتی که غسل ندارد تکلیف صلاتی ندارد، اعتبار جنابت یصبح لغوا و لغو از شارع صادر نمی شود، بدان جهت وقتی که مُرد دیگر تمام شد، اعتبار جنابت تمام شد، مثل همان حرفی که در زوجیت گفتیم وقتی که یکی از زن و مرد مُرد زوجیت هم مُرد و تمام شد، اینکه شارع گفته است می تواند به زنش نگاه کند غسل بدهد، اینها برای آثار زوجیت سابقیه است که شارع بعد از مردن هم آن آثار را ترتیب کرده است آنجا زوجیت منقضی می شود، بدان جهت است وقتی که انسان یک زنی داشت و آن زن مُرد، همین که روح از بدن این زن رفت می تواند خواهر او را بگیرد، بدون زن که نمی شود زندگی کنیم این رفت آن یکی، این اشکال ندارد چون جمع بین الاختین نیست، به مجرد اینکه زن اول مرد زوجیتش هم تمام شد، وقتی زوجیتش تمام شد خواهرش را می گيرد جمع بین اختین نمی شود، این جمع بین الاختین نشد در نکاح، چه جوری که در بینا و اوضحنا زوجیت به موت منقضی می شود اینجا هم جنابت منقضی می شود جنب نیست، اینکه می فرمايد: حرمت است و دو حرمت است اجتمعا فی حرمةٍ واحده، این به جهت این است که سائل این امر در ذهنش برود که وای بر ما میّتمان جنب رفت، و امام هم نفرمود یک غسل دیگر بدهید همینطور جنب بگذارید برود، نه، امام فرمود همان کافی است جنابتش هم میرود، جنابتش میرود نه اینکه به آن غسل دادن میرود، نه، در حین آن غسل دادن رفته است آن جنابت، این معنایش این است تقریباً لذهن السامع است.
بدان جهت در ما نحن فیه اصل مشروعیت غسل جنابت، حیض، مس میّت، در میّتی که موجبات دیگر صادر شده است رفته است، این مثل می ماند که شخصی روز جمعه وقتی که طلوع فجر شد شب مُرده بود، کسی بگوید روز جمعه شد می خواهیم دفن کنیم غسل جمعه هم به او بدهیم، دلیل ندارد بر مشروعیت این، آن غسل جمعه و غیر غسل جمعه برای احیاء است، این وقتی که مرد دیگر تشییع و تمام شد،
سؤال...؟ شیخ می گويد اشتباه از راوی است، مجمل می شود، ببینید چه جوابی می گوید بعد از این حرفها، این یک روایت است، عیص بن قاسم یک طور روایت کرده است، یا یغسل نقل کرده است یا یغتسل نقل کرده است، این اشتباه بعد شده است، برما ثابت نشده که یغسل نقل کرده است تا با روایت سابق جمع شود.
مسألة 3: «لا يشترط في غسل الميت أن يكون بعد برده وإن كان أحوط«.[2]
بعد صاحب عروه (قدس الله نفسه الشریف) مسأله دیگری را بیان می فرمايد و آن مسأله دیگر این است، می فرمايد: اگر میّت به مجرد اینکه روح از بدنش مفارغ شد بدنش گرم است و تازه تمام کرده است شخص می گويد عجله کنید این را غسل بدهیم آب مهیا است و سدر و کافور هم هست، زود غسل بدهیم هوا سرد است و بدن او گرم است خیلی سردمان نشود، صاحب عروه (قدس الله نفسه الشریف) می فرمايد: شرط نیست که میّت غسل داده شود بعد بردهِ، بعد از اینکه بدنش سرد شود آنکه شرط است بَرد او در غسل مس میّت است، میّت اگر بدنش سرد شد مسش غسل دارد گرم باشد غسل ندارد، و اما النجاسة به مجرد رفتن روح است، به مجرد اینکه روح از بدنش جدا شد این نجس است، دست را تر بزنی به بدن میّت که داغ داغ است تازه روحش رفته است نجس می شود، نجاست به مجرد زهوق روح است، ولکن این غسل مس میّت اینطور است، بدان جهت به مجرد اینکه روحش رفت می شود شست و غسل داد ولو بدن گرم است، لا یشترط در تغسیل المیّت که غسل بعد بردهِ بوده باشد.
اقتضاء می کند این جواز را و عدم اشتراط را اطلاقاتی که در امر غسل میّت است در آنتقیید نشده است، در مس میّت تقیید شده است بما بعد بَردهِ، و اما در امر به تغسیل المیّت در آن خطابات تقیید نشده است که امر کند به تغسیل المیّت بعد بَرده، که اشتراط از او استفاده شود، بلکه مطلق است امر به تغسیل میّت است.
و علاوه بر این اگر کسی بگوید من اطلاق را پیدا نکردم یا نداریم، داریم ها که غسل المیّت واجب بدنش سرد شود یا سرد نشود، آن غسل میّت وجوب دارد ولو بدنش سرد نشود وجوب دارد، بدان جهت در ما نحن فیه اطلاق داریم، اما اگر اطلاق هم نبود مقتضای اصالت البرائة بود، مقتضای اصالت البرائة این است که غسل مشروط نیست بما بعد بردهِ، آنهایی که در اصول تنقیح کردهایم در بحث اقل و اکثر ارتباطی که اگر واجب مردد بشود ما بین المطلق و المشروط، واجب یعنی متعلق التکلیف مردد شود، مقتضی البرائة عدم الاشتراط است، چونکه رفع کردن تکلیف از این مطلق خلاف امتنان است، و حدیث رفع دلالت نمی کند، و اما اشتراط فیه ضیق علی المکلف، حدیث رفع این اشتراط را ردّ می کند تفصیلش هم در اصول است، بله احتیاط اشکال ندارد محتمل است در واقع کسی احتمال دهد که غسل هم مشروط است به ما بعد البَرد در واقع، این احتمال را بدهد احتیاط حسن است، ایشان که در عبارت دارد: لا یشترط فی غسل المیّت ان یکون بعد برده و ان کان احوط، این کان احوط را درست نفهمیدیم ما، اگر کسی احتمال اشتراط بدهد مطلقات را قبول نکند یا با وجود مطلقات هم احتمال اشتراط را بدهد اشکال ندارد، ولکن احتمال اشتراط موجب می خواهد یک وجهی می خواهد، بدان جهت اگر وجهی نداشته باشد احتیاط هم وجهی ندارد.
بعضیها ادعایی دارند که بدن تا مادامی که گرم است او را ملحق به احیاء میدانند، میگویند هنوز نمرده است بدنش داغ است، اینکه وقتی اینجور می گویند ملحق به احیاء میدانند خوب غسل میّت باید بعد الموت شود چون بدن گرم باشد لاحق به احیاء است بدان جهت باید بعد البرد بشود.
این حرف را که می دانيد به حرف حسابی نمیماند، چرا؟ چون میزان در تسامحات عرفیه کرّات گفتهایم، عرف تسامحاتی دارد کسی که نشسته است هیچ حرف نمیزند لال و کر است کأن این مرده است، این مسامحات این عنایت است این مجاز است، وقتی که از کسی بپرسی می گويد بدنش داغ است مرده است یا زنده است؟ آیا می گوید زنده است؟ نه می گويد مرده است ولکن بدنش سرد نشده است، این بعد از اینکه عرف به مجازیت معترف شد به تسامح معترف شد، آن قیمتی ندارد، آنجایی که عرف به تسامحش ملتفت نمی شود هر چه بگویید می گويد اینجور نیست من نمیفهمم اینها عیبی ندارد، مثل اینکه خون را شسته است دید لکه اش مانده است هر جه اسفار را بیاورید بخوانید که این لکه خون است به برهان عقلی عرف می گويد من نمیفهمم این خون نیست، اینجاها اشکال ندارد، ولکن در آن مواردی که عرف به تسامحاتش ملتفت می شود او قیمت ندارد مگر دلیل خاصی قائم شود که این تسامح معتبر است، مثل گندمی که جمع کرده است در گونی که همه را جمع کرده است آورده است به او بگوییم این گندم که از زمین جمع کردی و آوردهای آرد میکنی این گندم در آن خاک است یک مقداری از زمین جمع کرده ای که خاک است بدان جهت اگر این را بشویی آب گل می شود رنگش عوض می شود خاک دارد، می گويد بابا برو پی کارت گندم همیشه خاک دارد از آسمان که نیست از زمین جمع می کنند گندم را، شارع هم این را اعتبار داده است، این مواردی که بر اعتبار تسامح دلیل هست ملتزم می شویم و در غیر این موارد ملتزم نمی شویم، چهطور ملحق به احیاء می شود کسی که بدنش گرم است، اگر شخصی پدرش مرد در موارد طاعون و اینها اتفاق میافتد بعد ولدش و وارثش مرد در حالی که بدن پدر هنوز گرم بود، قبل از اینکه بدن پدر سرد شود پسر مرد، پسر ارث میبرد یا نمیبرد از این پدر؟ بلا اشکال ارث میبرد، ارث پدر منتقل به پسر می شود و آنی که منتقل به پسر می شود مال پسر و آنکه باقی مانده به ورثه اش می رسدد، اگر بنا بود پدر که بدنش گرم است ملحق به احیاء بود هنوز این والد نمرده است ولد خودش مرد، بدان جهت در ما نحن فیه به مجرد الموت گرمی بدن موجب نمی شود شخص ملحق به احیاء بشود و این مسأله اشکالی ندارد.
مسألة 4: « النظر إلى عورة الميت حرام لكن لا يوجب بطلان الغسل إذا كان في حاله».[3]
مسأله نظر به عورت میت باقی مانده است، نظر به عورت گذشت این مورد که نظر به عورت میّت حرام است، این درست است و اشکال ندارد، اطلاقاتی که می گويد عورت المؤمن علی المؤمن حرام، این اطلاق دارد، هم می گيرد آن عورت را در حال الحیات و هم عورت را در حال ممات، اگر کسی بگوید که نه این عورت میّت را نمی گيرد زنده را می گيرد، ما که گفتیم اطلاق دارد به مناسبت حکم و موضوع چون این احترام میّت است چون میّت احترامش حیاً و میّةً یکی است، حرمت مومن حیّاً و میّةً عورت مومن حرام، علاوه بر این در روایات که میگفت الق علی عورته خرقة، امر می کرد خرقه بینداز، امر می کرد قمیص را خارج کن از یدینش به عورتش بینداز آنها به مناسبت حکم و موضوع وجوب نفسی ندارد، این به جهت این است که این انداختن خرقه یا جمع کردن قمیص در عورت به جهت ممانعت از دیدن است که دیده نشود عورتش، مستور شود، خوب اگر نگاه کردن به عورت میّت محذوری ندارد ممانعت وجوبش که ظاهرش تعیّن بود باید خرقه بیندازی قمیص را جمع کنی به عورتش وقتی که اینطور بود حتی در بعضی روایات می گفتيم که همين جور بعضی ها جمع کرده بودند که زیر قمیص شسته شود به جهت اینکه بدن دیده نشود فضلاً عن العوره، بدان جهت در ما نحن فیه نظر به عورت مومن حرام است حیّاً و میّةً و حکم جای خدشه نیست.
مسألة 5: « إذا دفن الميت بلا غسل جاز بل وجب نبشه لتغسيله أو تيممه وكذا إذا ترك بعض الأغسال ولو سهوا أو تبين بطلانها أو بطلان بعضها وكذا إذا دفن بلا تكفين أو مع الكفن الغصبي وأما إذا لم يصل عليه أو تبين بطلانها فلا يجوز نبشه لأجلها بل يصلى على قبره«.[4]
بعد ایشان می فرمايد: اگر میّتی را غسل نداده دفن کردند یا تمام اغسال را باطلاً موجود کرده بودند اول غسل سدر را داد بعد کافور را بعد قراح را آن غسل صحیح می شود، اما اگر اول با کافور شست، آن باطل است، بعد با سدر شست بعد با قراح شست، غسل بالسدر صحیح است بعد باید با کافور شسته شود، آن به ماء القراح غسلش باطل است، اگر بعض اغسال باطل بود یا تمامش باطل بود میّت را دفن کرده بودند بعد ملتفت شدند آخوند آمد پرسید نماز میخوانید چهطور غسلش دادید؟ گفتند اینطور غسل دادیم، آن آخوند باید بفرماید بروید قبر را بکنید اگر میّت را دفن کرده اید، اگر نماز باطل خوانده شده نمی شود نبش قبر کرد نماز را بر همان قبر میخوانند کما اینکه سید می فرمايد، اما اگر غسلش باطل بوده باشد باید در بیاورند دوباره بشویند، و هکذا تکفین هم همینطور است اگر کفنش غلط بود باید در بیاورند، این به جهت این است که امر که در روایات شده است به دفن المیّت امر شده است بعد از تغسیل و التکفین و الصلاة علیه آن وقت دفن دفن صحیح می شود، و آنی که دلالت می کند نبش قبر مومن حرام است نبش بعد الدفن صحیح حرام است، وقتی که دفن صحیح شد آن وقت نبشش حرام می شود، و در ما نحن فیه دفن صحیح نشده است و باید این را در آورد و غسلش داد، آنهایی که گفتنه اند که نمی شود این را در بیاوریم غسل ساقط است چون حرمت نبش است، نه حرمت نبش در آن صورت است که دفنش دفن صحیحی بوده باشد، چون ما که گفتیم نبش قبر حرام است دو تا دلیل دارد: یک دلیل تسالم عند الفقهاء است، فقهاء تسالم دارند میّت وقتی دفن شد نمی شود نبش کرد، این را می دانيد که تسالم در دفنِ صحیح است، و الا در دفن باطل صاحب ظن می گويد در بیاورید تا غسل بدهم، تسالم در دفن صحیح است، وجه دوم که وجه صحیح است در نظر ما، خود امر به دفن دلالت می کند، چونکه متفاهم عرفی این است که این میّت را دفن کنید یعنی زیر خاک بماند، این را بعد از زیر خاک در آوردن خلاف غرض از امر است متعارف عرفی از امر به دفنش است، چون امر به دفن دارد این است که زیر خاک بماند، از خود امر بالدفن متفاهم عرفی این است، امر به دفن امر به دفن صحیح است، متفاهم اوست، در ما نحن فیه دفن صحیح نبود و امر امتثال نشده بود دفن محقق نشده است، بدان جهت باید این را غسل دهند بعد تکفینش کنند دوباره تحنیطش کنند، بله اگر غسلش صحیح بود تکفینش و تحنیطش صحیح بود نماز نخوانده بودند کسی بلد نبود میّت را اینطور دفن کردند بعد پیدا شد ولو قاعده اولیه این بود برای صلاة هم باید خارج کنند و به میّت نماز بخوانند ولکن روایاتی داریم که اگر صلاة بر میّت فوت شد بر قبرش نماز میخوانند، مصلی بر قبرش میخواند، روی او نبش برای صلاة جایز نیست چون دفنش صحیح است، حرمت نبش میآید چون صلاة بیرون آوردن نمی خواهد، و اما در جایی که تکفینش باطل بود یا غسلش باطل بود یا به جهت اینکه آب نبود خیال کردند آب نیست تیمم دادند دفن کردند، همین که دفن کردند نشسته بودند سوره انا انزلناه میخواندند دیدند ماشین آب رسید باید او را در بیاورند تیمم باطل است، چون تیمم باطل بود باید بشویند و دوباره دفن کنند، حتی این را بعد خواهد آمد می گوید اگر بدنش بو گرفته هم باشد باید در آورد، طول کشیده بدن را دفن کردند تمام شد، ده روز گذشت دوازده روز گذشت فهمیدند غسلش باطل بود چون به دِه عالم آمده بود غسل میّت را به مردم گفت اینها گفتند فلان کس را چهطور غسل دادیم ما ده روز قبل یا پانزده روز بعد غسل باطل بود، در این پانزده روز بدن بو می گيرد، بعدا می گويد بو هم بگیرد باید در آورد، چرا؟ چون میّتی که بو گرفته شده است باید غسل داده شود، ایشان تا اینجا فرموده است.
اینکه تا اینجا باید نبش کرد ولو بدن فاسد شده باشد و بو گرفته باشد یا تا مادامی که بو نگرفته باید در آورد آنجا بحث می کنيم؛ ولکن این معنا اینجور است چون در روایات که امر شده است به تغسیل خواهیم گفت امر به تغسیل شده تا مادامی که بدنش بود نگیرد، چون تأخیر تغسیل تا مادامی که بدنش بو نگیرد است، و اما وقتی که بدن را دفن کردند بعض اجزایش متلاشی شد یا بدن بو گرفت امر به غسل ساقط است در این صورت.
سؤال.. ؟ از عادت میدانند یک مقدار قبر را کنده بودند دیدند بو می دهد هنوز میّت نبش نشده است و در نیامده است، هوا گرم است ده روز بدن فاسد می شود.
غرض عبارت از این است که این قدر است اگر غسل غسل باطل بود، و تکفین تکفین باطل بود میّت را در میآورند و غسل می دهند، غایت این فساد جسد میّت است، یا مجرد الفساد هم به درد نمی خورد که صاحب عروه ملتزم است بلکه باید تشتت اعضاء شود اعضاء جدا شود که نشود در آورد، حالا چگونه است این بحثش خواهد آمد، غرض این است که وحشتی ندارد شما بگویید چهطور نبش قبر کنیم این را دفن کردیم وظیفه همین است مادامی که فاسد نشده است یا احتمال فساد هم بدهید استصحاب عدم الفساد می گويد فاسد نشده است، بعد الفساد نبشش حرام است اگر ملتزم شدیم، اگر شک داشتیم فاسد شده یا نداشتیم باید در بیاوریم غسل بدهیم تکفین کنیم و اما نسبت به صلاة این طور است.
مسألة 6: «لا يجوز أخذ الاُجرة على تغسيل الميت بل لو كان داعيه على التغسيل أخذ الاُجرة على وجه ينافي قصد القربة بطل الغسل أيضا نعم لو كان داعيه هو القربة و كان الداعي على الغسل بقصد القربة أخذ الاُجرة صح الغسل لكن مع ذلك أخذ الاُجرة حرام إلا إذا كان في قبال المقدمات الغير الواجبة فإنه لا بأس به حينئذ«.[5]
بعد ایشان یک مسأله معرکة الآراء را می گويد و آن این است، ـ امروز فقط فتوای صاحب عروه را می گوييم ـ ایشان می گويد: جایز نیست انسان برای تغسیل میّت اجرت بگیرد، این اجرتی را که گرفته است سحت است باطل است ملکش نمی شود، حتی اگر غسل صحیح هم بدهد، آن مغسِّل به قصد قربت و لله فی الله داد، ولکن اجیر شده بود یا میگفت من اجرت میگیرم، آن هم گفت اشکال ندارد اجرتت را می دهم، این وقتی که اجرت گرفت اجرت گرفتنش حرام است، اما غسلش صحیح است چون غسل به قصد قربت اتیان شده است، ولکن این اجرت گرفتنش جایز نیست.
بعد می فرمايد: چه وقت غسلش صحیح است در عروه ملاکش را می گويد، آن وقتی که اخذ اجرت داعی بر داعی بشود، یعنی اخذ اجرت این شخص در آن امر شارع داعویت ایجاد کند بر غسل دادن، این را میدانیم که امر شارع به ذاته برای نوع بشر داعویت ذاتیه ندارد امر شارع، اینکه امر شارع بر ماها دعاویت دارد اگر داشته باشد به جهت اینکه از آتش میترسیم، میترسیم روز قیامت بیفتیم در آتش و حوصله به آتش نداریم چه کار کنیم می گوئیم بیا نماز بخوان بیا حجت را اتیان کن بیا وجوهاتت را بده بیا فلان حرام را ترک کن، محرمات را ترک کن، داعویت امر و نهی ذاتی نیست از ناحیه خوف من النار میآید طمع فی الجنه میآید، بعضاً آنها هم نیست، امر دنیوی است داعویت را به امر شارع امر دنیوی می دهد، یک شخصی از فقر خیلی میترسد همیشه نماز شب میخواند چرا؟ تا فقیر نشود، چون در روایات دارد کسی که نماز شب بخواند بگوید فقیرم باور نکنید، فقیر نمی شود و مبتلا به فقر نمی شود کسی که مراقبت دارد به صلاة اللیل، این باعث شده است که پا می شود اما نماز را به جهت امر شارع اتیان می کند، ولکن داعویت به این امر شارع را خوف من الفقر آورده است، یا آن کسانی که چند روز دیگر قسمت می شود به حج میروند، بعد الحج طواف النساء را که اتیان می کنند چون حج تمام شده است طواف النساء داخل حج نیست بعد الحج است، چرا اتیان می کند؟ می گويد اگر اتیان نکنم زنم حرام می شود برگردم چه کار کنم، بدان جهت خیلی هم اهمیت می دهد به طواف النساء، طواف النساء را به امر شارع اتیان می کند، اما آن داعویت را به امر شارع آن اباحه زوجه است که زوجهاش برایش مباح بوده باشد آن داعویت داده است، و الا کسی می گويد که نه زن دارد نه کذا دارد و نه خیال زن گرفتن دارد می گويد من طواف النساء را اتیان نمی کنم، او باید اتیان بکند تکلیف است، ولکن داعی ندارد، او اگر اتیان کند خوف من النار است که میترسم واجب را ترک کرده ام به جهنم بروم، روی این حساب ولکن به بعضی اشخاص اصلاً داعویت حلیة النساء است، به جهت او اتیان می کنند، بدان جهت شخص مغسل هم چون شارع امر کرده است به تغسیل موتی من غسل می دهم، اما چرا این امر مرا داعی به این فعل کرد چون اجرت گرفتهام، اخذ الاجرت داعی بر داعی است، در عبارت عروه این است که اگر اخذ الاجرت داعی بشود بر داعی غسلش صحیح است، اما کسی غسل می دهد می گوید چه امر شارع، پول میگیرم غسل می دهم، فکرش پول گرفتن است که غسل بدهد استنقاذ کند پول را از دستش بگیرد، می گويد در این صورت علاوه بر اینکه اجرت حرام است خود غسل هم باطل است، پس خود اجرت گرفتن علی الاطلاق حرام است مثل گرفتن ثمن است بر خمر و میته، چهطور ثمن الخمر و المیته سحتٌ، الاجرة علی تغسیل الموتی سحتٌ، این یک فتوا است، فتوای دیگر این است که با این اجرت گرفتن اگر قصد قربتش ناشی شد که اخذ الاجرت داعی بر داعی بود غسل صحیح است، و الا اگر آن اخذ الاجره خودش داعی بر تغسیل بود امر شارع توسیط نداشت، فقط برای اجرت گرفتن غسل داده است، در این صورت علاوه بر اینکه اجرت سحت است غسلش هم باطل است، این فتوای ایشان است.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص397.
[2] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص397.
[3] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص397.
[4] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص397.
[5] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص397.