درس نهصد و هشتادم

شرائط غسل ميت

مسألة 8: « إذا تنجس بدن الميت بعد الغسل أو في أثنائه ‌بخروج نجاسة أو نجاسة خارجة لا يجب معه إعادة الغسل بل‌ ‌و كذا لو خرج منه بول أو مني و إن كان الأحوط في صورة كونهما في الأثناء إعادته خصوصا إذا كان في أثناء الغسل بالقراح نعم يجب إزالة تلك النجاسة عن جسده و لو كان بعد وضعه في القبر إذا أمكن بلا مشقة و لا هتك».[1]

ادامه بحث عدم اعاده غسل با تنجس بدن ميت

بیان کردیم اگر بدن المیت بعد تمام غسله متنجس شد به نجاست خارجیه او الداخلیه، آن نجاست را باید از بدن میت ازاله کرد و بدن را باید تطهیر کرد، ولکن روایات در آن نجاست داخلیه بود، و نجاست خارجیه مورد نص نبود، و لکن متفاهم عرفی این است فرقی نمی کند دمی از داخل بدن خارج به جسد بشود یا نجاست خارجیه ای اصابت به بدن بکند، مطلوب شارع این است، عند مواراة المیت بدنش آلوده و متنجس نبوده باشد، هذا کله نسبت به جسد بود.

و اما نسبت به کفن المیت، اگر به کفن میت نجاستی اصابت کرد بعد التکفین، ولو وضع فی القبر شده باشد، صاحب عروه می فرمايد او را باید تطهیر کرد، مگر اینکه تطهیر او ممکن نبوده باشد یا مستلزم هتک بر میت بشود.

این مستلزم هتک بر میت بشود، هتک بر میت نمی شود، این احترام میت است که به بدن پاک داخل قبرش می کنند، و مفروض این است که هنوز موارات نشده است، اگر موارات بشود دیگر تکلیف ساقط است تطهیر لازم نیست، کما ذکرنا فی الامس، ایشان می فرمايد در کفن هم همين جور باید تطهیرش کرد.

ادله و مستندات تطهير کفن ميت

 دلیل نسبت به کفن چه چیز است که باید کفن را تطهیر کرد؟ روایات گذشته این ها توجه کردید روایات اینها که سابقاً بود آن روایات در جایی بود که خارج از بدن بشود و اصابت به جسد بکند.

 ولکن جواب این است که در مانحن فیه روایاتی هست که از آن روایات این حکم استفاده می شود، از آن روایات یکی حسنه عبدالله بن یحیی الکاهلی است. روایت چهارمی [2]است در باب سی و دو:

حسنه عبدالله بن يحيی الکاهلی

 و عن عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد، عن احمد بن محمد بن ابی نصر، عن عبد الله بن یحیی الکاهلی، در سند سهل ابن زیاد دارد، سند کلینی این اشکال را دارد، ولکن سند شیخ تمام است، و رواه الشیخ باسناده عن علی بن الحسین که پدر صدوق است، عن محمد بن احمد بن علی، محمد بن احمد بن علی که خود صدوق او را توثیق کرده است محمد بن احمد بن علی را، که پدر صدوق که از او روایت می کند صدوق علیه الرحمه او را توثیق کرده است، خود صدوق، عن ابی طالب عبد الله بن صلت عن ابی عمیر و احمد بن محمد عن غیر واحدٍ من اصحابنا، این یک سند، و این روایت را که خواندیم و رواه الشیخ باسناده عن احمد بن محمد بن عیسی، عن احمد بن ابی نصر البزنطی عن عبدالله بن یحیی الکاهلی، سهل ابن زیاد دیگر در سند ندارد، بله، نقل می کند شیخ به اسنادش از کتاب احمد ابن محمد بن عیسی که سند شیخ هم صحیح است علی کلامٍ که در جایش باید ذکر بشود، سند معتبر است، قال اذا خرج من منخر المیت الدم او الشیء، اگر از منخر میت دمی خارج شد یا شیئی خارج شد، مثل قیه مثلاً که آلوده به دم است و اصاب العمامة او الکفن قُرض بالمقراض، آن مقداری که از بینی خارج شده است، از بینی می دانيد که دم کمی خارج می شود، او را به مقراض می برند، کم است می برند.

معتبره ابن ابی عمير

یک روایت دیگر در ما نحن فیه معتبره ابن ابی عمیر[3] است، آن اینجور است که محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن بعض اصحابنا، در نقل شیخ عن غیر واحد من اصحابنا، غیر واحد معتبر است کما ذکرنا، آنجا دارد که عن ابی عبدالله علیه السلام اذا خرج من المیت شیءٌ بعد ما یکفن فاصاب الکفن قُرِض منه، او بریده می شود، جماعتی ملتزم شده اند که این قرض یعنی بریدن بعد از وضع فی القبر است، قبلا شسته می شود، ولکن این حرف صحیح نیست، این به جهت این است که آن چیزی که اصابت کرد شیئی یسیر بوده باشد دیگر داعی ندارد انسان کفن را باز کند که ببرد بشورد، همانجایش را قیچی می کند، بدان جهت این تعبیر متعارفی است، یک پارچه ای هست شخص خریده بود قبا بکند، یک خورده آن اولش، اولش یک خورده بچه دست نجس زد به او، میگویند بابا نشور، پارچه حیف میشود همانجا را قیچی کن یک مختصر است دیگر، همانجا را قیچی کن بینداز، این تعبیر متعارفی است، این متفاهم عرفی است آقایان، در این جور موارد نظایرش را در عرف پیدا کنید، ببینید در این موارد که عرف می گويد مقراض مدخلیتی ندارد، غرض این است که کفن پاک بوده باشد، بدان جهت فرقی نمی کند اگر مقراض کردند کفن ضایع می شود چون خیلی است این را می شورند، یا تبدیل می کنند اگر ورثه اش راضی بشود به تبدیل، اگر ورثه اش راضی بشوند به تبدیل، چونکه اصل کفن از ماترک استثناء می شود ولکن او را بیندازند کفن دیگر بیاورند او از ماترک حساب نمی شود ورثه باید راضی بشود به او، بدان جهت در ما نحن فیهی که هست در ما نحن فیه متفاهم عرفی این است که به جهت تطهیر است این مقراض، که شستن چونکه محذور دارد مشقت دارد این بریدن مختصر از این کفن یا غیر مختصر ضرری به کفن واجب نمیزند کما آنکه خواهیم گفت انشاء الله در بحث تکفین، بدان جهت این قرض به معنای تطهیر است یعنی پاک بشود کفنی که با او دفن می شود، عرض کردیم فرقی نمی گذارد بعد الغسل و بعد التکفین قبر هنوز نگذاشته اند یا قبر گذاشته اند، موارات نشده ها، چونکه اگر موارات بشود بعد دم خارج بشود بعد الموارات او در عامة الناس است الا الاوحدی من الاشخاص، عامة الناس کفنشان آلوده می شود فی مابعد، هذا کله نسبت به این مسأله.

عدم وجوب غسل لوح و سرير که بر آن ميت را غسل داده اند

مسألة 9: « اللوح أو السرير الذي يغسل الميت عليه‌ لا يجب غسله بعد كل غسل من الأغسال الثلاثة نعم الأحوط غسله لميت آخر و إن كان الأقوى طهارته بالتـبع و كـذا الحـال فـي الخـرقة الموضـوعة عليـه فإنها أيضا تطهر بالتبع و الأحوط غسلها‌«.[4]

بعد صاحب عروه قدس الله نفسه شریف مسأله اخری را می گويد، می فرمايد بله این میت را که گذاشته رو هم تخته یا لوحی که روی او غسل می دهند، خب وقتی غسل می دهند آن تخت آلوده می شود چونکه میت نجس است و تامادای که غسلش تمام نشده است میت پاک نمی شود، بدان جهت وقتی که شروع کردند به غسل دادن این لوح نجس می شود، ولکن ایشان می فرمايد بر اینکه، وقتی که غسل میت تمام شد لوح هم بالتبع پاک می شود، از مواردی که شیء بالتبع پاک می شود، سابقاً برایتان عرض کردیم، جماعتی از فقهاء ما، به جهتی که ذهنتان بله روشن بشود، جماعتی از فقهاء ملتزم شده اند که غساله متنجس نجس است، غساله متنجس نجس است فرقی هم نمی کند از غَسله ای بوده باشد که بعداز آن غسله متنجس پاک می شود یا غسله ای بوده باشد که متنجس بعد از او یک غسل دیگر می خواهد، وقتی که شما فرض بفرمایید این دستتان که متنجس بالدم بود دمش را ازاله کردید ولکن جایش نجس است، یک دفعه آب ریختید پاک می شود دیگر، جماعتی ملتزم شده اند ولکن این غساله که میریزد نجس است، دست پاک می شود ولکن بله این غساله نجس است.

خب از اینها سؤال می شود که چرا این آب نجس است؟ میگویند که این غساله آب قلیل است کلام در تطهیر بالقلیل است، گفته اند این آب آب قلیل است ملاقات با نجس کرده است که دست نجس بود، او هم نجس می شود، منتهی غاية الامر چونکه شارع این شستن یک دفعه را مطهر قرار داده، می گوییم خود دست پاک شد.

خب آن وقت از اینها سؤال می شود خب این دست پاک شد ولکن آبی که رو دست مونده این چه جور شد؟ آخه این آب همان بقیه آبی است که به زمین ریخته است، بقیه اوست، میگویند یطهر بالتبع، وقتی که شارع گفت دست پاک است لازمه اش این است که این آبها را هم حکم بکند به پاکی، این آب ها که متخلف می شود در مغسول اینها هم پاک می شوند بالتبع، یعنی به تبع طهارت دست، وقتی که دست پاک شد به تبع هم این آب ها پاک می شود، این میزان علمی است، پیش آن کسانی که ملتزم شده اند حتی آن غَسله ای که یتعقبها طهارت المحل غُساله اش نجس است، آن مقدار را گفته اند بالتبع پاک می شود.

خب این مسلک پیش ما تمام نبود، چونکه گفتیم در تنجس ماء قلیل یک اطلاقی نداریم آن ماء قلیلی که به متنجس می رسدد به جهت غَسل و آن مغسول بعدا پاک می شود، اطلاقی نداریم که بگوید این آب هم نجس می شود، این بحثش گذشت. رو این مسلک آبی که میریزد به زمین پاک است، بدان جهت آن آب هرجا ترشح کرد نجاستی ندارد، غساله ای که یتعقبها طهارت المحل آن غساله پاک است، ادله انفعال ماء قلیل نمی گيرد، دیگر کسانی که این مسلک را دارند طهارت بالتبع نمیگویند میگویند آب خودش پاک بود دست را هم پاک کرد، این طهارت بالتبع را آنها میگویند.

ولکن مشهور در آن غسل مس، غسل میت که وقتی که رو لوحه ای یا سنگی یا رو تخته ای میت را گذاشتند غسل می دهند به غسل دادن میت نجس می شود، چونکه سه تا غسل می خواهد تا سه تا غسل نشود نجس است، وقتی آب رسید به نجس این غساله او را نجس می کند، وقتی که غساله این را نجس کرد، می گویند وقتی که غسلش تمام شد هرجا که این از لوح این آب نجس رسیده است خودش بالتبع پاک می شود، تبعاً به چه چیز؟ تبعاً بر اینکه میت پاک شد آن هم پاک می شود، ولو اول دفعه ای که میت را آب ریختیم از آن آب ترشح کرد به این اول سکویی که میت را رو آن گذاشته بودیم، بعد که میت را دفعه اول شستیم سکو همین بود شستنش لازم نیست، بله توجه کردید، علتش را هم خواهیم گفت که شستنش لازم نیست، میت را همان رو سکو است، یک غسلش را دادیم، غسل دومیش را هم که دادیم از غسل دومی آبی نرسید به آنجایی که اول آب ترشح کرده بود، از غسل سومی هم نرسید، اما آنجایی که ترشح کرده بود، او به خودی خود به طور اتوماتیک پاک می شود.

 سؤال...؟ به تبع پاک، دلیل می گويد دیگر دلیل، مثل آنجا که گفتم دلیل این جا هم دلیل باید بگوئیم، میگویند دلیل اطلاق روایات، درست توجه کنید، آن روایاتی که آنها بیان می کردند کیفیت تغسیل را در آن روایات امام علیه السلام هیچ نفرمود وقتی که غسل بماء السدر را تمام کردید، آنجایی که میت را گذاشته بودید آنجا را تطهیر کنید، ثم میت را به آنجا بگذارید، برداردید دوباره بگذارید در کافور بشورید، این در روایات نبود خواندم روایات را، عرض می کنم بر اینکه اطلاق این روایاتی را که در کیفیت تغسیل وارد بود امام علیه السلام در هیچ یک از اینها نفرمود، آنجایی که میت را دفعه اول به سدر غسل دادی قبل ازاینکه غسل کافور را شروع بکنی آن مکان را تطهیر بکن بعد میت را بگذار، یا بعد از کافور دوباره میت را بردارید تطهیر کنید دوباره بگذارید و میت را بشورید، این در روایات نبود، یک چیزی است که یغفل عنه العامه است، عامة الناس ملتفت به این نکات نمی شوند، امام علیه السلام سکوت اختیار کرد و این را در این روایات نفرمود از این معلوم می شود که میت پاک شد آنها هم پاک می شود، شستن آنها لزومی ندارد، درست توجه کنید، در روایات بود که میت را فوق الثوب فوق القمیص غسل بدهید، در عورت مرأة یا عورت رجل باید خرقه بوده باشد، ولو مرأة مرأة را می شورد می تواند ولکن باید عورتش را به خرقه بپوشاند، ضع علی عورته خرقه، در روایات بود، و حتی در روایات بود اگر با دست نمیتوانی با خرقه مس کن عورتش را و دورش را نجاست را از او ازاله کن، می دانيد که در غسل ثوب عسر شرط است، و اگر در ما نحن فیه میت را روی ثوب غسل دادند خود ثوب نجس می شود، او را در تطهیر ثوب باید باید عصر کند، امام نفرمود که عصر کنید ثوب را دوباره بیندازید دوباره غسل بدید، این حرف ها نبود، این آیت قطعی است که عصر در ما نحن فیه معتبر نیست، همین که خرقه با میت شسته شد آب ریخته شد پاک می شود، همین قمیصی که متنجس بود آب ریخته بشود به او با میت پاک می شود وقتی که میت پاک شد، بدان جهت در مانحن فیه این از موارد طهارت بالتبع است، چونکه از موارد طهارت بالتبع است ملتزم می شویم به طهارت او، این نسبت به سریر، حتی بعضی از فقهاء تعدی کرده اند، گفته اند حتی آن دلوی که با او ماء سدر بود ماء سدر را تمام کرد کاسه کاسه برمیدارند میریزند دیگر ربما با سطل میریزند، کاسه کاسه آن وقتی که آب کم است با آب قلیل غسل می دهند آب کری آنهایی نیست، این کاسه کاسه برمیدارند خب این کاسه را که برداشت ریخت به بدن میت توجه کردید بعد که این کاسه را می آورد تو ماء سدر میریزد ماء سدر نجس می شود، اینجور است دیگر، در روایات نبود نه آن کاسه را نذار دوباره به ماء السدر، که باید ماء السدر دیگر متنجس نشود، این ها نبود، چونکه این ها در بین نبود، بدان جهت دراین موارد فقهاء ملتزم شده اند به طهارت بالتبع، بدان جهت صاحب عروه هم خواهد گفت بر اینکه این تخت را که میت را غسل می دهند بعد از تمام شدن یک غسل شستن تخت لازم نیست، و ان کان احوط، احوط استحبابی است، این تمسک به اطلاق این روایات است، این روایات در مقام بیان غسل بود، امام علیه السلام این ها را ذکر نکرده است.

عدم اشتراط عصر در خرقه و قميص

آن چیزی که ما میتوانیم به نظر قاصر بگوییم اینکه در خرقه و قمیص عصر شرط نیست، بله عصر شرط نیست این مسلم از روایات استفاده می شود، ولکن این از روایات استفاده نمی شود که اینها بالتبع پاک می شوند، قمیص یا خرقه یا آن تخت، چونکه وقتی که آب دوم را میریزد به آن تخت هم ریخته می شود، آن سنگی که هست به آن سنگ هم ریخته می شود، آب جاری می شود هم بر بدن میت هم بر سنگ هردو شسته می شود، در آخر هم که غسل اخیری است غُساله ای است که یتعقبها طهارة المحل، محل پاک می شود وقتی میت پاک می شود، او هم اصلا نجس نمی شود تخت، قبلاً شسته شده است، نجس هم بشود این مقدارش ملتزم می شویم، چونکه در میت یک خصوصیتی هست بنا به فتوای مشهور، تا مادامی که غسل انگشت پایش هم تمام نشده سائر بدن نجس است، ولو سائر بدن را از رأس الی القدم سه غسل داده اند، فقط انگشت های پاهاش مانده که غسل سومی اش تمام بشود، میگویند تمام بدن نجس است، می شود در این معنا اگر این را توانستیم از ادله اثبات بکنیم که نجاست باقیست تا غسل تمام بشود آن وقت میتوانیم بگوییم که این طهارت بالتبع است، یعنی وقتی که غسل تمام شد آن وقت بالتبع میت از اول تا آخر پاک می شود، تختش هم پاک می شود، میت چه جور خودش بالتبع از اول تا الی القدم پاک می شود تختش هم از اول تا آخر پاک می شود، این را می شود گفت، ولکن در مثل خرقه و ثوب او با میت شسته می شود، چونکه بامیت شسته می شود عصر ساقط است، اگر ملتزم شدیم که میت تا انگشت پایش غسلش تمام نشود میت پاک نمی شود آن وقتی که غسل تمام شد خب میت پاک می شود، بالتبع قمیصش هم پاک می شود، اگر ملتزم شدیم بر اینکه میت علی نجاسته می ماند تا آخرین جزء از بدنش غسلش تمام بشود، باید ملتزم بشویم به طهارت تبعیه کما ذکرنا، اما اگر گفتیم که نه سر را که شستیم در غسل سومی پاک شده است سر میت، بدنش مانده است، اگر این را گفتیم که خلاف مشهور است و خلاف مرتکز است عند الشیعه، باید ملتزم بشویم به طهارت تبعیه کما ذکرنا، اما طهارت تبعیه نسبت به آن نقطه ای که آب اول آنجا ترشح کرده بود آنجا هم بالتبع پاک می شود او را دلیل نداریم، مشهور او را هم میگویند میگویند او هم پاک می شود، او را دلیل نداریم، اینکه در روایات متعرض نشده، خب این که تعرض نمیخواهد چونکه او محل ابتلاء نیست، آنجا ترشح کرد نجس بماند، آن چیزی که روایات بود روایات غسل را میگفت، طهارت میت را میگفت اما سنگ چه بشود، یک جا از سنگ پرید آب نجس به آن طرف غسال خانه آن هم پاک می شود که فقهاء بعضا ملتزم شده اند و تصریح کرده اند، اینها را نمی شود استفاده کرد، آنقدر از طهارت بالتبع را میتوانیم ملتزم بشویم که میت چه جور بدنش بالتبع پاک می شود وقتی که غسل انگشتش هم تمام شد بالتبع سایر البدن پاک می شود، به تمام الغسل، همين جور هم آنجاهایی که با میت شسته می شود و آب به آنها جاری می شود آنها هم بالتبع پاک می شوند، حتی ثوب و خرقه ای که گذاشته شده است و به او آب ریخته شده است هنوز در نجاست باقی است و عصر هم در او معتبر نیست، چونکه عصر بکند عورت میت پیدا می شود، در روایات این بود که عورت باید مخفی بشود، رو این حساب هروقت انگشت غسلش تمام شد و میت پاک شد این خرقه هم بالتبع پاک می شود، اینهارا ما میتوانیم استفاده کنیم از طهارت بالتبع، اما به آن طرف غسالخانه آب نجس ترشح کرده است از میت یا سنگ بزرگی است به آنطرفش از اول آب ترشح کرد تمام آن سنگ پاک می شود حتی آن نقاطی که آب به آنها ترشح کرده است این را نمی شود از روایات استفاده کرد، این هم گذشت این را.

مکروهات تغسيل ميت

حکم جدا شدن  چيزی از بدن ميت

مسأله 1: «إذا سقط من بدن الميت شي‌ء‌ من جلد أو شعر أو ظفر أو‌ ‌سن يجعل معه في كفنه و يدفن بل يستفاد من بعض الأخبار استحباب حفظ السن الساقط ليدفن معه كالخبر الذي ورد أن سنا من أسنان الباقر (عليه السلام) سقط فأخذه و قال الحمد لله ثمَّ أعطاه للصادق  (عليه السلام)و قال ادفنه معي في قبري‌».[5]

بعد صاحب عروه قدس الله نفسه شریف یک دو مسأله مهمه ای باقی مانده است آنها را می گويد، چونکه مستحبات و مکروهات را گذشتیم، در ذیل مکروهات غسل دو تا مسأله ای هست، که آن دوتا مسأله مهم است، متعرض می شویم، یکی از آنها این است، این صاحب عروه قدس الله نفسه شریف این فقیه عظیم القدر وفاقاً لاکثر الفقهاء فتوا داده است اگر از میت بعد از موتش یا بعد از غسلش یا حتی در اثناء غلسش اگر چیزی ساقط بشود از بدنش، چه ساقط شده شعر بوده باشد چه دندان میت بوده باشد چه ظُفر میت بوده باشد ساقط بشود این ها یجعل فی کفنه و یدفن، واجب است ها، فتوا می دهد، می گويد واجب است اینها را در کفن میت گذاشت و دفن کرد اینها را، حتی می فرمايد در عبارتش این است که حتی آن ظُفری که انسان در حال حیات از او افتاده است چیده است مثلا ناخن هاش را گرفته است بله، یا دندانی که در حال حیاتش افتاده است، مستحب است آن دندان را هم با خود او بعد از مردن دفن کنند، در ما نحن فیه این وجوب است، آن امر استحبابی است، استشهاداً بروایتی می کند که از ابو جعفر سلام الله علیه یک دندانشان افتاد دندان مبارک وصیت کرد که دفن کنید با من، غرض ایشان می فرمايد که اینها باید دفن بشود.

دو مقام در بحث

کلام در ما نحن فیه در دو مقام واقع می شود، اول الکلام این است که آیا از بدن میت بعد از مردن می شود یک چیزی را اخذ کرد، ناخنش را گرفت یا دیدند که بابا عورتش خیلی کثیف است پر از جنگل شده است مو شده است بتراشم این را، توجه کردید، موی سرش خیلی بلند شده است، لحیه اش قاطی شده است یک خورده تقصیر کنند کوتاه بکنند یا حلق کنند، یا ناخن هاش خیلی بلند است یخورده بگیرند ازاین ناخن هایش، آیا اینها جایز است یا نه؟

مشهور اینجور فتوا داده اند که این اخذ مکروه است، تقلیم اظفار المیت و تقصیر شعره و حلقه اینها مکروه است، و اما اذا سقط الشعر من المیت یا فرض کنید سقط الظُفر من المیت یا سقط الجلدة، یک پوست کوچکی از میت افتاد یجعل فی کفنه و یدفن، این دو تا مقام است، یکی اخذ یکی اینکه اگر افتاد باید دفن بشود، یا اگر اخذ کرد کسی باید دفن بکند، دوتا مقام است.

بررسی جواز اخذ بعضی چيز ها از بدن ميت

اما کلام در مقام اول مشهور عند الفقهاء کراهت است، ولکن در روایات ما روایتی است که نهی شده است از این معنا، اخذ شیءٍ من جسد المیت بعد موته، و روایتی بوده باشد که آن روایت دلالت کند این اخذ مکروه است حرمتی ندارد به نظر ما قاصر این است که این جور روایتی ثابت نیست قرینه بر کراهت، کما سرح بذلک بعض اصحابنا از قدماء و غیر القدماء، یکی از این روایت در باب 11 از ابواب غسل المیت روایت سومی[6] است.

عبد الرحمن بن ابی عبدالله

 کلینی نقل می کند عن حمید بن زیاد، حمید بن زیاد نینوایی قدس الله سره که شیخ کلینی است، نقل می کند عن حسن بن محمد بن کندی، این حسن بن محمد بن سماعه است، بله، ثقه است اشکالی ندارد ولو در مذهبش فسادی هست علی ما قیل، ولکن خودش شخص ثقه است، نقل می کند عن احمد بن حسن بن میثمی آن هم ثقه است، عن ابان ابن عثمان، عن عبدالرحمن بن ابی عبدالله قال سألت ابا عبدالله علیه السلام عن المیت یکون علیه الشعر، فیحلق عنه او یقلّم ، قال لا یمس منه شیءٌ شیئی از او مس نمی شود، اغسله وادفنه، اغسله به شیء برنمیگردد اغسله یعنی میت را، و ادفنه دفنش بکن تو تصرف در بدنش نکن، ظاهرش این است، سألت ابا عبدالله علیه السلام عن المیت یکون علیه الشعر، فیحلق عنه او یقلّم ظفره قال لا یمسّ منه شیئٌ اغسله، یعنی اغسل للمیت، و ادفنه او را دفن کن، چونکه اگر به شیء برگردد معنا پیدا نمی کند چونکه فرمود اخذ نکن، اغسل و ادفنه، اینجور نیست این مقام مقام اول است، می گويد که میت از او اخذ نمی شود شیئی بلکه میت همين جور دفن می شود، اما اگر کسی اخذ کرد یا چیزی افتاد چکار بکنیم این روایت او را نمی گويد، این روایت فقط مقام اول را می گويد که از میت نمی شود چیزی را اخذ کرد.

بعضی ها از این ظهور این رفع ید کرده اند، رفع ید کرده اند به آن روایت طلحة بن زید که روایت چهارمی است، عن عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد عن ابن محبوب عن ابراهیم بن مهزم عن طلحة بن زید عن ابی عبدالله علیه السلام قال کره ان یقص من المیت ظفر او یقص له شعرٌ او یحلق له آنته، و او یقمَّض له مفصلٌ، مفصلش بسته است یک خورده فشار بدهیم که باز بشود دراز بشود قمض بکند، این را کرهَ، گفته اند که پس این کرهَ می شود،کراهت، این کرات و مرات لعل ذکر کردیم که کره در لسان روایات به معنای کراهت اصطلاحیه نیست، کرهَ معنایی است که هم با حرمت میسازد هم با کراهت اصطلاحیه، بدان جهت یک جا قرینه وارد شد به ترخیص در ترک او حمل به کراهت اصطلاحیه می شود، و الا اگر روایتی داشته باشیم دلالت بر حرمت بکند غاية الامر این است که این کرهَ دلالت بر حرمت نمی کند، اما دلالت بر کراهت اصطلاحیه هم نمی کند، به جامع مابینهما دلالت می کند، اگر روایتی دالّ بر حرمت شد کما ذکرنا نمی شود این قرینه بشود که از ظهور او رفع ید کنیم، چونکه کرهَ به معنا کراهت اصطلاحیه نیست، اینها حمل بر کراهیت اصطلاحیه کرده اند از ظهور حرمت رفع ید کرده اند، و خودش هم در روایت دارد او یقمض له مفصلٌ این عند الکل مشروع هست، رفعی که، و الا عیبی ندارد حرمتی ندارد یک فشار بدهد که یک خورده باز بشود پایش توجه کردید، گفته اند این قرینه است که کرهَ به معنای کراهت اصطلاحی است، نه، اینکه این مکروه است منافات ندارد بعضی هایش حرام بشود و بعضی ها مکروه بشود.

علی هذا الاساس بنابر، آن چیزی که ما از روایت نقل کردیم حکم کردن به کراهت اصطلاحیه مشکل است، خود صاحب عروه در مکروهات غسل دارد که مکروه است اینها و الاحوط ترک است، احوط این است، آن احوط پیش ما احوط وجوبی است، چونکه بر حمل کردن به کراهت اصطلاحیه قرینه نداریم.

مستند دفن نمودن چيزی که از بدن ميت اخذ شده يا خودش جدا شده

خب اول قص کردیم اخذ کردیم یا خودش افتاد این را باید دفن بکنید، این دلیلش چیست؟ این دلیلی ندارد الا مرسله ابن ابی عمیر.

مرسله ابن بی عمير

 در مرسله ابن ابی عمیر که روایت اولی [7]است چنين آمده است:

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا يُمَسُّ مِنَ الْمَيِّتِ شَعْرٌ وَ لَا ظُفُرٌ- وَ إِنْ سَقَطَ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ فَاجْعَلْهُ فِي كَفَنِهِ»که این لا یمس هم ظهورش در حرمت بود این مؤید می شود بر او، بعد دارد و ان سقط منه شیئٌ فاجعله فی کفنه، در کفنش قرار بده، کفن که قرار داده شد دفن می شود دیگر، این روایت مرسله است، ولو مرسله اش ابن ابی عمیر است، و مرسلات ابن ابی عمیر اعتباری ندارد و حرف مشهور استکه انه لا یروی و لا یرسل الا ان ثقةٍ، این جور نیست این مطلب تمام نیست، بحثش جای دیگر است، بدان جهت احوط این است که اخذ نشود، احوط وجوبی، و احوط این است که اگر اخذ شد یا ساقط شد دفن بشود، فتوا به وجوب مثل صاحب عروه که فتوا به وجوب الدفن داده است این فتوا را نمی شود.

غاية الامر کسی بخواهد مخالفت با مشهور نکند، فتوا به جواز نمی دهد به عدم الوجوب، می گويد احتیاط این است که دفن بشود کما ذکرنا.

عدم جواز ختنه ميت

مسأله 2: «إذا كان الميت غير مختون‌لا يجوز أن يختن بعد موته».‌[8]

از ما ذکرنا معلوم شد حال در مسأله ثانیه، مسأله ثانیه این است که کسی مرد بردند به غسالخانه غسلش بدهند، دیدند بابا این ختنه نشده است، یا بچه است مرده است، بردن دفنش بکنند بردند دیدند که ختنه نشده است، یا پیرمرد است ختنه نشده است، بگویند بیائیم ختنه کنیم دفنش بکنیم، می فرمايد میت اگر غیر مختن شد او را ختنه کردن جایز نیست، در عروه فتوا می دهد که جایز نیست ختنه کردن میت به میتی که غیر مختن است، ختنه نشده است ختنه کردنش جایز نیست، اگر گفتیم ان المیت لا یؤخذ منه شیئٌ کما اینکه گفتیم، بله، سألت اباعبدالله علیه السلام یکون علی المیت الشعر فیحلق؟ فرمود لایمس منه شیئٌ اغسله و ادفنه، بشور و دفنش بکن این غیر مختن هم باشد بشور دفن کن، لا یمس منه شیئٌ، شیء اخذ نمی شود، ولو این شیء لازم بود در حال حیاتش یا مستحب بود اخذش مثل شعر و اینها، ولکن نه بعداز مردن همين جور دفنش کن، خب این حکمتش هم مناسبت دارد دیگر، چونکه ممکن است میت مرضی داشته باشد مرض معدی داشته باشد اجزائش توجه کردید بماند سبب تعدی مرض بشود، این ها حکمتش هم که هست ممکن است حکمتش این ها بوده باشد، اخذ شیء جایز نیست ولو غیر مختن بوده باشد، و بعد از اینکه چیزی از او ساقط شد او را هم دفن می کنند با او که زیر خاک بماند، یقع الکلام فی بحث التکفین انشاء الله تعالی.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص398

[2] وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى الْكَاهِلِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا خَرَجَ مِنْ مَنْخِرِ الْمَيِّتِ الدَّمُ أَوِ الشَّيْ‌ءُ بَعْدَ الْغُسْلِ- وَ أَصَابَ الْعِمَامَةَ أَوِ الْكَفَنَ قَرَضَهُ بِالْمِقْرَاضِ؛  شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 543.

[3] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا خَرَجَ مِنَ الْمَيِّتِ شَيْ‌ءٌ بَعْدَ مَا يُكَفَّنُ- فَأَصَابَ الْكَفَنَ قُرِضَ مِنْهُ؛  شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 542.

[4] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص399

[5] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص402.

[6] وَ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكِنْدِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِيثَمِيِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَيِّتِ يَكُونُ عَلَيْهِ الشَّعْرُ- فَيُحْلَقُ عَنْهُ أَوْ يُقَلَّمُ - قَالَ لَا يُمَسُّ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ اغْسِلْهُ وَ ادْفِنْهُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 500.

[7] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص 500.

[8] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص402.