»(فصل) في تكفين الميت: يجب تكفينه بالوجوب الكفائي رجلا كان أو امرأة أو خنثى أو صغيرا بثلاث قطعات الأولى المئزر و يجب أن يكون من السرة إلى الركبة و الأفضل من الصدر إلى القدم الثانية القميص و يجب أن يكون من المنكبين إلى نصف الساق و الأفضل إلى القدم الثالثة الإزار و يجب أن يغطى تمام البدن و الأحوط أن يكون في الطول بحيث يمكن أن يشد طرفاه و في العرض بحيث يوضع أحد جانبيه على الآخر و الأحوط أن لا يحسب الزائد على القدر الواجب على الصغار من الورثة و إن أوصى به أن يحسب من الثلث و إن لم يتمكن من ثلاث قطعات يكتفى بالمقدور و إن دار الأمر بين واحدة من الثلاث تجعل إزارا و إن لم يمكن فثوبا و إن لم يمكن إلا مقدار ستر العورة تعين و إن دار بين القبل و الدبر يقدم الأول«.[1]
کلام در تکفین الموتی است، می فرمايد صاحب عروه کما اینکه تغسیل الموتی کفائیاً واجب بود، تکفین الموتی هم کفائیاً واجب است، بلا فرقٍ مابین اینکه میت ذکر بوده باشد او الانثی بوده باشد، صغیر بوده باشد یا کبیر بوده باشد، خنثی بوده باشد یا غیر الخنثی بوده باشد.
این را می دانيد مراد از تکفین جعل المیت فی الکفن است، فعل واجب کفایی است، اگر میت کفنی داشته باشد از مال خودش یا به تبرع شخص آخر، آن چیزی که واجب کفایی است جعل او فی الکفن است، پوشاندن کفن است بر او، و اما تحصیل الکفن که میتی که کفن ندارد کفن به آن تحصیل کنید بخرید، این وجوبی ندارد، کما سیأتی، اگر میت کفنی دارد از خودش یا به بذل الغیر، پوشاندن آن کفن و قرار دادن میت در آن کفن که از او تعبیر به تکفین می شود او وجوب کفایی است، و اما الکفن خواهیم گفت که تحصیل او برای مردم واجب نیست.
اما اینکه واجب است این تکفین بر ذکر و انثی للروایات التی سیأتی، و در آن روایات که بعضش یا عمده اش در رجل وارد است و یک قسمتش هم در نساء وارد است، فرقی نمی کند رجل بوده باشد یا مرأة روایاتی که خواهد آمد، و اما الخنثی کما ذکرنا خنثی هم إمّا ذکر است او انثی است، مخلوق ثالثی نیست، و اگر بله توجه کردید بله مخلوق ثالث نشد داخل رجل و انثی می شود یا رجل یا انثی، واگر کسی گفت نه من ملتزمم که خنثی مشکل طبیعت ثالثه است، این را هم اگر گفت خواهد آمد در روایاتی که عنوانش میت است، تکفین المیت، امر شده است به تکفین المیت که شامل خنثی هم می شود، بدان جهت این طبیعت ثالثه است یا نیست، کسی نفی بکند بگوید طبیعت ثالثه نیست کسی اثبات بکند فرقی در حکم ندارد، منتهی اگر طبیعت ثالثه نباشد روایات رجل و مرأة شاملش می شود.
این که فرق مابین صغیر و کبیر نیست این هم از مسلمات و از مقطوعات است، اگر یادتان بوده باشد در روایات تغسیل امام علیه السلام فرمود اگر جنین خلقتش تمام شده است سقط کرد، یغسل و یکفن و یحنط و یدفن، صلاتش مشروط بود که باید شش ساله بوده باشد، و اما السقط خلقتش وقتی که تمام شد در روایات خواندیم در بحث تغسیل المیت که یغسل و یکفن و یحنط و یدفن، بدان جهت وقتی که جنین حکمش این جور شد دیگر صغیر به طریق اولی می شود.
در دو مقام باید بحث کنیم، مقام اول این است آیا این کفنی که گفتیم واجب است وجوباً کفائیاً، فقط پوشاندن ثوب واحدی بر این میت بعد از تغسیلش و تحنیطش که یک لفافه ای به او بپیچند دفن کنند مجزی است؟ یا باید کفن قطعات بوده باشد این یک مقام، حیث اینکه مشهور بین فقهائنا و اصحابنا قدیماً و حدیثاً این است که کفن واجب سه قطعه باید بشود، خلافاً للمحکی عن السلار[2] که ایشان ملتزم شده است یک قطعه کافی است که آن قطعه اسمش را لفافه می گويد که تمام جسد میت را در آن قطعه ثوب قرار می دهند، یک قطعه کافی است، ولکن مشهور این است که باید سه قطعه بشود، این یک مقام.
مقام دیگری که در او باید بحث بشود و مقام مقام مهمی است و بحث در آن مهم است در تعیین سه قطعه است، این قطعات ثلاث به چه عنوان باید بشوند؟ این دو مقام را باید بحث کنیم.
اما فی المقام الاول، می گوییم مقتضای روایاتی که برای شما در مقام ثانی خواهیم خواند، مقتضای آن روایات معتبره این است که کفن باید قطعات ثلاث بشود، وقتی که آن روایات قطعات ثلاث را تعیین کرد که میت باید در این ها کفن بشود معلوم می شود که سه قطعه واجب است.
عمده تکلم در دلیلی است که نسبت داده است سلار اعتماداً بر او گفته است یک قطعه کافی است، و آن صحیحه زراره است، بحث بحث مفیدی است می بينيد انشاء الله، نکاتی که خواهیم گفت، گفته شده است بر اینکه معتمد پیش سلار صحیحه زراره و محمد بن مسلم است این صحیحه در باب دو از ابواب تکفین روایت اولی است و در آن امام علیه السلام[3] اینجور فرموده است:
محمد بن حسن عن المفید، شیخ تمام سند را نقل می کند، شیخ الطائفه نقل می کند در تهذیب از استادش مفید، مفید هم نقل می کند عن جعفر بن محمد عن ابیه، عن سعد عن احمد بن محمد بن عیسی، نقل می کند از جعفر بن محمد قولویه هست از پدرش محمد بن قولویه این جعفر بن محمد در بغداد مدفون است، پدر بزرگوارش محمد بن قولویه در قم مدفون است، رضوان الله علیه، پسر، پدر هردو جلیل هستند و لکن آن پسر یک مقام دیگری داشت جلالت دیگری داشت، ارقی بود من حیث العلم و المرجعیة فی الحدیث بودن، که شیخ مفید قدس الله سره است، جعفر بن محمد بن قولویه عن ابیه عن سعد، سعد بن عبدالله است، عن احمد بن محمد بن عیسی، این احمد بن محمد بن عیسی از دو نفر نقل می کند، یکی علی بن حدید، که توثیق ندارد، و یکی دیگر و ابن ابی نجران جمیعا، عبدالرحمن بن ابی نجران است که از اجلاء است، عن حریز عن زراره قال قلت لابی جعفر علیه السلام العمامة للمیت من الکفن، میت را که عمامه میبندند به سرش این از اجزاء کفن است. «من الکفن هی؟ قال لا، انما الکفن المفروض ثلاثة اثواب»، آن کفنی که مفروض است یعنی واجب است سه ثوب است، او ثوبٌ تامٌّ یا یک ثوب تام است، لا اقل منه، اقل از ثوب تام نمی شود، بله، یواری فیه جسده کله، در این ثوب واحد پنهان می شود جسد میت تمام جسد میت، فمازاد، کفن مفروض سه یا یکی تام است، مازادش ضرری ندارد، بعد می فرمايد فمازاد فهو سنةٌ، که عمامه هم از سنت می شود، واجب نیست عمامه نگذاشتن بر میت درست نکردن عیب ندارد، بعد می فرمايد بر اینکه الی ان یبلغ خمسةً تا اینکه پنج قطعه بشود، فمازاد فمبتدعٌ، بیشتر از پنج قطعه شد بدعت است، این صحیحه دلالت می کند ادعا شده است بر اینکه کفن واجب یک قطعه است. چرا؟ چونکه می دانيد که تخییر بین اقل و الاکثر واجب تخییری ممکن نیست. ممکن نیست که بگوییم این سه شیء بر تو واجب است یا این یکی از این سه شیء . این برمی گردد به این که این یکی واجب است دوتای دیگر مستحب است، کما اینکه در تسبیحات اربعه همين جور است، اینکه در روایاتی وارد شده است امر به تسبیحات اربعه ثلاث مرات، و در بعض روایات وارد شده است یجزی تسبیحات اربعه مرةً، که در عبارت فقهاء اینجور گفته اند که سه مرتبه واجب است یک دفعه هم واجب است آن وقت واجب تخییری است یا یک مرتبه بخوان یا سه مرتبه بخوان، در بحث خودش که واجب تخییری است ثابت شده است این وجوب تخییری بین الاقل و الاکثر معقول نیست، این معنایش بر میگردد بر اینکه یکی واجب است دوتای دیگر مستحب است، اینجا هم همين جور است، کفن واجب سه تا هست یا یکی است، او سه تا یکی ثوب التام است که لفافه است، سه ثوب واجب است یا یک ثوب واجب است، فقط آن یکی لفافه واجب است، این برمیگردد که لفافه واجب است، آن دوتای دیگر مستحب است، کأن سلار رضوان الله علیه شاید معتمدش و مستندش در اینکه فرموده ثوب واحد کافی است مستندش این صحیحه بوده باشد.
ولکن این را متوجه باشید، این روایتی که به این نحوی که خواندیم، کلینی قدس الله نفسه شریف این را جوری دیگر نقل کرده است، أو ندارد در روایت کلینی، در روایت کلینی واو دارد، اینجور است بله، اینجور است بر اینکه ان الکفن المفروض ثلاثة اثوابٍ و ثوبٌ تام، واو است أو ندارد در روایت کلینی، این صاحب وسائل هم این روایت را نقل کرده است که و رواه الکلینی، ولکن در این نسخه وسائل هم و رواه الکلینی عن زراره و محمد بن المسلم، که مال این دوتاست، این نکات را متوجه بشوید، خود این نسخه ای که در ید من است که برای شما می خوانم از کلینی که نقل کرده از صاحب وسائل، آنهم همین جور است که ثلاثة اثوابٍ أو ثوبٌ تام، أو است ولکن این غلط است این نسخه ها، واو است، کلینی قدس الله نفسه شریف به واو نقل کرده است، حتی آن نسخه کافی که در ید صاحب وسائل بود آن هم به واو بود، می گوييم این نکته را متوجه باشید، دارد بر اینکه و رواه الکلینی عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن حماد بن عثمان عن حریز عن زراره و محمد بن مسلم، چرا نسخه صاحب وسائل که نسخه کلینی پیشش بود آن هم واو بود این را از کجا می گوييم؟ که این متسالمٌ علیه است که این نسخه کافی واو بود، کلینی قدس الله نفسه شریف به واو نقل کرده است، سرّش این است، صاحب وسائل عادتش این است یک روایتی را که از شیخ نقل می کند که این روایت را کلینی هم نقل کرده است، از شیخ اگر نقل کرد دنباله اش می گويد بر اینکه و رواه الکلینی، مثل اینجا، و رواه الکلینی مثله، و اگر فرض کنید اول از کلینی نقل کرد می گويد و رواه الشیخ مثله یا نحوه، اینجور می گويد، و در جاهایی که اختلاف مابین نقل شیخ و نقل کلینی ببیند او را متعرض می شود، نه همیشه ها، مواردی که خلاف دارد متعرض می شود، دیگر اگر هیچ باهم اختلاف ندارند آنجا چیزی نمی گويد، غرضم این است که وقتی که روایتی را از شیخ نقل کرد، در کافی هم روایت همين جور بود دیگر آنجا چیزی نمی گوید چونکه عین هم هستند، آنجاهایی که اختلاف دارند آن اختلاف را متعرض می شود، نمی گوييم دائماً همین جور است که نوعاً متعرض می شود آنجا، به اینجا هم متعرض به اختلاف شده است. درست توجه کنید. «وَ رَوَاهُ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ إِنَّمَا الْكَفَنُ الْمَفْرُوضُ ثَلَاثَةُ أَثْوَابٍ وَ ثَوْبٌ تَامٌّ»[4]، آن هم همين جور بود دیگر، کفن المفروضی که هست کفن مفروض «ثلاثة اثواب أو ثوبٌ تام»، این اختلاف نشد که، اینکه الا می گويد معلوم می شود که این نسخه غلط است، و ثوبٌ تام بود، متوجه باشید چه می گوييم، الا انه باید معنا داشته باشد آخه، باید در این نقل الکفن المفروض ثلاثة اثوابٍ او ثوبٌ واحد، باید اختلاف داشته باشد کلینی با شیخ تا بگوید الا ان الکلینی قال کذا، در این استثنایی که در این نسخه شده است هیچ فرقی ندارد اگر أو بوده باشد، چونکه در نسخه وسائل أو نقل شد در این نسخه أو است، در آن روایت شیخ این بود که انما الکفن المفروض ثلاثة اثوابٍ أو ثوبٌ تام، الا انه قال، در روایت کلینی هم این است که انما الکفن المفروض ثلاثة اثوابٍ أو ثوبٌ تام، عین هم شد، الا استثناء معنا ندارد، درست توجه بکنید، این که صاحب وسائل استثنا می کند این معلوم می شود که نسخه غلط است، نسخه کافی این بود الکفن المفروض ثلاثة اثوابٍ و ثوب تام، این أو نبود واو بود، تا استثناء صحیح بشود، این استثناء صاحب وسائل بعد از اینکه روایت شیخ را نقل کرد نوبت به روایت کلینی رسید که کلینی هم این روایت را نقل کرده است فرمود و روی الکلینی مثله الا انه قال، الا یعنی اختلاف دارد روایت کلینی از شیخ، این که اختلاف ندارد بروید ببینید، الان هرکی وسائل دارید ببینید، اختلاف ندارد عین هم هستند، این قرینه است که این نسخه غلط است، این نسخه های وسائل غلط دارد، فقیه نمی تواند در هر بابی اعتماد کند به این نسخه، ولو تصحیح شده است ولکن تصحیح کامل نیست، بدان جهت در ما نحن فیه قراینی که در خود روایت است که بعضش را سابقاً گفتیم، یکی هم این مورد است در جایی که دو نقل یکسان بوده باشند در یکی صاحب وسائل استثناء بزند معلوم می شود که غلط است این نسخه، اینها باهم دیگر نقلها اختلاف داشتند و آن اختلافی که هست، نسخه وسائل واو بوده است این نسخه غلط است، اصل نسخه کلینی که پیش صاحب وسائل بوده از او نقل می کرده است او واو بود، بدان جهت استثناء کرد، این نسخه بعد غلط شده است منتهی از نساخ بوده است، که این را اینجور نقل کرده است، چه جور شده است خدا میداند آنها را ما نمیدانیم، غرض این است که مسلم است از استثناء صاحب الوسائل و از نقل دیگران که نقل کلینی مسلّم با واو است، الکفن المفروض ثلاثة اثواب و ثوبٌ تام، این را می دانيد به قرینه سایر الروایات که انما الکفن ثلاثة اثواب، این و ثوبٌ واحد از باب عطف الخاص است بر عام، چونکه آن ثلاثة الاثواب این ثوب واحد تام را هم شامل است دیگر، این عطف الخاص علی العام چیزی است که متعارف است اشکالی ندارد، خداوند متعال در وصف جنت می فرمايد فیها فاکهةٌ و نخلٌ و رمان، خب رمان هم همان فاکهه است دیگر نخل هم که خرما هست آنهم فاکهه است، این عطف الخاص علی العام است، عطف الخاص علی العام است این اشکالی ندارد، عام استغراقی باشد یا مجموعی باشد فرق نمی کند، و در ما نحن فیه ثلاثة اثوابی که هست عام مجموعی است عطف شده است خاص بر آن عام اشکالی ندارد، بدان جهت در ما نحن فیه بنا به روایت کلینی آن روایاتی که ثلاثة اثواب گفته است این روایت با آنها متحد است، حتی یک قرینه دیگری بگویم که آن قرینه دیگر ظاهر است کمال الظهور که این ثوب که می گويد و ثوبٌ تام یکی از آن سه تاست، چونکه ثوب التام همان لفافه است که یواری فیه جسد المیت، جسد المیت همه اش را او میپوشاند، قطعات دیگر تمام جسد میت را نمیپوشاند کما سیأتی، آن چیزی جسد میت را میپوشاند آن همان لفافه است که جسد را میپوشاند، اگر این عطف خاص علی عام نبود، درست به این نکات متوجه بشوید، امام علیه السلام نمی بيند که ثوبٌ تامٌّ یواری فیه جسد المیت، می بيند یواری فیه المیت المکفن فیه، چونکه جسد در آن لفافه ای که یکی از ثلاثة الاثواب است در آن موارات شده است، در او پوشیده شده است، امام که می فرمايد جسد میت یعنی تمام جسد میت در او پوشیده می شود این قرینه قطعیه است که مراد از این لفافه یعنی ثوب التام یکی از آن سه تا ثوب است، آن ثوب اخیری است، که آن ثوب اخیری تمام جسد میت را میپوشاند، عرض می کنم در ما نحن فیه یا گفتیم عطف خاص بر عام است به دو دلیل، یکی به قرینه سایر روایات، که در سایر روایات کفن را سه تا بیان کرده است و آن روایاتی که کفن را سه تا بیان کرده است سومی اش ثوب تام است، این یکی، دومی قرینه داخلیه در خود این روایت است، چونکه در این روایت امام علیه السلام می فرمايد و ثوبٌ تامٌ لا اقل منه یواری فیه، اگر ثلاثه باشد باید فیها بگوید، انما الکفن المفروض ثلاثة اثواب، أو ثوبٌ تام یعنی و ثوبٌ تام، یواری فیه جسده کله، تمام جسد میره در این ثوب تام، این در ثوب تام یواری، آن سه تا آن کفن ها لا یواری فیه جسد المیت تاما، گوش کنید، صبر کنید فکر کنید حرف بزنید، تضییع وقت نکنید، عرض می کنم بر اینکه در این موردی که میگفتم مانحن فیه دقت دارد، دقتش این است، خصوصیاتی که وارده در روایت است آنها را باید ملاحظه کنید، چه جوری که کتاب مجید بعضه یفسر بعضا، روایات هم همين جور است روایات ائمه هم همين جور است، خصوصا روایت واحده صدر و ذیلش ملاحظه می شود، که اینی که در این جا ذکر شده است با چه چیز مناسبت دارد؟ ظهور بر ما حجت است، ظهور است که روز قیامت می گوئیم خداوند متعال این کلامی است که از اولیاء تو اوصیاء نبیت به ما رسیده بود نقل شده بود، این جور به ما نقل کرده بودند، ما نمی گوئیم حکم واقعی چیست، این ظواهر حجت است ظاهر این روایت این است این ثوب تام تمام جسد میت در او موارات می شود.
عرض می کنم بر اینکه می ماند اینکه در ما نحن فیه نقل شیخ را چه کار کنیم؟ نقل شیخ أو است، کلینی واو نقل کرده است، با او چکار کنیم؟ میگوییم در مانحن فیه نقل شیخ که أو است درست نیست، چونکه از تهذیب هم نقل کرده اند، نسخه های تهذیب مختلف است در بعض از نسخه های تهذیب هم واو بوده است، منتهی نسخه ای که پیش صاحب وسائل یا بعض دیگر بود أو بود، نسخ تهذیب هم نقل شده است مختلف، این را کسی بگوید که نه پیش صاحب وسائل اینها این کتب به نقل رسیده بود، صاحب وسائل وقتی که تصریح می کند که اختلاف دارد نقل کلینی با نقل شیخ، چونکه آنها سند داشتند به کتب، به کتب شیخ و اینها سند داشت صاحب وسائل، او که می گويد کتاب شیخ و نقل شیخ با کلینی اختلاف دارد این معلوم می شود که شیخ أو نقل کرده، بعضی ها گفته اند کلینی اضبط است از شیخ یا غیر اضبط است این ها دلیل نمی شود، بعد از اینکه هردو عنوان خبر عادل است، هردو خبر عادل است آن هم احتمال صحت داده می شود در این هم احتمال صحت داده می شود، کلینی اضبط است موجب ظن می شود ولی ان الظن لا یغنی من الحق شیئا، وقتی که دو تا روایت شد راوی یکی مثلا اضبط شد دیگری غیر اضبط شد، دلیل خبر واحد معارضه می کند، بدان جهت که ترجیح در اخبار احتیاج به دلیل دارد، بدان جهت در ما نحن فیه این دوتا معارضه می کنند، میگوییم وقتیکه معارضه کردند در ما نحن فیه پس صحیحه زراره آخرش می شود مجمل، نمیدانیم این أو است یا واو است؟ واوی که عطف خاص بر عام است این را قرینه ذکر کردید، که اگر واو بشود از باب عطف الخاص بر عام است، نمیدانیم این روایت آن چیزی را که بر شیخ رسیده است آن کسی که شیخ به واسطه او روایت را بدست آورده او را نمی دانیم آنی که از دو لب مبارک امام علیه السلام صادر شده است آیا أو بود یا واو بود؟ میشه روایت مجمل، از این حیث مجمل می شود ها، از این حیثی که گفتم، آن وقت اخذ میشود به ظهور روایات دیگر که انما الکفن ثلاثة اثوابٍ، اخذ می شود به اطلاق آنها، چونکه أو اگر ثابت بود دست از ظهور آنها برمیداشتیم، ثلاثة اثوابٍ و یجزی ثوبٌ واحد، یعنی ثلاثة اثواب آن مسحتبش هست، اینجور می گفتيم دیگر، وقتیکه قرینه تمام نشد و نقل شیخ ثابت نشد و معلوم نشد امام علیه السلام أو فرموده است یا واو فرموده است، شیخ می گويد به حسب نقلش که أو فرموده، کلینی به حسب نقلش بیان کردم که قطعاً کلینی روایتش واو بود، وقتی که آن کلینی قدس الله سره واو نقل کرده نمیدانیم صادر او بود یا آن یکی بود، آن چیزی که در ما نحن فیه قرینه میشد شد مجمل، چونکه مجمل شد به اطلاق سایر روایاتی که سیأتی ذکرها که کفن ثلاثة قطعات است ثلاثة اثواب است به آنها اخذ می شود، چونکه مقید بر آنها ثابت نشد، همين جور است در هر موردی که خطاب منفصل که اگر مجمل نبود خاص بود تخصیص میزد، وقتی که خاص مجمل شد رجوع می کنند به خطاب عام، خطاب مقید مجمل شد رجوع می کنند به خطاب مطلق و به خطاب مطلق اجمال را برمیدارند، اجمال برداشته می شود حکماً ها، حکماً یعنی معناش این است که ثلاثة اثواب می شود، بدان جهت در ما نحن فیه در مقام اول که واجب در تکفین ثلاثة اثواب است این بلا اشکال است ما هم با مشهور موافقت می کنيم.
سؤال...؟ ایشان سند روایت نقل نکرده ، أو بوده غلط بوده است. نسخه غلط بوده، آقای من گوش بده، عیب ندارد أو بوده من گفتم امام آن چیزی که فرموده آن مشتبه است، او وقتی که مشتبه شد به مطلقات رجوع می شود، فکرتان در حرف من باشد چه می گوييم، وقتی که خطاب مجمل شد به حسب روایت آن وقت رجوع می شود به مطلقات.
اما الکلام فی المقام الثانی، مقام ثانی این است که این قطعات ثلاث چیست؟
مشهور، نه مثل آن مشهور که از مسلمات بود مقام اول که ثلاث قطعات بود، مخالف سلار بود، مشهور در مقام ثانی در مقابل بعضی از علماء و جماعتی از علماء، مشهور این است که قطعات ثلاث است، المئزر که همان لنگ می شود که بر میت لنگ میبندند که ساتر عورتین می شود، یکی لنگ است، یکی هم عبارت از قمیص است سومی لفافه است، اما اللفافه و قمیص و مئزر در اینها در دو مرحله بحث می شود، مرحله اول این استکه چه دلیل دارد که این سه قطعه باید لنگ و پیرهن و لفافه باشد؟ این یک مرحله، مرحله دیگر که اگر لنگ معتبر شد، آن لنگ واجب چیست؟ چه مقدار است من حیث العرض و الطول؟ قمیص واجب مقدارش چیست من حیث العرض و الطول، اما اللفافه فلا کلام فیه چونکه جسد میت باید در آن مخفی بشود، باید طوری باشد که میت را در او بخوابانند توجه کردید که جسد میت را بپوشاند، پس بدان جهت در دو مرحله بحث می شود، یک مرحله این است که مئزر بوده باشد، لنگ بوده باشد، قمیص بوده باشد لفافه بوده باشد.
فعلا کلام ما در مرحله اول است که این سه تا ثوب این پیش مشهور اینجور است که باید لنگ بشود که از او تعبیر به مئزر می کنند، و دومی قطعه دومی باید قمیص بشود، و قطعه سومی همان لفافه است که تمام جسد میت را می پوشاند.
آن وقت کلام در مقابل این است که جماعتی مثل صاحب المدارک [5]و من تبعه گفته اند که واجب سه قطعه ثوب است، ایشان ملتزم شده است که سه قطعه ثوب یا سه تا هم همه بدن را بپوشاند، قد بدن، لنگ و قمیص و اینها نباشد، سه تا پارچه، میت را تو پارچه ای پوشاندند بعد یک پارچه دیگر بعد پارچه سومی، یا اینکه یکی قمیص بوده باشد دو تا لفافه بوده باشد، یک قمیص بپوشانند بر میت، آن قمیصی که خواهد آمد مرحله ثانیه است، او را می پوشانند بعد آن وقت میت را دو تا لفافه می پوشانند، چرا یا صاحب المدارک؟ چرا اینجور بگوییم؟
فرموده است در روایات ما مئزر وارد نشده است. روایاتی که وارد در تکفین است مئزر وارد نشده است، آن چیزی که در روایات ما وارد شده است ثلاثة اثواب است مثل این توجه کردید صحیحه ای که خواندیم صحیحه زراره بن محمد مسلم، یا ثلاثة اثواب است که یکی تفسیر به قمیص شده است قمیصٌ و ثوبین، فرموده ثوبین ظهور دارد در ثوب مشتمل بر تمام جسد میت، یا یک قمیص می پوشانند، دو تا لفافه، یا سه تا لفافه می پوشانند، مخیر هستند قمیص را بپوشانند یا نپوشانند، چرا این تخییر است که قمیص را بپوشانند یا نپوشانند؟ فرموده است از این روایات استفاده می شود، ببینید، یکی از این روایات که در مقام هست در باب دوم روایت پنجمی[6] است.
باسناد الشیخ قدس الله نفسه شریف عن احمد بن محمد، احمد بن محمد بن عیسی، عن محمد بن سهل، محمد بن سهل الیسع است، محمد بن سهل یسع توثیق ندارد. عن ابیه که سهل بن یسع است او توثیق دارد. قال سألت ابا الحسن علیه السلام عن الثیاب التی یصلی فیها الرجل مرد در او نماز میخواند و یصوم روزه می گيرد، أ یکفن فیها، وقتی که شخص مرد میشود در آن ثیاب کفنش کرد؟ قال احب ذلک الکفن، کأن فرموده باشد که این کفن را من دوست دارد، یعنی قمیصاً، این یعنی قمیصاً یا تفسیر از امام علیه السلام است یا تفسیر از آن راوی است، این معنایش این است که آن قمیصی که در او نماز خوانده است، می دانيد دیگر عربها قمیص بلند، دشداشه میگویند میپوشند، چونکه نوعاً هم بلادشان گرم است همان قمیص را میپوشند، مراد ثوبی که یصلی فیه یصوم قمیص است، سه تا ثوب باید بشود آخه، قلت یدرج فی ثلاثة اثواب؟ جایز است میت را اگر سه قطعه در او بپوشانیم، این قمیص هم نباشد، قال لا بأس و القمیص احبّ الیه، قمیص احب بر من است، این معنایش این است این قمیص واجب نیست، می تواند همان سه تا لفافه بشود، یکی به این روایت تمسک کرده است.
یکی هم تمسک کرده است به این روایتی که از او به مرسله صدوق[7] تعبیر می کنند، روایت بیستمی است در باب دو:
«قَالَ: وَ سُئِلَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع عَنِ الرَّجُلِ يَمُوتُ- أَ يُكَفَّنُ فِي ثَلَاثَةِ أَثْوَابٍ بِغَيْرِ قَمِيصٍ» آیا بدون قمیص می شود یا نه؟ «قَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ وَ الْقَمِيصُ أَحَبُّ إِلَيَّ» ، قمیص احب بر من است.
این را می دانيد که نزد صاحب مدارک روایت باید من حیث السند معتبر بشود موثقه هم باشد عمل نمی کند، چه جور اینجا این را ملتزم شده؟ عمده دلیلش وجه اول است، وجه اول این است که در کثیرٌ من الروایات فقط ثلاثة اثواب ذکر شده است، اثواب هم ظهور دارد به ثوب بدن میت تماماً که سه تا لفافه می شود، غاية الامر چونکه در بعض روایات قمیص ذکر شده است ملتزم می شویم که می تواند آن ثلاثة اثواب یکی قمیص باشد، بدان جهت حکم تخییری می شود، این ما ثلاثة اثوابٍ أو قمیصٌ و ثوبین مشتملین، صاحب مدارک عمده مستندش آن مطلقات است، و یک روایتی که در قمیص وارد شده است که خواهد آمد آن روایت معتبره، بدان جهت در ما نحن فیه ایشان مئزر را منکر شده است که مئزر این جور نسیت، قمیص هم تخییری است، منتهی افضل است نه اینکه متعین است، مشهور میگویند مئزر متعین است قمیص متعین است لفافه متعین است، این سه تا باید باشد، الان کلام واقع در این می شود، آیا فتوای مشهور صحیح است یا آن چیزی که صاحب مدارک فرموده است؟ والحمدلله رب العالمین.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص403.
[2] و قد بينا أن الواجب: واحدة؛ حمزه بن عبد العزيز سلار ديلمی، المراسم العلوية، (قم، منشورات الحرمين، چ1، ت1404ق)، ص47.
[3] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ وَ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ جَمِيعاً عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع الْعِمَامَةُ لِلْمَيِّتِ مِنَ الْكَفَنِ هِيَ- قَالَ لَا إِنَّمَا الْكَفَنُ الْمَفْرُوضُ ثَلَاثَةُ أَثْوَابٍ- أَوْ ثَوْبٌ تَامٌّ لَا أَقَلَّ مِنْهُ يُوَارَى فِيهِ جَسَدُهُ كُلُّهُ- فَمَا زَادَ فَهُوَ سُنَّةٌ إِلَى أَنْ يَبْلُغَ خَمْسَةً- فَمَا زَادَ فَمُبْتَدَعٌ وَ الْعِمَامَةُ سُنَّةٌ- وَ قَالَ أَمَرَ النَّبِيُّ ص بِالْعِمَامَةِ وَ عُمِّمَ النَّبِيُّ (وَ بَعَثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ نَحْنُ بِالْمَدِينَةِ- وَ مَاتَ أَبُو عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءُ وَ بَعَثَ مَعَنَا بِدِينَارٍ- فَأَمَرَنَا بِأَنْ نَشْتَرِيَ حَنُوطاً وَ عِمَامَةً فَفَعَلْنَا)؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص6.
[4] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص6.
[5] و أما المئزر، فقد ذكره الشيخان و أتباعهما و جعلوه أحد الأثواب الثلاثة المفروضة. و لم أقف في الروايات على ما يعطي ذلك، بل المستفاد منها اعتبار القميص و الثوبين الشاملين للجسد، أو الأثواب الثلاثة، و بمضمونها أفتى ابن الجنيد في كتابه فقال: لا بأس أن يكون الكفن ثلاثة أثواب يدرج فيها إدراجا، أو ثوبين و قميصا؛ سيد محمد بن علی عاملی، مدارک الاحکام، (بيروت، مؤسسة اهل البيت، چ1، ت(ع)، 1411ق)، ج2، ص95.
[6] وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَهْلٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الثِّيَابِ- الَّتِي يُصَلِّي فِيهَا الرَّجُلُ وَ يَصُومُ أَ يُكَفَّنُ فِيهَا- قَالَ أُحِبُّ ذَلِكَ الْكَفَنَ يَعْنِي قَمِيصاً- قُلْتُ يُدْرَجُ فِي ثَلَاثَةِ أَثْوَابٍ- قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ وَ الْقَمِيصُ أَحَبُّ إِلَيَّ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص7.
[7] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة، (قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص12.