درس نهصد و هشتاد و دوم

تکفين ميت

«(فصل في تکفين الميت : يجب تكفينه بالوجوب الكفائي رجلا كان أو امرأة أو خنثى أو صغيرا بثلاث قطعات الأولى المئزر و يجب أن يكون من السرة إلى الركبة و الأفضل من الصدر إلى القدم الثانية القميص و يجب أن يكون من المنكبين إلى نصف الساق و الأفضل إلى‌ القدم الثالثة الإزار و يجب أن يغطى تمام البدن و الأحوط أن يكون في الطول بحيث يمكن أن يشد طرفاه و في العرض بحيث يوضع أحد جانبيه على الآخر و الأحوط أن لا يحسب الزائد على القدر الواجب على الصغار من الورثة و إن أوصى به أن يحسب من الثلث و إن لم يتمكن من ثلاث قطعات يكتفى بالمقدور و إن دار الأمر بين واحدة من الثلاث تجعل إزارا و إن لم يمكن فثوبا و إن لم يمكن إلا مقدار ستر العورة تعين و إن دار بين القبل و الدبر يقدم الأول‌«.[1]

ادامه بحث در ادله و مستندات ازار داشتن ميت

مشهور مابین اصحابنا این بود آن سه قطعه ای که اجزاء قطعات کفن است یکی مئزر است که از او تعبیر به لنگ می شود که مابین سرّه میت و مابین رکبتینش پوشیده می شود، و دیگری قمیص است به آن نحوی که خواهیم گفت و دیگری هم لفافه هست که یجعل فیها جسد المیت کله، که یواری فیه جسد المیت، و در مقابل این مشهور جماعتی گفته اند در روایات ما نیست این لنگ و مئزر، در روایات ما مئزر وارد نشده است، آن چیزی که در روایات وارد است ثلاث قطعات است و قمیص است، که یکی از آن قطعات باید قمیص بشود، علی هذا الاصل میت کفن می شود به قمیصی، قمیصی که خصوصیاتش گفته می شود، وبه ثوبینی که ثوبین هم هردو لفافه است، یعنی جمیع البدن را میپوشاند، حیث ذکروا این جماعت، ثوب ظاهرش ثوب شامل بجمیع الجسد است، قمیص شالم لجمیع الجسد نمی شود کما سیأتی، و قمیص دلیل دارد که یکی از اجزاء الکفن است، ولکن دوتای دیگر آن دوتای دیگر از قبیل لفافه هستند برای میت.

کلام این است که خب، فتوی المشهور را ما باید یگیریم یا این فتوا را، یا نه فتوای مشهور را نه این قول جماعت را بلکه مطب ثالثی باید ملتزم بشویم؟

کلام فی المستفاد من الروایات است، که از روایات حرف مشهور استفاده می شود یا قول این جماعت استفاده می شود، یا اینکه قول ثالثی که نه قول مشهور است نه قول این جماعت است، قول دیگری استفاده می شود، که باید به او ملتزم بشویم، کلام ما در این جهت است، عرض می کنم بعضی ها که اولشان به حسب فحصی که ما کرده ایم، البته فحص ما ناقص است صاحب الحدائق قدس الله نفسه شریف است که ایشان این قول مشهور را تقریب کرده است که چه جور از روایات استفاده می شود، می دانيد که روایات را که خواهیم خواند، و آن چیزی هم که خواندیم، لفظ مئزر در آن روایات وارد نشده است، کلام این استکه با وجود اینکه مئزر وارد نشده است و مستند جماعتی که مئزر را منکر شده اند گفتند واجب قمیص و لفافتین است مستندشان این است که در روایات مئزر وارد نشده است، کلام در تقریب این فتوی المشهور است، فتوای مشهور را که بعضی ها تبعاً لصحاب الحدائق اختیار کرده اند، تقریبش به این نحو است که خدمت شما عرض می کنم:

اگر یادتان بوده باشد سابقاً در همین مجلس عرض کردیم، کلمه إزار دوتا استعمال دارد، تارةً إزار گفته می شود و اراده می شود از او ثوبی که بدن را میپوشاند، شامل لجمیع البدن است، إزار مساوق با لفافه می شود، إزار یعنی لفافه، بدان جهت هم در عبارت عروه می فرمايد أجزاء الکفن ثلاثه است، المئزر و القمیص و الإزار، این إزار بمعنای همان لفافه است که گفتیم سابقاً یک معنای إزار این است، و یک معنای دیگر إزار همان لنگ است، إزار یعنی لنگ، و مدعا این است در این روایات تکفین المیت، لفظ مئزر واقع نشده است وارد نشده است، و لکن وارد کلمه إزار است و مراد از این إزار در این روایات همان لنگ است نه إزاری که به معنای لفافه است، إزاری به معنای لفافه که در عبارت عروه است آن معنا نیست در روایات، در روایات مراد از این إزاری که هست در روایات به معنای لنگ است، خب اگر این معنا درست بشود که إزار در روایات بمعنای لنگ است می شود قطعات الثلاث، إزار یعنی لنگ و القمیص و اللفافه، این سه تا قطعه فتوای مشهور است، بدان جهت ما اول باید اثبات بکنیم که إزاری که در این روایات وارد شده است مراد لنگ است نه لفافه، بدان جهت برای اثبات این معنا، آن چیزی که بعضی ها فرموده اند که اصل معنای ظاهری إزار همان لنگ است، اگر استعمال بشود در معنایی که مساوق با لفافه است او معنای غیر ظاهر است، و معنای إزاری که هست آن چیزی است که پشت انسان را و جلوی انسان را بپوشاند، و اشدد به أزری، همان إزار همان پشت است کمر است، کمر را بپوشاند، إزار آن چیزی است که کمر را بپوشاند، به لنگ که إزار گفته اند به جهت این استکه کمر را میپوشاند، از کمر میپوشاند انسان را، ما به اینها احتیاجی نداریم که کسی بگوید این مناسبت وجه تسمیه است دلیل نمی شود، دلیل بر ظهور نمی شود، وجه تسمیه دلیل بر ظهور نمی شود، میخواهم ادعا کنم در روایات می شود ادعا کرد که إزاری که در روایت وارد شده است مقابل لفافه است، یعنی همان لنگ است، آن لنگی است که متعارفش از آن مابین سرّه و رکبتین انسان را موقعی که لنگ را پوشید میپوشاند، کما اینکه آنهایی که حمام رفته اند میدانند که لنگ بله همين جور است، این روایاتی که در آنها إزار وارد شده است و آن إزار توجه کردید به معنای لنگ است این روایات را شما بررسی بکنید، این روایات یک قسمتشان در باب دخول الحمام وارد شده است، انسان وقتی که داخل می شود به حمام باید عورتینش مستور بشود، روایاتی در دخول حمام وارد شده است، آن روایات شاهد بر این است که مئزر، که عبارت از همان لنگ است این مئزر مساوق با إزار است، إزار هم که گفته می شود مراد همان مئزر است، و المئزر و الازار بمعنی واحد.

روايات دال بر ازار داشتن در حمام

 این روایاتی که وارد در حمام است شهادت به این معنا می دهند، از این روایات یکی دوتاش را می خوانم، یکی از این روایاتی که هست، یکی از این روایاتی که در ما نحن فیه هست صحیحه محمد بن مسلم است در وسائل باب نهم[2] از آداب حمام، آداب الحمام:

صحيحه محمد بن مسلم

 «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ مَاءِ الْحَمَّامِ فَقَالَ ادْخُلْهُ بِإِزَارٍ » ، به إزار داخل حمام بشو، حمام یعنی مسلخ آنجایی که شسته می شود، خب معلوم است بر اینکه بدنت را تو لفافه بذار برو تو حمام این نیست، إزار به معنی لنگ است دیگه، روایت دیگر همين جور است[3] در باب دهم.

روايت مسمع

 محمد بن الحسن باسناده عن محمد بن علی بن محبوب عن علی ابن ریان بن صلت عن الحسن بن راشد عن بعض اصحابه عن مسمع، این نگوئید روایت ضعیف هست ها، در مواردی که، درست توجه کنید چی میگم، استشهاد می شود به معنای لفظ، سند روایت لحاظ نمی شود، در مواردی که استدلال می شود به روایت به معنای لفظ، سند ملاحظه نمی شود. چرا؟ چونکه این روایت، این راوی اشتباه کرده باشد در نقل یا نکرده باشد، اهل استعمال است، از استعمالش معلوم می شود که معنای لفظ چیست؟ اینجورها اشتباه نکنید که این روایت مرسله است، انه نهی ان یدخل الرجل الماء الا بمئزر، به ماء خزینه که داخل می شود توجه کردید یا در غیر حمام به ماء داخل می شود عریان داخل نشود به همان لنگ داخل بشود، و هکذا روایت چهارمی[4] در باب نهم:

صحيحه سدير

 «محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه»، این یک سند «و عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن اسماعیل بن بزیع»، دو سند، «جمیعاً عن حنان بن سدیر عن ابیه»، که سدیر است پدر و پسر بله لا بأس بهما هست، «قال: دخلت انا و ابی و جدی»، این حنان بن سدیر می گويد من پدرم و جدم داخل شدیم «دخلت انا و ابی و جدی و عمی حماماً بالمدینه فإذا رجلٌ فی البیت المسلخ»، رجلی در بیت مسلخ بود. «فقال لنا ممَن القوم»؟ شما از کجا هستید؟ «ما یمنعکم من الاُزُر»؟ چه چیز شما را منع می کند که عریان داخل می شوید؟ آخه همين جور است دیگر عریان داخل میشدند. «ما یمنعکم من الأُزر»، الازار، اُزُر جمع إزار است، این لنگ است دیگر ازر به معنای لفافه که نیست، بدان جهت این، بعد آن وقت دارد. «فان رسول الله صلی الله علیه و آله قال عورة المؤمن علی المؤمن حرام»، این تعلیل هم علت است که این اُزر لنگ است، تعلیل فرمود که اُزرتان کجاست، إزار، مئزرتان کجاست؟ فان رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود عورة المؤمن علی المؤمن حرامٌ، در این صورت می گويد فبعث عمی الی ابی الی عمی کرباسةً فشقها باربعة، چهار نفر بودند کرباس را لنگ درست کردند کرباسی را آورند لنگ درست کردند، غرض این است که این روایات حمام شاهد است بر اینکه مئزر و ازار یکی است، توجه کردید إزار اگر بمعنای لفافه نباشد همان معنایش معنای لنگ می شود مئزر می شود.

روايات دال بر داشتن ازار در احرام

یکی هم روایاتی که در باب احرام وارد است، ثوب الاحرام، آنجا دارد در بعض روایاتش که، آن ثوبی للاحرام یکی إزار است، إزار همان لنگ است دیگر می فهميد همه لنگ می بندند.

روايات وارده در ارتباط با مسأله مورد بحث

و اما مورد سوم، مورد سوم خود روایات باب است در روایات باب قرینه ای داریم که إزار در این روایات به معنای همان مئزر است لنگ است. یکی از این روایاتی که هست صحیحه عبدالله بن سنان است در باب[5] دو روایت هشتمی:

صحيحه عبدالله بن سنان

 «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ» روایت هم من حیث السند صحیحه است. «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع كَيْفَ أَصْنَعُ بِالْكَفَنِ» کفن را به میت چه جور بپوشانم؟ «کیف اصنع بالکفن، قالت تؤخذ خرقةً» امام علیه السلام فرمود یک تکیه ای را توجه کردید بگیر که این مستحبات کفن است. «و فیشدّ بها علی مقعدته و رجلیه»، آن لفافه را به مقعده و به آن دو طرف ران ها لف کن بپیچان، بله، «فیشدّ بها علی مقعدته و رجلیه»، این بجهت این است که اگر از آن مقعده کثافتی چیزی در آمد این حائل بشود و مانع بشود. «قلت فالإزار»؟ می گويد عبدالله بن سنان من عرض کردم که فالإزار؟ یعنی این إزار است؟ یعنی إزاری که لازم است در کفن همین است؟ «فقال لا انها لا تعدّ شیئا»ً این خرقه ای که گفتم لف کن این شیء از کفن حساب نمی شود، یعنی آن سه قطعه ای که در کفن لازم است این از آن قطعات ثلاث حساب نمی شود، «انما تصنع»، این چرا کفن حساب نمی شود، غرض این است که این کار را می کنم، این خرقه را، «لتضم ما هناک» تا آن سوراخی که آنجا هست توجه کردید موضع خروج کثافت است او ضم بشود بسته بشود. «لان لا یخرج منه شیئٌ»، تا اینکه از او چیزی خارج نشود، یا الله، بعد می فرمايد «و ما یصنع من القطن افضل»، آن کفنی که از پنبه بوده باشد بله توجه کردید او افضل است، این، این روایت که می گويد این سؤال کرد قلت فالإزار معلوم می شود بر اینکه آن سه قطعه ای که در کفن است یکی إزار است، این عبدالله بن سنان خیال کرد که این خرقه ای را که لف می کند این همین إزار است امام علیه السلام فرمود لا انها لا تعد، انها یعنی خرقه مؤنث است لا تعد شیئاً من الکفن، این بجهت این است که آن ضم کند آن منفذ را تا اینکه چیزی از او خارج نشود، این یک روایت است که در روایت إزار وارد شده است و إزار به معنای مئزر است.

خب شما اگر بخواهید بگوئید که شاید او بیخود خیال کرده که إزار لازم است، از کجا امام فرمود که إزار لازم است، درست توجه کنید، ممکن است کسی به شما بگوید خب در این روایت إزار به معنای مئزر است قبول کردیم، از کجا خیال عبد الله بن سنان که مئزر لازم است إزار لازم است دلیل میشود که یکی از قطعات واجبه مئزر است إزار است؟ شاید بیخود خیال کرده بود، اگر کسی این احتمال را داد با جلالت عبدالله سنان که عبدالله بن سنان از فقهاء روات است از اصحاب امام صادق سلام الله علیه این معنا محتمل نیست در حق عبدالله بن سنان که یک چیزی را اعتقاد کند بدون اینکه او را از امام علیه السلام شنیده باشد، کسی که عبدالله بن سنان را ملاحظه کند احوالاتش را میداند که چه می گوييم، عبدالله بن سنان کیست، خب فرضنا قبول کردیم عبدالله بن سنان اشتباه کرده بود، این حدیث دلالت، اینقدر دلالت می کند که إزار به معنای لنگ است، توجه کردید خب در ما نحن فیه دلیل دیگری می گوییم که آن دلیل دیگر دیگر جای شک نیست، آن دلیل دیگر چیست؟ آن دلیل دیگر این است، یکی از این دلیل دیگر موثقه عمار بن موسی است در موثقه عمار بن موسی اینجور است روایت چهارمی است در باب 14 من ابواب الکفن[6]، آنجا دارد:

موثقه عمار بن موسی

 محمد بن الحسن عن المفید، مفید هم نقل می کند عن صدوق چونکه صدوق از مشایخ مفید است، صدوق هم نقل می کند از استادش محمد بن حسن بن ولید، آن هم نقل می کند از احمد بن ادریس ابوعلی الاشعری است که شیخ کلینی قدس الله سره است، آن هم نقل می کند از محمد بن احمد بن یحیی الاشعری صاحب کتاب نوادر الحکمه این مثل سایر روایات نوادر الحکمه که روایات کثیره ای دارد، عن احمد بن حسن بن علی بن فضال، فطحی هستند اینها، عن عمرو بن سعید عن مصدق بن صدقه عن عمار بن موسی، عن ابی عبدالله علیه السلام ساباطی است، روایت موثقه می شود به واسطه این فطحیین، انه سُئل عن المیت عمار بن موسی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که سُئل امام صادق علیه السلام عن المیت فذکر حدیثاً یا انه سَئل عن، چون که سَئل باید بشود، سَئل عن المیت فذکر حدیثاً یقول فیه ثم تکفنه بعد از آنکه غسلش رو اینها را فرمود بعد می گويد شروع میکنی به کفن کردن، تبدأ فتجعل علی مقعدته شیئاً همان که در روایت عبد الله سنان بود در صحیحه اش، چیزی در مقعد را به خرقه ای بپوشان همان را می گويد، تجعل علی مقعدته شیئاً من القطن و ذریرة ثم تضم فخذیها ضماً شدیداً و جمر ثیابه بثلاثة اعوادٍ، ثم تبدأ بعد از آن شروع میکنی برای چیزی که هست کفن کردن، فتبسط اللفافة طولاً اول لفافه را، این را می دانيد آنهایی که دیدن کفن کردن را لفافه را اول میاندازند چونکه آخر باید روی میت بیاد، امام علیه السلام می فرمايد لفافه را به طولش می اندازی، همیجور است دیگر عرض لفافه می آید به دو طرف میت طولش هم که از آن طرف رأس و طرف رجلین لفافه را میبندد، می فرمايد بر اینکه بله، فتبسط اللفافة طولاً، ثم تذرّ علیها من الذریره، همان، اینها مستحب است، از آن کافور مسحوق میریزی، ثم الإزار طولاً بعد از او همان إزار را بسط میکنید، این إزار مقابل لفافه است، این إزار بعدش هم قمیص است اینجا لفاف، إزار در مقابل قمیص و لفافه ذکر شده است، این دلیل بر این است که إزار به معنای مئزر است، اینجا دیگر جای شبهه نیست، مثل عبدالله بن سنان نیست که بگوئیم خیال کرده او یعنی اگر کسی بگوید، اینجا امام علیه السلام امر می کند، می گويد اول لفافه را بسط کن، بعد إزار را بسط کن، ثم قمیص را، این امام علیه السلام هم إزار فرموده است هم قمیص فرموده است هم لفافه، معلوم می شود که اجزاء کفن سه تاست، یکی إزار است یکی قمیص است، دیگری هم لفافه است، منتهی مشهور از این إزار به مئزر تعبیر کرده اند، و قمیص هم قمیص تعبیر کرده اند از لفافه به إزار تعبیر کرده اند که إزار معنای دیگری است آن به معنای لفافه است، و در این روایت آن به این معنا نیست، شما بگید این یک روایت شد یکی دیگر که قلبم مطمئن بشود، یک روایت دیگر آنهم معتبره یونس بن عبدالرحمن است، روایت سومی است[7] در باب 14:

معتبره يونس بن عبدالرحمن

عنه یعنی محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن رجاله، معتبره که گفتیم چونکه از رجالش نقل می کند مشایخش، کسی که تبتع کند میبنید که مشایخ پدر علی بن ابراهیم که ابراهیم بن هاشم قدس الله سره است مشایخش ولو در آنها ضعفاء هست، ولکن اینجور نیست که همه شان ضعفاء باشد، معظمش اجلاء هستند، از رجالش یعنی از مشایخش نقل می کند، قد، این از آن مرسلاتی می شود که غیر واحد است بلکه جمیع است، مثل اینکه کلینی قدس الله نفسه شریف در اول کافی می گويد عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد، کسی که بی اطلاع باشد می گويد عده را که ما نمیشناسیم بلکه ثقه نیستند، کسی که فحص بکند مشایخ کلینی را پیدا کند می بيند که اینها اجلاء هستند، در آنها ولو اشخاصی هستند که بله ثقه بودنشان ثابت نیست، ولکن وقتی که از عده نقل می کند از جماعتی نقل می کند از جماعتی از اصحابش نقل می کند قطعا مشتمل است بر ثقات چونکه اغلب مشایخش ثقات عدول هستند، اینجا هم همين جور است عن رجاله عن یونس عنهم علیهم السلام که یونس می تواند توجه کردید از امام موسی بن جعفر سلام الله علیه نقل کند، و از امام صادق و از امام باقر سلام الله علیهم مع الواسطه نقل می کند، وقتی که از یک امام نقل کرد از تمام امام نقل کرده است، ائمه کلهم نورٌ واحد، آنجا دارد فی تحنیط المیت و تکفینه، ثم ابسط الحِبره، یا حِبَره یا حُبره، آن چیزی که هست همان لفافه است که، لفافه حبره میگویند به اعتباری که وجه مناسبتش هست، او را بسط کن، ثم البسط علیه الإزار، إزار را رو او بسط بکن توجه کردید ثم بعد، می فرمايد، بعد از آن قمیص را می گويد، گفته شده است و بیان شده است که این روایات دلیل قطعی و شاهد قطعی هستند که إزار به معنی المئزر است، پس قطعات الکفن سه تاست، گفته اند والحمدلله رب العالمین تمام شد.

سؤال...؟ خواهیم گفت آن خصوصیات را بحث خواهیم کرد که مئزر چقدر باید بشه، قمیص چقدر میشه آن مقام ثانی است، جهت ثانیه است، این کلام اقوی چیزی است که صاحب الحدائق فرموده است بعض مشایخ ما تأیید فرموده اند و اختیار کرده اند و این استدلال را قبول کرده اند.

تعارض روايات پيش گفته با روايات ذيل

 ولکن در نظر قاصر ما این استدلال خدشه دارد، چرا؟ چونکه این روایات معارض است به روایت دیگری، با صحیحه دیگری معارضه دارد و آن صحیحه دیگر را خدمت شما اینجور عرض می کنم، یعنی صحیحه نیست حسنه است فرقی نمی کند صحیحه با حسنه، در باب 14 روایت پنجمی[8] است.

حسنه حمران بن اعين

 و باسناد شیخ عن الحسن بن المحبوب که سند شیخ به کتاب حسن بن محبوب صحیح است عن ابی ایوب الخزاز که از اجلاء است، عن حمران بن اعین که اقلش حسنه است بله توجه کردید آنجا دارد «قال ابا عبدالله علیه السلام اذا غسلتم المیت منکم، فارفقوا به»، وقتی که میتی را می خواهید از خودتان غسل بدهید با او مدارا کنید، به بدنش فشار نیاورید «اذا غسلتم المیت منکم فارفقوا به و لا تعصروه»، او را فشار ندهید و عصر نکنید «و لا تغمزوا له مفصلاً» مفصلش را اغماز بکنید، یعنی توجه کردید ضربه ای وارد بکنید که چیز بشه، صاف بشود نکنید این را، ولا تقربوا اذنیه شیئاً من الکافور، به اذنیه ش هم دو اذنیش شیئی از کافور نزدیک نکنید، ثم خذوا عمامة فانشروها علی رأسه، یک عمامه که مستحب است از مستحبات الکفن است، این می دانيد که عمامه دو طرفش را میاندازند، آن چیزی که هست لف می کنند بر سرش، و اطرح طرفیها من خلفه آن طرفین عمامه که اول و آخرش انداخته شده است او را به خلفش بیانداز، از خلفش بیانداز از خلفش به صدر بیاور، چه جور این تحت لنک از خلف به جلو می آید اینم می فرمايد از دو طرفش، در عمامه میت دو طرف می آید هنک می آید، توجه کردید، از طرف خلف به صدر، و ابرز جبهته، جبهه اش را نپوشان، «قلت فالحنوط کیف اصنع»؟ حنوط را چکار بکنم؟ فرمود ی«وضع علی منخره»، به بینیش «و موضع سجوده و مفاصله، قلت فالکفن»، محل شاهد اینجاست، «قال یؤخذ خرقةٍ فیشدّ بها سفله»، یک خرقه ای او پایینش را اسلفش را می پوشانی، همان «قبل و دُبر، و یضمّ فخذیها بها، لیضمّ ما هناک»، این فخذینش را جمع میکنی تا آن سوراخ هم بسته بشود، و ما بله. «و ما یصنع من القطن افضل»، کفنی که توجه کردید از قطن بوده باشد از پنبه باشد افضل است که در کتب فقهاء هم هست. «ثم یکفّن بقمیصٍ و لفافةٍ و بُردٍ»، بعد از آن کفن میکنی به یک قمیصی توجه کردید به قمیصی، یکی هم به لفافه که تمام بدن را میپوشاند و بُردٍ یُجمع فیه الکفن، که در برد خود کفن جمع می شود، چونکه قمیص کرد لفافه کرد خود میت جسدش در لفافه جمع شد، و بُردٍ یُجمع فیه الکفن، بردی که در او کفن توجه کردید جمع بشود، می دانيد ظاهر این حسنه که سه قطعه ثوب را در قمیص و لفافه و بُرد تعیین کرد، بُرد ما یجعل فیه الکفن است، لفافه ما یجعل فیه جسد المیت است، بله، قمیص هم که خواهیم گفت قمیص چیست؟ بدان جهت در ما نحن فیه این خلاف روایات است، خصوصاً بر اینکه در آن روایات اگر ما خدشه ای را نکنیم به آن خدشه ای که خواهم گفت، اگر خدشه را نکنیم مقتضای جمع عرفی تخییر بین الامرین است، یا إزار است و قمیص است و لفافه، یا قمیص است و لفافه است و بُرد، مخیر است مابین اینها، او هم می شود این هم می شود، این غاية الامر این روایات دلالت داشت که آن متعین است صریح بود که مجزی است آن ولکن متعین است ظهور داشت، این روایت هم عکسش هست، صریح است که این جور مجزی است، قمیص و لفافه و بُرد مجزی است، ظهور دارد در تعین، به صراحت هرکدام از ظهور طائفه دیگر رفع ید می شود حکم می شود به تخییر، نه آن چیزی است که صاحب الحدائق می گويد، نه آنی است که فرض بفرمایید صاحب المدارک می گويد که فقط متعیّن است قمیص و لفافتین، نه نیست، این هست در روایات قمیص و لفافتین که این روایت ظاهرش همین است که گفتیم، و آن روایات دیگر هم ظاهر در آن معنا بود که گفتیم، مقتضایش جمع بینهما تخییرا است یا آنجور یا اینجور، و لذا کتبنا تعیّن کفن به این نحوی که مشهور گفته اند این مبنی بر احتیاط است، و الا این تعینی ندارد، طور دیگری هم، به نحوی که گفتیم، بیان کردیم، قمیص بپوشانند کذا بپوشانند می شود او را کفن کرد.

در آن روایات یک نکته ای دارد بگویم که نماند، گوش کنید، آقا وقتم چیز است، جای معارضه نیست جمع عرفی دارد، شیخنا اصول خواندید، عرض می کنم تباین ندارند مقام معارضه نیست جمع عرفی دارند، بیان کردم اصول را درست کنید، فقه بدون اصول هیچ فایده ندارد، گیر میکنید، آن حکم امر است، ظاهر امر اطلاق الامر اقتضاء می کند تعیینی باشد، این هم امر است ظاهر یعنی ظهور اطلاقی اقتضا می کند تعین را یا کفایت، بدان جهت در ما نحن فیه هردو صریح هستند در اجزاء ظهورشان در تعین است، از ظهور هرکدام به صراحت دیگری رفع ید می شود این موارد جمع عرفی است در این موارد معارضه نیست، آن معارضه که اگر ترجیحش هم ثابت بشود که قلّت و کثرت مرحج نیست اگر مرجح هم باشد در فرض تعارض تباینی است که جمع عرفی ندارد، توجه کردید بگذارید این حرفم را بگویم تمام کنم، غرض این است این روایاتی که خواندیم که ایشان می گويد سه تا بود که زیاد بودند، در آنها یک شبهه ای هست، توجه کردید نه در سه تاش ها، در آن دوتاش آن صحیحه الله ابن سنان جای شبهه بود خودش، در این دو تاهم یک شبهه دیگر است، نمیدانم اگر میت را که کفن کرده اید دیده اید یا ندیده اید، اول لفافه را میاندازند در کفن کردن میت، آن کسی که می خواهد کفن بکند رو آن حصیری که یا مثلاً موزائیکی که یا زمینی که انداخته اند اول لفافه را بسط می کنند طولاً، بعد بعد از لفافه ای که هست قمیص را میاندازند، قمیص را میاندازند، روی قمیص إزار را میاندازند لنگ را میاندازند، وقتی که میت را آورند، یا الله لا اله الا الله گذاشته روی این کفن، اول آن لنگش بسته می شود چونکه آخری بود، دوماً قمیص بسته می شود، ثالثةً هم که لفافه است اینجور است دیگر، ولکن در این ها این بود که إزار را روی لفافه بیانداز، در روایات اینجور بود، درست دقت کنید، در آن معتبره یونس اینجور بود، این ها را که فرمود، بعد فرمود بر اینکه ابسط الحِبرة، حَبرَرة یا حُبرة بسطاً ثم ابسط علیها الأزار، إزار را رو او بسط کن، بعد دارد ثم ابسط القمیص بعد قمیص را بسط کن، این در این روایت است، در آن روایت دیگر هم هست که، در او روایت عمار بن موسی، می فرمايد براینکه ثم بتدأ فتبسط اللفافه طولاً ثم بله، ثم تذر علیها من الذریره، ثم الإزار طولاً ثم إزار را بسط میکنی خودش هم طولاً، چونکه می دانيد إزار را عرضاً بسط می کند، لفافه و قمیص طولاً بسط می شود ولکن إزار عرضاً بسط می شود اینجا دارد که إزار را طولاً بسط بکن، آن وقت هم می فرمايد ثم القمیص، بعد از آن قمیص را بسط بکن.

این اشکال در این روایات هست یعنی اینجا ولی این اشکال قابل جواب است، و آن معناش عبارت از این است که اینکه امام علیه السلام می فرمايد إزار را بسط بکن این منافات ندارد چونکه إزار را طولاً امر کرده است بسط کن، لازم نیست در آن لنگ توجه کردید فقط لنگ بوده باشد، خواهیم گفت که مستحب است جای لنگ از صدر میت تا قدم المیت پوشیده بشود، از صدرش، خواهد آمد دلیلش هم این موثقه عمار بن موسی است، این لفافه را که انداختند روش لنگ بیاندازند بعد قمیص را بیاندزاند، میت را که گذاشتند رو قمیص میگذارند، وقتی که رو قمیص گذاشتند رو قمیص، آن طرف قمیص هنوز بسط شده است، آن طرفی که فرض بفرمایید آن طرفی که زیر قمیص انداخته شده است این پایین تر انداخته شده است، قمیص از لفافه به بالا بسط می شود، ولکن این إزار به طرف پایین بسط می شود به طرف پایین لفافه چونکه قمیص در طرف بالا است، این إزاری که تنها افتاده است به این طرف پایین این إزار را برمیگردانند تا سینه میت، إزار را که وقتی که برگرداندند به سینه میت، یک طرف قمیص فوق إزار واقع می شود آنطرفی که انداخته بودند رو چیز، بعد وقتیکه این إزار را تا سینه بردند آن طرف قمیص را میاورند، چونکه پاره کرده اند از گردن میت میگذرانند میاندازند روی مئزر، یعنی روی إزار میاندازند، نمیدانم معلوم شد یانه؟ اگر این را لفافه فرض کنید إزار را به طرف پایین بسط می کنند طولاً که مستحبیش هست ها، إزار را به طرف پایین چیز می کنند بسط می کنند، بعد قمیص را به طرف بالا بسط می کنند وقتی که اینجور شد می بينيد که یک طرف قمیص زیر جسد میت ماند قبل الإزار ولکن آن یک طرف دیگر إزار که در آن طرف است او را برمیگردانند تا سینه میت که پاها و چیزی که هست عورتینش سرّه اش تا صدرش زیر مزره میماند، بعد آن طرف دیگر قمیص را که مانده آخه، آن را برمیگردانند از گردن میت میگذارنند میاندازند روی مزره، توجه کردید آن وقت هم بعد همه اش را تو لفافه می پیچند که وای تمام شد دیگر به دروازه آخرت میبرند، بدان جهت در ما نحن فیه بعد از صلاتش می بينيد که وقتی که همين جور شد این وزره عیب ندارد همان مئزر است، منتهی یک طرفش توجه کردید یک طرفش چیزی که هست روی قمیص مانده است، یک طرفش روی قمیص مانده این عیبی ندارد، بدان جهت این اشکالی که در این روایات می شود که امام فرمود اول آن لفافه را بسط کن بعد إزار را بسط کن این اشکالی در این روایات نمی شود، بدان جهت میزان جمع کما ذکرنا این است که طائفتین هرکدام دلالتش بر تعیّن بالاطلاق است و دلالتش بر اجزاء صریح است، به صراحت هرکدام از اطلاق رفع ید می شود حکم به تخییر می شود، و الله سبحانه هو العالم.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص403.

[2] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص38.

[3] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ مِسْمَعٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ نَهَى أَنْ يَدْخُلَ الرَّجُلُ الْمَاءَ إِلَّا بِمِئْزَرٍ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص41.

[4] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ جَمِيعاً عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبِي وَ جَدِّي وَ عَمِّي حَمَّاماً بِالْمَدِينَةِ- فَإِذَا رَجُلٌ فِي بَيْتِ الْمَسْلَخِ فَقَالَ لَنَا مِمَّنِ الْقَوْمُ- إِلَى أَنْ قَالَ مَا يَمْنَعُكُمْ مِنَ الْأُزُرِ - فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ عَوْرَةُ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ حَرَامٌ- قَالَ فَبَعَثَ أَبِي  إِلَى كِرْبَاسَةٍ فَشَقَّهَا بِأَرْبَعَةٍ- ثُمَّ أَخَذَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا وَاحِداً ثُمَّ دَخَلْنَا فِيهَا- إِلَى أَنْ قَالَ سَأَلْنَا عَنِ الرَّجُلِ فَإِذَا هُوَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع؛

[5] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع كَيْفَ أَصْنَعُ بِالْكَفَنِ- قَالَ تُؤْخَذُ خِرْقَةٌ- فَيُشَدُّ بِهَا عَلَى مَقْعَدَتِهِ وَ رِجْلَيْهِ- قُلْتُ فَالْإِزَارُ قَالَ لَا  إِنَّهَا لَا تُعَدُّ شَيْئاً- إِنَّمَا تُصْنَعُ لِتُضَمَّ مَا هُنَاكَ لِئَلَّا يَخْرُجَ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ- وَ مَا يُصْنَعُ مِنَ الْقُطْنِ أَفْضَلُ مِنْهَا- ثُمَّ يُخْرَقُ الْقَمِيصُ إِذَا غُسِّلَ- وَ يُنْزَعُ مِنْ رِجْلَيْهِ قَالَ- ثُمَّ الْكَفَنُ قَمِيصٌ غَيْرُ مَزْرُورٍ وَ لَا مَكْفُوفٍ- وَ عِمَامَةٌ يُعَصَّبُ بِهَا رَأْسُهُ- وَ يُرَدُّ فَضْلُهَا عَلَى رِجْلَيْهِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص8.

[6] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنِ الصَّدُوقِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْمَيِّتِ- فَذَكَرَ حَدِيثاً يَقُولُ فِيهِ- ثُمَّ تُكَفِّنُهُ تَبْدَأُ- فَتَجْعَلُ عَلَى مَقْعَدَتِهِ شَيْئاً مِنَ الْقُطْنِ وَ ذَرِيرَةً- تَضُمُّ فَخِذَيْهِ ضَمّاً شَدِيداً- وَ جَمِّرْ ثِيَابَهُ بِثَلَاثَةِ أَعْوَادٍ- ثُمَّ تَبْدَأُ فَتَبْسُطُ اللِّفَافَةَ طُولًا- ثُمَّ تَذُرُّ عَلَيْهَا مِنَ الذَّرِيرَةِ- ثُمَّ الْإِزَارَ طُولًا حَتَّى يُغَطِّيَ الصَّدْرَ وَ الرِّجْلَيْنِ- ثُمَّ الْخِرْقَةَ عَرْضُهَا قَدْرُ شِبْرٍ وَ نِصْفٍ- ثُمَّ الْقَمِيصَ تَشُدُّ الْخِرْقَةَ عَلَى الْقَمِيصِ- بِحِيَالِ الْعَوْرَةِ وَ الْفَرْجِ حَتَّى لَا يَظْهَرَ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ- وَ اجْعَلِ الْكَافُورَ فِي مَسَامِعِهِ- وَ أَثَرِ سُجُودِهِ مِنْهُ وَ فِيهِ- وَ أَقِلَّ مِنَ الْكَافُورِ- وَ اجْعَلْ عَلَى عَيْنَيْهِ قُطْناً وَ فِيهِ- وَ أَرْنَبَتِهِ شَيْئاً قَلِيلًا- ثُمَّ عَمِّمْهُ وَ أَلْقِ عَلَى وَجْهِهِ ذَرِيرَةً- وَ لْيَكُنْ طَرَفَا الْعِمَامَةِ- مُتَدَلِّياً عَلَى جَانِبِهِ الْأَيْسَرِ قَدْرَ شِبْرٍ يُرْمَى بِهَا عَلَى وَجْهِهِ- وَ لْيَغْتَسِلِ الَّذِي غَسَّلَهُ- وَ كُلُّ مَنْ مَسَّ مَيِّتاً فَعَلَيْهِ الْغُسْلُ- وَ إِنْ كَانَ الْمَيِّتُ قَدْ‌ غُسِّلَ- وَ الْكَفَنُ يَكُونُ بُرْداً- وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ بُرْداً فَاجْعَلْهُ كُلَّهُ قُطْناً- فَإِنْ لَمْ تَجِدْ عِمَامَةَ قُطْنٍ فَاجْعَلِ الْعِمَامَةَ سَابِرِيّاً- وَ قَالَ تَحْتَاجُ الْمَرْأَةُ مِنَ الْقُطْنِ لِقُبُلِهَا قَدْرَ نِصْفِ مَنٍّ- وَ قَالَ التَّكْفِينُ أَنْ تَبْدَأَ بِالْقَمِيصِ- ثُمَّ بِالْخِرْقَةِ فَوْقَ الْقَمِيصِ عَلَى أَلْيَيْهِ- وَ فَخِذَيْهِ وَ عَوْرَتِهِ- وَ يُجْعَلُ طُولُ الْخِرْقَةِ ثَلَاثَةَ أَذْرُعٍ وَ نِصْفاً- وَ عَرْضُهَا شِبْراً وَ نِصْفاً- ثُمَّ يُشَدُّ الْإِزَارُ أَرْبَعَةً ثُمَّ اللِّفَافَةُ ثُمَّ الْعِمَامَةُ- (وَ يُطْرَحُ فَضْلُ الْعِمَامَةِ) عَلَى وَجْهِهِ وَ يُجْعَلُ عَلَى كُلِّ ثَوْبٍ شَيْ‌ءٌ مِنَ الْكَافُورِ- وَ يُجْعَلُ  عَلَى كَفَنِهِ ذَرِيرَةٌ- وَ قَالَ وَ  إِنْ كَانَ فِي اللِّفَافَةِ خَرْقٌ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص33.

[7] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص32.

[8] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا غَسَّلْتُمُ الْمَيِّتَ مِنْكُمْ فَارْفُقُوا بِهِ- وَ لَا تَعْصِرُوهُ وَ لَا تَغْمِزُوا لَهُ مَفْصِلًا- وَ لَا تُقَرِّبُوا أُذُنَيْهِ شَيْئاً مِنَ الْكَافُورِ- ثُمَّ خُذُوا عِمَامَتَهُ فَانْشُرُوهَا مَثْنِيَّةً عَلَى رَأْسِهِ- وَ اطْرَحْ طَرَفَيْهَا مِنْ خَلْفِهِ- وَ أَبْرِزْ جَبْهَتَهُ- قُلْتُ فَالْحَنُوطُ كَيْفَ أَصْنَعُ بِهِ- قَالَ يُوضَعُ فِي مَنْخِرِهِ- وَ مَوْضِعِ سُجُودِهِ وَ مَفَاصِلِهِ- فَقُلْتُ فَالْكَفَنُ- فَقَالَ يُؤْخَذُ خِرْقَةٌ فَيَشُدُّ بِهَا سُفْلَهُ- وَ يَضُمُّ فَخِذَيْهِ بِهَا لِيُضَمَّ مَا هُنَاكَ- وَ مَا يُصْنَعُ مِنَ الْقُطْنِ أَفْضَلُ- ثُمَّ يُكَفَّنُ بِقَمِيصٍ وَ لِفَافَةٍ وَ بُرْدٍ يُجْمَعُ فِيهِ الْكَفَنُ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص34.