مسأله 4: «لا يجوز اختيارا التكفين بالنجسحتى لو كانت النجاسة بما عفي عنها في الصلاة على الأحوط و لا بالحرير الخالص و إن كان الميت طفلا أو امرأة و لا بالمذهب و لا بما لا يؤكل لحمه جلدا كان أو شعرا أو وبرا و الأحوط أن لا يكون من جلد المأكول و أما من وبره و شعره فلا بأس و إن كان الأحوط فيهما أيضا المنع و أما في حال الاضطرار فيجوز بالجميع«.[1]
کلام در اموری بود که آن امور معتبر است در کفنی که میّت را در او تکفین میکنند، شرایطی را که صاحب عروه ذکر فرمود، این بود که کفن باید طاهر بشود از نجاست، و شرط دیگر فرمود: کفن از جلد نباید بشود اعم از اینکه جلد، جلد حیوانی باشد که غیر مأکول اللحم است یا حیوانی باشد که مأکول اللحم است. البته این در صورتی است که مذکی بشود حیوان، و الا اگر میته بوده باشد، میته نجس العین است. قد تقدم که در میته نمیشود کفن کرد، بعد میفرماید: اگر کفن از جلد نیست ولکن از شعر است وبر الحیوان است، فرمود: اگر حیوان غیر مأکول اللحم بشود نمیشود ثوبی که منسوج است از شعر و وبر حیوان غیر مأکول اللحم، میّت را نمیشود در او کفن کرد، و اما اگر از مأکول اللحم بشود میشود میّت را در او کفن کرد ولو احتیاط در ترک است، احتیاط استحبابی میشود.
بعد فرمود: کفن باید حریر نباشد، مطلقا میّت مرد بوده باشد یا زن، صغیر بوده باشد یا کبیر حریر خالص نبوده باشد. و مذهب نبوده باشد، لباسی است که ذهب دارد به آن نحوی که مرسوم بوده است، ثوبی که مذهب است نمیشود میّت را در او کفن کرد. عرض میکنم، بعضی از این شرایط که باید در آن ثوبی که از حیوان غیر مأکول اللحم است و از وبر و از شعر او بافته شده است در این ثوب نمیشود کفن کرد، وهکذا در مذهب نمیشود کفن کرد، و در حریر هم رجال نمیتواند کفن کند، بعضیها استدلال کردهاند به اعتبار این امور در کفن به آن روایتی که در آن روایت وارد شده است المیت کالمحرم، میّت مثل مُحرم است، و در باب احرام هم وارد شده است یجوز الاحرام فی ثوبٍ جاز الصلاة فیه، احرام در چیزی جایز است که صلاة در او جایز شود.
نتیجه این میشود که در چیزی که صلاة جایز است، و در حال احرام پوشیدن جایز است، کفن باید آن شرط را داشته باشد، کفن باید آن را که در حال صلاة میشود پوشید که از حال احرام میشود پوشید کفن باید اینطور بشود. میدانید که صلاة را در ثوبی انسان بخواند که از پشم حیوان غیر مأکول اللحم است صلاة باطل است. میدانید که مرد صلاة را در ثوب حریر بخواند صلاتش باطل است. بدان جهت در لباس مذهب نماز بخواند نمازش باطل است.
پس احرام در اینها هم نمیشود و کفن هم در اینها نمیشود، چون المیت کالمحرم، و در حال احرام هر چیزی که میشود پوشید میّت را به آن میشود کفن کرد. و در حال احرام میشود آن لباسی را پوشید که یجوز الصلاة فیه، که در او صلاة جایز است، پس در غیر مأکول اللحم در وبر و شعر او ثوبی ببافند از وبرش، از حریر یا از لباسی که مذهب است در اینها نمیشود میّت کفن شود چون نمیشود در اینها نماز خواند. نمیشود در اینها احرام بست، این کدام روایت است؟ این روایت در باب شش از ابواب التکفین[2]، روایت پنجم:
«وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا» کلینی از عده نقل میکند، «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيِّ» احمدبن محمد الکوفی عاصمی است، احمدبن محمدبن عیسی و خالد نیست. «عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِيهِ» ، ابن جمهور هم از پدرش نقل کرده است «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ وَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لَا تُجَمِّرُوا الْأَكْفَانَ- وَ لَا تَمْسَحُوا مَوْتَاكُمْ بِالطِّيبِ إِلَّا الْكَافُورِ» چرا؟ «فَإِنَّ الْمَيِّتَ بِمَنْزِلَةِ الْمُحْرِمِ»، میّت به منزلة المحرم است، وقتی به منزله محرم شد محرم آن را که در حال احرام میتواند بپوشد، میّت هم میتواند در او کفن بشود، میّت شخص در حال احرام کدام لباس را میپوشد، آن ثوبی را میتواند بپوشد که صلاة در او جایز بوده باشد. از غیر مأکول اللحم نبوده باشد، مذهب نباشد، حریر نبوده باشد و هکذا و هکذا، نجس نبوده باشد.
ولکن در ما نحن فیه اشکال اول این است که روایت سندش ضعیف است، برای اینکه در سند ابن جمهور دارد، عن ابیه دارد، محمدبن سنان دارد، اگر مفضّلبن عمر گفتیم اشکال ندارد اینها ضعفا هستند و توثیق ندارند. روایت من حیث السند ضعیف است. الان فرض کردیم این روایت صحیح است، کسی بگوید مشهور بر طبقش فتوا دادهاند، منجبر است ضعفش بر عمل مشهور، قبول کردیم که این روایت من حیث السند صحیحه است. میگوییم وجه تنزیل که المیت بمنزلة المحرم، این دعوای ما است و اثبات خواهیم کرد. وجه تنزیل فقط در استعمال الطیب است، عطر استعمال کردن برای میّت این معنا منهی عنه است. برای میّت طیب استعمال نمیشود فإن المیت بمنزلة المحرم در استعمال الطیب نه در سایر الامور، چون در صدر حدیث دارد : «لا تجمروا الاکفان»، همان خوشبو کردن اکفان است که چیزی را میسوزانند اکفان خوشبو میشود. «و لا تمسحوا موتاکم بالطیب»، به عطر موتای خود را مسح نکنید. «الا بالکافور»، مگر که در آب غسلش کافور ریخته میشود و در تحنیف کافور به مساجدش گذاشته میشود، چرا نکنید؟ لعن المیت بمنزلة المحرم، چون میّت به منزله محرم است.
این روایت تنزیل منزلت محرم در استعمال الطیب است. چرا؟ چون صحیحه فرض کردیم روایت را چون گذشت در روایات محرمی که ماتت فی احرامه، امام ع فرمود: این شخصی که مات بعد احرامه، تجهیز میشود، تجهیز المحلّ، تجهیز آن میتی که اصلاً احرام نداشت، «الا انه لا یمس بالطيب»، الا انه مسح به طیب نمیشود. خود امام ع در آن روایت فرمود: میّتی که بعد الاحرام مرده است در حال احرام، او به منزلة المحرم نیست. الا در استعمال الطيب، چون محرم مرد که نمیتواند سرش را بپوشاند، کفن سرش را میپوشاند، امام فرمود: تجهیزش مثل تجهیز محلّ است. سرش بپوشاند و روغن مالی کند همه اشکالی ندارد. این روایت در باب سیزده [3]از ابواب غسل المیت بود:
محمدبن الحسن باسناده عن سعدبن عبدالله گذشت، روایت دومی دارد: «و عنه یعنی باسناده عن سعدبن عبدالله عن محمدبن الحسین عن عثمانبن عیسی عن سماعة» که موثقه بود، «قال سألته عن المحرم یموت، قال یغسل، و یکفن بالثیاب کلها»، حتی سرش را هم میپوشاند، میّت در حال احرام مرده است. «و یبتاع وجهه، و یصنع به کما یصنع بالمحلّ»، آدم محلّ چهطور است؟ او هم همینطور میکنند، «غیر انه لا یمس بالطیب»، مگر اینک عطر به او نزدیک نمیکنند. این روایت هم مطلق المیّت را تنزیل کرد، چون روایت فرمود محرم احرام ندارد چون محلّ است، پس غیر المحرم به طریق الاولی احرام ندارد، همه محرمات احرام، محذورات احرام، محذوری نیست برای میّت، چون در میتی که بعد از احرام بمیرد محذوری ندارد بر آنها.
در میّتی که احرام نداشت شخص عادی بود او به طریق اولی این طور میشود، فقط فرق محرم که بعد الاحرام میمیرد، و ما بین غیر المحرم که میمیرد این است، هر دو نسبت به استعمال الطیب به منزلة المحرم هستند. الا انه محرم اگر بعد الاحرام بمیرد حتی کافور استعمال نمیشود، کما تقدم. که کافور هم لا یمس، و اما شخصی بوده باشد که محرم نبود، شخص عادی است مرده است او نسبت به غیر کافور محرم است، به طيبی که غیر کافور است محرم است، چون امام ع اگر این روایت صحیح بوده باشد، آنجا اینطور فرمود: «لا تجمروا الاکفان ولا تمسحوا موتاکم بالطیب إلا بالکافور، فإن المیت بمنزلة المُحرم»، این روایت را که صحیحه فرض کردیم با آن موثقه کنار هم بگذاریم، که موثقه میگوید بغیر الطیب محرمی که در حال احرام مرده است احرام ندارد، فقط نسبت به طیب محرم است، پس معلوم میشود میّتی که در غیر حال احرام مرده است، این به طریق اولی محرم نیست. محرمیتش نسبت به همان وجه تنزیل در استعمال طیب است که در اول هم فرمود لا تجمروا الاکفان، آنها را خوشبو نکنید، ولا تمسوا بالطيب، منتها فرقش این است که در محرمی که در حال احرام مرده است او بمنزلة المحرم است، در استعمال الطیب مطلقا، حتی به نسب الا الکافور.
و اما شخصی که احرام ندارد و مرده است او محرم است فقط نسبت به استعمال طيبی که غیر الکافور است. الا الکافور، اما نسبت به کافور محرم نیست، بدان جهت این روایت را اختیار با شما است که حمل به کراهت بکنید که لا تجمروا الاکفان، از محرمات نیست متسالمٌ علیه است که اینها مکروه است، اگر حمل کردید بر کراهت و فرمودید که این معنا اگر گلاب ریختن و به نحو دیگر روی کفن و بدن میّت اینها از محرمات بود شایع میشد خلافی در آن نمیشد با وجود اینکه تسالم بر خلافش است که اینها مکروه است، حمل به کراهت کردید اختیار با شما است، ما با او فعلاً کاری نداریم. این قدر میخواهیم در ما نحن فیه بگوییم که این تنزیل در ما نحن فیه جهت استعمال الطیب است برای میّت، یا مکروه است یا حرام. منتهی محرم بوده باشد حتی الکافور، محرم نبوده باشد الا الکافور. فقط فرقشان در این است. بدان جهت این استدلال درست نمیشود، پس از ما ذکرنا معلوم شد این که میگوییم کفن میّت باید جلد نشود چه مأکول باشد چه غیر مأکول بوده باشد، این وجهش این است که در لسان روایات یکفن المیّت فی ثلاثة اثوابٍ است، عنوان الکفن ثوب است. و گفتیم لباس الجلود لباس است، اشتباه نمیشود، لباس است قبول داریم. باب لباس المصلی هکذا لباس المیت لباس بدنه یا ثیاب بدنه برای ولد اکبر است، آنجا مراد لباس است، در باب صلاة لباس معتبر است.
ولکن در ما نحن فیه موضوع ثوب بود و صدق ثوب بر آن جلد لا اقل محرز نیست، روی این اساس بود که احتیاط کردیم، احتیاط واجبی در جلد این میّت را در جلد نمیشود کفن کرد. این حرف ما بود. و اما نسبت به آن که وبر غیر مأکول اللحم است، یا شعر غیر مأکول اللحم است، از او ثوبی دوختهاند این مبنی بر احتیاط است و الا دلیلی ندارد، کما اینکه حیوان مأکول اللحم است، از پشم او و از شعر او ثوبی بافتهاند که ثوب پشمین به او میگویند، میّت را در ثوب پشمی کفن کنند که در ما نحن فیه صاحب عروه فرمود: غیر مأکول بوده باشد نمیشود، مأکول بشود احوط ترکش است. کلام ما واقع میشود که ثوب آنی است که بافته شده است از پنبه بافته شده باشد یا از پشم، آن که در جلد گفتیم در این ثوب نمیآید چه غیر مأکول چه مأکولش، اینها ثوب هستند. اطلاق روایات میگیرد که یکفن المیّت فی ثلاثة اثوابٍ.
ولکن مع ذلک از اصحاب ما کسی پیدا شده است که ادعا فرموده است بلکه کسانی ادعا کردهاند که معتبر است کفن باید قطن بشود و از پنبه بشود، و از غیر القطن یعنی از غیر پنبه نمیشود.
میت را آن که فعلاً متعارف است دو جور کفن میکنند: یکی این است که همین سه لباس را که هر سه از قطن است یکی مأزر است یکی قمیص است و یکی لفافه است، میّت را کفن میکنند. بعد از این کفنها یک بردی به او میپوشانند که نحو متعارف عند الشیعه است آنهایی که شیعه آنجا نفوذ دارد و عارف به مسائل هستند این است. یک قسمش هم این است که لنگش از پنبه، قمیصش از پنبه، لفافهاش برد است، دیگر لفافه پنبه نیست؛ این هم قلیل است به نحو قلیلی هم همینطور کفن میکنند، اینطور کفن کردن را از کدام روایات استفاده میشود؟ که کفن یکی از قسمین است؟ در این مقدمةً میگویم در ما نحن فیه روایتی هست که از آن استفاده کرده است بعضیها که اجزای کفن باید از پنبه بشود. بدان جهت صاحب عروه فرمود: کفن از پشم حیوان مأکول اللحم بشود، یا از وبر او که حیوان مأکول اللحم است کفن از او بشود این خلاف احتیاط است، ولو احتیاط استحبابی فرمود، احتیاط وجوبی نبود. منشأ این حرف این است که بعضی از اصحاب ما اعتبار کردهاند مثل سلّار (قدس الله سره) که باید کفن قطن بوده باشد، از پنبه بوده باشد، چرا این را اعتبار کردهاند؟ به این موثقهای که ذکر میکنم تمسک کردهاند:
در باب سیزده از ابواب تکفین[4]، روایت اول، «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى» همان سند فطحیه است، که موثقه است این روایت، «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْكَفَنُ يَكُونُ بُرْداً» ، کفن برد میشود، «فَإِنْ لَمْ يَكُنْ بُرْداً فَاجْعَلْهُ كُلَّهُ قُطْناً» اگر برد نبوده باشد، قرار بده کفن تمامش را قطن، یعنی چیزی که غیر قطن است که برد از قطن نمیشود کما قیله که میآید، بحثش میکنیم، امام ع میفرماید: یکون الکفن برداً، برد خودش از کفن بشود یعنی عوض لفافه برد را بپوشانی به میّت اشکال ندارد. «فان لم یکن برداً»، اگر برد پیدا نشد، برد استفاده افضلیت میشود افضل است، «فان لم یکن برداً فاجعله کله قطناً»، تمام کفن را قطن قرار بده. فرض شده است که مأزر و قمیص قطن است، یا فقط مأزر قطن است، برد اگر پیدا نشد همه را قطن قرار بده. یعنی لفافه هم قطن بوده باشد، فإن لم تجد عمامةً، اگر عمامه قطنی هم بوده باشد «فَإِنْ لَمْ تَجِدْ عِمَامَةَ قُطْنٍ فَاجْعَلِ الْعِمَامَةَ سَابِرِيّاً» ، عمامه را سابری قرار بده، سابری همان ثوبی است که نسبت داده میشود به سابر، سابر همان شاپور فعلی است، که شاپور میگفتند فعلاً هم میگویند یا نه نمیدانم.
از بلاد عجم است، مصنوع او را که آنجا یک پارچهای درست میکردند البته معلوم میشود که قطن نبوده است، میگویند اگر او را قرار ندادی از آن سابری عمامهاش را قرار بده. در روایات ما خیلی است فلانٌ در احوال رجال، فلانٌ بیّاع السابری، معروف به بیّاع سابری بود، یعنی این ثیاب سابر را میفروخت، ثیاب سابریه را که مشهور بودند و منتسب به آن بلد بودند اینها را میفروخت.
در ما نحن فیه این اسم بلد است و ثیاب منتسب به او است. از این روایت استفاده کردند بر اینکه قطن باید بشود. شیخ (قدس الله نفسه الشریف) وقتی که این روایت را و غیر شیخ متعرض شدند گفتند این دلالتی این طوری که باید قطن شود حتماً ندارد، اینطور است که ندارد.
این روایت صریح است در این که سه اجزای کفن حتی لفافه قطن شود این لزومی ندارد. اما آنهایی که قمیص و مأزر چون برد است سومی را میتواند بلکه افضل است برد قرار داده شود؛ و اما قمیص و مأزر باید از قطن شود این هم مقتول بطلان است. چرا؟ چون در روایات متعددهای است که القمیص احبّ الیّ، آن قمیصی که در آن میّت نماز میخواند آن قمیص احبّ که در او میّت را دفن کنید، معلوم است قمیصی که میّت در او نماز میخواند پنبه که نیست همیشه، آن روایات قمیص دلالت میکند بر اینکه قمیص لزومی ندارد. آن وقت فرقی هم ما بین قمیص و مأزر نیست، بدان جهت احتمال اینکه تعین داشته باشد کفن از قطن شود حتی در غیر البرد، در غیر اللفافه، این تعین احتمالش نیست، باز هم خواهیم گفت روایاتی که دلالت بر این معنا میکند، این مقدار هست که کفن از قطن شود این افضل است، منتها در این تعین ام التعین، تعینی داشته باشد این معنا نیست.
در روایتی از روایاتی که در کیفیت التکفین وارد شده است ، در باب دوم از ابواب تکفین، روایت پانزدهم[5]، اینطور است:
عنهم کلینی نقل میکند عن عده، عن سهلبن زیاد عن محمدبن عمربن سعید (رضوان الله علیه) از اجلا است، از ثقات و از اصحاب امام رضا ع است، این عن محمدبن عمر سعید هم نقل میکند عن یونسبن یعقوب، او هم نقل میکند عن امام موسیبن جعفر ع، عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ قال: این یونسبن یعقوب میگوید: «سمعته»، امام موسیبن جعفر را شنیدم « قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ أَنَا کَفَّنْتُ أَبِی فِی ثَوْبَیْنِ شَطَوِیَّیْنِ»، من پدرم را کفن کردم در دو ثوبی که شَطَوِیَّیْنِ بودند، «کان یحرم فیهما»، پدرم در آنها احرام میبست، «و فی قمیص من قمصه»، در یک پیراهنی از پیراهنهایش کفن کردم «و عمامة کانت العلیبن الحسین» در یک عمامهای که برای جد ما علیبن الحسین بود، و فی بردٍ اشتریته باربعین دیناراً، به بردی که به اربعین دینار خریده شده بود، لو کان الیوم لثاب اربعین دینار، اگر اینطور بود معلوم میشود که تورم آن زمان هم بوده است، لو کان الیوم لثاب اربع مع دینار، چهارصد میارزید، چهل دینار به چهارصد دینار رسید، این روایت را نقل کردهاند، این روایت را شیخ (قدس الله نفسه الشریف) وقتی که در تهذیب نقل کرده است فرموده است: این روایت دلالت واضحه دارد بر اینکه ثوب از غیر القطن هم میشود.
این روایتی که در ما نحن فیه هست، دلالت دارد که ثوب و کفن المیت از غیر القطن هم میشود، چون مقطوع است، روایاتش را خوانده بودیم در غیر القطن میشود. پس این روایتی که در ما نحن فیه وارد شده است که صریح است در غیر قطن هم میشود کفن کرد این را به یکی از دو محمل حمل میکنیم، شیخ روایاتی که در قطن لازم نیست در غیر قطن هم میشود کفن کرد، قطن استحباب دارد آنها را نقل کرده است. که در ما نحن فیه قطن استحباب دارد، فضیلت دارد. بعد که به این روایت رسیده است، این روایت عکس آنها را میفهماند که قطن افضل نیست، چون امام ع میگوید پدرم را در ثوبین شَطَوِیَّیْنِ کفن کردم، شیخ این دو ثوب را حمل کرده است به غیر القطن، و فرموده است این روایت دلالت میکند بر عکس ما تقدم که قطن افضل نیست. این روایت دلالت میکند.
بعد فرموده است: ـ چون در آن روایت مسلم است که قطن افضل است ـ حمل میکنیم به یکی از دو مورد، یا آن موردی که قطن در آنجا نبود، دومی حمل میکنیم که این از خصائص ائمه است، در ائمه‘ اینطور نیست که قطن بوده باشد کفنشان، این حکمی است مختص به آنها.
بعد از نقل روایات اینکه قطن مقدم است، مستحب است کفن از قطن بشود، این روایت را نقل کرده است، و دلالت کرده است که بر خلاف آنها دلالت میکند، این روایت دلالت میکند که غیر القطن بر قطن مقدم است. ثوبین شَطَوِیَّیْنِ و هکذا که در او کفن کردم پدرم را.
پس این روایت با آن روایات منافات دارد، چه کنیم؟ این روایت به یکی از دو محمل حمل میشود، یا میگوییم این از خصائص ائمه است یا میگوییم کفنی که از پنبه است نبود. صاحب وافی (قدس الله سره) [6]وقتی که این روایت را نقل کرده است و کلام شیخ را در ذیل این روایت نقل کرده است که این روایت دلالت دارد بر اینکه غیر القطن مقدم بر قطن است، حمل میکنیم به یکی از این دو مورد، این را که نقل کرده است فرموده است: تعجب من از شیخ است که شیخ از کجای این روایت استفاده کرده است که غیر القطن مقدم بر قطن است؟ کجای این روایت دلالت دارد؟
بله! این روایت دلالت دارد که آن ثوب فوقانی که برده است آن افضل است، این در روایات دیگر هم بود، روایتی که در موثقه عمار خواندیم دلالت داشت. آن ثوب فوقانی، ثوبی است که یا بعد از لفافه است یا ثوب فوقانی آن است که خود لفافه است، او اشکال ندارد. و اما در غیر او م غیر القطن مقدم بر قطن است که این روایت شیخ فرموده است دلالت میکند این از کجا دلالت میکند؟ چون فرموده شَطَوِیَّیْنِ ، یعنی دو ثوبی که منتسب الی شطو است، شطو قریهای است نزدیک مصر ولکن آن دو ثوب را از غیر پنبه میبافتند این را ما دلیل نداریم شاید پنبه بوده است، منتهی ثوبی بوده است که یک خصوصیتی داشته است.
این روایت دلالتی ندارد که غیر القطن مقدم بر قطن است، تا با سایر روایات معارضه کند، و این روایت را حمل کنیم بر یکی از این دو مورد. صاحب وافی این طور فرموده است. و بعضیها فرمودهاند که حرف شیخ درست است، چون آن ثوبین شَطَوِیَّیْنِ که منتسب به آن شطو بود از کتان درست میشد، نقل کردهاند از صاحب اقرب الموارد که فرموده است: ثوب شطوی، یعنی منسوج است من الکتان، و منسوج است به آن قریهای که در ناحیه مصر است. کتاب غیر القطن است. بعضیها فرمودهاند که از کتان منسوج میشد، اقرب الموارد گفته است. اشکال این است که اول کلام است و اقرب الموارد گفتن که ثابت نمیشود مطلب.
بدان جهت در ما نحن فیه این ثابت نشده است که از کتاب بوده و مقدم بر قطن بوده است. بعد فرمودهاند لو افرض اگر دلالتی هم داشته باشد الامر سهلٌ، به این روایت نمیشود عمل کرد، چرا؟ چون در سندش کما اینکه خواندم سهلبن زیاد است، و سهلبن زیاد وقتی که در سند شد ضعیف میشود. این روایت من حیث السند صحیحه است، ضعیف نیست، چرا؟ چون کلینی (قدس الله نفسه الشریف) این روایت را در کافی هم در اصولش نقل کرده است و هم در فروعش نقل کرده است. آن سندی که در فروع دارد، در او سهلبن زیاد است. و اما آن سندی که در اصول کافی[7] در باب مولد جعفر محمد ع در باب مولد ایشان امام صادق پدر امام موسیبن جعفر ع آنجا هم این روایت را نقل کرده است.
آنجا سندش این است: سعدبن عبدالله عن ابی جعفر عن احمدبن محمدبن سعید زیاط او هم نقل میکند عن یونسبن یعقوب عن الابی الحسن الاوّل ع، سند مرویٌ عن الکلینی سعدبن عبدالله است که در کلینی قلیلاً از سعدبن عبدالله روایت دارد. با وجود اینکه سعدبن عبدالله از مشاهیر بود کلینی روایتش از سعدبن عبدالله کم است. این هم از آن روایات است، عن سعدبن عبدالله عن ابی جعفر، احمدبن محمدبن عیسی است، از همین محمدبن سعید، این محمدبن عمربن سعید زیاط، احمدبن محمدبن عیسی از ابی جعفر از او نقل میکند، او هم از یونسبن یعقوب. این سند من حیث السند صحیحه است، اجلا هستند. همین روایت را نقل کرده است، حتی در ما نحن فیه خود صاحب وسائل هم دارد، فرموده است و عن سعدبن عبدالله عن ابی جعفر عن محمدبن عمربن سعید، مثل این روایت را میگوید منتهی تکه اخیری را ندارد که چهل درهم خریده بودم، این ندارد. بعدش ندارد.
پس این روایت من حیث السند صحیحه است، کلام در دلالتش است که این دلالت نمیکند که غیر القطن بر قطن مقدم است. این روایت دلالت میکند برد بر قطن مقدم است. برد یمانی که منسوج از غیر القطن است مقدم است، آن برد یلف به المیّت، هم در این روایت و هم در روایات دیگر بود، که گفتم این برد یا بعد الاکفان است که احتیاطش این است، چون تمام اکفان را سه قطعه را پنبه کنند برد روی آنها پوشیده شود، این احتیاطش است، هم برد پوشاندهاند به میّت و هم کفن سه قطعه موجود است غیر البرد، یا اینکه نه، آن کفن عبارت است از قمیص و لفافه و برد است که در آن صحیحه حمران خواندیم.
این دو در روایات است. اشکال ندارد هر دو مجزی است، اما اینکه روایت دلالت کند که این غیر القطن مقدم بر قطن است این دلالتی ندارد، چون این ثوبین شطویین از غیر قطن بوده است این بر ما ثابت نشده است، چون ثابت نشده است حکم همینطور میماند.
والحمدالله رب العالمین.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص404.
[2]. شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص18.
[3] وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُحْرِمِ يَمُوتُ- فَقَالَ يُغَسَّلُ وَ يُكَفَّنُ بِالثِّيَابِ كُلِّهَا- وَ يُغَطَّى وَجْهُهُ وَ يُصْنَعُ بِهِ كَمَا يُصْنَعُ بِالْمُحِلِّ- غَيْرَ أَنَّهُ لَا يُمَسَّ الطِّيبَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص503.
[4] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْكَفَنُ يَكُونُ بُرْداً- فَإِنْ لَمْ يَكُنْ بُرْداً فَاجْعَلْهُ كُلَّهُ قُطْناً- فَإِنْ لَمْ تَجِدْ عِمَامَةَ قُطْنٍ فَاجْعَلِ الْعِمَامَةَ سَابِرِيّاً؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص30.
[5] وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنِّي كَفَّنْتُ أَبِي فِي ثَوْبَيْنِ شَطَوِيَّيْنِ كَانَ يُحْرِمُ فِيهِمَا وَ فِي قَمِيصٍ مِنْ قُمُصِهِ- وَ عِمَامَةٍ كَانَتْ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ- وَ فِي بُرْدٍ اشْتَرَيْتُهُ بِأَرْبَعِينَ دِينَاراً- لَوْ كَانَ الْيَوْمَ لَسَاوَى أَرْبَعَمِائَةِ دِينَارٍ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص10.
[6] محمد محسن فيض کاشانی، الوافی، (اصفهان، کتابخانه امير المؤمنين ع ، چ1، ت1406) ج24، ص375 -376.
[7] محمد بن يعقوب کلينی، کافی، (تهران، دار الکتب الاسلامية، چ4، ت1407ق)، ج1، ص475