درس نهصد و نود و نهم

الصلاة على الميت

«( فصل )في الصلاة على الميت :يجب الصلاة على كل مسلم من غير فرق بين العادل و الفاسق و الشهيد و غيرهم حتى‌المرتكب للكبائر بل و لو قتل نفسه عمدا و لا يجوز على الكافر بأقسامه حتى المرتد فطريا أو مليا مات بلا توبة و لا تجب على أطفال المسلمين إلا إذا بلغوا ست سنين نعم تستحب على من كان عمره أقل من ست سنين و إن كان مات حين تولده بشرط أن يتولد حيا و إن تولد ميتا فلا تستحب أيضا و يلحق بالمسلم في وجوب الصلاة عليه من وجد ميتا في بلاد المسلمين و كذا لقيط دار الإسلام بل دار الكفر إذا وجد فيها مسلم يحتمل كونه منه ».‌[1]

واجب بودن نماز ميت خواند برای هر ميت مسلمان

یقع الكلام فى الصلاة على الميت، اين متفق عليه است ما بين اصحابنا كه اگر ميت مؤمن بوده باشد صلاة بر آن ميتى كه مؤمن است صلاة الميت واجب است، آن مؤمنى كه اثنى عشرى است اگر او بميرد واجب است بر ديگران بر او بعد التغسيل و التكفين و التحنيط صلاة اتيان كنند به آن كيفتى كه خواهد آمد، در اين معنا مخالفى ما بين اصحابنا نيست.

بررسی وجوب نماز خواندن بر ميت مسلمان مخالف

انما الخلاف در صورتى است كه ميت غير مؤمن بوده باشد، يك مخالفى مرده است، مؤمنى هم به سر او رسيده است، آيا بر اين مؤمن واجب است بر آن مخالف نماز بخواند مثل آنجايى كه ميت مؤمن بود، يا وجوبى ندارد؟

ديدگاه عدم وجوب نماز خواندن

مفيد قدس الله سره در مقنعه[2] و حلبى در كافى [3]و هكذا ابن ادريس [4]اينها گفته‏اند وجوبى ندارد، واجب نيست مؤمن بر مخالفى كه ميت است صلاة بخواند، و بعضى از متأخرين مثل صاحب المدارك [5]قدس الله سره تقويت كرده است و نفى بعد كرده است از اين قول.

ديدگاه وجوب نماز خواندن بر مخالف

 ولكن مشهور ما بين علمائنا يعنى اصحابنا قديما و حديث اين است كه فرقى نيست در ميت، چه مؤمن بوده باشد چه مخالف بوده باشد، بر او صلاة خواندن بر ميتش واجب است، الاّ آن فِرَقى كه آنها محكوم به كفر هستند كه آنها حكم كافر را دارند، مثل خوارج و مثل نواصب و مثل مرتد چه ملى بوده باشد چه فطرى و هكذا آنى كه ثبت من الدين بالضروره بين المسلمين او را منكر بشود، انما مطلقا، يا در جايى كه انكارش منجر بشود به انکار اصول الدين، اگر انكارش منجر شد به انكار اصول الدين، آن وقت محكوم به كفر است، در باب نجاست كافر كه اين كار ضرورى مطلقا كفر مى‏آورد در صورتى كه اين كار ضرورى منجر بشود به انكار اصول الدين، آنجا موجب كفر مى‏شود، كلام آنجا گذشت.

 خلاصة الكلام آنى كه مؤمن نيست مشهور مى‏گويند مسلمان اگر بوده باشد ولو مؤمن نباشد، چونكه محكوم به كفر نيست بايد بر ميتش صلاة خوانده بشود، و اما الكافر يا آن مسلمانهايى كه اسماً به آنها مسلمان گفته مى‏شود يعنى از فرق مسلمين شمرده مى‏شود، مثل غلات، آنهايى كه در باب على عليه السلام غلو مى‏كنند و او را به مرتبت الوهيت مى‏رسانند، و مثل خوارج و مثل النواصب ولو اينها از فِرق مسلمين شمرده بشوند، اينها ملحق به كفار هستند، اين را هم كه مى‏دانيد كه تجهيز كافر جايز نيست، سابقا خوانديم در باب تغسيل الميت كه امام عليه السلام در آن موثقه اينجور فرمود، فرمود بر اينكه، پدر كه نصرانى است، نمى‏توانى او را تغسيل كنى و تكفين كنى و دفن بكنى يا بر قبرش نماز بخوانى يعنى صلاة ميت بخوانى، مى‏آيد اين روايت را ميخوانم براى شما، اين در ما نحن فيه اقوال در مسأله است.

عدم مشروعيت تغسيل و تکفين ميت مخالف به مانند نمازش از ديدگاه مفيد(قدس)

 اينهايى كه مثل مفيد قدس الله نفسه الشريف فرموده‏اند كه در مخالف نماز خوانده نمى‏شود اين نكته براى شما روشن بشود، مفيد قدس الله نفسه الشريف اين را مختص به نماز ميت نمى‏داند بلكه مى‏گويد مخالف نه تغسيلش مشروع است نه تكفينش مشروع است نه هم صلاة بر او مشروع است، همه تجهيز را مى‏گويد، تغسيل مشروع نيست تكفين مشروع نيست و هكذا صلاة بر او مشروع نيست، اينكه بعضى‏ها اشكال فرموده‏اند به صاحب این قول که چه جور مى‏شود تغسيل واجب بشود بر مخالف اما صلاة بر مخالف مشروع نشود، اين درست نيست، كسى كلمات اينها را تتبع بكند مى‏بيند اينها مى‏گويند اصلا مخالف تجهيزش مشروع نيست، ملحق‏ به كفار است، مخالف ولو در بعضى موارد احكام اسلام به او بار مى‏شود، پاك است و از او مى‏شود مثلا زن گرفت و زن داد، ولكن تجهيز به اينها مشروع نيست، اشكال كردن بر اين صاحب اين قول كه چه جور شد تغسيل مخالف واجب شد، صلاة بر او جايز نشد؟ اين درست نيست، اين كلام مفيد است كه خدمت شما مى‏خوانم؛ اين كلام را مفيد قدس الله نفسه الشريف در مقنعه فرموده است، و بما اينكه تهذيب شيخ متنش مقنعه است، بدان جهت شيخ در تهذيب كلام مفيد قدس الله نفسه الشريف را نقل كرده است، كلامش اين[6] است، قال الشيخ ايده الله، چونكه شيخ طوسى وقتى كه جلد اول را مى‏نوشت اينجاها را مى‏نوشت، شيخ مفيد زنده بود قدس الله سره، بدان جهت مى‏گويد قال الشيخ ايده الله[7] يعنى استادم شيخ مفيد، قال و لا يجوز لاحد من اهل الايمان، جايز نيست به يك نفرى كه از اهل ايمان باشد، يعنى بر مؤمن جايز نيست ان يغسل مخالف الحق، ميتى كه مخالف حق است او را غسل بدهد، او را بشويد، ان يغسل مخالفا للحقق و فی الولاية كه در ولايت ائمه عليهم السلام مخالف است او را نمى‏تواند بشويد، ولا يصلى عليه نمى‏تواند بر او نماز بخواند، مى‏بينيد كه صلاة با غسل را هر دو را يكى شمرده است، اشكال بر اينكه چه جور غسلش را جايز كرديد صلاة را نه، اين اشكال وارد نيست.

 بعد عبارت مفيد را مى‏خوانم، چونكه خالى از فايده نيست، خوب اين را مى‏دانيد در زمان سابق خصوصا در زمان ائمه عليهم السلام حتى من بعد الائمه عليهم السلام مؤمنين با مخالفين مختلط بودند، قوم و خويش بودند، عشيره بودند، يكى از عشيره مرده است، قوم و خويششان مرده است، مخالف است، اين نرود او را غسل بدهد به نمازش كه حاضر نشود اين كه نمى‏شود، اين مخالف با تقيه است، اين مفيد قدس الله نفسه الشريف اينجور مى‏گويد، مى‏گويد الاّ ان تدعوه ضرورة الى ذلک، بر مؤمين جايز نيست اين تغسيل و صلاة مگر ضرورت او را وادار كند من جهة التقيه كه همان تقيه كه مخلوط هستند، در اين صورت فیغسله تغسیل اهل الخلاف، در اين صورت ديگر مؤمن بروم سدر بياورم، كافور بياورم اينجور نيست، چونكه تقيه‏اى است اين، غسلش مشروع نيست، همان غسلى كه عامه مى‏دانند همين جور مى‏شويد، تقيه هم به اين اداأ مى‏شود، من جهت التقيه فيغسله تغسيل اهل خلاف.

اين را مى‏دانيد، بر ميت كه دو تا جريده گذاشتن زير بغلهايش به آن نحوى كه در باب تكفين بعد التكفين گذشت، آنجا ذكر كرده بود، اين جريده مختص به شيعه است در مخالف‏ها نيست، بدان جهت مى‏گويد فيغسله تغسيل اهل الخلاف و لا يترك معه جریدة، ديگر به ميت جريده نمى‏گذارد، دو تا چوب‏تر كه به زير بغل راست و چپ مى‏گذارند كه با يك تفاوتى او گذاشته نمى‏شود، و اذا صلى عليه، صلاة مشروع نيست اگر ضرورت دعوت كرد به نماز خواندن، لعنه فى صلاته در آن صلاتى كه مى‏خواند لعنتش مى‏كند، و لم يدع له فيها دعا نمى‏كند، و لم يدع له فيها در صلاتش دعايى بايد بر ميت بشود بعد التكبيرة الرابعة نه به اين دعا نمى‏كند، بلكه لعن مى‏كند اين كلام ايشان است.

 در ذيل اين كلام، شيخ قدس الله نفسه الشريف اين كلام را توجيه كرده است كه چرا آن شيخ با آن عظمت اين كلام را فرموده است، شيخ الطايفه يعنى شيخ الطوسى توجیه كرده است فرموده است چونكه آنها ملحق به كفار هستند مگر در بعضى احكام و مسائلى كه در آنجا دليل داريم كه معامله اسلام مى‏شود با آنها، قال الشيخ ايده الله بعد در ذيلش مى‏گويد فالوجه فيه، وجه در اين كلام شيخ مفيد اين است، ان المخالف للحق كافر فيجب ان يكون حكمه حكم الكفار الاّ ما خرج بالدليل كه مثل مسأله ازدواج يا مسأله طهارت و نجاست و وجوب الانفاق و امثال الذلک اين آثار مترتب مى‏شود، فيجب ان يكون غَسل المخالف ايضا غير جايز، بايد غسلش هم جايز نباشد، چونكه محلق به كفار است، و اما الصلاة عليه، چونكه رواياتى خواهد آمد كه براى كسى كه مخالف است نماز مى‏خوانى، بر كسى كه مستضعف است، مستضعف آنى كه نمى‏فهمد عقلش نمى‏كشد مى‏گويد من نمى‏دانم، آنى كه مستضعف به حسب العقيده است، معنايش اين است كه دركش نمى‏كشد كه معنايش را درك كند، اگر بفهمد مقر مى‏شود، ولكن نمى‏فهمد، مى‏گويد من نمى‏فهمم، و منافق آنى است كه اظهار اسلام مى‏كند ولكن در باطن كافر است، قلبا قبول ندارد، اظهار اسلام مى‏كند، در صلاة به اينها روايات وارد شده است كه چه جور بر ميت اينها نماز خوانده مى‏شود، شيخ او را مى‏گويد كه غسل داده نمى‏شود و اما الصلاة عليك فيكون على حد ما کان يصلى النبى صلی الله علیه وآله و الائمة عليهم السلام على المنافقين، بر منافقين چه جور نماز مى‏خواندند همين جور نماز خوانده مى‏شود، و سنبيّن فى ما بعد كيفية الصلاة على المخالفين فى ما بعد هم بيان خواهيم كرد كه بر سنى‏ها چه جور نماز خوانده مى‏شود.

مستند شيخ طوسی در تهذيب بر کفر مخالفين

 بدان جهت از اين كلام شيخ طوسى بعضى‏ها تعجب كرده‏اند كه شما هم حرف شيخت را قبول كرده‏اى، بدان جهت نسبت داده‏اند به شيخ الطائفه كه ايشان در تهذيب اختيار كرده است عدم وجوب التغسيل را و عدم وجوب الصلاة را، ولكن در ساير كتبش فرموده است صلاة واجب است تغسيل واجب است، ميت چه مؤمن بوده باشد، چه مخالف بوده باشد، ساير كتبش مخالف است با آنى كه در تهذيب فرموده است، اينها چرا اين را فرموده‏اند؟ معلوم شد چرايش دو تا وجه دارد:

روايات مورد استناد صاحب حدائق (ره) به کفر مخالف

يك رواياتى است كه در آنها حكم شده است كه مخالفين كفار هستند كه صاحب حدائق قدس الله نفسه الشريف[8] ملتزم به او شده است و ملتزم است بر اينكه مخالفين كافر هستند، ولكن اين روايات به قرينه روايات ديگر اينها حمل شده است به كفر فى الآخرة، يعنى در يوم الجزاء با اينها معامله كافر را مى‏كنند، و اما فى دار الدنيا اينها مسلمان هستند، به قرينه رواياتى كه دلالت كرده است اسلام عبارت از اعتراف به شهادتين است كه در باب اسلام خوانديم، اعتراف به شهادتين است و هر كسى كه اعتراف به شهادتين بكند ملحق به مسلمين مى‏شود دمش و مالش احترام پيدا مى‏كند، مسلمين هم اعلاهم با ادناهم در احترام يكى هستند كه رسول الله صلی الله علیه وآله در آن خطبه‏اش فرموده است، به قرينه روايات كثيره‏اى كه دلالتشان بر اينكه آنها محكوم هستند در دار دنيا به اسلام -غير از آن فِرق معروفه را که گفتم مثل خوارج و نواصب و غلات- اينها مخالفين مسلم هستند و با اينها معامله مسلم مى‏شود و اينها كاساير المسلمين هستند اين روايات حمل شده است كه این اسلام لا ينفع يوم القيامه، در يوم قيامت با اينها معامله كفار مى‏شود، اين هم كه مخالف الحق كافرٌ، مخالف الحق كى گفت كافر است؟ كفر معنايش انكار الشهادتين است، آن مخالف انكار ولايت را مى‏كند، ولايت از اصول مذهب است، ربطى به اصول دين ندارد، نه توحيد است، نه نبوت است، خودش هم از ضرورت بين المسلمين نيست ضروی بین شیعه است، بدان جهت اين انكار ولايت هم موجب كفر نمى‏شود در آنها، اينى كه ايشان فرموده‏اند اين دليل اول ناتمام است.

مستند صاحب مدارک و بعض متأخرين بر کفر مخالف

ولكن در ما نحن فيه صاحب المدارك[9] كه بعض المتأخرين مثل صاحب المدارك وجه ديگرى فرموده‏اند، وجه ديگر اين است كه از اول ما دليل نداريم كه هر مسلمانى را بايد غسل داد و هر مسلمانى را بايد به ميتش نماز خواند، اصل اينجور اطلاقى ما نداريم، فرموده است، صاحب المدارك قدس الله نفسه الشريف آنى كه ادعا شده است اطلاق در آن روايات كه آن روايات مطلق است آن روايات يا من حيث السند يا من حيث الدلاله ضعيف هستند، چونكه من حيث السند او الدلاله ضعيف هستند ما دليل نداريم كه اينها را بايد بشوييم، آن روايات چيست كه صاحب مدارک فرموده است يا سندا ضعيف هستند يا دلالتا ضعيف هستند، اين روايات كدام روايات است؟

اينها رواياتى بود كه ما سابقا به اينها تمسك مى‏كرديم، و مى‏گفتيم اين رواياتى كه هست، اين روايات دليل بر ما است كه هر مسلمانى را بايد غسل داد، نماز خواند بر او، يكى از آن روايات در ما نحن فيه در باب سى و هفت از ابواب صلاة الجنائز در باب سى و هفت روايت دومى[10] است:

موثقه طلحه بن زيد

 «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: صَلِّ عَلَى مَنْ مَاتَ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ وَ حِسَابُهُ عَلَى اللَّهِ» ، هر ميتى كه از اهل قبله است، يعنى مسلمان است مرد بر او نماز بخوان، حسابش را خدا است، مثلا اين فلان كاره بود، نه، شما وظيفه‏ات اين است كه نماز بخوانى.

 اين روايت من حيث السند موثقه است، سند شيخ به سعد ابن عبد الله صحيح است، ايوب ابن نوح از اجلاء است، حسن ابن محبوب از اجلاء است، ابراهيم ابن مهزم از ثقات است از اجلاء است، فقط طلحة ابن زيد اين عامى است ولكن شيخ قدس الله نفسه الشريف اين را توثيق كرده است، شيخ الطايفه، فرموده است له كتاب معتمد، كتاب معتمد دارد، خوب مى‏دانيد كتاب آن وقتى معتمد مى‏شود كه صاحب الكتاب معتمد بوده باشد، و الاّ خصوصيتى ندارد كتاب، مؤلفتش معتبر باید بشود، آن دلالت مى‏كند كه طلحة ابن زيد عامى است ولكن معتبر است، كتاب معتمد دارد كه به رواياتش اعتماد مى‏شود، اين دلالت مى‏كند اين ثقه است، ولكن عامى است.

صاحب مدارك و مثل صاحب مدارك، كاشف اللثام و آنهايى كه مسلک اینها را دارند اين جور روايات موثقه را معتبر نمى‏دانند، مى‏گويند حجت نيست، چرا؟ اينها مى‏گويند راوى بايد امامى بوده باشد، اگر راوى سنى بوده باشد رواياتش اعتبارى ندارد، امامى معتبر، عدالت معتبر است، چرا؟ مى‏فرمايند مسلك اينها اين است، خداوند متعال در قرآن مجيد فرموده است «ان جائکم فاسق بنباء فتبينوا»،[11] فرموده‏اند اينها مخالفين حق همه آنها داخل در عنوان فاسق هستند، ولو ثقه بوده باشند اينها اگر خبرى بدهند يعنى آن خبر فايده ندارد، بايد فحص كنيد خودتان، تبین از واقعه پيدا كنيد، خداوند منّان وقتى كه در قرآن مجيد فرمود فاسق خبرش اعتبارى ندارد ما چه جور مى‏توانيم در احكام شرعيه به خبر فساق تمسك بكنيم؟ بدان جهت اينها در اصول مسلكى را اختيار كرده‏اند كه خبر عامى حجيتى ندارد، بدان جهت اين روايتى كه طلحة ابن زيد، موثقه است ايشان مى‏گويد اين روايت ضعيف است، به اينجور روايت عمل نمى‏كنند.

اما جواب از اين، اين درست نيست اين فرمايش ايشان، ولو صاحب المدارك شخص جليلى هست، علما، علميتش را كسى كتاب مدارك را بخواند مى‏فهمد چقدر علميت داشت اين بزرگوار، ولكن العصمة لاهلها، اين فرمايششان درست نيست، خبر ثقات ولو راوى عامى بوده باشد حجت است، چرا؟ چونكه ولو در آيه مباركه اين است كه ان جائکم فاسق و تبينوا درست است قرآن مجيد است آمنّا به، ولكن اين آيه مباركه ذيلى دارد لان لا تصيبوا قوما بجهالة فتصبحوا على ما فعلتم نادمين، وقتى كه شخص ثقه شد، شخصى شد كه موثوق است كلام او، متعرض است از كذب عمد و اشتباه نمى‏كند، الاّ اشتباه متعارف، وقتى اين خبر داد اين خبرش مثل خبر عادل است، اين اصابت به جهالت نيست، بدان جهت عند العقلاء متشرعه بوده باشند، غير متشرعه بوده باشند به اخبار ثقات عمل مى‏كنند، آن خبر ثقه در موضوعات بوده باشد كه مورد آيه است چونكه خبر از ارتداد بود، اگر اين آيه شريفه احكام را هم بگيرد كه اطلاقش مى‏گيرد ان جائکم فاسق بنباء مورد مخصص و مقيّد نمى‏شود این لئلا تصیبوا قوم بجهالة نمى‏گيرد، و اين را مى‏دانيد كه بعد از اينكه قبول شد در سيره عقلاء خبر ثقه حجت است هر جا ردع وارد شد رفع ید مى‏كنيم، مى‏گوييم اينجا خبر ثقه فايده ندارد، مثل در موارد ثبوت هلال، دو نفر ثقه که عامی بودند گفتند بر اينكه ما ديديم ماه را، اين فايده ندارد، رجلين عدلين بايد بشود، مگر آن وقتى آن قدر خبر بدهند كه موجب علم بشود، مثل مواردى كه اين زن ام رضاعی این دختر است، مقام دعاوی كه بينّات مى‏خواهد، بيّنه شهادت العدلين است، آن مواردى كه موارد دعاوى است، و ملحق به موارد دعاوى است، آنجا دليل خاص وارد شده است كه بايد رجلين بوده باشد، لا اجيز فى الهلال الاّ شهادة رجلين و عدلين، در مواردى كه ردع وارد نشد سيره متبع مى‏شود، و مى‏دانيد بر اينكه در ما نحن فيه اين سيره‏اى كه قائم است در موضوعات رادع ندارد، آيه مباركه هم معلل لئلا تصيبوا قوم بجهالت است و لذا بنينا هم در احكام و هم در موضوعات الاّ در آن مواردى كه در موضوعات ردع شده است -اين ردعها در موضوعات است، در شهادت و اخبار به موضوعات است-، الاّ در آن موارد خبر ثقه حجت است، فرق نمى‏كند كه شخص عادلى بگويد بر اينكه من ديده‏ام بچه بول كرد، دستش بولى بود زد به اين آب قليل، يا شخص مخالف سنى كه ثقه است بگويد، خبر ثقه حجت است، اينكه در عروه مرحوم سيد دارد و فى اعتبار خبر الثقة اشكال، در تمام اين موارد عرض كرديم كه اشكال ندارد، و آنى كه رادع فرض شده است از اين سيره، يكى آيه مباركه است كه گفتيم يكى هم آن روايت همان مسعدة ابن صدقه است كه آنجا دارد كه الاشياء كلها على ذلک الاّ ان تقوم به البينّه، بينّه را آنجا ذكر فرموده است آن را هم در فقه در جاى خودش بحث كرده‏ايم، على هذا الاساس اين حرف صاحب مدارك درست نمى‏شود، اين روايت من حيث السند صحيح است و اطلاقش هم تمام است صلى على من مات من اهل القبله و حساب او هم على الله.

 در بين روايت ديگرى هست، روايت ديگر روايت سومى[12] است.

 باسناد الشيخ عن سعد ابن عبد الله عن احمد ابن الحسن ابن على ابن فضال، احمد برادر على است، احمد ابن على ابن حسن فضال، عن ابى همام كه اسماعيل ابن همام است ثقه است، عن محمد ابن سعيد ابن غزوان، اين در نسخه وسايل محمد ابن سعيد عن غزوان است، اين غلط است كما اينكه سابقا هم گفتيم، محمد ابن سعيد غزوان است كه اين محمد ابن سعيد غزوان از سكونى نقل مى‏كند عن جعفر عن ابيه عن آبائه عليه السلام، قال رسول الله ص صلوا على المرجوم من امتى، رجم شده است ذانيه بود، نماز بخوانيد، و على القاتل نفسه من امتى، خودش را كشته است قاتل نفسش است، عيبى ندارد نماز بخوانيد، لا تَدَعوا احدا من امتى بلا صلاة، احدى از امت من را، که مخالفين را مى‏گيرد، كسى را بدون صلاة نگذاريد، اين روايت من حيث السند ضعيف است، چونكه محمد ابن سعيد ابن غزوان توثيق ندارد، اين من حيث السند ضعيف است.

صاحب مدارك گفت كه روايات يا از سند ضعيف است يا از دلالت، سند ضعيف است، گفتيم اين، اين است، دلالت ضعيف است، اين كدامش است دلالتش ضعيف باشد؟ چونكه آن روايتى كه اول خوانديم دلالتش قوى بود سندش را هم گفتيم درست است، در ما نحن فيه رواياتى هست، كه به آن روايات تمسك شده است، و ادعا شده است اين روايات به حد التواتر است، و اين رواياتى كه به حد تواتر است دلالت مى‏كند اين روايات بر اينكه مخالفين در تجهيز با مؤمنين على حد سواء هستند، چه جورى كه بر مؤمنين واجب است موتاى مومنين را تجهيز كند كذلک على المؤمنين واجب است به همان نحو تجهيز كردن مخالفين را، تجهيز مخالفين تجهيز در شرع اسلام آنى است كه ائمه بيان كرده‏اند، يعنى مخالف هم بميرد بايد آنجور تجهيز بشود، مگر مقام تقيه بوده باشد، ديگر مثل نماز مى‏شود، انسان بايد نماز واقعى بخواند مگر مورد تقيه بوده باشد كه به مأكول سجده كنده به فرش سجده كند، اينجور است ديگر، اين هم همين جور است، اگر در بيابان ديديد اين سنى مرده است تجهيزش واجب است بايد به مذهب حق او را تجهيز بكنيد، به همين نحو او را غسل بدهيد كه موتاى مؤمنين را، چرا؟ چونكه آنى كه تجهيز واقعى است و اعتبار شده است آنى است كه مؤمن به او تجهيز مى‏شود، اينكه مى‏گويد صلوا على اهل القبله آن صلاتى كه بر مؤمن خوانده مى‏شود و صلاة مشروع است او خوانده مى‏شود، اگر دليل خاصى قائم شد كه نه، در صلاة او بعد التكبير رابع اين را بگو، خوب رفع ید مى‏شود از ظهور، اين ظهور بود، يكى هم مقام، مقام تقيه است، در مقام تقيه، تقيه اقتضاء كرد كه آنجور غسل ندهيم، سدر و كافور نزنيم كه آن وقت اينها يك كار ديگرى بر مؤمنين مى‏كنند، مبتلا مى‏شود يا عداوتى توليد مى‏شود، تقیه تقیه مداراتی است، آن ادله تقيه يا دليل خاصى مثل اينكه در صلاة وارد است اگر قائم شد گفت بر اينكه خلاف آن صلاة را بخوان مثلا فلان جور يا ادله تقيه گفت غسل آنجورى بده فهو، مقام مقام تقيه شد يا دليل شد، و الاّ اينها نشد مقتضاى ظاهر ادله اين است كه همان غسلى را كه انسان به مؤمنين مى‏دهد همان غسل را بايد به مخالفين بدهد.

بعضى‏ها فرموده‏اند قدس الله اسرارهم در بين رواياتى هست كه آن روايات در حد تواتر است، مرادشان هم لعل تواتر اجمالى است، بايد آنجور باشد، اين روايات دلالت مى‏كند بر اينكه مخالف را بايد مثل مؤمنين تجهيز كرد، يعنى نماز خواند بر او، آيا اين روايات كما اينكه ايشان فرموده‏اند دليل مى‏شود دلالتشان تمام است، ملاحظه بفرماييد.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص420.

[2] محمد بن محمد بن نعمان مفيد، المقنعة، (کنگره جهانی هزاره شيخ مفيد (ره)، چ1، ت1413ق)، ص85.

[3] و منع المفيد و التقيّ  من الصلاة على المخالف‌؛ محمد بن مکی عاملی( شهيد اول)، الدروس الشرعية، (قم مؤسسه انتشارات اسلامی، چ2، ت1417ق)، ج1، ص111.

[4] و لا تجب الصلاة الا على المعتقدين للحق، أو من كان بحكمهم من أطفالهم، الذين بلغوا ست سنين، على ما قدّمناه؛ محمد بن منصور ابن ادريس حلی السرائر الحاوی، (قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ2، ت1410ق)، ج1،ص356.

[5] سيد محمد بن علی عاملی، مدارک الاحکام، (بيروت، مؤسسة اهل البيت، چ1، ت(ع)، 1411ق)، ج4، ص151.

[6] و لا يجوز لأحد من أهل الإيمان أن يغسل مخالفا للحق في الولاء و لا يصلي عليه إلا أن تدعوه ضرورة إلى ذلك من جهة التقية فيغسله تغسيل أهل الخلاف و لا يترك معه جريدة و إذا صلى عليه لعنه في صلاته و لم يدع له فيها؛ محمد بن محمد بن نعمان مفيد، المقنعة، (کنگره جهانی هزاره شيخ مفيد (ره)، چ1، ت1413ق)، ص85.

[7]  محمد بن الحسن طوسی، تهذيب الاحکام، ( تهران، دار الکتب الاسلامية، چ4، ت 1407ق)، ج1 ص335.

[8] هذا، و المفهوم من الأخبار المستفيضة هو كفر المخالف الغير المستضعف و نصبه و نجاسته؛ شيخ يوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ( قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1405ق)، ج5، ص177.

[9] سيد محمد بن علی عاملی، مدارک الاحکام، (بيروت، مؤسسة اهل البيت، چ1، ت(ع)، 1411ق)، ج4، ص151.

[10] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص133.

[11] سوره حجرات(49)، آيه 6.

[12] وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي هَمَّامٍ إِسْمَاعِيلَ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ غَزْوَانَ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ ع عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص صَلُّوا عَلَى الْمَرْجُومِ مِنْ أُمَّتِي- وَ عَلَى الْقَتَّالِ  نَفْسَهُ مِنْ أُمَّتِي- لَا تَدَعُوا أَحَداً مِنْ أُمَّتِي بِلَا صَلَاةٍ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص133.