«فصل في الصلاه علي الميت: يجب الصلاة على كل مسلم من غير فرق بين العادل و الفاسق و الشهيد و غيرهم حتىالمرتكب للكبائر بل و لو قتل نفسه عمدا و لا يجوز على الكافر بأقسامه حتى المرتد فطريا أو مليا مات بلا توبة و لا تجب على أطفال المسلمين إلا إذا بلغوا ست سنين نعم تستحب على من كان عمره أقل من ست سنين و إن كان مات حين تولده بشرط أن يتولد حيا و إن تولد ميتا فلا تستحب أيضا و يلحق بالمسلم في وجوب الصلاة عليه من وجد ميتا في بلاد المسلمين و كذا لقيط دار الإسلام بل دار الكفر إذا وجد فيها مسلم يحتمل كونه منه».[1]
على علیه السلام لجهة من الجهات نماز نخواند، ولكن ديگران خواندند، يا على علیه السلام به ديگرى فرمود بر اين كه تو نماز بخوان، من حالش را ندارم، مثلاً مىگويم، نمىگويم اينجور بوده است كه افتراء على الامام بشود، در ما نحن فيه روى اين اساس اين است كه لم يصلّى عليهما على علیه السلام بر اينها نماز نخواند، خب كسى ديگر خوانده است، اين دلالت نمىكند كه بر شهيد لازم نيست نماز خواندن تا حمل بر استحباب بكنيم، اين مطلقاتى كه دارند صلّ على من مات من اهل القبله شهيد هم ميّت است، منتهى به شهادت است، ميّت شاملش مىشود، ميّت مقابل الحى است، نگوييد كه صلّ على من مات من الاهل القبله شهيد را نمىگيرد، غير شهيد را مىگيرد، اين مقتول است، نه ميّت مقابل حى است شهيد را هم مىگيرد، بدان جهت موت يا به واسطه قتل مىشود يا به واسطه غير قتل مىشود، به واسطه مرض مىشود، همهاش را مىگيرد، صلّوا على من مات من اهل القبله كه مقتضايش اين است كه بر شهيد هم بايد نماز خواند، و به اين روايت نمىشود از اطلاق او رفع ید كرد، جواب گفتم به يك اشكالى كه صلّى نبى صلی الله علیه وآله على حمزه علیه السلام اشكال نكنيد كه آن فعل رسول الله بود، فعل دلالت بر وجوب نمىكند، بلكه مشروع بود خواند اين اشكال را نكنيد، چون كه خود صلّوا على من مات من اهل القبله مقتضاى وجوب صلاة است، ما به او تمسّك مىكنيم، آنى كه مقتضايش اين است كه صلاة واجب است، به اين روايت رفع ید نمىشود كرد، چرا؟ چون كه من حيث السّند ضعيف است، و ثانياً گفتهاند كه دلالت ندارد بر اين كه على علیه السلام نخواند ديگران هم نخواندند كما اين كه صاحب وسائل اين را هم دارد.
اين احتمال به نظر ما درست نيست، چرا؟ چون كه در صدرش دارد كه انّ عليّاً علیه السلام لم يغسّل عمّار ابن ياسر و لا هاشم ابن المرقال و دفنهما فى ثيابهما، على دفن كرد، معلوم مىشود كه در سيطره و فرمان على علیه السلام بود، دفنهمان فى ثيابهما نه اين كه خود على علیه السلام بالمباشره دفن كرد، يعنى امر كرد كه در لباسهايشان دفن كنيد، اين دفن بالتّسبيب است، وقتى كه اينجور شد نه اين كه على علیه السلام با دست خودش اينها را دفن كرد بالمباشره، يعنى كسى ديگر نبود، دو نفرى نبودند، قاعدتاً هم همين جور مىشود ديگر، جماعت مىشوند، اين و لم يصلّى عليهما يعنى نگذاشت نماز بخوانند، اين ظاهرش اين است كه خودش نخواند يعنى نگذاشت بخوانند، اين ظاهر اين روايت اين است.
ولكن به نظر قاصر و فاتر من اگر كسى قبول بكند اين روايت من حيث السّند كه ضعيف است من حيث الدّلاله هم ضعيف است، چون كه صلاة على الميت يك صلاة قبل الدّفن است، قبل الدّفن گفتيم واجب است صلّوا على من مات من اهل القبلة، و يك صلاة بعد الدّفن است، صلاة بعد الدّفن هم دو تا معنا دارد كه انشاء الله خواهيم گفت، يكى همان صلاة متعارف است بعد الدّفن، يكى هم صلاة به معنا الدّعا است، ميّت را وقتى كه دفن كردند در روايت هم دارد، روايتش هم معتبر است خواهد آمد، الصّلاة بعد الدّفن دعاءٌ، الصّلاة على الميّت بعد الدّفن دعاءٌ، اين اینجور است كه انّ عليّاً علیه السلام لم يغسّل عمّار ابن ياسر و لا هاشم بن عتبة المرقال و دفنهما فى ثيابهما، دفنهما و لم يصلّى عليهما، اين صلاة بعد الدّفن شايد بشود، نمىگوييم ظهور دارد، شايد ظهور بر صلاة بعد الدّفن بشود كه صلاة بعد الدّفن را نخواند على علیه السلام به اينها، خب عيبى ندارد، نخواند كه نخواند، چون كه مشروعيّتش محلّ اشكال است، خواهد آمد آن كسى كه نماز نخواندهاند قبلاً او را بعد الدّفن مىخوانند، و امّا آنى كه قبلاً خوانده شده است تكرار بعد الدّفن مشروعيّتش محلّ اشكال است، خواهد آمد مسألهاش، اين دفنهما و لم يصلّ عليهما يعنى بعد الدّفن لم يصلّ عليهما، بدان جهت اين روايت دلالتى و معارضهاى با ما تقدّم ندارد و الله سبحانه هو العالم.