درس هزار و سیزدهم

صلاة ميت

مسأله 19: « إذا كبر قبل الإمام في التكبير الأول له أن ينفرد و له أن يقطع و يجدده مع الإمام‌و إذا كبر قبله فيما عدا الأول له أن ينوي الانفراد و أن يصبر حتى يكبر الإمام فيقرأ معه الدعاء لكن الأحوط إعادة التكبير بعد ما كبر الإمام لأنه لا يبعد اشتراط تأخر المأموم عن الإمام في كل تكبيرة أو مقارنته معه و بطلان الجماعة مع التقدم و إن لم تبطل الصلاة‌«.[1]

نحوه ی عدول مأموم از جماعت به فرادی در نماز ميت

كلام در اين مسأله بود كه مأمومى قبل الامام براى صلاة ميت تكبيرة الاحرام گفت، و هنوز امام داخل نشده است به صلاة اين تكبيرة الاحرام را گفت، اين صلاتش صلاة فرادا مى‏شود، صلاة على الميتش، چون اگر بخواهد براى ميت صلاة جماعت بخواند، او را قطع مى‏كند، چون كه قطع صلاة ميت محذورى ندارد، مثل صلاة فريضه يوميه نيست، قطع مى‏كند، و احوط اين است كه چيزى را كه با او شرط صلاة على الميت فوت مى‏شود با او قطع كند، مثل اين كه فرض كنيد مشی علی خلاف القبله بكند، در ما نحن فيه صلاة على الميت قطع كرد آن صلاة را، بعد دوباره صلاة ميت را جماعةً شروع كند، و امّا در صورتى كه نمى‏خواهد اصلاً جماعةً اتيان كند، مى‏گويد خب امام آمد، مى‏خواند ديگر با جماعت، من بروم پى كارم، آنجا نه چيزى ندارد، برود پى كارش، چون كه اتمامش وجوبى ندارد كما ذكرنا، بخواهد دوباره جماعةً با همان امام بخواند، قطع مى‏كند به قاطع و ثمّ داخل مى‏شود در آن صلاة، و امّا نه در تكبيره اولى با امام تكبيره گفت و صلاة ميت را جماعةً داخل شد به او، ولكن در تكبيرات بعد همين جور است، چه جور بعضى از مأمومين قبل از امام ركوع مى‏كنند عجله دارند، اين هم قبل از امام تكبيره ثانيه را گفت، يا قبل از امام تكبيره ثالثه را گفت، اينجا اينجور فرموده است صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف كه صبر مى‏كند، اول اينجور مى‏فرمايد مى‏تواند فرادا بخواند اگر شرائط فرادا موجود است، و مى‏تواند بر اين كه صبر كند، امام وقتى كه تكبيره ثانيه را گفت، اين دعاى تكبيره ثانيه را شروع مى‏كند به خواندن، چون كه تكبيرش را گفته است قبل الامام، كما اينكه بعضى علماء در صلاة فريضه هم گفته‏اند كه اگر قبل از امام به ركوع رفت صبر مى‏كند تا امام داخل ركوع بشود ذكر را بگويد، موقعى كه پا مى‏شود پا شود، بعضى‏ها آنجا هم گفته‏اند، در ما نحن فيه هم صبر مى‏كند امام وقتى كه تكبيره ثانيه را گفت دعا را مى‏خواند در ما نحن فيه تمام مى‏شود.

بعد مى‏گويد ممكن است گفته بشود كه اين بلكه احتياط اين است، احتياط اين است كه تكبيره را اعاده كند، آن تكبيره‏اى كه قبلاً گفته بود او را هيچ حساب كند، تكبيره ثانيه را وقتى كه امام گفت اين هم بگويد، چرا؟ چون كه محتمل است بر اين كه در صلاة ميّت تبعيّت در تكبيرات شرط بوده باشد، كه اگر تكبيرات را چه جور تكبير اولى را قبل از امام مى‏گويد جماعت محقق نمى‏شود، تكبير ثانى، ثالث، رابع و خامس هم همين جور است، قبل از امام بگويد جماعت محقق نمى‏شود، بدان جهت اگر بخواهد دوباره اين تكبير را بگويد به قصد تكبيره ثانيه اين مى‏شود احوط.

عرض مى‏كنم بر اينكه اين كه دوباره مى‏تواند اين را اول بگويم صاف بشود، وقتى كه تكبيره ثانيه را قبل الامام گفت اين شخص بخواهد به قصد اعم از فردا و صلاة الجماعة يا به قصد رجاء صلاة الجماعة صلاة جماعت را تمام بكند با امام اين اشكال ندارد، چون كه احتمال مى‏دهد كه جلوتر گفته مضر نباشد، اين معنا را بعد از اين كه تكبيره ثانيه را جلوتر از امام گفت مى‏گويد امام تكبيره ثانيه را كه گفت من با او دعا را مى‏خوانم، به قصد اعم از اين كه صلاتم فرادا بشود يا جماعت بشود آن وقتى كه شرائط فرادا موجود است، اين هم در جلوى ميت ايستاده است رو به قبله، و امّا آنجايى كه شرائط فرادا موجود نيست مثل اين كه كنار ايستاده است، جنازه اینجا است، او كنار ايستاده بود، به قصد رجاء جماعت كه شايد اين نماز جماعت صحيح بشود، تمام بكند، اشكالى ندارد، اين مسلّم است، اينجاى كلام نيست.

انّما الكلام اين است كه صلاة جماعت را به قصد جزمى جماعةً تمام كند، در اين صورت صاحب عروه فرمود بر اين كه صبر كند وقتى كه امام دعا را گفت به قصد جزمى مى‏تواند.

بعد اشكال كرد، گفت بر اين كه ممكن است گفته بشود تبعيّت در تمام تكبيرات شرط است، يعنى لازم است در انعقاد جماعت، اين كه قبلاً تكبيره را گفت در اين صورت صلاة جماعتش رفت، بدان جهت مى‏گويد كه تكبيره را دوباره اعاده بكند بعد آن وقت اين دعا را بخواند، كانّ آن تكبيره قبلى هيچ مى‏شود.

اين كه تكبيره قبلى هيچ مى‏شود اين دو تا وجه مى‏شود گفت، يكى اين كه ديروز اشاره كردم، اين را بگوييم كه اين تكبيره ديگر از ركوع و سجود در صلاة فريضه بالاتر نيست، كسى در صلاة جماعت در صلاة فريضه قبل از اينكه امام از ركوع بردارد سرش را اين برداشت، بعد دوباره مى‏تواند برود يا بايد برود على الاختلاف، اين دوباره كه مى‏شود دو تا ركوع مى‏شود، اين اعاده ركوع كه دوباره ركوع ثانى مى‏كند اين تكبيره ثانيه ديگر بالاتر از آن ركوع ثانى نمى‏تواند بشود.

اگر اين بوده باشد، اين حرف درست نيست، مناقشه دارد، چرا؟ چون كه اولاً آن در جايى است كه رفع سهوى بوده باشد، و در ما نحن فيه كلام اعم است، اعم از اين كه تكبيره ثانيه را عمداً قبلاً گفته است يا سهواً گفته است، آنجا هم اگر در صلاة جماعت عمداً از ركوع سربردارد قبل الامام، آنجا هم همين جور است، دوباره نمى‏تواند برود، آن در مورد سهو است، در مورد اشتباه است، در ما نحن فيه كلام اعم است اگر او بوده باشد.

و ثانياً چه ربطى دارد تكبير از ركوع بالاتر نمى‏شود؟ چه جورى كه آنجا قبل از امام نمى‏تواند ركوع بكند، قبل از امام اگر ركوع كرد صلاة جماعتش باطل مى‏شود، اينجا قبل از امام تكبيره گفته است، اين سربرداشتن نيست، اين تكبيره را اتيان كردن است، مثل اينكه آنجا قبل الامام ركوع بكند، آنجا سهوش هم عيبى ندارد قبل از امام اگر ركوع بكند، آن مورد نص است، مورد نص است يعنى از نص استفاده مى‏شود، خصوصش مورد نص نيست، ولكن در ما نحن فيه نمى‏شود اينجا را با آنجا يكسان قرار داد.

 وجه ثانى گفته‏اند كه هر دو صورت را مى‏گيرد اعاده تكبيره، وجه ثانى روايت على ابن جعفر است، عن اخيه موسى ابن جعفر سلام الله عليه، اين روايت در باب [2]16 از ابواب صلاة الجنازه، يك روايت هم بيشتر نيست:

روايت علی بن جعفرع

 حميرى قدس الله سرّه در قرب الاسناد نقل كرده است عبد الله ابن جعفر الحميرى فى قرب الاسناد عن عبد الله ابن الحسن عن جدّه على ابن جعفر اين عبد الله ابن الحسن جدّش همان على ابن جعفر است كه برادر امام موسى ابن جعفر است، عن على ابن جعفر عن اخيه موسى ابن جعفر علیه السلام، قال سألته عن الرّجل يصلّى، مردى نماز مى‏خواند، له ان يكبّر قبل الامام؟ مى‏تواند اين قبل از امام تكبير بگويد؟ قال لا، لا يكبّر، قبل از امام تكبير گفته نمى‏شود، الاّ مع الامام، بايد با امام تكبير بگويد، يعنى قبلاً نمى‏تواند بگويد، فان كبّر آمد تكبيرة الاحرام را گفت، يا تكبير را گفت، و ان كبّر قبله اعاد التّكبير، تكبير را اعاده مى‏كند، گفته‏اند در ما نحن فيه اينجا دارد در روايت سألته عن الرّجل يصلّى، يصلّى ظهورش اين است كه صلاة ظهر مى‏خواند آن صلوات ديگر را مى‏خواند ذات الرّكوع و السّجود، این به صلاة ميت مربوط نيست اين، ولی اين روايت را در قرب الاسناد در باب صلاة على الميت نقل كرده است حميرى قدس الله سرّه، نه در باب صلوات ذات الرّكوع و السّجود، و بما اين كه در باب صلاة بر ميّت نقل كرده است گفته شده است اين قرينه است، چون كه ابتداءا که قرينه ندارد كه اين صلاة عن الرّجل يصلّى مربوط به ميّت است، اینکه حميرى با اين جلالتش اين را در صلاة ميت نقل كرده است عن الرّجل يصلّى له ان يكبّر قبل الامام اين را در باب صلاة بر جنازه نقل كرده است این بلاوجه نمى‏تواند بشود، بايد يك وجهى داشته باشد، با اینکه صلاة هم منصرف به صلاة ذات الرّكوع و السّجود است، صلاة که گفتند او به ذهن مى‏آيد، بدان جهت اگر صلاة را بخواهيد مراد صلاة ميت باشد احتياج به قيد دارد، عن الرّجل يصلّى عن الميت، بايد قيد داشته باشد، مثل ماء است كه مطلق بگويى از مضاف منصرف است، اگر بخواهى مضاف اراده كنى بايد ماء الملح بگويى، ماء الرّمان بگويى، ماء الورد بگوئی و هكذا و هكذا، صلاة ميت هم همين جور است، صلاة مطلق بگويى منصرف به آن صلاة ذات الرّكوع و السّجود است، لا صلاة الاّ الى القبله، لا صلاة الاّ بطهورٍ، اين منصرف است به همان صلاة ذات الرّكوع و السّجود، بدان جهت كسى به آن روايات تمسّك نكرده است كه در صلاة ميّت طهارت شرط است يا قبله شرط است، به آنها اصلاً تمسّك نشده است، چون كه آنها منصرف است، پس حميرى که با اين جلالتش اين روايت را به باب صلاة الجنازه آورده است بايد يك وجهى داشته باشد، مى‏گويند وجهش اين است كه على ابن جعفر خودش كه سائل از امام است، خود على ابن جعفر در كتابش اين روايت را در باب صلاة الجنازه نقل كرده بود، چون كه در باب صلاة الجنازه بود خب خود آن مؤلّف كه خودش از امام پرسيده است معلوم مى‏شود مرادش صلاة على الميت بوده است، صلاة على الجنازه بوده است، چون كه خود على ابن جعفر از امام سؤال مى‏كند از برادرش، اين كه در باب صلاة جنازه نقل كرده است معلوم مى‏شود كه سؤالش آنجا بود.

يك كلمه‏اى هم بگويم، اين على ابن جعفر نگوييد كه كتاب نداشت يعنى مبوّب نبود، فرق است ما بين اصل و ما بين كتاب، كتاب اين است كه مبوّب بشود، يعنى رواياتش باب باب بشود، مثل من لا يحضر الفقيه صدوق، به این كتاب مى‏گويند، و امّا در جايى كه احاديث مخلوط بشود طهارتش به صلاتش، طهارتش به دياتش، همان جور روايت‏ها را كه از امام اخذ كرده يكسره نقل كرده است، اين را اصل مى‏گويند، كتاب نيست، كتاب مبوّب مى‏شود. بدان جهت در ما نحن فيه گفته شده است كه على ابن جعفر مسائل داشت، مسائلی داشت كه از برادرش سؤال كرده بود، آنها را نقل كرده است، آن مسائل كتاب نبود كه آنجا در باب صلاة الجنازه نقل كند، نه، اين على ابن جعفر رواياتش مبوّب بود و غير مبوّب بود، نجاشى قدس الله نفسه الشّريف مى‏گويد همان رواياتى كه غیر مبوّب بود همانها مبوب بود، غیر مبوش را به اين طريق نقل كرده است مبوّبش را به اين طريق ديگر نقل كرده است، يعنى اين صاحب كتاب بود، ولو شيخ مى‏گويد كه كتابش كتاب مناسك بود، الاّ انّه نجاشى مى‏گويد كتاب الحلال و الحرام بود رواياتش و مبوّب بود، بدان جهت روى اين اساس بما اين كه اين كتاب داشت و رواياتش مبوّب بود، خودش در باب صلاة الجنازه نقل كرده بود اين روايت را، وقتى كه در باب صلاة الجنازه نقل كرده بود، اين حميرى هم آورده است آنجا، روى اين اساس اين در ما نحن فيه دليل مى‏شود كه رجلٌ كبّر در صلاة الجنازه قبل الامام، امام علیه السلام مى‏فرمايد بر اينكه اعاد التّكبير، تكبير را اعاده مى‏كند.

ملاحظه بر سند روايت

مى‏گوييم كه اين حرف درست نيست، اولاً اين روايت من حيث السّند ضعيف است، عبد الله ابن حسن است، عبد الله ابن حسن مهمل است در كتب رجال، آنهايى هم كه متعرّض شده اند گفته‏اند همان آقا زاده است كه جدّ او على ابن جعفر است، امّا توثيقى چيزى درباره‏اش بوده باشد نه همين جور چيزى ذكر نشده است برايش، روى اين حساب اين روايت من حيث السّند ضعيف است، قرب الاسناد هم از عبد الله ابن حسن نقل مى‏كند، اين رواياتى كه حميرى قدس الله نفسه الشّريف از عبد الله ابن حسن نقل كرده است و روايات كمى هم نيست، اين روايت اين مناقشه را دارد، البته از غيرش هم نقل كرده است، ولكن روايات كثيره‏اى از عبد الله ابن حسن نقل كرده است كه اين مناقشه را دارد.

و ثانياً قرب الاسناد روايتش در باب صلاة الجنازه چه دليل مى‏شود كه آن على ابن جعفر هم در باب صلاة الجنازه نقل كرده بود، اولاً اینکه صلاة الجنازه بابى داشت در كتاب على ابن جعفر خودش محل اشكال است، چون كه شيخ مى‏گويد له كتاب فی المناسک یعنی مناسك الحج و مسائل، شيخ طوسى اين جور مى‏گويد در رجالش، اين كه در تمام رواياتش مبوّب بود و اين از آن كتاب نقل كرده است، اين اولاً معلوم نيست، و ثانياً بر اينكه حميرى كه امام نيست، معصوم نيست، اشتباه كرده است، يك روايت را ديده است در باب صلاة ميّت، گفته است اين يكبّر است، تكبيره است، اين با صلاة جنازه مناسبت دارد، چون كه در صلاة جنازه است كه تكبيرات است و تكبيرات بايد گفته بشود، ولكن در آن صلاة های دیگر يك تكبير بيشتر نيست، بدان جهت اين را در اين باب ذكر كرده است، يا همين جور يادش رفته بود روايت را در آنجا ذكر كند در اينجا ذكر كرده است، اين فعلش دليل نمى‏شود، روى اين اساس اين درست نيست.

و اگر درست بوده باشد ديگر اختصاص به تكبيره ثانيه و ثالثه ندارد، بلکه تكبيره اولى هم همين جور است، اگر تكبيره اولى را گفته است او را اعاده مى‏كند، ديگر تفصيلى ما بين تكبيره ثانيه قبل الامام گفته است يا تكبيره اولى را گفته است، ديگر تفصيل نمى‏شود داد، چون كه روايت اين است كه سألته عن الرّجل يصلّى له ان يكبرّ قبل الامام؟ قال لا، لا يكبّر الاّ مع الامام فان كبّر قبله اعاد التّكبير، آن تكبير را اعاده مى‏كند، يعنى آن تكبير را هيچ حساب مى‏كند، اين معنايش عبارت از اين مى‏شود، چه تكبيره اولى باشد چه تكبيره ثانيه و ثالثه باشد، گذشتيم از اين مسأله.

کيفيت نماز ميت خواندن شخصی که در اثناء خواندن نماز امام به او اقتدا می کند

مسأله 20: « إذا حضر الشخص في أثناء صلاة الإمام له أن يدخل في الجماعة‌فيكبر بعد تكبير الإمام الثاني أو الثالث مثلا و يجعله أول صلاته و أول تكبيراته فيأتي بعده بالشهادتين و هكذا على الترتيب بعد كل تكبير من الإمام يكبر و يأتي بوظيفته من الدعاء و إذا فرغ الإمام يأتي بالبقية فرادى و إن كان مخففا و إن لم يمهلوه أتى ببقية التكبيرات ولاء من غير دعاء و يجوز إتمامها خلف الجنازة إن أمكن الاستقبال و سائر الشرائط‌».[3]

 مسأله ديگرى را صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف ذكر مى‏كند كه مسأله محلّ ابتلاء است خصوصياتش، مى‏گويد بر اين كه كسى به نماز جماعت ميّت رسيد ولكن در وسط رسيد در اثناء رسيد، مى‏دانيد در صلاة يوميه انسان در اثناء صلاة جماعت يوميه برسد ملاک درك ركعت ملاكش درك ركوع است كه ركوع آن ركعت را با امام درك كند، اين يك چيز مسلّم است روايات دارد، همين كه مأموم رسيد ديد كه در ركعت هنوز امام ايستاده است ركوع نكرده است داخل نشود موقع ركوع كردن هم داخل بشود آن وقت داخل بشود عيبى ندارد، نشود وقتى كه امام ركوع كرد داخل بشود آن ركعت را درك كرده است، بلكه اين كه وارد بشود با امام ركوع بكند اين در آن ركعتى كه مأموم وظيفه‏اش قرائت خواندن است قبلاً نمى‏تواند، امام قرائت نمى‏خواند، چون كه امام در ركعت سوم بود، ركوع سوم را مى‏خواهد بخواند، مأموم اگر در اثناء داخل بشود بايد قرائت بخواند، چون كه در ركعت سوم امام از مأموم چيزى را متحمّل نيست، بدان جهت اگر ديد حمد فرصت نيست بخواند تا امام ركوع بكند صبر مى‏كند تا امام داخل ركوع بشود بعد اقتدا مى‏كند، ملاك درك ركعت من ادرك الامام و هو راكع فقد ادرك الرّكعه، در روايات باب صلاة فريضه است، كلام ما اين است كه در ما نحن فيه درك صلاة على الميّت به چه مى‏شود؟ درك صلاة ميت هم به اين مى‏شود كه تكبيره امام را درك كند، اگر آمد تكبيره امام را كه درك كرد اين دخولش در صلاة جماعت صحيح مى‏شود، منتهى وظيفه امام در آن تكبيره‏اى كه با امام گفته است، وظيفه امام دعاى تكبيره سوم است، اين همان دعاى تكبيره اولى را مى‏خواند كه شهادت بر وحدانيّت و رسالت أو غير ذلک که سیأتی انشاء الله در اسبوع آتى تكلّم در او، آن وظيفه اين است كه تكبيره اولى را اتيان مى‏كند.

اين خودش قبلاً وقتى كه امام قبلاً داخل شده است و صلاة را شروع كرده است قبلاً هم تمام مى‏كند صلاة را، ولكن مأموم مى‏ماند، خب نوعاً همين جور است، ممكن است مأمومى باشد كه زود بخواند و تمام كند قبل از امام، ولكن اگر بخواهد فرادا نشود و همه‏اش را با امام بخواند، قهراً امام جلوتر فارغ مى‏شود از صلاة ميت از مأموم، اين بعد مأموم چه كار كند؟ صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف مى‏گويد كه اين تمام مى‏كند، امام تمام شد رفت، ولكن اين بقيه‏اش را خودش مى‏خواند، بقيه‏اش تكبيره سوم را مى‏گويد، دعايش را مى‏خواند، رابع را مى‏گويد، دعايش را مى‏خواند، اين در صورتى كه مهلت بدهند ميّت در جلويش بماند تا اين پنج تكبيره را تمام بكند، اما اگر نه امام كه تمام كرد برمى دارند اين را، ميّتى نمى‏ماند، در اين صورت مى‏گويد كه يكبّر باقى را متتابعا، همان سه تا تكبير الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر ببريد هر جا مى‏بريد، اين دعا خواندن در صورتى است كه مهلت بوده باشد كه دعا را با شرائط صلاة فرادا بخواند، چون كه بقيه‏اش فرادا است، و اگر نه ميّت را برمى‏دارند نمى‏شود اين ولو رفته است جلو، حايل ندارد ولی ميت را برمى‏دارند، یکبر متتابعاً.

 آن وقت كلام اين است كه در آخر اين جور دارد صاحب عروه، اگر اين ميّت را برداشتند اين مى‏تواند راه كه مى‏رود با شرائط صلاة فرادا بر ميت نماز را تمام كند، مثلاً ميّت را كه مى‏برند بر آن طرف مشرق قبله هم اين طرف است، اين مى‏ايستد در آن طرفى كه مستقبل الى القبله است، اين هم رو به ميت همين جور مى‏رود، نمازش را تمام مى‏كند، اگر اين ممكن بوده باشد اين جور مى‏تواند با ادعيه تمام بكند، يعنى تمام مى‏تواند بكند، مى‏تواند هم بلا دعاء متتابعا باشد، مدرك اين حكم روايات است، از اين روايات يك دسته‏شان ظهور در اين دارد كه ميّت را وقتى كه نماز امام تمام شد، مأموم صلاة را متتابعاً تمام مى‏كند، يعنى همان تكبيرها را مى‏گويد، ديگر آن دعاها و اينها را ول مى‏كند.

صحيحه حلبی

 دلالت مى‏كند بر اين معنا صحيحه حلبى در باب 17 [4]از ابواب صلاة الجنازه:

 «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: إِذَا أَدْرَكَ الرَّجُلُ التَّكْبِيرَةَ وَ التَّكْبِيرَتَيْنِ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَى الْمَيِّتِ» ، اگر مردى یک تکبیره یا دو تكبيره را از صلاة ميّت درك كند نماز جماعت مى‏شود ديگر، «فَلْيَقْضِ مَا بَقِيَ مُتَتَابِعاً»، آنى كه مانده است او را متتابعاً اتيان كند، يعنى تكبير را متتابعاً اتيان كند پشت سر هم، آن سه تكبير هم كه باقى مانده است متتابعاً اتيان كند، وليقض يعنى اتيان بكند، قضا در اين روايات به معناى لغوى است، به معناى اتيان است، يقضى قضا اتيان مى‏كند ما بقى را متتابعاً، اين يك روايت است.

صحيحه عيص بن قاسم

بعضى از روايات مطلق است، يعنى قيد متتابعاً را ندارد، مثل چه چيز؟ مثل روايتى كه آن صحيحه كه عيص ابن القاسم مى‏گویند، روايت سومى است در اين باب:

 «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُدْرِكُ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَى الْمَيِّتِ تَكْبِيرَةً قَالَ يُتِمُّ مَا بَقِيَ»،[5] ما بقى را تمام مى‏كند، يعنى ما بقى تكبيرات را با آن امورى كه در آنها معتبر است تمام مى‏كند، اينجور است ظهورش، يا ظاهرش عبارت از اين است كه يتمّ ما بقى يعنى خود تكبيرات را تمام مى‏كند، ظاهرش اين است كه يتمّ ما بقى من التّكبيرات به همان نحوى كه آن يكى را اتيان كرد، آن يكى را كه به آن نحوى كه اتيان كرد ما بقى را هم به همان نحو تمام مى‏كند كه مى‏گوييم ظاهرش اين است كه تكبيرات را با ادعيه مى‏خواند نه متتابعاً.

 و هكذا نظير اين است بعضى روايات ديگر كه مضمومنش اين است.

ما بين اين دو تا روايت اين را جمع كرده‏اند، گفته‏اند بر اين كه اگر مهلت نشد متتابعاً، اگر مهلت شد هنوز ميّت را برنمى‏دارند، نه تمام مى‏كند، اين به چه قرينه؟ قرينه‏اش مناسبت مقام است، چون كه ميّت را وقتى كه برداشتند شرائط صلاة منفرد مى‏رود، اين سه تكبير را زود بگيرد و متتابعاً تمام كند قبل از برداشتن، و امّا هنوز ميت سر جايش است چرا متتابعاً تكبير بگويد، صلاة را مى‏تواند تمام بكند، مناسبة المقام اقتضا مى‏كند اين تفسير را، در بين يك صحيحه على ابن جعفر هم هست كه آن صحيحه على ابن جعفر ملاحظه كنيد ببينيد چه چيز است، در روايت آخرى است، روايت 7 [6]است در اين باب.

صحيحه علی بن جعفرع

 على ابن جعفر فى كتابه، رواياتى را كه صاحب وسائل از كتاب على ابن جعفر نقل مى‏كند، روايت صحيح حساب مى‏شود، چون كه از شيخ نقل مى‏كند صاحب وسائل، سند شيخ هم به كتاب على ابن جعفر صحيح است، عن موسى ابن جعفر علیه السلام قال سألته عن الرّجل يدرك تكبيرةً او تكبيرتين على ميّتٍ كيف يصنع؟ چه كار بكند، قال يتمّ ما بقى من التكبيرةٍ، ما بقى من التّكبيرةٍ را تمام مى‏كند، ظاهرش اين است كه به همان نحوى كه اولى را خواند ما بقى را هم همين جور تمام مى‏كند، و يبادر رفعه، مبادرت مى‏كند بر رفع جنازه و یخفف تخفيف مى‏كند، یخفف يعنى اين تكبيره‏اى را كه دعا مفصّل مى‏خواند با امام نه، تخفيف بدهد، چون كه تكبير كه خودش قابل تخفيف نيست، تكبير، تكبير است ديگر، قابل تخفيف دعا است، چون كه قابل تخفيف دعا است، اين كه يخفّف به لحاظ خود آن مخفف است نه به لحاظ تكبيره است، تكبيره اسنادش مجازى مى‏شود يخفف تكبيره، اين كه مى‏گويد يخفف آن معناى حقيقى‏اش اين است كه آنى كه قابل تخفيف است او را كوتاه بكند كه آن دعا است.

 بدان جهت در ما نحن فيه اين قرينه مى‏شود كه آن متتابعاً تكبير را گفتن على الاطلاق نيست، اين به واسطه اين است كه مبادرت بشود و ميّت برداشته بشود، و الا اگر ميّت را برنمى‏دارند يا زود بخواند دعا را محذورى ندارد و مطلوب است، آن متتابعاً در صورتى است كه اختيار در دست مصلّى نباشد، همين كه نماز امام تمام شد جنازه هم برداشته شد، متتابعاً او مى‏شود، قرينه بر اين تفسیر مناسبة المقام است، مقام مناسبت دارد با اين كه متتابعاً آن جور بشود، اين هم اينجور بشود.

آن وقت بر اين كه در روايات ديگر هست ميت را بردند اين هم برود، ولكن اين دو تا روايت است، روايت جابر است و هكذا روايتى كه هست روايت ديگر روايت مرسله است، مرسله محمد ابن اسلم است، اينها قابل استناد نيست و خودش هم آن روايات اين است كه بعد بخواند، ولو شرائط را نداشته باشد، اين به قبله مى‏رود، ميّت هم به قبله مى‏رود، آن وقت با ميّت هم نايستاده است بخواند همين جور، آن رواياتى كه صاحب عروه فرموده است در آخر روايات، او علاوه بر اين كه ضعيف است نمى‏شود به آنها عمل كرد، رجاءاً عيبى ندارد، ولكن نمى‏شود اين را گفت مستحب است و فتوا داد به اين معنا.

پس آنهايى كه فرموده‏اند متتابعاً على الاطلاق است، چه هنوز برنداشته‏اند مى‏توانند صلاة را بر ميّت تمام بكنند اينجا هم نه، خواندن ديگر مشروع نيست، متتابعاً سه تكبير بگويد بلند بشود، اين فرمايش قابل مساعدت نيست، ما نمى‏توانيم، مناسبت حكم و موضوع اقتضاء مى‏كند كه متتابعاً غير تخفيف است، تخفيف نه اين است كه متتابعاً بگويد، تخفيف يعنى سبك بكند، سبك بكند يعنى آن دعايى كه مى‏كند دعاى الهمّ اغفر له تمام بكند مطلب را، اين معنايش اين است، وقتى كه اينجور شد ميّت را خيلى نگذارند، زود بردارند تجلیل ميت است، روى اين حساب است، نه اين كه سه تا تكبير متوالياً على كلّ حال گفته بشود.

در مقام نكته‏اى باقى مانده است، به آن نكته لازم است ملتفت بشويد، و آن نكته اين است كه ميّت وقتى كه نماز به او مى‏خواندند و اين شخص به صف جماعت رسيد به نماز كننده‏ها رسيد، ديد امام دعا مى‏خواند، آيا مى‏تواند اين تكبير بگويد تكبيرى را كه امام قبلاً گفته است، الان مشغول دعايش است، آيا مأموم مى‏تواند موقعى كه امام مشغول دعا است تكبير را بگويد و تكبير را كه گفت شروع كند به آن دعاى اول كه بعد التّكبيرة الاولى است، او را بخواند، امام وقتى كه تكبيره بعدى را مى‏گويد، اين تكبيره بگويد كه تكبيره ثانيه اين بشود و تكبيره مثلا رابعه يا خامسه امام، آيا مأموم مى‏تواند در حالى كه امام دعا مى‏خواند، تكبيرش را گفته است و اين موقع گفتن حاضر نبود، رسيد تكبير گفته شده بود، مى‏تواند بعد التّكبير داخل بشود و دعاى او را بخواند كه دعاى او را خواندن با اين درك تكبيره مى‏شود، آن تكبيره‏اى را كه امام گفته است او را درك كرده است، به نحوى كه تكبيره بعدى تكبيره دوّمش بشود، دعاى دوّمى را بايد بخواند، يا اين كه نه اين مثل رسيدن به آن ركعت سومى نيست كه مكلّف وقتى كه ديد مهلت دارد كه حمدش را بخواند اقلّاً حمد يا سوره هر دو تا را يا حمد را مى‏تواند داخل بشود به صلاة حمد را بخواند و با امام ركوع كند، اين جور است ديگر، اينجا هم همين جور است، وقتى كه اين يك تكبير بگويد الان، دعا را بخواند با امام تكبيره ثانيه‏اش را بگويد، درك كرده است تكبيره اولى، يا اين كه نمى‏شود بايد صبر كند، امام تكبيره كه مى‏گويد اين آن وقت تكبيره بگويد، بعد آن تكبيره اولايش حساب مى‏شود، آن تكبيره‏اى را كه امام گفته بود و اين نبود به دعايش رسيد آن درك تكبيره بر مأموم نمى‏شود، آن وقت او را بايد تمام كند و بعد به تكبيره بعدى داخل بشود.

جماعتى فرموده‏اند كه نه آن قسم اولى درك تكبيره است، چون كه امام تكبيره گفته است آنجا حاضر بودن شرط نيست، اين هم رسيد همان تكبيره را كه امام گفته بود گفت، منتهى دعايش را شروع كرد، دعاى اين با دعاى امام مختلف است، اين عيبى ندارد، اين تكبيره را قبل از امام نمى‏شود گفت، اما تكبيره را بعد از امام گفتن كه اشكالى ندارد، چون كه بعد از امام گفتن تكبيره را اشكال ندارد اين درك تكبيره كرده است، دعايش را هم كه خوانده است اين تكبيره اولى را، تكبيره بعدى كه امام مى‏گويد اين هم مى‏گويد اين تكبيره دومى مى‏شود، ادّعاى تسالم و اجماع هم در بعضى كلمات شده است.

 بعضى‏ها به اين قول كه قول صحيح هم همين است، وجهش را خواهيم گفت، برای اين قول تمسّك كرده‏اند به اين صحيحه عيص ابن القاسم، كه مقتضاى صحيحه عيص ابن القاسم اين است كه در اثنى دعا وارد شدن درك تكبير است، چرا؟ چون كه در صحيحه عیص ابن قاسم كه روايت سومى بود، سألت ابا عبد الله علیه السلام عن الرّجل يدرك من الصّلاة على الميّت تكبيرةً، يك تكبير را فقط درك كرده است، پنج تكبير است آخر، از اين پنج تكبير فقط يكى را درك كرده است، اين يكى كدام است؟ فرموده‏اند اين يكى بايد تكبيره رابعه باشد، چرا؟ چون كه با وجود اين كه تكبيره رابعه وقتى كه امام مى‏گفت اين نبود، چون كه يك تكبير پيش امام بوده است، بايد اين شخص به صلاة ميّت بعد از تكبيره رابعه امام رسيده باشد و داخل شده باشد، وقتى كه در اثناء دعا داخل شد و تكبيره گفت مشغول دعاى تكبيره اولى شد، بعد كه امام تكبيره مى‏گويد، اين تكبيره را درك كرده است تكبيره خامسه را، يك تكبيره درك كرده است، و امّا صبر كردن اگر واجب بود معقول نيست يك تكبيره را درك كند، چرا؟ چون كه اگر در اثناء دعا داخل نشده است، امام هم تكبيره خامسه گفت، آخرش بود، خامسه را گفت صلاة ميت تمام شده است، اين چه جور وارد بشود، چه جور اقتدا بكند؟ اين اصلاً درك صلاة ميت نمى‏شود، اين را فرموده‏اند، فرموده‏اند اين صحيحه شاهد است بر اين كه آن در اثناء دعا داخل شدن او صحيح است.

اين استدلال عجيب است، و العجب من ذلک اثبات كردن درك تكبيره واحده است، كلام ما اين است كه اگر در اثناء داخل شد و گفتيم صحيح است، درك تكبيره قبلى را كرده است، آن تكبيره قبلى اول تكبيرش است، بعد كه امام تكبيره دومى مى‏گويد ولو امام تكبيره خامسه‏اش است نماز را تمام مى‏كند دو تكبيره درك كرده است، كلام ما اين بود، اين را مى‏خواهيم اثبات بكنيم، اين را اثبات كردن به اين كه اگر تكبيره خامسه صبر كردن لازم بود اصلاً درك تكبيره نمى‏شود چون كه بايد امام تكبيره بگويد آن وقت هم صلاة تمام است، اين حرف درست نيست، اين در صورتى درست است كه بر مأموم واجب بشود بعد از تمام تكبيره امام تكبير بگويد، اگر بر مأموم واجب بود كه امام تكبيره را تمام كند راءش را و مدّ راء را هم تمام كند و بعد داخل شود به صلاة، آن وقت صحيح است كه ديگر اقتدا نمى‏شد، صلاة تمام شد، و امّا بر مأموم جايز است آن وقتى كه امام شروع مى‏كند تكبيره را اين هم شروع كند، معه او بعده، معه در عبارت عروه داشت، حتّى در صلاة فريضه هم همين جور است، در صلاة فريضه با امام مى‏شود شروع كرد، قبلش نمى‏شود، اين فقط تبعيّت است، چون كه او تكبير گفته است من هم مى‏گويم، نه اين كه تبعيّت در وجود است، چون كه از او موجود شد و تمام شد از من هم موجود بشود، اينجور نيست، على هذا اگر فرض كرديم كه مأموم آن وقتى رسيد كه آخر دعاى تكبيره رابعه را مى‏خواند كه يك كلمه هم بگويد صلاة را تمام مى‏كند، اين مأموم مى‏گويد من صلاة ميّت مى‏خوانم بر اين ميّت مستحب قربةً الى الله، مصداق واجب نمى‏تواند بشود، چون كه واجب تمام مى‏شود، وقتى كه گفت امام شروع كرد الله اكبر را بگويد اين هم با امام گفت الله اكبر، خب ادرك تكبيره را، اینطور نیست که اين صحيحه عیص درست نمى‏شد مگر اين كه در اثناء دعا داخل شدن درك جماعت بشود، و الاّ صحيح نمى‏شد، معنايش محقق نمى‏شد درک تكبيره، اين كانّ حرفى است بى اساس.

یک کلمه هم باقی مانده بگویم: اين در صلاة جماعت زنى كه حايض بوده باشد مى‏تواند صلاة جماعت بخواند، چون كه طهارت شرط نيست، اين صلاة ذات الرّكوع و السّجود نيست، منتهى مستحب است ولو بر ميّت زن‏ها نماز مى‏خوانند يا مردها و زن‏ها نماز مى‏خوانند، اين زن حايض خودش را قاطى آن زنها نكند، در يك صفى منفرداً تنها بايستد، اين چرا و حكمتش چيست آنها مربوط به ما نيست، ولكن در صحيحه محمد ابن مسلم و در غير صحيحه محمد ابن مسلم وارد است كه حايض مى‏تواند صلاة على الميت بخواند، ولكن لا تقوم معهنّ با زن‏ها نمى‏ايستد، تقوم منفردةً تقوم فى صفٍّ، در صف تنها مى‏ايستد، و الحمد الله ربّ العالمين، يقع الكلام فى كيفية صلاة الجنازة انشاء الله.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص425.

[2] عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ‌ ‌الْحَسَنِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُصَلِّي لَهُ أَنْ يُكَبِّرَ قَبْلَ الْإِمَامِ قَالَ لَا يُكَبِّرُ إِلَّا مَعَ الْإِمَامِ فَإِنْ كَبَّرَ قَبْلَهُ أَعَادَ التَّكْبِيرَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص101.

[3] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص425.

[4] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص102.

[5] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص102.

[6] عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ فِي كِتَابِهِ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُدْرِكُ تَكْبِيرَةً أَوْ ثِنْتَيْنِ عَلَى مَيِّتٍ كَيْفَ يَصْنَعُ قَالَ يُتِمُّ مَا بَقِيَ مِنْ تَكْبِيرِهِ وَ يُبَادِرُهُ بِرَفْعِهِ وَ يُخَفِّفُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص104.