«(فصل) في كيفية صلاة الميت: وهي أن يأتي بخمس تكبيرات يأتي بالشهادتين بعد الأولى و الصلاة على النبي ص بعد الثانية و الدعاء للمؤمنين و المؤمنات بعد الثالثة و الدعاء للميت بعد الرابعة ثمَّ يكبر الخامسة و ينصرف فيجزي أن يقول بعد نية القربة و تعيين الميت و لو إجمالا: الله أكبر أشهد أن لا إله إلا الله و أن محمدا رسول الله الله أكبر اللهم صل على محمد و آل محمد الله أكبر اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات الله أكبر اللهم اغفر لهذا الميت الله أكبر».[1]
کلام در کیفیت صلاة علی المیت است، کلام در مانحن فیه در مقاماتی واقع می شود که این مقامات در این عبارت صاب العروه مندرج است که نیاز به بحث دارد:
ایشان می فرماید: الواجب فی الصلاة علی المؤمن خمسة تکبیرات است، و بعد از تکبیره اولی شهادتین را باید بگوید مصلی، یعنی شهادت بر وحدانیت و رسالت، و بعد از تکبیره ثانیه صلوات علی النبی را بفرستد، و بعد از تکبیره ثالثه دعا بر مؤمنین و مؤمنات کند، و بعد از تکبیره رابعه دعا بر ميت بكند، و تكبير خامسه را بگويد و منصرف بشود، در اين عبارت مقاماتى هست كه در آنها بايد بحث بشود:
يك امر مسلّم است عند اصحابنا، بلكه مىشود گفت كه اين امر از ضروريات مذهب شيعه است، و آن اين است كه صلاة على المؤمن به كمتر از پنج تكبيره نمىشود، پنج تكبيره بايد گفته بشود، اگر يك تكبيرهاى را نگفت عمداً او سهواً و موالات فوت شد به نحوى كه خواهيم گفت بطلت الصّلاة، صلاة باطل مىشود، پنج تكبيره لازم است، بعد از تسالم بر اين كه احدى از اصحاب ما مخالفت نكرده است، امّا آنها مختلف هستند، مشهورشان چهار تكبير است، مذهب ما اين است كه در صلاة على المؤمن پنج تكبير بايد گفته بشود و كمتر جايز نيست.
بعد الفراغ از اين بحث مىشود كه آيا زيادت بر اين پنج تكبيره اين زيادت حكمش چيست؟ مىدانيد در باب صلوات فرايض كه گفته مىشود صلاة ظهر چهار ركعت است، معنايش اين است كه اين واجب چهار ركعت است، امّا اين كه ركعت پنجمى را آورديم نماز باطل مىشود اين از دليل ديگر استفاده شده است، من زاد فى صلاته ركعةً در بعضى روايات دارد من زاد فى صلاته ركوعاً فعليه الاعاده، از اين استفاده شده است كه آن چهار ركعت به شرط لا است، و الاّ اگر اين ادلّه نبود، فقط بود كه صلاة الصّبح ركعتان است، مىگفتيم كه شخصى مىخواهد يك ركعت هم علاوه كند، من باب انّه كه صلاة است ديگر، زياد بكند، حكم به بطلان نمىشد اگر اين ادلّه نبود، آن ادلّه فقط اين است كه واجب دو ركعت است، امّا بيشتر مىشود اتيان كرد يا نه، آنها ساكت هستند، از روايات و از ادلّه ديگر استفاده شده است كه تحديد در ناحيه اقل و اكثر است، يعنى چه جورى كه صلاة میت از پنج تكبير كمتر نمىشود، صلاة صبح از دو ركعت كمتر نمىشود، بيشتر هم نمىشود، به شرط لا است كه بايد نباشد.
كلام اين است آيا در ما نحن فيه هم مثل صلوات فريضه است كه اگر شخصى تكبيرهاى را زياد كرد عمداً او سهواً فرقى نمىكند، اين عمداً و سهواً مانعیت دارد يا اين كه نه اينجا زيادت عيبى ندارد، مثل صلوات فريضه نيست؟
صاحب الوسائل قدس الله نفسه الشّريف در باب صلاة الجنازه بابى را عنوان كرده است كه در آن باب اينجور فرموده است: مستحب است بعد از اين كه صلاة بر ميّت تمام شد، اعاده آن صلوات قبل الدّفن تا مادامى كه ميّت دفن نشده است، اعاده آن صلاة مستحب است، و كذا مستحب است بر زيادت در تكبيرات، پنج تكبير واجب است آخر، زياده در تكبيرات هم مستحب است، خصوصاً لاهل الفضل، آنهايى كه صاحب فضيلت هستند، مثل شهدا و امثال ذلک، بابى را عنوان كرده است، بدان جهت كلام ما واقع مىشود كه اين زيادتى در صلاة که زيادت به صلاة مستقل شد، يا يك نماز ديگرى خواندند، چه جور است آن قبل از دفن؟ يا فرض كنيد همان صلاة را تكبيرش را زياد كردند، شخصى هفت تكبير بر او گفت، بعد از تكبيره خامسه دو تكبير ديگر هم گفت، در آنها هم ميت را دعا كرد، بعد يك تكبير هفتمى گفت و فارغ شد، اين چه جور است.
بدان جهت كلام در ما نحن فيه در اين واقع مىشود، اين را بدانيد و انشاء الله خواهد آمد و منقّح خواهد شد اين مطلب كه اينجا دليلى نداريم كه من زاد تكبيرةً در صلاة الميت فعليه اعادتها، اينجا مانعيّت ندارد زيادت، مثل صلوات فريضه نيست، انّما الكلام فعلاً در استحباب زيادت است كه از كلام صاحب الوسائل و جماعت ديگرى گفتهاند اگر ميّت از اهل فضل و فضيلت است و مثل شهيد است، زيادتى صلاة بر ميّت كه زيادت دو جور مىشود، يكى تكرار صلاة، يكى تكرار تكبير يك صلاة، فرموده است هر دوى اينها مستحب است، دارد در باب ششم از ابواب صلاة الجنازه، جواز الزّيادة فى صلاة الجنازه على خمس تكبيرات، اين معنایش اين است كه در يك صلاة بيشتر تكبير مىگويد، و جواز اعادة الصّلاة على الميت و تكرارها على كراهية، جايز است اعاده كند صلاة بر ميت را و تكرار بكند، منتهى اين مكروه است يعنى اقل ثواباً است، كراهت در عبارت به معنا اقلّ ثواباً مىشود، و استحباب ذلک فى الصّلاة على اهل الصّلاح و الفضل، اينجور زيادت در آن صلاتى كه بر اهل صلاح و فضل است مستحب است، غرض اين است كه اين صلاة ميت جدا است از صلاة فريضه، بدان جهت ما چند روايت می خوانیم براى اين كه آشنا بشويم به اصل الحكم، آن رواياتى كه دلالت مىكند خمس تكبيره واجب است و بايد خمس تكبيرات گفته بشود، اين روايات يك چند تايش را مىخوانيم تا ذهنها آماده بشود:
يكى از اينها صحيحه عبد الله ابن سنان است، در باب پنج از ابواب صلاة الجنازه روايت ششمى است:
«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: التَّكْبِيرُ عَلَى الْمَيِّتِ خَمْسُ تَكْبِيرَاتٍ»[2]، تكبير بر ميت پنج تكبير است، يعنى پنج تا كمتر نمىتواند بشود، پنج تا بايد گفته بشود كه واجب است پنج تا، اين را بدانيد، اين در اين روايت موضوع مطلق الميّت است، آن ميّتى كه به او نماز خوانده مىشود بايد پنج تكبيرات گفته بشود، و اينی كه ما مقيّد كرديم موقع گفتن ميّت را به مؤمن، مراد از مؤمن فعلاً شيعه اثنى عشرى است، چون كه مؤمن در مقابل كافر او محلّ كلام نيست، چون صلاة على الكافر مشروعيّتى ندارد، مؤمن ربّما يطلق در مقابل منافق، آن هم بحث خواهيم كرد كه آن مؤمن مراد چيست، در اين روايت مطلق الميّت است، يعنى يك جايى اگر محلّ شك شد كه آيا مؤمن وسیع است معنايش يا ضيّق است فقط خصوص اثنى عشرى است، چون كه مقيّد مجمر است، امرش داير بين الاقل و اكثر است، ميت مؤمن خصوص معتقد اثنی عشرى است، يا مراد مؤمن يعنى منافق نباشد، كه هم شيعه اثنی عشرى را مىگيرد و هم غير او را مىگيرد، اگر مجهول شد که مراد از مؤمن چيست تمسّك به مثل اين اطلاق مىشود، چون كه مقيّد وقتى كه مجمل شد امرش داير بين الاقلّ و الاكثر شد كما اين كه در بحث اصول منقّح است تمسّك به اطلاق مطلق مىشود، در جايى كه مطلق خطاب مستقلّى داشته باشد، اين صحيحه از خطابات مستقله است در خمس تكبيرات، التّكبير على الميّت خمس تكبيرات، خمسه است.
يك روايت ديگرى را هم بخوانم، آن هم صحيحه ابى بصير[3] است، روايت دهمى است:
و باسناد الشّيخ عن سعد ابن عبد الله، سعد ابن عبد الله نقل مىكند عن ابراهيم ابن مهزيار، ابراهيم ابن مهزيار برادر على ابن مهزيار است، عن اخيه على عن حمّاد ابن شعيب، اينجور ايشان نوشته است در وسائل، نسخه اينجور است، اين غلط است، عن حمّاد عن شعيب، اين حمّاد، حمّاد ابن عيسى است كه راوى است از شعيبى كه آن عقرقوفى است، شعيب عقرقوفى خودش ثقه است، خواهر زاده ابى بصير است، عن شعيب يعنى شعيب عقرقوفى عن ابى بصير عن ابى عبد الله علیه السلام، اين به قرينه ساير روايات است، چون كه كتاب شيعب عقرقوفى كه از ابى بصير نقل مىكند كه پسر خواهر ابى بصير است يكىاش از راوىهايش حمّاد ابن عيسى است، اين حمّاد ابن شعيب نيست، عن حمّاد عن شعيب است، عن ابى بصير، آنجا اينجور است، عن ابى عبد الله علیه السلام التّكبير على الميّت خمس تكبيراتٍ، تكبير بر ميت خمس تكبيرات است.
هكذا يك روايت ديگر هم بخوانم، روايت 5 [4]است در اين باب:
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّلَاةِ عَلَى الْمَيِّتِ- فَقَالَ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَخَمْسُ تَكْبِيرَاتٍ» اين همان مقيّد است، و امّا المؤمن فخمس تكبيرات، «وَ أَمَّا الْمُنَافِقُ فَأَرْبَعٌ وَ لَا سَلَامَ فِيهَا» و امّا صلاة على المنافق چهار تكبير دارد، چهار تكبير كه دعاى بر آن ميت نمىكنند آن منافق را، ديگر چهارمى را مىگويند و برمىگردند، خواهد آمد تفصيلش، و لا سلام فيها، در صلاة ميت هم سلامى نيست، مىدانيد كه همين که تكبير خامس را گفت يا رابع را گفت تمام كرد.
يك روايت ديگر هم از اين قبيل بخوانم، روايت اولى [5]در اين باب صحيحه هشام ابن سالم و حمّاد ابن عثمان است:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ وَ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ جَمِيعاً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُكَبِّرُ عَلَى قَوْمٍ خَمْساً» بر يك طايفهاى كه نماز ميت مىخواند بر ميت آنها پنج تكبير مىگفت، «وَ عَلَى قَوْمٍ آخَرِينَ أَرْبَعاً- فَإِذَا كَبَّرَ عَلَى رَجُلٍ أَرْبَعاً اتُّهِمَ يَعْنِي بِالنِّفَاقِ» وقتى كه تكبير مىگفت بر مردى چهار تا، اتّهم، او متّهم مىشد كه منافق بود که رسول الله علیه السلام چهار تا گفت، پس اين معنا كه در صلاة على الميت المؤمن كه پنج تكبير لازم است.
امّا الزّياده از اين تكبير كه انسان بيشتر از پنج تكبير بگويد، اين زياده دو نحو مراد است كما اين كه عنوان كرده است صاحب وسائل، يكى اين است كه هنوز دفن نشده، صلاة را تكرار مىكنند بر او، هنوز دفن نشده صلاتى كه خوانده دوباره مىخوانند، اين در آن مواردى كه ميت اهل فضيلت بوده باشد، يعنى ذاشرف بوده باشد، ذا منزلت دينى بوده باشد، مراد از این صاحب فضیلة اين است، در اين صورت تا قبل الدّفن انسان بخواهد صلاة را مكرر كند، اين مانعى ندارد اين اشكالى ندارد، نسبت به اهل الشّريف اين اشكالى ندارد، دليلش چيست؟ صلاة را مكرر كند، نه اين كه تكبير صلاة را زياد كند، اين اشكالى ندارد، دليل بر اين صحيحه حلبى[6] است در باب ششم:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَبَّرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَى سَهْلِ بْنِ حُنَيْفٍ- وَ كَانَ بَدْرِيّاً خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ» تكبير گفت مولانا امير المؤمنين بر سهل ابن حنيف كه بدرى بود خمس تكبيرات را گفت، ثمّ مشى ساعةً مقدارى ساعت نه ساعت اين جور است كه گذاشتهاند جلوى من، ساعت يعنى مقدارى، ساعت به معناى لغوى است،« ثُمَّ مَشَى سَاعَةً ثُمَّ وَضَعَهُ وَ كَبَّرَ عَلَيْهِ خَمْسَةً أُخْرَى» جنازه را دوباره گذاشت و كبّر عليه خمسةً اخرى، پنج تكبير ديگر گفت، «فَصَنَعَ بِهِ ذَلِكَ حَتَّى كَبَّرَ عَلَيْهِ خَمْساً وَ عِشْرِينَ تَكْبِيرَةً» پنج تا نماز خواند، پنج تا تكبير گفت در هر نماز که مجموع بيست و پنج تكبير مىشود، پنج دفعه تكرار كرد صلاة را.
و هكذا در رسول الله صلی الله علیه وآله هم همين جور وارد است كه ايشان هم همين جور كرده است با حمزه، منتهى دارد كه الان مىرسيم، در حمزه هفتاد تكبيره گفت، و هفتاد تا نماز خواند، بخوانم روايتش را:
و صحيحه اسماعيل ابن جابر و زراره صحيحه سومى[7] است در اين باب:
و عن علىٍّ عن ابيه، كلينى نقل مىكند از صاحب تفسير از پدرش «وَ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ وَ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَلَّى عَلَى حَمْزَةَ سَبْعِينَ صَلَاةً- وَ كَبَّرَ عَلَيْهِ سَبْعِينَ تَكْبِيرَةً»، هفتاد تا تكبيره گفت، معناى اين روايت بعد هم معلوم مىشود، بعضىها به اين روايت كه فعل رسول الله بر حمزه سيد الشّهدا است استدلال كردهاند كه در يك نماز تكبيره را زياد كردن حتّى هفتاد مرتبه عيبى ندارد، رسول الله صلی الله علیه وآله صلّى على حمزه سلام الله عليه بر ايشان نماز خوانده است به سبعين صلاة سبعين تكبيره، يعنى سبعین نماز خوانده است، هفتاد تا نماز خوانده است، هر نماز هم با هفتاد تكبيره، به جهت مقام علو و مقام ايشان صلّى رسول الله صلی الله علیه وآله، مىدانيد كه هفتاد تا نماز سيصد و پنجاه تا تكبيره مىخواهد، صلّى رسول الله صلی الله علیه وآله على حمزه سبعين صلاة و كبّر عليه سبعين تكبيره، يعنى در هر يك نماز هفتاد تكبيره گفت، كه هفتاد نماز در هر يكى هفتاد تكبيره گفت، اين را هم دليل گرفتهاند بر اين كه صلاة واحده را در جايى كه ميّت از اهل شرف بوده باشد، از اهل فضيلت بوده باشد، صلاة واحده تكبيراتش را زياد كردن عيبى ندارد، مستحب است.
عرض مىكنم بر اين كه امّا اين معنا كه در ما نحن فيه ذكر كرديم استدلال شده است اين درست نيست، چرا؟ براى اين كه در روايت ديگر هم هست، آن روايت ديگر به جهت اين است كه اين روايت ذو احتمالين است، ذو احتمال اين است كه وقتى كه رسول الله صلی الله علیه وآله بر حمزه نماز مىخواند وقتى كه نماز او را به همان پنج تكبيره خواند، چون كه بر شهيد نماز خواندن تدريجاً هم عيبى ندارد ديگر، خواهد آمد مسألهاش، او كه تمام شد، شهيد ديگر كه مىآوردند اين حمزه را برنمىداشتند ببرند، بدان جهت حمزه هم بود، آن شهيد دوم را هم برنمىداشتند، وقتى كه رسول الله صلی الله علیه وآله هفتاد نماز خواند آن وقت تكبيره رابعه به ميت دعا مىشود ديگر، در آن تكبيره رابعه من كلّ صلاةٍ كه هفتاد تا مىشود، اصابت كرد اين تكبيره، دعايش شامل حمزه هم شد، مراد اين است، نه اين كه معنايش اين است كه هفتاد دفعه تكرار كرد نماز را بر او با هفتاد تكبيره، اينجور نيست، محتمل هم هست كه مراد از صلاة دعا بوده باشد، نماز تمام نبوده باشد، چون كه صلاة در ما نحن فيه به معنا دعاء على الميت است، صلّى عليه يعنى هفتاد دفعه بر او دعا كرد در ضمن اينكه نماز مىخواند بر جسد شهدا آن وقت اينجور هم به او گفت.
در روايت عيون الاخبار هم همين جور است، روايت [8]7 است در اين باب:
«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ بِأَسَانِيدَ تَقَدَّمَتْ فِي إِسْبَاغِ الْوُضُوءِ » ولو روايت من حيث السّند ضعيف است اشكال كرديم، ولكن موجب احتمال است كه آن روايت معنايش اين است. «عَنِ الرِّضَا ع عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: كَبَّرَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى حَمْزَةَ خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ- وَ كَبَّرَ عَلَى الشُّهَدَاءِ بَعْدَ حَمْزَةَ خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ » يك نماز خوانده است بر او، و كبّر على الشّهدا بعد حمزه خمس تكبيرات، چون كه حمزه را برنداشته بودند «فَأَصَابَ حَمْزَةَ سَبْعِينَ تَكْبِيرَةً» ، اين سبعين تكبيره به حمزه هم اصابت كرد، بدان جهت اين صحيحه دلالتى ندارد كه يك نماز را كه بر ميت مىخوانند ولو او اهل الشّرف بوده باشد اهل الفضيله بوده باشد، تكبيره يك صلاة را زياد كند كه صاحب وسائل مىگويد، اين استحبابش ثابت نشده است، آنى كه ثابت شده است تكرار صلاة است، صحيحه حلبى اول كه بر سهل ابن حنيف على علیه السلام تكرار كرد صلاة را، او ثابت شده است، و امّا اين كه در يك صلاة ميت ولو اهل شرف بوده باشد اهل فضيلت بوده باشد ميت، تكبيرش را زياد بكند، اين ثابت نشده است.
بله در ما نحن فيه بعضى روايتى هست كه از آن روايت استفاده شده است بر اين كه نه، تكبيره را هم مىشود زياد كرد، آن روايت غير از اين روايتى است كه ما خوانديم، اين گفتيم ذو احتمالين است، در ما نحن فيه روايتى است كه آن روايت را خدمتتان عرض مىكنم، آن روايت، روايت فضيل ابن يسار است، روايت هم من حيث السّند معتبره است، روايت پانزدهمی است[9] در باب 5:
و عن ابن بابویه كه صدوق است عن محمد ابن الحسن كه محمد ابن حسن وليد است عن سعد ابن عبد الله عن احمد ابن محمد كه عيسى است عن الحسن ابن العلى كه حسن ابن على وشّاء است عن ابان ابن عثمان عن فضيل ابن يسار عن ابى جعفر فى حديثٍ، قال فلمّا جهّزوه وقتى كه حضرت آدم را تجهيز كردند نوبت صلاة رسيد، فلمّا جهزوّه یعنی آدم قال جبرئيل تقدّم يا هبة الله، مقدّم بشو يا هبة الله، هبة الله يكى از اولاد آدم بود اسمش، جبرئيل گفت مقدم بشو، فصلّ على ابیک بر پدرت نماز بخوان، فتقدم فكبّر عليه خمساً و سبعين تكبيرة، براى اين حضرت آدم هفتاد و پنج تكبير گفت، سبعين تفضّلاً لآدم و خمس للسنّة، هفتاد تایش را تفضلا لآدم كه ابوالبشر است، خمسهاش را هم كه سنّت است بايد گفته بشود، مىدانيد كه حضرت آدم يك نفر است، ديگر نمىشود گفت كه اين تكبيرات مال چند نفر بوده است مثل شهداى احد، اين جور نيست، اين در ما نحن فيه يك نفر بود، به اين روايت تمسّك كردهاند.
عرض مىكنم اين روايت هم ذو احتمالين است، آن معنايش عبارت از اين است كه هفتاد و پنج تا تكبير گفت يعنى صلوات متعدد خواند، يك صلاة كه سنّت بود پنج تكبير، و امّا آن هفتاد تكبير كه گفت چون كه صلوات متعددهاى خواند، این اين است.
يك اشكال ديگرى كه دارد اين حضرت آدم است، اين شاید تكريماً به او اين جور گفته بود، اين ربطى به ما ندارد.
و ثانياً اگر ربط هم داشته باشد اين معنا، اين ربطش به جهت اين است كه نماز را اعاده كرد، معنايش محتمل اين است كه نماز را اعاده كرد، كما اينكه اين معنا در روايت ديگرى كه آن هم من حيث السّند معتبر است در آن روایت این معنا ذكر شده است، آن روايت را هم خدمت شما عرض كنم، آن روايت مضمونش اين است كه براى حضرت آدم تكليف شد كه نماز خوانده بشود، پسرش جبرئيل را گفت كه يا جبرئيل تو برو نماز بخوان، گفت نه تو بايد بخوانى، ما امر شديم كه به آدم سجده كنيم، ما نماز نمىخوانيم، تو ابرّ هستى، تو بايد بخوانى، آن هم همين جور صلاة را مكرر كرد، يك صلاة خواند به خمس تكبيرات، بعد اين صلاة را مكرر كرد، اين روايت هم اين است، در همين باب 5 ذكر شده است، روايت 13 است در باب 5، [10]خودش هم من حيث السّند صحيحه است:
محمد ابن على ابن الحسين باسناده عن عبد الله ابن سنان عن الصّادق علیه السلام انّه قال لما مات آدم فبلغ الى الصّلاة عليه وقتى كه تجهيزش به نماز خواندن رسيد، فقال هبة الله پسر آدم گفت به جبرئيل تقدم يا رسول الله، مقدم بشو اى سفير خداوند، فصلّ على نبى الله، فقال جبرئيل انّ الله امرنا بالسّجود لابيك فلسنا نتقدم ابرار ولده، ما آن پسرش كه بهترين ولدش است به او مقدم نمىشويم، و لسنا نتقدم ابرار ولده و انت من ابرّهم فتقدّم تو مقدم بشو و نماز بخوان، فكبّر عليه خمساً عدّة صلوات اللتی فرضها الله على امّة محمد كه همان پنج تكبير گفت يك نماز را، و هى السنّة الجاريه فى ولده الى يوم القيامه، اين پنج تكبيره گفته، آن روايت كه مىگويد هفتاد و پنج گفت اگر آن روايت من حيث السّند تمام بشود كه بعيد نيست تمام بشود كما ذكرنا آن وقت حمل مىشود به تكرار الصّلاة، تكرار صلاة عيبى ندارد، آنجايى كه شخصى فضيلت داشته باشد تا مادامى كه دفن نشده كسى كه نماز جماعت خوانده است به او، جماعت ديگرى رسيدند مثل قضيه سهل ابن حنيف خواستند نماز را تكرار مىكنند، اين عيب ندارد، و امّا يك صلاة مكرر بشود اين دليل نداريم تكبيرات زياد بشود.
در بعضى روايات هست، منكر نيستم، ولكن آن روايات من حيث السّند تمام نيستند، رواياتى كه من حيث السّند تمام بود همينهايى بود كه گفتم و در اينها دلالت تمام نيست به آن نحوى كه عرض كردم، بدان جهت ملتزم مىشويم كه اعاده صلاة عيبى ندارد، اين در اهل فضيلت است، و امّا مردهاى بوده باشد كه از اهل فضيلت نيست به او نماز خواندند بعد جماعتى رسيدند گفتند بر اينكه ما نرسيديم به نماز چه كار بكنيم، آنجا همين جور است كه اعاده كردن نماز، نماز را دوباره خواندن اين مكروه است، يعنى اقلّ ثواباً است، بهترش اين است كه فقط ميت را دعا كنند، خدا رحمتش كند و برگردند، اين نماز را اينجور تكرار كردن مال اهل الشّرف است، مال اهل الفضيلت است، و امّا آنجايى كه اهل الفضيله نبوده باشد، آن حكمش همين است كه خدمتتان عرض كرديم.
در اين روايتى كه هست در اين روايت دارد كه رسول الله صلی الله علیه وآله نماز خواند بر جنازهاى، وقتى كه بر جنازهاى نماز خواند جماعتى رسيدند گفتند يا رسول الله ما كه نماز را درك نكرديم، چه كار بكنيم؟ رسول الله صلی الله علیه وآله فرمود بر اين كه نماز تمام شده است.روايت 13 است در باب 6:
«عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ طَرِيفٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَلَّى عَلَى جِنَازَةٍ- فَلَمَّا فَرَغَ مِنْهَا جَاءَ قَوْمٌ لَمْ يَكُونُوا أَدْرَكُوهَا- فَكَلَّمُوا رَسُولَ اللَّهِ ص »[11] درباره اين ميت با رسول الله صحبت كردند، «أَنْ يُعِيدَ الصَّلَاةَ عَلَيْهَا- فَقَالَ لَهُمْ قَدْ قَضَيْتُ الصَّلَاةَ عَلَيْهَا وَ لَكِنِ ادْعُوا لَهَا»، صلاة بر او تمام شده است، ولكن ادوعوا لها برايش دعا بكنيد، اين كه گفتيم نماز اهل شرف نباشد، نماز خواندن اعادهاش عيبى ندارد دوباره، اين روايت مىگويد كه رسول الله فرمود قضیت الصلاة نخوان، از كجا مىگويى كه دوباره خواندن مستحب است ولكن اقلّ الثّواباً است؟ دليلش اين دو تا روايت است:
يكى موثّقه عمّار است در همين باب روايت 19[12] است:
باسناد الشّيخ عن على ابن حسن ابن فضّال عن احمد ابن الحسن كه برادرش است عن عمرو ابن سعيد مدائنى عن مصدّق ابن صدقه عن عمّار الساباطی، فطحى هستند، ولكن ثقات هستند، عن ابى عبد الله علیه السلام قال الميت يصلّى عليه ما لم یوارَ بالتّراب و ان كان قد صُلّى عليه، ميت به او دوباره نماز خوانده مىشود مادامى كه به خاك پوشانده نشده است، و ان كان قد صُلّى عليه بر او نماز خوانده باشد، اين دليل مىشود كه تكرار صلاة عيبى ندارد مادامى كه دفن نشده است تكرار صلاة عيبى ندارد، اين كه رسول الله فرمود قد قضيت الصّلاة دعا بكنيد، او حمل مىشود به اقلّ ثواباً، به قرينه صراحت اين روايات كه اين روايت و ما بعدش كه اعاده عيبى ندارد ما دامى كه دفن نشده است، حمل مىشود بر اين كه اعاده كردن در صورتى كه شخص از اهل شرف و فضيلت نباشد، اعاده كردن در آنجا اقل ثواباً است، بدان جهت روايت دومى هم روايت 20 است، موثّقه يونس ابن يعقوب:
«وَ باسناده عَنْهُ(عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْجِنَازَةِ لَمْ أُدْرِكْهَا- حَتَّى بَلَغَتِ الْقَبْرَ أُصَلِّي عَلَيْهَا- قَالَ إِنْ أَدْرَكْتَهَا قَبْلَ أَنْ تُدْفَنَ فَإِنْ شِئْتَ فَصَلِّ عَلَيْهَا»[13]، من به جنازه نرسيدم تا اين كه بلغت القبر، نماز بخوانم؟ قال ان ادركتها قبل ان تدفن فان شئت فصلّ عليها، مادامى كه دفن نشده است دلت خواست نماز بخوان، متحصّل عرايض من اين شد اين صلاة را كه شخص بر ميّت خوانده است چه اهل شرف بشود، چه غير اهل شرف بشود، اين بخواهد همان صلاة را تكبيرش را زياد بكند، استحباب اين ثابت نشده است، استحباب اين معنا كه در يك صلاة بيشتر از پنج تكبيره گفته بشود ششمى، هفتمى و مازاد مستحب بشود كما قيل و أفتی به صاحب الوسائل اين ثابت نشده است، و امّا اعاده كردن صلاة مطلقا جايز است و مشروعيّت دارد مادامى كه دفن نشده است، غايت الامر آنى كه اهل شرف است اين اعاده كردن صلاة بر او از آن كسى كه به او نماز خوانده بود قبلاً جماعةً اعاده كردن آن امام نماز را برای جماعت ديگرى مستحب است، و امّا اگر از اهل شرف نباشد يا شخص ديگر بعد بخواهد نماز بخواند اين اقلّ ثواباً است از دعاء للميت، بهتر اين است كه دعا بشود بر ميت، اين مقتضاى جمع ما بين الرّوايات است.
و امّا آن روايت كه مىگويد تكبير را زياد كردن آنهايى كه سندش تمام است دلالتى ندارد، آنى كه ضعيف السّند هستند آنها به درد نمىخورند براى فتوا، احتمال عيبى ندارد، انسان فرض كنيد بعد از اين كه تكبيره خامسه را گفت، يك تكبيره هم بگويد سادسه كه شايد مستحب است، اين عيبى ندارد، چرا؟ چون كه مانعيت ثابت نشده است در زياده، آنى كه ما تا حال اثبات كرديم، اثبات كرديم كه آن زياده مستحب نيست و استحباب ندارد، نه اين كه مانعيت دارد مثل من زاد فى صلاته ركعةً فعليه الاعاده، اين مانعيّت اثبات نشد، مقتضاى اطلاقات اين است كه پنج تكبير بگو، بعد يك تكبير هم گفتى زیاده يا نگفتى، پنج تكبير واجب است، مقتضاى اطلاق عدم مانعيّت است.
اگر در اطلاقات هم خدشه كرديد مقتضاى اصل عدم مانعيّت است، كه نمىدانيم اين صلاة على الميت مقيّد است به شرط لا كه تكبير ديگرى گفته نشود به هر داعى يا نه، اصل اين است كه نه مانعيّت ندارد، برائت از مانعيّت است، بدان جهت كسى اگر رجاءاً گفت تكبير سادسه را نمازش صحيح است، اگر مستحب است آن كه گفته است، مستحب نيست مضر نبود، اگر كسى عمداً بگويد اين جور است، سهواً بگويد كه به طريق اولى چون كه در ما نحن فيه مانعيّت داشته باشد عمدى و سهوى فرقى نمىكند، چون كه حديث لا تعاد مختص به آن صلاة است، ما نحن فيه آن صلاة نيست، در ما نحن فيه مانعيّت داشته باشد مطلقه است، نداشته باشد هم مطلقه است، بدان جهت در ما نحن فيه رجاءاً بگويد مانعى ندارد، عمداً بگويد رجاءاً مانعى ندارد، سهواً هم به طريق اولى مانعى ندارد.
بله شخصى از اول مىگويد كه من بر ميتى نماز مىخوانم كه در او هفت تكبير مشروع است كه آن صلاة به هفت تكبير خوانده مىشود، اين بله از اول تشريع است، چون كه ثابت نشده که هفت تكبير مستحب باشد، چون كه اينجور صلاتى ثابت نشد، و صلاة على الميت قصد قربت مىخواهد عبادت است، اين قصد قربت از بين می رود چون عملش تشريع مىشود، از اول قصد كند من بر ميت نمازى مىخوانم كه هفت تكبير در او مشروع است، اين كى مشروع است ثابت نشده است، بعد از عدم ثبوت مشروعيّت قصد كردن اين كه هفت تكبير مىخوانم از اول كه مشروع است، بگويد در صلاة هفت تكبير خواهم گفت كه شايد ششمى و هفتمى مستحب باشد، آن عيبى ندارد، بگويد صلاة مشروع به هفت تكبير را مىخوانم، اين مشروعيّتش ثابت نشد، و الحمد الله رب العالمين.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص426.
[2] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص74.
[3] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ أَخِيهِ عَلِيٍّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: التَّكْبِيرُ عَلَى الْمَيِّتِ خَمْسُ تَكْبِيرَاتٍ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص75.
[4] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص74.
[5] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص72.
[6] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص80.
[7] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص81.
[8] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص81.
[9] وَ عَنِ ابْنِ بَابَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: فَلَمَّا جَهَّزُوهُ يَعْنِي آدَمَ قَالَ جَبْرَئِيلُ- تَقَدَّمْ يَا هِبَةَ اللَّهِ فَصَلِّ عَلَى أَبِيكَ- فَتَقَدَّمَ فَكَبَّرَ عَلَيْهِ خَمْساً وَ سَبْعِينَ تَكْبِيرَةً- سَبْعِينَ تَفَضُّلًا لآِدَمَ ع وَ خَمْساً لِلسُّنَّةِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص85.
[10] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: لَمَّا مَاتَ آدَمُ فَبَلَغَ إِلَى الصَّلَاةِ عَلَيْهِ- قَالَ هِبَةُ اللَّهِ لِجَبْرَئِيلَ- تَقَدَّمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَصَلِّ عَلَى نَبِيِّ اللَّهِ- فَقَالَ جَبْرَئِيلُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنَا بِالسُّجُودِ لِأَبِيكَ- فَلَسْنَا نَتَقَدَّمُ أَبْرَارَ وُلْدِهِ وَ أَنْتَ مِنْ أَبَرِّهِمْ- فَتَقَدَّمَ فَكَبَّرَ عَلَيْهِ خَمْساً- عِدَّةَ الصَّلَوَاتِ الَّتِي فَرَضَهَا اللَّهُ عَلَى أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص- وَ هِيَ السُّنَّةُ الْجَارِيَةُ فِي وُلْدِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص76.
[11] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج4، ص84.
[12] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمَيِّتُ يُصَلَّى عَلَيْهِ مَا لَمْ يُوَارَ بِالتُّرَابِ- وَ إِنْ كَانَ قَدْ صُلِّيَ عَلَيْهِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج4، ص86.
[13] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص86.