«(فصل) في كيفية صلاة الميت: وهي أن يأتي بخمس تكبيرات يأتي بالشهادتين بعد الأولى و الصلاة على النبي ص بعد الثانية و الدعاء للمؤمنين و المؤمنات بعد الثالثة و الدعاء للميت بعد الرابعة ثمَّ يكبر الخامسة و ينصرف فيجزي أن يقول بعد نية القربة و تعيين الميت و لو إجمالا: الله أكبر أشهد أن لا إله إلا الله و أن محمدا رسول الله الله أكبر اللهم صل على محمد و آل محمد الله أكبر اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات الله أكبر اللهم اغفر لهذا الميت الله أكبر و الأولى أن يقول بعد التكبيرة الأولى أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له إلها واحدا أحدا صمدا فردا حيا قيوما دائما أبدا لم يتخذ صاحبه و لا ولدا و أشهد أن محمدا عبده و رسوله أرسله بالهدي و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون و بعد الثانية اللهم صل على محمد و آل محمد و بارك على محمد و آل محمد و ارحم محمدا و آل محمد أفضل ما صليت و باركت و ترحمت على إبراهيم و آل إبراهيم إنك حميد مجيد و صل على جميع الأنبياء و المرسلين و بعد الثالثة اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات و المسلمين و المسلمات الأحياء منهم و الأموات تابع اللهم بيننا و بينهم بالخيرات إنك على كل شيء قدير و بعد الرابعة اللهم إن هذا المسجى قدامنا عبدك و ابن عبدك و ابن أمتك نزل بك و أنت خير منزول به اللهم إنك قبضت روحه إليك و قد احتاج إلى رحمتك و أنت غني عن عذابه اللهم إنا لا نعلم منه إلا خيرا و أنت أعلم به منا اللهم إن كان محسنا فزد في إحسانه و إن كان مسيئا فتجاوز عن سيئاته و اغفر لنا و له اللهم احشره مع من يتولاه و يحبه و أبعده ممن يتبرأ منه و يبغضه اللهم ألحقه بنبيك و عرف بينه و بينه و ارحمنا إذا توفيتنا يا إله العالمين اللهم اكتبه عندك في أعلى عليين و اخلف على عقبه في الغابرين و اجعله من رفقاء محمد و آله الطاهرين و ارحمه و إيانا برحمتك يا أرحم الراحمين.و الأولى أن يقول بعد الفراغ من الصلاة رَبَّنٰا آتِنٰا فِي الدُّنْيٰا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنٰا عَذٰابَ النّٰارِ و إن كان الميت امرأة يقول بدل قوله هذا المسجى إلى آخره هذه المسجاة قدامنا أمتك و ابنة عبدك و ابنة أمتك و أتى بسائر الضمائر مؤنثا و إن كان الميت مستضعفا يقول بعد التكبيرة الرابعة اللهم اغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك و قهم عذاب الجحيم ربنا و أدخلهم جنات عدن التي وعدتهم و من صلح من آبائهم و أزواجهم و ذرياتهم إنك أنت العزيز الحكيم و إن كان مجهول الحال يقول اللهم إن كان يحب الخير و أهله فاغفر له و ارحمه و تجاوز عنه و إن كان طفلا يقول اللهم اجعله لأبويه و لنا سلفا و فرطا و أجرا«.[1]
محصّل بحث اين بود در آن مقام اول كه آنچه واجب است در صلاة على ميتٍ كه ميت مؤمن است خمس تكبيرات واجب است. و عرض كرديم اگر شخصى زايد على خمسه بگويد بر ميت واحد به قصد مطلوبيت لا مانع له، چون كه مانعيّت زياده در ما نحن فيه نيست. و احتمال استحباب هست ولو دليل ثابت نشد بر استحباب. ولكن احتمالش است. بدان جهت در تکبيرات كمتر از خمسه نمىشود. ولكن اگرستّةً سبعةً ثمانيه بگويد، به احتمال المطلوبية مانعى ندارد. كما اين كه ميت را نمازش را تمام بكند به خمس تكبيرات سپس اعاده بشود نماز بر آن ميّت قبل الدّفن و الموارات گفتيم لا بأس به اين اعاده. بلكه در اهل الشّرف و الفضل و اصحاب الفضيله اين اعاده مستحب است. كما علم من فعل علىٍّ (ع). اين حاصل مقام اول بود.
و امّا المقام الثّانى اين است كه آيا ما بين اين تكبيرات خمسه دعايى و ذكرى واجب است يا مىشود در صلاة على الميت پنج تكبير پشت سر هم گفت بدون اين كه بين التّكبيرات انسان ذكرى و دعايى را بگويد؟
از اصحاب ما محقق قدس الله نفسه الشّريف در شرائع [2]تصريح فرموده است در اين كه دعا بين التکبيرات وجوبى و لزومى ندارد. يعنى مىشود پنج تكبير متوالياً بر ميّتى به عنوان صلاة الميت اتيان كرد. كما اين كه آن كسى كه داخل صلاة ميت مىشود در تكبيره رابعه، تكبيره رابعه را كه امام تمام كرد ميت را برمىدارند. بقيه صلاة را متوالياً مىگويد تكبيراتش را. ايشان فرموده است كه تكبيرات متواليه مطلقا صلاة على الميت است در هر حال. بدان جهت دعا گفتن بين التّكبيرات لزومى ندارد. بعد در ذيل كلامش در خود شرائع نقل مىكند. در ذيل كلامش فرموده است اگر امّا قائل بشويم دعا واجب است، دعاى خاصّى لزومى ندارد. دعا على التّعيين وجوبى ندارد. هر دعايى را مصلّى بخواند آن كسى كه تكبير گفته است بر ميت هر دعاى را به هر نحوى بخواند مجزى است لو قلنا بوجوب الدّعاء.
اين فتوايى كه محقق در شرائع فرموده است، در معتبر[3] هم ظاهر فتوايش اين است كه آن جا هم فرموده است كه بين التّكبيرات دعا واجب نيست. ظاهر كلامش است كما اين كه صاحب حدائق قدس الله نفسه الشّريف از معتبر نقل مىكند. اين يك قول است در مسأله.
قول ديگر در مسأله هم معلوم شد. قول ديگر اين است كه دعا بين التّكبيرات واجب است. ولكن دعاي خاصي واجب نيست. هر چيزى كه در او دعا بر ميت بشود، مثل اللهمّ اغفرله، اللهمّ ارحمه...يك دعايى كه مربوط به ميت است، طلب غفران بر ميت است يك دعايى بخواند. هر دعايى خواند.
اين مسلك را صاحب الحدائق[4] قدس الله نفسه الشّريف اختيار كرده است. فرموده است اصل دعا واجب است. ولي دعاي خاصّى و كيفيت خاصّى، ذكر خاصّى وجوبى ندارد بين اين تكبيرات.
بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف اين را هم نسبت داده است به جماعتى از اصحاب ما كه جماعتى از اصحاب ما ملتزم به اين هستند و از قدما ابن جنيد را گفته است و شهيد در ذكری را هم فرموده است كه ظاهر كلامش هم همين است.
اين هم قول ثانى حساب مىشود كه محقق در عبارتش داشت و لو قلنا بالوجوب لم يجب دعاء على التّعيين. على التّعيين دعائى واجب نمىشود. اين همان حرف است.
قول سوم در مسأله آن قولى است كه مشهور بين المتأخّرين است. متأخّرين الاصحاب. آنچه كه فرض بفرماييد در متن عروه دارد كه خمس تكبيرات است. بعد التكبيرة الاولى شهادتين است. بعد از ثانى الصّلاة على النّبى است. بعد الثّالثه دعا به مؤمنين است، بعد الرّابعه دعا بالميت است. اين سه قول در مسأله است.
و در ما نحن فيه هم بين المتأخّرين قول ديگرى هم در ما نحن فيه نقل شده است و بيان شده است كه بعضى از اين دعاها واجب است. بعضى از اين دعاهايى كه در روايات وارد است، بعضى از آنها واجب است.
روى هم رفته چهار قول مىشود.
امّا صاحب الشرائع كه فرموده است دعايى لزومى ندارد، لازمهاش اين است كه پنج تكبير متواليةً صلاة على الميت حساب بشود.
صاحب المدارك قدس الله نفسه الشّريف[5] چون كه مدارك هم شرح همان شرائع است. اين شرائع با آن اختصارش چون متضمّن مسائل كثيره است براى ابواب فقه نوعاً اين را متن قرار مىدادند. صاحب جواهر هم همين را متن قرار داده است. با کوچکي حجمش. در جلّ كتب فقهيه آنچه كه ذكر شده است جلّش را دارد. بلكه كلّش را دارد. و زياده هم دارد. روى اين حساب اين را متن قرار مىدادند. صاحب المدارك وقتى كه رسيده است به قول صاحب الشرائع دليل ذكر كرده است كه چرا صاحب الشرائع فرمود دعا وجوبى ندارد.
يك دليلى ايشان ذكر كرده است. آن دليل تمسّك به اطلاقات بود، كه آنچه كه واجب است در صلاة على الميت تكبير است.
در صحيحه اسماعيل بن سعد اشعري[6] بود «عن أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّلَاةِ عَلَى الْمَيِّتِ فَقَالَ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَخَمْسُ تَكْبِيرَاتٍ وَ أَمَّا الْمُنَافِقُ فَأَرْبَعٌ وَ لَا سَلَامَ فِيهَا».
و در صحيحه عبد الله بن سنان بود: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: التَّكْبِيرُ عَلَى الْمَيِّتِ خَمْسُ تَكْبِيرَاتٍ».[7]
در صحيحه ابي بصيربود «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: التَّكْبِيرُ عَلَى الْمَيِّتِ خَمْسُ تَكْبِيرَاتٍ». [8] و هكذا. فرمودهاند كه مقتضاى اينها اين است كه صلاة على الميت پنج تكبير است بر مؤمن. قيدى هم ندارد. پنج تكبير ولو بلادعا بوده باشد.
خب مىدانيد كه اين جور تمسّك كردن صحيح نيست كما اين كه بعد المحقق همين حرف را گفتهاند كه اگر اين وجه بوده باشد اين صحيح نيست. اولاً ما بين عامّه و ما بين خاصّه در زمان ائمه عليهم السّلام شيعه كه از ائمه عليهم السّلام مىگرفتند افعال را. عامّه هم كه از آن منابع خودشان كه تعيين شده بود مىگرفتند. ما بين شيعه و ما بين عامّه اختلاف بود. عامّه چهار تكبير مىگفتند ، خاصّه پنج تكبير مىگفتند. اين روايات در مقام بيان تكبير واجب هستند كه تكبير چند تا است نه تمام صلاة ميت. اين روايت ناظر به او نيست. بدان جهت در بعضى روايات اين جور است: التكبير على الميت خمس تكبيرات. نفرموده است الصلاة على الميت خمس تكبيرات. فرموده التّكبير على الميت خمس تكبيرات. التّكبير على الميت خمسةٌ. حتّى در بعضى از روايات اين شاهد است بر اين عرض من كه در اين روايات ناظر به تكبير است. اينها ناظر به تكبير است. كارى با صلاة ندارد.
از آن شاهدها يكى روايت ابى بصير است. که روايت 12[9] است در باب 5 .
«محمد بن يعقوب عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْكُوفِيِّ وَ لَقَبُهُ حَمْدَانُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَزِيدَ – اين محمد بن يزيد توثيق ندارد- عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جَالِساً- فَدَخَلَ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَنِ التَّكْبِيرِ عَلَى الْجَنَائِزِ- فَقَالَ خَمْسُ تَكْبِيرَاتٍ- ثُمَّ دَخَلَ آخَرُ فَسَأَلَهُ عَنِ الصَّلَاةِ عَلَى الْجَنَائِزِ- فَقَالَ لَهُ أَرْبَعُ صَلَوَاتٍ- فَقَالَ الْأَوَّلُ جُعِلْتُ فِدَاكَ- سَأَلْتُكَ فَقُلْتَ خَمْساً- وَ سَأَلَكَ هَذَا فَقُلْتَ أَرْبَعاً- فَقَالَ إِنَّكَ سَأَلْتَنِي عَنِ التَّكْبِيرِ- وَ سَأَلَنِي هَذَا عَنِ الصَّلَاةِ- ثُمَّ قَالَ إِنَّهَا خَمْسُ تَكْبِيرَاتٍ بَيْنَهُنَّ أَرْبَعُ صَلَوَاتٍ- ثُمَّ بَسَطَ كَفَّهُ فَقَالَ- إِنَّهُنَّ خَمْسُ تَكْبِيرَاتٍ بَيْنَهُنَّ أَرْبَعُ صَلَوَاتٍ». فقيه بايد به نكات الفاظى كه در جواب امام (ع) و در سؤال سائل ذكر شده است به اينها ملتفت باشد. خود سائل ملتفت نبود. امام وظيفهاش اين است كه به سؤال او جواب بدهد. وقتى كه به سؤال او جواب داد، ولو خودش نفهمد. چون كه غرض امام (ع) اين بود كه اين روايت به دست اهلش برسد كه آنها بفهمند اين نكات را. خود سائل اين را نمىفهمد. امام (ع) با او كارى ندارد. امام به سؤالش جواب مىدهد كه اهلش وقتى كه سؤال به آنها رسيد بفهمند كه اين سؤال جوابش اين است. اين روايت هم يكى از اين شاهدها است به اين معنا.
غرضم از بيان اين روايت اين جهت بود كه تکبير على الميت غير الصّلاة على الميت است. اين رواياتى كه در آنها وارد شده است التّكبير على الميّت خمسٌ آن روايات دلالت نمىكند بر اين كه صلاة خود پنج تكبير صلاة است. اينها در مقام اين هستند كه تكبير واجب را بگويند. در مقابل عامّه كه تكبير واجب را چهار تا مىدانستند. اين اولاً.
و اشكال ثانى اين است كه بر فرض كسى گفت نه. اين روايت در مقام بيان خود صلاة است، بيان تمام الصّلاة است كه پنج تكبير است. چون كه در بعضى از روايات همين جور وارد شده است مثلا در صحيحه اسماعيل بن سعد اشعرى سألته عن الصّلاة على الميت فقال أما المؤمن فخمس تكبيرات. يعنى صلاة خمس تكبيرات است. اگر كسى گفت معنايش اين است كه خود صلاة پنج تكبيرات است، مىگوييم اين مىشود مطلق. خب قابل تقييد است. رواياتى كه فيما بعد انشاء الله خواهيم خواند و آن روايات دلالت مىكند كه بايد دعا خوانده بشود. يكى هم از آن روايات اين روايت ابى بصير بود كه بينهنّ دعاءٌ، بين آنها دعا است، و روايات ديگر كه خواهيم گفت موجب مىشود از اين اطلاق رفع يد كنيم.
در ما نحن فيه يك وجه ديگرى گفتهاند كه اين وجه ديگر صورتاً متين است. بلكه امتن است. شخص وقتى كه مي شنود مىگويد بله اين حرف حرف صحيحى است و آن وجه اين است که اين ادعيهاى كه در صلاة ميت بعد التّكبيرات وارد است، اين روايات كمال اختلاف را دارد. به نحوى كه خواهيم خواند. حتّى صاحب الحدائق قدس الله نفسه الشّريف مىگويد در آن رواياتى كه غير از دو روايتى كه خواهيم خواند. در آن روايت هم اختلاف است. اين رواياتى كه در صلاة على الميت وارد است، دو تا روايت پيدا نمىشود كه مثل هم باشد در دعا. در يكى يك دعائى است، در آن يكى يك دعاي ديگرى است. گفتهاند اين اختلاف در روايات كه در هر روايتى يك دعائى ذكر شده است بلكه در بعضى روايات غير دعا ذكر شده است كما سيأتى اين قرينه اين است كه چيزى واجب نيست. اينها امور مستحبّه هستند.
چه جورى كه نظير اين حرف را متأخّرين در اخبارى كه وارد در منزوحات بئر است مي زنند. مىدانيد كه آن رواياتى كه در نزح ماء البئر من وقوع النّجس وارد است، ما بين آن روايات كمال اختلاف است. در يك مورد چند مقدار متفاوت براي نزح وارد است. خب اين را مىدانيد كه نزحى كه مطهّر ماء البئر است، نمىتواند اقلّ و اكثر باشد. نمىتواند. مطهر اگر اقل است اكثر ديگر لزومى ندارد. اگر اكثر لازم است. اقل معيار ندارد. اين رواياتى كه در منزوحات بئر وارد شده است. بعضىها گفتهاند روايات بئر جمع بين متفرّقات و تفريق ما بين المجتمعات است. نجسى كه با نجس ديگر حكمش يک جور است، حكمشان را جدا مىكند. در يكى مىگويد كه سی دلو بر يكى ديگر مىگويد چهل دلو بكشيد. حتّى گفتهاند كه جمع ما بين المتفرّقات است. نجاساتى كه با همديگر اختلاف در شدت و ضعف نجاست دارند را جمع مىكنند. در هر كدام هفت دلو.
متأخّرين گفتهاند اين اختلاف در روايات نزح البئر شاهد بر اين است كه اين نزح استحبابى است. به جهت اين است تنفّر از اين كه در چاه نجس واقع شده است، تنفّر از شرب مائش و استعمال مائش برطرف بشود. حكم، حكم لزومى نيست. ولكن چون كه ماء البئر نجس نمىشود در صحيحه بن بزيع وارد است ماء البئر واسعٌ لا يفسده شىء الاّ اذا تغيّر طعمه او لونه كه فينزحه حتّى يطيب الطّعم و يذهب الّلون. او را شاهد گرفتهاند كه اينها همهاش مستحب هستند.
اينها را براى چه فرمودهاند. نه اين كه اينها معارض است با او. مىگويد كه نه اين نجس مىشود متأخّرش اين است كه قدما مىگفتند. در ما نحن فيه هم اين اختلاف كثيرى كه در دعاهاى ما بين تكبيرات وارد است، اين اختلافات كه شاهد بر اين است كه اين دعاها وجوبى ندارد. امر استحبابى است. بدان جهت هر دعائى شد مىشود خواند. اين وجه را گفته است.
و اين وجه باز به نظر شما هم بايد اينجور باشد كه اين وجه تمام نيست. چرا؟ چون كه فرق است ما بين منزوحات بئر و ما نحن فيه چون كه در منزوحات بئر آنچه كه نزح مىشود به عنوان مطهّر است اگر ماء البئر نجس بشود. نمىشود مطهّر آن امور مختلفي باشد، هم هفت دلو بشود، هم ده دلو بشود، هم چهل دلو بشود، هم... و در بئرى كه مطلق البئر است، مادّه...يا نازهه دارد مطهّر نمىتواند همه اينها بشود. چون كه وقتى كه اقل موجود شد سه دلو كشيدند مطهّر آمده است. ديگر داعى ندارد براى كشيدن. چون كه آن جا جاى حكم تكليفى نيست. او حكم وضعى است. بدان جهت چون كه نمىتواند حكم وضعى و مطهرّيت اين نحو مختلف بشود، ممكن نيست، لذا حمل كردهاند كه اين حكم، حكم استحبابى است. به جهت تنزّه است كه بنويسند چركين نشود كه اين آب كذايى را مىخورد، نه آبش را كشيديم. به خلاف ما نحن فيه. در ما نحن فيه حكم وضعى نيست. در ما نحن فيه فقط تكليف است صلاة على الميت. صحبت از مطهّريت و منجّسيت نيست. بدان جهت در اين جا كه فرمود بعد از تكبير اين دعا را بخوان، آن يكى گفت اين را بخوان، آن يكى اين را بخوان، نه اين كه اصل الدّعا واجب نيست. بينهنّ دعاءٌ ، دعا واجب است.
غاية الامر اگر اين اختلاف اخبار را نتوانستيم به وجه آخرى جواب بدهيم، نتيجه اين مىشود كه خصوص اين ادعيه واجب نيست. مطلق الدّعا واجب است. مطلق الدّعا على الميّت واجب است. چه به آن لسان بوده باشد، چه به آن لسان بوده باشد.
در ما نحن فيه هم دليلى نداريم كه مطلق الدّعا واجب نيست. آن جا صحيحه على بن مهزيار داشتيم. آن صحيحه على بن مهزيار كه در بحث ماء البئر گفتيم خدا به اين صحيحه طول عمر بدهد دنيا را خيلى نجات داده است. هر مائى كه ذى المادّه است دليل عاصميتش او است. «ماء البئر واسعٌ لا يفسده شىء الاّ اذا تغيّر ريحه او طعمه لانّ له مادّه»[10] اين را قرينه مىگرفتيم كه اينها حكم مستحبى است. تنزّه است. علاوه بر اين كه حكم وضعى بود، نمىتواند مطهّر مردد بين اقل و اکثر باشد و مختلف بشود. به خلاف ما نحن فيه. ما نحن فيه دليلى نداريم كه دعا اصلش واجب نيست. آنى كه امر شده است در روايات و دعاها مختلف است از آنها كشف مىكنيم كه خصوص هر كدام وجوبى ندارد. خصوصاً بر اين كه در بعضى روايات همين معنا وارد شده است كه مطلق الدّعا على الميت است که وجوب دارد.
يكى از اين رواياتى كه در ما نحن فيه مىشود به او استدلال كرد كه دعا واجب است، اين صحيحه است كه مىخوانم. در باب هفت از ابواب صلاة الجنازه [11]است:
محمد بن يعقوب عن على بن ابراهيم عن ابيه روايت اولى است. عن ابن ابى عمير عن ابن اذينه ابن اذينه عمر بن اذينه است رضوان الله عليه. عن محمد بن مسلم و زراره. عمر بن اذينه نقل مىكند از محمد بن مسلم و زراره و معمّر بن يحيى و اسماعيل جعفي از اين اجلاّ نقل مىكند عن ابى جعفرٍ(ع). قال ليس فى الصّلاة على الميت قراءة و لا دعاءٌ موقّت. قرائت را مطلق فرمود امام (ع). يعنى قرائت قرآن در صلاة ميت نيست. و لا دعاء موقّت. دعائى كه تعيين داشته باشد بايد اين دعا را خواند آن دعاى موقّت است. دعا را توصيف به موقّت كرد. يعنى مطلق الدّعا هست، ولكن دعا موقّتى نيست. و الاّ اگر مطلق الدّعا نبود مىفرمود ليس فى صلاة على الميت قراءةٌ و لا دعاءٌ. دعا موقّت يعنى دعا معيّن.
شما بگوييد نه من اين را قبول ندارم. مفهوم ندارد. پشت سرش فرمود "تدعوا بما بدا لک" يعنى اصل الدّعا واجب است. بايد بخوانى. معيّن نيست. آنى كه دلت خواست بدا لك براى تو ظاهر شد ،ارادهات افتاد كه اين دعا را در حق اين مرحوم بكنى عيبى ندارد. و احقّ الموتى ان يدعى له المؤمن. حق موتى اين است كه مؤمن بايد بر له او دعا بكند. استغفار بكند. هر دعائى شد. اين يكى.
باز در روايت ديگر كه موثّقه يونس بن يعقوب روايت دومى[12] است:
عن محمد بن يحيى عن احمد بن محمد بن عيسى عن ابن فضّال به واسطه حسن بن على بن فضّال پدر على بن فضّال، پدر اين سه برادر. اين كه گفتيم در آخر عمرش شهادت داد كه از فطحيت برگشت. اين همان حسن بن على بن فضّال است كه پدر آنها است كه پسرش منكر شد. گفت نه پدرم برنگشته است هنوز. ولكن محمد بن عبد الله بن زراره نقل كرد كه برگشته است. اين نقلش را هم سابقاً گفتيم. عن يونس بن يعقوب قال سألت ابا عبد الله (ع) عن الجنازة أصلّى عليها علی غير وضوءٍ؟ فقال نعم. وضو نمىخواهد. انّما هو تكبيرٌ و تسبيحٌ و تحميد و تهليل شهادت بر وحدانيت است. تسبيح است تحميد است. و دعا است. كه دعا هم در روايات ديگر در صلاة اينها است. اينها كه وضو نمىخواهد. بدان جهت مىگويد در روايت كه دارد كه ذيل روايت از اين جا نقل نكرده است. ذيل روايت مي خواهد بفرمايد چه جور در خانه ات وضو ندارى، تسبيح مىكنى، دعا مىكنى، اين هم همين جور است. دعا و تسبيح و تحميد و تهليل است. مىتوانى بلاوضو بخوانى. اين كه جمع كرده است ما بين تسبيح و تهليل هست كه شهادت به وحدانيت است. تسبيح و تهليل اين هم عيبى ندارد. خواهيم گفت آنها انضمامشان استحباب است. بعد از تكبيرة الاولى كه شهادت بر وحدانيّت است، اصل [تسبيح] را انسان اضافه بكند عيبى ندارد. خواهيم گفت كه همين جور متعارف است. بعد باز در روايت ديگر اين است كه در صحيحه محمد بن مسلم كه روايت سومى است ليس فى الصّلاة على الميت قرائة و دعاء موقّت باز تقييد به موقّت كرد.
در روايت ابى بصير[13] هم كه گفت خمس تكبيراتٍ بينهنّ اربع صلوات. يعنى چهار تا دعا است.
باز در روايت فضل بن شاذان همين جور وارد است. در روايت فضل كه روايت 21 است در باب 5.[14] آن جا دارد كه فضل بن شاذان عن الرّضا(ع) سندش را نمىخوانم. سندش اشكال دارد. عن عبد الواحد بن محمد ابن عبدوس كه شيخ صدوق است. اين توثيقش ثابت نيست. عن على بن محمد بن قتيبه اين هم اشكال دارد. اين هم آن كسى است كه كشىّ قدس الله نفسه الشّريف از او نقل مىكند در كتاب كشّى. و عن جعفر بن نعيم عن محمد بن شاذان جميعاً عن الفضل بن شاذان عن الرّضا (ع) قال انّما امروا بالصّلاة على الميّت ليشفعوا له. كه شفاعت كنند براي او و ليدعوا له دعا بكنند براي او لانّه لم يكن اين ميت فى وقتٍ من الاوقات احوج الی الشفاعة و الدعاء. اصل صلاة على الميت چه بگويم خدمت شما؟ صلاة على الميت يعنى دعا على الميت. صلاة به معنا دعا است. چون كه صلاة آن رکوع و السّجود كه صلاة حقيقت دراو نيست. اين دعا است. منتهى شرطى دارد كه بعد از تكبير باشد. خود صلاة على الميت دعاء بر ميت است. آن جا هم كه بر ميّت دعا نشود اصل صلاة نيست. من به ميتى پنج تا تكبير گفتم. ميتى ديدم. الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر،الله اكبر، الله اكبر. صلاة نمىگويند. صلاة على الميت دعا بر ميت بايد بشود. بدان جهت دعا مقوّم صلاة على الميت است. بدان جهت اگر صلاة على الميت در بين نبوده باشد، اين صلاة نمىشود. و اين كه بعضىها گفتهاند دعاء موقّت نيست يعنى اصلا دعا واجب نيست، اشتباهش معلوم شد...در روايات دعا موقّت است نه مطلق الدّعا است. آنى كه مطلقا منفى است قرائت است. و امّا دعايي که نفي شده دعاي موقّت است. و در اين روايات امر است به مطلق الدّعا على الميت.
بدان جهت ملتزم شدن به آن مسلكى كه صاحب الشرائع به او ملتزم شده است ممكن نيست.
خب اين را مىدانيد. از بيانات ما واضح شد اگر ما بوديم و همين روايات كه خوانديم ملتزم مىشديم به مذهب صاحب الحدائق كه مطلق الدّعوات است. خصوصاً در رواياتى كه اختلاف است ما بين ادعيه. ولكن مشهور ما بين المتأخّرين به احتياط وجوبى اين است كه پنج تكبير بعد از اولي تشهد به شهادتين بعد از دومى صلاة على النّبى و الانبياء، سومى غفران مؤمنين و المؤمنات، بعد از پنجمى دعا للميت . احتياط، احتياط وجوبى است كه اين جور خوانده بشود. فتوا داده است صلاة عن الميت همين جور است. اينها چرا اين را گفتهاند در مقابل اين حرف ملتزم شدهاند؟ اينها دليلشان چيست؟
دليلشان عمده دليلشان اين صحيحهاى است كه محمد ابن مهاجر نقل كرده است. در باب 2 از ابواب صلاة الجنازه كه روايت اولى[15] است:
محمد بن يعقوب عن على بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير عن محمد ابن مهاجر كه از ثقات است عن امّه، امّ سلمه. از مادر خودش نقل مىكند كه امّ سلمه است، قال سمعت ابا عبد الله (ع). امّ سلمه مىگويد شنيدم از امام صادق يقول كان رسول اله (ص) اذا صلّى على ميّتٍ كبّر. تكبير مىگفت. و تشهّد شهادت را مىگفت بعد از تكبيرش. ثمّ كبّر و صلّى على الانبياء و دعا. به انبياء صلوات فرستاد. صلوات همان دعا است. براى خودش هم صلوات بر انبيا همان دعا است. ثمّ كبّر و دعا للمؤمنين. اين دعاء للمؤمنين است. آن دعا للمؤمنين نبود. آن دعا للانبياء بود كه همان صلوات باشد. طلب ترفيع درجه شود كه گفتهاند ديگر. در كتب...هست كه صلاة براى نبى معناى ترفيع درجه است. نه طلب غفران. انبياء كه معصوم هستند. طلب غفران نيست. طلب، طلب ترفيع است. ثمّ كبّر و دعا للمؤمنين. در نسخهاى دارد استغفر للمؤمنين و المؤمنات. ثمّ كبّر...و دعا عن الميت. اين دعا ميت است. در ثانى داشت كه ثمّ كبّر و صلّى على ربّى و دعا اين دعا للميت نيست. اين دعا يعنى دعا للانبياء كه همان صلاة است ديگر. ترفيع درجه است. ثمّ دعا للمؤمنين و المؤمنات ثمّ كبرّ خامس بعد فرمود بر اين كه امام صادق مىفرمايد رسول الله نمازش اين بود. «فلمّا نهى الله عزّوجل عن الصّلاة على المنافقين كبّر و تشهّد» كه آيه نازل شد كه لا تقم بر قبر آنها به آنها طلب رحمت نكن، آن جا اين جور بود فلمّا نهى الله عزّوجل عن الصّلاة على المنافقين كبّر و تشهّد تكبير مىگفت، شهادت را مىگفت. ثمّ كبّر و صلّى على النّبيين و الشّاهد على هذا اين دعا ندارد ديگر. و صلّى على نبيين يعنى بر نبيين همان صلاة را فرستاد. ثمّ كبّر و دعا للمؤمنين ثمّ كبّر رابع و انصرف و لم...الميت. براى ميت ديگر دعا نكرد. اين كه معلوم مىشود كه منافق ديگر دعا ندارد. بلكه لعن دارد كما سيأتى.
بدان جهت در ما نحن فيه ملتزم شدن بر اين كه اين دعاواجب است، مستندش اين است.
اين يك روايت است. ولكن صاحب الحدائق قدس الله نفسه الشّريف يك روايت ديگر هم اضافه كرده است. فرموده است اين دو تا روايت على نهج واحد هستند. آن روايت ديگر، روايتى است كه در ما نحن فيه ذكر مىكنيم. آن روايت معتبره اسماعيل بن تمام است كه انشاء الله ملاحظه بفرماييد تا تكلّم كنيم.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص426.
[2] الثالث في كيفية الصلاةو هي خمس تكبيرات و الدعاء بينهن غير لازم و لو قلنا بوجوبه لم نوجب لفظا على التعيين؛ نجم الدين جعفر بن حسن محقق حلی، شرائع الاسلام، (قم، مؤسسه اسماعليان، چ2، ت1408ق)، ج1، ص96.
[3] نجم الدين جعفر بن حسن محقق حلی، المعتبر في شرح المختصر(قم، مؤسسه سيد الشهداء عليه السلام، چ1، ت1407)، ج2، ص347.
[4] شيخ يوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ( قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ1، ت1405ق)، ج10، ص403.
[5] سيد محمد بن علی عاملی، مدارک الاحکام، (بيروت، مؤسسة اهل البيت، چ1، ت(ع)، 1411ق)، ج4، ص165.
[6] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص74.
[7] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص74.
[8] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص74.
[9] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص54.
[10] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: مَاءُ الْبِئْرِ وَاسِعٌ لَا يُفْسِدُهُ شَيْءٌ- إِلَّا أَنْ يَتَغَيَّرَ رِيحُهُ أَوْ طَعْمُهُ- فَيُنْزَحُ حَتَّى يَذْهَبَ الرِّيحُ- وَ يَطِيبَ طَعْمُهُ لِأَنَّ لَهُ مَادَّةً؛ محمد بن الحسن طوسی، تهذيب الاحکام، ( تهران، دار الکتب الاسلامية، چ4، ت 1407ق)، ج1 ص234 و شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص140 و141.
[11] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ وَ مَعْمَرِ بْنِ يَحْيَى وَ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَيْسَ فِي الصَّلَاةِ عَلَى الْمَيِّتِ قِرَاءَةٌ وَ لَا دُعَاءٌ مُوَقَّتٌ- تَدْعُو بِمَا بَدَا لَكَ وَ أَحَقُّ الْمَوْتَى أَنْ يُدْعَى لَهُ الْمُؤْمِنُ- وَ أَنْ يُبْدَأَ بِالصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص88.
[12] وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْجِنَازَةِ- أُصَلِّي عَلَيْهَا عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ- فَقَالَ نَعَمْ إِنَّمَا هُوَ تَكْبِيرٌ وَ تَسْبِيحٌ وَ تَحْمِيدٌ وَ تَهْلِيلٌ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص89.
[13] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص75.
[14] وَ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ وَ الْعِلَلِ عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ نُعَيْمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: إِنَّمَا أُمِرُوا بِالصَّلَاةِ عَلَى الْمَيِّتِ لِيَشْفَعُوا لَهُ- وَ لِيَدْعُوا لَهُ بِالْمَغْفِرَةِ- لِأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ فِي وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ- أَحْوَجَ إِلَى الشَّفَاعَةِ فِيهِ- وَ الطَّلِبَةِ وَ الِاسْتِغْفَارِ مِنْ تِلْكَ السَّاعَةِ- وَ إِنَّمَا جُعِلَتْ خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ- دُونَ أَنْ تَصِيرَ أَرْبَعاً أَوْ سِتّاً- لِأَنَّ الْخَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ- إِنَّمَا أُخِذَتْ مِنَ الْخَمْسِ الصَّلَوَاتِ فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص78.
[15] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُهَاجِرٍ عَنْ أُمِّهِ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا صَلَّى عَلَى مَيِّتٍ كَبَّرَ وَ تَشَهَّدَ- ثُمَّ كَبَّرَ وَ صَلَّى عَلَى الْأَنْبِيَاءِ وَ دَعَا- ثُمَّ كَبَّرَ وَ دَعَا لِلْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ كَبَّرَ الرَّابِعَةَ وَ دَعَا لِلْمَيِّتِ- ثُمَّ كَبَّرَ الْخَامِسَةَ وَ انْصَرَفَ- فَلَمَّا نَهَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ الصَّلَاةِ عَلَى الْمُنَافِقِينَ- كَبَّرَ وَ تَشَهَّدَ ثُمَّ كَبَّرَ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّينَ- ثُمَّ كَبَّرَ وَ دَعَا لِلْمُؤْمِنِينَ- ثُمَّ كَبَّرَ الرَّابِعَةَ وَ انْصَرَفَ وَ لَمْ يَدْعُ لِلْمَيِّتِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص60.