مسألة 2: « لا يلزم الاقتصار في الأدعية بين التكبيرات على المأثور بل يجوز كل دعاء بشرط اشتمال الأول على الشهادتين والثاني على الصلاة على محمد وآله والثالث على الدعاء للمؤمنين والمؤمنات بالغفران وفي الرابع على الدعاء للميت ويجوز قراءة آيات القرآن والأدعية الاُخر ما دامت صورة الصلاة محفوظة«.[1]
صاحب عروه قدس الله سره ملتزم شد در صلاة على الميت بعد التّكبيرة الاولى تشهّد به شهادتين واجب است و بعد التّكبيرة الثّانيه صلاة على النّبى و آله واجب است. و بعد الثّالثه دعا للمؤمنين واجب است. و بعد الرّابعه دعا على الميت واجب است. و به اتيان بالخامسه ينصرف المصلّى.
بعد مىفرمايد در آن دعا بر ميت كه مىشود، يا صلاة بر نبى كه مىشود يا دعا بر مؤمنين مىشود، اين اختصاص ندارد دعا به كيفيت خاصّه. هر چيزى كه به او صدق كند دعا للمؤمنين و المؤمنات و به او صدق كند دعا على الميت اتيان او كافى مىشود. اختصاص ندارد به آن كيفيت خاصه. ولو ايشان كيفيت خاصهاى در دعا للمؤمنين ولكن حتّى در صلاة على النّبى بعد التّكبيرة الثّانيه امورى را ذكر كرده است كه مىگويد. حتّى در شهادت بالشّهادتين ذكر مىفرمايد كه اولى اين است اين جور گفته بشود. آنى كه ايشان در ما نحن فيه فرموده است صلاة ميت اولى اين است كه اين نحو خوانده بشود من حيث التشّهد و الصّلاة على النّبى و الدّعا للمؤمنين و الدّعا على الميت اين مأخوذ است از مجموع روايات به ملاحظه آنى كه در فقه رضوى وارد است. به ملاحظه او اولى اين است كه كانّ آنى كه در روايات ذكر شده است كه اكمل است در دعاى بر ميت او را ذكر كرده است. در صلاة على النّبى اكثر است او را بيان فرموده است. ولكن اينها اولويت دارد. استحباب دارد اين جور گفته بشود. مقدار واجب كيفيت خاصّهاى ندارد. بدان جهت انسان در صلاة على الميت دعا ديگرى هم غير از اين دعا بر ميت مىتواند دعا ديگرى استغفار بر ميت را بخواند. يا فرض كنيد آياتى را از قرآن بخواند. مىتواند اينها را بخواند. مادامى كه عنوان صلاة على الميت محفوظ است خواندن اينها مانعيّتى ندارد.
مسألة 3: « يجب العربية في الأدعية بالقدر الواجب وفيما زاد عليه يجوز الدعاء بالفارسية و نحوها ».[2]
بعد ايشان مىفرمايد بر اين كه اين را كه در صلاة ميت اتيان مىكند، آنى كه واجب است در صلاة الميت من التّشهد است و صلاة على النّبى است و دعا واجب بر مؤمنين و مؤمنات است و دعائى است كه واجب است بر ميت، بايد به لسان عربى بوده باشد. به غير لسان عربى مجزى نيست. ولكن بخواهد غير از آن واجب، اذكار و دعاى ديگرى ذكر كند در حقّ مؤمنين يا در حق ميّت زايد بر مقدار واجب، آنها به غير عربی جايز است. لازم نيست كه به عربى بوده باشد.
خب اين را مىدانيد كه صلاة على الميت زايد بر صلوات خمس، صلوات واجبه نمىشود. آن صلاة ذات الرّكوع و السّجود. در آنها هم در قنوتش بلكه بعضىها فرمودهاند جماعتى در غير قنوتش دعاى به غير لغت عربيه عيبى ندارد انسان در اثنا نماز بكند. كلّما دعيت الله به فهو من الصّلاة يعنى مضر در صلاة نيست. وقتى كه دعاى در همان جا مضر به صلاة حتّى صلاة يوميه نبوده باشد، در صلاة ميت ديگر احتمال خلل كه دعا به عربى نباشد به تركى باشد يا فارسى باشد يا انگليسى باشد. زايد از مقدار واجب اين مضر باشد، در صلاة يوميه اگر جايز شد اين جا ديگر احتمال منعش نيست. آنى كه مىشود گفت، كه اخبار منصرف هستند. اين دعائى كه در صلاة ميت واجب است، اين دعا بايد به نحو عربى بوده باشد. چون كه صلاة ميت مقدار واجبش مطلقات من الشّرع است. و آنى كه مطلقات من الشّارع است، اين اذكار و تشهّد و صلوات و دعا به نحو لغت عربى بوده است. اصلاً صلّوا على محمد و آله منصرف به همان عربى است. مىبينيد كه هر كس باشد به هر لغتى مسلمان باشد اين صلاة را به همين نحو مىفرستد. منصرف به اين معنا است. شهادتينت را بگو همين را اشهد ان لا اله الاّ الله و اشهد انّ محمداً رسول الله ترك هم باشد همين را مىگويد. اين عربى را مىگويد. اين منصرف است.
بدان جهت در ما نحن فيه كه هست اين معنا مقدار واجب لازم است بالعربى بشود للانصراف و خودش عبادت است. مطلقات من الشّرع است. و از شارع اين مقدار ولكن زايدش عيبى ندارد. مانعيّتى ندارد. بلكه در صلوات ديگر اين دعا كردن به غير لسان عربى جايز شد و مطلوب شد، در ما نحن فيه به طريق اولى مانعيّت پيدا نمىكند و ضررى نمىزند.
اين كه بعضىها اين جور فرمودهاند كه صلاة الميت انّما هو دعاءٌ دعا مطلق است به غير لغت عربيه هم صدق مىكند، اينها بى انصافى كردهاند. انصراف دارد. انّما هو دعاءٌ دعا اين مقدارش معلوم شده است كه دعا بر ميت بايد بشود. و اين مقدار كه تشهّد بنا بر مسلك صاحب عروه، بنا بر مسلك ما صلاة على النّبى بايد بشود. اينها اين مقدار واجبش به قرينه اين كه عبادت است و مطلّقات من الشّرع است، منصرف است بر اين كه همان صلاة على النّبى متعارف يا تشهّد متعارف يا همان استغفار متعارف كه اللّهم اغفر لها هذا الميت كه همان است. اللّهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات همين است. منصرف است به اين معنا.
اگر انصراف را كسى نگويد، بگويد من انصراف را قبول ندارم، لااقل مورد، مورد احتياط است. احتياط وجوبى. نمىشود گفت كه همه اينها را مثلاً به لسان ديگر بگويد. حتّى تكبيرات. خب آخر صلاة ميت خمس تكبيرات. خب تكبيرات چرا عربى بشود. ما غير عربىاش را شخصى جرأت ندارد اين را بگويد. چه جورى كه در خمس تكبيرات تكبيره منصرف است به تكبيره عربى، در همين تشهّد و صلاة على النّبى و استغفار لمؤمنين و استغفار لميت اين هم منصرف است به عربى. زايد بر اين دعا وقتى كه زايد بر واجب گفته شد، او را گفتيم عيبى ندارد به غير العربى بوده باشد كما ذكرنا.
مسألة 4: « ليس في صلاة الميت أذان ولا إقامة ولا قراءة الفاتحة ولا الركوع والسجود والقنوت والتشهد والسلام ولا التكبيرات الافتتاحية وأدعيتها وإن أتى بشيء من ذلك بعنوان التشريع كان بدعة وحراماً »[3].
بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف شروع مىكند در مسأله ديگر آنهايى كه در نمازهاى ديگرى معتبر است ولكن در صلاة الميت آنها معتبر نيست، آنها را ذكر مىفرمايد.
يكى از آنها اين است كه در صلوات ديگر بدون قرائت حمد نمىشود. هر صلاتى را كه انسان واجبى باشد يا مستحبى بوده باشد، به امّ الكتاب بايد بخواند در ركعاتش. ايشان مىفرمايد اين قرائت فاتحة الكتاب در صلاة الميت از واجبات نيست. از واجبات صلاة الميت نيست. بلكه از مستحبات در صلاة الميت هم نيست. قرائت فاتحه در صلاة الميت مشروع نيست كه انسان به عنوان واجب اتيان كند يا به عنوان اين كه مستحب در صلاة الميت است اتيان بكند. مثلاً صلوات على ساير الانبياء در صلاة ميت مستحب است زايداً على الصّلاة على النّبى. ولكن كسى بگويد سوره حمد خواندن مستحب است در صلاة الميت، صلاة الميت مشروعيّت دارد در اين صلاة مستحب است، نه اين جور استحبابى ندارد. چرا؟ براى اين كه امام (ع) در آن صحيحه محمد بن مسلم اين جور فرمود.
در باب 7 از ابواب صلاة الميت بود. آن جا فرمود بر اين كه روايت اولى[4] بود.
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ وَ مَعْمَرِ بْنِ يَحْيَى وَ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَيْسَ فِي الصَّلَاةِ عَلَى الْمَيِّتِ قِرَاءَةٌ وَ لَا دُعَاءٌ مُوَقَّتٌ». دعائى كه تعيين شده باشد كه كيفيتش تعيين شده باشد، كيفيتش تعيين نشده است. هر دعائى كه صدق كند دعا على الميت است كافى مىشود. تدعوا بما بدا لك و احقّ الموتى ان يدعا له احقّ موتايى كه احق است. سزاوارتر ميّتها است كه به او دعا بشود. استغفار بشود المؤمن. ميت مؤمن است. اگر ميّت غير مؤمن شد كه او مستضعف باشد فى الجمله گفتيم عيبى ندارد. ولكن دعا بر او نمىشود. دعا بر مؤمنين مىشود. و ان يبدأ بالصّلاة على رسوله قبل از اين كه ميت را دعا بكند، شروع كند نبى اكرم را صلوات بفرستد. باز در روايت ديگرى كه صحيحه محمد بن مسلم و زراره است و شايد اينها همان يك كلامى است كه امام قبلاً به جماعت فرموده است. اينها را زراره و محمد بن مسلم به اشخاص ديگرى نقل كردهاند. روايت دومى اين موارد حساب نمىشود.
يك وقتى اگر عمر شد يك جايى كه مورد حسّاس است رسيد، آن جا بيان مىكنم كه غالباً در اكثر موارد روايات متعدد كه مىرسد، غالباً اين اصلش يك روايت بود. به واسطه روات بعدى كه از امام شنيدهاند و به اشخاص ديگر نقل كردهاند، آنها تقدير و تبديلى دادهاند. نقل به معنا كردهاند. كه آن وقت ما فعلاً دو روايت مىبينيم. سه روايت مىبينيم. اصلش اين يك روايت بود. در موارد كثيرهاى اين جور است و اين ثمره فقهى دارد. جايش كه رسيد مىگويم انشاء الله عمر وفا شد كه اين چه جور است.
اين روايت سومى كه محمد بن الحسن او را كلينى نقل كرده بودند[5] على بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير، اين را شيخ نقل مىكند باسناده عن الحسين بن سعيد عن ابن ابى عمير آن وقت نقل مىكند هم آن عن ابن اذينه عن ابن ابى عمير عن محمد بن مسلم و زراره كه اين همان روايت است. انّهما سمعا ابا جعفر (ع) يقول ليس فى الصّلاة على الميت قرائة و لا دعاءٌ موقّت، الاّ ان تدعو بما بدا لك كه در آن روايت هم بود، و احقّ الاموات ان يدعی له و ان تبدأ بالصّلاة على النّبى كه يك تغييرى دادهاند روات بعدى در نقل. خب قرائت نيست.
بدان جهت در ما نحن فيه كسى سوره حمد را بخواند در صلاة على الميت بعد التّكبيرة الاولى قبل از شهادتين حمد را بخواند، نه اين مشروعيّتى ندارد. استحبابش ثابت نشده است. بما اين كه صلاة ميت نيست. يك سوره حمدى مىخواهم بخوانم، ضررى ندارد. امّا قصد كند كه اين از صلاة الميت است و مشروع است در صلاة يعنى مستحب است در صلاة الميت يا واجب است سوره حمد خوانده بشود، نه اين جور مشروعيّتى ندارد.
ولكن در بعضى روايات اين سوره حمد ذكر شده است. يكى از آن روايات، روايت بن قدّاح است كه روايت چهارمى است در اين باب 7.[6] روايت چهارمى:
و باسناد الشّيخ عن محمد بن احمد بن يحيى كه همان صاحب نوادر الحكمة است. سند شيخ به كتاب او صحيح است. او نقل مىكند عن جعفر بن محمد بن عبد الله القمّى محمد بن احمد بن يحيى الاشعرى نقل مىكند از جعفر بن محمد بن عبد الله القمّى، عن عبد الله بن ميمون القدّاح كه از اجلاء است اين عبد الله بن ميمون. عن جعفر عن ابيه انّ علىٍّ (ع) كان اذا صلّى على ميّتٍ قرأ بفتاحة الكتاب. به فاتحة الكتاب مىخواند. و يصلّى على النّبى بعد صلاة على النّبى را اتيان مىكرد. در اين روايت اين جور است. باز يك روايت ديگرى روايت على بن سويد در باب صلاة الجنازه باب دوم روايت 8 است[7] دارد:
و باسناده باسناد الشّيخ عن احمد بن محمد بن عيسى عن محمد بن اسماعيل بن بزیع عن عمّه حمزة بن بزیع. محمد بن اسماعيل بزیع كه از اجلاء است. از آن عمّ خودش كه حمزة بن بزیع است از او نقل مىكند. عن على بن سويد. على بن سويد هم از اصحاب امام رضا سلام الله عليه است. ثقات است. على بن سويدى كه از اصحاب امام رضا است. عن الرّضا (ع). فى ما نعلم قال فى الصّلاة على الجنائز در صلاة على الجنائز تقرع فى الاولى بامّ الكتاب. سوره فاتحه را مىخوانيم. و فى الثّانيه تصلّى على النّبى و آله. و تدعوا فى الثّالثه للمؤمنين و المؤمنات و تدعوا فى الرّابعة لميّتك و الخامسه تنصرف عنها. پنجمى را كه مىگويى منصرف مىشوى. در اين روايت كه خوانديم از امام رضا (ع) اين جور نقل شده است كه در صلاة ميت امّ الكتاب خوانده مىشود. ولكن هيچ كدام از اين روايتين در مقابل روايتى كه ليست فيها قرائة و لا دعاءٌ موقت با آنها نمىتواند مقابله كند.
و ذلك: چون كه اينها من حيث السّند ضعيف هستند. اگر اينها من حيث السّند تمام بودند مىگفتيم كه بله آن كه مىگويد ليس فيها قرائة يعنى قرائت معيّنه وجودى ندارد. امّا مىشود قرائت قرآن كرد. مستحب است. حتّى امّ الكتاب هم مستحب است به واسطه اين دو تا روايت. ولكن اين روايت على بن سويد من حيث السّند ضعيف است. من حيث السّند ضعيف است. چون كه در سندش محمد بن اسماعيل بن بزیع عن عمّه حمزة بن بزیع. اين حمزة بن بزیع توثيقى ندارد و خودش هم از آن معاريف كذايى نيست. بدان جهت اين روايت من حيث السّند ضعيف است و دليل نمىشود. امّا آن روايت ديگرى كه خوانديم، محمد بن احمد بن يحيى نقل مىكند آن روايت را از جعفر بن محمد قمّى آن روايت را كه نقل مىكند، امّا اشكال آن روايت اشكالش اين بود كه محمد بن احمد بن يحيى عن جعفر بن محمد بن عبد الله القمّى از آن قمّىهايى كه توثيق نشده است يكى جناب جعفر بن محمد بن عبد الله قمّى است. بدان جهت روايتش اعتبارى ندارد. يك كلمهاى بگويم...
سؤال...؟ عرض مىكنم اين نيست. جعفر بن محمد بن عبد الله القمّى خودش نيست. توثيق ندارد. ثقه نيست. و اين حميرى نيست.
كسى اگر توى ذهنش بيايد آخر اين صاحب عروه قدس الله سره تسامحى است در اخبار سنن. اين مستحباتى كه قبلاً فتوا داد در مستحبات غسل، تكفين و غير ذلك بعد در مستحبات صلاة و دفن مىگويد، اين جمله معتدٌّ به اينها من حيث السّند تمام نيستند. اينها معلوم مىشود ايشان حكم به استحباب كرده است روى اخبار تسامح در ادلّه سنن. روى اين حساب چرا صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف در عبارت عروه نفى مشروعيّت كرده است.
سرّش عبارت از اين است كه در اين اخبار غير از اين ضعف سند دو تا خلل ديگرى هست. يك خلل ديگر اين است كه اينها موافق با عامّه هستند. آنها سوره فاتحه را مىخوانند در صلاة على الميّت. روى اين اساس وهن در اينها پيدا مىشود. و ديگرى اين است كه معارض هستند اينها با آنى كه مىگويد ليس فى صلاة الميت قرائة و لا دعاءٌ موقت قرائت را نفى كرده است. چه جورى كه دعا موقّت نيست. يعنى دعاى تعيين شده نيست. قرائت هم نيست. قرائت مطلقا نيست. ظاهرش اين است كه نيست يعنى مشروع نيست. جزئش نيست. به عنوان صلاة ميت نمىشود قرائت كرد. عرض مىكنم اين ظهور دومى است. اگر او تمام بود مىگفتيم. ولكن ظهور اولى عبارت از اين است كه اصل در صلاة على الميت قرائت مشروع نيست. قرائت نيست يعنى به عنوان صلاة الميّت قرائت تويش نيست. قرائت هم ظاهرش همان قرائت امّ الكتاب است ديگر. او در ما نحن فيه نيست. هم اين روايت دارد. هم موافق عامّه هستند.
بدان جهت در اين موارد سيّد يزدى قدس الله سرّه اخبار تسامح را مىاندازد كنار. در جايى كه روايت موافق عامّه نبوده باشد، در ما نحن فيه معارض نداشته باشد وارد بشود در روايت عمل، عمل مستحبى بوده باشد با ثوابٍ باشد، آن جاها به اخبار تسامح عمل مىكند. يادتان باشد. بدان جهت اين موارد نقض بر اينهايى كه تسامحى هستند اختصاص به صاحب عروه ندارد. بلكه مىشود گفت جماعت كثيرهاى با ايشان از فقهاى ما موافق هستند، در اين موارد شبههاى به آنها نمىشود.
بعد از قرائت آنى كه در عروه مىفرمايد، مىفرمايد كما اين كه در صلاة على الميت قرائت نيست، ركوع و سجود هم نيست. كسى در صلاة ميت ركوع اتيان بكند ولو به عنوان مستحب. سجود اتيان بكند به عنوان اين كه در صلاة ميت سجود مستحب است، اين مشروع نيست. بلكه كسى صلاة ميت مىخواند. يك جماعت كثيرهاى، يك ميّت جليل القدرى گذاشته بودند و صلاة ميت مىخواندند اينها. يك كسى هم از آن بلندگو بالمباشره قرآن مىخواند. آيه سجده را خواند. اينها همهشان سجده كردند در صلاة ميت. عيبى ندارد. او به عنوان صلاة الميّت نيست. سجده به عنوان صلاة الميت نيست. سجده به عنوان اين كه در صلاة الميت مشروع است و مستحب است، اين معنا نه مشروع است. عدم مشروعيّت قرائت هم مثل اينها است. به عنوان صلاة الميت ركوعى مستحب بوده باشد، يا سجودى مستحب بوده باشد، اين جور نيست. چون كه امام (ع) در باب هشتم[8] فرمود اين جور امام (ع) امام باقر، باب هشتم از ابواب صلاة الجنازه:
«محمد بن يعقوب عن ابى على الاشعرى» كه احمد بن ادريس است رضوان الله عليه كه شيخ كلينى است. قمّى است خودش هم. عن محمد بن عبد الجبّار اين هم قمّى است. از اجلاء است. «عن صفوان بن يحيى عن علاء بن رزين عن محمد بن مسلم عن ابى جعفرٍ (ع) قال: يصلّى على الجنازة فى كلّ ساعةٍ». چون كه صلاة در بعضى اوقات مكروه است. بعد طلوع الشّمس. اين جور نيست در صلاة على الميت. هر وقت شد بر ميت انسان خواست نماز بخواند بايد بخواند. مىتواند بخواند. يصلّى على الجنازة فى كلّ ساعةٍ. چرا؟ چون كه اين صلاة نيست. انّها ليست بصلاة ركوعٍ و سجودٍ. اين صلاة الرّكوع و السّجود نيست. يعنى صلاة ركوع و سجود الزامش اين جور صلاتى نيست. در آن روايت ديگر هم كه انّما لم يكن فى الصّلاة على الميت لم يكن ركوعٌ و لا سجودٌ لانّه انّما اعيد به الصّلاة لهذا العبد الّذى قد صلّى عليه. مىخواهيم به او دعا بكنيم. ركوع و سجود در آن جايى است كه عبادت خداوند بشود. اين استغفار دعا بر ميت است. على كلّ تقديرٍ ركوع و سجودى ندارد و هكذا ساير امورى كه در تلك الصّلوات معتبر است يا مشروع است، آنها ندارد. يكى از آنها قنوت است. در صلوات ديگر قنوت مستحب است. در صلاة ميت قنوت مستحب نيست كه انسان، بله انسان وقتى كه بر ميت نماز مىخواند وقتى كه بعد از تكبيره ثالثه مىگويد اللّهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات دستهايش را بلند كند به طرف آسمان ضررى ندارد. به عنوان قنوت صلاتى كه آنى كه در صلوات قنوت اتيان مىكنند، آن قنوت در ما نحن فيه مشروع نيست.
و امّا دعائى در صلاة ميت مشروع است، دستها را بلند كنند اين استحبابش ثابت نيست كه در صلاة دستها را بلند كردن در صلاة على الميت مستحب است. ولكن مانعيّتى ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه اين قنوت مستحب نيست.
بدان جهت مىفرمايد يكى هم و اتّشهد و السّلام. مراد از تشهّد، تشهّد صلاتى است. چه جورى كه مراد از قنوت، قنوت صلاتى بود، مثلاً انسان بعد از تكبير ثانيه كه تمام كرد قنوت بگيرد. چه جور مستحب نبود و مشروع نبود، تشهّد صلاتى هم مشروع نبود. امّا آن شهادتين بعد التّكبير كه تشهّد است آن واجب است. تشهّد انسان بعد از تمام كردن صلاة تشهّد بخواند مثل ساير صلوات يا بعد از تكبيره ثانيه تشهّد صلاتى بخواند به آن نحوى كه در نماز مىخواند، او مشروعيّتى ندارد. معلوم هم شد كه به قرينه تشهّد مراد از قنوت، قنوت صلاتى است. او مشروع نيست.
آن وقت هم مىفرمايد سلام هم مشروع نيست. در ساير صلوات اوّله التّكبير و افتتاح الصّلاة بالتّكبير و اختامه بالتّسليم است. تحريمه التّكبير و تحليلها با همان تسليمه مىشود. ولكن در صلاة ميت همين كه تكبيره خامسه را گفت مطلب تمام مىشود. سلام مشروع نيست.
در آن روايات كه اين جور آمده است خدمت شما عرض مىكنم. باب 9 انّه لا تسليم فى الصّلاة على الجنازه:
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّلَاةِ عَلَى الْمَيِّتِ- قَالَ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَخَمْسُ تَكْبِيرَاتٍ- وَ أَمَّا الْمُنَافِقُ فَأَرْبَعٌ وَ لَا سَلَامَ فِيهَا» [9]سلامى در صلاة ميت نيست.
در صحيحه زراره و حلبى هم اين جور است. روايت دومى[10] است:
« مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ وَ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالا لَيْسَ فِي الصَّلَاةِ عَلَى الْمَيِّتِ تَسْلِيمٌ». در صلاة على الميت تسليم نيست.
ولكن مع ذلك در يك روايت معتبرهاى در آن روايت امر به تسليمه شده است. در باب دوم از ابواب صلاة الجنازه روايت 11[11] است:
و باسناد الشّيخ عن محمد بن احمد بن يحيى العطّار عن احمد بن حسن بن على بن فضّال عن عمر بن سعيد عن مصدّق بن صدقه عن عمّار ساباطى. همان سند فطحيين هستند كه روايت من حيث السّند موثّقه است. ولكن چون كه مذهب اينها فاسد است و فطحى هستند، موثّقه تعبير مىكنيم. در اين روايت امام (ع) فرموده است كه تكبّر ثمّ تقول. تكبيره اولى را. بعد آن وقت فرموده است بر اين كه پنج تكبير را كه مىگويى بعد از تكبيره ثانيه اين جور مىگويى. بعد از تكبيره ثالثه اين جور مىگويى و بعد از تكبيره رابعه اين جور مىگويى، و بعد هم مىگويى كه اللّهم عفوك. اين را مىگويى در تكبيره و بعد هم مىگويى و تسلّم سلام مىگويى. كه در تكبيره خامسه وقتى كه مىگويى اللّهم عفوك و تسلّم هم مىگويى. سلام هم مىگويى. السّلام عليكم و رحمة الله و بركاته. قدر متيقّنش او است.
خب اين روايت را چه كار بكنيم. من حيث السّند هم معتبر است. شيخ قدس الله نفسه الشّريف اين روايت را حمل بر تقيه كردهاند. گفتهاند كه اين هم حمل بر تقيه مىشود. وقتى كه حمل بر تقيه شد، جماعتى اشكال كردهاند كه اين روايت قابل حمل بر تقيه نيست. چرا؟ چون كه در اين روايت اين است كه پنج تكبير گفته مىشود بر ميت. اگر اين تقيهاى بود بايد چهار تكبير بگويد. چون كه عامّه چهار تكبير مىگويند. در اين روايت پنج تكبير است و در ذيلش هم اين است كه سلام مىگوييم. و من هنا نفى شده است.
صاحب الوافيه فرموده است كه اين قابل حمل بر تقيه نيست. بدان جهت يك چيز ديگرى گفتهاند و تسلّم. وقتى كه بر ميت نماز مىخوانند هر كس عبور مىكند از طريقى مىآيد داخل نماز جماعت مىشود. خصوصاً در عامّه اين جور است. خب اينها وقتى كه صلاة را تمام كردند، همديگر را مىبينند كه رفيقش آمده است. اين همسايهاش است. آن قوم و خويشش است. اين سلام و تسلّم يعنى بعد از تكبيره خامسه به همديگر سلام بگوييم. وقتى كه صلاة تمام شد، اين تسليمه، تسليم عند التّفرّق است. يعنى وقتى كه جدا مىشويد. همديگر را ملاقات مىكنيد در اثنى صلاة آمد آن وقت سلام نگوييد و آن هم بگويد عليك السّلام. نه. وقتى كه تمام كرديد آن وقت سلام بگوييد.
مىدانيد كه اين جور حمل كردن خلاف ظاهر است. تسلّم. اين در مقام بيان صلاة است كه صلاة ميّت چه جور مىشود. اين نكتهاى كه مىگفتم مفيد است و اهم است ذهنتان باز شود. در ما نحن فيه اين تسلّم در روايت با حمل به تقيه منافات ندارد. آن وقتى منافات با تقيه داشت كه عامّه بگويند چهار تكبير واجب و زايد بر او جايز نيست. يعنى مانع است. اگر عامّه مذهبشان اين بود يك جوابى دادند. ما او را نمىگوييم. گفتهاند معلوم نيست كه در زمان ائمه عليهم السّلام امام صادق (ع) يا در زمان موسى بن جعفر سلام الله عليه اين جور بود كه عامّه همه مىگفتند چهار تكبير. اين معلوم نيست. شايد عامّه مىگفتند پنج تكبير. پس اين كه گفته است و تسلّم مىشود حمل بر تقيه كرد. ولو پنج تكبير دارد. ما اين را نمىگوييم. چون كه از رواياتى كه خوانديم و رواياتى كه نخوانديم خصوصاً دو روايت ديگر است، از او ظاهر مىشود كه مسلك عامّه مستقر بود در زمان ائمه عليهم السّلام كه بر ميت چهار تكبير مىگفتند. مذهبشان بر اين مستقر بود. اين متسالم بود پيش عامّه در آن زمان. در صدر اول اختلاف داشت كه در آن زمان ثانى اين جور شد. بنا بر چهار تكبير شد. اين از روايات ما ظاهر مىشود.
اين روايات باب دوم را ملاحظه كنيد معلوم مىشود كه ائمه سلام الله عليهم مسلّم است پيش ائمه و اصحاب ائمه كه آنها چهار تكبير مىگفتند. حتّى ائمه در آن دو روايت فرموده است كه چرا چهار تكبير مىگويند. چون كه روايت را طرح كردهاند. بدان جهت چهار تكبير مىگويند. ما كه بايد پنج تكبير بگوييم چون كه اشاره به پنج ركن صلاة است. اين در روايات ما هست. بدان جهت حمل بر تقيه با پنج تكبير گفتن منافات ندارد. چون كه عامّه مىگفتند مقدار واجب چهار تكبير است. چه جور پيش بعضى از اصحاب ما مثل صاحب حدائق و ديگران مىگفتند پنج تكبير واجب است. ولكن مىشود بيشتر هم گفت. فتوا داد صاحب وسائل جماعت ديگرى. عامّه هم همين جور هستند. مانع نمىدانند و مىگويند نه مىشود بيشتر تكبير گفت. بدان جهت امام (ع) كه در اول فرمود پنج تكبير را فرمود به جهت اين كه اين منافات با تقيه ندارد. چهار تكبير واجب است. يكى هم ؟؟ آنى كه منافات با تقيه دارد اين كه تسليم نگويى. سلام نگويى. همين كه الله اكبر خامسه را گفتى منفرد بشوى. بدون تسليمه.
روى اين اساس است كه امام (ع) در ذيل روايت فرموده است كه تكبير مىگويى و آن وقت تسلیمه مىگويى. عفو طلب مىكنى و تسليمه را مىگويى اين منافات با تقيه ندارد. آن روايت كه فرمود در او ركوع نيست، سجود نيست، تسليمه نيست، صلاتى نيست، قنوت نيست، كه اصل مشروعيّت را نفى كرد در همان روايت هم تسليمه نفى شده است. تسليمه نيست. بدان جهت اين روايت حمل بر تقيه مىشود و منافاتى ندارد.
مىدانيد انسان صلوات يوميه را كه مىخواند مستحب است تكبيراتى قبل از تكبيرة الاحرام كه تكبيرات که مىگويند كه هفت تكبير است. هر كدام هم دعا دارد. يا قبل التكبيرة الاحرام دعا دارد. آنها در صلاة ميت مشروع نيست. در عروه مىفرمايد صاحب عروه. چون كه آنها در صلاتى كه تكبيرة الاحرام مىخواهد تكبيرة الاحرام است، و تسليمه مىخواهد در آن جاها مستحب است. خودش هم در آن صلاة واجبىاش. و هكذا در صلوات ميت اقامه و اذان نيست. چرا؟ چون كه اصلاً آن صلواتى كه مشروع است ذات الرّكوع و السّجود است، اذان و اقامه در آن فرايض يوميه مشروع است. و امّا در صلاة نافله يا بعضى صلوات كه صلاة واجبه هستند مثل صلاة الآيات و امثال ذلك مشروع نيست. فضلاً از اين كه اذان و اقامه مشروع بشود. ادلّه اذان و اقامه كه..صلاتك اين منصرف است به آن صلاة. خودش هم آن صلاتى كه تقييد شده است آن صلاة، صلاة فريضه بوده باشد. در ما نحن فيه آن فرايض يوميه و مثل صلاة الجمعه است و امّا در ما نحن فيه در ساير صلوات مشروع نيست فضلاً كه در صلاة ميت مشروع بوده باشد.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص427.
[2] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص427.
[3] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص427.
[4] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ وَ مَعْمَرِ بْنِ يَحْيَى وَ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَيْسَ فِي الصَّلَاةِ عَلَى الْمَيِّتِ قِرَاءَةٌ وَ لَا دُعَاءٌ مُوَقَّتٌ- تَدْعُو بِمَا بَدَا لَكَ وَ أَحَقُّ الْمَوْتَى أَنْ يُدْعَى لَهُ الْمُؤْمِنُ- وَ أَنْ يُبْدَأَ بِالصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص88.
[5] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ أَنَّهُمَا سَمِعَا أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ لَيْسَ فِي الصَّلَاةِ عَلَى الْمَيِّتِ قِرَاءَةٌ وَ لَا دُعَاءٌ مُوَقَّتٌ- إِلَّا أَنْ تَدْعُوَ بِمَا بَدَا لَكَ- وَ أَحَقُّ الْأَمْوَاتِ أَنْ يُدْعَى لَهُ- أَنْ تَبْدَأَ بِالصَّلَاةِ عَلَى النَّبِيِّ ص؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص89.
[6] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ إِذَا صَلَّى عَلَى مَيِّتٍ- يَقْرَأُ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ وَ يُصَلِّي عَلَى النَّبِيِّ ص ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص89.
[7] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ عَمِّهِ حَمْزَةَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ الرِّضَا ع فِيمَا يُعْلَمُ قَالَ فِي الصَّلَاةِ عَلَى الْجَنَائِزِ- تَقْرَأُ فِي الْأُولَى بِأُمِّ الْكِتَابِ- وَ فِي الثَّانِيَةِ تُصَلِّي عَلَى النَّبِيِّ وَ آلِهِ- وَ تَدْعُو فِي الثَّالِثَةِ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ- وَ تَدْعُو فِي الرَّابِعَةِ لِمَيِّتِكَ وَ الْخَامِسَةُ تَنْصَرِفُ بِهَا؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص64.
[8] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: تُصَلَّى عَلَى الْجِنَازَةِ فِي كُلِّ سَاعَةٍ- إِنَّهَا لَيْسَتْ بِصَلَاةِ رُكُوعٍ وَ سُجُودٍ الْحَدِيثَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص90.
[9] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص91.
[10] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص91.
[11] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّلَاةِ عَلَى الْمَيِّتِ- فَقَالَ تُكَبِّرُ- ثُمَّ تَقُولُ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ- إِنَّ اللّٰهَ وَ مَلٰائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ- يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ- وَ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ- كَمَا صَلَّيْتَ وَ بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ- وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى إِمَامِ الْمُسْلِمِينَ- اللَّهُمَّ عَبْدُكَ فُلَانٌ وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ- اللَّهُمَّ أَلْحِقْهُ بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ ص- وَ افْسَحْ لَهُ فِي قَبْرِهِ- وَ نَوِّرْ لَهُ فِيهِ وَ صَعِّدْ رُوحَهُ- وَ لَقِّنْهُ حُجَّتَهُ وَ اجْعَلْ مَا عِنْدَكَ خَيْراً لَهُ- وَ أَرْجِعْهُ إِلَى خَيْرٍ مِمَّا كَانَ فِيهِ- اللَّهُمَّ عِنْدَكَ نَحْتَسِبُهُ فَلَا تَحْرِمْنَا أَجْرَهُ- وَ لَا تَفْتِنَّا بَعْدَهُ اللَّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ- (اللَّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ) تَقُولُ هَذَا كُلَّهُ فِي التَّكْبِيرَةِ الْأُولَى- ثُمَّ تُكَبِّرُ الثَّانِيَةَ- وَ تَقُولُ اللَّهُمَّ عَبْدُكَ فُلَانٌ- اللَّهُمَّ أَلْحِقْهُ بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ ص- وَ افْسَحْ لَهُ فِي قَبْرِهِ- وَ نَوِّرْ لَهُ فِيهِ وَ صَعِّدْ رُوحَهُ وَ لَقِّنْهُ حُجَّتَهُ- وَ اجْعَلْ مَا عِنْدَكَ خَيْراً لَهُ- وَ أَرْجِعْهُ إِلَى خَيْرٍ مِمَّا كَانَ فِيهِ- اللَّهُمَّ عِنْدَكَ نَحْتَسِبُهُ- فَلَا تَحْرِمْنَا أَجْرَهُ وَ لَا تَفْتِنَّا بَعْدَهُ- اللَّهُمَّ عَفْوَكَ اللَّهُمَّ عَفْوَكَ- تَقُولُ هَذَا فِي الثَّانِيَةِ وَ الثَّالِثَةِ وَ الرَّابِعَةِ- فَإِذَا كَبَّرْتَ الْخَامِسَةَ فَقُلِ- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ- اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ- وَ أَلِّفْ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ- وَ تَوَفَّنِي عَلَى مِلَّةِ رَسُولِكَ- اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَنٰا وَ لِإِخْوٰانِنَا- الَّذِينَ سَبَقُونٰا بِالْإِيمٰانِ- وَ لٰا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنٰا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا- رَبَّنٰا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ- اللَّهُمَّ عَفْوَكَ اللَّهُمَّ عَفْوَكَ وَ تُسَلِّمُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص65.