درس هزار و بیست و دوم

شرائط صلاة ميت

«فصل في شرائط صلاه الميت و هي أمور الأول أن يوضع الميت مستلقيا. الثاني أن يكون رأسه إلى يمين المصلي و رجله إلى يساره. الثالث أن يكون المصلي خلفه محاذيا له لا أن يكون في أحد طرفيه إلا إذا طال صف المأمومين. الرابع أن يكون الميت حاضرا فلا تصح على ‌الغائب و إن كان حاضرا في البلد. الخامس أن لا يكون بينهما حائل كستر أو جدار و لا يضر كون الميت في التابوت و نحوه. السادس أن لا يكون بينهما بعد مفرط على وجه لا يصدق الوقوف عنده إلا في المأموم مع اتصال الصفوف. السابع أن لا يكون أحدهما أعلى من الآخر علوا مفرطا. الثامن استقبال المصلي القبلة. التاسع أن يكون قائما.العاشر تعيين الميت على وجه يرفع الإبهام و لو بأن ينوي الميت الحاضر أو ما عينه الإمام.الحادي عشر قصد القربة. الثاني عشر إباحة المكان. الثالث عشر الموالاة بين التكبيرات و الأدعية على وجه لا تمحو صورة الصلاة. الرابع عشر الاستقرار بمعنى عدم الاضطراب على وجه لا يصدق معه القيام بل الأحوط كونه بمعنى ما يعتبر في قيام الصلوات الأخر. الخامس عشر أن تكون الصلاة بعد التغسيل و التكفين و الحنوط كما مر سابقا.السادس عشر أن يكون مستور العورة إن تعذر الكفن و لو بنحو حجر أو لبنة. السابع عشر إذن الولي‌«.[1]

ادامه بحث گذشته

كلام در اين جهت بود از شرايط صلاة على الميت آن صلاتى كه به معنا مطلق الدّعا نيست. بلكه در او خمس تكبيرات معتبر است. و بعد از تكبيرات الصّلاة على النّبى و آله و الدّعا على الميت معتبر است. يا بنا به قول مشهور بين المتأخّرين شهادتين معتبر است بعد التّكبيرة الاولى به آن نحوى كه در عروه فرمود. اين صلاة ميت مشروط است بر اين كه حضور ميت عند المصلّى بوده باشد. و امّا ميتى كه غايب است از شخص ولو آن ميت در بلد بوده باشد كه اين شخص هست، صلاة آن ميت از اين راه دور اين صلاة غايت مشروعيتى ندارد.

 و كلام در اين بود كه روايتى هست كه آن روايت دلالت مى‏كند بر اين كه صلاة على الغايب كه متعارف است عند العامّه و مى‏گويند اين صلاة مشروع است، دلالت مى‏كند بر همان صلاة بر مشروعيّت او. و اين روايتى است كه صدوق عليه الرّحمه اين را در خصال نقل كرده است و آن روايتى را كه در خصال نقل كرده است سندش اين است. روايت

10 است درباب [2]18 از ابواب صلاة الجنازه در وسائل:

روايت خصال

«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْخِصَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرِ عَنْ يُوسُفَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيِّ عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ ع- بِنَعْيِ النَّجَاشِيِّ». جبرئيل آمد خبر داد به رسول الله لمّا اتاه جبرئيل بنعی النّجاشى كه نجاشى همان حبشه بود. آن نجاشى فوت كرده است. «وَ قَالَ إِنَّ أَخَاكُمْ أَصْحَمَةَ وَ هُوَ اسْمُ النَّجَاشِيِّ مَاتَ» رسول الله گريه كرد. بكاء حزين بر او را يعنى بكاء شديد را و قال انّ اخاكم اصحمة يعنى نجاشى كه اسم نجاشى بود. «ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الْجَبَّانَةِ». خارج شد به صحرا «وَ صَلَّى عَلَيْهِ- وَ كَبَّرَ سَبْعاً فَخَفَضَ اللَّهُ لَهُ كُلَّ مُرْتَفِعٍ- حَتَّى رَأَى جِنَازَتَهُ وَ هُوَ بِالْحَبَشَةِ» خداوند متعال اشياء مرتفع را كه مثل كوه است براى رسول الله پائين آورد. حتّى رای جنازته و هو بالحبشه. حتّى اين كه رسول الله جنازه او را ديد و او هم در حبشه بود.

اين روايت را نقل كرده‏اند. صدوق عليه الرّحمه نقل كرده است اين روايت را در خصال. دلالت مى‏كند بر مشروعيّت صلاة بر ميتى كه غايب است. در راه دور از حبشه آن جا است. رسول الله (ص) به او نماز خواند. اين دليل مى‏شود كه صلاة على الغايب مشروع است. نوعاً هم عامّه اين قضيه نجاشى را نقل كرده‏اند كه مى‏گويند صلاة بر غايب مشروع است، نوعاً اين قضيه را نقل كرده‏اند. و امّا اين روايتى كه در مقام هست، اين قابل اعتماد نيست. براى اين كه اين محمد بن القاسم المفسّر ولو صدوق عليه الرّحمه در من لا يحضر الفقيه در يك مورد يك روايتى از او دارد. ولكن در كتب ديگرش رواياتى دارد از اين. از مشايخ صدوق قدس الله سرّه است. ولكن شخصى است متّهم به كذب هم خودش، هم اين يوسف كه يوسف بن محمد بن زياد او هم متهم است. يكى ديگر هم هست على بن محمد كه از او هم محمد القاسم نقل مى‏كند. و اين تفسيرى هم كه هست، ناقل اينها اين اشخاص هستند و گفته‏اند كه اين تفسير را خود اين شخص استرآبادى است. گفته شده است كه اين تفسير را شخص ديگرى وضع كرده است و اينها نقل كرده‏اند اين را. تفسير، تفسير مجعولى است. بدان جهت رواياتش اعتبارى ندارد. روى على هذا الاساس ناقل آن تفسير است. اين شخص متّهم به كذب است. كذّاب است و ضعيف است. و اين جور گفته‏اند. اين روايت فى نفسه قابل اعتماد نيست.

و عملى هم كسى نكرده است بر اين تا كسى ادعا بكند كه اصحاب عمل كرده‏اند. ضعفش جبران مى‏شود. معرضٌ عنه الاصحاب هم هست. روايت اگر صحيحه بود عمل به او نمى‏شد. چون كه اصحاب اعراض كرده‏اند فضلاً از اين كه  در روايت ضّعف بوده باشد و خود صدوق هم به اين معنا عمل نكرده است به صلاة غايب. چون كه در من لا يحضر الفقيه نقل نكرده است اين روايت را. در من لا يحضر الفقيه روايت ديگرى را نقل كرده است و آن روايت وجه اين كه عند الاحرام مى‏گويد محرم لبّيك لبّيك اللهم البّيك آن را ذكر كرده است كه وجهش چيست. چرا اين مشروع شد. يك روايتى نقل كرده است. آن روايت هم باز به اين سند است. آن روايت را نقل كرده است.

 و امّا در باب صلاة الجنازه اين صلاة غايب را نقل كند تا كسى توهّم كند كه صدوق در من لا يحضر الفقيه نقل نمى‏كند الاّ آنى كه حجّت است بين خودش و خدايش، اين دليل است كه به اين روايت عمل كرده است خودش. اين روايت را در من لا يحضر الفقيه نقل نكرده است. اين در خصال است كه در خصال هم اين جور وعده‏اى نداده است به كسى. و نگفته است كه من نقل نمى‏كنم در خصالم مگر آن روايتى را كه حجّت بوده باشد ما بين من و ما بين خدا. روايت را نقل مى‏كند من حيث السند ضعيف بشود يا تمام بشود.

بدان جهت در ما نحن فيه اين روايت لا يعمل بها است. اصل اين قضيه را عند الاماميه ثابت نيست، امّا اين كه رسول الله (ص) رفته باشد در بيابان دعا كرده باشد مطلق الدّعا نه اين صلاة على الميت كه به اين خصوصيت است. او را ما منكر نيستيم. انسان شنيد يك كسى در اروپا مؤمن متديّنى بود. آن جا فوت كرده است. يا آن جا ظلم و عدوانى كرده‏اند و ؟؟ كرده‏اند و كشته‏اند. دعا بكند او را، آن عيبى ندارد. اين صلاة على الميت كه تكبيرات است و در او اذكار و دعا معتبر است به آن كيفيتى كه گفتيم اين درباره غايب مشروع بوده باشد، بدان جهت در ما نحن فيه اين ثابت نشده است.

اگر نگاه بكنيد به روايات عامّه هم كه اين را نقل كرده‏اند، مختلف نقل كرده‏اند بعضى‏ها هفت تكبير، بعضى‏ها پنج تكبير، بعضى‏ها شش تكبير.

بدان جهت در ما نحن فيه اين جور معنايى ثابت نشده است، حضور ميت عند المصلى معتبر است. اين اشكالى ندارد.

حائل نبودن ميان مصلی و ميت در نماز جنازه

بعد از اين كه اين معنا مفروغٌ عنه شد كه حضور ميت عند المصلّى معتبر است، ايشان مى‏فرمايد الخامس شرط خامس اين است كه ان لا يكون بينهما حائلٌ. بين المصلّى و ما بين ميّت حايلى نبوده باشد. كسترٍ او جدارٍ مثلاً ميت پشت ديوار است. اين آقا هم اين جا ايستاده نماز ميت مى‏خواند بر آن ميت كه پشت ديوار است. نمى‏شود اين. ان لا يكون بين المصلّى و بين الميت حايلٌ كسترٍ او جدارٍ و لا يضرّ كون الميت فى التّابوت و نحوه. امّا ميت پوشيده باشد توى تابوت است، كفن است، اين اشكالى ندارد. و الوجه فى ذلك اين است آنى كه از روايات استفاده شد، كه بايد ميّت قدّام امام بوده باشد اللّهم هذا المسجّى قدّامنا عبدك و بن عبدك اين پشت ديوار باشد به اين صدق نمى‏كند. صدق عرفى ندارد. و امّا ذكرنا بعضى پرده هم بوده باشد در پرده احتمال صدق است كه صدق بكند كه قدّامش است. الاّ انّه حكم در مثل ديوار مسلّم است كه صدق نمى‏كند. احتياط اين است كه اين ستر اين جور پرده‏اى نبوده باشد.و الاّ اين را نمى‏شود به آن جدار قياس كرد. ولو ايشان هر دو تا را يك جور گرفته است. از اين جا معلوم شد كه ميت توى تابوت بوده باشد اين اشكالى ندارد.

صندوق‏هايى كه از خارج مى‏آورند ميّتى كه در خارج فوت كرده است مى‏آورند، ميت توى همان صندوق است و مصلّى نماز مى‏خواند. عيبى ندارد. صدق مى‏كند اللّهم هذا المسجّى قدّامنا عبدك و بن عبدك. آنى كه معتبر است، ميت جلوى مصلّى بوده باشد. و اين معنا عند المصلّى بوده باشد اين معنا محقق بشود كافى مى‏شود.

و از اين جا هم معلوم است كه بُعد مفرط نمى‏شود. بعد مفرط مثلاً فرض كنيد ميت را گذاشتند اين جا، شخصى مثلاً در فاصله چهار مترى ايستاده است. اين عيبى ندارد. اين بُعدى كه در صلاة الجماعه معتبر است كه بايد نبوده باشد در صلاة فريضه كه بايد مأمومين از امام فاصله نداشته باشند، آن عدم بُعد در ما بين مصلّى از ميت و ميت اعتبارى ندارد. بُعد هم باشد بُعد مفرط به حيث كه صدق نكند كه ميت عند المصلّى است. و جلوى مصلّى است. وقتى كه ميت اين جا است، كسى توى آن حياط نماز مى‏خواند. درها هم باز است. در آن آخر حياط نماز مى‏خواند به اين ميت. اين نمى‏شود. آنى كه هست، اين بود بر اين كه ميّت عند المصلّى بوده باشد. جلوى مصلّى بوده باشد. اين صدق عرفى است ديگر. صدق عرفى بايد داشته باشد. بدان جهت يزدى قدس الله نفسه الشّريف تقييد مى‏كند كه ان لا يكون بينهما بعدٌ مفرط على وجهٍ لا يصدق الوقوف عنده. صدق نكند كه مصلّى ايستاده است عند الميت. اين معنا صدق نكند. و اگر نه بعدى شد كه اين معنا صدق مى‏كند كه پيش ميت ايستاده است، اين مقدار ضررى ندارد. ولو دو متر بوده باشد.

بعد ايشان مى‏فرمايد بر اين كه «الاّ فى المأموم مع اتّصال صفوف». مى‏دانيد ربّما ميت شخص جليل القدرى است. جماعتاً به او صلاة اتيان مى‏كنند مأمومين ميت اين جا است. امام اين جا ايستاده است. مأمومين فرض كنيد رفته‏اند بيرون. اگر ديوار نباشد، فضاى باز باشد، خيلى دور ايستاده‏اند. متّصل است بر صف. آن عيبى ندارد. آن در صلاة الجماعه عند الامام بايد ميت بوده باشد. و مأمومين پشت سر امام بايد در صف بوده باشند. ولو صف خيلى طولانى بوده باشد. آن ضررى ندارد. ولو مصلّى در صف در آن آخر صف بعد دارد از مأموم. بعد مفرطى. يعنى عيب ندارد. مانعى ندارد. چون كه مقتضاى صلاة ميت جماعتاً اين است. خصوصاً در آن اشخاصى كه از معاريف هستند. از اجلاء هستند. صلاة بر آنها صلاتى مى‏شود كه مردم به واسطه درك فضيلت سعى مى‏كنند به التهاب به او.

 سؤال ...؟  اين مسأله‏اش خواهد آمد. شرطش اين است. اگر ميت را دفن كرده‏اند نشد خواهد آمد.

يكى هم اين است كه مى‏دانيد كه در صلاةهاى جماعت اين است كه امام بايد عالى نبوده باشد محلّش از مأمومين. در ما نحن فيه مى‏فرمايد كه ما بين اين مصلّى و ما بين اين ميّتى كه گذاشته شده است، آن جا اين است كه ان لا يكون احدهما اعلى من الآخر علوّاً مفرطاً. مطلق علو عيبى ندارد. ميت را پشت بام مسجد گذاشته‏اند. آن مصلّى هم توى حياط ايستاده و نماز مى‏خواند. مقابل ميت است. اگر سقف نبود مقابل است. ولكن او جايز نيست. عند الامام بايد صدق كند كما ذكرنا. عند المصلّى بايد صدق كند. بايد علوّ مفرط نداشته باشد. مثل بعد مفرط.

رو به قبله بودن مصلی

بعد ايشان مى‏فرمايد بر اين كه و استقبال المصلّى القبلة آن كسى كه بر ميت نماز مى‏خواند بايد رو به قبله بوده باشد. اين معنا متسالمٌ عليه است بين اصحابنا. كسى كه بر ميت نماز مى‏خواند بايد رو به قبله باشد مصلّى. ولكن كلام اين است كه اين از كجا اين اشتراط استفاده مى‏شود. اين مورد هم از آن صغريات آن كبرايى است كه سابقاً اشاره كردم كه عرض كردم يك وقت يك مطلبى، يك امرى در همان صدر اول يك چيزى لكثرة الابتلا معلوم مى‏شود و در زمان ائمه هم كه بعد از رسول الله است لكثرة الابتلا معلوم مى‏شود. روات ائمه عليهم السّلام به آن چيزهايى كه مسلّم شده است، به آنها خيلى اهميت نمى‏دادند كه بپرسند. چون كه از واضحات است. احتياج به پرسيدن ندارد. از خصوصياتش مى‏پرسيدند. آن خصوصياتى كه در آنها خفا است. مثل اين كه اگر نشد ميت را مصلّى رو به قبله بايستد. يا ميت را به قبله بخوابانند و امثال ذالك. از خصوصيات مى‏پرسند.

حتّى اين را كه نگفته‏ام مى‏گويم امروز. اين اخبارى كه از ائمّه ما سلام الله عليهم صادر شده است. نوع اينها تعليقه است به آن رواياتى كه عامّه از رسول الله (ص) نقل مى‏كردند. چون كه روات مى‏شنيدند. محشور به آنها بودند كه اينها از رسول الله چه‏ها نقل مى‏كنند. بدان جهت آنهايى كه از رسول الله (ص) نقل مى‏كردند هر كدام از اينها خدشه داشت، افترا داشت، ائمه از آنها احتمال خدشه و احتمال كذب بود كه اينها دروغ مى‏بندند. اين جور نبوده است از رسول الله (ص) اينها را از ائمّه مى‏پرسيدند. امّا يك چيزهايى كه نه ديگر آن از مسلّمات بود. هيچ شبهه‏اى در اين نبود. ائمه سلام الله عليه نمى‏پرسيدند. مى‏پرسيدند هم ائمه عليهم السّلام تصديق مى‏كردند. آن جاهايى كه اين رواياتى كه از ائمه ما نقل نشده است، فى نوعيته تعليقه است بر آنى كه عامّه نقل كرده‏اند از رسول الله (ص). بدان جهت هر جا ائمّه خلاف آنها را نقل كردند، اصحاب عمل نمى‏كنند. به همانى كه از معصوم سلام الله عليه رسيده است چون كه حجج الله على بريته بعد النّبى اكرم (ص) ائمّه هدى هستند. بايد از اينها گرفته بشود.

 بدان جهت عامّه كه در مسأله وضو از رسول الله (ص) روايت مى‏كردند كه وضو اين جور است، چون كه ائمّه (ع) خلاف او را نقل مى‏كردند. بدان جهت سؤال در كيفيت وضو از ائمه هدى خيلى شده است. در بعضى‏ها تصريح دارد كه امام [فرمود] وضو جدّ ما اين بود. وضويى كه جدّ ما آورده است بر صلاة اين بود كه من گرفته‏ام. حتّى در بعضى موارد همين جور است. ائمه عليهم السّلام اكتفا به بيان نمى‏كردند كه اين جور وضو بگيريد. آب مى‏خواستند خودشان وضو مى‏گرفتند كه نگاه كنيد. اين وضو جدّ ما است كه اخبار بيانيه مى‏گويند وضو را.

روى اين حساب هم اين كه مصلّى ميّت را بايد رو به قبله بشود، اين از اول از مسلّمات بود. در زمان ائمه هم از مسلّمات بود. بدان جهت در اين جا ديگر محلّ خلاف و مناقشه نبود كه هى سؤال كنند از ائمه عليهم السّلام كه يابن رسول الله بر ميت نماز مى‏خوانيم رو به قبله بايستيم يا نايستيم. بدان جهت اين كه به زمان ما رسيده است اين زمان شومى كه ما به او رسيده‏ايم كه خيلى چيزها، خيلى مرتكزات، خيلى مسلّماتى از شيعه بايد از آنها به ما مى‏رسيد. منتهى ما به صورت اخبار آنها را پيدا مى‏كنيم. جيل‏ها عوض شده است، مرتكزات عوض شده است كه مى‏بينيد ديگر وقتى كه جيلى عوض شد، مرتكز آنها در جيل بعدى نمى‏ماند. الاّ در بعضى موارد. روى اين حسابى كه هست ما الان مى‏گوييم كه كسى از ما پرسيد كه استقبال مصلّى معتبر است، مصلّى على الميت بايد مستقبل القبله باشد اين دليلش چيست؟ اين كه گشته شده است ما بين اخبار از او استفاده شده است كه مصلّى على الميت بايد رو به قبله بوده باشد، دو تا روايتى است كه خدمت شما عرض مى‏كنم.

 يكى از آن روايت‏ها روايتى است كه درباره صلاة بر مصلوب وارد شده است كه در باب 35 از ابواب صلاة الجنازه باب كيفية الصّلاة على المصلوب. اين را بدانيد. از امام (ع) سؤال شده است. روايت من حيث السّند[3] سند صحيحى دارد.

روايت ابی هاشم جعفری

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ» وَ كه ابى هاشم همان داود بن القاسم ابى هاشم الجعفرى كه از اجلاء و از اصحاب امام رضا (ع) بود. آن جا دارد كه «قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ الْمَصْلُوبِ» از كسى كه به دار آويخته شده است. «فَقَالَ- أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ جَدِّي ع صَلَّى عَلَى عَمِّهِ» نفهميدى كه جدّ من امام صادق سلام الله عليه صلّى على عمّه. بر زيد كه به دار آويخته بودند بر زيد نماز خواند. «قُلْتُ أَعْلَمُ ذَلِكَ» مى‏دانم. اين را شنيده‏ام. «وَ لَكِنِّي لَا أَفْهَمُهُ مُبَيَّناً» مبيّناً نمى‏فهمم كه چه جور نماز خواند. صلاة ميت تو دار نمى‏شود كه ميت. چه جور مى‏خوانند. امام (ع) اين جور فرمود، من براى تو بيان مى‏كنم. اين مصلوب كه ميت است چند حال دارد. يك وقت اين است كه اين را كه به دار آويخته‏اند رويش به طرف قبله است. يك وقت پشتش به طرف قبله است. يك وقت آن منكب ايمنش به طرف قبله است. يك وقت منكب ايسرش به طرف قبله است. چه جورى كه خداوند متعال قسمتتان كند مشرّف به حج بشويد، آن وقتى كه طواف مى‏كنيد مى‏گويند بايد بين شانه‏ها بوده باشد. شانه محاذى بيت بوده باشد در طوف، در صلاة على المصلوب هم مصلّى بايد آن منكب ميت را قرار بدهد. آن منكب ميت را بايد استقبال كند. هم خودش بايد رو به قبله بشود، هم بايد منكب ميت را مستقبل منكب بوده باشد تا استقبال الى القبله تمام بشود. روى اين اساسى كه هست بيان خواهم كرد كه چرا همين جور است. همين جور است كه يك دفعه اين مصلّى مستقبل منكب ايمن است، يك دفعه مستقبل منكب ايسر مى‏شود. كيفيت فرق پيدا مى‏كند.

اين جا امام (ع) اين جور مى‏فرمايد در جواب اين سائل. مى‏گويد بر اين كه «فَقَالَ أُبَيِّنُهُ لَكَ إِنْ كَانَ وَجْهُ الْمَصْلُوبِ إِلَى الْقِبْلَةِ» اگر صورت مصلوب يعنى مقاديم بدنش رو به قبله بوده باشد، فقم على منكبه الايمن. تو بايد محاذى منكب ايمن بايستى. منكب ايمن مصلوب. يعنى ميت. در مقابل منكب او واقع بشوى. اين را مى‏دانيد. در بلاد عراق و هكذا در بلاد ايران هم همين جور است. قبله منحرف است از نقطة الجنوب. از نقطه جنوب منحرف است به طرف مغرب. منتهى درجاتى دارد. انحراف به حسب درجات فرق پيدا مى‏كند. بدان جهت اگر ميّت رويش به قبله بوده باشد، از آن منكب ايسرى كه هست با منكب ايمن هر دو رو به قبله بوده باشند، قهراً مصلّى كه مى‏ايستد چون كه رو به قبله است ديگر. ميت اين جور رو به قبله ايستاده است. انحراف دارد از نقطه جنوب. اگر مصلّى بخواهد بين المشرق و المغرب نماز بخواند چون كه بين المشرق و المغرب قبله اضطراريه است در اينها. اگر بخواهد مصلّى بين المشرق و المغرب بخواند، بايد مقابل منكب ايمن بايستد. چون كه ميت منكب ايمنش محاذى مشرق نيست. از مشرق به طرف جنوب آمده است. چون كه انحراف دارد قبله.

بدان جهت اگر محاذش منكب ايمن بايستد، صلاة اين شخص بين المشرق و المغرب مى‏شود صلاة مصلّى. آنى كه در مصلّى معتبر است در مصلّى على المصلوب بايد مستقبل قبله باشد. ولكن قبله‏اش اوسع است. بين المشرق و المغرب است. بايد مصلّى على المصلوب رويش بين المشرق و المغرب بوده باشد. و امّا اگر ميت قفايش رو به قبله شد. رويش به طرف شمال است. باز چون كه قفا رو به قبله است، قبله هم انحراف دارد از نقطه جنوب. اگر بخواهد مصلّى صلاتش بين المشرق و المغرب بشود، بايد محاذى منكب ايسر بايستد. وقتى كه محاذى منكب ايسر ايستاد، بين المشرق و المغرب مى‏شود صلاتش. امام (ع) اين را مى‏گويد. مى‏فرمايد بر اين كه من به تو بيان مى‏كنم ان كان وجه المصلوب الى القبله اين قبله اختياريه است. ان كان وجه المصلوب الى القبلة اين قبله اختياريه است. «فَقُمْ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْمَنِ» بر منكب ايمنش مستقبلاً بايست. چرا مستقبلاً؟ الان مى‏گويم. « وَ إِنْ كَانَ قَفَاهُ إِلَى الْقِبْلَةِ فَقُمْ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْسَرِ» اگر پشتش به قبله بوده باشد، فقم على منكبه الايسر بر منكب ايسرش بايست. «فَإِنَّ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ قِبْلَةً» بين المشرق و المغرب براى تو قبله است. ميّت رو قبله حقيقيه است. براى تو كه مصلّى هستى بين المشرق و المغرب قبله است. اين دلالت مى‏كند بر اين كه مصلّى بايد رو به قبله باشد. منتهى قبله، قبله اختياريه نيست. قبله اضطراريه است.

بعد مى‏فرمايد: «فانّ بين المشرق و المغرب قبلةٌ. و ان كان منكبه الايسر الى القبلة». ميّتى كه هست ميت را دار زده‏اند. منكب ايمنش اين طرف است، منكب ايسرش رو به قبله است. منكب ايسرش تالى قبله است. محاذى قبله اختيارى است. اين جا بخواهد به ميت نماز بخواند چه جور است؟ بايد بر منكب ايمن بايستد كه ميت در جلويش بوده باشد ديگر. بدان جهت مى‏فرمايد بر اين كه و ان كان منكبه الايسر الى القبله فقم على منكبه الايمن. و ان كان منكبه الايمن الى القبله فقم على منكبه الايسر. كيف كان منحرفاً كه تو بايد منحرف بايستى. فلا تزایلن مناكبه تو مناكب ميت را ول نكن مصلوب را. بايد محاذى با مناكب بوده باشى. فلا تزایلن مناكبه و اليكن وجهك الى ما بين المشرق و المغرب. تو مصلّى بايد بين المشرق و المغرب بوده باشى.

 اين روايت كما اين كه گفتيم، قبله در آن مصلوب قبله حقيقى فرض شده است كه مستقبل است يا مستدبر. منكب ايمنش است يا منكب ايسرش. ولكن در مصلّى قبله توسعه پيدا كرده است. اين روايت را كه صدوق عليه الرّحمه قدس الله نفسه الشّريف نقل كرده است، گفته است اين روايت عجايب دارد. عجايبش از اين كه قبله را در هر دو جا به يك معنا گرفته است ايشان قدس الله سرّه. آن قبله در ميت قبله مصلوب اختيارى است، و در اين يكى قبله، قبله اضطرارى است. بين المشرق و المغرب است. بدان جهت هيچ چيزى ندارد. ولكن استفاده مى‏شود كه مصلّى بايد رو به قبله باشد در مصلّى على الميت. ولكن مناقشه كرده‏اند كه اين روايت را هيچ كس عمل نكرده است. اين روايت كه بگويند بر مصلوب اين جور نماز بخوانند، عمل نكرده‏اند. اين نمى‏شود. قابل استدلال نيست اين. اين را مى‏شود جواب داد. اينها كه عمل نكرده‏اند ما هم عمل نمى‏كنيم. براى اين كه مصلوب اگر متمكّن بودند بعد از اين كه از دار آوردند پايين متمكّن باشد انسان صلاة بخواند بايد صلاة اختيارى بخواند. روى اين حساب است. آن جايى كه متمكّن نيست شخصى مثل آن كسانى كه آن ملاعينى كه بودند جسد مبارك زيد را بعد از دار آويختن ديگر دست مردم نيفتاد الاّ بعد از كذا و كذا، آن صورت است كه اگر بخواهد كسى نماز بخواند يا احتمال بدهد كه ميت جسدش بعد به دست نمى‏آيد كه نماز خوانده بشود، نماز كه مى‏خواند بر مصلوب اين جور نماز مى‏خواند. اين را كسى رد نكرده است كه نه اين جور خوانده نمى‏شود. جور ديگر خوانده مى‏شود. در اين فرض كه مصلوب ديگر نمى‏شود جنازه به دست مردم نمى‏افتد، به دست مؤمنين و مسلمين نمى‏افتد تا به او صلاة جماعه اقامه كنند، اين مصلوب را اين جور نماز نمى‏خوانند كسى رد نكرده است اين را. و ظاهر اين است كه نه قبول دارند. ولو يك جماعتى.

روى اين حسابى كه هست كما اين كه صاحب حدائق قدس الله نفسه الشّريف هم نقل دارد، بدان جهت در اين صورت روايت به اين معنا حمل مى‏شود در صورتى كه مصلوب نشود. و الاّ صلاة، صلاة اختياری است. با تمكّن از صلاة اختيارى نوبت به صلاة اضطرارى نمى‏رسد. يكى اين روايت است. افرض اين روايت نشد عمل بكنيم. معرضٌ عنها شد. يك روايت ديگر داريم كه او دلالتش بر اين كه مصلّى بايد مستقبل القبله بوده باشد، دلالتش پرواضح است. و لكن به آن كسى كه مدلول حديث را بفهمد. وقتى كه مدلول حديث را فهميد، مى‏بيند كه نه دلالتش دلالت اين معنا پرواضح است. آن روايت كدام است؟

صحيحه عبيدالله حلبی

 آن روايت صحيحه عبيد الله الحلبى است. در باب 32 از ابواب صلاة الجنازه روايت [4]7 است.

«وَ عَنْهُ» محمد بن الحسن نقل مى‏كند به اسنادش نقل مى‏كند «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ» آن وقت نقل مى‏كند «عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ الْحَلَبِيِّ» روايت من حيث السّند تمام است. اين روايت من حيث السّند صحيحه است. «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ وَ الْمَرْأَةِ يُصَلَّى عَلَيْهِمَا» اين را همين جا تمام بكنم. سألته مضمره است. اين مضمره بودن روايت ضررى ندارد. اين عبيد الله الحلبى شبيه به محمد بن مسلم و زراره و امثال ذلك است كه اينها از غير الامام سؤال نمى‏كنند. ولو مقامش مثل مقام زراره نمى‏گويم هست. ولكن اين مقدارش هست كه از غير الامام اين حلبيين روايتى ندارند. اين عبيد الله الحلبى روايات كثيره‏اى دارد. تمام رواياتش منقّه است من حيث السّند.

قال سألته عن الرّجل و المرئة يصلّى عليهما مرد و زن هر دو مرده‏اند. به هر دو مى‏شود يك نماز خواند. قال امام (ع)، امام (ع) اين جور مى‏فرمايد، مى‏فرمايد: اول مرد را مى‏گذارند جنازه مرد را. بعد جنازه زن را مى‏گذارند. اين مرد را چه جور مى‏گذارند؟ مرد را مى‏گذارند به نحوى كه آن قبله‏اى كه هست رو به قبله بايد بگذارند ديگر. نه اين كه بايستد يا بنشيند رو به قبله مى‏شود. نه. بخوابانند بر قبله به آن نحوى كه سابقاً گفتيم.بعد اين زنى كه هست، اين زن را بعد مى‏گذارند. ولكن زن را از طرف چپ مرد مى‏گذارند. مرد كه اين جور خوابانده‏اند طرف دست چپش سر زن مى‏افتد مقابل ورش يسار رجل. وقتى كه اين جور گفتند مصلّى مى‏ايستد. امام يا مصلّى مى‏ايستد. چه جور مى‏ايستد؟ به نحوى كه اين مرد طرف سرش در يمين امام واقع شده است. در طرف يسارش رأس المرئه واقع شده است. اين مرد را مى‏گذارند در سمت  قبله. يعنى به قبله كه گذاشته‏اند بعد زن را اين جور مى‏گذارند. اين جور گذاشتن تلو قبله نمى‏شود الاّ به يك صورتى كه ميت را بخوابانند رو به قبله. بعد هم نمى‏شود الاّ به اين كه امام رو به قبله بوده باشد.

الان ببينيد روايت را تطبيق كنم ببينيد. «قَالَ يَكُونُ الرَّجُلُ بَيْنَ يَدَيِ الْمَرْأَةِ مِمَّا يَلِي الْقِبْلَةَ» رجل بين يدى المرئه مى‏شود. يعنى مرد را مى‏گذارند جلوتر مى‏گذارند. يدى المرئه يعنى جلوتر مى‏شود. مرد جلوتر از زن مى‏شود. بين يدى المرئه يعنى جلوتر از زن مى‏شود. آن وقت مما يلی القبله. مرد را آن جور مى‏گذارند كه تالى قبله بوده باشد. وقتى كه تالى قبله شد مرد را همين جور گذاشتند، «فَيَكُونُ رَأْسُ الْمَرْأَةِ عِنْدَ وَرِكَيِ الرَّجُلِ مِمَّا يَلِي يَسَارَهُ- وَ يَكُونُ رَأْسُهَا أَيْضاً مِمَّا يَلِي يَسَارَ الْإِمَامِ- وَ رَأْسُ الرَّجُلِ مِمَّا يَلِي يَمِينَ الْإِمَامِ» رأس المرئه در طرف آن چپ رجل واقع مى‏شود. مقابل ورکش. فيكون رأسها ایضا ممّا يلى يسار الامام. سر زن هم در طرف چپ امام واقع مى‏شود. و رأس الرّجل ممّا يلى يمين الامام. رأس مرد هم در يمين امام مى‏ايستد. اين زن فرض كنيد. اين جور گذاشته‏اند. اين مرد، اين زن. امام وقتى كه مى‏ايستد اين جاها، در طرف چپش رأس زن واقع مى‏شود. در طرف يمينش رأس الرجل واقع مى‏شود. رجل را اگر يلی القبله گذاشتيد اين نمى‏شود الاّ اين كه مصلّى بايد رو به قبله باشد. چون كه يلی القبله گذاشته‏اند. مگر رجل را اين جور بگذاريد. يلی القبله نباشد. اين جور بخوابانيد. به اين طرف مشرق بشود. اين نمى‏شود. مرد را اگر يلی القبله بخواهيد بخوابانيد و بعد زن را در يسارش بخوابانيد به نحوى كه رأس زن در يسار مصلّى بشود. يمين رجل در مقابل رأس الرّجل در يمين مصلّى قرار بگيرد، راهش همين است.

اگر معلوم نشد اعاده مى‏كنم انشاء الله.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص429.

[2] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْخِصَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرِ عَنْ يُوسُفَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيِّ عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ ع- بِنَعْيِ النَّجَاشِيِّ بَكَى بُكَاءَ حَزِينٍ عَلَيْهِ- وَ قَالَ إِنَّ أَخَاكُمْ أَصْحَمَةَ وَ هُوَ اسْمُ النَّجَاشِيِّ مَاتَ- ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الْجَبَّانَةِ وَ صَلَّى عَلَيْهِ- وَ كَبَّرَ سَبْعاً فَخَفَضَ اللَّهُ لَهُ كُلَّ مُرْتَفِعٍ- حَتَّى رَأَى جِنَازَتَهُ وَ هُوَ بِالْحَبَشَةِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص107.

[3] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ الْمَصْلُوبِ فَقَالَ- أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ جَدِّي ع صَلَّى عَلَى عَمِّهِ- قُلْتُ أَعْلَمُ ذَلِكَ وَ لَكِنِّي لَا أَفْهَمُهُ مُبَيَّناً- فَقَالَ أُبَيِّنُهُ لَكَ إِنْ كَانَ وَجْهُ الْمَصْلُوبِ إِلَى الْقِبْلَةِ- فَقُمْ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْمَنِ- وَ إِنْ كَانَ قَفَاهُ إِلَى الْقِبْلَةِ فَقُمْ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْسَرِ- فَإِنَّ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ قِبْلَةً- وَ إِنْ كَانَ مَنْكِبُهُ الْأَيْسَرُ إِلَى الْقِبْلَةِ- فَقُمْ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْمَنِ- وَ إِنْ كَانَ مَنْكِبُهُ الْأَيْمَنُ إِلَى الْقِبْلَةِ- فَقُمْ عَلَى مَنْكِبِهِ الْأَيْسَرِ- وَ كَيْفَ كَانَ مُنْحَرِفاً فَلَا تُزَايِلَنَّ  مَنَاكِبَهُ- وَ لْيَكُنْ وَجْهُكَ إِلَى مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ- وَ لَا تَسْتَقْبِلْهُ وَ لَا تَسْتَدْبِرْهُ الْبَتَّةَ قَالَ أَبُو هَاشِمٍ- وَ قَدْ فَهِمْتُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَهِمْتُهُ وَ اللَّهِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص130.

[4] وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ وَ الْمَرْأَةِ يُصَلَّى عَلَيْهِمَا- قَالَ يَكُونُ الرَّجُلُ بَيْنَ يَدَيِ الْمَرْأَةِ مِمَّا يَلِي الْقِبْلَةَ- فَيَكُونُ رَأْسُ الْمَرْأَةِ عِنْدَ وَرِكَيِ الرَّجُلِ مِمَّا يَلِي يَسَارَهُ- وَ يَكُونُ رَأْسُهَا أَيْضاً مِمَّا يَلِي يَسَارَ الْإِمَامِ- وَ رَأْسُ الرَّجُلِ مِمَّا يَلِي يَمِينَ الْإِمَامِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص127.