مسأله 20: «يستحب المبادرة إلى الصلاة على الميتو إن كان في وقت فضيلة الفريضة و لكن لا يبعد ترجيح تقديم وقت الفضيلة مع ضيقه- كما أن الأولى تقديمها على النافلة و على قضاء الفريضة و يجب تقديمها على الفريضة فضلا عن النافلة في سعة الوقت إذا خيف على الميت من الفساد و يجب تأخيرها عن الفريضة مع ضيق وقتها و عدم الخوف على الميت و إذا خيف عليه مع ضيق وقت الفريضة تقدم الفريضة و يصلى عليه بعد الدفن و إذا خيف عليه من تأخير الدفن مع ضيق وقت الفريضة يقدم الدفن و تقضي الفريضة و إن أمكن أن يصلي الفريضة مومئا صلى و لكن لا يترك القضاء أيضا».[1]
اين جنازه مثل اين كه بو پيدا مىكند. ولكن اول اين را بخواند، بعد مىتواند فريضه را فى وقتها اتيان كند. آنها حكمش صاف است. انّما الكلام در چند صورت است.
يك صورت اين است كه صلاة فريضه آن هم وقتش مضيّق است و صلاة جنازه هم واجب است بر اين مكلّف. مثل مكلّفى كه نماز وقتش را نخوانده است. جنازهاى هم آوردهاند كه مىگويند اين بو مىدهد. اين زود بايد نماز خوانده بشود. و الاّ بويش منتشر مىشود. يا فرض بفرماييد بر اين كه اين جنازه خون از او مىآيد. اگر خيلى توقّف پيدا كند، كفن را آلوده مىكند. نه تطهير ممكن است، نه غسل كفن ممكن است كه صلاة ميت مضيّق است و صلاة در ما نحن فيه صلاة فريضه هم مضيّق است. در اين جا صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف فتوی مىدهد كه مسلّم صلاة فريضه را اتيان مىكند و مىگويد شما كه صلاة كه بلد نيستيد بخوانيد، مثل اين كه آنها بلد نيستند صلاتى بخوانند. و الاّ آنها بايد خودشان بخوانند. شما كه صلاة بلد نيستيد، من هم وقت ندارم و صلاة فريضهام مانده است خب دفن كنيد. بعد از دفن من نماز مىخوانم. مىفرمايد در اين صورت دفن مىكنند جنازه را و بعد اين شخص بر آن قبرش نماز مىخواند. و صلاة فريضهاش را اتيان مىكند.
اين چرا بايد صلاة فريضه را اتيان كند، بعد صلاة را در قبر بخواند؟ مىدانيد در ما نحن فيه ما بين اينكه صلاة را در وقتش اتيان بكنيد، و ما بين وجوب الصّلاة على الميت قبل الدّفن - وجوب فقط وجوب تكليفى بود. سابقاً گفتيم اين كه در بعضى كلمات فرمودهاند شرط صلاة على الميت اين است كه قبل الدّفن باشد، گفتيم شرطيّت ندارد. حكم تكليفى است. قبل الدّفن نماز را نخواندند عمداً و متعمداً دفن كردند معصيت كردهاند ولكن صلاة همان صلاة است- تزاحم در مقام امتثال است. چون كه دو تا تكليف هر كدام را حساب بكنى، مكلّف متمكن بر او است. مىتواند صلاة فريضه را در وقتش اتيان كند. و مىتواند صلاة ميت را قبل الدّفن اتيان كند. آن تكليف را هم مىتواند امتثال بكند. جمع بينهما را قادر نيست كه اين را تزاحم در مقام امتثال مىگويند. يكى از مرجّحات بلكه عمدة المرجّحات در باب تزاحم احراز اهميت در احد التّكليفين و احد الواجبين او احتمال الاهميت است كه احتمال اهميت داده بشود.
در ما نحن فيه بلاشبهةٍ تزاحم واقع مىشود ما بين وجوب صلاة فريضه فى وقتها الّتى هى عمود الدّين است. ركن الاسلام است. مصداق "بني الاسلام على خمس" است. و ما بين وجوب الصّلاة على الميت قبل دفنه كه تعجيل در صلاة كه صلاة بايد قبل الدّفن بشود. و الاّ بعد الدّفن هم صحيح است. ما بين وجوب التّعجيل فى الصّلاة على الميت، ما بين اينها تزاحم است. آن احراز اهميّت و علم به اهميت اگر در صلاة فريضه محرز نشود، لا اقلّ من احتمالها. احتمال اهميت دارد. چون كه عمود الدّين است. اوّل ما يحاسب به العبد است يوم القيامه. بدان جهت او مقدم مىشود. اين را صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف مىفرمايد. ولكن اين دو تا صورت دارد:
يك صورتش اين است كه اگر من صلاة ميت را قبل الدّفن بخوانم، صلاة فريضه فى وقتها اصلاً فوت مىشود. مثل چه؟ مثل اين كه از صلاة فريضه شخصى كه يادش رفته بود صلاة فريضه، آن وقتى يادش آمد كه به اندازه يك ركعت خواندن در وقت فرصت دارد. كه اين جا اگر بخواهد صلاة ميت را اتيان بكند، اصل صلاة فريضه فى وقتها فوت مىشود. در اين صورت آنى كه در عبارت عروه ذكر كرده است صحيح است. چون كه مقام، مقام تزاحم است. مقام تزاحم است معنايش اين است. يعنى اگر كسى عمداً و متعمداً گفت مىشود نماز خودمان را خواند. قضايش مىشود. بگذار صلاة ميت را بخوانم. صلاة ميت را خواند. صلاة ميت محكوم به صحّت است. در باب متزاحمين اگر اهم يا محتمل الاهميه ترك شد، آن يكى اتيان كرد صحيح است. چون كه دو تا امر است. امر ترتّبى است منتهى. در جايى كه يكى اهم يا محتمل الاهميّه بشود. مقام، مقام تزاحم است. روى اين اساس چون كه صلاة يوميه عماد الدّين است، در او اهميت يا محرز يا محتمل است، و آن تكليف ديگر كه اتيان صلاة على الميت قبل دفنه مقدم مىشود.
يك وقت اين است كه نه، به اندازه چهار ركعت باقى مانده است كه صلاة ظهر فوت شده است. وقت صلاة عصر است. و در اين صورت هم جنازهاى آوردهاند. در ما نحن فيه اگر صلاة جنازه را بخواند، صلاة عصر را در وقتش ترك مىكند. به قانون من ادرك من الصّلاة فى الوقت كه در صلاة غداة است. من ادرك من الغداة ركعتاً فقد ادركها. يك ركعت. منتهى غداة خصوصيتى ندارند. من ادرك من الوقت ركعتاً فقد ادركها. بدان جهت كسى كه يك ركعت نماز وقتش در وقت واقع مىشود بايد قصد اداء بكند. صلاة ادايى است. پس اگر صلاة ميت را اول بخواند، صلاة فريضه را در وقتش مىتوانند اتيان كنند. منتهى به اندازه يك ركعت يا بيشتر از يك ركعت.
در اين صورت ثانيه در صورتى كه مكلّف بتواند بيشتر از يك ركعت فريضه را در وقتش درك كند، صلاة الميت مقدم است. چرا؟ لما ذكر فى باب التّزاحم كه اگر احد الواجبين يك بدل اضطرارى داشته باشد و واجب آخر بلابدل بوده باشد، در مقام تزاحم اتيان مىشود به آن واجب آخر با بدل آن واجبى كه، آن مبدلى كه او را واجب است او را ترك كند، ما بين بدل او و ما بين واجب آخر اتيان مىكند در جمع. جمع مىكند در اتيان. واجبى كه له بدلٌ و واجبى كه ليس له بدلٌ اگر ما بين بدل اين واجب و ما بين واجب آخر مزاحمت نشود كما هو الفرض آن واجبى كه بدل دارد، اكتفا به بدلش مىشود. و آن واجبى كه بدل ندارد او اتيان مىشود. يعنى يكى از مرجحات باب تزاحم را تقديم ما ليس له البدل على ما له البدل. آن واجبى كه بدل ندارد، او مقدّم مىشود بر واجبى كه بدل دارد. صلاة يوميه را انسان در يك ركعت در وقتش درك بكند، اين بدل صلاة اختيارى است. انسان نمىتواند عمداً و متعمداً صلاتش را تأخير بيندازد، يك ركعت از وقت مانده است شروع كند. اين بدل، بدل اضطرارى است. در وقتى كه مكلّف مضطر است، اضطرار دارد آن وقت اين بدل است. بدان جهت در بدل اضطرارى با تمكّن از مبدل جايز نيست انسان از اختيار خودش را بيندازد. اكتفا به بدل اضطرارى بكند. و امّا الصّلاة على الميت قبل دفنه او بدل ندارد.
اين نكتهاى كه مىخواستم بگويم دقيق است اين است صلاة على الميت قبل دفنه بدل ندارد. چرا؟ چون كه صلاة قبل الدّفن مجرّد تكليف است. و الاّ شرط صحّت صلاة نيست. صلاة بعد الدّفن بدل صلاة قبل الدّفن نيست. صلاة همان صلاة است. منتهى يك تكليف ديگرى داريم و آن تكليف ديگر اين است كه اين واجب را بايد قبل الدّفن بياوريم. تكليف است. مجرّد تكليف. بدان جهت صاحب عروه گفت اگر عصياناً دفن كردند و نماز نخواندند، به قبرش بايد اتيان بكنند صلاة را. پس اين قبل الدّفن خواندن در صورت تمكّن شرط صحّت نيست. فقط مجرّد تكليف است. اين اتيان كردن صلاة بر ميت قبل الدّفن اين اتيان صلاة قبل الدّفن واجبى است كه ليس له بدل. واجبى است كه بدل ندارد. و امّا صلاة الفريضة فى وقتها بدل دارد كه هر كس يك ركعتى در وقت درك كرد، فقد ادركها.
بدان جهت اگر مكلّف به اندازهاى وقت دارد كه به اندازه دو ركعت يا سه ركعت يا چهار ركعت وقت دارد به غروب شمس، اول بايد صلاة ميت را بخواند. چرا؟ چون كه آن قبل الدّفن خواندن واجبى است كه ليس له بدل. و بعد صلاتش را بخواند كه يك ركعت يا بيشتر را در وقت درك مىكند. چون كه اين صلاتى كه اتيان مىكند يك ركعتش يا بيشترش در وقت واقع مىشود، اين صلاة فريضه است كه بدل صلاة فريضه است. آن جايى كه احد الواجبين در موارد تزاحم يكى بدل داشت و ديگرى بدل نداشت يقدّم ما ليس له البدل على ما له البدل. مقدم مىشود. منتهى چرا مقدم مىشود اين موكول به بحث است.
مشهور به دليل عقلى گفتهاند كه گفتهاند امر به آن واجبى كه بدل ندارد بر مكلّف اجر درست مىكند نسبت به اين واجب اختيارى. بدان جهت تكليف نوبت به بدل اضطرارى مىرسد. در اين استدلال مناقشه است كما ناقشنا فى بحث الاصول. اين درست نيست. ولكن متفاهم عرفى اين است كه مولا اگر به دو چيز به يكى بدل قرار بدهد و به ديگرى بدل قرار ندهد، متفاهم عرفى اين است كه اگر مكلّف نتوانست در يك موردى جمع ما بين اينها را بكند، اكتفا به بدل اين بكند با آن واجبى كه بدل ندارد. متفاهم عرفى در اين موارد اين است. روى اين اساس در ما نحن فيه دو تكليف است و دو خطاب است و مقتضاى اين خطابين كه يكى واجب در يكى بدل دارد و ديگرى بدل ندارد، آن مقدم مىشود. اين دو تا صورت دارد.
هذا كلّه كه صلاة فريضه با وجود صلاة على الميت مزاحمت پيدا كند كه صلاة على الميت هم مضيّق است. و صلاة فريضه فى الوقت هم مضيّق است. در صورت اولى كه از وقت هيچ چيز درك نمىكند گفتيم صلاة فريضه مقدم است. لاهميّتها آن يكى كه عبارت از صلاة على الميت است به قبر خوانده مىشود. چون كه وقتى كه ميت دفن شد، دفنش هم به جهت اين است كه نمىشود ميت را نگه داشت. دفن وقتى كه جايز شد، عصيانى هم نشده است. صلاة على الميت بر قبرش خوانده مىشود. و امّا در فرض ثانى كه صلاة فريضه را در وقتش ولو به يك ركعت درك مىكند، يقدّم الصلاة على الميت. چرا؟ چون كه او بدل ندارد. ولكن صلاة فريضه بدل دارد. جمع ما بين بدل، بدل احد الواجبين و واجب آخر كه بدل ندارد جمع بايد ما بين آنها بشود. هذا كلّه در تزاحم فريضه با وجوب صلاة على الميت.
سؤال ...؟ عرض مىكنم فرض كنيد كسى نيست بر ميت نماز بخواند. فرض كرديم. كسى بلد نيست.
سؤال ... ؟ نماز بدل دارد. عرض مىكنم بر اين كه در ما نحن فيه حكم در اين صورت اين جور است.
سؤال ...؟ خوانديم لا يطاق مىرود كنارش.
عرض مىكنم بر اين كه و امّا اگر تزاحم عرض مىكنم اين يك مطلبى است كه در اصول است. ما اصول را بحث نمىكنيم. آن جا تمام شده است. اين جا تطبيق مىكنيم.
عرض مىكنم بر اين كه صورت ثانيه اين است كه صلاة فريضه با دفن مزاحمت دارد نه با صلاتش. صلاة ميت نماز خوانده شده است. ولكن ميتى آوردهاند. شخص راه مىرفت. رسيد به ميتى كه مىداند نماز خوانده شده است به او قبلاً. رسيد به سر او ديد كه دفن نكردهاند. همين جور گذاشتهاند و رفتهاند. در ما نحن فيه نماز يوميهاش را هم، نماز فريضة الوقت را نخوانده است. اگر اين را بخواهد دفن كند، صلاة فريضه فوت مىشود. اگر بخواهد اين را دفن نكند، مشغول به صلاة فريضه بشود دفن فوت مىشود. چون كه ميت، ميتى است كه عدو مىآيد كه در جبهه محلّ ابتلا بود. اين ميت را فعلاً دفن نكنند اين شهيد را عدو مىرسد و همين جور ولش مىكند ديگر دفن نمىشود كرد. يا اين كه عدو دفن نمىكند. همين جور از بين مىرود اين جسد. امر داير است كه صلاة يوميهاش را نخوانده است. امر داير است كه صلاة را ترك بكند. اين را دفن بكند زير خاك، نماز فوت مىشود. يا نمازش را بخواند، تا عدو مىرسد آن وقت اين دفن نمىشود. اين در ما نحن فيه مسأله، مسأله محلّ ابتلا مىشود در مثل دفن ميت فى هذا اليوم. كه امر داير است. يا اين كه در موارد ديگر هم اتفاق مىافتد. سيل مىآيد. تا اين را زير خاك دفن نكنيم سيل مىبرد. ديگر نمىشود دفن كرد.بدان جهت در ما نحن فيه يا الان اگر اين را دفن نكنيم شمس غروب پيدا مىكند. نمازمان را بخوانيم. آفتاب غروب پيدا مىكند. گرگها در صحرا پيدا مىشود نمىشود ايستاد. بايد برويم بدون دفن. در مواردى كه دفن تزاحم دارد با وجوب صلاة فى وقتها.
باز باب، باب تزاحم در مقام امتثال است. دفن مىتوانم بكنم اين را. يكى را فى نفسه قادر هستم. مىتوانم نماز فى وقت را اتيان كنم. جمع بينهما را نمىتوانم كه اين را مىگويند تزاحم در مقام امتثال. هر دو هم بر متمكن واجب است. كسى كه متمكن بر فعل است او را حساب بكنى من متمكن هستم. اين را حساب بكنى متمكن بر اين واجب هستم. جمع بينهما را قادر نيستم كه تزاحم در مقام امتثال مىگويند.
در ما نحن فيه ايشان اين جور فتوی مىدهد صاحب عروه. آن فقيه پير. مىگويد بر اين كه دفن مقدم است. صلاة فريضه تأخير انداخته مىشود. دفن مقدم است. بايد اين ميت مسلمان را دفن كند. منتهى آن كسى كه، كسى نيست ديگر. امرش داير است من نماز خودم را بخوانم يا اين را دفن كنم. در موارد تزاحم كه اين دفن مقدم مىشود، اگر ممكن بوده باشد با دفن كردن صلاة اضطرارى بخواند. مثلاً ميت را به گود انداخت. الان كه خاك مىريزد رويش. حجر مىريزد رويش كه پوشيده بشود، در آن حالى كه با بيل تراب را مىاندازد مىتواند صلاتش را بخواند ؟؟ للرّكوع و السّجود. چون كه نمىشود ديگر آن جور سجده و ركوع و اينها كرد. مىگويد بر اين كه اگر بتواند اين جور نماز مىخواند. وقتى كه اين جور نماز خواند، مىفرمايد احوط قضا آن صلاة است. اكتفا به آن نكند. وقتى كه گذشت، آن صلاة را قضا بكند در خارج وقت.
اين حرفى است كه صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف در عروه فرموده است. ولكن اين هم دو صورت دارد.
اين جايى كه وجوب الصلاة فريضه فى وقتها با دفن مزاحمت مىكند، يك وقت اين است كه با آن تعجيل در دفن مزاحمت مىكند. چون كه اگر من نماز بخوانم، بعد بخواهم اين را دفن كنم بويش بلند مىشود. يا كفنش آلوده مىشود. چون كه زخمى است. كفن را نجس مىكند. نمىشود كفن را تطهير كرد. آب نيست. و كفن ديگر هم نيست. در ما نحن فيه با آن تعجيل در دفن مزاحمت دارد كه اگر من بخواهم نمازم را بخوانم كفن آلوده مىشود. ميت كفنش نجس مىشود. يا بويش منتشر مىشود. در اين موارد كه اصل دفن بعد ممكن است با آن خونش دفن كنم با آن بويش دفن كنم اين ممكن است، دو تا تكليف است. يك تكليف اصل وجوب الدّفن است. اگر رسيديد در بيابان به ميتى ديديد بو دارد بايد دفنش كنيد مسلمان باشد. ولو بو داشته باشد. اصل الدّفن واجب است، و تعجيل در دفن قبل از اين كه هتك بشود و وهمى بر او بشود بو بگيرد يا كفن آلوده بشود بدن ميت را كفنش آلوده بشود بدن على الاحوط آلوده بشود بايد اين را دفن كرد اين تكليف ديگرى است.
عرض مىكنيم تزاحم تارة ما بين اتيان صلاة فى وقتها و ما بين تعجيل در دفن است. اگر اين بوده باشد، نه؛ صلاة يوميه مقدم است. عماد الدّين است. در ما نحن فيه عماد الدّين است. و صلاة يوميه مقدم است. خب بگذار كفن آلوده بشود. همين جور دفنش مىكنيم. بگذار خون در بيايد. عيبى ندارد. بويش منتشر بشود. با بو دفنش مىكنيم. مثل ساير ميتى كه رسيديم ديديم بو دارد. اين اگر باشد كه ظاهر عبارت صاحب عروه اين صورت را هم مىگيرد. بلكه ظاهر عبارت عروه خصوص اين صورت است. در اين صورت قبول نداريم. در اين صورتى كه با تعجيل وجوب الدّفن مزاحمت كند وجوب الصّلاة فى وقتها نه صلاة فى وقتها مقدم است. چرا؟ چون كه عماد الدّين است. عمود الدّين است. اوّل ما ؟؟ است. احتمال اهميت مىدهيم.
و امّا يك وقت مزاحمت با اصل وجوب الدّفن است. مثل آن مثالى كه در خارج زدم. اگر من مشغول به دفن او نشوم و او را نماز بخوانم بعد نمىشود ديگر دفن كرد. عدو مىرسد. سيل مىرسد. سبع پيدا مىشود. نمىشود اين جا توقّف كرد. اين دفن نمىشود ميت. اگر اين جور بوده باشد، دفن مقدم است. بايد دفن شود. چرا دفن مقدم است. براى اين كه حرمت الميت المسلمان كه حرمت حياً است چه جورى كه ميت اگر حى بود بايد نجاتش بدهند ولو به ترك الصّلاة، اين جا هم حرمتش را احترامش حفظ بشود، در ما نحن فيه هم همين جور است. احترام اين ميت بايد حفظ بشود و بايد مقدم بشود. اين جا هم اگر موقعى كه دفن مىكنند، موقع دفن كردن ممكن اضطرارى ممكن شد كه خب عيبى ندارد. قضايش هم واجب نيست.چرا؟ چون كه قضا مال كسى است كه صلاتش فوت بشود. آن صلاتى كه شارع از من خواسته است در اين حال همين صلاتى است كه به جا آوردهام للرّكوع و السّجود. مثل كسى كه اگر صلاة اضطرارى اتيان بكند، صلاة اضطرارى صحيح اتيان بكند، بعد الوقت قضا او واجب نيست. آن صلاتى كه نخوانده است يا باطل خوانده است او را بايد قضا كند. يا آنى كه احتمال فساد مىدهد او را بايد قضا بكند. در ما نحن فيه صلاة بدل دارد. بدل اضطرارى دارد. و بدل اضطرارى را اتيان كردهام. يعنى جمع كردهام ما بين دفنى كه ليس له بدل. اصل الدّفن. و مابين آنى كه له بدل صلاة است. خب وظيفهام را اتيان كردهام. چه چيز را قضا بكنم؟ بدان جهت گفتيم كه قضا واجب نيست. احتياط وجوبى نيست. بلكه احتياط استحبابى هم عيبى ندارد از روايات معلوم مىشود كه در بعضى موارد مستحب كرده است قضا آن صلاة اضطرارى را. اين هم عيبى ندارد. ولكن احتياط مستحبى مىشود.
و امّا در آن صورتى كه متمكّن نيست حتّى از اين صلاة نمىتواند حتّى اين صلاة مومياً را اتيان بكند چون كه بايد خاك را از طرفى بردارد كه فى دبر قبله است. خودش هم خاك برداشتن موقوف به نشستن و پاك شدن است. نمىتواند صلاة را اتيان بكند، آن وقت دفن مقدم است. قضايش متعيّن مىشود. مثل آن كسى كه متمكن از صلاة نيست ديگر يعنى صورت صلاتى پيدا نمىكند. عنوان صلاة محقق نمىشود. اگر اين جور باشد من فاتته فريضةٌ فليقضها. بايد قضا بكند.
ملخّص الكلام اگر تزاحم ما بين اصل وجوب الدّفن شد و ما بين صلاة اليوميه شد، وجوب الدّفن مقدم مىشود. و امّا اگر تزاحم ما بين وجوب تعجيل در دفن شد، و ما بين صلاة يوميه شد، نه صلاة يوميه مقدم مىشود. ظاهر عبارت عروه يا هر دو قسم را مىگيرد كه دفن مقدم مىشود كه ما گفتيم در فرض اول مقدم نمىشود، يا خصوص آن فرض اول را مىگويد كه ظاهرش خصوص فرض اول است كه خيف على الميت من تأخير الدّفن. خيف على الميت كه فساد پيدا كند. بو بگيرد. خون در بيايد. در آن صورت كلام صاحب عروه مورد مساعدت ما نيست. نظر قاصر فاتر ما به اين نرسيده است كه ايشان مىفرمايد. بايد در مسأله تفصيل داد.
سؤال ... ؟ من هتك نكردهام. خود ميت اين جور است. مثل آن كسى كه من رسيدهام سر ميتى. ديدم كه بو كرده است. بو مىآيد از او. من هتك كردم؟ اين جا هم همين جور است. ميت خودش اين جور بود.
سؤال ...؟ عرض مىكنم هتك نمىشود. صلاة فريضه اتيان مىكنم. به مردم بگويم ايّها النّاس نمازم مانده است. زود زود نمازم را مىخوانم فريضة الوقت است دفن مىكنم. مىگويند هتك كردى ميت را. هتك امر اعتبارى است. در صورتى كه انسان مشغول بشود به واجب الاهم هتك صدق نمىكند. اين نكاتى را كه مىگويم داشته باشيد. اينها به شما فايده مىدهد در مواردى. اينها را نوعاً به صورت قاعده كلّيه عرض مىكنم كه در ساير موارد تطبيق بكنيد. عنوان بايد صادق بشود. بدان جهت گفتم اگر به آن صلاة اضطرارى كه دفن مىكند و مىخواند. مىنشيند، پا مىشود، عرفاً صلاة صدق نكند، او را بايد قضا بكند. و امّا نه صلاة صدق مىكند. همين جور يك مختصر كج مىشود و خاك را برمىدارد. منافات ندارد. منتهى مومياً للرّكوع و السّجود او گفتيم قضا ندارد. گذشتيم اين را.
سؤال ...؟ عرض مىكنم بر اين كه به ميت احترام گذاشتن واجب نيست. هتك كردن مؤمن حرام است. عرض مىكنم آنى كه در ادلّه واجب است هتك مؤمن حرام است. امّا حفظ احترام مستحب است. و الاّ شما هر كس را ديديد توى كوچه است سلام عليكم. حال شما چه جور است. اين احترام واجب است؟
مسألة 21: « لا يجوز على الأحوط إتيان صلاة الميت في أثناء الفريضة وإن لم تكن ماحية لصورتها كما إذا اقتصر على التكبيرات وأقل الواجبات من الأدعية في حال القنوت مثلاً ».[2]
بعد ايشان مىفرمايد احوط اين است وقتى كه انسان صلاة فريضه مىخواند، صلاة ظهرش را مىخواند شخصى در مسجد، يك آقايى صلاة ظهرش را مىخواند يا شخص متديّنى صلاة ظهرش را مىخواند، در اثنى صلاة او يا در صحن مسجد مىخواند يا در صحن حرام صلاتش را مىخواند مجرّد اين، در اثناء صلاة يك جنازهاى آوردند جلويش گذاشتند. جنازهاى كه رويش نوشتهاند مرد است و اسمش هم فلان. آوردند گذاشتند كه نماز بخوان. گفتند آقا اين نماز را بايد شما بخوانى. اين هم مىگويد خب ما در اثناء نماز، نماز ميت مىخوانيم. اين صاحب عروه در دو جور مىشود صلاة ميت را خواند.
يك وقت صلاة ميتى كه به مقدار واجب الله اكبر اشهد ان لا اله الاّ الله و اشهد انّ محمداً عبده و رسوله الله اكبر اللّهم صلّ على محمد و آله محمد الله اكبر اللّهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات الله اكبر اللّهم اغفر لهذا الميت الله اكبر بعد شروع مىكند: بسم الله الرّحمان الرّحيم. قل هو الله احد بقيه صلاة را مىخواند. حمد را تمام كرده است. ما بين قرائت حمد و سوره اين صلاة ميت را اتيان مىكند. ايشان مىفرمايد احوط اين است كه اين جايز نيست. احتياطش هم احتياط وجوبى است. ولكن بأسى نيست. اتيان كردن اين اشكالى ندارد. چرا؟ چون كه صلاة فريضه آن وقتى باطل مىشود كه يكى از مبطلاتش اتيان بشود.
جماعتى كه گفتهاند نمىشود، يا احتياطاً يا فتواءً گفتهاند مبطلات صلاة موجود مىشود. مبطلات صلاة چه چيز است؟ عمل است. انسان در اثناء صلاة عملى را اتيان بكند كه آن عمل عنوانى دارد غير از عنوان صلاة كه آن عمل آخر دعا نبوده باشد. ذكر نبوده باشد. عنوان ديگرى داشته باشد. عنوان قرائت قرآن نباشد. عنوان ديگرى داشته باشد. در آن روايت از امام (ع) از روايت على بن الحسين سلام الله عليه است. مثل اين كه سؤال مىكند آن راوى يابن رسول الله! كسى در صلاة دستش را روى دستش گذاشته است كه همان تکتف است فرمود نمىشود. ليس فى الصّلاة عملٌ. در صلاة عمل نمىشود. يعنى چيز ديگرى را كه عنوان آخر دارد مثل تکتف نمىشود اتيان كرد. روى اين اساس گفتهاند صلاة ميت عنوان آخر دارد. ولو خودش ذكر است، ولو خودش دعا است، ولو خودش صلاة على النّبى است، ولكن عنوان آخر دارد. عنوان صلاة الميت دارد. صدق مىكند كه اين عمل آخرى است بالصّلاة.
اين جوابش را كه معلوم است كه بايد گفته بشود. امّا آن روايت كه ليس فى الصّلاة عملٌ، هم من حيث السّند ضعيف است و هم من حيث الدّلاله. چرا؟ براى من حيث الدّلاله ضعيف است در قواطع صلاة است. آن جا اين روايت است. چون كه به اطلاقش نمىشود تمسّك كرد. خب انسان در اثناء صلاة سرش را خاريد. نمازش باطل شد. چرا؟ براى اين كه عمل آخرى است. عنوان آخر دارد سر خاراندن. اين را نمىشود كسى ملتزم بشود. بدان جهت در باب اصول اين جور عرض كرديم مطلقى كه،
سؤال ... ؟ عمل است ديگر. پس عدم است؟ عمل بايد چه بشود؟ عمل يعنى فعل.
بدان جهت در ما نحن فيه در بحث اصول گفتهايم اگر در خطاب مطلقى وارد بشود، و ما علم خارجى داريم. نه اين كه مخصّص دارد. مخصّص داشته باشد. مقيّد داشته باشد تقييد مىزند. فقط علم داريم كه اين مطلق به اطلاق اين مراد شارع نيست. ولكن چه چيز مرادش است، فقط قدر متيقّن دارد. گفتيم اين مطلق فقط اكتفا به قدر متيقّنش مىشود. به اطلاقش نمىشود تمسّك كرد. بدان جهت اين هم همين جور است. ليس فى الصّلاة عملٌ به اطلاقش نمىشود اخذ كرد. آنهايى كه اهلش هستند مىدانند چه مىگويم. به اطلاق اين نمىشود اخذ كرد كه مطلق العمل مبطل صلاة است. چون كه قدر متيقّن دارد. قدر متيقنش اين است كه انسان عملى را اتيان بكند كه صورت صلاتى محو بشود، قدر متيقّن او است. او مبطل صلاة است. و امّا غير از او نه مبطل صلاة نيست. مگر به قصد جزئيت اتيان بكند كه من زاد فى صلاته باشد.
سؤال ... ؟ حتّى در تكتّف اين جور گفتيم. كسى كه تكتّف را اتيان بكند كه اين از شرايط صلاة است، و مطلوب در صلاة است اين زاد فى صلاته است. نمازش باطل است. و امّا اگر تكتّف بكند. دستش را مىخاراند. اين عيبى ندارد. اشكالى ندارد. قصد زياده نكرده است كه زاد فى صلاته باشد. اين جا هم همين جور است. اينها كه سرش را مىخاراند نه اين كه از صلاة است. زاد فى صلاته نمىشود. فعل بايد ماحی صورت صلاة بشود تا باطل بشود عمل آخر. سر خاراندن هم ماحی نيست. اين جا هم حمد را كه تمام كرد ميت را گذاشتند جلويش. پنج تكبير گفت با اين چهار ذكرى كه گفتند. اين چه ماحی صورت صلاة است؟ بعد هم شروع كرد بسم الله الرّحمن الرّحيم قل هو الله احد، قل هو الله را خواند و ركوع و سجود كرد.
بدان جهت در ما نحن فيه اين قياس نمىشود به اين كه در صلوات ديگر انسان صلاة ظهر را شروع كرده است. صلاة آيات كسوف شمس هم هست. يك ركعت از صلاة ظهر را خوانده است قصد مىكند صلاة آيات را مىخوانم. قصد زياده كه نيست. قصد صلاة آخر كرده است. او را مىگوييم باطل است. چرا؟ چون كه صلاة آخر ركوع و سجود دارد. در صلاتى انسان سجود آخر بكند ولو سجود صلاتى نه. در اثناء صلاة سجده تلاوتى بكند. آن مبطل صلاة است. ولو به قصد چه چيز؟ صلاة تلاوتى اتيان بكند. آيه سجده شنيد. گفتيم صلاة باطل مىشود. اين منصوص است. لانّ السّجود يعنى سجود تلاوت زيادةٌ فى الفريضه. تعمّد است اين.
و من هنا اگر صلاة ذات الرّكوع و السّجود را در صلاتى در اثناء بخواند، ولو فوراً هم بخواند آن صلاة باطل مىشود. چون كه ركوع و سجود زياد كرده است ولو لا بقصد الزّياده. اينها فقه است. و امّا در ما نحن فيه صلاة سجود و ركوع ندارد. صلاة ميت است. انّما هو تكبيرٌ و ذكر است. بدان جهت تكبير و ذكر است. اين صورت صلاة را هم كه محو نكرده است. صلاتش صحيح است. بله اگر صلاة ميت را طول بدهد. ديد ميت از آن ميتهاى گردن كلفت است و آدم خوبى هم بود. شروع كند نيم ساعت دعا كردن، يك ربع دعا كردن بله او باطل است. آن صلاة باطل مىشود. چون كه صورت صلاتى محو مىشود. آن هم خلاف فرض عروه است. در فرض عروه در جايى كه صورت صلاتى محو نشود. آن صلاة محكوم به صحّت است.
بعد ايشان متعرّض مىشود به دو مسأله ديگر.