« الحادي و العشرون نقل الميت من بلد موته إلى آخر إلا إلى المشاهد المشرفة و الأماكن المقدسة و المواضع المحترمة كالنقل عن عرفات إلى مكة و النقل إلى النجف فإن الدفن فيه يدفع عذاب القبر و سؤال الملكين و إلى كربلاء و الكاظمية و سائر قبور الأئمة بل إلى مقابر العلماء و الصلحاء بل لا يبعد استحباب النقل من بعض المشاهد إلى آخر لبعض المرجحات الشرعية و الظاهر عدم الفرق في جواز النقل بين كونه قبل الدفن أو بعده و من قال بحرمة الثاني مراده ما إذا استلزم النبش و إلا فلو فرض خروج الميت عن قبره بعد دفنه بسبب من سبع أو ظالم أو صبي أو نحو ذلك لا مانع من جواز نقله إلى المشاهد مثلا ثمَّ لا يبعد جواز النقل إلى المشاهد المشرفة و إن استلزم فساد الميت إذا لم يوجب أذية المسلمين فإن من تمسك بهم فاز و من أتاهم فقد نجا و من لجأ إليهم أمن و من اعتصم بهم فقد اعتصم بالله تعالى و المتوسل بهم غير خائب صلوات الله عليهم أجمعين».[1]
نقل جنازه و نقل الميت. وجوهى در مسأله گفتهاند.
وجه اول اين است نقل ميت از بلد موت به مكان آخر اين مستلزم تأخير در دفن است. و تعجيل در دفن ميت، و در تجهيز ميت تعجيل كردن اين مستحب است.
اين فرمايش را كه ذكر كردهاند، اين استدلال، استدلال درستى نيست. چرا؟ براى اين كه تعجيل در تجهيز ميت ملتزم مىشويم كه مستحب است. ولكن ميّت را اگر نقل دادند به بلد آخر، ارتكاب مكروه بر نقل نمىشود. افضل را ترك كردهاند. افضل اين بود كه ميت را در بلد دفن كنند. اين در مكان آخر دفن كردهاند، او غير الافضل است. ولكن مكروه بشود، نقل دادن ميت كراهت نقل اثبات نمىشود. نقل دادهاند كه بما هو نقل الميت اين مكروه نمىشود. تعجيل در دفن مستحب است. اگر نقل دادن به بلد آخر منافى با تعجيل در دفن بشود، آن افضل را ترك كردهاند. مستحب را ترك كردهاند. نه اين كه نقل دادن مكروه مىشود. خود دفن كردن در بلد آخر مكروه نيست. تعجيل مستحب است در دفن. بدان جهت دفن در بلد آخر مكروه نيست. فضلاً از اين كه نقلش مكروه بشود. آنى كه ثابت مىشود از اخبار تعجيل و از ادلّه تعجيل بر تجهيز اين است كه بله، در ما نحن فيه ميّت تجهيزش را به تأخير انداختن نه اين خلاف مستحب است. امّا نقل مكروه است او را اثبات نمىكند. اين اولاً.
و ثانياً بر اين كه نه دفن در بلد آخر ملازمه ما تأخير در دفن نمىشود. شما مثل زماننا را حساب كنيد كه شخصى در تهران فوت كرده است. او را ببرند در بهشت زهرا او را بشورند و كفن كنند تا ظهر طول مىكشد. ولكن با طيّاره كه حاضر است نقل مىدهند به مشهد الرّضا سلام الله عليه. آن جا هم خلوت است. اين تا ظهر معطّل مىشدند. اين قبل از ظهر به دو ساعت فارغ مىشود از تجهيزش. مجرّد نقل موجب تأخير نيست. ملازمه با تأخير ندارد. ربّما در بلد كثير الجماعة است موتى در او خيلى است. تجهيز آن موتى بايد در مكان خاص صورت بگيرد تجهيز و تدفينش. آنجا شلوغ است. به تأخير مىافتد. نقل بدهند به آن جا. نه فوراً آن جا مهيّا است. خلوت است آن جا. پس ملازمهاى ندارد نقل دادن با تأخير. تأخير خلاف افضل است. تعجيل مستحب است. ولكن نقل دادن كراهتى ندارد. كما اين كه عرض كرديم.
ثمّ كلام واقع مىشود در خود مسأله تعجيل كه تعجيل در دفن مستحب است. تعجيل در تجهيز ميت مستحب است. در ما نحن فيه صاحب وسائل قدس الله نفسه الشّريف بابى را عنوان كرده است كه خوانديم يك روايتش را. باب تعجيل در تجهيز ميت. و در آن جا چند روايت ذكر كرده است كه من حيث الدّلاله آن روايتى كه خوانديم كه من حيث السّند معتبر بود. يا من حيث السّند ضعيف هستند. آنها نمىتوانند اثبات بكنند كراهة النّقل را و استحباب التّعجيل را. آنها اثبات نمىكنند. ولكن استحباب تعجيل در تجهيز ميت را ما قبول داريم. به دو وجه.
يكى مرتكز عند اصحاب المتشرّعه است كه ميّت را زود راحت كنند و به آن جايى كه بايد ببرند و بسپارند زود اين صورت انجام بگيرد كه ميت زير دست و پا نماند. اين هم استحبابش ابتدائى است. يك وقتى اين است كه ميت ميتى است كه شخص جليل و شريفى است. تجهيزش بايد به صورت احترام منعقد بشود. منتظر مىشوند كه مردم برسند. آن عيبى ندارد. فى نفسه تعجيل مستحب است. و ربّما مزاحمت مىكند با يك استحبابى كه آن استحباب از او اقوی است. اهم است. مثل تجليل آن ميتى كه امثالش و عدد الاصحابين هم مىرسند. تعجيل مىشود اين معنا. اين استحبابش استحباب اهم است. تعجيل فى نفسه مستحب است.
يكى هم يك چيزى مىگويم. درست يادتان باشد. اگر يادتان بوده باشد، در بحث اصول بحث كردهاند كه آيا امر به شىء دلالت بر فور مىكند يا نمىكند، جماعتى گفتهاند دلالت در فور تراخى نمىكند. جماعتى گفتهاند كه نه بالفور اتيان كردن واجب است. چرا؟ استدلال كردهاند به آيه شريفه « و سارعوا الى مغفرة [من] ربّكم» و هكذا «فاستبقوا الخيرات». به اينها استدلال كردهاند كه فوراً اتيان بشود. آن داستانش در اصول خيلى است. آن بماند سر جايش. ولكن آن جا حرف صحيحى كه ما هم برهه از زمان ملتزم بوديم به او، اين است كه مىگفتيم كه سارعوا الى مغفرةٍ امر ارشادى است. امر مولوى نيست. چرا؟ چون كه آنى كه انسان سرعت مىكند، آنى را كه درك مىكند كه تأخير اگر مىانداخت باز او را درك مىكرد. مثلاً اتيان صلاة الى مغفرةٍ يعنى اسباب مغفرت كه فعل واجبات است. فعل واجبات عند الحسنات یذهبن السيّئات سارعوا الى مغفرةٍ واجب اگر واجبى بوده باشد مضيّق، او در مضيّق خارج است. بايد اتيان كرد در وقتش. امّا اگر واجب مطلق بشود يا موسّع بشود از قبيل واجب موسّع بشود، مىگفتيم متفاهم عرفى اين است كه سارعوا الى مغفرةٍ آنى را كه به تأخير مىانداختيد و اتيان مىكرديد چه جور مىشد، الان كه مسارعت مىكند همان را درك مىكنيد. چيز ديگرى را درك نمىكنيد. منتهى خاطر جمع مىشويد كه من درك كردم. سبب مغفرت را درك كردم. خاطر جمع مىشويد. اين سرعت كه انسان امن داشته باشد. اطمينان داشته باشد. ديگر واجب الهى را اتيان كرد. دنيا دارى است كه در او حوادث خيلى است. تصادف شد و من نماندم. سارعوا الى مغفرةٍ يعنى مغفرت را از دست ندهيد. او را درك بكنيد. سرعت بكنيد.
اين مىگفتيم حكم العقل است. ملاكى ندارد غير از آن ملاك عمل كه اگر در آخر هم اتيان مىكردى همان ملاك حاصل مىشود. سرعت ملاكى ندارد. غير از خاطر جمع شدن از امتثال كه انسان بگويد من ديگر امتثال كردم. بدان جهت مىگفتيم اين سارعوا ارشاد به حكم عقل است. چون كه حكم مولوى مىدانيد حكم مولوى ملاك مىخواهد. بايد در فعل ملاكى بوده باشد كه روى آن ملاك شارع حكم بكند. در سارعوا الى مغفرةٍ يعنى سارعوا الى واجبات. اين الى الواجبات او المستحبات آن مستحب ملاكى كه دارد آن استحباب است. واجب ملاكى دارد كه وجوب دارد. آن ملاك حاصل مىشود. چه جلوتر بياوريم، چه در آخر وقت بياوريم. آن ملاك كه ملاك حكم مولوى است، آن حكم مولوى دارد. سرعت دادن و مسارعت كردن ملاك ديگرى داشته باشد زايد بر او مىگفتيم ملاك ديگر ندارد. متفاهم عرفى اين است كه همان ملاك واجب است. يا ملاك مستحب است كه در آخر وقت هم اتيان بكنى او را تحصيل مىكنى. عقل مىگويد چون كه دنيا ذوالحوادث است، زودتر اتيان بكن كه خاطر جمع بوده باشى از امتثال. مىگفتيم حكم ارشادى است اين. سارعوا هم ارشاد به حكم عقل است. ملاك ديگر ندارد.
ولكن فى ما بعد عدول كرديم از اين. گفتيم كه نه عيبى ندارد. ملتزم بشويم كه آن خيرى كه هست، آن واجبى كه هست، آن مستحبى كه هست، اتيان او فى اىّ وقتٍ يك ملاك ديگرى دارد و اتيان او فى اول الوقت و فى اول ازمنة الامكان يك ملاك ديگرى دارد. ملاك، ملاك غير الزامى. چون كه واجب مطلق است. ملاك الزامى مطلق است. ولكن اتيان كردنش فى اول وقت و فى اول ازمنة الامكان اين يك ملاك ديگرى دارد ملاك غير لزومى. مثل «عجلّوا للصّلاة قبل الفوت». اين خود تعجيل در اتيان صلاة در اول وقت خودش فضيلت دارد. خودش ملاك دارد. به نحوى كه اگر اين صلاة را در آخر وقت اتيان بكند، آن ملاك را ندارد.
بدان جهت مىگفتيم ملتزم شديم روى اين حرف در تمام واجبات موسّعه و در تمام واجبات مطلقه، اين تعجيل كردن و فوراً اتيان كردن فور عرفى، فوراً اتيان كردن و در اول ازمنه امكان اتيان كردن، خودش مطلوبيّت دارد. اصل در امر شرعى خطاب شرعى اصل مولوّيت است. در صورتى كه ملاك محتمل باشد. آن جايى كه مىگوييم ملاك ديگر ندارد آن وقت ارشادى مىشود. وقتى كه احتمال داديم ملاك ديگر داشته باشد، آن مىشود مستحب. روى اين حرف ملتزم شديم در تمام واجبات مطلقه و موسّعه سرعت تعجيل در آنها كردن و در اول وقت آنها را اتيان كردن يا در اول ازمنه عرفى اتيان كردن خودش استحباب نفسى دارد.
يكى از آنها هم تجهيز ميت است. تجهيز الميت واجب است. اين واجب حدّى دارد كه انشاء الله خواهيم گفت. یه حدّ انتهايى دارد. حدّ انتهايش اين است كه اين تجهيز واجب است. واجب فورى نيست. غايتش و انتهايش اين است كه ميت فاسد بشود. منتظر شدن و تجهيز ميت را تأخير انداختن تا ميت فاسد بشود بدنش جايز نيست. يعنى بويش منتشر بشود جايز نيست. تا آن وقت مىتواند تأخير بيندازد انسان. ولو عمداً و متعمداً. در اين صورت و سارعوا الى مغفرةٍ من ربّكم. مسارعت كنيد به آن سبب المغفرة. تجهيز ميت سبب مغفرت است. رواياتى دارد كه من شرى الميت، من غسّل الميت، من صلّى على الميت، من حفر قبل الميت، من دفن الميت، من حثّ تراب القبر على الميت يعنى قبر ميت. اين ثوابهايى كه هست. اين و سارعوا الى مغفرةٍ من ربّكم. اين سرعت تعجيل مستحب است. پس استحباب تعجيل دليلش اين آيه مباركه است. علاوه بر اين كه ارتكاز متشرّعه بود، عمده دليل اين دو تا است و آن اخبارى كه وارد شده است و صاحب وسائل در آنها بابى عنوان كرده است باب استحباب تعجيل در تجهيز ميت، آن روايات هم مؤيّد است اين معنا را كه گفتيم. آنى كه از آيه مباركه و از ارتكاز اخبار هم كه مؤيّدش استفاده شد، اين است كه تعجيل در تجهيز ميت فى نفسه مستحب است. يكى از مستحبات است. و امّا نقل ميت به مكان ديگرى نقلش مكروه بشود يا تأخيرش مكروه بشود، تأخير مكروه نيست. تأخير در تجهيز ميت مكروه نيست. تعجيل مستحب است و تأخير ترك الاستحباب است كما ذكرنا. على هذا الاساس تعجيل را ملتزم شديم. ولكن كراهة النّقل اثبات نمىشود.
وجه ديگرى گفتهاند بر كراهت نقل ميت از مكان الموت به مكان ديگر. وجه ديگر در ما نحن فيه گفتهاند. كه آن وجه ديگر يك روايتى است كه در دعائم الاسلام ديلمى نقل كرده است اين روايت را در دعائم الاسلامش. اين روايت در مستدرك الوسائل، باب 13 از ابواب دفن الميت، در مستدرك نقلاً عن دعائم الاسلام[2] آورده است:
انّه رفع اليه رجلاً. به امام (ع) پيش على (ع) مردى را بردهاند مات بالرُستاق. در آن روستا مرده بود. فحملوه الى الكوفه. در رستاق مرده بود. اين را بردند كوفه كه آن جا دفن كنند. فان فانهکهم عقوبة. آن جا على ابن ابيطالب آن جا عقوبت روا داشت. و قال ادفن الاجساد فى مصارعها. فرمود كانّ دفن كنيد اجساد را در آن جاهايى كه فوت كردهاند. فلا تفعلوا كما يفعل اليهود. مثل يهود نكنيد. آن يهود چه كار مىكند. ينقلون موتاهم الى بيت المقدس. آنها موتايشان را به بيت المقدس حمل مىكنند. شما اين جور نقل نكنيد. و قال انّه لمّا كان يوم احب كانّ در روايت اين جور است كه على (ع) فرمود روزى كه احد بود، اقبلت الانصار لتحمل قتلاها الى دورها. انصار كه اهل مدينه بودند ديگر. اينها خواستند آن موتايشان را كه در جنگ احد كشته شده بودند به خانههايشان برگردانند. در خانههايشان تجهيز كنند و دفن كنند. فرمود بر اين كه اقبلت الانصال لتحمل قتلاها الى دورها فامر رسول الله (ص) منادياً فنادی ادفن الاجساد فى مصارعها. اجساد را در مصارعشان دفن كنيد.
عرض مىكنم بر اين كه اولاً اين روايت راجع به شهيد است. ممكن است شخصى بگويد كه در شهيد همين جور است. صدرش هم همين جور است كه در آن جا فرمود بر اين كه ادفنوا الاجساد فى مسارعها و لا تفعروا كما فعل اهل اليهود. اين راجع به شهيد است. در شهيد همين جور است كه شهيد در آن جايى كه شهادت مىرسد همان جا دفن بشود.
و ثانياً نه در شهيد و نه در غير شهيد دليل نمىشود. يك روايت مرسله است در دعائم الاسلام و ظاهر اين حرمت است. كسى ملتزم نشده است فانهکهم عقوبة ظاهرش اين است كه فعل حرام كرده بودند. اين را كسى از اصحاب ما ملتزم نشده است. روايت معمولٌ بها نيست. و سند ندارد، جهات دلالتش تمام بوده باشد، سندى ندارد. روايت مرسله است. از دعائم الاسلام. و لهذا مثل اين روايات را صاحب وسائل قدس الله نفسه الشّريف در وسائل نقل نمىكند. يادم نيست در وسائل ببينم روايتى را از دعائم الاسلام صاحب وسائل نقل كند. يادم نيست اين را. بدان جهت اين روايت را هم نقل نكرده است در وسائل. از مستدرك نقل كرديم اين را. اين هم برود.
وجه سوم گفتهاند اجماع. اجماع است بر اين كه نقل دادن ميت از بلدى به بلد آخر مكروه است.
خب اين را مىدانيد كه اين اجماع در ما نحن فيه احتمال مدركيّت دارد. روى همان استحباب التّعجيل كه به او استدلال كردهاند، مجمعين او را هم قبول كردهاند. ما گفتيم نه، مابين تعجيل در تجهيز كه مستحب است و مابين كراهت نقل ميت دو تا عنوان هستند. حكمى اگر يكى ثابت شد كه تعجيل مستحب است، كراهت آن ديگرى ثابت نمىشود. به دو وجهى كه گفتيم در خارج. و احتمال مىدهيم كه جماعت كثيرهاى از اين اصحاب كراهت را گفتهاند، روى اخبار تسامح در ادلّه سنن گفتهاند. چون كه اين رواياتى كه نقل شده است مثل اين روايت ضعيف است و گفتهاند تسامح مىشود در ادلّه سنن. ملتزم به كراهت شدهاند. و اين را هم مىدانيد كه در بحث تسامح در اخبار سنن گفتيم اصلاً اخبار سنن قبول داريم كه عملى كه ثواب رسيده است ولو به خبر ضعيف كسى آن عمل را اتيان بكند رجائاً همان ثواب كه رسيده است به او مىرسند. اين ثابت است فى الادلّه. اين خبر ضعيف ولو اصل نداشته باشد اگر رجائاً لطلب لقول رسول الله عمل بكند احتياطاً، همان ثواب را وعده داده است خداوند متعال خواهد داد به او ولكن گفتيم اين مكروهات را نمىگيرد.
پس اولاً استحباب عمل را اثبات نمىكند، فقط اعطا ثواب را.
بگويم يك كلمهاى توى ذهنتان باشد. فرق است ما بين اخبار تسامح در ادلّه سنن. اين جا حكم تعبّدى است. عقل مستقل است كه يك روايت ضعيفهاى برسد كه فلان عمل فلان ثواب را دارد. انسان آن احتمال بدهد كه اين عمل را رسول الله بيان كرده است، خبر صحيح باشد در واقع. ولو من حيث الظّاهر ضعيف است. انسان احتياطاً اتيان بكند. عقل مستقل است كه احتياط انقياد است و فاعلش مستحق مثوبة است. جاى اين است كه خداوند متعال بر اين ثواب بدهد. در اخبار تسامح در ادلّه سنن ببينيد چه مىگويم وعده داده شده است كه همه آن ثواب را كسى كه مثلاً فرض كنيد برود به زيارت سيد الشّهدا سلام الله عليه هر قدمى كه برمىدارد يك ثواب حج دارد. يك گناهش عفو مىشود يك ثواب حج كسى اين خبر ولو من حيث الصّورة ضعيف باشد، اين را اتيان بكند كه شايد همين جور است. ثواب بيشتر بودن از حجّ واجبى منافات با مستحب بودن عمل ندارد. مثل اين كه جواب سلام واجب است. سلام دادن مستحب است. سلام دادن نُه ثواب دارد. نُه قسمت ثواب را دارد. جواب سلام گفتن يك قسمتش را دارد. مىبينيد مستحب افضل است. ثوابش بيشتر است. روى اين حساب كسى بگويد اين روايتى كه وارد شده است كسى به زيارت سيد الشّهدا روحى و ارواح العالمين له الفداه اگر كسى به زيارتش برود هر قدمى كه برمىدارد ثواب يك حج نوشته مىشود، يك گناهى از سيّئاتش محو مىشود. انسان احتمال بدهد كه خبر ولو من حيث الظّاهر ضعيف است، رجائاً عمل بكند كه شايد فرموده باشد. اين خبر در واقع قول الامام بوده باشد. اگر عمل كرد همان ثواب را مىدهند. مثل حكم عقل نيست كه مىگفت مستحق ثواب است. اخبار من بلغ مدلولشان اين است كه همان ثواب موعود را مىدهند. اخبار هم صحيح است. اخبار من بلغ.
بدان جهت در آن اخبار يك حكم تعبّدى است. حكم تعبّدى اين است كه همان عمل را كه اتيان كرده است ولو استحبابش ثابت نمىشود چون كه خبر ضعيف است، ولكن كسى رجائاً عمل بكند همان ثواب موعود را مىدهند. اين جهت خصوصيتى كه اشكال نكند كسى خب ما به اخبار من بلغ احتياج نداريم. عقل خودش مىگويد احتياط حسن است. بله عقل مىگويد. عقل كوتاه مىآيد. مىگويد مستحق مثوبت است. امّا آن مثوبت مىگويد من كى مىگويم. آن اخبار مىگويد كسى عمل كرد طلباً لقول رسول الله لقول معصوم رسول الله عمل را اتيان كرد اوتى همان ثواب موعود را.
بدان جهت در ما نحن فيه اين اخبار تعجيل در دفن الميت كه اين اخبارى وارد است كسى غسل بدهد كذا حفر كند قبر را كذا كذا، كسى اينها را من باب اخبار تسامح عمل كند عيبى ندارد. ولكن در آن بحث گفتيم كه اين اخبار تسامح در ادلّه سنن عمل را مىگيرد. كسى كه به او من ثواب بر عمل برسد. عمل يعنى فعل وجودى. و امّا مكروهات را نمىگيرد. چون كه مكروهات ثواب در ترك است. بدان جهت گفتيم كه اين اخبار تسامح اصلاً مكروهات را نمىگيرد.
در ما نحن فيه اين رواياتى كه ضعيف وارد شده است مثل اين خبرى كه دعائم الاسلام نقل ميت ممنوع است بگوييم من حيث السّند ضعيف است ولكن اخبار من بلغ مىگويد ثواب دارد كسى نقل نكند، نه اين اخبار من بلغ نمىگيرد اين جا را. من بلغه ثوابٌ على عملٍ. ثواب بر عمل برسد. نه ثواب بر ترك العمل برسد. من بلغه ثوابٌ على عملٍ ثواب بر عمل برسد. در مكروهات و در محرّماتى كه سند ضعيف است مثل ما نحن فيه، ثواب در ترك رسيده است. چون كه ثواب بر ترك رسيده است، اخبار من بلغ نمىگيرد اين را. پس در ما نحن فيه لم يثبت عندنا كه نقل ميت از محلّى به محل ديگر مكروه است. اين عيبى ندارد. اين مقام اول ما.
امّا مقام ثانى ما عبارت از اين است كه اين حكم مكروه بشود. يا كراهت هم نداشته باشد، نقل دادن ميت به مشاهد مشرّفه كه ميّت را ببرند آن جا دفن كنند، و امكنه مقدّسه آن امكنهاى كه فضيلت دارد آنها كما اين كه در عروه فرمود نقل دادن بر آنها مكروه هم باشد در آنها ديگر كراهتى نيست. بلكه در آنها فضيلت است. مستحب است ميت را آن جاها بردن و آن جاها دفن كردن. كلام در اين مقام ثانى است.
خب اين را مىدانيد اين ميت را به اين مشاهد بردن، و هكذا امكنه مقدّسه بردن، اين استحباب دارد كراهتى ندارد. مستحب است اين ميت را به آن جاها بردن، آن جاها دفن كردن اين چرا اين چيز را دارد؟ يك رواياتى وارد شده است بر اين كه آن روايات دلالت مىكند كه دفن كردن ميت در اين امكنهاى كه آنها شرافت دارند، و داخل آنها هست مشاهد مشرّفه داخل به آنها است، دفن ميت در آنها استحباب دارد. چه دفن كردن در آنها مستحب است، آن كسى كه اهل آن جا است، آن جا دفن كردن مستحب است خيلى به ذهن نمىآيد. يعنى ساير امكنهاى كه ميت فوت در آن ساير امكنه پيدا مىكند، ميت را نقل دادن و در اين جا دفن كردن، اين مستحب مىشود. مثل اين روايتى كه خدمت شما مىخوانم. صاحب وسائل بابى دارد. استحباب الدّفن فى الحرم و حكم نقل المية اليه و الى المشاهد المشرّفه.روايت اولى [3]اين است:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ أَبِي إِسْمَاعِيلَ السَّرَّاجِ» ابى اسماعيل ابن سرّاج عبد الله ابن عثمان است رضوان الله عليه. شخص ثقه است. «عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ» هارون ابن خارجه هم مثل آن برادرش كه مراد ابن خارجه اين هارون ابن خارجه ثقه است و روايت من حيث السّند روايت معتبرهاى است.
«قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَنْ دُفِنَ فِي الْحَرَمِ أَمِنَ مِنَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ» كسى كه در حرم مدفون شد، از فزع اكبر در امان مىماند. فقلت له من برّ النّاس و فاجرهم. برّ النّاس و فاجر النّاس از امن مىماند، قال من برّ النّاس و فاجرهم. فضيلت حرم همين جور است. اين را ميت هم فضيلتش همين جور شد، پس دفن كردن ميت در اين كه از فزع اكبر مصون بماند، خب ديگر دفن هم مىشود مستحب ديگر. هكذا نظير اينها.
اصل اين كه نقل دادن ميت به اين امكنه مشرّفه و جوار ائمه صلواة الله و سلام عليهم اصلش استحباب دارد، اين از چيزهايى است كه مرتكز شيعه است. ارتكاز شيعه هم خصوصاً ميت وصيت كرده باشد كه مرا ببريد آن جا دفن بكنيد، چون كه وصيت ميت توسّل به ائمه عليهم السلام است كه روحى لهم و فداه مرا بيندازيد آن جا پناه بگيرم آن جا. كه انتزاع به آنها است. من لجأ اليكم. همين جور است. و من تمسّك بكم و من اعتصم بكم. اعتصم بالله است. اين معنا در اذهان متشرّعه موجود است، كه مشاهد مشرّفه و نحو ذلك اين جور است. اصل استحباب و اين كه ميت را ببرند آن جا دفن بكنند و اين را بيندازند در دامن كسى كه اميدشان در آخرت به آنها است و به شفاعت آنها است، اين جاى خدشه نيست.
انّما الكلام، كلّ الكلام در جايى است كه نقل به آن جا موجب فساد جسد ميت بشود. اين محلّ كلام است. فساد ميت اگر ببريد اين را برسانيد مشهد يا به كربلا برسانيد آن جا بيندازيد. يا ببريم به جوار علىٍّ كه در آن روايت هست يقومون السّبعون الف شخصٍ يدخلون فى الجنة بغير حساب در جوار على است.
بدان جهت از بلاد همين جور مىآورند جنائز را مىآورند. از ايران آنهايى كه مقدورشان بود، جنازههايشان را مىرساندند به نجف. يقوم سبعون الف شخصٍ. يدخلون الجنة بغير الحساب به جهت حرمت على ابن ابيطالب سلام الله عليه. كلام عبارت از اين است كه ميت را آن جا نقل بدهند فاسد مىشود. بو مىگيرد. بسا اوقات اصلاً اعضايش از همديگر جدا مىشود. و بعضاً هم نقل بخواهند بدهند نمىگذارند. بايد ميت را تكّه پاره كنند. تقطيع كنند. كما اين كه در سابق بعضاً اتّفاق مىافتاد كه ميت را براى اين كه مخفى كنند كه اين ميت است قصّابى مىكردند و توى گونى كه چيز ديگرى است مىبردند آنها دفن مىكردند. اينها جايز است يا نه.
صاحب جواهر در جواهر نقل مىكند[4] از استاد كبير شيخ جعفر کاشف الغطاء كه ايشان فرموده است عيبى ندارد. ميت بو مىگيرد. عيبى ندارد. تقطيع بكنيم عيبى ندارد. چرا؟ آخر اين هتك است. گفته است هتك نمىشود. اين تقطيع در جسد انسان در حال صلاة صورت مىگيرد. اگر زخم سياه بگيرد پايش لا سمح الله تا آن زانو سرايت كرد و قطع مىكنند. بلكه به بالاتر رسيده قطع مىكنند. آن هتك آن شخص نيست. احياء آن شخص است. ايشان فرموده است اين نقل در آن جاها و دفن در آن جاها احياء اين شخص است. احياء حيات ابدى است. چه جور هتك مىشود؟ ايشان فرموده است كه نه عيبى ندارد. بو هم بگيرد. تقطيع هم بشود عيبى ندارد.
صاحب جواهر اين را نقل كرده است. ولكن خودش فرموده است نه. هر جايى كه اين نقل دادن موجب فساد شد ولو به بو گرفتن جايز نيست. خودش اين جور فتوا داده است. فضلاً عن التّقطيع.
بعضىها تفصيل دادهاند قدس الله اسرارهم فرمودهاند اگر بو بگيرد عيبى ندارد. نقل دادن اشكالى ندارد. و امّا تقطيع بكنند، تقطيع جايز نيست. چرا؟ چون كه تقطيع در نظر ناس جنايت بر ميت است. بدان جهت رواياتى وارد شده است در جنايت على الميت كه بر ميت جنايت بار كردن حرام است. بلكه مثلهاش حرام است. تقطيع جنايت وارد كردن است. ديه دارد. ديه ميت ديه جنين است. سرش را ببرند ديه تمام جنين را دارد. اعضايش را ببرند به آن حساب از اينها استفاده مىشود كه اين فعل، فعل حرام است. چون كه فعل حرام است در مؤمن اين معنا جايز نيست. و امّا الفساد آن عيبى ندارد. مثل صاحب عروه هم از آنها است. صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف هم از آنها است و مىگويد فاسد بشود عيبى ندارد.
چه مىگويد صاحب عروه دليلش چيست؟ دليلش همين است كه عرض كردم. اين مسأله، مسأله طولانى است. كلام عروه را بيان كردم. ادلّه اين اشخاص را و قول مختار را كه بايد گفته بشود، اينها مىماند. ثمّ لا يبعد جواز النّقل صاحب عروه اين را فقط در مشاهد مشرّفه مىگويد. نه در جميع امكنه متبرّكه. مىگويد بر اين كه ثمّ لا يبعد جواز النّقل الى المشاهد المشرّفه و ان استلزم فساد الميت. اذا لم يوجب اذيّة المسلمين. نقلش موجب اذيت مسلمين نشود. چرا جايز است؟ چرا اشكالى ندارد؟ جايز است. فانّ من تمسّك بهم فاز و من اتاه فقد نجا و من لجأ اليهم امن و من اعتصم بهم فقد اعتصم بالله تعالى و المتوسّل بهم غير خائب انشاء الله صلواة الله عليهم اجمعين. ايشان دليل اين است كه به همان معنا كه اين هتك نيست. حيات ابدى بخشيدن بر ميت است. ولو مستلزم فساد بشود.
مىشود اينها را درست كرد روى حساب علمى يا نه انشاء الله فردا.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص447.
[2] دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ رُفِعَ إِلَيْهِ أَنَّ رَجُلًا مَاتَ بِالرُّسْتَاقِ فَحَمَلُوهُ إِلَى الْكُوفَةِ فَأَنْهَكَهُمْ عُقُوبَةً وَ قَالَ ادْفِنُوا الْأَجْسَادَ فِي مَصَارِعِهَا وَ لَا تَفْعَلُوا كَفِعْلِ الْيَهُودِ يَنْقُلُونَ مَوْتَاهُمْ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ وَ قَالَ إِنَّهُ لَمَّا كَانَ يَوْمُ أُحُدٍ أَقْبَلَتِ الْأَنْصَارُ لِتَحْمِلَ قَتَلَاهَا إِلَى دُورِهَا فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُنَادِياً فَنَادَى ادْفِنُوا الْأَجْسَادَ فِي مَصَارِعِهَا؛ ميرزا حسين نوری مستدرك الوسائل ، (بيروت، مؤسسه آل البيت، چ1،ت 1408 ق)ج3، ص313.
[3] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص162.
[4] إلا أنه كان يفتي به الأستاذ المعتبر الشيخ جعفر تغمده الله برحمته، حتى ترقى إلى أنه قال: «إنه لو توقف نقله على تقطيعه إربا إربا جاز، و لا هتك فيه للحرمة إذا كان بعنوان النفع له و دفع الضرر عنه كما يصنع مثله في الحي»؛ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، (بيروت، دار إحياء التراث العربی، چ7، ت1404ق)، ج4، ص349.