درس هزار و پنجاه و هشتم

اغسال مندوبه مانيه

مسألة 11: « إذا اغتسل بتخيل يوم الخميس بعنوان التقديم‌أو بتخيل يوم السبت بعنوان القضاء فتبين كونه يوم الجمعة فلا يبعد الصحة خصوصاً إذا قصد الأمر الواقعي وكان الاشتباه في التطبيق وكذا إذا اغتسل بقصد يوم الجمعة فتبين كونه يوم الخميس مع خوف الإعواز أو يوم السبت وأما لو قصد غسلاً آخر غير غسل الجمعة أو قصد الجمعة فتبين كونه مأموراً لغسل آخر ففي الصحة إشكال إلا إذا قصد الأمر الفعلي الواقعي وكان الاشتباه في التطبيق ».‌[1]

اتيان غسل جمعه در روز جمعه به تخيل روز پنج شنبه

دو مقام در بحث در ما نحن فيه

در مقام دو تا امر ذكر مى‏كنيم كه اين دو تا امر از امور مهمه‏اى است كه فقيه بايد آنها را لحاظ كند. در مواردى كه صغراى به اين دو امر پيدا مى‏شود.

مقام نخست

امر اول اين است كه ديروز خدمت شما عرض كرديم. آن افعالى كه عناوين آنها، عناوين ذاتيه نيست بلكه انطباق آن عنوان بر فعل خارجى موقوف به قصد فاعل است حين اتيان الفعل ايجاد آن عنوان را و حصول آن عنوان را. مثل عنوان الضرب كسى اگر به كسى يك سيلى زد عنوان ضرب محقق مى‏شود. احتياج ندارد كه قصد كند كه من مى‏زنم او را. هم انطباق عنوان ضرب بر اين فعل خارجى قهرى است. تيرى به قلبش زد افتاد مرد، انطباق عنوان قتل بر او قهرى است. احتياج به قصد ندارد. به خلاف مثل انطباق عنوان اداء الدين به اعطاء المال للغير. كسى كه به ديگرى ده هزار تومان تمليك كرد، اين تمليك ده هزار تومان اداء دين نمى‏شود كه ده هزار تومان به او مقروض است. مگر اينكه قصد كند اين ده هزار تومان را كه تمليك مى‏كنم به عنوان افراغ الذمه است. به عنوان طلبش است. آن وقت وفاء الدين مى‏شود. والاّ كسى به كسى مقروض بشود ده هزار تومان به او ببخشد، تمليك مجانى كند. شخصى به زيد تمليك كرد، ده هزار تومان مجانا، آن هم بعد از تمليك به مدتى يادش افتاد كه من به خود زيد ده هزار تومان مقروض بودم. خوب شد كه به او بخشيدم. دينش ساقط نمى‏شود، مديون است. آنى كه سابقا موجود شده بوده تمليك مجانى هبه بود عنوانش. و آن وفاء الدين و افراغ الذمه احتياج به قصد دارد و او قصد نكرده بود.

بدان جهت آن ده هزار تومان كه به زيد داده است برمى‏گردد مى‏پرسد. مى‏گويد فلانى ان ده هزار تومان را چه كردى؟ گفت اگر ده هزار تومان به عينه باقى است گذاشته‏ام در صندوق هست، چونكه نو بود خرج نكرده‏ام آن را. رجوع مى‏كند در هبه، چونكه تمليك مجانى بود. و رجوع مى‏كند در هبه كه رجعة عن هبة و قصد مى‏كند كه آن ده هزار تومان را تمليك مى‏كنم به ملكيت جديد وفاء لدين. اين افراغ الذمه حاصل مى‏شود. اما اگر گفت كه ده هزار تومان را بابا خرج كرده‏ام، اين دينش باقى مانده است. بايد اداء الدين كند. چونكه وفاء الدين و هبه اينها امور قصديه است. آنى را كه قصد كرده بود كه تمليك مجانى كه هبه است، او موجود شده است. و آن ديگرى موجود نمى‏شود.

اين عناوين را مى‏گويند عناوين قصديه. يعنى انطباقش به خارج به قصد مى‏شود كه عنوان را بايد قصد كند. ما بنا گذاشتيم بر اينكه اغسال اينها عناوين قصديه هستند. چونكه تمام اغسال در فعل خارجى مشترك هستند كه غسل الرأس و الرقبه ثم غسل ساير البدن اگر ترتيبى باشد. ارتماسى هم كه باشد اذا ارتمس فى الرمس واحده. تمامى اغسال فعل خارجى يكى است. اما كونه غسل الجمعة او غسل الجنابة، او غسل الاحرام و غير ذلك من الاغسال اينها آن وقتى در خارج منطبق مى‏شوند به مأتى به كه آنها را قصد كند.

على ذلك بر اينكه شخصى قصد كرد غسل جمعه اتيان بكند. مى‏گويد بر اينكه غسل جمعه اتيان مى‏كنم. غسل جمعه را اتيان كرد، آمد بيرون. اهل بيتش يا كس ديگر پرسيد امروز چرا رفتيد به حمام؟ امروز روز يك شنبه است. گفت من خيال كردم جمعه است، غسل جمعه كردم. بابا روز يك شنبه است. در ما نحن فيه آن غسل جمعه‏اى كه قصد كرده بود مشروعيت نداشت. چونكه روز يك شنبه بود. ولكن يادش افتاد بر اينكه من جنب هم بودم. قبلا غسل نكرد. هفته گذشته جنب بودم غسل نكردم‏ يادم رفته بود آن غسل جنابت. غسل جنابت محقق نشده است. چرا؟ چونكه قصد نكرده است او را. عنوان، عنوان قصدى است.

اين امر اول است. اين را ديروز اشارة اجمالا ذكر كردم و مرحوم صاحب عروه هم فرمود اين را گفتيم.

مقام دوم

امر ثانى را در ما نحن فيه امروز اضافه مى‏كنم، آن امر ثانى اين است كه شما كلمات فقها، فتواى فقها را ببينيد خصوصا صاحب عروه كه مكرر مى‏گويد، در مواردى كه انسان در قصد عنوان اشتباه كرده است، مى‏فرمايد عمل صحيح است چونكه اين مورد از قبيل خطاء بالتطبيق است. مى‏خواهم اين امر ثانى را براى شما روشن كنم.

اين خطاء فى التطبيق يعنى چه؟

مكلفى كه فعلى را اتيان مى‏كند كه عنوان قصدى است، تارة قصد اوليه‏اش متعلق است بر اينكه آنى كه وظيفه فعليه من است در اين زمان كه وظيفه فعليه‏اش هم يك وظيفه بيشتر نيست. آن مكلف قصد مى‏كند آنى كه وظيفه فعليه من است و آن تكليفى كه من امروز دارم، من او را مى‏خواهم امتثال كنم. آن تكليف را مى‏خواهم امتثال بكنم. منتهى آن تكليف واقعى چيست؟ او را اول قصد كرده است. در صفحه نفسش آنى كه اول موجود شده است، مى‏گويد خدا تويى كه عالم سرّ و خفيات هستى، تكليفى كه امروز بر من دارى آن تكليف واحد را مى‏خواهم امتثال كنم. آن وقت خيال مى‏كرد كه آن تكليف استحباب غسل جمعه است. خيال مى‏كرد كه آن غسل، غسل جمعه است و حال اينكه تكليفش غسل جنابت بود. چونكه يك شنبه است امروز و قبلا هم جنب بود، تكليفش غسل جنابت بود. اين شخص اگر قصدش اينجور بود كه من تكليف فعلى‏ام را امتثال مى‏كنم منتهى خيال مى‏كرد آن تكليف را تطبيق به غسل جمعه مى‏كرد. اينجور خيال مى‏كرد. بعد معلوم شد كه نه، جمعه نبود، تكليفش غسل جنابت بود يا تكليفش غسل مسّ ميت بود. به ميت قبلا دست زده بود و غسل نكرده بود، غسلش حاصل مى‏شود. آن غسل جنابت موجود شده است. چرا؟

چونكه در اين غسل عناوين قصديه قصد تفصیلی معتبر نيست. قصد اجمالى كافى است. اين كه قصد كرده است من آن تكليف واقعى را امتثال مى‏كنم. آن تكليف واقعى دعوت به متعلقش مى‏كند. تكليف واقعى كانّ متعلق او را قصد كرده است. آن متعلقى را كه در واقع متعلق آن تكليف است اين را تطبيق كردن بر غسل جمعه خطائى است، خطاء كرده است در اين، اشتباه كرده است. اين ضرر ندارد. ملاك در موارد خطاء فى التطبيق اين است كه در ما نحن فيه تكليف واحدى باشد و مكلف امتثال كند كه آن تكليف را امتثال مى‏كند. منتهى خيال مى‏كند آن تكليف متعلق به اين فعل است و حال اينكه اشتباه كرده است، متعلق به فعل آخر است كه آن فعل آخر هم قصدى است، اين فعلش صحيح مى‏شود. اين موارد را مى‏گويند خطاء فى التطبيق. خطاء فى التطبيق مضر به صحت عمل نيست.

وقتى كه اين دو مطلب را معلوم شد براى شما، بياييد تطبيق به اين فرعى كنيم كه صاحب عروه مى‏گويد صاحب عروه مى‏فرمايد كسى غسل جمعه را قصد كرد، چونكه خيال مى‏كرد فردا جمعه است و جمعه هم آب پيدا نمى‏شود، نمى‏تواند غسل بكند، غسل جمعه را روز پنج شنبه‏اى كه هست قصد كرد كه غسل جمعه را اتيان بكند. چونكه روز پنج شنبه كه غسل اتيان مى‏شود به قصد غسل جمعه اتيان مى‏شود، چونكه فرد است كما ذكرنا. فردى است كه شارع توسعه داده است. به خيال اينكه فردا آب نيست و آب پيدا نمى‏شود گفت غسل جمعه را اتيان مى‏كنم. وقتى كه غسل جمعه را اتيان كرد، گفتند چكار كردى؟ گفت آخر امروز روز پنج شنبه است، آب فردا نيست، الان اتيان كردم. گفتند بابا امروز خود جمعه است. چرا اشتباه مى‏كنى! غسلش صحيح است. چرا؟ چونكه عنوان قصدى را قصد كرده است غسل جمعه را قصد كرده است. منتهى خيال مى‏كرد كه اين غسل جمعه‏اى كه امروز مى‏كند اين غسل جمعه آن فرد تقديمى است. فرد توسعى است، بعد معلوم شد كه فرد حقيقى است، اين عيبى ندارد. عنوان را قصد كرده است.

و كذلك فرض كنيد بر اينكه روز جمعه به خيال اينكه غسل جمعه را كرد، كه من غسل جمعه را اتيان مى‏كنم. بعد از از پرسيدند كه خير باشد از حمام درآمدى، گفت آخر امروز روز جمعه بود، من غسل جمعه را كردم. گفتند بابا شنبه‏ است، جمعه گذشته است. عيبى ندارد، غسل جمعه‏اش صحيح است. چرا؟ چونكه روز شنبه هم كه انسان اتيان مى‏كند به قصد غسل جمعه اتيان مى‏كند منتهى قضا است.

قضا با اداء دو تايش عنوان قصدى است در بعضى موارد و در بعضى موارد عنوان قصدى نيست. ياد بگيريد، آنجايى كه تكليف يكى بوده باشد، عنوان قضا در زمانى كه انسان فعل را اتيان مى‏كند در آن زمان يك تكليف است. يا فقط به قضا است يا فقط به اداء است. يكى از اينها است. قضا و اداء در زمان واحد جمع نشده است. آنجا عنوان قصدى نيست. خود آن فعل را اتيان بكند، مثل غسل جمعه. روز شنبه دو تا تكليف نيست. فقط تكليف به قضا است نسبت به آن كسى كه ديروز نيامده است، غسل نكرده است نسبت به او تكليف قضائى است. با اداء جمع نمى‏شود. در اين موارد اين قصد كرده بود غسل جمعه را اتيان كند. اين قضا حساب مى‏شود، چونكه بعد خروج الوقت است.

ديدگاه مرحوم شهيد (قدس)

اين كه شهيد قدس الله نفسه الشريف و غير شهيد در بعضى كلماتش دارد، فعل اگر قبل خروج الوقت بشود اداء است بعد بشود قضا است. احتياج به قصد ندارد. اين آن مواردى صحيح است و آن مواردى را مى‏گويد كه يك تكليف بيشتر نيست. يا تكليف در اين زمان اداء است يا قضا است. خوب آن فعل را قصد كرده است و وقت هم خارج شده است، مى‏شود قضا. قضاء اتيان همان فعل است در خارج وقت. خروج وقت كه شده است، آن فعل را هم قصد كرده است اتيان بكند، قضا است.

به خلاف آن مواردى كه قضا و اداء هر دو در يك زمان جمع بشود. مثل اين كه انسان وقتى كه امروز از خواب بلند شده است، ديروز هم صلاة صبحش را نخوانده است، قضا شده است. امروز هم تكليف به قضاة صلاة صبح دارد هم تكليف به قضاء نماز صبح دارد. اينجا بايد قصد كند كه كدام يكى را من قضا اتيان مى‏كنم، قضا ديروزى را يا اداء امروزى را. در جايى كه قضا و اداء جمع شد در ما نحن فيه بايد قصد بشود.

بدان جهت است كه در عناوين قصديه تكليف به دو تا اگر در يك زمانى جمع شد بايد تعيين كند كه كدام تكليف را امتثال مى‏كند؟ روى اين اساس در آن مواردى كه اداء و قضا جمع شد بايد تعيين كند.

اما يك چيزى مى‏گويم كه امر ثالث مى‏شود در مقام يادتان باشد اين در جايى كه تكليف به اداء و قضا جمع شد، خود مكلف اگر آن فعل را قصد كند، نفسش منصرف به اداء است. تكليف قضائى احتياج به التفات دارد. همين كه شب از خواب بلند شد، نماز صبحم را مى‏خوانم صفحه نفسش به تكليف امروزى نگاه مى‏كند كه امروز حادث شده است وجوب صلاة الصبح. بدان جهت است اين پير مرد يزدى، قدس الله سره پير فقه در باب صوم دارد كه اگر در يك جايى اداء و قضا جمع شد، و مكلف اگر قصد آن فعل را كرد منصرف به اداء است. اين سرّ اين است.

على هذا الاساسى كه هست در ما نحن فيه اين سه مطلبى را كه گفتيم يك قسمت كلام سيد معلوم شد. يك قسمت ديگرش و آن يك قسمت ديگر اين است كه قصد كرده بود، بر اينكه غسل جمعه را اتيان بكند. خيال مى‏كرد روز جمعه است، غسل جمعه را اتيان بكند. بعد از غسل كردن ملتفت شد كه بابا روز، روز شنبه است و روز جمعه ديروز بود. ديروز هم غسلش را كرده است. اين نه تكليف به اداء دارد در اين روز چونكه گفته‏اند روز شنبه است، نه تكليف به قضا دارد. ولكن يك خرده فكر كرد آخر من چرا اينجور غسل كردم، يادش افتاد كه به يك ميتى دست زده بود. غسل مسّ ميت به گردنش بود، يا جنب بود. در اين صورت آن غسل جنب و آن غسل مسّ ميت محقق نمى‏شود. چونكه آنها را قصد نكرده است، عنوان قصدى است. آنى را كه امروز قصد كرده بود، غسل جمعه بود كه غسل جمعه نه قضا داشت نه اداء. تكليف به او نداشت. بدان جهت باطل مى‏شود. حتى اگر ديروز هم گفتيم اين حرف را، در اثناء ملتفت شد كه روز شنبه است، ديروز هم غسل كرده است جمعه را، خواست عدول بكند به غسل جنابت نمى‏شود. چونكه غسل جنابت عنوان قصدى است بايد از اول قصد كند نه در اثناء. نه در نصفه غسل. بايد از اول قصد كند.

و اما اگر اين غسل را كه امروز مى‏كرد قصد اولى‏اش اين بود كه من تكليفى را كه امروز دارم همان را امتثال مى‏كنم. آن تكليفى كه فى علم الله‏ آن را دارم آن را امتثال مى‏كنم. منتهى خيال مى‏كرد كه غسل جمعه است. ادائش است يا مثلا قضائش است. بعد معلوم شد كه نه، غسل مسّ ميت كرده بود. آن غسلش چه مى‏شود؟ غسل مسّ ميت حساب مى‏شود. چرا؟ چونكه خطا در تطبيق مى‏شود. امتثال كرده بود، قصد كرده بود امتثال تكليف واقعى را و آن وقت، غسلش، غسل صحيح مى‏شود چونكه اجمالا قصد كرده بود آن غسلى را كه براى او واجب بود.

مى‏گويد اذا اغتسل بتخيل يوم الخميس بعنوان التقديم. غسل كرد به خيال اينكه روز پنج شنبه است به عنوان تقديم غسل كرد. او بتخيل يوم السبت به عنوان القضاء. غسل كرد به خيال اينكه امروز روز شنبه است و غسلش جمعه قضا شده است و قضا حساب مى‏شود. فتبيّن كونه يوم الجمعة. معلوم مى‏شود كه روز جمعه بود. در اين صورت فلا يبعد الصحه اذا قصد الامر الواقعى. بعيد نيست در اين صورت غسلش صحيح بشود وقتى كه قصدش اين بوده باشد كه امر واقعى را امتثال بكند. و كان الاشتباه بالتطبيق. اشتباه هم در تطبيق بشود. چونكه امر فعلى را قصد كرده است. خيال مى‏كرد آن امر فعلى قضائى است يا فرد توسعه دار است كه عنوان تقديم مى‏گويند. خوب آن اشتباه در تطبيق است اشكالى ندارد.

و كذا اذا اغستل بقصد يوم الجمعة. به قصد غسل يوم الجمعة غسل كرد. فتبيّن كونه يوم الخمیس معلوم شد كه بابا روز پنج شنبه است، جمعه فردا است. اما فردا آب پيدا نمى‏شود. فتبيّن يوم الخميس مع خوف الاعواز. خوف هم هست كه آب پيدا نشود. يعنى اعواز بوده باشد. آن عيبى ندارد، غسل جمعه حساب مى‏شود. چونكه يوم الخميس هم مع الاعواز غسل جمعه مشروع است كه توسعه دارد. فتبيّن كونه يوم الخمیس مع الاعواز او تبيّن يوم السبت يوم السبتى است كه ديروز غسل نكرده بود. صحيح مى‏شود.

و اما لو قصد غسلا آخر. اما غسل آخر را قصد بكند، غير غسل الجمعه را. او قصد الجمعه فتبيّن كونه مأمورا بغسل آخر. غسل جمعه را قصد كرده بود، معلوم شد كه نه، اين مأمور بود كه قصد قربت كند يا فرض بفرماييد غسل مسّ ميت كرده بود، بعد از غسل كردن يادش افتاد كه اصلا ميتى را مسّ نكرده است، امروز روز جمعه است. مى‏فرمايد و اما لو قصد غسل آخر كه غسل ميت را غير غسل جمعه را، او قصد الجمعه، فتبيّن كونه بغسل آخر. امروز جمعه نيست، غسل ميت به گردنش است. ففى الصحة اشكال، در صحّت اشكال است. معلوم شد كه محكوم به بطلان مى‏شود. الاّ اذا قصد الامر الفعلى الواقعى و كان الاشتباه فى التطبيق. در اين موارد حكم به صحّت مى‏شود در اين صورت كه قصد كند آن امر واقعى اول نفسش متوجه به او شده است. خدايا آن امرى كه به من دارى او را امتثال مى‏كنم در واقع هر چه هست. منتهى خيال مى‏كرد كه آن امر واقعى امر به غسل جمعه است. در اين صورت چونكه آن عنوان غسل ميت را غسل مسّ ميت را يا غسل جنابت را به عنوان اجمالى قصد كرده است بدان جهت همين مقدار كافى است.

چونكه مى‏بينيد خيلى اتفاق مى‏افتد بشر وقتى كه نماز مى‏خواند كه شيطان مى‏آيد، آن وقتهايى كه است سر انسان حاضر مى‏شود. يك وقت مى‏بيند كه سوره را تمام كرد، حمد و سوره را تمام كرد اصلا ملتفت نبود كه حمد مى‏خواند، سوره مى‏خواند. يك وقت ديد سوره قل هو الله را تمام كرده است. خوب اين صلاتش چه جور است؟ سوره را بايد توحيد را بايد قصد كند آخر. اين قصد اجمالى دارد، صحيح است. مى‏گويند نمازش صحيح است. سرّش چيست؟ روى اين قصد اجمالى است. چونكه وقتى كه بلند مى‏شود بر نماز قصد دارد، قصد اجمالى. آنى كه بعد التكبير مأمور به است، جزئش است كه عبارت از حمد است و بعد از او، حمد را كه هميشه، آن قصد اجمالى در او مسلم است. اما سوره را كه سوره را بايد قصد كند، حتى مى‏گويند بسم الله را هم بايد قصد كند. كه بسم الله سوره توحيد را مى‏خوانم. آن چه جور صحيح شد؟ چرا، چونكه عادتش همين است كه هميشه بعد از حمد سوره توحيد مى‏خواند. غالبا همين جور است. بدان جهت آن قصد اجمالى كه در صفحه نفسش است اين كافى است. در اين مواردى كه عناوين، عناوين قصديه است.

بدان جهت مى‏گويند كسى روى عادتش سوره توحيد را بعد از سوره حمد بخواند نمازش صحيح است. چرا صحيح است؟ چونكه قصد اجمالى دارد. اين قصد اجمالى است كه عنوان سوره را قصد كرده است و عمل را صحيح مى‏كند. گذشتيم اين را.

عدم انتقاض غسل جمعه به حدث اصغر و اکبر

مسألة 12: «غسل الجمعة لا ينقض بشي‌ء من الحدث الأصغر والأكبر ‌إذ المقصود إيجاده يوم الجمعة و قد حصل‌».[2]

يك مطلب ديگرى هم بگويم كه اين هم مهم است:

كسى غسل جمعه مى‏كرد، واقعا جمعه است. قصد كرده بود غسل جمعه را بعد از اينكه غسل جمعه را تمام كرد، مثلا حدثى از او صادر شد يا جنب شد بعد. بعد از غسل جمعه يا فرض كنيد كه تطهير رفت و حدث اصغر از او صادر شد. ايشان مى‏فرمايد غسل جمعه‏اش باطل نمى‏شود. غسل جمعه‏اش باطل نمى‏شود، معنايش اين است كه غسل جمعه احتياج به اعاده ندارد. وقتى كه اين غسل جمعه را كرد و بعد از او اين حدث از او صادر شد، حدث اكبر بشود يا اصغر بشود اعاده غسل لازم نيست. چونكه غسل جمعه استحبابش لدخول فى نهار يوم الجمعة است. وقتى كه طلوع فجر شد، غسل كردن مستحب است. اين هم همان غسل را كرده است. ديگر بعد حدث صادر بشود يا نشود دخلى ندارد. نه اينكه حدث صادر بشود همين جور نماز بخواند، وضوء نمى‏خواهد. ما مى‏گوييم كه غسل مجزى است از وضوء. نه، اين كه مى‏گويد مجزى است، يعنى اعاده نمى‏خواهد آن غسل كه بگويد غسل جمعه من باطل شد بايد حدث صادر نمى‏شد تا روز جمعه تمام بشود. اينجور نيست، اين حدث غسل جمعه سابقى را باطل نمى‏كند.

يك چيزى هم كه در اين عبارت نيست من علاوه مى‏كنم، حتى اين حدث اكبر يا اصغر در اثناء غسل جمعه صادر بشود غسل جمعه را باطل نمى‏كند. استيناف غسل جمعه لازم نيست. وقتى كه مثلا كسى فرض كنيد گردنش و اينها را شسته بود، مى‏خواست بدنش را بشويد ريح از او خارج شد كه حدث اصغر است. عيبى ندارد بقيه بدن را بشويد، غسل جمعه‏اش تمام است. چرا؟

اين مثل غسل جنابت نيست كه در اثناء اگر حدث اصغر صادر بشود غسل را بايد اعاده كند. اين چونكه اين غسل جمعه، بگذاريد يك اشاره‏اى بكنم، چونكه در غسل جنابت خداوند متعال آن كسانى كه حدث اصغر دارند كه تفسير شده است اذا قمتم الی الصلاة و موثقه سماعه از نوم، نوم هم كه خصوصيتى ندارد. مطلق است از حدث اصغر. آنجا خداوند متعال فرموده است، آنهايى كه بلند مى‏شوند براى نماز، محدث به اصغر بوده باشند وظيفه‏اشان به آن صلاة وضوء گرفتن است. شرط است وضوء. بعد فرموده است و ان كنتم جنبا فاطهروا. يعنى مكلفى كه مى‏خواهد نماز بخواند محدث به حدث اصغر كه هست جنب بوده باشد او وضوء نمى‏خواهد. او بايد غسل بكند. روى اين اساس اينجور عرض كرديم، كسى كه غسل جنابت مى‏كرد در اثناء از او ريحى خارج شد ريح كه خارج شد محدث به حدث اصغر است و خداوند متعال فرموده است و ان كنتم جنبا فطهروا. محدث بالاصغر اگر جنب بوده باشد بايد بعد از آن حدث اصغر غسل بكند. وضوء نيست. بدان جهت مى‏گوييم كه بايد غسل را اعاده كند.

بعضى‏ها از فحول قدس الله اسرارهم مى‏گفتند فقط غسل را اعاده كردن كافى است ما يك وجهى كه در بحثش گفتيم، گفتيم بايد احتياطا وضوء هم منضم بشود. غرض در آن ناقضيت فهميده مى‏شود. كه حدث اصغر از كتاب مجيد، حدث اصغر در اثناء غسل جنابت مبطل غسل جنابت است.

ولكن به خلاف ساير الاغسال. در ساير الاغسال كه دليلى نداريم. بلكه دليل بر خلاف داريم كه نواقض وضوءئى كه هست، نواقض وضوء و نواقض غسل، غسل جنابت ناقض دارد اما ساير الاغسال ناقض دارند، نواقض وضوء آنها را نقض مى‏كند، موجبات غسل آنها را باطل مى‏كند دليلى بر اين نداريم بدان جهت اصل بر اين است كه غسل شرط نيست در غسل جمعه كه حدث صادر نشود در اثناء، غسل حساب مى‏شود.

بلكه احتياج به اين اصل نداريم، دليل اجتهادى داريم. دليل اجتهادى آن روايتى بود كه شخصى، زنى غسل جنابت مى‏كرد، در اثناء غسل جنابت حيضش آمد. امام عليه السلام فرمود غسل جنابتش را تمام بكند. از او فهميديم بر اينكه حدوث الحيض باطل نمى‏كند غسل جنابت را. يعنى غسل جنابتش را باطل نمى‏كند. ساير اغسال به طريق اولى مى‏شود، چونكه در غسل جنابت طرح بود به آن نحوى كه گفتيم. در ساير الاغسال آنها باطل نمى‏شوند.

بدان جهت ايشان مى‏فرمايد بر اينكه غسل الجمعة لا ينتقض بشى‏ء من الحدث اصغر و الاكبر، مطلق است اين عبارتش بعد از غسل حادث بشود يا قبل از غسل حادث بشود. اذا المقصود ايجاد غسل الجمعه است و كان حصل. آن هم حاصل شده است. با اين غسلى كه بعد از غسل يا در اثناء غسل حدث صادر شده است با اين نمى‏شود نماز خواند ولو مسلك ما اين شد كه كل غسل يجرى عن الوضوء. هر غسلى مجزى وضوء است. آن غسلى مجزى از وضوء هست كه غسل بعد از موجب الوضوء بشود. كل غسل يغنى عن الوضوء، هر غسلى كه بعد الموجب الوضوء موجود شد يغنى عن الوضوء ملتزم شديم به اين. الاّ استحاضة المتوسطه كه گذشت. تخصيص داشت او. هر غسل، ولو آن غسل، غسل واجبى نشود مستحبى بشود، آن مغنى از وضوء است، يكى هم غسل جمعه است. يعنى آن حدثى كه قبلا داشت، غسل اگر بعد از آن حدث بكند، ديگر نمى‏خواهد وضوء بگيرد. اما در جايى كه آن حدث بعد از اين غسل شد، ديگر بالاتر از جنب نمى‏شود. جنب غسل كرد تمام شد، بعد رفت توالت. بايد وضوء بگيرد نماز بخواند. غسل جنابت هم كه مجزى است وضوء است مسلما عند الكل از آن مجزى است كه حدث قبل واقع بشود. والاّ گفتيم بعد وارد بشود حتى در اثناء وارد بشود گفتيم احتياط است بايد وضوء بگيرد.

منتهى بعضى‏ها فرموده‏اند كه نه خصوصيتى كه دارد، اگر شد، غسل را بايد اعاده بكند.

على كل تقدير غسل جنابت اينجور است، قياس به غسل جمعه و ساير اغسال نمى‏شود. ساير اغسال هم مثل غسل جمعه هستند اينها منتقض نمى‏شوند در غسل مسّ ميت و اينها گذشت اينها را. غسل الجمعه لا ينتقض بشى‏ء من الحدث الاصغر و الاكبر در اثناء بشود يا بعد بشود اذا المقصود ايجاده يوم الجمعة.

صحيح بودن غسل جمعه حائض و جنب

مسألة 13: «الأقوى صحة غسل الجمعة من الجنب والحائض ‌بل لا يبعد إجزاؤه عن غسل الجنابة بل عن غسل الحيض‌ ‌إذا كان بعد انقطاع الدم‌».[3]

از اينجا معلوم كه ديگر آن مسأله ديگرى كه باقى ماند. آن مسأله ديگر اين است كه شخصى روز جمعه مى‏خواهد غسل بكند. جنب است. قصد غسل جنابت بكند يا قصد غسل جمعه؟ مى‏گويد عيبى ندارد غسل قصد غسل جمعه بكند. قصد غسل جمعه را كرد، غسل كه كرد جنابتش هم مرتفع مى‏شود. چرا؟ چونكه آن صحيحه زراره گفت اذا اجتمع عليك حقوق يكى‏اش را اتيان كردى از ما بقى مجزى است. آن غسلى كه اتيان مى‏كند بايد مشروع باشد و اما غسل غير مشروع گفتيم آن مجزى نيست. غسل مشروع را وقتى كه اتيان كرد او مجزى مى‏شود.

الاقوی صحت غسل الجمعة من الجنب و الحائض. حائض هم مى‏تواند غسل جمعه را بكند. چونكه حائض مى‏توانست غسل جنابت هم اتيان بكند كه مورد نص بود موثقه عمار. الاقوی صحة غسل الجمعه من الجنب و الحائض. بعيد نيست كه اين غسل جمعه مجزى است غسل جنابت بشود روى صحيحه زراره و عن غسل الحيض اذا كان بعد انقطاع الدم. غسل جمعه را زن بعد از انقطاع دمش، تمام حيض دمش كرد، غسل جمعه غسل حيض را هم كافى است. اذا اجتمع علیک حقوق يكفيك غسل واحد. يكى را وقتى كه اتيان كرد كافى مى‏شود.

يكى هم مى‏ماند مسأله تيمم كه اين را هم يك كلمه است بگويم تا تمام بشود اين مطلب انشاء الله.

صحت و اجزاء تيمم بدل از غسل جمعه در فرض فقدان آب

مسألة 14: « إذا لم يقدر على الغسل لفقد الماء أو غيره يصح التيمم ويجزي ‌نعم لو تمكن من الغسل قبل خروج الوقت فالأحوط الاغتسال لإدراك المستحب ».‌[4]

شخصى فرض كنيد روز جمعه است فرض كنيد دستش زخم است، بدنش زخم است، ضرر دارد آب، غسل كردن نمى‏شود خوب وظيفه‏اش براى صلوات تيمم است. آب ضرر دارد. غسل جمعه را چكار كند؟ در غسل جمعه هم تييم بكند. التراب احد الطهورين. فرق نمى‏كند طهور، طهور واجبى باشد يا طهور، طهور مستحبى باشد. كسى كه نتواند آن طهور را اتيان بكند، وظيفه‏اش تيمم است. بدان جهت كسى كه ضرر دارد آب، غسل جمعه روز جمعه بخواهد تيمم بكند، بدلا عن غسل الجمعه عيبى ندارد.

ولكن بدانيد با اين غسل جمعه‏اى كه بدل از تيمم گرفته است تيممى كه بدل از غسل جمعه است، محدث به حدث اصغر باشد، نمى‏تواند نماز بخواند. آنى كه مجزى از وضوء است، خود غسل است. الغسل يجزى عن الوضوء. اىّ غسل انقی من الوضوء. اىّ وضوء انقی من الغسل. يعنى وقتى كه غسل گرفتى احتياجى به غسل نيست. محدث بالاصغر تيمم بدل از غسل جمعه كرد، بايد يك تيمم ديگر هم بدل از وضوء بكند تا نماز بخواند. غسل مجزى است نه بدل از غسل كه تيمم بوده باشد. اين مجزى نيست بدان جهت در ما نحن فيه رسيديم به‏ اغسال.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص458.

[2] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص458.

[3] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص458.

[4] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص459.