« الثاني من الأغسال الزمانية أغسال ليالي شهر رمضانيستحب الغسل في ليالي الأفراد من شهر رمضان و تمام ليالي العشر الأخيرة و يستحب في ليلة الثالث و العشرين غسل آخر في آخر الليل و أيضا يستحب الغسل في اليوم الأول منه فعلى هذا الأغسال المستحبة فيه اثنان و عشرون و قيل باستحباب الغسل في جميع لياليه حتى ليالي الأزواج و عليه يصير اثنان و ثلاثون و لكن لا دليل عليه لكن الإتيان لاحتمال المطلوبية في ليالي الأزواج من العشرين الأوليين لا بأس به و الآكد منها ليالي القدر و ليلة النصف و ليلة سبعة عشر و الخمس و عشرين و السبع و عشرين و التسع و عشرين منه».[1]
مىشود ليالى فرد. اين مىشود بيست تا. در شب سيزدهم گفت در آخر شب هم غسل ديگر مستحب است. بيست و يك مىشود. يكى هم غسل اول اليوم من ايام شهر رمضان كه شبش غسل بود، مستحب بود، روزش هم فرمود غسل مستحب است. عرض كرديم بر اين كه در شب بيست و سوم غسل دومى دليل معتبرى ندارد. به قصد رجاء عيبى ندارد. ولكن از آن اغسالى نيست كه آن اغسال مجزى از وضوء باشد. و مشروعيّتش ثابت بشود به دليل سالم.
و امّا آن ليالى افراد عرض كرديم كه اين كلام ابن طاوس است در اقبال در آن اعمال شب سومى فرموده است غسل مستحب است على ما ورد فى الرّواية كه غسل در ليالى افراد، در ليالى مفرده از شهر رمضان مستحب است. آن مىشود يك روايت مرسله. آن دليل بر مطلب نمىشود.
و امّا العشر الاواخر آن هم در رواياتى وارد شده است كه آن روايات من حيث السّند تمام نيستند. فقط آنى كه من حيث السّند تمام بود، شب 17 بود و 19 بود و بيست و يك بود و بيست و چهار بود. اينها بودند. شب 25، شب 27، شب 29 اينها هم در روايات وارد شده است. ولكن سند اينها تمام نيست. يك كلمه بگويم.
اين رواياتى را كه صاحب وسائل در ليالى شهر رمضان در غسل در ليالى از ابن طاوس از اقبال او نقل مىكند، اين روايات كلّها ضعيف هستند من حيث السّند و اثبات استحباب شرعى نمىكنند. اينها را به قصد رجاء بايد اتيان كرد. مگر در مسلك صاحب عروه و غير صاحب عروه كه مىگويند در مستحبات ملاحظه شرايط سند نمىشود به اخبار من بلغ. اگر آن مسلك را كسى اختيار كرد مىتواند.
و امّا روز اول رمضان كه غسل در او مستحب است كه مجموعاً 22 مىشود. اين در روايتى وارد شده است كه آن روايت را باز ابن طاوس در اقبالش نقل كرده است. اين روايت در باب 14 از ابواب اغسال مسنونه است. آن جا دارد بر اين كه روايت 7 است در باب 14. قال ابن طاوس، روينا باسنادنا الى سعد ابن عبد الله. آن سندى كه به سعد ابن عبد الله داريم به آن سند ما روايت شديم. آن سند چيست؟ ما نمىدانيم. روى اين جهت چون كه نمىدانيم آن سند چيست، چه اشخاصى هستند، چون كه ابن طاوس نمىتواند نقل كند از سعد ابن عبد الله. الاّ بالوسايط. بدان جهت آن وسائط چون كه بر ما معلوم نيست، روايت در حكم روايت مرسله و مرفوعه[2] مىشود.
سعد ابن عبد الله نقل مىكند عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن النّوفلى عن السّكونى عن ابى عبد الله (ع). اين طرف سند تمام است. عن ابى عبدالله عن آبائه عن علىٍّ(ع).
نسخه اين وسائلى كه در يد من است كه اين نسخه غلط است. چون كه در اين نسخه دارد كه قال من اغتسل اوّل ليلة من السنة. اين اول ليلة اين نسخه غلط است. من اغتسل اول يومٍ من السنة. ليله نيست. يوم است. كما اين كه ديگران نقل كردهاند مثل صاحب حدائق و ديگران. روايت را كه نقل كردهاند، اول يوم است. من اغتسل اول يومٍ من السنة فى ماءٍ جارٍ، فى ماءٍ جار. در آب جارى غسل بكند. و صبّ على رأسه ثلاثين غرفاً. سى تا هم كف آب بريزد بر سرش. كان دواء السنة. اين دوا السنة مىشود. يعنى در آن سنة مبتلا به مرض نمىشود. و انّ اول كلّ سنة اول يوم من شهر رمضان. اول هر سنة، اولين روز از شهر رمضان است. خود اين ذيلى كه و انّ اول كلّ سنة اول يوم من شهر رمضان، خودش قرينه است كه آن اشتباه است ليله. بدان جهت كسى كه اهل اطّلاع نبوده باشد، و فقط به وسائل نگاه كند، مىبيند بر اين كه مىگويند اول يوم مستحب است، اين روايت ندارد. روايتش اين است. اين روايت یوم بود، ليله نبود. اول ليله هم مستحب است. چون كه از ليالى افراد است و مستحب است.
آن روايت ديگر دارد كه روايت چهارمى[3] است در اين باب:
ابن طاوس مىگويد بر اين كه على ابن موسى ابن طاوس فى كتاب الاقبال قال رأيت فى كتابٍ اعتقد انّه تأليف ابى محمد جعفر ابن احمد القمّى عن الصّادق(ع) كه مرفوعه است. من اغتسل فى اوّل ليلةٍ من شهر رمضان فى نهرٍ جارٍ و يصبّ على نهره ثلاثين كفّاً من الماء طهر الى شهر رمضان من قابلٍ. تا رمضان ديگر سالم مىشود. اين در ليله روايت ديگرى است. امّا يوم است. ولكن عرض كردم سند ضعيف است. بدان جهت استحباب شرعى ثابت نمىشود.
يك مطلبى بگويم. جايش بى مناسبت نيست. خالى از استفاده نيست. صاحب كتاب جعفر ابن محمد ابن قولويه صاحب كتاب كامل الزّيارات آن در كامل الزّيارات آنهايى كه راجع به ائمّه هستند، مستحبات، آداب زيارت، غسل و اينها در آنها ذكر كرده است، دعاهايى ذكر كرده است، در اول كتاب عنوان ابواب كتاب را ذكر كرده است. باب زيارت رسول الله (ص). ثواب زيارت رسول الله (ص). بعد آمده است به مولانا على ابن ابيطالب فاطمه زهرا تا آخر آن كتاب ابوابى دارد. به آن كتاب يك مقدمه نوشته است. در آن مقدمه كتاب گفته است و ما او ردنا فى هذا المعنی. هذا المعنی يعنى اين ابواب كه گفتيم عناوينش را. ما وقع لنا من جهة الثقات من اصحابنا. اين كه شما در اين جا او ردنا من جهة الثقات من اصحابنا به طريق ثقات رسيده است. جماعتى نگاه كردهاند به اين خطبه كتاب، و در آن خطبه هم قرينه است كه مقدّمه را بعد از تعليق كتاب نوشته است جعفر ابن محمد ابن قولويه رضوان الله عليه در آن كتابش. يكى هم از قرائن اين است كه و ما اوردنا بهذا الكتاب. به صيغه ماضى خبر مىدهد. آنى كه وارد كردهاند در اين كتاب، اين جور است. روى اين اساس جماعتى گفتهاند پس هر راوى كه اسمش در كتاب کامل الزّيارة وارد بشود، آن راوى ثقه است. چرا؟ چون كه محمد ابن جعفر ابن محمد ابن قولويه اقدم است. اقدم از شيخ الطّائفة و اقدم از نجاشى است. چون كه اقدم از اينها است، اخبار اين بر اين كه اين روات ثقات هستند، اخبارش حجّت است. داخل خبر عقل است. چون كه همين جور است حكم كردهاند كه رجال كامل الزّيارة ثقات هستند. در هر روايتى ولو راوىاش توثيقى نداشته باشد، توثيق خاص، مىگويند كلام جعفر ابن محمد ابن قولويه توثيق عام است. چون كه اين در كامل الزّيارة است معتبر است. اگر آن كسى كه آن رجالى كه در كامل الزّيارة است، كسان ديگر تضعيف كرده باشند. مثل شيخ و نجاشى تضعيف كرده باشند. آن جا كلام جعفر ابن محمد ابن قولويه از اعتبار مىافتد. چون كه معارض مىشود ديگر كه توثيق ايشان با تضعيف نجاشى، با تضعيف شيخ. و امّا آن كسانى كه كسان ديگر از رجال مثل نجاشى و شيخ كه اينها توثيقشان خبر است، اخبار است، روى حدث نيست اگر اين جور رجاليين كسى را توثيق نكردهاند، تضعيف هم نكردهاند. ولكن اين شخص در كامل الزّيارة راوى است. از روات احاديثش است. مىگويند مقتضاى كلام جعفر ابن محمد ابن قولويه اين است كه اين ثقه است. اين مسلكى است. اينها بعضى جماعت اختيار كردهاند.
و بعضىها وحشت كردهاند از اين طرح. گفتهاند كه خب جعفر ابن محمد ابن قولويه شخص كوچكى نبود. پسر اين محمد ابن قولويه كه خيلى هم از پدرش روايت نقل مىكند در كامل الزّيارة رضوان الله عليه كه از اجلاّء است اين محمد ابن قولويه هم. معاصر با كلينى قدس الله نفسه الشريف بوده است. بدان جهت در ما نحن فيه ديدهاند كه نمىشود. بعضى اشخاص را توثيق كردهاند كه در اين کامل الزّيارة هستند كه نمىشود توثيق آنها. پس اين كلام را چه جور گفته است؟
بعضىها تعبير كردهاند. گفتهاند مرادش مشايخ خودش است. يعنى آنى كه من در كتاب کامل الزّيارة وارد كردم، اين را به واسطه ثقات نقل كردم. يعنى مشايخ هم كه ثقات است. بدان جهت جماعتى حكم كردهاند هر كسى كه شيخ بوده باشد براى جعفر ابن محمد ابن قولويه، او ثقه است. مثل مشايخ صدوق كه در بعضىها مناقشه مىكنيم. مثل احمد ابن عبدوس. مىگوييم اين توثيق ندارد ولو شيخ صدوق است، نه در مشايخ جعفر ابن محمد ابن قولويه مناقشهاى نيست. چون كه خودش توصيف كرده است. مثل مشايخ نجاشى مىماند كه نجاشى قدس الله نفسه الشّريف در دو مورد در آن كتاب رجالش توثيق كرده است مشايخ خودش را. بدان جهت در ما نحن فيه رجال و مشايخ نجاشى چه جور معتبر هستند، مشايخ اين هم معتبر مىشود. اين مسلك است كه اين جور گفتهاند.
ما سابقاً در بحث قضا مفصل بحث كرديم. اجمالش را مىگويم. نه آن كلام اولى كه همه اين روات را توثيق كرده است، نه اين به نظر قاصر فاتر ما صحيح است، نه هم كه گفتهاند مشايخ خودش را توثيق كرده است نه اين درست است. هيچ كدام درست نيست. چرا؟ گفتهايم، كه ايشان كه مىگويد و ما اوردنا فى هذا المعنی اين معنا عنوان ابواب است كه در كتاب است. باب زيارت سيد الشّهدا سلام الله عليه، زيارت ائمه، غسل كردن، نماز خواندن، نماز زيارت خواندن و هكذا دعايى كه وارد است. كيفيت زيارتى كه وارد است چه جور زيارت بكنيد، اين ابواب عناوينى كه دارد اين به طريق ثقات وارد شده است. يعنى رواياتى كه در آن باب ذكر مىكنيم، روايت موثّقه است كه قهراً عنوان باب به آن روايت موثّقه ثابت مىشود. و عرض كرديم هم اين كلام ايشان هم مبنى بر همين مبنا است. منافات ندارد در بعضى ابواب روايتى ذكر كند كه همهاش صحيح باشد. اين تقريب است. و بعد از مدّتى گفتيم كسى كه كتب ادعيه و زياراتى كه را كه ديگران تأليف كرده است آنها را ملاحظه بكند، مثل كتاب مزارى كه شيخ در تهذيب از ابن عقده نقل مىكند، كسى آن كتب را كه تأليف كردهاند در اين باب ادعيه و زيارات ملاحظه بفرماييد پى مىبرد كه ايشان چه مىگويد. چون كه اين كتب اكثرش رواياتش ضعاف هستند. اشخاصى هستند كه مجهول الحال هستند. اصل اسمشان نيست. يا اصل هيچ به گوشها نخورده است اين اسم اگر بوده باشد.
اين كه مىگويد به طريق معروفين و ثقات معروفين نقل كردهاند، يعنى در كتاب من از آن اشخاصى كه اين جور هستند كه هيچ اسم و رسمى ندارند و معروفيت نيست اين جور اشخاص نيست. اينها كه معروف هستند. كسى كه كتاب کامل الزّيارة را نگاه بكند، مىبيند كه روات او امتياز دارند. نوعاً و غالباً رواتش اشخاصى هستند كه معروف هستند آنها به روات بودن. منتهى منافات ندارد. تضعيف دارند. يا توثيق ندارند. تضعيف ندارند، ولكن اين جور است. اين در مقابل كتب ديگرى كه براى اين ابواب و بر مثل اينها تأليف شده است، نظر به آنها دارد كه كتاب من امتياز دارد. مثل آنها نيست. و الاّ احتمال بدهيم كه قريب بيشتر از دويست نفر كه ديگران، نجاشى، شيخ به توثيق آنها راه نداشتند، ولكن ايشان قولويه راه داشته است كه قولويه با شيخ و نجاشى آن قدر فاصله ندارد. عرض كرديم. نقل مىكند جعفر ابن محمد ابن قولويه به يك واسطه از كلينى نقل مىكند.
بدان جهت اين معنا كه ايشان يك راهى داشتند به توثيق اين دويست نفر يا بيشتر كه يك وقتى ما ملاحظه كرديم كه ديگران راهى به توثيق آنها نداشتند، اين محتمل نيست. نه توثيق روات است، نه توثيق مشايخش است. اين ابواب مىگويد عناوينى كه براى ابواب قرار دادهاند، اينها به واسطه ثقات ثابت شده است و حكمش هم تقليدى است. در مقابل كتب ديگرى است كه آن ابوابى براى كتبشان قرار دادهاند و رواياتى كه رواتشان مشهور هستند و اينها هستند ذكر كردهاند، اين در مقابل او است.
بدان جهت اين کامل الزّيارة وقوع در او دليل بر توثيق شخصى نمىشود حتّى در مشايخش. و قرائنى ذكر كرديم.
مىخواهم يكىاش را بگويم. قرينه ذكر كرديم ما يك وقتى شروع كرديم اين کامل الزّيارة تمام سندهايش را نوشتهاند و ما نوشتهايم. بعد ديديم كه آن قدر مرسلات است در اين کامل الزّيارة اصل راوى ذكر نشده است. خب فكر كرديم اين شخصى كه رجل است و قولويه نقل مىكند از اشخاصى كه بعد آن شخص نقل مىكند عن رجلٍ عن فلانٍ. اين رجل را اين کامل الزّيارة از كجا فهميده است كيست تا توثيقش بكند. آخر بايد اقلّاً اسمش در روايت آنهايى كه راوى هستند از اين رجل، اقلاً بايد اين رجل اسمش را بگويند تا بگوييم كه ايشان توثيقش را پيدا كردهاند. اين رجلٍ حتّى در بعضى رواياتش كه عن رجلٍ آن راوى به من گفت كه اصلاً نمىدانم كه اين رجل كه بود. اين عن رجلٍ اين رجل را توثيق كرده است اين مرسلات را.
اين حتّى گفتيم در کامل الزّيارة از عايشه روايت دارد جعفر ابن محمد ابن قولويه. مىرسد به عايشه. چه جور توثيق كرده است اينها را. بدان جهت قرائنى ذكر كرديم و گفتيم بر اين كه مرادش اين است.
بدان جهت در كتاب اقبال هم كه اين روايات را ذكر مىكرده است صاحب وسائل، در اين روايت ضعفا هستند، مجاهيل است كه اصلاً نمىدانيم آنها را. بدان جهت اين روايات استحباب را اثبات نمىكنند.
بدان جهت غسل او يومٍ من شهر شوّال و من شهر رمضان هم اثبات نمىشود.
صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف در پشت سر اين كلام اغسال رمضان، ليالى رمضان اين جور مىفرمايد. بعد از اين كه فرمود من الاغسال الزّمانيه اغسال ليالى شهر رمضان يستحب الغسل فى ليالى افراد من شهر رمضان و تمامى ليالى العشر الاخيره كه همان دهه اخيرى است. و يستحب فى ليلة الثّالثه و عشرين غسلٌ آخر و آخر الّيل كه مىشود بيست و يك و ايضاً مستحب الغسل فى اول يوم من رمضان كه الان روايتش را خوانديم. فعلى هذا الاغسال المستحبه فيه اثنان و عشرون،
بعد مىفرمايد و قيل و استحباب الغسل فى جميع لياليه. حتّى ليالى الازواج. گفتهاند نه سى شب همهاش غسل مستحب است. حتّى آن ليالى كه افراد نباشد. زوج بوده باشند. مستحب است. و عليه يسير اثنان و ثلاثون. ده غسل ديگر زياد مىشود و مىشود 32. ولكن لا دليل عليه. اصل روايت هم ندارد. بدان جهت مىگويد لكنّ الاتيان لاحتمال المطولبيّت فى ليالى الازواج. در ليالى ازواج به قصد رجاء بايد اتيان بكند. من العشرين اوليين. در آن دو تا عشره اولى ازواج را به قصد رجاء بياورد.
بعد مىفرمايد «و الآكد منها ليالي القدر و ليلة النصف و ليلة سبعة عشر و الخمس و عشرين و السبع و عشرين و التسع و عشرين منه». اين كه ليالى قدر مؤكّد است، بما اين كه آن فضيليتى دارد اين مسلّم است. بعد از ليالى قدر، ذكر اين معنا كه ليلة النصّف اصل روايتش ضعيف است گفتم نصف رمضان. اگر استحبابش را گفتيم، استحبابش مؤكّد است.
اين را ما نفهميديم ايشان از كجا فرموده است. چون كه روايتى كه در ليالى نصف من رمضان است، بعضىها فرمودهاند كه اين به واسطه ولادت امام حسن سلام الله عليه طهر او بوده است، يوم طهر امام حسن سلام الله عليه بوده بود پانزده، فضيلتش به جهت او است. خب قبول كرديم. عيبى ندارد. استحباب فضيلت به جهت او است.
مسأله 15: « يستحب أن يكون الغسل في الليلة الأولى و اليوم الأول من شهر رمضانفي الماء الجاري كما أنه يستحب أن يصب على رأسه قبل الغسل أو بعده ثلاثين كفا من الماء ليأمن من حكة البدن و لكن لا دخل لهذا العمل بالغسل بل هو مستحب مستقل».[4]
امّا غسل اين آكد است از غسل فى ليلة الاولى من شهر رمضان. چون كه ليله اولى من شهر رمضان را ذكر نكرده است كه استحبابش هم ثابت است. اين از او افضل است ما كه وجهى پيدا نكرديم. امّا نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم اينها ليالى قدر هستند. عيبى ندارد. امّا بيست و پنجم، بيت و هفتم، بيست و نهم مىشود گفت بر اين كه اين استحباب اينها آكد است. چرا؟ چون كه دو تا عنوان دارند. هم ليالى افراد هستند و هم اين كه عشر الاواخر هستند. دو جهت استحباب در اينها جمع شده است. او را مىشود اين جور توثيق كرد.
اگر كسى بگويد كه اينها را كه فرموده است چون كه اينها بخصوصه غسلشان منصوص است. بخصوصه پانزده، شب پانزده، شب بيست و پنج، شب بيست و هفت، شب بيست و نه به خصوصه منصوص است.
مىگوييم اول ليل فى شهر رمضان هم بخصوصه منصوص است. وجهى بر اين كه اين ليله خمسة عشر را آكد قرار داد استحبابش را از ليله اولى من شهر رمضان كه ليله شهر رمضان غسلش هم در آن موثّقه سماعه وارد شده بود، من كه هر چه فكر كردم وجهى پيدا نكردم.
ايشان مىفرمايد بر اين كه غسل در اول شب مستحب است كه در روايات در صحيحه محمد ابن مسلم هم هست كه غسلى كه هست غسل در اول شب است. ولكن تا آخر شب هر وقت غسل بكند مجزى است.
يك كلمهاى، نكتهاى هست اين جا. مىخواهم آن نكته معلوم بشود. در صحيحه محمد ابن مسلم در باب 13 از ابواب اغسال مسنونه روايت اولى[5] است.
محمد ابن على ابن الحسين باسناده عن العلا عن محمد ابن مسلم عن احدهما(ع) انّه قال يغتسل فى ثلاث ليالى من شهر رمضان، بعد مىفرمايد و الغسل من اول الّيل. غسل در اول ليل مىشود و هو يجزى الى آخره. تا آخر شب هم مجزى است. كلام اين است كه در بعضى عبارات دارد غسل ليالى كه آن ليالى قدر كه استحباب دارد او قبل از اين كه قرص شمس ثابت بشود يعنى قبل از اين كه مغرب بشود شروع بشود. و اتيان بشود. يعنى وقتى كه كانّ يك مختصر قبل از مغرب شروع بشود كه مغرب مثلاً فرض كنيد مشغول غسل باشد يا غسل را تمام كرده باشد. در بعضى كلمات علما اين جور است.
که مدركش اين است كه الان ذكر مىكنم برايتان. اين را هم براى همين معنا ذكر كردم اين روايت 2 است:
و باسناد الصّدوق عن زراره و الفضيل ابن يسار است كه سندش صحيح است عن وَ «بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: الْغُسْلُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ عِنْدَ وُجُوبِ الشَّمْسِ قُبَيْلَهُ- ثُمَّ تُصَلِّي وَ تُفْطِرُ»[6]. آن وقتى كه شمس ساقط مىشود و غروب مىكند، قبيل او غسل بكند. ثمّ يصلّى و تفطر. بعد از او صلاة مغربش را بخواند و افطار كند.
مسأله 16: « وقت غسل الليالي تمام الليلو إن كان الأولى إتيانها أول الليل بل الأولى إتيانها قبل الغروب أو مقارنا له ليكون على غسل من أول الليل إلى آخره نعم لا يبعد في ليال العشر الأخيرة رجحان إتيانها بين المغرب و العشاء لما نقل من فعل النبي صلي الله عليه واله و قد مر أن الغسل الثاني في ليلة الثالثة و العشرين في آخره».[7]
اين كه در بعضى كلمات فقها اين است در ليالى قدر قبل از اين كه مغرب بشود، غسل اتيان بشود، اين دليلش اين صحيحه زراره و فضيل ابن يسار است.
بدان جهت ايشان هم مىفرمايد: « وقت غسل اللّيالى تمام الّيل و ان كان الاولى اتيانه اوّل اللّيل بل الاولی اتيانها قبل الغروب او مقارناً له ليكون على غسلٍ من اول اليّل». در اول ليل با غسل بوده باشد كه همين نحوى كه گفتيم در روايت يكون على غسل من اول اللّيل الاولی اتيانها قبل الغروب او مقارناً له ليكون على غسل من اول اللّيل الى آخره. در بعضى روايات دارد كه آن ليالى عشر اخير رواياتش باز ضعيف است. بين العشائين غسل كند.
بدان جهت مىگويد نعم لا يبعد فى ليالى عشر الاخير رجحان اتيانها بين المغرب و العشاء. اين منصوص است. به واسطه نص مىگويند. لما نقل من فعل النّبى (ص) روايتش را هم اشاره مىكنم كه رسول الله اين جور غسل مىكرد. استمرار داشت رسول الله بين المغرب و العشاء غسل را در عشر اخير اتيان مىكرد. اين معلوم مىشود كه فضيلت دارد كه رسول الله استمرار پيدا مىكرد. خب تمام شد اين معنا. ديگر آن مسائل چيزى ندارد.
مسألة 18: « لا تنقض هذه الأغسال أيضا بالحدث الأكبر والأصغر كما في غسل الجمعة».[8]
اين را مىدانيد كه اين اغسال ليالى مثل غسل الجمعه است. چه جورى كه غسل جمعه گفتيم منتقض به حدث اصغر و اكبر نمىشود، اين هم همين جور است. و معناى اين كه منتقض به حدث اكبر و اصغر نمىشود، يعنى انسان غسل كرد. بعد حدث اصغر صادر شد. يا جنب شد، غسلش باطل نمىشود. غسل ليله قدر را كرده است. منتهى در ليله قدر غسل ديگر هم بايد بكند. حتّى گفتيم كه اگر در اثناء غسل حدث صادر بشود، چه اصغر بوده باشد، چه اكبر بوده باشد، در اثناء غسل ليلة القدر مس كرد ميتى را. يا ريحى از او خارج شد، گفتيم او غسلش را تمام بكند. منتقض نمىشود يعنى غسل ليلة القدر باطل نمىشود. و امّا بعد از اين يا در اثناء او حدثى صادر شد با او نمىتواند نماز بخواند.
تمسّكاً بقوله سبحانه «اذا قمتم الی الصّلاة فاغسلوا وجوهكم ...و ان كنتم جنباً فاطّهّروا»[9]. فقط جنب خارج شده است كه جنب اگر قبل از غسل كردن محدث فى الاصغر بود، او فقط بايد غسل كند. وضوء بر او لازم نيست و غير آنها كسان ديگر كه غسل كردهاند، اگر غسل را تمام بكنند، چيزى از حدث صادر نشود، اىّ وضوءٍ انقی من الغسل مىگويد با آن غسل مىتوانى نماز بخوانى. و امّا قبل از اين كه نماز بخوانند يا در اثناء الغسل حدث اصغرى ثابت شد، مقتضاى اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهكم اين كه مىگويد الغسل يجزى عن الوضوء يعنى آن حدث اصغرى كه قبل از غسل كردن داشت، بعد از اين كه غسل كرد، آن حدث وضوء نمىخواهد. غسل مجزى است. و امّا آن حدثى كه بعد الغسل است يا در اثناء الغسل است، نه مجزى از او نمىشود.
« الثالث غسل يومي العيدين الفطر و الأضحىو هو من السنن المؤكدةحتى أنه ورد في بعض الأخبار: أنه لو نسي غسل يوم العيد حتى صلى إن كان في وقت فعليه أن يغتسل و يعيد الصلاة و إن مضى الوقت فقد جازت صلاتهو في خبر آخر عن غسل الأضحى فقال عليه السلام: واجب إلا بمنىو هو منزل على تأكد الاستحباب لصراحة جملة من الأخبار في عدم وجوبه و وقته بعد الفجر إلى الزوال و يحتمل إلى الغروب و الأولى عدم نية الورود إذا أتى به بعد الزوال كما أن الأولى إتيانه قبل صلاة العيد لتكون مع الغسل و يستحب في غسل عيد الفطر أن يكون في نهر و مع عدمه أن يباشر بنفسه الاستقاء بتخشع و أن يغتسل تحت الظلال أو تحت حائط و يبالغ في التستر: و أن يقول عند إرادته اللهم إيمانا بك و تصديقا بكتابك و اتباع سنة نبيك ثمَّ يقول بسم الله و يغتسل: و يقول بعد الغسل اللهم اجعله كفارة لذنوبي و طهورا لديني و طهر ديني اللهم أذهب عني الدنس و الأولى أعمال هذه الآداب في غسل يوم الأضحى أيضا لكن لا بقصد الورود لاختصاص النص بالفطر و كذا يستحب الغسل في ليلة الفطر و وقته من أولها إلى الفجر و الأولى إتيانه أول الليل».[10]
سوّمى از اغسال زمانيه كه آن غسل هم مستحب است و استحبابش ثابت است، غسلى كه در ما نحن فيه يوم عيد الفطر و يوم عيد الاضحی است. در عيد فطر كه اول شوّال است و عيد قربان كه همان دهم ذى الحجّه است، غسل مستحب است. اينها غسل يوم مستحب است. اين در ما نحن فيه اين غسل استحباب دارد. استحبابش را استفاده كرديم از روايت معتبره كه روايات معتبره دارد بر اين كه اين رواياتى كه، اين غسلهايى كه هست غسل مستحب است. از آن روايات معتبره يكىاش را مىخوانم كه متوجّه باشيد. يكى دوتايش را.
يكى موثّقه سماعه است در باب اغسال مسنونه[11] در باب 16.
و باسناد الشّيخ عن محمد ابن على ابن محبوب كه شيخ از كتاب محمد ابن على ابن محبوب نقل مىكند. محمد ابن على ابن محبوب نقل مىكند عن احمد ابن حسن ابن على ابن فضّال اين احمد كه برادر على ابن فضّال است. نقل مىكند از او عن عمر ابن سعيد المدائنى عن مصدّق ابن صدقه عن عمّار. قال سألت ابا عبد الله (ع) عن الرّجل ينسى ان یغتسل يوم العيد حتّى يصلّى. ظاهرش صلاة عيد است. يادش مىرود. قال ان كان فى وقت فعليه ان يغتسل و يعيد الصّلاة. صلاة را اعاده كند. استحبابش آن قدر اهميّت دارد كه صلاة را و مستحب است كه صلاة عيد را هم با آن غسل بخواند.
اينها را چرا در استحباب حمل مىكنيم؟ به قرينه اين موثّقه. موثّقه روايت دومى است. و باسناد الشّيخ عن الحسين ابن سعيد عن عثمان ابن عيسى عن سماعة عن ابى عبد الله (ع) قال غسل يوم الفطر و يوم الاضحی سنّةٌ لا احبّ تركها. اين لا احبّ تركها قرينه است كه سنّت به معناى استحباب است. چون كه سابقاً گفتيم سنّت به معناى واجب هم مىآيد. در مقابل فريضه. فريضه آن واجبى مىگويند كه در كتاب مجيد باشد. يك معنايش اين است. يك معناى فريضه آن واجبى كه وجوبش از كتاب استفاده شده است. مثل غسل الجنابه فريضةٌ. چون كه وجوبش در كتاب است كه فان كنتم جنباً فاطّهروا. سنّت يعنى وجوبش از كلام نبى (ص) ثابت شده است. اين يك معنا است. سنّت فريضه و فرض يك معنايش وجوب است، سنّت يعنى استحباب. وجوب نيست.
اين سنّت به معناى استحباب است. ان غسل يوم الفطر و يوم الاضحی سنّةٌ به قرينه لا احبّ تركها. تركش هم دوست ندارم. خب بايد ترك نشود. من دوست ندارم مناسبت با استحباب دارد.
بدان جهت در صحيحه على ابن يقطين كه روايت اولى [12]است، دارد در آن جا:
محمد ابن الحسن عن المفيد عن احمد ابن محمد. اين احمد ابن محمد، احمد ابن محمد ابن حسن ابن وليد است كه پسر محمد ابن حسن ابن وليد است كه عن ابيه از پدرش محمد ابن حسن ابن وليد نقل مىكند، آن هم عن سعد ابن عبد الله اشعرى محمد ابن حسن ابن وليد اين كه ديروز مىگفتم شيخ بعضاً در جلد اول تمام سند را نقل كرده است، اين از آن روايات است. محمد ابن الحسن عن المفيد كه شيخش است. مفيد هم نقل مىكند از مشايخ مفيد، پسر محمد ابن حسن وليد بود احمد ابن محمد. يعنى احمد ابن محمد ابن حسن ابن وليد عن ابيه عن سعد ابن عبد الله عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن الحسن ابن على اليقطين عن اخيه الحسين. حسن و حسين هر دو معتبر هستند. ابنا على ابن يقطين. آن جا دارد عن على ابن يقطين قال: «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْغُسْلِ فِي الْجُمُعَةِ- وَ الْأَضْحَى وَ الْفِطْرِ قَالَ سُنَّةٌ وَ لَيْسَ بِفَرِيضَةٍ». فريضهاى ندارد. اين كلام در وقتش است كه وقت اين غسل يوم عيد الفطر است. يوم عيد اضحی قبل از ظهر باشد، بعد از ظهر بوده باشد اداء است. بدان جهت غايت اين غسل غروب يوم العيد است. هم يوم عيد فطر و هم يوم عيد الاضحی.
اين كه صاحب جواهر قدس الله نفسه الشّريف[13] فرموده است نه در يوم عيد وقتى كه ظهر شد تمام مىشود، چون كه در صحيحه عبد الله ابن سنان كه روايت دهمى[14] است، در باب اول از ابواب اغسال مسنونه اين جور است.
محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن نضر ابن سويد عن عبد الله ابن سنان عن ابى عبد الله (ع) قال الغسل من الجنابه و يوم الجمعة و يوم الفطر و يوم الاضحی كه روايت صحيحه است. يوم الفطر و يوم الاضحی و يوم عرفه عند زوال الشّمس. اين غسلها عند زوال الشّمس است. يعنى تا زوال الشّمس است. زوال شمس كه شد ديگر غسل تمام مىشود وقتش.
اين كه صاحب جواهر اين را فرموده است اين درست نيست. چرا؟ براى اين كه يادتان هست اگر جملاتى برود بعد يك قيدى در آخر وارد بشود، آن به همه برمىگردد يا به اخيره برمىگردد يا اصول آن جا چه مىگويند؟ مىگويند قدر متيقّن اخيرى است. آنها احتياج دارد به قرينه. اين جا هم همين جور است. اغتسل يوم الاضحی و الفطر و الجمعه و اذا غسّلت ميتا. اذا غسلت ميتا زوال ندارد كه. الغسل من الجنابه و يوم الجمعة و يوم الفطر و يوم اضحی و يوم عرفه عند زوال الشّمس. عند زوال الشّمس قيد يوم عرفه است. غسل عرفه عند زوال الشّمس است. آن قيد مال او است.
بدان جهت اينها به اطلاقش تمسّك مىشود و مىگوييم يوم العيد. كى غسل جمعه را بعد طلوع فجر شروع مىكرديم. غسل يوم عيدين را كى شروع كنيم؟ اولش مثل غسل جمعه من طلوع الفجر است. چرا؟ چون كه در صحيحه زراره امام (ع) اين جور فرمود. آن صحيحه زرارهاى كه دلالت مىكرد به تداخل اغسال انسان يك غسل بكند مجزى است. در آن روايت اين جور بود. امام(ع) فرمود در آن روايت، روايتى است در باب 31 [15]از اغسال مسنونه. آن جا دارد:
«إِذَا اغْتَسَلْتَ بَعْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ- أَجْزَأَكَ غُسْلُكَ ذَلِكَ لِلْجَنَابَةِ وَ الْجُمُعَةِ وَ عَرَفَةَ- وَ النَّحْرِ » نحر همان روز عيد است كه يوم النّحر همان يوم عيد اضحی است. اين اذا اغتسلت بعد طلوع الفجر. معلوم مىشود بعد طلوع الفجر مكلّف است به غسل يوم العيد. بدان جهت فعد غسل،(قطع نوار)
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج3، ص459.
[2] قَالَ ابْنُ طَاوُسٍ وَ رَوَيْنَا بِإِسْنَادِنَا إِلَى سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: مَنِ اغْتَسَلَ أَوَّلَ يَوْمٍ مِنَ السَّنَةِ فِي مَاءٍ جَارٍ- وَ صَبَّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثِينَ غُرْفَةً كَانَ دَوَاءَ السَّنَةِ- وَ إِنَّ أَوَّلَ كُلِّ سَنَةٍ أَوَّلُ يَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص325.
[3] قَالَ وَ رَأَيْتُ فِي كِتَابٍ أَعْتَقِدُ أَنَّهُ تَأْلِيفُ أَبِي مُحَمَّدٍ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ الْقُمِّيِّ عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ: مَنِ اغْتَسَلَ أَوَّلَ لَيْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فِي نَهَرٍ جَارٍ- وَ يَصُبُّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلَاثِينَ كَفّاً مِنَ الْمَاءِ- طَهُرَ إِلَى شَهْرِ رَمَضَانَ مِنْ قَابِلٍ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص325.
[4] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص459.
[5] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع أَنَّهُ قَالَ: تَغْتَسِلُ فِي ثَلَاثِ لَيَالٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَى أَنْ قَالَ- وَ الْغُسْلُ فِي أَوَّلِ اللَّيْلِ وَ هُوَ يُجْزِي إِلَى آخِرِهِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص324.
[6] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص432.
[7] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص459.
[8] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص460.
[9] سوره مائده(5)، آيه 6.
[10] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص460.
[11] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَنْسَى أَنْ يَغْتَسِلَ- يَوْمَ الْعِيدِ حَتَّى صَلَّى قَالَ إِنْ كَانَ فِي وَقْتٍ- فَعَلَيْهِ أَنْ يَغْتَسِلَ وَ يُعِيدَ الصَّلَاةَ- وَ إِنْ مَضَى الْوَقْتُ فَقَدْ جَازَتْ صَلَاتُهُ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص330.
[12] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَخِيهِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْغُسْلِ فِي الْجُمُعَةِ- وَ الْأَضْحَى وَ الْفِطْرِ قَالَ سُنَّةٌ وَ لَيْسَ بِفَرِيضَةٍ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص329.
[13] محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، (بيروت، دار إحياء التراث العربی، چ7، ت1404ق)، ج5، ص33-34.
[14] وَ عَنْهُ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْغُسْلُ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ يَوْمَ الْفِطْرِ- وَ يَوْمَ الْأَضْحَى وَ يَوْمَ عَرَفَةَ عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ- وَ مَنْ غَسَّلَ مَيِّتاً وَ حِينَ يُحْرِمُ- وَ عِنْدَ دُخُولِ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ وَ دُخُولِ الْكَعْبَةِ- وَ غُسْلُ الزِّيَارَةِ وَ الثَّلَاثِ اللَّيَالِي فِي شَهْرِ رَمَضَانَ؛ شيخ حر عاملی ، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص306.
[15] قَدْ تَقَدَّمَ فِي حَدِيثِ زُرَارَةَ قَالَ: إِذَا اغْتَسَلْتَ بَعْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ- أَجْزَأَكَ غُسْلُكَ ذَلِكَ لِلْجَنَابَةِ وَ الْجُمُعَةِ وَ عَرَفَةَ- وَ النَّحْرِ وَ الْحَلْقِ وَ الذَّبْحِ وَ الزِّيَارَةِ- فَإِذَا اجْتَمَعَتْ عَلَيْكَ حُقُوقٌ أَجْزَأَكَ عَنْهَا غُسْلٌ وَاحِدٌ؛ شيخ حر عاملی ، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص339.