« الرابع غسل يوم الترويةو هو الثامن من ذي الحجة و وقته تمام اليوم.الخامس غسل يوم عرفةو هو أيضا ممتد إلى الغروب و الأولى عند الزوال منه و لا فرق فيه بين من كان في عرفات أو سائر البلدان».[1]
كلام در اغسال مسنونه بود، آن اغسالى كه آنها مستحب هستند و بناء على ما سيأتى آن غسلى كه استحبابش ثابت شد انسان محدث به حدث اصغر بشود مغنى از وضوء است با آن غسل مىشود نماز خواند.
بعضىها ادعا فرمودهاند مطلق الاغتسال براى مكلف ولو موجبات غسل در بين نباشد، و آن غاياتى كه غسل بر آن غايات مستحب است مثل احرام، و مثل الذبح و مثل الطواف و مثل الصلاة اگر موجبات غسل در بين نبوده باشد و غايتى هم از غايات را اراده نكند خود اغتسال فى كل زمان از هر مكلفى در مطلوب شرعى است و مىتواند مكلف آن غسل را به نحو استحباب اتيان كند. بعضىها اين كبرى را ادعا كردهاند كه صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف مىفرمايد اين دعواى وجه ظاهرى ندارد. و به قصد الورود نمىشود غسل كرد در هر وقت ولكن رجاء عيبى ندارد.
اينها چرا گفتهاند اين حرف را؟ دو تا وجه در ما نحن فيه ذكر كردهاند:
وجه اول قوله سبحان است. «ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين»[2]. تطهر به معنا غسل است. بدان جهت بر اينكه در آن آيهاى كه اعتزل النساء است اول آيه اين است: «وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ». اين تطهر به معنا غسل است.بعد می فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ». حتى خداوند متعال در آيه وضوء فرموده است و ان كنتم جنبا فطهروا. غسل است، به معناى غسل است. اين اطلاق آيه اين است.
خداوند متعال چه جورى كه انسان هر وقت ندم پيدا كند از معاصى سابقه خود و تذكر پيدا كند، تكرار توبه مستحب است، يحب الله توابين، حتى در روايات است، روايات مباركات است، كسى در زمانى جهلا، جاهل به معنايى كه پخته نبود، كارهايى كرده است معاصى كرده است، هر وقت يادش بيافتد استغفار كند. ولو توبه كرده است كرّات و مرّات. الان شخص عاقلى هست ولكن بعد كه به يادش مىافتد در فلان زمان من اين كار را كردم استغفار كند، فليستغفر ربه. بدان جهت است آن كسى كه نماز شب مىخواند اين استغفار از امام عليه السلام پرسيد، روحى له الفدا يابن رسول الله چه بگويم در اين نماز وتر، در قنوتش چه بخوانم؟ فرمود فلتستغفر لذنبك العظيم. بعد ذيلش فرمود و كل ذنب عظيم. بدان جهت ولو اين شخص كرات و مرات توبه كرده است، نماز شب مفصل مىخواند، اين تكرار استغفار و تكرار توبه مطلوب شارع است. كما اينكه اين همين جور است، غسل هم همين جور است. ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين.
اما اين دليل، لا يمكننا المساعدة عليه. كما اينكه صاحب عروه مىگويد وجهش غير واضح است. چرا؟ براى اينكه تطهرش ظاهرش خروج از حدث است. كسى حدثى داشته باشد خروج از حدث فى نفسه مستحب است. براى صلاة و امثال ذلك وجوب غيرى دارد بناء بر مقدمه واجب. بدان جهت مىگويند كسى كه جنب است بعد از اينكه وقت صلاة شد مىتواند نيت وضوء و صلاة كند. قبل نكند. اين غسل و اين تطهر يعنى خروج از حدث، معناى تطهر ظاهرش اين است كه فان كنتم جنبا فاطهروا. خروج از حدث و خروج از حدث الحيض كه در آيه مباركه و اعتزلوا النساء فى المحيض، خروج از حدث مطلوب شارع است. حدث اگر اصغر باشد، آن وضوء مىشود، كما اينكه در بحث وضوء بعد الحدث استحباب نفسى دارد به اين آيه مباركه تمسك كرديم. متطهر آنى كه طهارت مىگيرد. محدث بالاصغر باشد طهارتش وضوء است محدث بالاكبر باشد، مثل مسّ الميت جنابت، حيض، نفاس، استحاضه در استحاضه هم كلامى هست.
ان الله يحب المتطهرين، معنايش عبارت از اين است كه غسل براى حدث مستحب است. چونكه مستحاضه از حدث خارج نمىشود. اگر از دم استحاضه قطع بشود مستحب است غسل كردنش. الاّ انّه چونكه حدثش مستمر است آن دائم الحدث است. اين خروج از حدث كه چه به غسل باشد چه به وضوء، اين استحباب نفسى دارد. بدان جهت اما آن غسلى كه كسى هم وضوء دارد، هم جنب نيست. موجبات غسل موجود نشده است. اين غسل كردن از اين مستحب است مطلوب شارع است، دليلى ندارد. چونكه تطهر صدق نمىكند. بايد تطهر صدق بكند.
اين كه در كلمات بعضى فقها مىگويند عبادت توقيفى است، غسل هم يكى از عبادات است، بايد مشروعيتش ثابت بشود تا اين آيه شامل بشود مراد اينها اين است كه بايد ثابت بشود كه اين تطهر از حكم تطهر رفته است و ظاهر تطهر خروج از حدث است و آن خروج الحدث از حدث الاصغر وضوء مىشود در حدث الاكبر غسل مىشود. كسى بدون حدث اصغر و بدون حدث اكبر غسل كند كه ان الله يحب المتطهرين اين معنا درست نيست. پس اين وجه درست نيست.
وجه ديگرى در ما نحن فيه ذكر كردهاند. وجه ديگر اين است كه روايت است، اين مىدانيد بر اينكه اين ماء الفراتى كه جارى مىشود على الكوفه، اين ماء الفرات يك فضيلتى دارد ما بين ماءها. روايتى را حاجى در مستدرك نقل كرده است، روايتى را نقل كرده است كه آن روايت مضمونش عبارت از اين است كانّ غسل گفته شده است كه هر روز مستحب است. طول سنه غسل بكنى مستحب است، موجب حدث باشد يا نباشد. و آن روايت را ديگر مستدرك باب الحمل نبود.
اين روايت را در باب مستدرك[3] در باب بيست و دو از ابواب اغسال مسنونه نقل كرده است.[4] سند روايت اينجور است، محمد ابن الحسن عن ابيه، عن جده على ابن مهزيار، عن حنّان ابن سدير، عن جعفر عليه السلام. اين محمد ابن الحسن محمد ابن حسن ابن على ابن مهزيار است كه از مشايخ جعفر ابن محمد قولويه است كه در كامل الزياره روايات متعددهاى را نقل كرده است. محمد ابن الحسن، حسن ابن على ابن مهزيار در كامل الزياره در اكثر جاها تصريح كرده است، محمد ابن حسن ابن على ابن مهزيار، عن ابيه، عن جده. اين همان محمد ابن الحسن است. محمد ابن حسن وليد نيست. كسى كه به كامل الزياره نگاه بكند، مىبيند كه اين محمد ابن حسن ابن على ابن مهزيار كيست؟ از مشايخ جعفر ابن محمد ابن قولويه است. او نقل مىكند از حنان ابن سدير. حنان ابن سدير عمر با بركتى داشت. شخص ثقه و جليلى است. درك كرده است هم امام صادق سلام الله عليه را، هم امام موسى ابن جعفر سلام الله عليه را، هم امام رضا سلام الله عليه را، از اصحاب اين سه بزرگوار بود. اين حنان ابن سدير نقل مىكند عن ابى جعفر عليه السلام.
بدان جهت مناقشه كردهاند كه حنان ابن سدير روايتى از امام باقر ندارد. از اصحاب امام صادق است. اولا اين معنا منقح نيست. اصحاب امام باقر سلام الله عليه نبود، اين منافات ندارد كه يك روايت، چند روايت از ايشان داشته باشد. و ثانيا محتمل است اين ابى جعفر ثانى بوده باشد كه امام جواد سلام الله عليه باشد كه على ابن مهزيار هم از اصحاب امام جواد عليه السلام هم هست. از ايشان نقل كرده است، اشكالى ندارد كه اين على ابن مهزيار از حنان ابن سدير از امام جواد نقل كند. عمر با بركتى داشت. بدان جهت من حيث السند فقط اشكال اين است كه محمد ابن حسن ابن على ابن مهزيار كسى بگويد اينها توثيق ندارد. نه خودش توثيق دارد، مشايخ جعفر ابن قولويه كه ديروز بحث كرديم، نه پدرش كه جعفر است او توثيق دارد، اينها محمل هستند و اما على ابن مهزيار جلالتش واضح است. بدان جهت در ما نحن فيه آن اگر مسلك ما كه معاريف شد، كافى مىشود، محمد ابن على ابن مهزيار، محمد معروف است، از مشايخ جعفر ابن محمد قولويه است. اما پدرش را چه عرض كنم؟ بدان جهت اين روايات من حيث السند اين مناقشه را دارد.
آنجا اينجور دارد كه، دخل عليه رجل من اهل الكوفه. كسى پيش ابى جعفر عليه السلام از اهل كوفه آمد، فقال هل تغتسل من فراتكم كل يوم. به آن اهل كوفه امام فرمود كه هر روز از فراتى كه داريد غسل مىكنيد؟ آن هم در جوابش گفت قال لا. قال امام عليه السلام فى كل اسبوع در هر هفتهاى غسل مىكنيد؟ قال لا. گفت نه، نمىكنيم. قال فى كل الشهر، يك دفعه، قال لا. فى كل سنة؟ قال لا. قال عليه السلام انت محروم من خيره. تو كسى هستى كه خير از تو قطع شده است. اين كه سؤال فرمود هل تغتسل كل يوم، كل يوم غسلش بلا موجب مىشود. ديگر، اينجور نيست كه انسان طول سنه، هر روزى موجب غسلى داشته باشد. اين حضرت فيل مىخواهد اين كار را بكند. بدان جهت اينكه اين سؤال را مىكند معلوم مىشود كه غسل فى نفسه مستحب است، چه حدث بوده باشد، چه نبوده باشد.
عرض مىكنم بر اينكه اين من حيث السند كه مناقشه دارد اغماض بكنيم، بگوييم نه، محمد ابن الحسن، حسن هم از پدرش نقل مىكند، آن هم از معاريف است، مثلا اگر اين حرف را گفتيم، دلالت درست نيست. اولا چه كسى گفت به معنا غسل عبادى است؟ عناوين اغسال است. اين خود شست و شو كردن از ماء الفرات خودش مستحب است. بدان جهت امام صادق سلام الله عليه على ما فى الروايات وقتى كه به كوفه وارد شد، وقتى كه به شطّ فرات رسيد دستهاى مباركش را پر كرد به صورتش ريخت. فرمود اين آبى است كه ملائكه در هر روزى هر قطرهاى از ماء الجنه به اين نهر مىريزند. خود استعمالش، شست و شو كردن در او هر روز مستحب بوده باشد. اين كه گفت به معناى ؟؟ اين قرينه مىشود چونكه انسان هر روى كه غسل نمىكند آن غسل عبادات موجب دارند اين به معناى لغوى است. اين عيبى ندارد.
و شاهد ديگر اين است كه اين خصوصيت مال، ماء فرات است. والاّ آن راوى مىگفت كه آقا شما هر روز غسل مىكنيد كه من هم آنجا غسل بكنم؟ اين معناى استحباب غسل را نمىرساند. اين استحباب اغتسال به ماء الفرات را مىرساند. اغتسال به ماء الفرات آن مىشود شست و شو. چونكه غسلهاى ديگرى كه هست اگر بوده باشد، مطلق الغسل مستحب باشد به ماء فرات مختص نمىشود. غسل كردن كما اينكه مدعا اينجور بود، فى كل وقت بلا سبب و قالا موجب مستحب است براى هر كس. اين فتوا اينجوراست، در عبارت عروه اينجور نقل مىكند. مىفرمايد بر اينكه در مسأله بيست است ربما قيل بكون الغسل مستحب النفسي فيشرع الاتيان به فى كل زمان من غير نظر الى سبب او غاية و وجه غير واضح و لكن لا بأس به لا بقصد الورود. آن ورودى كه آن روز توضيح مىدادم براى شما. يعنى اين روايت ندارد. اين كلام بعضىها گفتهاند به قصد رجاء عيب ندارد اما قصد ورود نمىشود كرد. فرق كه مىگذاشتند قصد ورود دلالت بر استحباب نمىكند، ولكن صاحب عروه در موارد منصوصه تعبير به قصد ورود مىكند و چونكه در مستحبات ذكر مىكند اينها مستحب هستند معلوم مىشود، روايت ولو ضعيف است اين را كافى در استحباب عمل مىداند به آن بيانى كه عرض كردم.
بعضىها در ما نحن فيه كبراى ضيّقى را ادعا كردهاند و آن كبرايى كه كوچكتر و ضيقتر از اين كبرى است آن اين است كه فى كل يوم من ايامى كه آن ايام عيد حساب مىشود، غسل مستحب است در آن روز. عيد فطر و عيد اضحی، ديروز خوانديم رواياتش را. كه آنها ثابت است. فرمودهاند اختصاص به دون عيدى ندارد. هر روزى كه براى مسلمين عيد حساب بشود غسل در او مستحب است. فرض بفرماييد يوم المبعث، كما اينكه صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف ذكر مىفرمايد، در يوم مبعث غسل مستحب است، چونكه عيد المسلمين است. مولود النبى (ص) آن عيد المسلمين است. غسل مستحب مىشود. روز غدير، عيد المسلمين است، غسل مستحب مىشود. هر روزى كه براى مسلمين عيد حساب بشود آن روز غسل مستحب است. چرا؟ به چه دليل؟ به دليل اينكه از نبى (ص) نقل شده است كه نبى در يكى از جمعهها، اينجور فرمود، فرمود هذا يوم عيد للمسلمين فاغتسلوا فيه. هذا اليوم يعنى روز جمعه عيد مسلمين است ديگر، هذا اليوم عيد للمسلمين فتغسلوا فيه.
اين فغتسلوا فاء تفريع است. چونكه عيد است، حكم يوم عيد بودن اين است كه غسل بر او مستحب مىشود. بدان جهت هر روزى كه عيد حساب بشود در ما نحن فيه آنجا غسل مستحب مىشود. كانّ صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف هم از اين اشخاص است كه به اين كبرى قائل است. ببيند يك چيزى ايشان فرموده است در عروه، در عروه فرموده است:
« السادس غسل أيام من رجبو هي أوله و وسطه و آخره و يوم السابع و العشرين منه و هو يوم المبعث و وقتها من الفجر إلى الغروب و عن الكفعمي و المجلسي استحبابه في ليلة المبعث أيضا و لا بأس به لا بقصد الورود».[5]
السادس من المستحبات غسل ايام من رجب. غسل در چند روز از شهر رجب مستحب است و هو آن چند روزى كه مستحب است و هى اوله. يكى اول رجب، و وسطه، وسط رجب است و آخره. آخرش، اين محل شاهد نيست، اين دليلش را هم بگويم. دليلش روايتى هست كه آن روايت دلالت مىكند بر اينكه غسل در اول رجب و وسط و آخرش مستحب است.
در باب بيست و دو از ابواب اغسال مسنونه در وسائل اينجور است، يك روايت است. آن روايت هم اين است كه على ابن موسى ابن طاوس كه ابن طاوس است فى كتب الاقبال، قال وجدت فى كتب العبادات عن النبى، در كتب عباداتى كه عبادات را از نبى نقل كرده بود انه قال من ادرك شهر رجب، كسى كه عمرش وفا كرد شهر رجب را درك كرد، فاغتسل فى اوله در اولش غسل بكند و در وسطش و آخره غسل بكند در اينها خرج من ذنوبه كيوم ولدته امه. مادرش آن وقتى كه زاييده بود، معصوم بود. طفل معصوم بود آنجور مىشود. اينكه در اخبار تسامح در ادله سنن گفتهاند، ملتزم هستيم به آن اخبار كسى به خبرى كه نقل شده است، به آن خبر عمل كند، رجاء لدرك آن ثواب خاص، آن ثواب خاص داده مىشود. اينجور مستحباتى كه هست روايتش من حيث السند ضعيف است، من حيث الثواب اينها نعمتى است به واسطه ائمه هدى سلام الله عليهم خداوند متعال گشاده است. كسى اگر فرض كنيد اين عمل را اتيان بكند در اول رجب وسط رجب، آخر رجب، خرج من ذنوب. گفتيم همان ثواب را مىدهند منتهى فعل استحبابش ثابت نمىشود. بايد رجاءً اتيان كند، خبر ضعيف است. معتبر باشد به قصد استحباب عيبى ندارد.
ولكن اين اخبار من بلغ كه بعضىها گفتهاند اگر حمل به احتياط بكنيم به رجاءً عمل بكنيم لغو مىشود، حكم عقلى مىشود عقل خودش مىگفت عملى را كه احتمال مىدهيم مستحب است يا واجب است بياوريم، مستحق ثواب بر انقياد هستى بر احتياط. اين روايات لغو مىشود. نه، گفتيم از اين روايات يك تعبدى در اينها هست. كه آن ثواب خاصى كه بر عمل رسيده باشد، كسى آن عمل را به واسطه آن ثواب اتيان بكند به ثواب رجاءً عمل بكند آن ثواب موعود را مىدهند ولو مطابق با واقع نباشد. ولو رسول الله نفرموده باشد. اين مستفاد از اخبار من بلغ است كه يك دنيا نعمتى است بر مؤمنين اگر قدرش را اين شخصى كه هست بداند.
بدان جهت اين غسلها استحبابش ثابت نمىشود. چونكه اين ميدانيد ابن طاوس نقل مىكند، مىگويد وجت فى كتاب عبادات عن النبى. اما به كه رسيده بود آن كتاب؟ در اما در آن كتاب عبادات نبى به چه سند نقل شده بود، اينها نيست. استحباب ثابت نمىشود. ولكن بدان جهت با اينها نمىشود نماز خواند، با اغسال رجبيه، كسى كه محدث به حدث اصغر است. بايد وضوء بگيرد. ولكن اين ثواب را مىدهند. محل شاهد هم اينجا نبود، محل شاهدم قول صاحب عروه است كه بعد مىفرمايد بر اينكه «و يوم السابع و العشرين منه و هو يوم المبعث» مستحب است غسل كردن در روز بيست و هفتم از رجب «و هو يوم المبعث». آن هم يوم مبعث است بعد مىفرمايد: «و وقتها من الفجر إلى الغروب» است كه گفتيم وقت را. در آن صحيحه زراره بود. «و عن الكفعمي و المجلسي استحبابه في ليلة المبعث أيضا و لا بأس به لا بقصد الورود». گفت در يوم سابع عشر مستحب است. از كفعمى و مجلسى نقل مىكند كه شب مبعث هم مستحب است. ولا بأس به شب هم غسل كردن بأُسى ندارد، لا بقصد الورود. به قصد ورود غسل نكند، به قصد رجاء بكند.
اين كلام صاحب عروه معلوم مىشود كه ايشان اين روايتى كه از نبى (ص) نقل شده است كه ايشان فرموده است، هذا اليوم عيد للمسلمين فاغتسلوا فيه كبرى را قبول كرده است. از كجا معلوم مىشود؟ چونكه در يوم مبعث روايت خاصه نيست كه غسل مستحب است. روايت خاصه را گفت به قصد ورود غسل كند، عيبى ندارد. در شبش گفت كه نه، به قصد ورود نكند. ببيند اينها چه دقتى داشتند در فقه. در شبش فرمود به قصد رجاء اتيان بكند نه به قصد ورود. خوب اين روزش را به قصد ورود اتيان بكند، ورود در همان كبرى است، چونكه روايت خاصه ندارد. اين روايتى كه خوانده بوديم اين مال سه روز رجب بود. اما بيست و هفتم در اين روايت وارد نشده است. روايتى هم نقل نكرده است به حسب تتبعى كه ما كرديم.
مع ذلك مىفرمايد در روز بيست و هفتم، چونكه هذا اليوم اشاره به يوم است، نه به ليل. هذا اليوم عيد للمسلمين فاغتسلوا فيه. اين ورود درست مىكند براى يوم مبعث هم، چونكه عيد است. اما نسبت به شب است، چونكه ورودى ندارد روايتى هم ندارد، آن وقت لا بقصد الورود مىشود. اين از كلام صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف ظاهر مىشود.
ولكن اين هم پيش خود ما درست نيست. چونكه آن روايت نبوى است، از نبى نقل شده است، بعضى از فقها ما هم نقل كردهاند از نبى كه فرموده است در يكى، نه سندش معلوم است، نه كيفيتش، رجال سند معلوم است، بدان جهت دلالتش عيبى ندارد، اگر خودش سند داشت دلالتش تمام بود. فاغتسلوا فيه. كبرى استفاده مىشود. اما چونكه سند ندارد، بدان جهت اينها تمام مىشود.
خوب نتيجه ما چه مىشود؟ نتيجه ما اين است كه هر عيد المسلمين كه بخواهيم بگوييد غسل در او مستحب است يا غسل در او ثواب دارد، بايد مورد روايت خاصه بشود. از اين ادله عامه كه اين دو تا دليلى كه گفتيم اينها استفاده نشد. بايد ورود خاصى داشته باشد. از اينجا معلوم مىشود بعضى از اين عيدها، مثل عيد غدير غسلش منصوص است ولكن روايت او مثل غسل رجب است. اول رجب، وسط رجب، آنجور است من حيث السند تمام نيست.
« السابع :غسل يوم الغدير والأولى إتيانه قبل الزوال منه»[6].
بدان جهت در ما نحن فيه بعد مىفرمايد و غسل ايام الرجب و غسل يوم الغدير اينها را نمىشود از اغسالى حساب كرد كه مجزى از وضوء باشد. بله ثواب كما ذكرنا كه ثوابش موجود است.
« الثامن :يوم المباهلةوهو الرابع والعشرون من ذي الحجة على الأقوى و إن قيل إنه يوم الحادي و العشرين و قيل هو يوم الخامس و العشرين و قيل إنه السابع و العشرين منه و لا بأس بالغسل في هذه الأيام لا بقصد الورود».[7]
يكى از غسلهايى كه گفته شده است، غسل يوم المباهله. رسول الله كه با بنى نجران مباهله فرموده است كه يا فرض بفرماييد او بيست و پنجم يا بيست و چهارم ذى الحجه بود. معروف بين اين دو تا است. بعضىها روزهاى ديگرى هم از اين ذى الحجه احتمال دادهاند كه صاحب عروه مىگويد، يوم المباهله و يوم رابع و العشرون ذى الحجه و الاقوی و ان قيل انه الحادى و العشرين و قيل هو اليوم الخامس و العشرين. عرض كردم دو تا محل اختلاف است. و قيل انه السابع عشرين من و قبل بالغسل فى هذه الايام مىفرمايد و لا بأس بالغسل فى هذه الايامى كه گفتهاند، بيست و يك، بيست و پنج. چونكه اقوی اين است كه يوم المباهله بيست و چهار است. در اين ايام هم غسل كردن لا بقصد الورود چونكه احتمال استحباب دارد. كل يوم مستحب بشود يا اينها مستحب بشود لا بقصد الورود عيبى ندارد. اين كلام ايشان است.
عرض مىكنم بر اينكه اين يوم المباهله اين يوم المباهله در روايات معتبره ذكر نشده است. آنى كه در روايات معتبره ذكر شده است بر اينكه و غسل المباهله است. در موثقه سماعه كه در باب اول از اغسال مسنونه بود، آنجا ذكر شده است كه غسل المباهله. بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست غسل المباهله يعنى كسى كه مىخواهد مباهله بكند غسل دارد. كسى مىخواهد الان در اين زمان مباهله بكند بعضى از علما رضوان الله عليهم مهيا مىشدند با اعداء الدين براى مباهله غسل مستحب است. اين غسل المباهله است نه غسل يوم المباهله. آنى كه در اضمار مىدانيم خلاف ظاهر است، اصول خواندهايم، ظواهر حجت است. وقتى كه دار الامر خطاب را به معناى حقيقى و به ظاهر اولى حمل كنيم يا به خلاف اضمار بكنيم اصل كدام است؟ يعنى كدام يكى مقدم مىشود در باب الاصول؟ بدان جهت آن ظاهر اولى مقدم است. غسل المباهله ظاهرش اين است.
بدان جهت اين غسل يوم المباهله اين روايتى داشته باشد، روايت معتبره ندارد، ملحق به سايرين است كه با آنها نمىشود نماز خواند.
اين را هم كه گفتم باز در ما نحن فيه يك جهتى كه باقى ماند در اين اغسال مكانيه كه او را بگوييم انشاء الله تمامش مىكنيم اغسال زمانيه را، ايشان دارد بر اينكه يكى آن اغسال زمانيه را كه مىفرمايد، مىفرمايد غسل يوم المباهله تمام شد. غسل يوم النصف من شعبان اين هم مثل آنها است. بعنوان منصوص است ولكن دليلش معتبر نيست.
« التاسع : يوم النصف من شعبان.العاشر :يوم المولود و هو السابع عشر من ربيع الأول.الحادي عشر :يوم النيروز.الثاني عشر :يوم التاسع من ربيع الأول.الثالث عشر :يوم دحو الأرض و هو الخامس و العشرين من ذي القعدة.الرابع عشر :كل ليلة من ليالي الجمعة على ما قيل بل في كل زمان شريف على ما قاله بعضهم و لا بأس بهما لا بقصد الورود»[8].
و العاشر يوم المولود و هو سابع عشر هو ربيع الاولى مولود نبى (ص) است كه به عنوان عيد اللمسلمين كه گفتيم تمام نيست.
آن وقت يوم النوروز آن هم كه بر مسلمانها كانّ خودش روايات خاصه دارد ولكن رواياتش ضعيف است.
يوم التاسع من ربيع الاول كه ايشان مىفرمايد آن روز هم عيد است ديگر. بايد غسل كرد. مىدانيد كه كدام روز را گفتهام؟ آن منصوص نيست فقط با آن كبرى مىشود، اگر كسى ملتزم به آن كبرى بشود مىتواند بگويد بله، آن روز هم غسل مستحب است.
يكى هم يوم دحو الارض، داخل عيد است. كانّ منصوص است. الان در ذهنم نيست ولكن نصّ خاص دارد. و هو اليوم الخامس عشرين ذى القعده آن هم مثل همان است. نصش هم مثل آن روايات ديگر است.
الرابع عشر كل ليلة من ليالى الجمعه على ما قيل بل كل زمان شريف على ما قاله بعضهم و لا بأس بهما. كل ليل جمعه غسل كردن عيبى ندارد و هر زمان شريفى غسل كردن عيبى ندارد لكن لا بقصد الورود. قصد ورود ندارد. چونكه اينها زمان شريف و ليالى گفتيم ندارد، يوم العيد داخل كبرى است. يوم الجمعة.
آن وقت ايشان مىفرمايد كه اغسال زمانيه ديگر قضا ندارد. وقتى كه وقتش گذشت ديگر قضا ندارد. قضا به امر جديد است. فقط در غسل جمعه قضا مشروع بود. و هكذا تقديمش هم مشروع نبود الاّ فى غسل الجمعه ما تقدم كه بعضىها گفتهاند روز پنج شنبه آن كسى كه مىداند روز جمعه نمىتواند، او مىتواند تقديم كند، اما در ساير اغسال اين تقدمى است.
ما مثلا فرض كنيد شب اول رمضان را نمىتوانيم غسل بكنيم، شب آخر شعبان را غسل بكنيم، آن نمىشود. لا قضا لاغسال الزمانيه اذا جاز وقتها، كما لا تتقدم على زمانها مع خوف عدم التمكن منها فى وقتها الاّ غسل الجمعه كما تقدم.
لكن عن المفيد استحباب قضاء غسل عرفه بالاضحی. يوم اضحی عرفه را مىتواند قضا كند. و عن الشهيد استحباب قضاء تمام اغسال. قضائها اجمع و كذا تقديمها مع خوف عدم التمكن منها فى وقتها، شهيد فرموده است و وجه الامر غير واضح ولكن لا بأس هما لا بقصد الورود. معلوم شد كه لا بقصد الورود معنايش چيست؟ ولو ورود در روايت ضعيفه باشد به قصد ورود مىتواند اتيان كند، بلكه به قصد استحباب هم مىتواند. چونكه ايشان مىفرمايد اين كافى است. ربما قيل بكون الغسل مستحبا نفسيا فيشرع الاتيان به فى كل زمان كه خواندهام.
يقع الكلام ان شاء الله فى الاغسال المكانيه.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص461.
[2] سوره بقره(2)، آيه222.
[3] جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ فِي كَامِلِ الزِّيَارَةِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ قَالَ دَخَلَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ ع لَهُ أَ تَغْتَسِلُ مِنْ فُرَاتِكُمْ فِي كُلِّ يَوْمٍ مَرَّةً قَالَ لَا قَالَ فَفِي كُلِّ جُمُعَةٍ قَالَ لَا قَالَ فَفِي كُلِّ شَهْرٍ قَالَ لَا قَالَ فَفِي كُلِّ سَنَةٍ قَالَ لَا قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّكَ لَمَحْرُومٌ مِنَ الْخَيْرِ؛ ميرزا حسين نوری مستدرك الوسائل ، (بيروت، مؤسسه آل البيت، چ1،ت 1408 ق)ج2، ص523.
[4] البته اين روايت در وسائل نيز به اين صورت آمده است: « وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ لِرَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ- أَ تُصَلِّي فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ كُلَّ صَلَاتِكَ- قَالَ لَا قَالَ أَ تَغْتَسِلُ مِنْ فُرَاتِكُمْ كُلَّ يَوْمٍ مَرَّةً- قَالَ لَا قَالَ فَفِي كُلِّ جُمْعَةٍ قَالَ لَا- قَالَ فَفِي كُلِّ شَهْرٍ قَالَ لَا قَالَ فَفِي كُلِّ سَنَةٍ قَالَ لَا- فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّكَ لَمَحْرُومٌ مِنَ الْخَيْرِ- قَالَ ثُمَّ قَالَ أَ تَزُورُ قَبْرَ الْحُسَيْنِ فِي كُلِّ جُمْعَةٍ قَالَ لَا- قَالَ فِي كُلِّ شَهْرٍ قَالَ لَا قَالَ فِي كُلِّ سَنَةٍ قَالَ لَا- فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّكَ لَمَحْرُومٌ مِنَ الْخَيْرِ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج5، ص529
[5] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص461.
[6] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص461.
[7] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص461.
[8] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص461.