« فصل في الأغسال الفعلية وقد مرَّ أنها قسمان ، القسم الأول : ما يكون مستحباً لأجل الفعل الذي يريد أن يفعله وهي أغسال أحدها للإحرام و عن بعض العلماء وجوبه. الثاني : للطواف سواء كان طواف الحج أو العمرة أو طواف النساء بل للطواف المندوب أيضا. الثالث : للوقوف بعرفات. الرابع : للوقوف بالمشعر. الخامس : للذبح والنحر. السادس : للحلق وعن بعضهم استحبابه لرمي الجمار أيضا .السابع : لزيارة أحد المعصومين عليهم السلام من قريب أو بعيد. الثامن : لرؤية أحد الأئمة عليهم السلام في المنام كما نقل عن موسى بن جعفر عليه السلام أنه إذا أراد ذلك يغتسل ثلاث ليال ويناجيهم فيراهم في المنام. التاسع : لصلاة الحاجة بل لطلب الحاجة مطلقا. العاشر : لصلاة الاستخارة بل للاستخارة مطلقا ولو من غير صلاة. الحادي عشر : لعمل الاستفتاح المعروف بعمل أم داود. الثاني عشر : لأخذ تربة قبر الحسين عليه السلام.الثالث عشر : لإرادة السفر خصوصاً لزيارة الحسين عليه السلام .الرابع عشر : لصلاه الاستسقاء بل مطلقا. الخامس عشر:للتوبه من الکفر الاصلي او الارتدادي بل من الفسق بل من الصغيره ايضا علي وجه. السادس عشر:للتظلم والاشتکاء الي الله من ظلم ظالم ففي الحديث عن الصادق عليه السلام ما مضمونه :اذا ظلمک احد فلا تدع عليه فان المظلوم قد يصير ظالما بالدعاء علي من ظلمه لکن اغتسل وصل رکعتين تحت السماء ثم قل اللهم ان فلان بن فلان ظلمني وليس لي احد اصول به عليه غيرک فاستوف في ظلامتي الساعه الساعه بالاسم الذي اذا سالک به المضطر اجبته فکشفت ما به من ضر ومکنت له في الارض وجعلته خليفه علي خلقک فاسالک ان تصلي علي محمد وال محمد وان تستوفي لي ظلامتي الساعه الساعه فسترى ما تحب.السابع عشر : للأمن من الخوف من ظالم فيغتسل ويصلي ركعتين ويحسر عن ركبتيه ويجعلهما قريباً من مصلاه ويقول مائة مرة : « ياحيّ ياقيوم ياحيّ لا إله إلا أنت برحمتك أستغيث فصل على محمد وآل محمد وأغثني الساعة الساعة » ثم يقول : « أسألك أن تصلي على محمد وآل محمد وأن تلطف بي وأن تغلب لي وأن تمكر لي وأن تخدع لي وأن تكفيني مؤونة فلان بن فلان بلا مؤونه » وهذا دعاء النبي ( صلّى الله عليه وآله ) يوم أحد.الثامن عشر : لدفع النازلة ، يصوم الثالث عشر والرابع عشر والخامس عشر ، وعند الزوال من الأخير يغتسل.التاسع عشر : للمباهلة مع من يدّعي باطلا.العشرون : لتحصيل النشاط للعبادة أو لخصوص صلاة الليل ، فعن فلاح السائل : أن أمير المؤمنين (عليه السلام ) كان يغتسل في الليالي الباردة لأجل تحصيل النشاط لصلاة الليل.الحادي والعشرون : لصلاة الشكر.الثاني والعشرون : لتغسيل الميت ولتكفينه.الثالث والعشرون : للحجامة على ما قيل ، ولكن قيل إنه لا دليل عليه ، ولعله مصحّف الجمعة.الرابع والعشرون : لإِرادة العود إلى الجماع ، لما نقل عن الرسالة الذهبية : أن الجماع بعد الجماع بدون الفصل بالغسل يوجب جنون الولد ، لكن يحتمل أن يكون المراد غسل الجنابة بل هو الظاهر.الخامس والعشرون : الغسل لكل عمل يتقرب به إلى الله كما حكي عن ابن الجنيد ، ووجهه غير معلوم ، وإن كان الإِتيان به لا بقصد الورود لا بأس به»[1].
كلام در اغسال فعليه است. صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف اغسال فعليه را به دو قسمت تقسم مىكند. قسم اول در جايى است كه شخص مىخواهد فعلى را اتيان كند. مستحب است بر اينكه براى اتيان آن فعل قبل الفعل غسل كند. اين قسم اول است. قسم ثانى آن جايى است كه شخص فعلى را اتيان كرده است و بعد از اتيان كردن فعل مستحب است آن فعلى را كه اتيان كرده است از او غسل كند كه غسل از او است. موجب الغسل است. مثل اينكه فرض كنيد گفتهاند كسى را دار آويختهاند. شخص رفت آن مصلوب را ديد عمدا و متعمدا. مستحب است بعد از آمدن غسل كند از اين رؤيت. ايشان ابتداء قسم اول را ذكر مىكند و مىدانيد در قسم اولى و در قسم ثانى اغسال كثيرهاى را ذكر مىكند. آن اغسالى كه از اين قسمين استحبابش شرعيا ثابت شده است يا ممكن است كسى ادعا كند استحبابش دليل معتبرى دارد، آنها را على نحو الاجمال چونكه بعضى از آنها اهم است و لو فى يومنا هذا اهم است، آنها را متعرض مىشويم و بقيه چونكه دليلى معتبرى بر استحباب ندارد استحباب آنها مبنى به اخبار تسامح در ادله سنن است بدان جهت ما بقى را رجاءً اتيان كردن مانعى ندارد.
اما آنهايى كه استحباب شرعى ثابت است در آنها، يكى غسل الاحرام است. كسى كه مىخواهد احرام ببندد براى عمره، چه عمره تمتع باشد، چه عمره مفرده باشد از ميقات احرام ببندد يا از ادنی الحل احرام ببندد و هكذا از مكه به حج تمتع يا از ميقات به حج افراد و به قران احرام ببندد غسل براى احرام بستن مستحب است. اين استحباب غسل در روايات در روايات معتبره اينجور وارد شده است در بعضىها كه آن غسلى كه مشروع است، غسلى كه مشروعه است فى سبعة عشره موطن است يكى از آنها هم غسلى است كه يوم تحرم احرام مىبندد.
در بعضى روايات ذكر شده است بر اينكه حين طهر، در صحيحه معاوية ابن عمار در باب اول[2] از اغسال مسنونه دارد كه ، سندش را خواندهايم:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْغُسْلُ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ الْعِيدَيْنِ- وَ حِينَ تُحْرِمُ». آن وقتى كه مىخواهى احرام ببندى. عمره باشد، عمره تمتع باشد، عمره مفرده باشد، حج بوده باشد، حج تمتع باشد، حج قران افراد بوده باشد، حين تحرم است. در بعضى روايات ذكر شده است بر اينكه و يوم تحرم، آن روزى كه احرام مىبيندى غسل مستحب است. اين به جهت اين است كه غالبا احرام در روز مىشود. شب هم باشد همين جور است. غسل مال احرام است. در موثقه سماعه وارد شده است و غسل المحرم واجب. آن كسى كه محرم است، يعنى احرام مىخواهد ببندد غسلش واجب است. سابقا ذكر كرديم كه اين استحباب در اينجا يا واجب در اينجا يا به معناى لغوى است، يعنى مشروع است يا به معناى استحباب مؤكد است. يكى از اينها است، والاّ وجوب اصطلاحى نيست.
كما اينكه صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف در عروه مىفرمايد كه جماعتى ملتزم شدهاند كه اين غسل واجب است. گفتهاند دليل نداريم اين واجب را به معنا وجوب لغوى حمل كنيم يا به معناى مستحب مؤكد حمل كنيم. چرا؟ چونكه پشت سر اين دارد و غسل المحرم واجب و غسل يوم عرفه واجب و غسل الزيارة واجب الاّ من علة و غسل دخول الحرم يستحب لا تدخله الاّ بغسل. اگر به معناى وجوب، به معناى لغوى بود غسل دخول حرم را هم عطف مىكرد. مىگفت غسل دخول الحرم واجب و يجب ان لا تدخله الاّ بغسل. اين را هم وجوب مىگفت. اين كه اينجا تعبير به استحباب شود اين معلوم مىشود كه وجوب در ما قبل به معناى چه چيز است؟ به معناى اصطلاحى است و حملش به معناى استحباب مؤكد احتياج به ورود ترخيص در ترك دارد. اگر قرينه قائم شد كه شارع ترخيص در ترك داده است، حمل به استحباب مؤكد مىشود چونكه دخول اهم يستحب او واجب است، يعنى مستحب مؤكد است. بدان جهت در ما نحن فيه اين دليل ترخيص چيست؟ در او مناقشه شده است كه نيست.
بعضىها دو تا قرينه ذكر كردهاند، ذكر فرمودهاند بر اينكه اين غسل، غسل مستحب است. يكى از آن قرينهها اين است كه در روايتى وارد شده است بر اينكه كسى غسل كرد براى احرام بستن و بعد از اينكه فرض بفرماييد غسل كرد بعد از غسل كردن خوابيد. قبل از اينكه احرام ببندد خوابيد. در بعضى روايات وارد است بر اينكه، اين شخصى كه هست غسلش را اعاده نمىكند. آن صحيحه عيص ابن قاسم است ، در ابواب احرام باب دهم از ابواب الاحرام است.
«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَغْتَسِلُ لِلْإِحْرَامِ- بِالْمَدِينَةِ وَ يَلْبَسُ ثَوْبَيْنِ ثُمَّ يَنَامُ قَبْلَ أَنْ يُحْرِمَ- قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ غُسْلٌ».[3] كما اينكه بعضى از حجاج در مدينه غسل احرام مىكنند و خارج مىشوند. دو ثوب احرام را هم در مدينه مىپوشد. پوشيدن آنها در مدينه عيبى ندارد. اشكالى ندارد. تلبيه بايد در ميقات بشود. مىفرمايد ثم ينام قبل ان يحرم. قبل از اينكه احرام ببندند مىخوابد. احرام خود تلبيه است. در جايى كه انسان احرامش را به تلبيه ببندند، خود تلبيه، چه جورى كه تكبيرة الاحرام دخول در صلاة است، احرام صلاة است، و دخول در صلاة است، جزء است و دخول صلاة به او مىشود تلبيه هم اول فعل عمل عمره يا حج است در جايى كه به حج احرام مىبنند. ولكن با خود آن جزء احرام محقق مىشود. احرام قبل ان يحرم. در بعضى روايات هم دارد كه اذا تلبيت فقد احرمت. احرام خود تلبيه است. آنجا دارد قبل ان يحرم، قال ليس عن غسله. اين غسل اعاده ندارد، عيبى ندارد. خوابيده است كه خوابيده. نوش جانش باشد آن خواب. اين فرض كنيد از اين روايت استفاده شده است كه غسل احرام مستحب است.
چه جور استحبابش استفاده شده است؟چونكه در صحيحه ديگر دارد كه اعاده كند غسل را. آن صحيحه ديگر صحيحه نضر ابن سويد روايت اولى است در اين باب:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَغْتَسِلُ لِلْإِحْرَامِ- ثُمَّ يَنَامُ قَبْلَ أَنْ يُحْرِمَ قَالَ عَلَيْهِ إِعَادَةُ الْغُسْلِ»[4]. قبل از اينكه احرام ببندد مىخوابد. خواب از نواقض است. قال عليه اعادة الغسل، غسلش را اعاده كند. چه جور به اين دو تا روايت استحباب را اثبات كردهاند؟ فرمودهاند بر اينكه جمع بين الصحيحتين مقتضايش اين است كه اعاده غسل مستحب است. اين كه مىگويد اين عليه عادة الغسل صريح است كه مشروع است اعاده كردن غسل. منتهى آن مشروعيت به نحو لزوم است، نمىتواند ترك كند اين ظهور دارد در اين. آن يكى كه صحيحه عيص است صريح است كه اعاده لزومى ندارد. اما ترخيص دارد در ترك كردن. به صراحت او از ظهور عليه رفع يد مىكنيم اما اصل مشروعيت مىماند.
خوب مىدانيد، غسل از آن افعالى است كه ما در شريعت نداريم غسلى كه واجب نفسى باشد از احياء. والاّ غسل ميت خودش واجب نفسى است. تغسيل الموتى. حى غسلى بر او واجب بوده باشد نفسيا. غسلى بوده باشد استحباب نفسى او دارد. ولكن غسل واجب وجوبش شرطى مىشود. وجوب غسل واجب وجوبش شرطى مىشود. استحبابى دارد، غسل جنابت ولكن وجوبش شرطى مىشود. از اين دو تا صحيحه كه گفتيم اعاده غسل لازم نيست معلوم مىشود كه اين غسل وجوب شرطى ندارد. يعنى شرط صحت احرام غسل كردن نيست كه بايد طهارت غسلى داشته باشد. اين شرط نيست. والاّ اعادهاش واجب بود. چونكه احرام طهارت غسلى مىخواهد. شرط است. اين روايت صحيحه عيص، صريح در اين معنا است كه غسل وجوب شرطى ندارد. چونكه وجوب شرطى ندارد قهرا مىشود مستحب نفسى يا مستحب شرطى. فرقى نمىكند. مستحب نفسى يا مستحب شرطى مىشود كه كمال احرام را مىبرد بالا. چونكه ترخيص در اين غسل به صحيحه عيص ثابت شد، وجوب شرطى ندارد. وجوب نفسى هم كه ندارد، چونكه ما غسل واجبى نداريم كه وجوب نفسى داشته باشد فقط. يا وجوب نفسى هم داشته باشد، نداريم همين جور چيزى. يا مستحب شرطى است يا مستحب نفسى. بدان جهت در ما نحن فيه اين دلالت مىكند بر اينكه وجوب ندارد غسل الاحرام. يعنى وجوب شرطى ندارد. وجوب نفسى هم كه معنا ندارد در اغسال. اينجور فرمودهاند.
يك وجه ديگرى هم فرمودهاند و آن اين است كه اگر غسل احرام از واجبات للاحرام بود اين از مسلمات مىشد، مثل ساير اغسال واجب. مثل غسل استحاضه، غسل مسّ ميت از واجبات مىشد. لكثرة الابتلا، از آن زمان حجاج مبتلا بودند. مع ذلك مشهور ملتزم به استحبابش هستند الاّ شاز نادر ملتزم به وجوب شدهاند كه صاحب عروه مىفرمايد بعضى اصحاب ملتزم به وجوب شدهاند. اگر اين واجب بود از واضحات مىشد. عدم وضوحش الى يومنا هذا مثل ساير اغسال واجبه معلوم مىشود كه اين وجوبى ندارد. اين هم وجه ثانى.
اما الوجه الاول به نظر قاصر و فاتر ما صحيح نيست. چرا؟ چونكه صحيحه عيص فرض كرده است كه غسل كرده بود، فرمود اعادهاش، اعاده نكند. ليست عليه اعادة. و در آن صحيحه نضر ابن سويد غسل كرده بود فرمود اعاده كند. مقتضاى اين است كه ملتزم بشويم كه غسل الاحرامى كه هست به نوم منتقض نمىشود. مثل اغسال زمانيه كه چه جور گفتيم كه به حدث بعدى منتقض نمىشوند، اينجا هم همين جور است. غسل احرامى كه كرده بود بعد بخوابد يا ساير حدث اصغر صادر بشود آن غسل باطل نمىشود كه اعاده كند ولى اعادهاش مستحب است. مثل در غسل جمعه همين جور است. در غسل اين است كه مستحب است با همان غسل نماز را اتيان بكند و اگر آن غسل باقى نماند مستحب است آن را اعاده كند. مقتضاى جمع ما بين اين دو صحيحه اين است كه متلزم بشويم كه غسلى كه براى احرام كرده است، او به حدث اصغر منتقض نمىشود. ولو به حدث اصغر ثابت بشود، آن غسل در قوتش باقى است. نه اينكه غسل واجب نيست. كما اينكه بعض اصحابنا التزموا بذالك. صاحب عروه خواهد گفت، جماعتى از اصحاب ما ملتزم شدهاند كه غسل احرام بالحدث بعده، چونكه حدث اكبر باشد بايد غسل كند. آن غسل موجود مىشود، تداخل هم مىشود. اما اگر حدث الاصغر بوده باشد يا حتى به حدث اكبر اگر داخل مسجد نشود، ميقاتش در غير مسجد بوده باشد، آنى كه در ما نحن فيه بعد الغسل حدث صادر بشود آن غسل را باطل نمىكند. غسل براى احرام كرده باشد بعد از حدث باطل نمىشود. اعادهاش مستحب است. از اين دو صحيحه بيشتر از اين استفاده نمىشود. لم يكن اين معنايى كه مىگويم ظاهر الصحيحتين و مقتضى الجمع بين الصحيحتين لااقل اين احتماله كه مراد در اين دو صحيحه اين است كه غسل الاحرام بالحدث الاصغر منتقض نمىشود ولو اعادهاش بعد الاحدث الاصغر مستحب بوده باشد. اين منافات ندارد كه اما غسل كردن بر احرام كه آن غسل منتقض بوده باشد واجب مىشود. اين منافات ندارد. اين دو تا صحيحه ناظر بر بقاء غسل هستند. نه بر اصل حدوث الغسل هستند. مىشود بگوييم كه نه بعد از حدث اصغر هم مىماند آن غسل اول. باطل نمىشود. مستحب است اعاده.
اما آن وجه ديگرى را كه فرمودهاند، آن وجه صحيح است. اگر اين غسل از واجبات بود، چونكه قضيه حج را خصوصا مسلمانها به حج خيلى اهميت مىدهند. يك چيزى بگويم يادتان باشد، چونكه حج در عمر يك دفعه است نوع اشخاص يك دفعه موفق مىشوند بدان جهت به او اهميت مىدهند كه بابا خرابش نكنيم نماز يك روز خراب شد عيبى ندارد، هر روز مىخوانيم ولكن حج را خراب نكنيم. اين اهميت مىدهند بدان جهت اگر اينجور بود چه جورى كه از مسلمات است كه بايد طواف واجب با طهارت بوده باشد بايد كسى كه طواف مىكند ختنه شده باشد، اينها از واضحات است و از مسلمات است، اگر اينجور بود غسل احرام هم همين جور مىشد از واضحات مىشد و اين كشف مىكند كه اين وجوبى ندارد. اصل در احرام بستن عرض كردم طهارت شرط نيست، فضلا از اينكه طهارت غسلى لازم بوده باشد. بله، مستحب است انسان تمام اعمال حج را و عمره را با وضوء اتيان بكند. اين مستحب است. اگر جنب بوده باشد، غسل كند با طهارت اتيان بكند. تحرم مستحب است. فقط طهارت در طواف و صلاة الطواف شرط است. در صلاة الطواف مطلقا و در طواف اگر طواف واجب بوده باشد. مراد از طواف واجب اين است كه طواف مثل ساير اعمال حج نيست. مثل ساير عمره نيست. خودش استحباب نفسى دارد. كسى اصلا عمره را اتيان كرده است، حج را هم اتيان كرده است برويم يك طوافى هم به بيت اتيان بكنيم. استحباب نفسى دارد. اين استحباب نفسى در ساير اعمال ثابت نيست.
اينكه مىگويند در طواف مستحبى وضوء شرط نيست مراد اين طواف است. والاّ آن طوافى كه جزء عمره بوده باشد، چزء حج بوده باشد، ولو عمره استحبابى بوده باشد او داخل طواف واجب است. چونكه عمره و حج ولو استحبابى بوده باشد، به مجرد الدخول اتمامش واجب مىشود. و اتم الحج لله سبحانه.
مراد از كلمات فقها از طواف مستحب آن طوافى است كه مستقلا اتيان مىشود به دور كعبه. در سعى و اينها اين معنا ثابت نيست در طواف ثابت است. آن است كه در طواف او طهارت شرط نيست. طهارت از حدث ولكن در صلاتش كه بعد مىخواند لا صلاة الاّ بطهور آن دو ركعت طواف بايد با وضوء بوده باشد. غرض آن نكتهاى كه مىگويم فقها هم در مسائل حج احتياط مىكنند. مواردى كه در ساير ابواب مورد برائت است مىگويند بله، جايز است تركش احتياط، احتياط مستحب است، در باب حج احتياط را مطلق مىگذارند. يا تقييد به واجب مىكنند. اين سرّش اين است كه اين بيچاره در سال يك دفعه موفق شده است در عمرش برود به حج آن هم به فتواى خودم آن را باطل واقعى كنم. چونكه فتوا كه مصيب الى الواقع نيست همهاش. بدان جهت دعوی فقها اين است در مسائل الحج احتياط مىكنند. اين مثل ساير ابواب نيست. اين يادتان بوده باشد. وقتى كه به كتاب فقها رسيديد مطالعه كرديد، بابا اصول خوانده بوديم، كجا شد، اينجا جاى اصل نافى است. اين گفته است، با احتياط ترك نشود، تعجب نكنيد، اين سرّش اين است كه در باب حج اينجور احتياط مىشود.
از ما ذكرنا معلوم شد آنى كه صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف مىفرمايد در مقام صاحب عروه مىگويد غسل براى طواف مستحب است. چونكه در موثقه سماعه هم اينجور بود كه غسل لزيارة، يعنى طواف، زيارت كعبه و طواف بر او واجب است. مثل آنجا داشت بر اينكه غسلى كه هست براى زيارت واجب بود. آنجا فرمود امام عليه السلام و غسل الزيارة واجب الاّ من علة. معلوم شد كه آن واجب هم به معناى استحباب است. چونكه آنى كه در غسل احرام گفتيم كه اگر واجب بود از مسلمات بود آن هم در غسل احرام مىآيد. در غسل احرام هم يك خصوصيتى دارد كه قطع نظر از او هم مستحب بود. چرا؟ چونكه دارد الاّ من علة. مگر اينكه يك عذرى داشته باشد.
خوب اين را مىدانيد غسل اگر شرط بوده باشد واجب بوده باشد و شرط بوده باشد، تركش جايز نيست. ولى اگر متمكن نبوده باشد، مريض بوده باشد، بايد تيمم كند. ساقط نمىشود. نوبت به بدلش مىرسد. اين كه معنايش، ظاهرش اين است كه علت داشت، غسل نكند اين معلوم مىشود غسل استحبابى است. منتهى لتأكده، اينها نفس روايات است كه فقيه بايد اينها را ملاحظه كند كه اگر اين غسل، غسل واجب بود نمىفرمود، مثل غسل جنابت هم واجب است، مطلق است ديگر. متمكن نباشد تيمم مىكند. اينجا هم غسل زيارت واجب باشد، واجب است. متمكن نباشد نوبت به تيمم مىرسد. اين كه مىگويد غسل الواجب است، يعنى ترك نمىشود الاّ من علة معلوم مىشود در وقت علت ديگر بدل نمىخواهد. اين معلوم مىشود غسل، غسل استحبابى است. اگر غسل واجب شرطى بود بايد تيمم بكند، اگر علت داشت. علت هم اگر آن علتهايى كه موجب تيمم مىشود از آن علتها باشد، لا مطلق العله.
و هكذا نظير اين است، آنى كه بعد مىفرمايد ايشان، مىفرمايد در اين غسلهاى فعلى مىفرمايد:
الاول ما يكون مستحبا لاجل الفعل الذى يريد عن يفعل و هى اغسال للحرام و از بعض علما وجوبه.
الثانى الطواف سواء كان الطواف الحج و العمره او طواف النسا، آن هم طواف النساء است. اعمال حج عمره است. بل لطواف مندب ايضا، براى طواف مندوب هم غسل كردن مستحب است.
الثالث الوقوف به عرفات كه يوم عرفه، در روايات معتبره بود.
الرابع الوقوف فى المشعر. اين وقوف فى المشعر ما دليلش را پيدا نكرديم. وقوف به عرفات در روايات معتبره وارد شده است كه يوم العرفه و يوم ؟؟ غسل مستحب است اما مزدلفه را من روايتى پيدا نكردم، كه صالح بوده باشد بر اعتماد بر او، بدان جهت اين غسلى كه هست براى وقوف به مشعر استحبابش ثابت نيست. اولويت ماند در آن كتب ديگر.
الخامس للذبح و النحر. پنجمين موردى كه مستحب است غسل براى ذبح و نحر است. آن عيبى ندارد. ذبح و نحر و هكذا حلق. حلق كه سر تراشيدن است در ايام منا، يا فرض كنيد در احرام مىخواهد خارج بشود. در احرام تمتع يا در حج مىخواهد حلق كند، مستحب است، حديث در صحيحه زراره [5]دارد كه در آخر از ابواب اغسال صاحب حدائق كه در باب سى و يكم است نقل مىكند. اذا اغتسلت بعد طلوع الفجر اجزئك غسلك ذلك، للجنابة و الجمعة و العرفة، يوم عرفه مستحب است و النحر، عبارت از همان يوم العيد مىشود و الحلق سر تراشيدن، و الذبح كسى كه ذبح مىكند و الزياره، يعنى زيارت كه مىآيد مكه طواف بكند. و اذا اجتمعت عليك حقوق، يعنى اغسال، اجزئك منها غسل واحد. يكى را بكنى، از بقيه هم مجزى مىشود. بدان جهت در ما نحن فيه اين غسلى كه هست مستحب مىشود. در ما نحن فيه اين دليل مىشود بر اين معنا كه غسل مستحب است در اينها.
الوقوف بالمشعر الخامس للذبح و النحر و الحلق و عن بعض استحبابه لرمی الجمار. ايشان جرأت نمىكند مىگويد بعضى از علما گفتهاند در رمى جمار بر آنها هم غسل كردن مستحب است. اين در رواياتى ندارد، بلكه در روايات صحيحه عكسش دارد. روايات معتبره. از امام عليه السلام مىپرسد كه يابن رسول الله براى رمى جمار غسل كردى؟ ايشان مىفرمايد نه، غسل من نكردم، اين عرق و اينها را از بدنم شستم. اين دلالت مىكند بر اينكه روايت معتبر است و دو تا هم هست. در باب رمى الجمار است. آن دليل مىشود كه اصلا مشروعيت ندارد. بدان جهت تعبير ايشان عوض شد. فرمود بر اينكه و عن بعض العلما اينجور است كه و عن بعضهم استحباب الغسل رمى الجمر ة ايضا. خودش اختيار نكرد است اين مبنا را.
يكى از چيزهايى كه سابقا هم اشاره كردم ملتزم شدهاند، مشهور هم ملتزم شدهاند كه لزيارة الائمه خصوصا سيد الشهدا سلام الله عليه روحى و ارواح العالمين له الفدا، غسل براى زيارت او مستحب است. بعضىها خواستهاند در اين موثقه سماعه و غير سماعه كه الغسل لزياره بگويند اين زياره مطلق است. هم زيارت بيت را مىگيرد هم زيارت قبور ائمه علهيم السلام را مىگيرد. ولكن اين درست نيست. چونكه آن روايات قبلش و بعدش اعمال حج عمره است. يكى از آنها موثقه سماعه بود. در موثقه سماعه [6]اينجور بود كه، و غسل المحرم واجب، و غسل يوم العرفة واجب و غسل الزيارة واجب الاّ من علة و غسل دخول البيت واجب و غسل دخول الحرم يستحب. اين افعال حج عمره است. آداب آنها است، بدان جهت اين معنا، زيارت هم كه آنجا گفته مىشود، كسى را فرض كنيد ديدهاند كه در مكه مىرود. گفتند كجا مىروى؟ مىگويد مىروم به زيارت بيت. بدان جهت تعبير از او غسل الزياره منصرف به او است.
بدان جهت ديدند سابقا در كلمات بعضى از فقها گفته بود كه غسل زياره شمولش لزيارة الائمه عليهم السلام اميدوارم خدا اين اذعان را به من روزى كند كه اذعان كنم كه عموم دارد. يعنى اينجور است كه اين منصرف است اين عموم ندارد يا مجمل است نسبت به بعضىها. به آن اغسال ديگر. ولكن اين غسل الزياره در سيد الشهدا سلام الله عليهم اطلاق دارد. در كامل الزياره دو باب ذكر كرده است در زيارت حسين سلام الله عليه. يكى آن كسى كه بعيد است، دستش نمىرسد، مثل ماها كه همين جور محروم شدهايم اين چه جور زيارت بكند، حسين سلام الله عليه را كه دارد در روايت غسل مىكند و به مكان بلند مىرود و از آنجا خودش را متوجه مىكند به قبر ايشان و مىگويد سلامش را. آنى را كه ذكر مىفرمايد سلام را مىخواند. بعضىها دارد كه ليلة الجمعه در ليلة الجمعه يا يوم الجمعة. ديگر آن قدر يادم نمانده است و بعضىها مطلق است كه هر وقت دلش مىخواهد. بدان جهت در باب ديگر آداب زيارت قبر الحسين سلام الله عليه. رواياتى را نقل كرده است كه از آن فرات غسل مىكند و مىآيد و به قبرش زيارت مىكند.
بدان جهت فرمودهاند كه غسل براى زيارت حسين مستحب است عن قريب و بعيد. آن كسى كه از بعيد زيارت كند يا از قريب و مثل صاحب عروه چونكه ائمه كلهم نور واحد است، احتمال فرق در اينها نيست در اين جهت تثنيه داده است كه غسل زيارت ساير ائمه را. و در بعضى ائمه هم روايت هست منتهى زيارت آنها ظاهرش زيارت قبر آنها است. بعيد را نمىگيرد. ولكن كلهم كانّ نور واحد اينجور فرموده است.
اين كلام مبتنى على امرين است. يك امر عبارت از اين است كه كسى ملتزم به اخبار تسامح در ادله سنن بشود. چونكه كل اين اخبارى كه وارد شده است هر يك يكى را ما ملاحظه كردهايم هر يك يكى ضعفى دارد. من حيث السند درست نيست. آنهايى كه فرمودهاند نه غسل زيارة الحسين سندش درست است من قريب او بعيد، اينجور نيست. سند درست نيست. همه سندها اشكال دارد. ولكن اين سندها كه اشكال دارد كسى ملتزم شد به اخبار تسامح در ادله سنن كه مسلك صاحب عروه است. حكم استحباب مىدهند. اين امر يك امر. و آن وقت هم اين شخص بايد در تعدى به ساير الائمه بگويد بعضى ائمه هم كه روايت وارد شده است، فرقى ما بين بعضى ائمه و ساير ائمه نيست، آنها هم همين جور است. اين امر اول بود كه اين ضميمه را مىخواست.
امر دوم كه ما بعيد نمىدانيم اين امر را، اين رواياتى كه در غسل براى سيد الشهدا سلام الله عليهم ذكر شده است، اين روايات كثيره است. نگاه بكنيد عرض كردم دو تا باب دارد در كامل الزياره. و انسان اطمينان دارد همه اينها دروغ نيست ولو بعضى از ائمه علهيم السلام صادر شده است كه اسمش را مىگويند تواتر اجمالى. اين متواتر نه اينكه متواتر است، يعنى علم اجمالى داريم كه يكى از اينها اقلا كلام المعصوم است، همه افترى نيست، اشتباه نيست از روات. وقتى كه اين را من بعيد نمىدانم، همين جور هم هست. وقتى كه متواتر اجمالى شد، به آن قدر متيقن اكتفا مىشود. آنى كه در مدلول اخص است، به او اكتفا مىشود. آن جايى است كه زيارت قبر را بكند روحى له الفدا و خودش هم از ماء فرات بخواهد غسل بكند. آن غسل مستحب است والاّ آنجا از آب چاهى كه مثلا آبهايش تلخ است از آنها غسل بكند برود سيد الشهدا سلام الله عليه را زيارت بكند او را نمىگويم. قدر متيقن از آنها اغتسال من ماء الفرات لزيارت سيد الشهدا سلام الله عليه، مستحب است اگر با آن غسل كسى وارد شد و نمىدانم نماز را خواند، محدث به حدث اصغر هم بود كافى است. اين بعید نيست از سيد الشهدا سلام الله عليه.
سيد الشهدا يك خصوصياتى دارد به واسطه آن خصوصيات خداوند متعال در او جهاتى را قرار داده است كه احتمال مىدهيم اين مختص به ايشان بوده باشد. بدان جهت تعدى به ساير الائمه عيبى ندارد رجاءً، ملتزم هستيم. ائمه همين جور هستند. ولكن چونكه در ايشان يك جهت ديگرى هست، روحى له الفدا، احتمال مىدهيم مثل تربتش بوده باشد كه مختص به آنجا است، اين غسل هم مختص به آنجا بوده باشد، بدان جهت در ساير ائمه رجاءً عيبى ندارد ولكن كسى كه محدث به حدث اصغر است بايد وضوء بگيرد.اين كلام ما است.
«القسم الثاني : ما يكون مستحباً لأجل الفعل الذي فعله ، وهي أيضاً أغسال :
أحدها : غسل التوبة على ما ذكره بعضهم من أنه من جهة المعاصي التي ارتكبها أو بناء على أنه بعد الندم الذي هو حقيقة التوبة لكن الظاهر أنه من القسم الأول كما ذكر هناك ، وهذا هو الظاهر من الأخبار ومن كلمات العلماء ، ويمكن أن يقال إنه ذو جهتين : فمن حيث إنه بعد المعاصي وبعد الندم يكون من القسم الثاني ومن حيث إن تمام التوبة بالاستغفار يكون من القسم الأول ، وخبر مسعدة بن زياد في خصوص استماع الغناء في الكنيف ، وقول الإِمام (عليه السلام ) له في آخر الخبر : « قم فاغتسل وصلّ ما بدا لك » يمكن توجيهه بكل من الوجهين ، والأظهر أنه لسرعة قبول التوبة أو لكمالها.الثاني : الغسل لقتل الوزغ ، ويحتمل أن يكون للشكر على توفيقه لقتله حيث إنه حيوان خبيث والأخبار في ذمّه من الطرفين كثيرة ، ففي النبوي : « اقتلوا الوزغ ولو في جوف الكعبة » وفي آخر : « من قتله فكأنما قتل شيطاناً » ويحتمل أن يكون لأجل حدوث قذارة من المباشرة لقتله.الثالث : غسل المولود ، وعن الصدوق وابن حمزة ( رحمهما الله ) وجوبه لكنه ضعيف ، ووقته من حين الولادة حيناً عرفياً ، فالتأخير إلى يومين أو ثلاثة لا يضر ، وقد يقال إلى سبعة أيام ، وربما قيل ببقائه إلى آخر العمر ، والأولى على تقدير التأخير عن الحين العرفي الإِتيان به برجاء المطلوبية.الرابع : الغسل لرؤية المصلوب ، وذكروا أن استحبابه مشروط بأمرين :أحدهما : أن يمشي لينظر إليه متعمداً ، فلو اتفق نظره أو كان مجبوراً لا يستحب.الثاني : أن يكون بعد ثلاثة أيام إذا كان مصلوباً بحق لا قبلها ، بخلاف ما إذا كان مصلوباً بظلم فإنه يستحب معه مطلقاً ولو كان في اليومين الأولين ، لكن الدليل على الشرط الثاني غير معلوم ، إلا دعوى الانصراف وهي محل منع ، نعم الشرط الأول ظاهر الخبر وهو : « من قصد إلى مصلوب فنظر إليه وجب عليه الغسل عقوبة » وظاهره أن من مشى إليه لغرض صحيح كأداء الشهادة أو تحمّلها لا يثبت في حقه الغسل.الخامس : غسل من فرّط في صلاة الكسوفين مع احتراق القرص أي تركها عمداً ، فإنه يستحب أن يغتسل ويقضيها ، وحكم بعضهم بوجوبه ، والأقوى عدم الوجوب وإن كان الأحوط عدم تركه ، والظاهر أنه مستحب نفسي بعد التفريط المذكور ، ولكن يحتمل أن يكون لأجل القضاء كما هو مذهب جماعة ، فالأولى الإِتيان به بقصد القربة لا بملاحظة غاية أو سبب ، وإذا لم يمكن الترك عن تفريط أو لم يكن القرص محترقاً لا يكون مستحباً ، وإن قيل باستحبابه مع التعمد مطلقاً ، وقيل باستحبابه مع احتراق القرص مطلقاً.السادس : غسل المرأة إذا تطبيت لغير زوجها ، ففي الخبر : « أيّما امرأة تطيبت لغير زوجها لم تقبل منها صلاة حتى تغتسل من طيبها كغسلها من جنابتها » واحتمال كون المراد غسل الطيب من بدنها كما عن صاحب الحدائق بعيد ولا داعي إليه.السابع : غسل من شرب مسكراً فنام ، ففي الحديث عن النبي ( صلّى الله عليه وآله ) ما مضمونه : ما من أحد نام على سكر إلا وصار عروساً للشيطان إلى الفجر ، فعليه أن يغتسل غسل الجنابة.الثامن : غسل من مس ميتاً بعد غسله».
يكى از غسلهايى كه خيلى اهم است و او را خواستم در ما نحن فيه بگويم و عنوان بكنم غسل توبه است. قسم ثانى است. چونكه آنهاى ديگر را گذشتم. غسل توبه است. غسل توبه از غسلهايى است كه مشروعيتش ثابت است. كسى اگر معصيتى را بكند، بعد از آن معصيت بخواهد تندّم بكند و از كرده خودش پشيمان بشود مستحب است بر اينكه براى توبه غسل بكند. بعد استغفار بكند. كه آن را غسل توبه مىگويند. اين غسل توبه صاحب عروه هم دارد دو جهت دارد بما اينكه بعد المعصية است لاحق قسم اول مىشود. و بما اينكه توبه بعد از اين غسل است، آن وقت چه مىشود؟ مثل رؤيت مصلوب مىشود و كيف ما كان اين غسل استحبابش ثابت است. و از اين روايت مباركهاى كه در اين غسل توبه وارد شده است، از اين روايت مباركه مطلب ديگرى استفاده مىشود كه آن اهميتى كه داشت به جهت آن مطلب ديگر گفتهاند و آن اين است كه غناء لهوی و موسيقى لهوی زدنش، گوش دادنش حرام است. امام عليه السلام در اين روايتى كه صحيحه او را ذنب عظيم ذكر كرده است و گفته است واى به حالت كه اگر توبه نكنى و در اين حال مرگ تو را ملاقات مىكرد. و اين را هم بدانيد، در اين روايت مباركه آن سائلى كه گوش مىكرد مىدانست كه اينها حرام است. مىدانست كه گوش دادن به غنا و گوش دادن به تغنى حرام است. ولكن مىگفت من ضرورت دارم. بدان جهت داخل شدن من در آن بيت الخلا، چونكه انسان همسايهاى دارد هميشه مىزند. چكار بكند انسان؟ لازم نيست كه انسان خانهاش را بفروشد. آن حلال است. اگر ذهنش را به او قرار ندهد ببينم چه جور مىگويد آن زنكه چه جور مىخواند، چه جور مىزند، عيبى ندارد. سماعش اشكالى ندارد. اين سائل هم اينجور مىگفت من كه آمدم به بيت الخلاء آمدم كجا بروم. آمدم آنجا. منتهى يك خرده طول دادم، اين طول دادنم چه جور است؟ از اين مىپرسد. مثل اينكه وقت تمام شد.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص463.
[2] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص303.
[3] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج12، ص330.
[4] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج12، ص329.
[5] قَدْ تَقَدَّمَ فِي حَدِيثِ زُرَارَةَ قَالَ: إِذَا اغْتَسَلْتَ بَعْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ- أَجْزَأَكَ غُسْلُكَ ذَلِكَ لِلْجَنَابَةِ وَ الْجُمُعَةِ وَ عَرَفَةَ- وَ النَّحْرِ وَ الْحَلْقِ وَ الذَّبْحِ وَ الزِّيَارَةِ- فَإِذَا اجْتَمَعَتْ عَلَيْكَ حُقُوقٌ أَجْزَأَكَ عَنْهَا غُسْلٌ وَاحِدٌ قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ كَذَلِكَ الْمَرْأَةُ- يُجْزِيهَا غُسْلٌ وَاحِدٌ لِجَنَابَتِهَا وَ إِحْرَامِهَا- وَ جُمُعَتِهَا وَ غُسْلِهَا مِنْ حَيْضِهَا وَ عِيدِهَاقَالَ ثُمَّ قَالَ وَ كَذَلِكَ الْمَرْأَةُ- يُجْزِيهَا غُسْلٌ وَاحِدٌ لِجَنَابَتِهَا وَ إِحْرَامِهَا- وَ جُمُعَتِهَا وَ غُسْلِهَا مِنْ حَيْضِهَا وَ عِيدِهَا؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص340.
[6] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص304.