درس هزار و شصت و ششم

اغسال مندوبه

مسأله 3: «ينتقض الأغسال الفعلية من القسم الأول‌و المكانية بالحدث الأصغر من أي سبب كان حتى من النوم على الأقوى و يحتمل عدم انتقاضها بها مع استحباب إعادتها كما عليه بعضهم لكن الظاهر ما ذكرنا‌».[1]

انتقاض غسال فعلیه قسم اول و مکانيه با حدث اصغر

مى‏فرمايد آن قسم اول كما ذكرنا سابقاً بالحدث الاصغر بعده منتقض نمى‏شود. مثل غسل الجمعة كه بعد طلوع الفجر شروع مى‏شد وقت غسل جمعه تا الى زوال الشّمس از دايره نصف النّهار على قول صاحب عروه او الی غروب الشّمس كما ذكرنا ادامه دارد. وقتى كه در يك آنى از روز اين غسل جمعه را مكلّف اتيان كرد، بعد از آن غسل اگر حدث اصغر از او صادر بشود، غسلش باطل نمى‏شود. منتقض نمى‏شود.

 مراد از اين كه غسلش باطل نمى‏شود، اين نيست كه با آن غسل مى‏تواند نماز بخواند. كه ما كه مى‏گوييم الغسل يغنى عن الوضوء. نه بعد از آن حدث اصغر محدث است و بايد چون كه محدث به حدث اصغر است بايد وضوء بگيرد. اگر بعد از آن غسل حدث اكبر هم از او سرزده باشد مثلاً جنب بشود، بايد غسل بكند تا نماز بخواند. كلام ما اين است كه اين كه مى‏گوييم غسل سابقى منتقض نمى‏شود، يعنى عمل غسل جمعه را اتيان كرده است. او باطل نمى‏شود. بعد از حدث اصغر اگر غسلى نكرد، غسل جمعه را كرده است. احتياج به اعاده ندارد. چون كه آنى را كه شارع مستحب كرده بود، در جزئى از اين زمان غسل كردن بود و اين را اتيان كرده است. او باطل نمى‏شود و وظيفه روز را اتيان كرده است. به خلاف اغسالى كه لدخول المكان هستند يا اغسالى كه اغسال فعليه قسم اول هستند. اگر بخواهد فعلى را اتيان بكند مثلاً طواف را، مستحب است كه بر آن طواف غسل بكند. يا اگر بخواهد داخل مكّه بشود، مستحب است در اين كه براى دخول مكّه غسل بكند. اين اغسال مكانيّه و اغسالى كه فعليّه هستند از قسم الاول اگر بعد از آن اغسال حدث اصغر صادر شد، مى‏گويد آن غسل منتقض مى‏شود على الاصغر. كه حدث وقتى كه صادر شد كه هنوز فعل را اتيان نكرده است، به مكّه داخل نشده است، احرام نبسته است. براى احرام غسل كرده بود. يا براى زيارت غسل كرده بود. بر طواف غسل كرده بود. طواف نكرده حدث اصغر صادر شد. مى‏گويد آن غسلى كه كرده بود منتقض مى‏شود. يعنى چه؟ يعنى بخواهد آن طواف را آن احرام را، به وجه اكمل اتيان بكند، بايد غسل را اعاده كند. آن غسل قبلى فايده ندارد. اين اغسال مكانيّه و اغسالى كه فرض بفرماييد فعليه هستند از قسم اول كه قبل از فعل واقع مى‏شود. اين اغسال را اگر اتيان كرد، و بعد حدث اصغر صادر شد، نمى‏تواند نماز و اينها بخواند، نمى‏تواند طواف كند. چون كه محدث است. شرط طواف واجب اين است كه وضوء داشته باشد، طهارت داشته باشد. ولكن اگر بخواهد آن طواف كامل كه طواف بعد الغسل است او را اتيان بكند بايد غسل را اعاده بكند. آن غسل قبلى فايده ندارد. منتقض مى‏شود معنايش اين است.

 ايشان در عروه مى‏فرمايد بعضى‏ها احتمال ديگرى داده‏اند. و گفته‏اند بر اين كه اين غسل مكانيّه يا غسل براى آن فعلى كه بعد اتيان مى‏كند به حدث اصغر اين هم منتقض نمى‏شود. ولكن اعاده غسل افضل است. يعنى اگر غسل كرد بر طواف، قبل از طواف حدث اصغر صادر شد از او، طواف بكند با وضو، طواف با غسل حساب مى‏شود. آن غسلش منتقض نمى‏شود. ولكن افضل اين است كه اين غسل را اعاده كند. جماعتى اين جور گفته‏اند.

ولكن ايشان مى‏گويد الاقوی هو الاول. ولكنّ الاقوی اول است. يعنى منتقض مى‏شود. اين حرف از كجا آمده است كه منتقض مى‏شود يا نمى‏شود؟ افضل است اعاده كردن.

اختلاف اخبار در ما نحن فيه منشأ اختلاف در اقوال

 منشأ اين دو تا مطلب اختلاف اخبار است. يك اخبارى داريم كه آن اخبار دلالت مى‏كنند غسلى را كه كرد براى فعلى يا غسلى را كه كرد لدخول در مكانى، قبل از دخول در مكان و قبل از آن فعل حدث اصغر صادر بشود، غسل را اعاده مى‏كند. آن غسل قبلى فايده ندارد.

اين يك قسمت اين روايات، يك قسمت اين روايات در احرام بود. كسى غسل احرام را در مدينه كرد. بعد خوابيد. آن وقت وقتى كه خوابيد، هنوز احرام نبسته است. امام(ع) فرمود آن غسلى را كه كرده بود، اعاده كند. آن به درد نمى‏خورد. اين فرمود اعاده كند كه ظاهرش اين است كه منتقض شده است. به درد نمى‏خورد. يك روايات ديگرى هم هست. آن روايات ديگر هم به همين معنا دلالت مى‏كنند كه غسل منتقض مى‏شود. يك روايات در باب دخول در امكنه است. مثل دخول در مكّه.

يك روايات در افعال است مثل احرام كه قبل الاحرام محدث شده بود يا قبل از طواف. در ، باب 3 از ابواب زيارت البيت صاحب وسائل يك بابى دارد. انسان وقتى كه اعمال منی را تمام كرد، مى‏آيد مكّه تا اين كه طواف حج را اتيان بكند. چون كه در حجّ تمتّع طواف الحج بعد اعمال المنی است. بعد از اين كه ذبح كرد و رمى كرد عقبه را، ذبح كرد، حلق كرد يا تغسيل كرد مى‏آيد تعبير شده است به زيارة البيت. اين بابى دارد. بابى از آن زيارة البيت در باب سومش است. روايت 2 [2]است:

صحيحه عمار

 محمد ابن الحسن و عنه يعنى محمد ابن الحسن باسناده عن موسى ابن القاسم كه موسى ابن القاسم البجلى است. اين موسى ابن القاسم البجلى رضوان الله عليه از اجلاّء است. خيلى رواياتى در باب حج دارد. روايات نقی من حيث السّند و الدّلاله يكى هم از آن رواياتش اين روايت است كه در ما نحن فيه مى‏گويند.

«وَ عَنْهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع» از عبد الله نقل مى‏كند عن اسحاق ابن عمّار. در خود تهذيب نقل كرده‏اند كه عبد الله ابن سنان است. كه عن عبد الله ابن سنان عن اسحاق ابن عمّار. در تهذيب بعضى روايت هم دارد اين موسى ابن قاسم بجلى. از عبد الله ابن سنان. يك روايت ديگر كه قطعاً دارد. ولكن روايات متعدده‏اى دارد موسى ابن قاسم عن عبد الله ابن جبله. عبد الله ابن جبله از ثقات عدول است. اين عبد الله چه مثل آن عبد الله ابن سنان باشد كه اين بعيد است يك خورده از عبد الله ابن سنان نقل كند. چه او بوده باشد. ولكن محتمل است. چه عبد الله ابن جبله بوده باشد، روايت من حيث السّند صحيح است. عن اسحاق ابن عمّار از اسحاق ابن عمّار نقل مى‏كند. آن وقت عن ابی الحسن (ع) «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ غُسْلِ الزِّيَارَةِ يَغْتَسِلُ بِالنَّهَارِ» سؤال كردم امام ابی الحسن را از غسل الزّياره. يغتسل بالنّهار. روز غسل مى‏كند. «وَ يَزُورُ بِاللَّيْلِ بِغُسْلٍ وَاحِدٍ» زيارت مى‏كند. يعنى طواف مى‏كند در شب به همان غسل. روز غسلش را مى‏كند. فاصله مى‏دهد. شب غسل مى‏كند. «قَالَ يُجْزِيهِ إِنْ لَمْ يُحْدِثْ» است. اكتفا به او مى‏شود. ان لم يحدث. اگر حدث صادر نشده باشد. «فَإِنْ أَحْدَثَ مَا يُوجِبُ وُضُوءاً فَلْيُعِدْ غُسْلَهُ» اگر احراز بكند آن چيزى كه موجب وضوء است، فليعد غسله. غسلش را اعاده بكند.

صحيحه ديگر عمار

و هكذا در روايت ديگرى كه آن هم باز از اسحاق ابن عمّار كلينى او را نقل كرده است. «وَ رَوَاهُ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع‌ عَنْ غُسْلِ الزِّيَارَةِ- يَغْتَسِلُ الرَّجُلُ بِاللَّيْلِ وَ يَزُورُ بِاللَّيْلِ بِغُسْلٍ وَاحِدٍ- أَ يُجْزِئُهُ ذَلِكَ قَالَ يُجْزِئُهُ مَا لَمْ يُحْدِثْ- مَا يُوجِبُ وُضُوءاً فَإِنْ أَحْدَثَ فَلْيُعِدْ غُسْلَهُ بِاللَّيْلِ»[3]. غسلش را اعاده بكند.

صحيحه عبدالرحمن بن حجاج

 يكى از آن روايات صحيحه عبد الرّحمن ابن حجّاج [4]است كه روايت چهارمى است:

« وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ» باسناد الشّيخ از كتاب حسين ابن سعيد از « عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ » جليلٌ عن جليل. روايت صحيحه است. هم روايت دارد از موسى ابن جعفر سلام الله عليه «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ ع عَنِ الرَّجُلِ يَغْتَسِلُ لِلزِّيَارَةِ ثُمَّ يَنَامُ»براى طواف غسل مى‏كند ثمّ مى‏خوابد. «أَ يَتَوَضَّأُ قَبْلَ أَنْ يَزُورَ» بايد وضوء بگيرد قبل از اين كه زيارت بكند. قال يعيد غسله. مى‏دانيد كه بايد وضوء بگيرد. چون كه شرط طواف است. «قَالَ يُعِيدُ غُسْلَهُ لِأَنَّهُ إِنَّمَا دَخَلَ بِوُضُوءٍ» غسل نكند داخل به وضوءٍ شده است به طواف. اين معنايش اين است كه در احرام هم گفتيم. در دخول در مكّه هم گفتيم‏روايتش را. در آن صورت اين روايت هم دلالت مى‏كند كه منتقض مى‏شود غسل. يك روايتى است. اين روايت عبد الرّحمن ابن حجّاج را شيخ اين جور نقل كرده بود. «سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ ع عَنِ الرَّجُلِ يَغْتَسِلُ لِلزِّيَارَةِ ثُمَّ يَنَامُ- أَ يَتَوَضَّأُ قَبْلَ أَنْ يَزُورَ- قَالَ يُعِيدُ غُسْلَهُ لِأَنَّهُ إِنَّمَا دَخَلَ بِوُضُوءٍ». محمد ابن يعقوب اين جور نقل كرده است كلينى قدس الله سرّه.

صحيحه ديگر عبدالرحمن بن حجاج

 صاحب وسائل اين روايت كلينى را در باب 6 از مقدّمات طواف وسائل[5] است، آن جا نقل كرده است. چون كه سنگين بود ما نوشتيم آورديم.

 «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ ع عَنِ الرَّجُلِ يَغْتَسِلُ- لِدُخُولِ مَكَّةَ- ثُمَّ يَنَامُ» بعد خوابش مى‏گيرد و مى‏خوابد. «فَيَتَوَضَّأُ قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ» وضوء بگيرد قبل از اين كه داخل شود. «أَ يُجْزِيهِ ذَلِكَ أَوْ يُعِيدُ» وضوء كافى است او يعيد؟ يا اين كه اعاده غسل كند، «قَالَ لَا يُجْزِيهِ لِأَنَّهُ إِنَّمَا دَخَلَ بِوُضُوءٍ» اين ظاهر است كه منتقض مى‏شود.

صحيحه عيص بن قاسم

باز همين جور است. روايت ديگرى كه روايت سومى[6] است در باب 10.

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ روايت من حيث السند صحيحه است كه سابقاً خوانديم قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَغْتَسِلُ لِلْإِحْرَامِ- بِالْمَدِينَةِ وَ يَلْبَسُ ثَوْبَيْنِ ثُمَّ يَنَامُ قَبْلَ أَنْ يُحْرِمَ- قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ غُسْلٌ» غسل ندارد. غسلش را كرده است.

معارضه صحيحه عيص با روايات متقدمه

اين صحيحه عيص معارضه دارد با روايات متقدمه كه از امام (ع) سؤال مى‏كند غسل كرد براى احرام در مدينه دو ثوب احرام را هم پوشيد كه ثوبين را مى‏شود پوشيد در مدينه. آنى كه واجب است تلبيه است در ميقات كما ذكرنا. قبل از اين كه ميقات بيايد و احرام ببندد خوابيد. امام(ع) مى‏فرمايد ليس عليه غسلٌ. گفته‏اند اين صحيحه با تمام اين رواياتى كه در دخول در مكان و در افعال وارد شده بود در فعلى كه بعد اتيان مى‏كند، معارضه دارد.

دو وجه جمع در ما نحن فيه

خب وجه جمع چيست؟ دو تا وجه جمع است:

يك وجه جمع عبارت از اين است كه بگوييد كما اين كه سابقاً اشاره كرديم كه اين كه در روايات گذشته گفته بود كه غسل را اعاده كند، منتقض نشده است. چرا؟ چون كه مى‏گويد ليس عليه غسلٌ. ولكن اعاده افضل است. منتقض نشده است. يعنى اگر با آن غسل احرام ببندد، غسل قبل الاحرام را موجود كرده است. منتهى آن مرتبه افضلش نيست. مرتبه افضلش عبارت از اين است كه اگر حدث صادر شده است اعاده كند. اين يك جمع است كه سابقاً هم گفتيم. صاحب عروه هم مى‏گويد كه جماعتى ملتزم شده‏اند.

يك وجه جمع ديگر اين است كه آن رواياتى را كه سابقاً گفت اعاده كند، آن روايات را بگوييم كه نقض شده است كه ظاهر روايات است. بايد اعاده كند. اين كه مى‏گويد ليس عليه غسلٌ يعنى خيال نكنيم. غسل واجب نيست. خيلى دلخور نشو. اين تكليف به غسل ندارد كه بايد حتماً غسل كند. نكن غسل را. غسل لزومى ندارد. وضوء كافى است. اين جمع اين است كه ليس عليه غسلٌ يعنى اصل اين غسل براى طواف مستحب است. واجب نيست. نمى‏خواهى نياور. اين معنايش اين است.

بررسی و ملاحظه بر دو وجه جمع ياد شده

آيا آن وجه جمع اول صحيح است يا وجه دوم صحيح است كه صاحب عروه مى‏گويد و هو الاقوی كه منتقض مى‏شود. او را تقويت مى‏كند، خب اقوی هم اين است كه ايشان مى‏گويد. چرا؟

 چون كه در آن روايات امام(ع) فرمود بر اين كه عن غسل الزّياره يغتسل بليل و يزور بليل بغسلٌ واحد. طول مى‏دهد. قال يجزيه ان لم يحدث. اجزا تعبير فرموده است. يعنى مجزى است همين كه براى طواف غسل كردن كه مجزى است، اين غسلى كه فاصله شده است ما بين او و ما بين طواف يكى در اول شب شده است غسل، طواف در آخر شب يا در نصف شب شده است، اين غسل مجزى است. ان لم يحدث. اگر حدث صادر نشده باشد. حدثى كه موجب وضوء است. يعنى اگر صادر شده باشد مجزى نيست. اين معناى انتقاض است. آنى كه از اين صحيحه هم استفاده مى‏شود صحيحه عيص، اين است كه غسل واجب نيست. خب غسل واجب نيست ديگر. ليس عليه غسلٌ عليه كه عبارت از مثل كتب عليكم كه وجوب بوده باشد اين جور غسلى واجب نيست. ربّما امام(ع) اين را اين جور فرموده است كه مردم خيال نكنند كه غسل طواف واجب است. ليس عليه غسلٌ. فرموده است امام (ع) در آن روايت ان الرّجل يغتسل للاحرام و المدينه و يلبس الثّوبين ثمّ ينام قبل ان يحرم.

در اين روايت عيص ما يك احتمال ديگر داديم. معناى اين است كه ليس عليه غسلٌ اخبار از اول است. يعنى اين شخصى كه مى‏خواهد طواف بكند غسل برايش واجب نيست كه. غسل كردن برايش واجب نيست. ليس عليه غسلٌ. يعنى غسل مستحب است. اين ظاهر اين روايت اين است كه نه اين كه بعد الحدث ليس عليه. از اول ليس عليهم. اين بر گردنش اين نيست كه غسل بكند. اين غسل مستحب است، و با آن روايات هم منافات ندارد كه اگر مجزى از مستحب آن غسلى است كه بعد از او حدث اصغر صادر نشود. بدان جهت اين مسأله صاف مى‏شود.گذشتيم اين را.

«الثاني :الغسل لقتل الوزغ ‌ويحتمل أن يكون للشكر على توفيقه لقتله حيث إنه حيوان خبيث والأخبار في ذمه من الطرفين كثيرة‌ ففي النبوي : « اقتلوا الوزغ ولو في جوف الكعبة » وفي آخر : « من قتله فكأنما قتل شيطاناً » ويحتمل أن يكون لأجل حدوث قذارة من المباشرة لقتله».[7]

غسل پس از کشتن قتل وزغ

 بعد صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف بعد از اين كه مى‏فرمايد و امّا آن غسلى كه بعد الفعل مشروع است. مثل آنى كه فرض بفرماييد يك كلمه‏اى بگويم. مثلاً فرض كنيد شخصى قورباغه‏اى را كشته است. در روايت وارد است. اين از اغسال مستحبه نيست پيش ما. چون كه سندش تمام نيست. آن جا دارد در روايت بر اين كه جلد ثانى را نياوردم. اگر پيشتان بوده باشد مى‏خوانم از كتاب. صاحب وسائل بابى قرار داده است و ديگران هم فرموده‏اند كه من قتل الوزغ كسى كه وزغ را كشته است براى او مستحب است غسل كردن بعدش. اين روايتش روايتى است كه من حيث السّند صحيح نيست. اين روايت اين است. در باب 19 از ابواب اغسال مسنونه [8]است:

روايت عبدالله بن طلحه

 «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ»  اين على ابن محمد، على ابن محمد بندار است كه از مشايخ كلينى است و از او روايات كثيره‏اى دارد. يعنى رواياتى كه نسبتاً كثير است. مثل آن محمد ابن يحيى و على ابن ابراهيم و عدّةٌ من اصحابنا نيست. ولكن فى نفسه كثير است. «عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ كَرَّامٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ طَلْحَةَ» اين عبد الله ابن طلحه توثيق ندارد، صالح ابن ابى حمّاد را اگر اغماض كرديم اين توثيقى ندارد. «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْوَزَغِ- فَقَالَ هُوَ رِجْسٌ وَ هُوَ مَسْخٌ كُلُّهُ فَإِذَا قَتَلْتَهُ فَاغْتَسِلْ»  هو مسخٌ كلّه. تمام اقاسم وزغى كه هست، تمام اينها مسوخات هستند. آنى كه از مسوخات يعنى انسانى را خداوند متعال مسخ كرده بود به اين صورت. بعد حيوانى خلق كرده است به آن صورت‏ها تا عبرت بشود. اين حيوانات را مسوخات مى‏گويند كه اكل همه اينها محرّم الاكل است. اكلشان جايز نيست. ولو اينها بحرى بوده باشند، برّى بوده باشند، سبع نبوده باشند، تمامى اين مسوخات حرام است. خرگوش هم كه حرمت دارد، از جهت همين كه از مسوخات است و حرمت دارد. اين جا دارد فى الوزغ قال هو رجسٌ هو مسخٌ كلّه فاذا قتلته فاغتسل. وقتى كه او را كشتى غسل بكن.

در ما نحن فيه اين روايت است. اين را كه نقل كردم نكته، غرضم از نقلش كه روايت ضعيف است و آن مسوخات هم گفته‏اند بنى اميّه هم همين جور است. هر كدام بميرد مسخ مى‏شود بر وزغ. به صورت وزغى. داستانى دارد. غرضم از اين نقل كردن، كلام صدوق است. صدوق عليه الرّحمه مى‏فرمايد: «وَ رَوَاهُ الصَّفَّارُ فِي بَصَائِرِ الدَّرَجَاتِ  عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ كَرَّامٍ  عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ طَلْحَةَ مِثْلَهُ».كه اين هم مثل او ضعيف است.

مرسله صدوق(ره)

روايت دومى كلام به جهت اين نقل كردم. «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ رُوِيَ أَنَّ مَنْ قَتَلَ وَزَغاً فَعَلَيْهِ الْغُسْلُ».[9] بر گردن او غسل است. اين كلام صدوق است.« وَ قَالَ بَعْضُ مَشَايِخِنَا إِنَّ الْعِلَّةَ فِي ذَلِكَ أَنَّهُ يَخْرُجُ مِنْ ذُنُوبِهِ فَيَغْتَسِلُ مِنْهَا».از ذنوبش خارج مى‏شود فيغتسل منها. صدوق عليه الرّحمه براى توبه  راهی ذكر كرده است از مشايخش نقل كرده است از بعضى مشايخش. قال بعض مشايخنا. توبه مكفّر سيّئات است. بعضى مشايخ صدوق گفته‏اند اين روايت را معنا كردم چون كه برای شما معلوم بشود ايشان چه مى‏گويند. بعضى مشايخ صدوق ملتزم شده‏اند كه قتل الوزغ مثل توبه از معاصى است. انسان اگر وزغى را بكشد، روايات كثيره‏اى وارد شده است در مغبوضيّت او. و حتّى وارد شده است كه حيوانى را كه در حرم در مسجد الحرام نمى‏شود كشت، وزغ اگر داخل بيت الله بشود كشته مى‏شود. امر شده است به قتل او. بدان جهت ملتزم شده‏اند كه اين حيوان نحس روى اين حساب اين مكفّر سيّئات است كه مى‏داند چه مى‏گويد كه من كه را كشته‏ام. وقتى كه اين جور است، بدان جهت چون كه گناهانش بخشيده مى‏شود، مثل توبه است. چه جور حين توبه كردن مستحب است، اين هم كه اين را كشته است. و گناهانش در اين حين ريخته شده است همان غسل را بكند. غسل توبه را به معناى غسل حين توبه گرفته است بعضى مشايخ. ببينيد فاء تفريع است. عبارت ببينيد چه جور مى‏گويد. صدوق قال بعض مشايخنا انّ العلّة فى ذلك كه غسل بكند بعد از قتل او، انّه يخرج من ذنوبه. به كشتن او قاتل از ذنوبش خارج مى‏شود فيغسل منها. از ذنوبش غسل مى‏كند. در غسل توبه اين جور بود كه آن ذنوبى كه كرده است غسل بر آنها مستحب است، اين غسل هم مستحب مى‏شود براى آنها. اين هم يك نكته‏اى بود كه باقى مانده است.

روايت مصلوب

 و هكذا رؤية المصلوب [10]كه سابقاً گذشته است آن هم همين جور است. روايتش ضعيف است. كسى كه عمداً و متعمداً مى‏رود آن كسى كه دار آويخته شده است او را ببيند كه او را هم كشته‏اند، اين غسل دارد. بايد غسل بكند بعد از رؤيت. بعد از اين كه او را ديد. نه آن هم رواياتش ضعيف است. آن را هم صدوق نقل كرده است آن روايتش را. ظاهراً مرسله هم هست. گذشت اينها را.

يك جهت ديگرى كه در ما نحن فيه باقى ماند، اين جهت است كه اين غسلهاى مستحبى اگر يادتان بوده باشد، اينها مجزى هستند از وضوء. يعنى كسى اگر محدث بالاصغر بود بعد از اين غسلهاى مستحبى را اتيان كرد، ديگر غسل نمى‏خواهد. بلكه غسل كردن مستحب است.

بررسی کفايت و عدم کفايت اغسال مستحبه از وضوء

مسألة 4: « الأغسال المستحبة لا تكفي عن الوضوء‌ فلو كان محدثاً يجب أن يتوضأ للصلاة ونحوها قبلها أو بعدها والأفضل قبلها ويجوز إتيانه في أثنائها إذا جي‌ء بها ترتيبياً».[11]

صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف اين را ملتزم نيست. ايشان ملتزم است بر اين كه نه غير الغسل الجنابه ساير اغسالى كه مكلّف مى‏كند، با آن غسل كردن بايد وضوء بگيرد تا نماز خواندنش صحيح بشود. مغنى نيست غسل كردن اين اغسال از وضوء. اين مسلكش اين است. اين مغنى است يا مغنى نيست در بحث غسل الجنابة بحث كرده‏ايم مفصلاً. ملتزم شديم كه صحيحه محمد ابن مسلم دلالت واضحه دارد كه اىّ وضوءٍ انقی من الغسل طبيعى الغسل است. اختصاص به غسل جنابت ندارد و مقتضاى اين اىّ وضوءٍ انقی من الغسل حمل كردن آن روايتى است كه كلّ غسلٍ معه الوضوء او را حمل كردن بر استحباب است. مشروع است. البتّه در غير غسل الجنابه. مشروع است كه وضوء بگيرد. بهتر است. مستحب است. ولكن غسل مجزى است. مفصلّاً بحث كرديم.

اين جا در عبارت عروه يك كلمه‏اى است. مى‏خواهم او را معنا كنم. در بعضى روايات اگر يادتان بوده باشد، در آن روايات وارد شده بود كه الوضوء بعد الغسل بدعةٌ. دو تا روايت بود كه در او وارد شده بود كه الوضوء بعد الغسل بدعةٌ. او را حمل كرده‏اند مشهور و صاحب عروه حمل كرده‏اند به غسل الجنابه. يعنى غسل جنابت را انسان كرد. بعد از او وضوء گرفتن بدعت است.

ولكن بعضى‏ها مناقشه كرده‏اند كه آن جا كه زيرش غسل جنابت كه ننوشته است. الوضوء بعد الغسل بدعةٌ. هر غسلى بوده باشد. ولو غسل را هم ما حمل كرديم به آن قرينه‏اى كه آن جا بحث كرديم لغسل الجنابه.

 ولكن صاحب عروه به جهت رعايت اين اشكال كه اشكال شده است كه اين روايت مى‏گويد وضوء گرفت بعد الغسل بدعت است، مى‏گويد اولى اين است كسى كه گفتيم بايد وضوء بگيرد با اين غسل‏ها. آن وضوء را كه مى‏گيرد، يا قبل از غسل بگيرد وضوء را، يا در اثناء غسل وضوء را بگيرد. كه غسل ترتيبى اول سر و گردن است. بعد طرفين است. بدن است. بالتّرتيب او بلاترتيبٍ. در غسل ارتماسى يك آن محقق مى‏شود. آن جا اثناء ندارد. اين كه مى‏گويند غسل ترتيبى، چون كه غسل ارتماسى اثناء ندارد. بدان جهت اين است. غسل ترتيبى را كه موجود مى‏كند، سر و گردن را كه شست. موالات كه در غسل معتبر نيست. مى‏تواند بقيه بدن را بعد از طرف عصر بشورد. بدان جهت مى‏گويد خب وقتى كه سر و گردن را شست غسل تمام نشده است ديگر. وضوء بگيرد، بدن خشك بشود و اينها و وضوء بگيرد و بعد بقيه بدن را بشورد. كه الوضوء بعد الغسل بدعةٌ شاملش نبوده باشد. اين هم اين خصوصيتى است كه در عبارت عروه دارد. بعد گذشتيم. مى‏ماند يك مسأله مهمّه.

اقامه تيمم مقام جميع اغسال مستحبه در صورت عدم تمکن

مسألة 7: « يقوم التيمم مقام الغسل في جميع ما ذكر‌عند عدم التمكن منه‌».[12]

ايشان مى‏فرمايد كسى كه معذور است. نمى‏تواند اين اغسال را اتيان بكند. يا به جهت اين كه آب ضرر دارد بر او. يا آب موجود نيست. ايشان مى‏فرمايد عوض اين اغسال مستحبه تيمم كند. مى‏گويد اين اغسالى را كه گفتيم اگر كسى متمكّن از اينها نبوده باشد، به آن امورى كه انشاء الله در بحث تيمم مى‏آيد. عدم تمكّن اقسامى دارد. آن اقسامى را كه متمكّن نيست، آب ندارد. ضرر دارد. يا غير ذلك كه خواهيم گفت اگر متمكّن نيست از اين غسل كردن، تيمم بكند. و اين تيمم بدل از آن اغسال مى‏شود. چون كه بدل، بدل از غسل است.

بعضى علماى ما و اصحاب ما و فقهاى ما، در اين حكم اشكال كرده‏اند كه نه تيمم اين جا مشروع نيست. آنها گفته‏اند در روايات ما لسان اين است كه التّيمم احد الطّهورين. اين هست. اذا تيمم فقد فعل احد الطّهورين. التّراب احد الطّهورين. الارض طهورٌ. بدان جهت چيزى كه هست اذا تيمم يجزيه الى ان يحدث او يجب ماءً. تيمم وقتى كه كرد مى‏ماند. طهر است. احد الطّهورين است. گفته‏اند اينها اين اغسال مسنونه طهارت نيست در اينها. چون كه طهارت احتياط به سبق حدث دارد. اين اغسال مسنونه مستحب است، ولو انسان حدثى نداشته باشد. مثل اين كه فرض كنيد شب جمعه است. نماز شب را وضوء گرفته بود. خوانده بود. وقتى كه طلوع الفجر شد وضوء دارد. هيچ محدث به حدثى نيست. لا اصغر و لا اكبر. غسل جمعه مستحب مى‏شود. چون كه طلوع فجر شد. براى اين كه اين محدث نيست. اين اغسال طهر نيستند. اين كه در روايات معصوم (ع) حتّى در آيه مباركه فلم تجدوا ماءً فتيمموا اين كه اين تيمم را بدل وضوء و غسل قرار داده است، در طهر قرار داده است. يعنى جايى كه وضوء و غسل طهر است، آن جا اگر متمكّن نشديد از آن طهر و طهارت، آن جا تيمم بكنيد. خب اغسال مستحبه كه اينها طهر نيستند.

بدان جهت بعضى‏ها و منهم هذا السّيد الجليل كه مرحوم بروجردى [13]است مناقشه كرده است در حاشيه‏اش كه در اين موارد مشروعيّت تيمم ثابت نيست. وقتى كه اين حرف را گفتيم يك مطلب ديگر هم ثابت مى‏شود.

 آن مطلب ديگر عبارت از اين است كه كسى بگويد كه نه، التّيمم احد الطّهورين مراد از طهور غسل و وضوء است. كه ما هم همين جور گفتيم. گفتيم غسل خودش طهور است. وضوء خودش طهور است. ما گفتيم بله اين همين جور است. طهور يعنى وضوء و غسل. ولكن وضوء و غسل خاص. آن وضوء و غسلى كه بعد الحدث است. او طهور مى‏شود. و الاّ وضوء تجديدى طهور نيست. وضوء گرفته‏ايم. دوباره باز وضوء مى‏گيريم. مستحب است. على تَرى مى‏تواند فقيهى بگويد كسى كه نمى‏تواند وضوء بگيرد، و وظيفه‏اش براى صلاة تيمم است، يك تيمم كرد. خب تيمم كرد ديگر. شد پاك. تيمم دومى مستحب است كه التّيمم احد الطّهورين نه اين كه هر چيزى كه مترتّب بر وضوء و عنوان غسل است بر تيمم بار مى‏شود. معنايش اين نيست. و معنايش عبارت از اين است كه تيمم مثل وضوء و غسل است در اين كه مى‏شود در طهارت. يعنى شرايطى كه معتبر است در صلاة طواف كه طهارت در او مثل او است. و من هنا چون كه اين غسل‏ها طهارت نيستند، بدان جهت تيمم قائم مقام نمى‏شود. و الاّ لازم بود ملتزم بشويم كه كسى كه نمى‏تواند وضوء بگيرد. تيمم كرد، تيمم دومى هم مستحب است. چون كه الوضوء بعد الوضوء مستحب است. تيمم هم احد الطّهورين است. كالوضوء است.

از اين حرف يك چيزى زاييده مى‏شود و آن اين است اين اغسال مستحبه اگر گفتيم اينها بعد الحدث مغنى از وضوء هستند كما اين كه ملتزم شديم، اگر كسى غسل را متمكّن نيست. ولكن تيمم را متمكّن است. تيمم مى‏تواند عوض غسل جمعه بكند. گفتيم تيمم دليل بر مشروعيّتش ندارد. آنهايى كه گفته‏اند مشروع است، بعضى از آنها هم ملتزم شده‏اند كه مغنى از وضوء نيست. بايد براى وضوء متمكّن است براى صلاة وضوء بگيرد. متمكّن نيست بايد يك تيمم ديگر بگيرد. آن تيمم بدل از غسل جمعه با او نمى‏شود نماز خواند. با غسل جمعه كه نماز مى‏شود خواند اين حكم خود غسل است.

 و امّا تيممى كه بدل از غسل جمعه است، غسل ليلة القدر است، با او نمى‏شود نماز خواند. بايد تيمم ديگر بگيرد. اين حرف را گفته‏اند. امّا سابقاً گفتيم. اگر گفتيم غسل مغنى از وضوء است، كما اين كه وضوء هميشه طهر نيست. وضوء بعد الوضوء، وضوء دومى طهر نيست. به وضوء كه طهارت مى‏گويند چون كه بعد الحدث واقع بشود، طهارت مى‏شود. اين غسل‏هاى مستحبى هم بعد الحدث واقع بشود طهارت مى‏شود. همين طهر مى‏شود اينها. بدان جهت التّيمم احد الطّهورين لازمه‏اش عبارت از اين است كه تيمم هم آن وقتى كه غسل نيست و حدث هم نيست ولكن غسل جمعه مى‏خواهد بكند. تيمم بكند احد الطّهورين است. چون كه اين تيمم هم بعد الحدث واقع بشود، حدث را رفع مى‏كند. الان اين تيمم بدل از غسل است. ولكن تيمم بعد الحدث واقع بشود رفع مى‏كند. اين هذا تمام كلامنا.

غرض اين است كه بدان جهت ما گفتيم در تيمم بدل از اغسال مسنونه به قصد رجاع اتيان مى‏شود. چون كه اين شبهه است. و هكذا اين تيمم بدل از اغسال مسنونه اگر رجاء اتيان شد با آنها نمى‏شود نماز خواند. مغنى از تيمم لصّلاة نيستند.

سؤال ...؟ آن هم روايتش ضعيف است. آن هم روايت گفتيم هر چه معتبر بود گفتيم. بقيه ديگر آنها روايتش ضعيف است و مبنى بر احتياط است.

يقع الكلام فى التّيمم ان شاء الله تعالى.



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص466.

[2] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج5، ص 251.

[3] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج14، ص 249.

[4] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج14، ص 249.

[5] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج13، ص 201.

[6] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج12، ص 330.

[7]  سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص464.

[8] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 332.

[9] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج1، ص 332.

[10] قَالَ وَ رُوِيَ أَنَّ مَنْ قَصَدَ إِلَى مَصْلُوبٍ فَنَظَرَ إِلَيْهِ- وَجَبَ عَلَيْهِ الْغُسْلُ عُقُوبَةً؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، (قم، مؤسسة آل بيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص 332.

[11] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص466.

[12] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص467.

[13] سيد محمد کاظم يزدی، عروة الوثقی (المحشی)، (قم دفتر انتشارات اسلامی، چ1، 1409ق)،ج2، ص161.