« فصل في التيمم ويسوغه العجز عن استعمال الماء وهو يتحقق بأمورأحدها عدم وجدان الماء بقدر الكفاية للغسل أو الوضوء في سفر كان أو حضر ووجدان المقدار الغير الكافي كعدمه ويجب الفحص عنه إلى اليأس إذا كان في الحضر وفي البرية يكفي الطلب غلوة سهم في الحزنة ولو لأجل الأشجار وغلوة سهمين في السهلة في الجوانب الأربع بشرط احتمال وجود الماء في الجميع ومع العلم بعدمه في بعضها يسقط فيه ومع العلم بعدمه في الجميع يسقط في الجميع كما أنه لو علم وجود فوق المقدار وجب طلبه مع بقاء الوقت وليس الظن به كالعلم في وجوب الأزيد وإن كان أحوط خصوصاً إذا كان بحد الاطمئنان بل لا يترك في هذه الصورة فيطلب إلى أن يزول ظنه ولا عبرة بالاحتمال في الأزيد».[1]
صدر آيه مختص است به قيام الى الصّلاة من النّوم. ذيل آيه دلالت مىكند بر اين كه اگر مريض بشود كسى از شما، يا در سفر بوده باشد، و حدث از او صادر بشود، حدث اصغر چون كه مضى من الغائط او به معناى واو شد و حدث اصغر از او صادر بشود. حدث اصغر صادر بشود يا جماع و حدث اكبر صادر بشود آب پيدا نكرديد در اين صورت فتيمموا صعيداً طيّبا.
امّا كسى كه مريض نبود، در سفر نبود، ولكن از غائط آمد يا حدث اصغر از او سر زد يا مجامعت نساء كرد او چه بايد بكند. اگر آب پيدا نكرد ديگر آيه دلالت بر او ندارد. چون كه او را به معناى واو گرفتيم. اين مسافر و اين مريض اگر حدث از او صادر شد، حدث اصغر او حدث اكبر آب پيدا نكرديد، آن وقت تيمم بكنيد. امّا كسى كه نه مسافر است. ولكن آب پيدا نمىكند. يا آب ضرر دارد. مريض نيست. ولكن اگر وضوء بگيرد مثلاً سرما مىخورد. متضرر مىشود. اينها را ديگر دلالتى ندارد. به خلاف اين كه مگر اين كه كسى بگويد اين مريض و مسافر را گفته است، اين از باب ذكر محلّ ابتلا غالبى است. چون كه آن كسى كه غالباً آب پيدا نمىكند، مريض و مسافر است. كسى كه حاضر بوده باشد، مسافر نبوده باشد در بلد يا در خود قريه، نمىشود آب پيدا نكند الاّ نادراً. تقريبش اين است كه ولو آيه فقط حكم مريض و مسافر را بيان كرده است بنا بر اين كه او به معناى واو است. ولكن در اين صورت حكم در غير مريض و مسافر هم ثابت است. چرا ذكر نشده است و ثابت است؟ چون كه نوعاً آنها فلم تجدوا ماءً نمىشود. آن آب پيدا مىكند. بايد اين جور بگوييم كه يك قسمت حكم از فحوی استفاده مىشود. از عدم احتمال الفرق معلوم مىشود.
ولكن كما ذكرنا اين محذور ديگرش اين است كه او هم اگر به معناى واو استعمال شده باشد كما ذكرنا، امر خلاف ظاهر است. اگر ممكن نبوده باشد اخذ به معناى ظاهر و حقيقى او آن وقت نوبت مىرسد كه به معناى ديگرى حمل كنيم مثل ساير حروفى كه حروف جر مىگويند. حروف معانى دارد. آن معناى ظاهرىاش اگر ممكن باشد، نوبت به معناى خلاف ظاهر و مستعمل فيه هاى خلاف ظاهر نمىرسد. بدان جهت فرمودهاند كه او در ما نحن فيه به معناى ظاهرىاش محذورى ندارد و مطلب هم تمام مىشود. چرا؟ چون كه در صدر آيه به ضميمه رواياتى كه در تفسيرش وارد شده است كه عمدهاش موثقّه سماعه است كه سابقاً در بحث وضوء خوانديم، «اذا قمتم الی الصلاة قيام من النّوم» است. وقتى كه انسان از نوم پا شد محدث است. «فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق». تا مىفرمايد و ان كنتم جنباً يعنى و ان كنتم محتلمين. اگر موقعى كه از خواب پا شديد محتلم بشويد آن وقت غسل بكنيد. حدثهاى ديگر باقى ماند. آن حدثهاى ديگر را خداوند متعال ذكر مىفرمايد و حكم آنها همين حكم نوم و احتلام است. آنى كه حكم احتلام دارد مجامعت النّساء است. آنى كه فرض بفرماييد حكم نوم را دارد، مضى من الغائط است ديگر. آنى كه خارج مىشود از طرفين اسفلين. مىفرمايد و ان كنتم مرضى او على سفرٍ كه اين مريض و هكذا در سفر بودن مفروض بر اين است كه اين غالباً آب پيدا نمىكند در سفر. و غالباً مريض نمىتواند آب استعمال بكند. اين مال آن قيام من النّوم است. يعنى قيام من النّوم اگر از مسافر شد، از مريض شد كه غالباً آب پيدا نمىكند يا نه، قيام الى الصّلاة از نوم نشد. جاء احدكم من الغائط. حدثهاى ديگر است. او لامستم النساء كه جماع است. فلم تجدوا آب پيدا نكرديد. اين فلم تجدوا قيد نيست كه معطوف به باب باشد و در اصول بحث شده است كه بعد الجمل اذا عقّب الجمل قيدى را كه آن قيد به اخيره برمىگردد يا به جميع برمىگردد، آن جا بنا شد كه اخيره متيقّن است. به همه برنمىگردد. اين فلم تجدوا فاء تفريع است. قيد بالواو حساب نمىشود. اين تفريع بر تمام جملهاى است كه قبلاً ذكر شده است. فِرق اربعه: مريضى كه از نوم پا شده است براى صلاة مسافرى كه از نوم پا شده است براى صلاة و هر كسى كه از غائط بيايد ولو مريض نباشد، مسافر نباشد، يا مسافر باشد و آن كسى كه جماع بكند اين طوايف اربعه اگر آب پيدا نكردند، فتيمموا صعيداً طيّبا فامسحوا برؤسكم و ايديكم اين تيمم حكمش را بيان كرده است. در آيه شريفه هيچ خلاف ظاهرى هم مرتكب نشديم. فقط آن تفسير را منضم كرديم كه تفسيرى است كه دليل معتبر و روايت معتبره دارد كه همان قيام من النّوم است. اين او عدل است بر حدث النّوم كه اين حدث النّوم و حدث الاحتلام كه در صدر آيه ذكر شده است، كانّ خداوند متعال ساير احداث را چون كه در نائم و اينها هم عدم وجدان ماء نوعاً در مسافر و مريض پيدا مىشود، آن جا ذكر كرده است آنها را كه آب پيدا نكنند. و ساير النّاسى كه مزيد من الغائط مىآيند آب پيدا نمىكنند، آنها هم همين جور است. فتيمموا صعيداً طيّبا.
خب آن وقت اشكال اين مىشود كه اين مفاد آيه مباركه اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهكم اين آيه در دو سوره ذكر شده است. يكى در سوره مائده است، به همين نحوى است كه ذكر كرديم. ولكن در سوره نساء كه ذكر شده است اين آيه مباركه صدرش وضوء نيست. صدرش اين است كه «يا ايّها الّذين آمنوا لا تقربوا الصّلاة و انتم سكاری حتّى تعلموا و لا جنباً الاّ عابری سبيلٍ»[2]. اين مفاد، مفاد ديگرى است. بعد مىفرمايد: «و ان كنتم مرضى او على سفر او جاء احدكم من الغائط او لا مستم النّساء فلم تجدوا ماءً فتيمموا صعيداً طيّبا». در آن آيه متقدمه «فتيمموا صعيداً طيّبا فامسحوا بوجوهکم. در اين آيه دومى كه در سوره نساء است، فامسحوا منه ندارد. فامسحوا وجوهكم و ايديكم است. كلام اين است كه در اين آيه ثانيه كه در نساء است، همان جمله شرطيه كه در سوره مائده است ذكر شده است. اين كنتم مرضى او على سفر او جاء احدكم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماءً عين همان قضيه شرطيه است. فتيمموا صعيداً طيّبا. خب اين جا صدر ندارد كه بگوييم او وضوء قيام من النّوم است. اين قائل اين جور فرموده است كه در ما نحن فيه فرقى نمىكند. ان كنتم مرضى او على سفرٍ ذكر شده است به بيان اين كه توطئة فلم تجدوا ماءً چون كه مريض و مسافر اين نوعاً و اينها آب پيدا نمىكند. ولكن مراد، مريض محدث است. مسافر محدث است. و الاّ مسافر اگر متطهّر باشد، او كه نبايد تيمم بكند. او وضوء نمىگيرد. غسل نمىكند. فضلاً او التّيمم. پس اين كه مىفرمايد و ان كنتم مرضى او على سفر مسافر و مريض محدث را فرض كرده است. خب حدث هم معلوم است.
بعد مىفرمايد بر اين كه «او جاء احدكم من الغائط». اختصاص حكم مختص به مريض و مسافر ندارد. هر كسى كه از حدث بيايد يا مجامعت النّساء بكند، آب پيدا نكند فتيمموا صعيداً طيّبا. بايد اينها تيمم بكنند. حتّى در اين سوره نساء كه صدر الايه نيست، محذورى نيست كه او به معناى ترديد است، به معناى تقسيم است، به معناى همان تقسيم بگيريم. اين او جاء احدكم چون كه اولش خطاب به مؤمنين است. «يا ايّها الّذين آمنوا من جائكم منكم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماءً فتيمموا صعيداً طيّبا». مسافر هم كه بايد مسافر محدث بشود. پس در ما نحن فيه ذكر مسافر و ذكر مريض، به جهت اين كه محلّ ابتلا هستند. اهميت دادن به بيان حكم آنها است كه آنها خيال نكنند كه بابا ما مسافر هستيم، نماز نخوانديم. عيبى ندارد. يا مريض شديم. عيبى ندارد. صحيح شديم آن وقت است كه وضوء مىگيريم و غسل مىكنيم و نماز مىخوانيم. نه اين جور نيست. فلم تجدوا ماءً فتيمموا صعيداً طيّبا. در آيه هيچ خلاف ظاهرى نيست. اين فرمايشى است كه در ما نحن فيه فرمودهاند و فرمودهاند كه اشكالى ندارد. اين كه از عامّه نقل كردهاند كه خود مسافر فرض بفرماييد اشكالى ندارد واجد ماء هم بشود بگوييم تيمم عيبى ندارد، مريض و واجد ماء هم بشود آب بتواند استعمال بكند، مىتواند تيمم بكند يعنى تيمم بايد بكند، گفتيم اين معنا محتمل نيست. رسول الله (ص) در اسفارش وضوء مىگرفت. استعمال ماء مىكرد. حتّى در روايات هست المسافر يطلب الماء مادام فى الوقت. در روايات دارد. المسافر يطلب الماء مادام فى الوقت و اذا خاف الفوت فتيمم و يصلّى. اين جور است. اين را نمىشود ملتزم شد كه نه مسافر همين جور است كه مسافر آب هم پيدا كند عيبى ندارد. تيمم بكند. عيبى ندارد. اين را نمىشود ملتزم شد. اين كه بعضى عامّه گفتهاند كه چه جور مىشود كه در باب صوم كه صوم اهم است از وضوء لصّلاة چون كه وضوء بدل دارد. صوم بدل ندارد. مأمور به فعلى بدل ندارد. با آن اهميت از مسافر و مريض ساقط مىشود. اين هم ساقط بشود. آن جا دليل به خصوص است و من كان منكم مريضاً او على سفر فعدّةٍ من ايام آخر. او مكلّف به صوم شهر رمضان نيست. ولكن در ما نحن فيه آن جور دليلى نداريم. دليل بر خلاف داريم فعل رسول الله(ص) و آيه هم كه محتمل است معنايش اين بوده باشد. لا اقل محتمل است معنايش اين بوده باشد آيه دلالتى ندارد.
در ما نحن فيه دو عرض كوچك مىكنيم يكى عبارت از اين است كه خب ما اگر در ما نحن فيه اين آيه دومى كه «يا ايّها الّذين آمنوا لا تقربوا الصّلاة و انتم سكاری» اين معنايش اين نيست كه به نماز نزديك نشويد و انتم سكاری يعنى شراب خوردهايد. اين نيست. لااقل محتمل است. اين سكر، سكر نوم است. چون كه مردم كه نمىدانند. مكلّف به نماز است. خصوصاً در فصل بهار و اينها از خواب پا شده است. مىگويد بر اين كه در ما نحن فيه آب هم ندارم. آن لولهها را باز كرد نيست. يا در جايى خوابيده است كه آب آن جا نيست. خب نماز بخوانيم، چه كار كنيم؟ نماز را همين جور بخوانيم. مىدانيد كه مردم هم به نماز جماعت اهميت مىدادند. خب پا شده است از خواب. محتمل است. چه كنيم؟ خب بدو به مسجد عيبى ندارد كه غسل كه نمىتوانى بكنى. اين لا اقل صدر الآيه اين معنا را ارشاد مىكند. لا تقربوا الصّلاة و انتم سكاری حتّى تعلموا. در حال سكر نومى نماز نخوانيد. تا ملتفت بشويد چه مىگوييد. اين مال آنهايى كه در بيتشان نماز مىخواندند. ن سكر نوم. آب نيست. همين جور نماز مىخواندند. مىگويد من نماز را بخوانيم. وضوء كه ممكن نيست. اين لا تقربوا الصلاة و انتم سكاری. آنهايى كه به مسجد مىدوند مىگويد در اين حال جنابت بدون اين كه كارى بكنيد، غسل بكنيد، نمىتوانيد در مسجد بدويد. و لا جنباً الاّ عابر سبيلٍ. براى نماز نمىشود. راهتان بيفتد كه برويد آن طرف از مسجد بگذريد آن طرف غسل كنيد آب شط آن ور است، آن عيبى ندارد.
بعد مىگويد كه و ان كنتم مرضى او على سفرٍ او جاء احدكم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماءٌ. يعنى در مواردى كه آب پيدا نمىكنيد، ان كنتم مرضى او على سفر چون كه نوعاً اينها آب پيدا نمىكنند. بعد در ما نحن فيه ساير احداث را مىگويد او جاء احدكم من الغائط او لا مستم النّساء فلم تجدوا ماءً فتيمموا صعيداً طيّبا. يعنى آنهايى كه آب پيدا نكردهاند، بايد تيمم بكنند. اين تيمم كردن به سكر نوم برطرف مىشود. يا دخول در مسجد براى صلاة مىكنند. چون كه متمكّن از آب نيستند. آب ندارند حلال مىشود. التّيمم احد الطّهورين. اگر آيه مفادش اين بوده باشد، اين عين آيه متقدمه است. منتهى غاية الامر در اين آيه كريمه فرض شده بود كه اينها وضوء و غسل را وظيفهاش را مىدانستند. منتهى اين جور خيال مىكردند كه اگر متمكّن از آب و اينها نشدند مىشود همين جور نماز خواند. اين جور خيال بكنند. اين ارشاد بر اين است كه اين جور خيال نشود يا به مسجد داخل بشود، خداوند متعال اين بيان را اين حكم را مىكند. اين بعينه همان آيه مىشود.
و امّا در آن آيه مباركه كه عبارت از اين است او جاء احدكم من الغائط ما از تمامى ما ذكر فرض مىكنيم. اغماض مىكنيم كه او به معناى واو الجمع نيست. يا اغماض مىكنيم از جواب ثانى كه گفته شد. آيه شريفه مطلق است. ان كنتم مرضا او على سفر آب داشته باشد يا نداشته باشد. او جاء احدكم من الغائط اولامستم النساء فلم تجدوا قيد بر اين دو تا است كه آنها اين جور ادّعا مىكردند. مىگفتند خب قبول داريم. اين آيه مباركه دلالت مىكند بر اين كه مسافر و مريض بدون اعتبار فقد الماء مىتوانند تيمم كنند. اين آيه دلالت مىكند. دلالت آيه به اين معنا بالاطلاق است يا بالتّنصيص است؟ دلالتش بالاطلاق است. اطلاقش اين است. خب وقتى كه اطلاق شد اين مىشود مثل ساير اطلاقات. تقييد مىخورد. و آن مثل روايتى كه بنا بر مذهب ما رواياتى كه وارد شده است المسافر يطلب الماء مادام فى الوقت و اذا خاف الموت فليتيمم خب معنايش اين است كه مسافر هم مكلّف بر وضوء است. اگر آب داشته باشد، متمكّن از وضوء بوده باشد. يا متمكّن از غسل بوده باشد آن وقتى كه بايد غسل بكند. از اطلاق رفع ید مىكنيم. آنهايى هم كه فعل رسول الله (ص) را حكايت كردهاند. آنها هم از اطلاق رفع ید مىكنند به واسطه اين. غاية الامر دلالت اين آيه و ان كنتم جنباً مرضى او على سفر او جاء احدكم منكم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا غاية الامر اين است كه فلم تجدوا آن دو تاى اولى ظهور ندارد وجوبش. عيبى ندارد. قبول. آنها مطلق هستند. خب مطلق شدند از اطلاقش رفع ید مىكنيم به واسطه دليل بر تقييد. اين احلّ الله البيع آيه قرآن است. از اطلاقش رفع ید كرديم و نكرديم در مواردى كه حكم فساد به اين مىشود. اين هم يكى از آن. اين جا كه يك خصوصيتى دارد، خصوصيتى كه موجب شده است اين وحشت را، آن خصوصيت اين است كه اگر اين را تقييد كرديم احتياجى به ذكرش نبود. اگر گفتيم ان كنتم مريضاً او على سفر فلم تجدوا ماءً او جاء احدكم من الغائط احتياج ديگر به ذكر آنها نبود. چون كه از اول مىگفت كه من جاء منكم من الغائط او لا من النّساء فلم تجد ماءً فتيمم. اين مسافر را هم مىگرفت ديگر.
عرض مىكنم بر اين كه نه اين معنا نيست. چون كه اين مسافر راجع به حدث نوم است كه در آن حدث نوم است اينها. چون كه حدث نوم است، بدان جهت آن حدث نوم معلوم مىشود مسافر. او جاء احدكم من الغائط آن حدثهاى ديگر را مىگويد. آن حدثهاى ديگر فرقى ما بين مسافر و حاضر نمىكند. مسافر و حاضر را كه در ما نحن فيه ذكر كرده است و نفرموده است بر اين كه اذا قمتم الی الصلاة فى السّفر و هكذا مطلقا اكتفاى به آن صدر نكرده است، چون كه اين دو تا محلّ ابتلا بودند و فقد الماء و خودشان حدث هم كه در سفر مثل حدث در حضر است. فرقى نمىكند. چون كه محلّ ابتلا بود، لاهميّت اين دو تا را ذكر كردهاند. منتهى مطلق است. اطلاقش قابل تقييد است، روايت تقييد كرده است. هيچ اشكالى ندارد. ذكرش هم لغو نيست. مستدرك نيست. چون كه محلّ ابتلا بود. غالباً در آن فقد الماء كه ابتلا مىشود محدث به او، در سفر و فى سفر است و در حال مرض است. الان هم همين جور است. مىگويد من كه نمىتوانم وضوء بگيرم. نماز را بعد انشاء الله مىخوانم. با تيمم بخوان. به دلم نمىچسبد با تيمم خواندن. اين جور است. روى اين حساب است كه آيه مباركه اهميت صلاة فى وقتها را مىرساند. ولو مسافر بشود، ولو حاضر بشود، سابقاً كه اين جور بود كه ما سفر مىكرديم كه الان خيلى اطّلاع نداريم. مىبينيد در ماشين نشسته است بابا صبح است آفتاب طلوع مىكند. پا شويد بياييد پايين. آقا اين جا كه آب نيست. ما انشاء الله مىرسيم قضايش را مىخوانيم. آب هست آن جا در شهر. مردم تازه اين جور نشدهاند. از اول اين جور بودند. روى اين اساس است كه خداوند متعال اهميت صلاة فى وقتها را مىرساند. اين فريضه است. عماد الدّين است. اول ما يحاسب بها است.
بدان جهت در ما نحن فيه كه هست، اين مستدرك نشد، بهتر از اين چه بيان بشود. فصيحتر از اين، بليغتر از اين مطلب را برساند چه جور مىشود. بدان جهت در آيه شريفه هيچ اشكالى ندارد. ثمّ بنا شد كه مراد از آب، آبى باشد كه كافى بشود در وضوء گرفتن.يا كافى بشود بر غسل كردن. اين را بدانيد، اين ظهور كه آب بايد كافى بشود، اين كبرى درست است. هم رواياتش را خوانديم، هم منصرف آيه مباركه اين است كه فلم تجدوا ماءً يعنى آن آبى كه در وضوء و غسل لازم است. ولكن انسان ربّما در تطبيق اين كه واجد آب كافى است يا نيست، در صغرياتش اشتباه مىكند. اين در سفر خيلى اتّفاق مىافتد. مثلاً فرض بفرماييد بر اين كه در سفر مىرود با ماشين. تشنه هستند مردم، كذا هستند، اين شخص هم فرض بفرماييد كه جنب است. شب خوابيده بود. جنابت به او رخ داده است. يا جماع فى النّساء اين هم پا شد و آمد پايين. ديدند آبى نيست. يك حبّى گذاشتند. يك حب آب است. مردم همه خوردند آب را. در تهاش دو استكان آب باقى ماند. يا نصف سطل آب باقى ماند. آنها رفتند. اين فكر مىكند كه جنب است ديگر. تشنه هم نيستم که آب بخورم چه كار كنم؟ مىگويد كه خب من يك سطل نايلونى دارم. بياورم اين حب را هر چه آب دارد بريزم به او، بروم سر و گردنم را بشورم. غنيمت است. سر و گردن را بشورم. چون كه در وضوء موارت شرط است. در غسل جنابت در اغسال موارات شرط نيست. بلكه انشاء الله تا غروب نشده كه راه مىرويم يك جايى آبى پيدا كردم. مىدانم كسى نيست در اين مسير. آبى پيدا كردم كه بر ساير بدن كافى است.
در ما نحن فيه يا اطمينان دارد كه آبى پيدا مىكند كه به غسل ساير بدن كافى است. اين وظيفهاش چيست؟ نسبت دادهاند به علاّمه قدس الله سرّه كه اين بايد همان سر و گردن را بشورد آن جا. وقتى كه رسيد به آن جا، آن آب را ديد، اگر اطمينانش يا احتمالش كافى بود، بقيه بدن را مىشورد. غسلش تمام مىشود و نماز مىخواند. ولكن اين فرمايش علاّمه قدس الله نفسه الشّريف اين در صورتى است كه آن آبى كه رسيده است و به شستن سر و گردن كافى است، بعد الوقت دخول صلاة بوده باشد. فرمايش ايشان تمام است. چون كه صلاة واجب شده است، تحصيل طهارت بر او واجب است و انسان هم مكلّف است صرف وجود صلاة را اتيان بكند بين الحدّين ما بين اول وقت و آخر وقت. اين وقتى كه اطمينان دارد آب پيدا مىكند، بقيه آب را پيدا مىكند، آن وقت هر كدام را حساب بكند كافى به غسل نيست. ولكن دو تايش كافى به غسل است يا سه تايش كافى به غسل است. در اين صورت اين شخص اگر اين سه آب را پيدا كند هر سه تا را استعمال بكند در وقت، صرف وجود صلاة را مع الطّهاره مىتواند اتيان كند مع الطّهارة المائيه. چون كه موارات در غسل معتبر نيست. به خلاف وضوء كه موالات معتبر است. بدان جهت اين مكلّف است بر اين كه غسل هم متمكن است غسل واجب مىشود. به جهت غسل كردن اول سرش را آن جا مىشورد، بعد گردنش را و بعد مىآيد نصف تنش را مىشورد. آن آخر هم كه جاى سوّمى است تمام بدنش را، بقيه بدن را مىشورد.
امّا اگر اين آب اولى كه آبهاى بعد دخول وقت كه به آنها مىرسد، بدون او كافى نيست. اگر آب اولى قبل الوقت بوده باشد، نه لازم نيست اين تكليف. چرا؟ چون كه تا مادامى كه وقت داخل نشده است انسان مكلّف به صلاة نيست. تا تحصيل مقدمهاش و تحصيل شرطش واجب بوده باشد. بدان جهت لازم نيست كه نصف بدن را سر را اگر شست عيبى ندارد. غسل جنابت خودش مستحب نفسى است. ولو شروع كردنش در هر زمانى ولكن تكليف ندارد. شست، شست. نشست هم نشست. وقتى كه بعد دخول وقت شد مىداند كه در وقت هم نمىتواند آب پيدا كند و نماز بخواند صلاة را با تيمم بخواند صحيح است صلاتش، هيچ معصيتى نكرده است و به وظيفهاش هم عمل كرده است. به خلاف اين كه اگر در آن آب اولى نشورد. اين جا بعد بايد تيمم كند و صلاة را اتيان كند. چون كه صلاة لا يترك بحالٍ الاّ انّه معصيت كرده است. متمكن بود از صلاة مع الطّهارة المائيه كه صرف الوجودش را در وقت اتيان بكند با طهارت مائيه ولكن تفريط كرد بر خودش. تفريط آن تكليف و مخالفت آن تكليف، معاقب مىشود.
و الحمد الله ربّ العالمين.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص468.
[2] يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَ أَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَ لاَ جُنُباً إِلاَّ عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوّاً غَفُوراً؛ سوره نساء(4)، آيه 43.