درس هزار و هفتاد و نهم

تيمّم

«الرابع الحرج في تحصيل الماء أو في استعماله‌و إن لم يكن ضرر أو خوفه»[1].

ادامه در چهارمين مورد از موارد تيمّم

عرض كرديم در مواردى كه وضوء گرفتن و صلاة را با وضوء اتيان كردن يا جنب صلاتش را با غسل اتيان كردن بر او ضررى بوده باشد، در اين موارد قاعده لا ضرر حكومت دارد، و اما در مواردى كه ضرر محرز نيست، ضرر وقتى كه محرز نشد تارة مكلف خوف عن ضرر دارد ولو علم ندارد به ضرر، ولكن خوف از ضرر دارد.

عرض كرديم در اين موارد از روايات استفاده مى‏شود كه خوف الضرر موضوع است بر انتقال وظيفه از صلاة مع الطهارة المائيه به صلاة مع الطهارة الترابية، بعضى از روايات را ذكر كرديم، بعضى از روايات هم در ما نحن فيه باقى مانده است، يكى از اين روايات صحيحه محمد حلبى است، (محمد ابن على حلبى) اين روايت در باب بيست و پنجم از ابواب التيمم روايت دومى[2] است:

صحيحه محمد بن علی حلبی

 محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن محمد ابن سنان عن عبد الله ابن مسکان اين سند ضعيف است، محمد ابن سنان دارد، و عن الفضاله يعنى محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد، عن فضاله عن حسين ابن عثمان، كه حسين ابن عثمان رواسى بوده باشد، يا آن يكى بوده باشد هر دو ثقه هستند، عن عبد الله ابن مسکان عن محمد الحلبى، اين سند دومى صحيحه است. «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْجُنُبُ يَكُونُ مَعَهُ الْمَاءُ الْقَلِيلُ- فَإِنْ هُوَ اغْتَسَلَ بِهِ خَافَ الْعَطَشَ» ، مرد آب كمى دارد. «أَ يَغْتَسِلُ بِهِ أَوْ يَتَيَمَّمُ » اگر غسل بكند مى‏ترسد بعد به عطش مبتلا بشود، ايتغتسل به او يتيمم؟ غسل بكند يا تيمم بكند. «فَقَالَ بَلْ يَتَيَمَّمُ وَ كَذَلِكَ إِذَا أَرَادَ الْوُضُوءَ » اگر خوف عطش داشته باشد وضوء هم در آن موردى كه هست تيمم كند، آب را نگه بدارد، امام عليه السلام در جواب تفصيل نفرمود از عطشى كه موجب هلاكت نفس است از آن عطش مى‏ترسد يا عطشى كه تحمل بر او حرج است، و ضرر آن هلاكتى ندارد، ولكن تشنه است، لبهايش خشك شده است، حال ندارد، نفرمود كدام عطش است روحى له الفداء، فرمود مطلقا يتيمم و كذلك اذا اراد الوضوء، بلكه اين كه سائل مى‏ترسد عطشى پيدا كند كه بميرد يا مثلا مثل مرده بيافتد اين را سؤال نمى‏كند، چونكه اينجا عقل مستقل است كه آب را نگه بدار، القاء نفس در هلاكت حرام است، اين كه مى‏گويد يخاف خاف العطش، آن عطشى كه تحمل بر او اينجور ضررى دارد كه به مرتبه اينها نمى‏رسد كه القاء نفس الهلاكة نمى‏رسد، امام هم فرمود، كسى فرمود شايد سائل بلد نبود سؤال كردن را، همين جور سؤال كرده است، آنجا اطلاق جواب الامام تنزل هم بكنيم دليل بر اين است كه مطلق موارد خوف الضرر، بر نفس ولو ضرر مرتبه هلاكت نفس نبوده باشد تيمم خوف اينجور ضرر موجب انتقال الوظيفه است.

موثقه سماعه

بعد در روايت ديگر كه موثقه سماعه[3] است. «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ مَعَهُ الْمَاءُ فِي السَّفَرِ فَيَخَافُ قِلَّتَهُ» ، آب كم است، مى‏ترسد كه آبشان تمام بشود. «قَالَ يَتَيَمَّمُ بِالصَّعِيدِ وَ يَسْتَبْقِي الْمَاءَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ- جَعَلَهُمَا طَهُوراً الْمَاءَ وَ الصَّعِيدَ» ، نه نگه دارد، از اين روايات معلوم مى‏شود بر اينكه در موارد ضرر انتقال وظيفه مى‏شود، تيمم مشروع مى‏شود، حتى از بعضى روايات ظاهر مى‏شود، كه ضرر لازم نيست متوجه به خودش بشود، اگر بترسد كه وضوء بگيرد، غير متضرر مى‏شود، غير به حرج مى‏افتد، باز مى‏تواند در ما نحن فيه منتقل مى‏شود وظيفه، به وظيفه چه چيز؟ به تيمم، در باب سوم از ابواب التيمم صحيحه عبيد الله على الحلبى[4] است:

صحيحه عبيدالله حلبی

 «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ» سند صدوق عليه الرحمه به عبيد الله على الحلبى سند صحيحى است، در مشيخه فقيه فرموده است، «أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَمُرُّ بِالرَّكِيَّةِ» مردى مرور به چاهى مى‏كند، چاه آب دار، و ليس معه دلو، دلوى ندارد. «وَ لَيْسَ مَعَهُ دَلْوٌ قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ أَنْ يَدْخُلَ الرَّكِيَّةَ» وظيفه ندارد كه داخل چاه بشود. «لِأَنَّ رَبَّ الْمَاءِ هُوَ رَبُّ الْأَرْضِ  فَلْيَتَيَمَّمْ» رب الماء، رب الارض است، اين معنايش عبارت از اين است كه اينجا مناسبت سؤال را جواب، چونكه گفت دلو ندارد، يعنى اگر دلو ندارد بايد در چاه برود، اين در چاه رفتن يا ضرر بر خودش دارد كه مارى چيزى آنجا باشد بزند يا ضرر بر غير دارد كه داخل در چاه بشود، آب چاه خراب بشود، مردم احتياج دارند به اين آب، كما اينكه در صحيحه دومى هم اينجور است، در صحيحه دومى كه صحيحه عبد الله ابن ابی یعفور يك نكته‏اى بگويم. تعجب از صاحب الحدائق قدس الله سره است ايشان با وجود اينكه مسلك اخباريت داشت به روايات به سندشان كمال احاطه را داشت، با وجود اينكه مسلك، مسلك اخبارى بود ولكن اين كمال دقت را به سند داشت، اين به جهت اينكه استدلال فقهى كه مى‏كرد،استدلالش تمام بشود، اشكال به اين وارد نشود كه اين مبنى بر مسلك اخباريين است، بدان جهت روايات موثقه را از بين اينها خيلى دقيقا قدس الله سره تميز مى‏دهد، ولكن اينجا كه مى‏رسد مى‏گويد بر اينكه روى الصدوق قدس الله نفسه الشريف فى اسناده عن الحسين ابن سعيد عن عبيد الله على الحلبى، اگر اينجور بوده باشد سند، روايت مى‏شود مرفوعه، چونكه حسين ابن سعيد از عبيد الله الحلبى نمى‏تواند نقل كند، ما بينشان واسطه بايد بشود، ولكن كما رجعنا صاحب وسائل كه از خود من لا يحضر نقل مى‏كند، سند دارد به كتاب فقيه، حتى در كتاب فقيهى كه فعلا در يد ما است روايت اينجور است كه محمد ابن على ابن الحسين باسناده عن عبيد الله على الحلبى، روى اين اصل روايت صحيحه است، مرفوعه نيست، منتهى ايشان چه جور بوده است، نسخه‏اى كه در يد ايشان بوده است، چه جور بوده است، آنها را خدا مى‏داند، غرض آن روايت صحيحه است، روايت دومى كه صحيحه عبد الله ابن ابى يعفور است عبد الله ابن ابى يعفور[5] سندش اين است، روايت دومى است در باب سه:

صحيحه عبدالله بن يعفور

 «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ» همه‏اش اجلاء هستند. «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ وَ عَنْبَسَةَ بْنِ مُصْعَبٍ جَمِيعاً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» با عبد الله ابن ابى يعفور است. «عن ابى عبد الله عليه السلام قَالَ: إِذَا أَتَيْتَ الْبِئْرَ وَ أَنْتَ جُنُبٌ فَلَمْ تَجِدْ دَلْواً- وَ لَا شَيْئاً تَغْرِفُ بِهِ» و نه شيئى كه مى‏تواند با آن آب بردارد، شامل مى‏شود اين صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف كه گفت ثوبش را بياندازد بعد از جذب ماء دربياورد اين مقتضاى ولا شى‏ء تغرف به است، شيئى كه با او هم آب را بكشد، پيدا نكند «فَتَيَمَّمْ بِالصَّعِيدِ- فَإِنَّ رَبَّ الْمَاءِ رَبُّ الصَّعِيدِ- وَ لَا تَقَعْ فِي الْبِئْرِ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَى الْقَوْمِ مَاءَهُمْ» خود چاه وارد نشود كه آب چاه را خراب كند براى مرد، اين اضرار به غير است، حتى در آن مواردى كه خوف بر ضرر بر خودش ندارد، اضرار به غير دارد در وضوء گرفتن و غسل كردن وظيفه منتقل مى‏شود اضرار به غير، اين موجب مى‏شود بر اينكه، مثل افساد الماء، وظيفه منتقل به غير مى‏شود، لا كلام در اينكه در جاهايى كه وضوء گرفتن ضررى بوده باشد، ضررى بوده باشد تارة مقدمه وضوء ضررى است، مثل اينكه به چاه وارد شدن او ضررى است، خوف الضرر دارد كه مار بگزد او را، يك وقت ضرر در خود استعمال الماء است، فرقى نمى‏كند، ضرر در آن ماء بوده باشد كه اول فرمود يا ضرر در استعمال الوضوء بوده باشد، در استعمال الماء بوده باشد، در هر دو مورد اگر برسد، خوف ضرر داشته باشد، وظيفه منتقل مى‏شود به تيمم.

اين را بدانيد يك مواردى هست كه ضرر حساب نمى‏شود، در آن موارد، ضرر حساب نمى‏شود، ولكن انسان به مشقّت مى‏افتد، تحملش مشكل است، مثل اينكه در هواى سرد، اين اگر وضوء بگيرد، ضررى كه اينجور بشود مريض بشود، نفسش تلف بشود اينها نيست، اين پوست دست و صورتش زبر مى‏شود، بعد ترك برمى‏دارد، اين خون مى‏آيد، اين تطهير كردنش ترك برداشته است، ترك مهمى برداشته است، تطهير و اينهايش براى مشكل مى‏شود، كه از او تعبير به شين مى‏شود، ايشان قدس الله نفسه الشريف‏ بعد از تمام كردن اين ضرر مى‏گويد حتى اگر از شين بترسد، آن شينى كه تحمل بر او مشقّت دارد بر او وظيفه منتقل مى‏شود در ما نحن فيه با تيمم نماز بخواند، البته در اين صورت لا ضرر اگر حكومت نكند، لا حرج حكومت مى‏كند در صورتى كه تأمل او، دستهايش بى ريخت مى‏شود، خودش تحمل بر اين، يا صورتى كذا مى‏شود، پوستش كلفت مى‏شود و سياه مى‏شود و هكذا ترك و اينها برمى‏دارد، تحملش بر او شديد است دليل لا حرج برمى‏دارد ولو لا ضرر اگر در ما نحن فيه حكومتى نداشته باشد دليل نفى الحرج حكومت پيدا مى‏كند، اين كلام ايشان است.

اين در صورتى است كه طبيعى الوضوء ضررى بوده باشد، طبيعى الغسل ضررى بوده باشد، اما اگر طبيعى ضررى نيست، ضرر در فرد آن طبيعت است، مثل اينكه فرض كنيد اگر اين شخص آب را گرم كند، با آب گرم وضوء بگيرد يا غسل كند ترسى براى او نيست، ولكن با آب سرد وضوء بگيرد يا غسل كند كه هوا سرد است ترس در آن وضوء با آب سرد است، اين انتقال وظيفه نمى‏شود، چرا؟ چونكه آنى كه مطلوب است و قيد صلاة است، مطلوب صرف وجود صلاة است، مع صرف وجود الطهاره، به آن صرف وجود طهارت كه وضوء و غسل است او حرجى نيست، چونكه ممكن است آب را گرم كند، متمكن است از آن صرف وجود طبيعى، انتقال وظيفه نمى‏شود، و خواهيم گفت كه اگر در اين صورت هم با آب سرد وضوء گرفت، وضوء صلاتش باطل است، ايشان خواهد فرمود كه اگر با آب سرد وضوء گرفت نمازش باطل است، بايد آب را گرم كند با او وضوء بگيرد، با تيمم هم بخواند باطل است، چونكه متمكن از صرف الوجود است، اگر جايى باشد كه تسخین الماء ممكن نيست، از صرف وجود طهارت متمكن ندارد، اين فرمايشاتى است كه ايشان فرموده است.

حکم شخصی که متحمل ضرر شود وآب را استعمال نمايد

مسأله 18: «إذا تحمل الضرر و توضأ أو اغتسل‌فإن كان الضرر في المقدمات من تحصيل الماء و نحوه وجب الوضوء أو الغسل و صح و إن كان في استعمال الماء في أحدهما بطل و أما إذا لم يكن استعمال الماء مضرا بل كان موجبا للحرج و المشقة كتحمل ألم البرد أو الشين مثلا فلا يبعد الصحة و إن كان يجوز معه التيمم لأن نفي الحرج من باب الرخصة لا العزيمة و لكن الأحوط ترك الاستعمال و عدم الاكتفاء به على فرضه فيتيمم أيضا‌».[6]

در ما نحن فيه تصريح مى‏كند به اين دو تا مسأله، يك مسأله اين بود كه وجوب الوضوء ضررى است، چونكه مسلك الى الماء ضررى است، دوم اين است كه نه، خود استعمال الماء ضررى است، كه امر ثالث بود كه موجب مى‏شود انتقال الوظيفه را، بعد شروع مى‏كند به مسائلى كه به اين دو تا موجب مترتب مى‏شود، اين مسائل بعضى هايش كمال اهميت را دارد، يكى از آن مسائلى كه كمال اهميت دارد اين مسأله هيجده است كه پشت سر اين امر ثالث بيان مى‏كند، كه استعمال الماء از او خوف دارد، مى‏فرمايد اگر، ايشان اينجور مى‏فرمايد، كلام ايشان را نقل مى‏كنم، ايشان مى‏فرمايد انسان اگر تحمل ضرر كرد، مى‏ترسيد به چاه برود، و مار هم زد، از مار مى‏ترسيد، متحمل شد در چاه رفت، اين ضرر را متحمل شد، اين بعد از تحمل ضرر حكمش چيست؟ ايشان مى‏فرمايد اگر ضرر در مقدمات بود، ضرر مقدمات را متحمل شد، در اين صورت وقتى كه تحصيل آب كرد به آب رسيد، آب را پيدا كرد وظيفه‏اش وضوء گرفتن است، ولو اول وظيفه‏اش اين بود كه مقدمه را ترك كند و تيمم كند و صلاة را با تيمم بخواند، ولكن وقت يكه مقدمه را اتيان كرد حتى بالوجه المحرم، خوف هلاك داشت، رفت اتفاقا هلاكى نشد، آب را پيدا كرد و شروع كرد به وضوء گرفتن وضويش صحيح است، چرا؟ براى اينكه بعد از اينكه اين مقدمه را اتيان كرد واجد الماء مى‏شود، حرام را موجود كرده است اگر مقدمه حرام است، آن حرام موجود شده است، واجد الماء است، مثل اينكه سابقا مى‏گفتيم آب مباح در اناء غصبى است اين اناء خودش را برداشت با آن آب مباحى كه در اناء غصبى است پر كرد آور وضوء مى‏گيرد، گفتيم تصرف در اناء غصبى حرام بود، ولكن الان تصرف كرد و تمام شد آب را آورد بايد وضوء بگيرد، اينجور گفتيم، اين ما نحن فيه هم اينجور مى‏شود، مقدمه اگر حرام بود اتيان شده است وضويش هم صحيح است.

اما در صورتى كه ضرر در خود استعمال الماء بوده باشد، هوا سرد است، آب سرد است از استعمال الماء مى‏ترسد، ايشان مى‏فرمايد در اين صورت اگر خود استعمال الماء كه وضوء و غسل است غسل الوجه و اليدين، استعمال الماء است، اگر استعمال الماء ضررى بوده باشد وضويش محكوم به بطلان است.

بررسی جواز تيمم در صورتی حرجی بودن تهيه يا استعمال آب

بعد مى‏فرمايد و اما مورد الحرج سه قسم مى‏كند، ضرر در مقدمات، ضرر در خود استعمال الماء و اما موارد الحرج، مثل مسأله شين و اينها كه گفتيم، مى‏فرمايد در آن موارد حرج اگر متحمل حرج شد كه استعمال الماء حرجى است، اقوی اين است كه وضويش صحيح است، ولكن‏ احتياط مستحبى است كه بر آن وضويش تيمم را ملزم بكند، احتياط، احتياط مستحبى است، چونكه فتوا داد اقوی وضوء صحيح است، بدان جهت احتياط، احتياط استحبابى مى‏شود، اما اينكه در مقدمات فرمود، مقدمات اگر ضررى بوده باشد، مكلف به وضوء است، اين اشكالى ندارد و فرقى هم نمى‏كند، مقدمات، مقدماتى بود كه حرام بود، ارتكاب آنها، بعد از ارتكاب واجد الماء مى‏شود، مثل آن برداشتن آب مباح از اناء غصبى، بعد از اينكه آب را برداشت واجد الماء مى‏شود و وظيفه‏اش وضوء مى‏شود، يا اينكه آن مقدمات آن نحوى نباشند كه حرام باشند كه خواهيم گفت، فرقى نمى‏كند در هر دو صورت، واجد الماء است و كلام ايشان متين است.

و انما الكلام در جايى است كه خود استعمال وضوء ضررى بوده باشد، ايشان مى‏بينيد كه در اين موارد، فرمود كه خود وضوء و غسل محكوم به بطلان است، اين حكم به بطلان، اين را مى‏دانيد كه ضرر زدن انسان به خودش ضرر بزند، اين ضرر زدن دو قسم است، يك ضررى است كه جنابت بر نفس حساب مى‏شود، انسان انگشتش را ببرد، يا فرض كنيد بند انگشتش را ببرد، يا خودش عمدا و متعمدا كارى بكند كه كبدش از كار بيافتد، اينها جنايت بر نفس است، ظلم على النفس است و اين معنا جنايت على النفس حرام است، چونكه بر ظلم حرام است، در اين موارد اگر استعمال الماء اينجور ضرر بياورد حكم مى‏شود به بطلان وضوء و غسل، چرا؟ چونكه اين وضوء اين غسل حرام است خودش، خودش جنايت بر نفس است و ظلم بر نفس است و ظلم بر نفس است و مبغوض شارع است و نهى الشارع است، بدان جهت چيزى كه محرم بوده باشد و مبغوض شارع بوده باشد بالفعل او نمى‏تواند عبادت واقع بشود، چونكه عبادت واقع شدن به احد الامرين احتياج دارد، يكى اينكه آن متعلق امر بشود آن عمل، مى‏دانيد كه اين وضوئى كه محرم است، جنايت بر نفس است امر نمى‏شود، كما حررنا فی محله، خطاب النهى و حرمت جنايت بر نفس خطاب امر را تقييد مى‏كند كه ان لم تجدوا ماء فتيمموا مكلف را، تحريم شارع وقتى كه استعمال ماء را حرام كرد داخل فلم تجدوا ماء مى‏شود، بدان جهت وضويش امرى ندارد، متعلق نهى است، صحّت عمل اين است كه نهى نداشته باشد، يك شرط ديگر اين است كه هر نحوى كه ندارد ترخيص فى التطبيق داشته باشد، مثلا شما فرض بفرماييد بر اينكه عمل نهى ندارد ولكن ترخيص فى العمل چيزى كه هست عمل نهى دارد ولكن محكوم به بطلان است، چونكه صحّت عمل موقوف به امر است كه نيست يكى هم امر ثانى اين است كه عمل صحيح مى‏شود، متعلق امر نيست ولكن ترخيص فى التطبيق دارد، مثل چه چيز؟ مثل اينكه شارع امر كرده است به وضوء، من مى‏توانم وضوء بگيرم، اين وضوئى كه با آب اول مى‏گيرم اين خصوص اين امر را ندارد، طبيعى الوضوء است، صرف الوجودش امر دارد، اين امر ندارد، ولكن ترخيص فى التطبيق دارد، وقتى كه شارع امر كرد به طبيعى الوضوء، به صرف الوجودش و نهى از اين نكرد معنايش عبارت از اين است كه مى‏توانى وضوء را تطبيق با اين عمل بكنى، اطلاق متعلق الامر در صورتى كه در فرد نهى نبوده باشد ترخيص در تطبيق را اقتضاء مى‏كند، وقتى كه اينجور شد، اين وضوئى كه انسان جنايت بر نفس حساب مى‏شود هم نهى دارد، ترخيص فى التطبيق هم ندارد، در صحت عمل بايد امر داشته باشد كه نيست ترخيص در فى التطبيق داشته باشد كه ندارد، منهى عنه است مى‏شود فاسق.

اما يك ضرر ديگرى است كه آن ضرر ديگر به حدّ جنايت بر نفس نمى‏شود، انسان وضوء بگيرد يا غسل كند، هيچ نمى‏شود، دو ساعت درد سر مى‏گيرد، سرش درد مى‏گيرد، خيلى هم درد مى‏كند با شدت، اين سرش شروع مى‏كند به درد گرفتن، خب اين ضرر است، هوا سرد است مى‏لرزد و سر درد مى‏گيرد، يك روز يا نصف روز فرقى نمى‏كند، اما اين جنايت بر نفس نيست، اين سرماخوردگى‏اش رفع مى‏شود، اينجور ضرر هم ايشان هم مى‏فرمايد با اينجور ضرر هم تحمل بكند وضوء بگيرد، وضويش باطل است، اين حكم به بطلان الوضوء در صورتى كه ضرر به وجه جنايت برنفس نرسد و ظلم بر نفس حساب نشود ضرر هست، ولكن در ارتكابش غرض عقلائى دارد، مى‏خواهد راحت بشود، از جنب ماندن خوشش نمى‏آيد، مى‏خواهد غسل بكند، اين جور ضرر حرام است يا نه؟ بعضى اصحاب فرموده است كه‏ بله، ضرر بر نفس مطلقا حرام است، بدان جهت ضرر بر نفس هر جور اضرار فى النفس مى‏شود حرام، مگر در آن جاهايى كه سيره عقلائيه قائم است كه آنجور ضررها بر نفس عيبى ندارد، در تابستان مى‏رود براى تجارت، فرض كنيد با همان قطار مى‏رود، طول مى‏كشد، مسافت طولانى است، آنجا هم هوا گرم است، مى‏رود و برمى‏گردد نصف بدنش آب شده است، براى تجارت مى‏رود، آنها عيبى ندارد، چونكه سيره عقلا است بر تحمل آنجور ضررها، آنهايى كه گفته‏اند مطلق الاضرار بر نفس حرام است، اينجاهايى كه به سيرة العقلا آن ضرر را متحمل مى‏شوند، لاغراض عقلائيه آن موارد را استثنا مى‏كنند، ما بقى تحت آنها مى‏ماند كه يكى هم اين مورد است، كه انسان سر درد بگيرد، غسل بكند غرض عقلايى هم ندارد، چونكه فان رب الماء، رب الصعيد، هر دو يكى است، در اين صورت حكم بطلان كرده‏اند، يا اينجور يا بايد قائل به بطلان اين را ملتزم بشوند كه بعضى‏ها مثل شيخ انصارى (قطع نوار)،



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص474.

[2] وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ وَ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْجُنُبُ يَكُونُ مَعَهُ الْمَاءُ الْقَلِيلُ- فَإِنْ هُوَ اغْتَسَلَ بِهِ خَافَ الْعَطَشَ- أَ يَغْتَسِلُ بِهِ أَوْ يَتَيَمَّمُ فَقَالَ بَلْ يَتَيَمَّمُ- وَ كَذَلِكَ إِذَا أَرَادَ الْوُضُوءَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص388.

[3] وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ مَعَهُ الْمَاءُ- فِي السَّفَرِ فَيَخَافُ قِلَّتَهُ قَالَ يَتَيَمَّمُ بِالصَّعِيدِ- وَ يَسْتَبْقِي الْمَاءَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ- جَعَلَهُمَا طَهُوراً الْمَاءَ وَ الصَّعِيدَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص388.

[4] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَمُرُّ بِالرَّكِيَّةِ  وَ لَيْسَ مَعَهُ دَلْوٌ قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ أَنْ يَدْخُلَ الرَّكِيَّةَ- لِأَنَّ رَبَّ الْمَاءِ هُوَ رَبُّ الْأَرْضِ  فَلْيَتَيَمَّمْ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص343.

[5] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص344.

[6] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص473.