«الرابع الحرج في تحصيل الماء أو في استعمالهو إن لم يكن ضرر أو خوفه»[1].
عرض كرديم در مواردى كه وضوء گرفتن و صلاة را با وضوء اتيان كردن يا جنب صلاتش را با غسل اتيان كردن بر او ضررى بوده باشد، در اين موارد قاعده لا ضرر حكومت دارد، و اما در مواردى كه ضرر محرز نيست، ضرر وقتى كه محرز نشد تارة مكلف خوف عن ضرر دارد ولو علم ندارد به ضرر، ولكن خوف از ضرر دارد.
عرض كرديم در اين موارد از روايات استفاده مىشود كه خوف الضرر موضوع است بر انتقال وظيفه از صلاة مع الطهارة المائيه به صلاة مع الطهارة الترابية، بعضى از روايات را ذكر كرديم، بعضى از روايات هم در ما نحن فيه باقى مانده است، يكى از اين روايات صحيحه محمد حلبى است، (محمد ابن على حلبى) اين روايت در باب بيست و پنجم از ابواب التيمم روايت دومى[2] است:
محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن محمد ابن سنان عن عبد الله ابن مسکان اين سند ضعيف است، محمد ابن سنان دارد، و عن الفضاله يعنى محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد، عن فضاله عن حسين ابن عثمان، كه حسين ابن عثمان رواسى بوده باشد، يا آن يكى بوده باشد هر دو ثقه هستند، عن عبد الله ابن مسکان عن محمد الحلبى، اين سند دومى صحيحه است. «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْجُنُبُ يَكُونُ مَعَهُ الْمَاءُ الْقَلِيلُ- فَإِنْ هُوَ اغْتَسَلَ بِهِ خَافَ الْعَطَشَ» ، مرد آب كمى دارد. «أَ يَغْتَسِلُ بِهِ أَوْ يَتَيَمَّمُ » اگر غسل بكند مىترسد بعد به عطش مبتلا بشود، ايتغتسل به او يتيمم؟ غسل بكند يا تيمم بكند. «فَقَالَ بَلْ يَتَيَمَّمُ وَ كَذَلِكَ إِذَا أَرَادَ الْوُضُوءَ » اگر خوف عطش داشته باشد وضوء هم در آن موردى كه هست تيمم كند، آب را نگه بدارد، امام عليه السلام در جواب تفصيل نفرمود از عطشى كه موجب هلاكت نفس است از آن عطش مىترسد يا عطشى كه تحمل بر او حرج است، و ضرر آن هلاكتى ندارد، ولكن تشنه است، لبهايش خشك شده است، حال ندارد، نفرمود كدام عطش است روحى له الفداء، فرمود مطلقا يتيمم و كذلك اذا اراد الوضوء، بلكه اين كه سائل مىترسد عطشى پيدا كند كه بميرد يا مثلا مثل مرده بيافتد اين را سؤال نمىكند، چونكه اينجا عقل مستقل است كه آب را نگه بدار، القاء نفس در هلاكت حرام است، اين كه مىگويد يخاف خاف العطش، آن عطشى كه تحمل بر او اينجور ضررى دارد كه به مرتبه اينها نمىرسد كه القاء نفس الهلاكة نمىرسد، امام هم فرمود، كسى فرمود شايد سائل بلد نبود سؤال كردن را، همين جور سؤال كرده است، آنجا اطلاق جواب الامام تنزل هم بكنيم دليل بر اين است كه مطلق موارد خوف الضرر، بر نفس ولو ضرر مرتبه هلاكت نفس نبوده باشد تيمم خوف اينجور ضرر موجب انتقال الوظيفه است.
بعد در روايت ديگر كه موثقه سماعه[3] است. «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ مَعَهُ الْمَاءُ فِي السَّفَرِ فَيَخَافُ قِلَّتَهُ» ، آب كم است، مىترسد كه آبشان تمام بشود. «قَالَ يَتَيَمَّمُ بِالصَّعِيدِ وَ يَسْتَبْقِي الْمَاءَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ- جَعَلَهُمَا طَهُوراً الْمَاءَ وَ الصَّعِيدَ» ، نه نگه دارد، از اين روايات معلوم مىشود بر اينكه در موارد ضرر انتقال وظيفه مىشود، تيمم مشروع مىشود، حتى از بعضى روايات ظاهر مىشود، كه ضرر لازم نيست متوجه به خودش بشود، اگر بترسد كه وضوء بگيرد، غير متضرر مىشود، غير به حرج مىافتد، باز مىتواند در ما نحن فيه منتقل مىشود وظيفه، به وظيفه چه چيز؟ به تيمم، در باب سوم از ابواب التيمم صحيحه عبيد الله على الحلبى[4] است:
«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ» سند صدوق عليه الرحمه به عبيد الله على الحلبى سند صحيحى است، در مشيخه فقيه فرموده است، «أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَمُرُّ بِالرَّكِيَّةِ» مردى مرور به چاهى مىكند، چاه آب دار، و ليس معه دلو، دلوى ندارد. «وَ لَيْسَ مَعَهُ دَلْوٌ قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ أَنْ يَدْخُلَ الرَّكِيَّةَ» وظيفه ندارد كه داخل چاه بشود. «لِأَنَّ رَبَّ الْمَاءِ هُوَ رَبُّ الْأَرْضِ فَلْيَتَيَمَّمْ» رب الماء، رب الارض است، اين معنايش عبارت از اين است كه اينجا مناسبت سؤال را جواب، چونكه گفت دلو ندارد، يعنى اگر دلو ندارد بايد در چاه برود، اين در چاه رفتن يا ضرر بر خودش دارد كه مارى چيزى آنجا باشد بزند يا ضرر بر غير دارد كه داخل در چاه بشود، آب چاه خراب بشود، مردم احتياج دارند به اين آب، كما اينكه در صحيحه دومى هم اينجور است، در صحيحه دومى كه صحيحه عبد الله ابن ابی یعفور يك نكتهاى بگويم. تعجب از صاحب الحدائق قدس الله سره است ايشان با وجود اينكه مسلك اخباريت داشت به روايات به سندشان كمال احاطه را داشت، با وجود اينكه مسلك، مسلك اخبارى بود ولكن اين كمال دقت را به سند داشت، اين به جهت اينكه استدلال فقهى كه مىكرد،استدلالش تمام بشود، اشكال به اين وارد نشود كه اين مبنى بر مسلك اخباريين است، بدان جهت روايات موثقه را از بين اينها خيلى دقيقا قدس الله سره تميز مىدهد، ولكن اينجا كه مىرسد مىگويد بر اينكه روى الصدوق قدس الله نفسه الشريف فى اسناده عن الحسين ابن سعيد عن عبيد الله على الحلبى، اگر اينجور بوده باشد سند، روايت مىشود مرفوعه، چونكه حسين ابن سعيد از عبيد الله الحلبى نمىتواند نقل كند، ما بينشان واسطه بايد بشود، ولكن كما رجعنا صاحب وسائل كه از خود من لا يحضر نقل مىكند، سند دارد به كتاب فقيه، حتى در كتاب فقيهى كه فعلا در يد ما است روايت اينجور است كه محمد ابن على ابن الحسين باسناده عن عبيد الله على الحلبى، روى اين اصل روايت صحيحه است، مرفوعه نيست، منتهى ايشان چه جور بوده است، نسخهاى كه در يد ايشان بوده است، چه جور بوده است، آنها را خدا مىداند، غرض آن روايت صحيحه است، روايت دومى كه صحيحه عبد الله ابن ابى يعفور است عبد الله ابن ابى يعفور[5] سندش اين است، روايت دومى است در باب سه:
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ» همهاش اجلاء هستند. «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ وَ عَنْبَسَةَ بْنِ مُصْعَبٍ جَمِيعاً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» با عبد الله ابن ابى يعفور است. «عن ابى عبد الله عليه السلام قَالَ: إِذَا أَتَيْتَ الْبِئْرَ وَ أَنْتَ جُنُبٌ فَلَمْ تَجِدْ دَلْواً- وَ لَا شَيْئاً تَغْرِفُ بِهِ» و نه شيئى كه مىتواند با آن آب بردارد، شامل مىشود اين صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف كه گفت ثوبش را بياندازد بعد از جذب ماء دربياورد اين مقتضاى ولا شىء تغرف به است، شيئى كه با او هم آب را بكشد، پيدا نكند «فَتَيَمَّمْ بِالصَّعِيدِ- فَإِنَّ رَبَّ الْمَاءِ رَبُّ الصَّعِيدِ- وَ لَا تَقَعْ فِي الْبِئْرِ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَى الْقَوْمِ مَاءَهُمْ» خود چاه وارد نشود كه آب چاه را خراب كند براى مرد، اين اضرار به غير است، حتى در آن مواردى كه خوف بر ضرر بر خودش ندارد، اضرار به غير دارد در وضوء گرفتن و غسل كردن وظيفه منتقل مىشود اضرار به غير، اين موجب مىشود بر اينكه، مثل افساد الماء، وظيفه منتقل به غير مىشود، لا كلام در اينكه در جاهايى كه وضوء گرفتن ضررى بوده باشد، ضررى بوده باشد تارة مقدمه وضوء ضررى است، مثل اينكه به چاه وارد شدن او ضررى است، خوف الضرر دارد كه مار بگزد او را، يك وقت ضرر در خود استعمال الماء است، فرقى نمىكند، ضرر در آن ماء بوده باشد كه اول فرمود يا ضرر در استعمال الوضوء بوده باشد، در استعمال الماء بوده باشد، در هر دو مورد اگر برسد، خوف ضرر داشته باشد، وظيفه منتقل مىشود به تيمم.
اين را بدانيد يك مواردى هست كه ضرر حساب نمىشود، در آن موارد، ضرر حساب نمىشود، ولكن انسان به مشقّت مىافتد، تحملش مشكل است، مثل اينكه در هواى سرد، اين اگر وضوء بگيرد، ضررى كه اينجور بشود مريض بشود، نفسش تلف بشود اينها نيست، اين پوست دست و صورتش زبر مىشود، بعد ترك برمىدارد، اين خون مىآيد، اين تطهير كردنش ترك برداشته است، ترك مهمى برداشته است، تطهير و اينهايش براى مشكل مىشود، كه از او تعبير به شين مىشود، ايشان قدس الله نفسه الشريف بعد از تمام كردن اين ضرر مىگويد حتى اگر از شين بترسد، آن شينى كه تحمل بر او مشقّت دارد بر او وظيفه منتقل مىشود در ما نحن فيه با تيمم نماز بخواند، البته در اين صورت لا ضرر اگر حكومت نكند، لا حرج حكومت مىكند در صورتى كه تأمل او، دستهايش بى ريخت مىشود، خودش تحمل بر اين، يا صورتى كذا مىشود، پوستش كلفت مىشود و سياه مىشود و هكذا ترك و اينها برمىدارد، تحملش بر او شديد است دليل لا حرج برمىدارد ولو لا ضرر اگر در ما نحن فيه حكومتى نداشته باشد دليل نفى الحرج حكومت پيدا مىكند، اين كلام ايشان است.
اين در صورتى است كه طبيعى الوضوء ضررى بوده باشد، طبيعى الغسل ضررى بوده باشد، اما اگر طبيعى ضررى نيست، ضرر در فرد آن طبيعت است، مثل اينكه فرض كنيد اگر اين شخص آب را گرم كند، با آب گرم وضوء بگيرد يا غسل كند ترسى براى او نيست، ولكن با آب سرد وضوء بگيرد يا غسل كند كه هوا سرد است ترس در آن وضوء با آب سرد است، اين انتقال وظيفه نمىشود، چرا؟ چونكه آنى كه مطلوب است و قيد صلاة است، مطلوب صرف وجود صلاة است، مع صرف وجود الطهاره، به آن صرف وجود طهارت كه وضوء و غسل است او حرجى نيست، چونكه ممكن است آب را گرم كند، متمكن است از آن صرف وجود طبيعى، انتقال وظيفه نمىشود، و خواهيم گفت كه اگر در اين صورت هم با آب سرد وضوء گرفت، وضوء صلاتش باطل است، ايشان خواهد فرمود كه اگر با آب سرد وضوء گرفت نمازش باطل است، بايد آب را گرم كند با او وضوء بگيرد، با تيمم هم بخواند باطل است، چونكه متمكن از صرف الوجود است، اگر جايى باشد كه تسخین الماء ممكن نيست، از صرف وجود طهارت متمكن ندارد، اين فرمايشاتى است كه ايشان فرموده است.
مسأله 18: «إذا تحمل الضرر و توضأ أو اغتسلفإن كان الضرر في المقدمات من تحصيل الماء و نحوه وجب الوضوء أو الغسل و صح و إن كان في استعمال الماء في أحدهما بطل و أما إذا لم يكن استعمال الماء مضرا بل كان موجبا للحرج و المشقة كتحمل ألم البرد أو الشين مثلا فلا يبعد الصحة و إن كان يجوز معه التيمم لأن نفي الحرج من باب الرخصة لا العزيمة و لكن الأحوط ترك الاستعمال و عدم الاكتفاء به على فرضه فيتيمم أيضا».[6]
در ما نحن فيه تصريح مىكند به اين دو تا مسأله، يك مسأله اين بود كه وجوب الوضوء ضررى است، چونكه مسلك الى الماء ضررى است، دوم اين است كه نه، خود استعمال الماء ضررى است، كه امر ثالث بود كه موجب مىشود انتقال الوظيفه را، بعد شروع مىكند به مسائلى كه به اين دو تا موجب مترتب مىشود، اين مسائل بعضى هايش كمال اهميت را دارد، يكى از آن مسائلى كه كمال اهميت دارد اين مسأله هيجده است كه پشت سر اين امر ثالث بيان مىكند، كه استعمال الماء از او خوف دارد، مىفرمايد اگر، ايشان اينجور مىفرمايد، كلام ايشان را نقل مىكنم، ايشان مىفرمايد انسان اگر تحمل ضرر كرد، مىترسيد به چاه برود، و مار هم زد، از مار مىترسيد، متحمل شد در چاه رفت، اين ضرر را متحمل شد، اين بعد از تحمل ضرر حكمش چيست؟ ايشان مىفرمايد اگر ضرر در مقدمات بود، ضرر مقدمات را متحمل شد، در اين صورت وقتى كه تحصيل آب كرد به آب رسيد، آب را پيدا كرد وظيفهاش وضوء گرفتن است، ولو اول وظيفهاش اين بود كه مقدمه را ترك كند و تيمم كند و صلاة را با تيمم بخواند، ولكن وقت يكه مقدمه را اتيان كرد حتى بالوجه المحرم، خوف هلاك داشت، رفت اتفاقا هلاكى نشد، آب را پيدا كرد و شروع كرد به وضوء گرفتن وضويش صحيح است، چرا؟ براى اينكه بعد از اينكه اين مقدمه را اتيان كرد واجد الماء مىشود، حرام را موجود كرده است اگر مقدمه حرام است، آن حرام موجود شده است، واجد الماء است، مثل اينكه سابقا مىگفتيم آب مباح در اناء غصبى است اين اناء خودش را برداشت با آن آب مباحى كه در اناء غصبى است پر كرد آور وضوء مىگيرد، گفتيم تصرف در اناء غصبى حرام بود، ولكن الان تصرف كرد و تمام شد آب را آورد بايد وضوء بگيرد، اينجور گفتيم، اين ما نحن فيه هم اينجور مىشود، مقدمه اگر حرام بود اتيان شده است وضويش هم صحيح است.
اما در صورتى كه ضرر در خود استعمال الماء بوده باشد، هوا سرد است، آب سرد است از استعمال الماء مىترسد، ايشان مىفرمايد در اين صورت اگر خود استعمال الماء كه وضوء و غسل است غسل الوجه و اليدين، استعمال الماء است، اگر استعمال الماء ضررى بوده باشد وضويش محكوم به بطلان است.
بعد مىفرمايد و اما مورد الحرج سه قسم مىكند، ضرر در مقدمات، ضرر در خود استعمال الماء و اما موارد الحرج، مثل مسأله شين و اينها كه گفتيم، مىفرمايد در آن موارد حرج اگر متحمل حرج شد كه استعمال الماء حرجى است، اقوی اين است كه وضويش صحيح است، ولكن احتياط مستحبى است كه بر آن وضويش تيمم را ملزم بكند، احتياط، احتياط مستحبى است، چونكه فتوا داد اقوی وضوء صحيح است، بدان جهت احتياط، احتياط استحبابى مىشود، اما اينكه در مقدمات فرمود، مقدمات اگر ضررى بوده باشد، مكلف به وضوء است، اين اشكالى ندارد و فرقى هم نمىكند، مقدمات، مقدماتى بود كه حرام بود، ارتكاب آنها، بعد از ارتكاب واجد الماء مىشود، مثل آن برداشتن آب مباح از اناء غصبى، بعد از اينكه آب را برداشت واجد الماء مىشود و وظيفهاش وضوء مىشود، يا اينكه آن مقدمات آن نحوى نباشند كه حرام باشند كه خواهيم گفت، فرقى نمىكند در هر دو صورت، واجد الماء است و كلام ايشان متين است.
و انما الكلام در جايى است كه خود استعمال وضوء ضررى بوده باشد، ايشان مىبينيد كه در اين موارد، فرمود كه خود وضوء و غسل محكوم به بطلان است، اين حكم به بطلان، اين را مىدانيد كه ضرر زدن انسان به خودش ضرر بزند، اين ضرر زدن دو قسم است، يك ضررى است كه جنابت بر نفس حساب مىشود، انسان انگشتش را ببرد، يا فرض كنيد بند انگشتش را ببرد، يا خودش عمدا و متعمدا كارى بكند كه كبدش از كار بيافتد، اينها جنايت بر نفس است، ظلم على النفس است و اين معنا جنايت على النفس حرام است، چونكه بر ظلم حرام است، در اين موارد اگر استعمال الماء اينجور ضرر بياورد حكم مىشود به بطلان وضوء و غسل، چرا؟ چونكه اين وضوء اين غسل حرام است خودش، خودش جنايت بر نفس است و ظلم بر نفس است و ظلم بر نفس است و مبغوض شارع است و نهى الشارع است، بدان جهت چيزى كه محرم بوده باشد و مبغوض شارع بوده باشد بالفعل او نمىتواند عبادت واقع بشود، چونكه عبادت واقع شدن به احد الامرين احتياج دارد، يكى اينكه آن متعلق امر بشود آن عمل، مىدانيد كه اين وضوئى كه محرم است، جنايت بر نفس است امر نمىشود، كما حررنا فی محله، خطاب النهى و حرمت جنايت بر نفس خطاب امر را تقييد مىكند كه ان لم تجدوا ماء فتيمموا مكلف را، تحريم شارع وقتى كه استعمال ماء را حرام كرد داخل فلم تجدوا ماء مىشود، بدان جهت وضويش امرى ندارد، متعلق نهى است، صحّت عمل اين است كه نهى نداشته باشد، يك شرط ديگر اين است كه هر نحوى كه ندارد ترخيص فى التطبيق داشته باشد، مثلا شما فرض بفرماييد بر اينكه عمل نهى ندارد ولكن ترخيص فى العمل چيزى كه هست عمل نهى دارد ولكن محكوم به بطلان است، چونكه صحّت عمل موقوف به امر است كه نيست يكى هم امر ثانى اين است كه عمل صحيح مىشود، متعلق امر نيست ولكن ترخيص فى التطبيق دارد، مثل چه چيز؟ مثل اينكه شارع امر كرده است به وضوء، من مىتوانم وضوء بگيرم، اين وضوئى كه با آب اول مىگيرم اين خصوص اين امر را ندارد، طبيعى الوضوء است، صرف الوجودش امر دارد، اين امر ندارد، ولكن ترخيص فى التطبيق دارد، وقتى كه شارع امر كرد به طبيعى الوضوء، به صرف الوجودش و نهى از اين نكرد معنايش عبارت از اين است كه مىتوانى وضوء را تطبيق با اين عمل بكنى، اطلاق متعلق الامر در صورتى كه در فرد نهى نبوده باشد ترخيص در تطبيق را اقتضاء مىكند، وقتى كه اينجور شد، اين وضوئى كه انسان جنايت بر نفس حساب مىشود هم نهى دارد، ترخيص فى التطبيق هم ندارد، در صحت عمل بايد امر داشته باشد كه نيست ترخيص در فى التطبيق داشته باشد كه ندارد، منهى عنه است مىشود فاسق.
اما يك ضرر ديگرى است كه آن ضرر ديگر به حدّ جنايت بر نفس نمىشود، انسان وضوء بگيرد يا غسل كند، هيچ نمىشود، دو ساعت درد سر مىگيرد، سرش درد مىگيرد، خيلى هم درد مىكند با شدت، اين سرش شروع مىكند به درد گرفتن، خب اين ضرر است، هوا سرد است مىلرزد و سر درد مىگيرد، يك روز يا نصف روز فرقى نمىكند، اما اين جنايت بر نفس نيست، اين سرماخوردگىاش رفع مىشود، اينجور ضرر هم ايشان هم مىفرمايد با اينجور ضرر هم تحمل بكند وضوء بگيرد، وضويش باطل است، اين حكم به بطلان الوضوء در صورتى كه ضرر به وجه جنايت برنفس نرسد و ظلم بر نفس حساب نشود ضرر هست، ولكن در ارتكابش غرض عقلائى دارد، مىخواهد راحت بشود، از جنب ماندن خوشش نمىآيد، مىخواهد غسل بكند، اين جور ضرر حرام است يا نه؟ بعضى اصحاب فرموده است كه بله، ضرر بر نفس مطلقا حرام است، بدان جهت ضرر بر نفس هر جور اضرار فى النفس مىشود حرام، مگر در آن جاهايى كه سيره عقلائيه قائم است كه آنجور ضررها بر نفس عيبى ندارد، در تابستان مىرود براى تجارت، فرض كنيد با همان قطار مىرود، طول مىكشد، مسافت طولانى است، آنجا هم هوا گرم است، مىرود و برمىگردد نصف بدنش آب شده است، براى تجارت مىرود، آنها عيبى ندارد، چونكه سيره عقلا است بر تحمل آنجور ضررها، آنهايى كه گفتهاند مطلق الاضرار بر نفس حرام است، اينجاهايى كه به سيرة العقلا آن ضرر را متحمل مىشوند، لاغراض عقلائيه آن موارد را استثنا مىكنند، ما بقى تحت آنها مىماند كه يكى هم اين مورد است، كه انسان سر درد بگيرد، غسل بكند غرض عقلايى هم ندارد، چونكه فان رب الماء، رب الصعيد، هر دو يكى است، در اين صورت حكم بطلان كردهاند، يا اينجور يا بايد قائل به بطلان اين را ملتزم بشوند كه بعضىها مثل شيخ انصارى (قطع نوار)،
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص474.
[2] وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ وَ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْجُنُبُ يَكُونُ مَعَهُ الْمَاءُ الْقَلِيلُ- فَإِنْ هُوَ اغْتَسَلَ بِهِ خَافَ الْعَطَشَ- أَ يَغْتَسِلُ بِهِ أَوْ يَتَيَمَّمُ فَقَالَ بَلْ يَتَيَمَّمُ- وَ كَذَلِكَ إِذَا أَرَادَ الْوُضُوءَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص388.
[3] وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ مَعَهُ الْمَاءُ- فِي السَّفَرِ فَيَخَافُ قِلَّتَهُ قَالَ يَتَيَمَّمُ بِالصَّعِيدِ- وَ يَسْتَبْقِي الْمَاءَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ- جَعَلَهُمَا طَهُوراً الْمَاءَ وَ الصَّعِيدَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص388.
[4] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَمُرُّ بِالرَّكِيَّةِ وَ لَيْسَ مَعَهُ دَلْوٌ قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ أَنْ يَدْخُلَ الرَّكِيَّةَ- لِأَنَّ رَبَّ الْمَاءِ هُوَ رَبُّ الْأَرْضِ فَلْيَتَيَمَّمْ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص343.
[5] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص344.
[6] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص473.