درس هزار و هشتاد و دوم

تيمّم

مسأله 20: «إذا أجنب عمدا مع العلم بكون استعمال الماء مضرا وجب التيمم و صح عمله ‌لكن لما ذكر بعض العلماء وجوب الغسل في الصورة المفروضة و إن كان مضرا فالأولى الجمع بينه و بين التيمم بل الأولى مع ذلك إعادة الغسل و الصلاة بعد زوال العذر‌».[1]

ادامه بحث گذشته

 كلام در جمع ما بين رواياتى بود كه عمده آن روايات دو تا صحيحه بود، و آن دو صحيحه دلالت مى‏كردند، كسى كه غسل كردن بر او ضررى داشته باشد آن شخص بايد غسل كند و اين اصابه ما اصاب كه عمده‏اش دو تا صحيحه بود، در مقابل اينها دو صحيحه ديگر بود، بلكه سه صحيحه ديگر است كه آن سه صحيحه دلالت مى‏كند اگر غسل كردن بر جنب ضررى بوده باشد، در اين صورت تيمم مى‏كند و لازم نيست بر اينكه غسل بكند، در اين دو صحيحه اينجور آمده بود:

صحيحه ابی نصر بزنطی

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ مُوسَى بْنِ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ جَمِيعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ‌ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الرِّضَا ع فِي الرَّجُلِ تُصِيبُهُ الْجَنَابَةُ وَ بِهِ قُرُوحٌ أَوْ جُرُوحٌ» اگر روايت اين مقدار بود مى‏گفتيم در آن رواياتى كه گفته است جنب بايد غسل كند و ان اصابه ما اصاب قروح و جروح فرض نشده بود، در اين روايت قروح و جروح فرض شده است، اين تيمم بكند، او غسل بكند، ولكن عطف دارد بر اين قروح و جروح، «أَوْ يَكُونُ يَخَافُ عَلَى نَفْسِهِ الْبَرْدَ» يا از سرما مى‏ترسد قروح و جروح ندارد، اين عدل است، اين همانى است كه در آن روايات فرض شده بود، «فَقَالَ» امام عليه السلام مى‏فرمايد «لَا يَغْتَسِلُ يَتَيَمَّمُ»[2].

صحيحه داود بن سرحان

در صحيحه ديگرى، صحيحه داود [3]ابن سرحان اينجور است:

 «محمد ابن الحسن باسناده عن سعد ابن عبد الله عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ تُصِيبُهُ الْجَنَابَةُ وَ بِهِ جُرُوحٌ أَوْ قُرُوحٌ- أَوْ يَخَافُ عَلَى نَفْسِهِ مِنَ الْبَرْدِ- فَقَالَ لَا يَغْتَسِلُ وَ يَتَيَمَّمُ».

صحيحه محمد بن مسلم

صحيحه ديگرى در ما نحن فيه است و آن صحيحه، صحيحه محمد ابن مسلم است، روايت پنجمى است در باب پنج:

 «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الرَّجُلِ تَكُونُ بِهِ الْقَرْحُ- وَ الْجِرَاحَةُ يُجْنِبُ» در اين صورت يجنب، جنب مى‏شود، «قَالَ لَا بَأْسَ بِأَنْ لَا يَغْتَسِلَ يَتَيَمَّمُ»[4]. محذورى ندارد غسل نكند، تيمم بكند.

صحيحه عبدالله بن سنان

باز يك صحيحه‏اى هم هست آن صحيحه عبد الله ابن سنان است در باب شانزده روايت اولى است:

صحيحه عبدالله بن سنان

 «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ تُصِيبُهُ الْجَنَابَةُ- فِي اللَّيْلَةِ الْبَارِدَةِ وَ يَخَافُ عَلَى نَفْسِهِ التَّلَفَ إِنِ اغْتَسَلَ- فَقَالَ يَتَيَمَّمُ وَ يُصَلِّي- فَإِذَا أَمِنَ الْبَرْدَ اغْتَسَلَ وَ أَعَادَ الصَّلَاةَ».[5]

اين روايت اخيرى با آن روايت سومى او مختص به قروح و جروح بود، يعنى در روايت در قروح و جروح وارد شده بود، او تنها بود معارضه نمى‏كرد با آن روايات، چونكه در آن رواياتى كه بايد غسل بكند و ان اصاب ما اصاب، قروح و جروح فرض نشده بود، خوف از برد بود، در اين روايتى كه هست، در اين روايت هم تلف على النفس كه مى‏ترسد بميرد، اين مختص به تلف نفس است، عمده آن دو صحيحه داود ابن سرحان و صحيحه بزنطى است، بعضى‏ها خواسته‏اند جمع بكنند، بگويند آن روايات كه دلالت مى‏كند به غسل كه بايد غسل بكند آنها ظهور دارند در تعيّن غسل و اين دو تا صحيحه يا اين چهار صحيحه اينها ترخيص مى‏دهند در تيمم كه مى‏تواند تيمم بكند و غسل را ترك كند، آن وقت لازمه‏اش عبارت از اين مى‏شود كه مى‏تواند اكتفا به تيمم بكند ولكن غسل كردنش مستحب است، غسل مجزى است ولكن على نحو واجب تخييرى يا غسل كنيد يا تيمم بكند، ولكن غسل افضل است، در ما نحن فيه اين فتوا را شيخ در تهذيب در بعد از اينكه اين روايت را نقل مى‏كند، آن روايتى كه وارد شده است بر اينكه جنب بايد غسل بكند در ضمن او مى‏گويد كه ممكن است حمل بكنيم بر اينكه مخير است، بر اينكه غسل بكند يا تيمم بكند، على كل تقدير بعضى‏ها اينجور فرموده‏اند.

ولكن اين حرف درست نيست، چرا؟ چونكه در روايات سابقه اگر امر به غسل شده بود كه غسل بكند، مى‏گفتيم امر ظهور در وجوب و لزوم دارد، تعيينا، آن وقت اين روايات مى‏گويند كه صحيح هستند كه اين دو تا صحيحه يا چهار تا كافى است هم رفع يد مى‏كنيم از وجوب از ظهور آن روايات در تعين الغسل، ولكن در آن روايات كما ذكرنا امام عليه السلام تصريح كرد كه غسل را نمى‏تواند ترك كند، در آن روايت فرمود بر اينكه در يك صحيحه اينجور فرمود، فرمود بر اينكه فانه لابّد من الغسل، بايد غسل را بكند على ما كان، هر جور بوده باشد بايد غسل بكند، اين با ترخيص در ترك قابل جمع نيست، بدان جهت اين دو تا طايفه متعارضين هستند، آن روايات مى‏گويد كه وظيفه غسل است و اين دو تا صحيحه كه او يخاف على نفسه مى‏گويد وظيفه تيمم است، يعنى تيمم مى‏تواند بكند با اين قيدى كه بعد خواهيم گفت، اينها با همديگر متعارضين هستند، آن رواياتى كه مى‏گويد غسل را مى‏تواند ترك كند و تيمم كند، آن روايات را بايد بگيريم و آن رواياتى كه مى‏گويد لابد است غسل كند بايد اين روايات را رد كنيم علمش را به اهلش، چرا؟

 چونكه در باب تعادل ترجيح در باب اصول در بحث اصول مبيّن شده است كه اگر دو تا طايفه‏اى يا دو تا خبرى متعارضين شدند كه جمع عرفى ما بينشان نشد، كما فى المقام كه لابد بايد غسل بكند جمع عرفى نيست، آنى كه موافق با كتاب عزيز است، اخذ به او مى‏شود، اين رواياتى كه تيمم بكند موافق با كتاب است كه و ان كنتم مرضا و لا سفر، كه گفتيم مرضا به جهت اين است كه در خوف الضرر يا اعتقاد الضرر است به آن جهت بر مريض ذكر شده است، اين روايات مى‏گويد آن كسى كه خاف از اين ضرر اين بايد تيمم بكند، اين موافق را كتاب مجيد مى‏شود، اگر كسى اين را قبول كرد كه بايد قبول بكند، موافق كتاب هستند اينها، فهو، اگر كسى گفت كه نه، در ما نحن فيه در كتاب مريض است، اين شخص مريض فرض نشده است، با وجودى كه در آن روايات مريض فرض شده است، امام عليه السلام در ما نحن فيه همين جور فرمود؛ در آن روايت هم اينجور بود كه سألته عن مجدور اصابته جنابة قال ان اجنب هو فليغتسل، علاوه بر اينكه مريض هم بود در ما نحن فيه گفتيم مريض به واسطه احتمال الضرر است، خصوصيتى ندارد، كسى گفت نه آن دو تا صحيحه مريض فرض نشده است، مى‏گوييم عيبى ندارد، دو تا طايفه متعارضتين، وقتى كه درهيچ كدام طرف نشد تساقط مى‏كند، تساقط كه شد رجوع مى‏شود به قاعده اوليه، قاعده اوليه عبارت از اين كه وقتى كه غسل ضررى شد وجوب الغسل برداشته مى‏شود، وقتى كه وجوب الغسل برداشته شد، اگر فرض كنيد كه ضرر، ضررى است كه محرم است از قبيل جنايت است، متعين مى‏شود تيمم، و اگر ضرر، ضررى است كه به حدّ حرام نيست مخيّر مى‏شود ما بين اين كه غسل بكند يا تيمم بكند، چونكه وجوبش برداشته شد به قاعده لا ضرر، اما استحباب غسل برداشته نمى‏شود، چونكه قاعده لا ضرر استحباب را برنمى‏دارد، استحباب و غسل سر جايش مى‏ماند، غسل كرد متطهر است، نماز مى‏خواند اگر غسل نكرد اگر تيمم هم بكند عيبى ندارد در ما نحن فيه حيث اينكه ذكرنا سابقا، قاعده لا ضرر وجوب را برمى‏دارد، مقتضاى ادله استحباب الغسل اين مى‏شود كه غسل مستحب است، اگر اتيان كرد با او نماز مى‏خواند، والاّ تيمم مى‏شود، چونكه صلاة ساقط نيست با تيمم نمازش را مى‏خواند.

 سؤال ...؟ در قاعده لا ضرر در لا ضرر نيست، مطلق الضرر است، هميشه از امتثال تكليف به انسان ضررى وارد شد كه آن ضرر حرام نيست وارد شدن بر انسان، ولكن مثل اينكه وضوء بگيرد، تب مى‏كند، اين يك روز و دو روز تب مى‏كند، گفتيم اين ضرر محرمى نيست يا يك روز سرش درد مى‏گيرد، اين ضرر محرم نيست، جنايت بر نفس حساب نمى‏شود، وجوب وضوء برداشته مى‏شود، قاعده لا ضرر وجوب صلاة مع الوضوء را برمى‏دارد اما استحباب وضوء كه «ان الله يحب المتطهرين» يا استحباب الغسل سر جاى خودش مى‏ماند، غسل كرد جنب، محدث بالاصغر وضوء گرفت، طهارت دارد نماز مى‏خواند، اذا قمتم الی الصلاة مال محدثين است، اما اگر وضوء نگرفت و ترك كرد وضوء را، چونكه واجب نيست صلاة بخصوص الوضوء و الغسل چونكه صلاة ساقط نيست، بايد تيمم بكند صلاة را بخواند، گذشتيم اين مسأله سابقى را.

آن وقت مى‏ماند آن مسأله كه مرحوم صاحب عروه در عروه ذكر كرده است، دو تا امر ذكر كرده است، يك امر اين است فرمود اگر غسل كردن كسى كه خودش را عمدا جنب كرده است و مى‏داند بر اينكه آب نيست، و نمى‏تواند غسل بكند عمدا جنب كرده است، اين تيمم مى‏كند اينجور فتوا داد، بعد فرمود چونكه بعضى علما در اين صورت غسل را واجب كرده‏اند به واسطه آن رواياتى كه وارد شده بود اولى اين است كه جمع كند ما بين تيمم و ما بين آن غسل، اين حرف اولى‏اش بود.

اين را مى‏دانيد، اگر ضرر به حرام شد، خود صاحب عروه هم ملتزم است كه مطلق الاضرار بالنفس حرام است ولو به حدّ جنايت نرسد، آن هم حرام است، احتياط نمى‏شود جمع كردن ما بين وضوء و ما بين غسل، چونكه اين غسل احتمال حرمت دارد، چونكه ضرر محرم است، يا ضرر به حدّ جنايت بر نفس است و ان اصابه ما اصاب، هر نحو ضررى بوده باشد، اگر ضرر محرّم است كه حرام را اتيان كردن به حرام كه احتياط نيست، اگر ضرر، ضرر غير محرم است اين احتياط مى‏شود جمع بين الغسل و الوضوء و التيمم، الاّ كه ايشان ضرر را حرام مى‏داند، اين بنا به مسلك خودش كه غسل مضر شد بر انسان به هر مرتبه‏اى از اضرار ولو به حدّ حرام نبوده باشد غسل بر او جايز نيست وظيفه خصوص تيمم است اين شخصى كه اين را مى‏گويد جمع كردن ما بين تيمم و غسل احتياط نمى‏شود، اين مطلب اولى.

مطلب دومى اين است كه ايشان فرمود بر اينكه بلكه اولى احوط اين است كه آن نمازى را كه خوانده است اينجور در خارج وقت او را قضا كند، عبارتش همين جور است، عين عبارت را مى‏خوانم كه ببينيد همين جور است كه ايشان فرموده است، فرمود بر اينكه و ذكر لمّا ذكر بعض العلماء وجوب الغسل فى الصورة المفروضه كه خودش را عمدا جنب كرده است و ان كان مضرا بعض از علما ذكر كرده‏اند وجوب الغسل را ولو غسل مضر بوده باشد و لما ذكر بعض العلماء فالاولى الجمع بينه و بين التيمم، يعنى جمع كند ما بين غسل و تيمم، بل الاولى مع ذلك، مع ذلك كه جمع كرده است بين التيمم و الغسل عادة الغسل و الصلاة بعد العذر، اعاده بكند غسل را و صلاة را بعد زوال غسل، اين نماز را كه خوانده است اعاده كند.

خب اين چه جور اعاده مى‏كند اين نماز را؟ كه هم غسل كرده است هم تيمم كرده است، اگر مأمور بهش غسل بود آن دو صحيحه كه و ان اصاب او صحيح بود در واقع غسل كرده است نمازش را خوانده است، اگر آن نبود، صحيح نبود، رواياتى كه وارد شده بود كه لا يغتسل و اليتيمم لا بأس ان يغتسل بل ان يتيمم، او صحيح بود تيمم كرده است، نمازش را در وقت خوانده است، چرا اعاده بكند؟ بدان جهت در ما نحن فيه فرمايش ايشان كه جمع بكند ما بين اينها و احتياط اين است كه باز با جمع كردن دوباره اعاده كند احتياط مستحب، اين معنا ندارد، باز فرض اينكه هم غسل كرده است، هم تيمم كرده است، وظيفه هر چه بود اتيان كرده است ديگر، تيمم بود اتيان كرده است، غسل بود اتيان كرده است، دو تا كه معا وظيفه نمى‏شود، دو تايش هم وظيفه بود اتيان كرده است، وجهى بر اعاده ندارد.

نگوييد اين فرمايش ايشان دليلش صحيحه عبد الله ابن سنان است كه در صحيحه عبد الله ابن سنان روحى له الفداء فرمود كه الان خواندم، عن الرجل يصيبه الجنابة فى الليلة الباردة فيخاف على نفسه التلف ان اغتسل، قال يتيمم و يصلى فاذا امن البرد اغتسل و عاد الصلاة، وقتى كه امر شد، خوف منتفى شد اعاده مى‏كند غسل را و صلاتى را كه خوانده بود، كسى بگويد اين صحيحه مدرك حكم ايشان است.

اين درست نيست، اين صحيحه مفروضش در جايى است كه با تيمم در وقت نماز خوانده است، مى‏گويد بر اينكه فقال يتيمم و يصلى فاذا امن البرد و عاد الصلاة، در اين مورد سؤال اين است كه هم غسل كرده است، هم تيمم كرده است، اين كه فرمود و الاولى مع ذلك، اولى مع ذلك يعنى احوط اين است كه جمع بكند، اولى مع ذلك، مع ذلك نه اينكه اولى مع التيمم تنها، اينجور نگفته است، اشاره است، به آنى كه گفته است، اين درست درنمى‏آيد، اين صحيحه عبد الله ابن سنان فقط در صورت تيمم است.

ثم كلام عروه را ول مى‏كنيم، مى‏رسيم به اين صحيحه عبد الله ابن سنان، اشكال در صحيحه عبد الله ابن سنان اين مى‏شود كه، خب امام چرا فرمود و اذا امن وقتى كه خاطر جمع شد، اغتسل درست، غسل مى‏كند، تيمم مادام العجز بدل است، وقتى كه عجز از بين رفت، بايد غسل بكند، اما و عاد الصلاة چرا؟ چرا صلاة را اعاده كند؟ عرض مى‏كنم كه اين اعاده غايتش اين است كه حمل بر استحباب مى‏شود، چرا؟ چونكه روايات متعدده كثيره‏اى داريم كه اتيمم يجزى من الماء، تيمم مجزى از ماء است و در بعضى روايات صحيحه هم است بر اينكه يصلى صلوات كثيره با تيمم ما لا يحدث او لم يجد ماء، مادامى كه آب يعنى تمكن پيدا نكرده است، يجزى، يعنى كافى است، اجزاء به معنا سقوط الاعادة و القضا است، پس در ما نحن فيه اين صحيحه را يا بايد حمل به استحباب بكنيم كه مستحب است اعاده عيبى ندارد، اين مجزى است، كافى است، ولكن احتياط هم مستحب است اعاده كردن، اين عيبى ندارد، يا اين را حمل به اعاده فى الوقت بكنيم، فاذا امن الوقت، چونكه گفتيم، كما اينكه گفتيم، گفتيم ظاهر دليل اين است كه خوف بايد خوف مستمر بوده باشد كه ما بين مبداء الوقت و منتهى الوقت آن صرف الوجودى كه متمكن بر او است و صلاة مع الطهارة المائيه است و تمكن به او داشته باشد وظيفه‏اش صلاة مع الطهارة المائيه است، ولو در آخر وقت، آن كسى كه خوفى داشته باشد تا آن وقتى كه ديگر صرف الوجود ديگر بعد نمى‏تواند محقق بشود، مع الطهارة المائيه، وقتى كه همين جور شد، خوف باقى ماند آن نه، وظيفه‏اش منتقل مى‏شود به صلاة مع الطهارة الترابيه، آن كسى كه خوف مستمر دارد او هم اينجور است، خب اين اول مى‏ترسيد، باد مى‏آمد، باد تندى مى‏آمد تيمم كرد، نمازش را خواند، مى‏گويد با اين بايد كه نمى‏شود غسل كرد تا آخر وقت، اين بايد هى مى‏آيد، بعد باد قطع شد، آب هم گرم شد، امن شد، اعاد الغسل و اعاد الصلاة، اين وجوبى مى‏شود، بدان جهت اگر تمكن در وقت پيدا بشود، اعاده، اعاده اصطلاحى بوده باشد كه اعاده فى الوقت بشود خب حكم، حكم وجوبى است، القاعده است، اما اگر اعاده به معناى لغوى باشد كما اينكه اينجا به معناى لغوى است و خارج الوقت بوده باشد كما ذكرنا، غاية الامر حمل بر استحباب مى‏شود، هذا كله نسبت به هذه المسأله.

سابقا عرض كرديم خدمت شما، اين قواعدى كه ما از خطابات شرعيه، يعنى از ظهورات اوليه خطابات استفاده مى‏كنيم اين قواعد عمومات هستند، قابل تقييد و تخصيص هستند، اين كه گفتيم ظاهر خطاب بدل اضطرارى اين است كه از آن صرف الوجود مأمور به اختيارى متمكن شدى بين الحدين لا موضوع بدل الاضطرارى اين ظهور اوليه است، اگر دليل قائم بشود كه نه، اول وقت آب نبود، تيمم بكن، نماز بخوان، ولو بعد آب بياورند، خب اخذ مى‏كنيم به او، ما ظهور خطاب اين بود، در يك موردى بر خلاف آن ظهور، قرينه قائم بشود رفع يد مى‏كنيم از اين ظهور، مى‏گوييم بدار جايز است واقعا كه خواهد آمد مسأله‏اش، و كذا اين مسأله‏اى كه گفتيم شخصى وقتى كه آب داشت يا وضوء داشت در اين صورت وقت داخل نبود، قبل الوقت مى‏تواند آب را بريزد، وضويش را ابطال كند، اما اگر وقت داخل شد و هو توضأ يا آب دارد، نمى‏تواند آب را بريزد، بلكه وضويش را بايد حفظ كند، اين هم قاعده بود، طهارتش را بايد حفظ كند، ايشان اين مسأله را در ما نحن فيه ذكر مى‏كند صاحب عروه.

مى‏گويد اگر شخصى طهارت از حدث اصغر داشت و وقت به او داخل شد كه متوضأ واجب است وضويش را حفظ كند، اما اگر وقت صلاة داخل شد جنب نبود، وقت صلاة داخل شد جنب نبود بعد خودش را جنب مى‏كند، بالاختيار خودش را جنب مى‏كند، مى‏داند كه آب نيست، متمكن از غسل كردن نيست، مى‏گويد عيبى ندارد، اگر شخصى متطهر از جنابت بشود، حدث جنابتى، و بداند كه اگر جنب بشود نمى‏تواند غسل بكند و بايد تيمم بكند بدل از غسل، مى‏گويد عيبى ندارد، خودش را جنب بكند، خب چه شد آن قاعده؟ قاعده‏اى كه گفته بوديم كه بايد حفظ كند، وضوء با غسل چه فرق دارد؟ مى‏گويد و الفارق النص، فارق نص است، نص در غسل وارد است، رفع يد از قاعده مى‏كنيم، ولكن در وضوء نصى وارد نيست، عمل به قاعده اوليه مى‏كنيم، وقتى كه تكليف آمد به صلاة مع الوضوء چونكه متمكن است از وضوء در صرف الوجودش در اول وقت، بايد او را اتيان بكند، نوبت به بدل اضطرارى نمى‏رسد، اما در اول وقت متمكن است صلاة را با طهارت از جنابت اتيان كند و بايد اتيان بكند، خب مقتضى القاعده بود، ولكن نص مى‏گويد عيبى ندارد، مى‏توانى جنب بشوى، با وجودى كه مى‏دانى متمكن از غسل نيستى، بدان جهت مى‏فرمايد و الفارق النص، فارق نص است در ما نحن فيه، آن نص، كدام نص است؟ در ما نحن فيه نص، اين نص است كه عرض مى‏كنم.

روايت اسحاق بن عمار

باب بيست و هفت از ابواب التيمم، [6]در ما نحن فيه روايت اينجور است:

 محمد ابن الحسن باسناده عن محمد ابن على ابن محبوب عن على ابن سندى، عن صفوان، عن اسحاق ابن عمار، اين روايت كه مى‏بينيد محمد ابن على ابن محبوب، شخص جليل القدر است و شيخ از كتاب او نقل مى‏كند و سند شيخ به كتاب على ابن محبوب صحيح است محمد ابن على ابن محبوب از على ابن سندى نقل مى‏كند، على ابن سندى توثيقش ثابت نشده است، اين على ابن سندى در يك سرش يك كلامى هست، بگويم اين را؛ اين على ابن سندى بعضى‏ها كه نصر ابن صباح است، ايشان گفته است اين على ابن سندى، على ابن اسماعيل سرّى است كه على ابن سندى مى‏گويند، و آن على ابن اسماعيل سندی شخص ثقه است، اين على ابن اسماعيل سندی اين ثقه بودنش را علامه از نجاشى نقل كرده است هم از غير نجاشى نقل كرده است، ولكن در كتب نجاشى توثيق براى او پيدا نشده است، بدان جهت در نقل علامه خدشه كرده‏اند كه آن در نجاشى توثيقش نيست، يك شبهه از آنجا است، اما نصر ابن صباح چونكه خودش هم توثيقش ثابت نيست، توثيق او فايده‏اى ندارد، ولكن توثيق او هم ثابت بشود، ربطى به اين على ابن سندى ندارد، آن على ابن اسماعيل سرّى از اصحاب امام صادق سلام الله عليه است و او محمد ابن على ابن محبوب از او نمى‏تواند نقل كند، اين على ابن سندى شخص آخرى است و اين على ابن سندى توثيق براى او ثابت نشده است، بدان جهت اين روايت من حيث السند ضعيف است.

ولكن همين صاحب وسائل اين روايت را از اسحاق ابن عمار به دو سند ديگر نقل كرده است، يكى را به سند كلينى، يكى هم به سند شيخ كه سند ديگر است، در آنجا هم اينجور است، محمد ابن الحسن باسناده عن محمد ابن على ابن محبوب عن محمد ابن ابى عمير، عن صفوان، عن اسحاق ابن عمار، ظاهرا اينجور است، در باب پنجاه از ابواب مقدمات النكاح اين رايت را هم از كلينى هم از شيخ نقل كرده است سند هر دو تا صحيح است، على ابن سندى آنجا نيست، بدان جهت اين روايت من حيث السند صحيحه مى‏شود، مدلولش اين است كه اسحاق ابن عمار، اسحاق ابن عمار هم از امام صادق عليه السلام روايت دارد هم از امام موسى ابن جعفر، اين روايتى كه صاحب وسايل در باب تيمم نقل كرده است اسحاق ابن عمار اين را مى‏گويد:

قال سألت ابا ابراهيم عليه السلام، موسى ابن جعفر، آن دو تا روايت را كه نقل كرده است، آنجا دارد كه سألت صادق عليه السلام، هر دو ممكن است، از هر دو تا سؤال بكند، چونكه هر دو از اصحاب هر دو تا است. «عن الرجل يكون مع اهله فى السفر»، مرد با اهلش در سفر مى‏شود. «فلا يجد الماء» آب پيدا نمى‏كنند، ياتى اهله، اهلش بيايد، آن كار را بكند. «فقال ما احب ان يفعل ذلك»، من دوست ندارم اين كار را، امام فرمود من دوست ندارم اين كار را، «الاّ ان يكون شبقا او يخاف على نفسه»، مگر اينكه خيلى تند شده است، هجوم كرده است شهوت يا اينكه مى‏ترسد بر او كه بعد محذورى پيدا بشود از ترك اين جماع، آن هم كه اگر به حرامى بيافتد، در ما نحن فيه اين اينجور فرموده است، وجه الاستدلال، امام عليه السلام نفرمود كه كى ياتى اهله وقت صلاة شده است؟ امام عليه السلام مطلقا فرمود عيبى ندارد، دوست ندارم، ولكن اينجور بشود، بكند اين كار را، ما احب هم معنايش كراهت است، ظهورش كراهت است يعنى ترخيص دارد، در آن صحيحه‏اى كه نقل كرده است اسحاق ابن عمار ول نكرده است امام صادق سؤال از امامش را، فرموده است يابن رسول الله نه شبق دارم نه چيزى، دلم مى‏خواهد لذت ببرم، امام فرمود عيبى ندارد، آن صحيحه اينجور است، پس در ما نحن فيه در اين روايت در دلالت لفظ لا احب هم كسى خدشه بكند در آن جور روايتى كه داشت و نقل كردم در جلد پنجاه از مقدمات النكاح خود صاحب وسايل نقل كرده است، آنجا تصريحا سؤال كرده است كه لذت مى‏خواهد ببرد، امام فرمود كه حلالش است، بعد حتى در آن يكى دارد كه اجر هم دارد، از جد ما رسول الله نقل شده است كه اجر هم دارد، امام فرمود بله، اجر دارد.

در ما نحن فيه پس آن فعلى كه هست، فعل جايز است، خب امام استفصال نفرمود كه يا سائل يا اسحاق ابن عمار اين شخصى كه فرض كردى قبل دخول وقت صلاة مى‏خواهد اين كار را بكند يا بعد دخول وقت صلاة مى‏خواهد اين كار را بكند؟ استفصال نفرمود، مقتضايش اين است كه بعد از دخول وقت صلاة هم جايز است، از آن قاعده رفع يد مى‏شود، چونكه اخص است.

يك كلمه مى‏گويم، آنهايى كه اهلش هستند داشته باشند، اطلاق مخصص و مقيّد مقدم مى‏شود بر آن مطلق و عام كه موضوعا عام است، كه آن كسى كه عند دخول الوقت مقدور است به صلاة اختيارى او مكلف نيست به صلاة اضطرارى بايد اختيارى را بياورد، از اين عموم خارج شده است آن كسى كه در سفر با اهلش مى‏خواهد اتيان بكند، امام عليه السلام استفصال فرمود كه، فرمود جايز است، چه قبل الوقت و بعد الوقت، بدان جهت اين اشكال از اين جهت برطرف مى‏شود، هيچ اشكالى ندارد كه اطلاق دارد اين روايت و اگر فرق داشت، قبل الدخل و بعد دخول الوقت، امام عليه السلام استفصال مى‏كرد.

ولكن در ما نحن فيه يك اشكال ديگرى كرده‏اند، گفته‏اند خود اين شخصى كه اين كار را مى‏خواهد بكند اين از اول واجد الماء نيست، فاقد الماء است، اين صلاتش را بايد بايد تيمم بخواند، جنب بشود يا نشود، جنب نشود بايد محدث بالاصغر است تيمم بكند، جنب بشود باز بايد تيمم بكند، منتهى تيمم بدل از غسل، اين كلام در صورتى است كه كلام ما در صورتى است كه شخص مى‏تواند صلاتش را با طهارت مائيه اتيان كند، يعنى مى‏تواند صلاتش را جنب نيست و مى‏تواند وضوء بگيرد، در ما نحن فيه قاعده مى‏گويد كه اين بايد صلاتش را غير جنب اتيان بكند، قاعده اين را مى‏گويد و صلاة را با طهارت مائيه اتيان بكند، اما فرض روايت در صورتى است كه اين شخص وضوء هم نمى‏تواند بگيرد، چونكه روايت اين است كه سألت ابا ابراهيم عن الرجل يكون مع اهله فى السفر فلا يجد الماء، آب پيدا نمى‏كند، يعنى وظيفه‏اش تيمم كردن است، الان كه تيمم مى‏كند ديگر فرقى ندارد آن تيمم با اين تيمم، اين مناقشه هم در اين روايت در استدلال بيخود است، اين كه مى‏گويد فلا يجد الماء به مناسبت حكم موضوع يعنى آب براى غسل ندارد، والاّ نه اينكه تشنه نشسته آنجا يا وضوء كه مى‏خواهند بگيرد، بر وضوء هم آب ندارند، براى غسل كردن آب ندارند، لااقل امام عليه السلام استفسار نفرمود در جواب، يا فلانى اين كه گفتى آب ندارد، هيچ آب ندارد، حتى براى وضوء گرفتن هم، يا اينكه نه، براى وضوء گرفتن آب دارد، مطلقا فرمود بر اينكه عيبى ندارد، جماع با اهلش بكند، اين دليل مى‏شود كه ما رفع يد مى‏كنيم از آن قاعده اوليه، قاعده اوليه اين است كه مكلف است صلاة را با غير جنبا بخواند، چونكه اين تكليف آمده است، عقل مى‏گويد كه اين تكليف را بر اين نگه بدارد، جنب نشو، شارع مى‏گويد نه، جنب بشود، وقتى كه شارع گفت جنب بشو عقل مى‏رود كنار، مى‏گويد صاحب مسأله خودش ترخيص داد و گفت قدرت را حفظ نكن، خودت را جنب مى‏توانى بكنى، آن عيبى ندارد، از اين جهت هم مطلب تمام مى‏شود.

چهارم: حرج و در تحصيل استعمال آب

«الرابع الحرج في تحصيل الماء أو في استعماله‌و إن لم يكن ضرر أو خوفه»[7].

بعد مى‏رسيم به مسأله‏اى كه يك دو كلمه است، به مسأله‏اى كه ايشان مى‏فرمايد رابع از آن مواردى كه تيمم براى صلاة مشروط مى‏شود آن مواردى است كه وضوء يا غسل حرجى بوده باشد و فرقى هم نمى‏كند حرج در تهيه آب بوده باشد مثلا پير مرد است، آب هم خيلى دور است، اين اگر برود آنجا از پا مى‏افتد، به زحمت مى‏افتد، يا فرض كنيد بايد بكند زمين را، آب خشكيده است، بايد بكند تا آب ظاهر بشود، كمرش درد مى‏كند، مى‏تواند، قدرت عقلى دارد بكند، ولكن كمرش درد مى‏كند، حرج است براى او، ضعف دارد، حرج يعنى مشقتى دارد كه نوع مردم متحمل آن مشقّت نمى‏شوند يا اينكه مشقّت در خود استعمال الماء بوده باشد، چونكه اگر اين آب را بخورد يا غسل بكند بايد تشنگى بكشد، تشنگى ضرر نمى‏بيند ولكن خيلى زحمت است براى او، آن بچه‏اش مى‏گويد كه آب بده، برايش حرجى است كه به آنها بگويد صبر كن من وضوء مى‏گيرم يا غسل مى‏كنم، حرجى است برايش، در اين موارد در ما نحن فيه، (ضرر نيست، فقط حرج است) در اين موارد وضوء و غسل برداشته مى‏شود و تيمم مشروع مى‏شود، به قاعده لا حرج، ما جعل عليكم فى الدين من حرج؛ يريد الله بكم اليسر، به واسطه او اين برداشته مى‏شود، خب كسى آنجا محل اشكال پيدا مى‏شود، قاعده لا حرج قاعده رافعه است، مثبته نيست، قاعده رافعه رفع صلاة مع الغسل را مى‏كند، اما تيمم از كجا؟ چونكه در آيه مباركه اين بود كه و ان كنتم مرضا على سفر، در اين صورت «او جاء احدكم من الغائط او لا مستم النساء فلم تجدوا ماء فتيمموا»، اينها در آيه مباركه صورت حرج ذكر نشده است، اين حرج را به قاعده لا حرج گفتيم كه وضوء واجب نيست، خب تيمم از كجا واجب است؟ اين جوابش پر واضح است، دو تا جواب دارد: يك جوابش را در قاعده لا ضرر اشاره كردم، علم داريم كه نماز ساقط نمى‏شود، وقتى كه وضوء واجب نشد، غسل واجب نشد، با تيمم صحيح مى‏شود، چونكه «لا صلاة الاّ بطهور»، اين يكى، دومى اين است كه بعضى روايات صورت حرج را هم مى‏گيرد، آيه ولو صورت حرج را نگيرد، ولكن بعضى روايات صورت حرج را مى‏گيرد، آن بعضى روايات همان صحيحه محمد ابن حلبى و موثقه سماعه است كه سابقا خوانده‏ام در باب بيست و پنج روايت دومى و سومى بود، چونكه سندش[8] را خوانده‏ام:

 قلت لابى عبد الله عليه السلام، روايت دومى است، الجنب يكون معه ماء القليل فان هو اغتسل خاف العطش، ايغتسل او يتيمم؟ امام عليه السلام فرمود بل يتيمم، نفرمود كه عطش چه جور عطشى است؟ عطشى است كه آب نخورد مريض مى‏شود يا سخت مى‏گذرد؟ اطلاق دارد.

در آن روايت دومى[9] اوضح است، موثقه سماعه سألت ابا عبد الله عن الرجل يكون معه الماء فى السفر فيخاف قلت از قلّت ماء مى‏ترسد، امام عليه السلام فرمود يتيمم بالصعيد و يستبقى الماء فان الله عزوجل جعلهما طهورا، اين هم تطبيق كرد امام عليه السلام، بدان جهت هر دو تا را طهور قرار (قطع نوار)،



[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص474.

[2] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص348.

[3] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص348.

[4] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص347.

[5] شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص367.

[6] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ ع عَنْ رَجُلٍ يَكُونُ مَعَهُ أَهْلُهُ فِي السَّفَرِ- فَلَا يَجِدُ الْمَاءَ يَأْتِي أَهْلَهُ- فَقَالَ مَا أُحِبُّ أَنْ يَفْعَلَ ذَلِكَ إِلَّا أَنْ يَكُونَ شَبِقاً- أَوْ يَخَافَ عَلَى نَفْسِهِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج2، ص325.

[7] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص474.

[8] وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ وَ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْجُنُبُ يَكُونُ مَعَهُ الْمَاءُ الْقَلِيلُ- فَإِنْ هُوَ اغْتَسَلَ بِهِ خَافَ الْعَطَشَ- أَ يَغْتَسِلُ بِهِ أَوْ يَتَيَمَّمُ فَقَالَ بَلْ يَتَيَمَّمُ- وَ كَذَلِكَ إِذَا أَرَادَ الْوُضُوءَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص388.

[9] وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ مَعَهُ الْمَاءُ- فِي السَّفَرِ فَيَخَافُ قِلَّتَهُ قَالَ يَتَيَمَّمُ بِالصَّعِيدِ- وَ يَسْتَبْقِي الْمَاءَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ- جَعَلَهُمَا طَهُوراً الْمَاءَ وَ الصَّعِيدَ؛ شيخ حر عاملی ،وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص388.