«و أما شرائطه فهي أيضا أمور الأول النية مقارنة لضرب اليدين على الوجه الذي مر في الوضوء و لا يعتبر فيها قصد رفع الحدث بل و لا الاستباحة الثاني المباشرة حال الاختيار الثالث الموالاة و إن كان بدلا عن الغسل و المناط فيها عدم الفصل المخل بهيئته عرفا بحيث تمحو صورته».[1]
كلام در شرائط تيمم است. صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف مىفرمايد در تيمم معتبر است نيت.كسى كه تيمم را اتيان مىكند بايد قصد كند كه اين تيمم را تقرباً الى الله سبحانه اتيان مىكنم. اين تيمم مثل وضوء و غسل از عبادات است. در صحّت آنها قصد تقرّب معتبر است. اين كه وضوء و غسل و تيمم از عبادات است، از مرتكزات متشرّعه است، بلافرقٍ ما بين الشّيعه و ساير فرق مسلمين. آنهايى كه در نماز وضوء مىگيرند، جنب باشند غسل مىكنند، فاقد الماء باشند تيمم مىكنند اين عمل مرتکز است كه اهل العبادت معتبر است، مثل توصّليات نيست كه ذاتش مطلوب شارع و ذاتش قيد صلاة بوده باشد، بما هى عبادات شرط صلاة است، بحثى است در مقدمه واجب كه اگر يادتان بوده باشد كه اين طهارات الثّلاث با وجود اين كه وجود اينها غيرى است اگر وجود داشته باشند غيرى است، مع ذلك قصد قربت در اينها معتبر است، و روى اين اساس است كه در باب رواياتى كه در صلاة وارد شده است، خود طهارت از حدث را از اجزاء صلاة شمردهاند، حقيقتاً جزء صلاة نيست. چون كه الصّلاة اوّله التّكبير و آخره التّسليم است. جزء صلاة كه شمردهاند به اعتبار اين كه چه جورى كه در صلاة قصد قربت معتبر است. در اين تيمم هم در طهارات قصد قربت معتبر است. شما مىدانيد قصد قربتى كه انسان در عبادات مىكند، اول فعلى كه آن عبادت را شروع مىكند، آن اول فعل به قصد قربت موجود مىشود تا الى آخر الوقت. آن وقتى كه وضوء مىگيريد اول فعل وضوء كه غسل الوجه است در باب وضوء هم گذشت از آن حين بدء به غسل الوجه شروع مىشود اين قصد تقرّب كه اين فعل را، اين وضوء را به داعى امتثال امر شارع به صلاة اتيان مىكند، يا غايات ديگر كه گذشت، قصد تقرّب اتيان فعل به داعى امر است. آن فعل آن متعلّق امر بايد به قصد قربت موجود بشود، و مفروض اين است متعلّق الامر در باب وضوء غسل الوجه است.
ولكن مشهور و منهم صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف در باب تيمم گفتهاند اول فعلى كه به قصد تقرّب بايد موجود بشود ضرب اليدين على الارض است. در عبارت عروه قيد دارد كه مقارنتاً لضرب اليدين على الارض، از اين كلام ايشان اين استفاده مىشود ايشان قدس الله نفسه الشّريف براى تيمم سه جزء قائل است، ضرب اليدين على الارض و مسح الجبهة و الجبينين ثمّ مسح اليدين كه سه تا فعل مىشود. سابقاً هم گذشت ديگر، سه تا فعل را گفت افعال تيمم، معلوم مىشود از كلام ايشان كه قصد قربت مقارناً لضرب اليدين بايد موجود بشود. ضرب اليدين از اجزاء التيمم است. مثل برداشتن آب در وضوء نيست كه از لوله انسان آب برمىدارد يا از اناء آب برمىدارد، آن آب برداشتن جزء وضوء نيست. آنى كه جزء وضوء است غسل الوجه است. «اذا قمتم الی الصّلاة فاغسلوا وجوهكم»، آن وقت بايد به قصد امر اتيان بشود، و به قصد قربت اتيان بشود، مىبينيد كه تيمم با وضوء فرق پيدا كرد پيش مشهور، پيش مشهور ضرب اليدين كه آن ارض طهور است مثل الماء، ضرب اليدين على الارض جزء التيمم است. بدان جهت بايد مقارنتاً لقصد الوجه اتيان بشود.
در مقابل مشهور جماعتى از فقهاى ما ملتزم شدهاند كه جزء اول تيمم مسح الجبهة و الجبينين است. قهراً قصد قربت مقارنتاً لقصد الجبهة و الجبينين موجود مىشود، اين ضرب على اليدين اخذ العلوق است، مثل اخذ المائى كه از اناء مىشود چه جور او جزء وضوء نيست، ضرب اليدين على الارض كه اخذ العلوق است للمسح من الارض كه ارض مطّهر است، او جزء وضوء نيست.
ثمره بين القولين كجا ظاهر مىشود؟ بعد از اين كه همه اتّفاق دارند آن كسى كه متمكّن است از ضّرب اليدين يا از وضع اليدين على الارض بايد ضرب اليدين بكند يا وضع اليدين بكند كما تقدّم، مثلاً فرض كنيد كه باد تندى مىآيد، گرد و خاك رفته است بالا، انسان كف دستهايش را به طرف گرد و خاك مىگيرد كه بچسبد به دستهايش و تيمم كند، اين نمىشود، به اتّفاق الكل، بايد ضرب اليدين آن ضرب اليدين على الارض باشد، اين معنا معتبر است كه سابقاً هم گفتيم، اين جزء تيمم است يا اين كه شرط در تيمم است، تيمم مسح الجبهة و الجبين و مسح على اليدين است، فرق ما بين جزئيت و شرطيّت كجا ظاهر مىشود؟ خب چه بگوييم جزء است، چه بگوييم شرط است، بايد ضرب اليدين على الارض بشود، چه ثمره دارد؟
ثمره آن وقتى ظاهر مىشود كه انسان دو دستش را به زمين بگذارد لا لقصد التيمم، لا لقصد القربه، اتّفاقاً همين جور است، خسته شده بود، دستهايش را زد به خاكى كه پا شود، وقتى كه زد بعد از پا شدن ديد كه دستهايش خاكى شده است، گفت آب كه ندارم، بايد نماز بخوانم با تيمم، خوب است با اين تيمم بكنم. بنا بر جزئيت اين نمىشود. چون كه بايد تيمم عبادت است، از اول بايد به قصد تقرّب اتيان بشود اوّل فعلش. بنا بر اين كه از افعال تيمم نيست شرط در تيمم است يعنى در مسح الجبهه خب شرط حاصل شده است ديگر، شرط توصّلى است، ضرب اليدين على الارض شده است ديگر، تيمم بايد به قصد قربت موجود بشود، مثل اين كه كسى از اناء آب برداشته است نه به قصد تقرّب، بعد كه برداشت گفت بگذار وضوء بگيرم، صورتم را كه مىخواهم بشورم بگذار وضوء بگيرم، هم وضوء گرفته باشد، تقرّب در غسل معتبر است، ثمره اين جا ظاهر مىشود.
خب آن وقت وقتى كه ثمره اين جورى دارد. بحث مىشود كه از مستفاد از خطابات جزئيت ضرب يدين على الارض است، كه صاحب عروه و مشهور فرمودهاند يا اين كه نه، اين شرطيّت للتّيمم استفاده مىشود، از خطابات شرعيه، بدان جهت در او قصد قربتى معتبر نيست.
مشهور استدلال كردهاند به رواياتى كه آن روايات، روايات بيانيه تيمم ناميده مىشود، رواياتى كه تيمم را بيان مىكند، در آن روايات اين جور وارد است وقتى كه از امام(ع) روحى له الفداه سؤال مىشود يابن رسول الله كيف التّيمم، تيمم چه جور است، مثل صحيحه داوود ابن نعمان كه روايت 4 بود در باب11،[2] البتّه روايات همهاش اين سنخ است، اين را چون كه اوضح است بيان مىكنم:
محمد ابن الحسن باسناده عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن على ابن الحكم كه انبارى است رضوان الله عليه كه از ثقات است، عن داوود ابن نعمان، اين هم انبارى است، اين هم از ثقات است، «قال سألت ابا عبد الله(ع) عن التيمم»، سؤال كردم از امام(ع) از تيمم، يعنى از كيفيت تيمم. از جواب امام(ع) يك نكتهاى مىگويم، يادتان باشد، ربّما در روايات كثيراً سؤال سائلين ذو وجوه مىشود كه سائل از چه چيز مىپرسد، امام(ع) كه در جوابى كه هست بيان مىفرمايد، از جواب فهميده مىشود كه سائل از چه سؤال مىكرد، جواب امام چون كه منطبق به وجه واحد است، معلوم مىشود بر اين كه او از اين سؤال مىكرد. اين سؤال مىكند از تيمم كه تيمم چه طور است؟ امام(ع) براى اين كه حاضر بكند ذهن اين را كه درست ملتفت بشود تيمم چه جور است، مىفرمايد فقال امام فرمود: «قَالَ إِنَّ عَمَّاراً أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ- فَتَمَعَّكَ كَمَا تَتَمَعَّكُ الدَّابَّةُ» كما دابّه خودش را به خاك ماليد كما اين كه دابّه مىمالد. «فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هُوَ يَهْزَأُ بِهِ يَا عَمَّارُ- تَمَعَّكْتَ كَمَا تَتَمَعَّكُ الدَّابَّةُ» مثل او كردى، اين كه ذهن را حاضر كرد امام صادق (ع)، داوود ابن نعمان مىگويد «فَقُلْنَا لَهُ فَكَيْفَ التَّيَمُّمُ» ؟ تيمم چه جور است؟ اين جا خودش سؤال كرد از كيفيت تيمم، «فَوَضَعَ يَدَيْهِ عَلَى الْأَرْضِ» امام(ع) گذاشت دو دستش را در زمين كه گفتيم فوضع بشدّه مىشود به قرينه روايات ديگر كه ضرب محقق بشود، «ثُمَّ رَفَعَهُمَا فَمَسَحَ وَجْهَهُ- وَ يَدَيْهِ فَوْقَ الْكَفِّ قَلِيلًا» ، وجه و يدينش را مسح كرد، سؤال از كيف التيمم؟ تيمم چه جور است؟ امام(ع) مىفرمايد اين سه جور است، خب معلوم مىشود بر اين كه ظاهر اين اين است كه فعل تيمم را بيان مىكند.
«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ وَصَفَ التَّيَمُّمَ فَضَرَبَ بِيَدَيْهِ عَلَى الْأَرْضِ- ثُمَّ رَفَعَهُمَا فَنَفَضَهُمَا- ثُمَّ مَسَحَ عَلَى جَبِينِهِ وَ كَفَّيْهِ مَرَّةً وَاحِدَةً»[3]. اين هم بيان فعلى است.
اين يك طايفه از روايات است كه فعل الامام است.
يك طايفه ديگر از روايات بيان قولى است، كه امام(ع) در آن روايت بيان قولى مىكند، بعضىها گفتهاند از جمله آنها روايت سوم موثقه زراره [4]است در اين باب:
«محمد بن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد وَ عَنْهُ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي التَّيَمُّمِ قَالَ تَضْرِبُ بِكَفَّيْكَ الْأَرْضَ» سؤال از كيفيت تيمم شده است، قال الامام دو كفّت را به زمين مىزنى «ثُمَّ تَنْفُضُهُمَا وَ تَمْسَحُ بِهِمَا وَجْهَكَ وَ يَدَيْكَ» ، بيان تيمم اين است كه ضرب را داخل در بيان تيمم كرد، ظاهر اين است كه تيمم داخل است، بدان جهت ظاهر امر و ظاهر اين كه كيف التّيمم امام اين جور فرمود، ظاهرش عبارت از اين است كه اينها تيمم است.
به اين استدلال مناقشه كردهاند، امّا آنهايى كه فعل امام را بيان مىكنند، مىگويند فعل كه لسان ندارد جزء است يا شرط است، جزء باشد بايد امام(ع) مىزد دستش را به زمين، شرط هم بوده باشد مىزد به زمين، امام هم همان كار را كرده است، لسان كه ندارد اين جزء است يا شرط، فقلنا له كيف التّيمم امام(ع) دو دستش را به زمين گذاشت و بعد مسح كرد، در اين روايت هم تضرب بيديك الارض ثمّ تمسح بهما مىگويد بايد دستها را به زمين بزنى، خب اين جزء است يا شرط؟ ناظر به اين جهت نيست، ما بايد دستها را به زمين بزنيم ديگر، بدون دست زدن نمىشود، بدان جهت گفتهاند نه آن روايات فعل الامام، نه اين روايات قول الامام ظهور در جزئيت ندارد، ظهور در خصوص شرطيّت ندارد، فقط ظهور در اعتبار دارد كه آيا اينها ضرب اليدين معتبر است، از اين روايت چيزى استفاده نمىشود.
بلكه گفتهاند بالاتر رواياتى داريم كه از آن روايات استفاده مىشود كه ضرب اليدين شرط است، جزء تيمم نيست، از كدام روايت استفاده مىشود كه ضرب اليدين شرط است جزء نيست؟
يكى اين روايت زراره را نقل كردهاند، روايت زراره در باب 9 روايت 5[5] است:
شيخ قدس الله نفسه الشّريف باسناده عن سعد ابن عبد الله و عنه يعنى باسناده عن سعد ابن عبد الله كه روايت قبلى است، از حسن ابن على حسن ابن على را گفتيم حسن ابن على كوفى باشد، حسن ابن على فضّال بوده باشد، هر كدام بوده باشد، اينها معتبر است، عن احمد ابن هلال عن احمد ابن محمد يعنى ابى نصر بزنطى عن ابان ابن عثمان، هر احمد ابن محمد كه از ابان ابن عثمان در فقه نقل كند، او بزنطى است، احمد ابن محمد ابن بزنطى است كه اين احمدى كه كلّما در روايتى از ابان ابن عثمان نقل كند، احمد ابن محمد ابن ابى نصر بزنطى است، عن ابان ابن عثمان عن زراره عن احدهما (ع) قال قلت اين به طبقات معلوم مىشود، رواياتى كه نقل كرده است احمد از ابان، آنها بعضىشان قيد بزنطى را دارند و در آن طبقهاى كه از ابان نقل كند، غير از بزنطى كسى ديگر نيست، آن جا دارد بر اين كه «قَالَ: قُلْتُ رَجُلٌ دَخَلَ الْأَجَمَةَ» نيزار داخل شد، «لَيْسَ فِيهَا مَاءٌ- وَ فِيهَا طِينٌ مَا يَصْنَعُ»؟ چه كار بكند «قَالَ يَتَيَمَّمُ فَإِنَّهُ الصَّعِيدُ- قُلْتُ فَإِنَّهُ رَاكِبٌ وَ لَا يُمْكِنُهُ النُّزُولُ مِنْ خَوْفٍ» او راكب است، مىترسد پياده بشود و تيمم بكند. «وَ لَيْسَ هُوَ عَلَى وُضُوءٍ» وضوء هم ندارد. «قَالَ إِنْ خَافَ عَلَى نَفْسِهِ مِنْ سَبُعٍ أَوْ غَيْرِهِ- وَ خَافَ فَوْتَ الْوَقْتِ فَلْيَتَيَمَّمْ» كه نتواند نازل بشود. «يَضْرِبُ بِيَدِهِ عَلَى اللِّبْدِ أَوِ الْبَرْذَعَةِ وَ يَتَيَمَّمُ وَ يُصَلِّيبه» ،آن لبد آن لباسى كه مىپوشند، هميشه غبار دارد به او، او البرذعه يا بردعه، هر دو صحيح است، كه همان مثل پالان حيوان است كه چيز دارد، و يضرب فليتيمم يضرب بيده على الّبد او البرذعه و يتيمم و يصلّى، بعد از يضرب بيده على الّلبد مىگويد و يتيمم و يصلّى، بعد از لبد تيمم بكند و نماز بخواند، پس معلوم مىشود اين زدن تيمم نيست، شرط تيمم است.
درست توجّه كنيد، يك دفعه ديگر مىخوانم، مىگويد: «ان خاف على نفسه من سبعٌ او غيره و خاف فوت الوقت فليتيمم يضرب بيده على الّلبد او البرذعه و يتيمم و يصلّى»، اين يضرب بيان اين است كه چه جور تيمم بكند، مىگويد شرط است يضرب بيديه على الّبد و البردعه و يتيمم و يصلّى، يعنى بعد تيمم بكند و نماز بخواند، گفتهاند ظاهر اين روايت اين است كه اين زدن خارج از حقيقت تيمم است.
امّا اين روايت غايت آن چيزى كه استفاده مىشود كه در ما نحن فيه يتيمم به معناى ادامه تيمم است، محتمل است به معناى ادامه تيمم بشود، و محتمل اين است كه شروع به تيمم بشود، على كلّ تقديرٍ مىدانيم كه، درست توجه كنيد، نكتهاى را مىگويم كه در اصول خوانديد، در فقه به موردش بايد تطبيق كنيد، يكى از قواعدى كه در اصول خوانديد اين است كه جايى كه مراد متكلّم معلوم بشود مراد واقعىاش چيست، ولكن شك داشته باشيم اين مراد را كه به اين لفظ فهمانده است، اين حقيقت است استعمال بالعناية است يا استعمال بالعناية است، در اين موارد اصالت الحقيقه اعتبارى ندارد، اصالة الحقيقة به بناء عقلا است، عند الشّكّ فى مراد المتكلّم وجوب آن مىشود، و امّا جايى كه مراد متكلّم معلوم بشود، شكّ در كيفيت اراده بوده باشد، در اين موارد اصالة الحقيقة فايدهاى ندارد. اين مورد از آن موردها است، اين كه امام قدس الله سرّه اگر فرموده باشد فليتيمم يضرب بيده على اللّبد و البرزعة دو دستش را بايد بزند، و يتيمم مراد معلوم است كه يعنى بعد جبينين و يدين را مسح كند، مرادش اين است يقيناً، امّا و يتيمم يعنى يشرع فى التّيمم، اين جور اراده كرده است كه اين خود يضرب خارج باشد، يا يتيمم يعنى يديم التّيمم، تيممى كه گرفته است او را ادامه مىدهد، چون كه مسح دارد. اين آيا به طور حقيقت اراده كرده است مراد ادامه تيمم است، نمىدانيم اين ادامه اصلاً شروع تيمم است، حقيقى است تيمم حقيقت در اين مسح جبهه است يا اين نه، و يتيممى كه هست، اين جا معناى عنائىاش مراد است، يعنى يتمّ التّيمم، بدان جهت اين جا جاى اصالت الحقيقه ظهور درست نمىشود، در اين روايت غاية الامر اين است يتيمم استعمال شده است يا در ادامه تيمم استعمالش اين جور است، يا اين كه نه در شروع تيمم، ولكن مراد معلوم است كه مسح الجبهة [واليدين است] اين جا جاى تمسّك استفاده جزئيت و شرطيّت به اصالة الحقيقة و اينها نمىشود، به اين آيه استعمال كرده است يتيمم يعنى يديم التّيمم.
و مضافاً بر اين كه من حيث السّند هم در سندش حسن ابن على نقل مىكند عن احمد ابن هلال، اين احمد ابن هلال عبرتائى است، كه تضعيف كردهاند بعضى از اصحاب حديث او را، سابقاً هم گفتيم، علاوه بر اين كه من حيث السّند علّت دارد، از اين جا يك بابى به شما فتح شد، آن باب چيست؟
دليل دومى اين جماعت است، دليل دومى ايشان كه ضرب اليدين خارج از تيمم است و شرط است. اين روايت 5 است در باب21[6] از ابواب صلاة الجنازه:
و عنه، كلينى قدس الله نفسه الشّريف نقل مىكند اين را از محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن الحسين ابن سعيد عن اخيه الحسن كه برادر حسين ابن سعيد است، به اينها ابنا دندان مىگويند كه از اجلاء است، هر دو تا جليل است، در كشّى فرموده است كه اين اجلاء است. «عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ مَرَّتْ بِهِ جِنَازَةٌ- وَ هُوَ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ كَيْفَ يَصْنَعُ- قَالَ يَضْرِبُ بِيَدَيْهِ عَلَى حَائِطِ اللَّبِنِ فَيَتَيَمَّمُ بِهِ»؟ امام(ع) فرمود: به ديوارى كه خشت خام است دو دستش را بزند، و به آن تيمم بكند، پس معلوم مىشود كه تيمم مسح الجبهة و هكذا جبينين و اليدين است كه بزند مترتّباً تيمم بكند، فليتيمم به، با او تيمم را موجود بكند، يعنى تيمم غير او است، اين جور گفتهاند.
اين را هم مىدانيد كه گفتيم غاية الامر مثل روايت اولى است كه فليتيمم يعنى تيممش را ادامه بدهد، ولكن دعواى ما اين است اين فليتيمم به برمىگردد به حائط اللّبن، آخر امام(ع) فرمود يضرب باليديه على حايط الّبن يعنى به حائط اللّبن تيمم كند، چون كه متيمم به است.
سؤال ...؟ افضل است گفتيم، طهارت افضل است، اين مىخواهد افضل اتيان بكند، افضل اتيان بكند تيمم بكند، سابقاً گذشت.
سؤال ...؟ آن جا كه به يك فعل امر كند. اين جا سه تا فعل است: يكى يضرب، يكى مسح على الوجه، يكى مسح يدين بايد همهاش حدوثى باشد، مىگوييم هر كدام، اين كه مىگويد فليتيمم به يعنى احداث تيمم بكند بنا بر احتمال ثانى، اگر ضمير برگردد به حائط، يعنى به حائط احداث تيمم را بكند، ما يتيمم به است، اگر به ضرب اليدين برمىگشت، آن به معناى ادامه تيمم بود كه گفتيم محتمل است چون كه اين جا شكّ در مراد نداريم، آن جاهايى كه شيخ عزيز من ما گفتيم ظاهر امر حدوث است، آن شكّ در مراد است كه نمىدانيم مراد شارع احداث اين فعل است يا ابقائش هم كافى است، يك كسى آيه سجده خواند، ما هم سجده كرديم، يكى ديگر خواند، نمىدانيم كه شارع سجده حدوثى مىخواهد براى هر قرائتى يا نه سجده بقائى هم كافى است، ديگر پا نشويم دوباره سجده كنيم، ادامه بدهيم آن سجده را، گفتيم ظاهر فعل امر به حدوث است، احداث بكن، اين جا هم همين را مىگوييم، اين در ما نحن فيه اگر به حايط برگردد احداث تيمم است، اگر به ضرب برگردد ابقاء تيمم است، ولكن اين جا شكّ در مراد نداريم، مىدانيم كه مرادش على كلّ تقديرٍ بعد ضرب اليدين مسح جبهة و الجبين است، شكّ در كيفيت اراده داريم كه آيا در ما نحن فيه ضمير برمىگردد به حايط يا برمىگردد به خود ضرب على اليدين، اين اصالة الحقيقه تا اين جا به درد نمىخورد، اين نكتهاى بود كه در اصول منقّح است، و در فقه تطبيق مىشود. گذشتيم اين معنا را.
آن وقت شما يك حقّى داريد بگوييد خب اين دليلها تيمم، بالاخره دليل بر شرطيّت نمىشود، بالاخره اين ضرب على اليدين جزء شد يا شرط شد؟ مىگوييم ظاهر ادلّه جزئيت است، به چه بيان؟ آيه مباركه اين جور مىفرمايد اذا قمتم الی الصّلاة فاغسلوا وجوهكم، سابقاً اگر يادتان بوده باشد و شايد مراراً اين را گفتهايم وقتى كه عند الاتيان به عبادتى شارع به فعلى امر كرد، كه آن فعل خارج از آن عبادت است، ظاهرش شرطيّت است، يعنى صحّت آن عبادت موقوف به او است، اذا قمتم الی الصّلاة فاغسلوا وجوهكم يعنى اين وضوء شرط صحّت صلاة است، ارشاد به شرطيّت است، اين كه در كفايه اينها را حمل به وجوب غيرى كرده است، گفتيم اينها اين جور نيست، ظهور عرفى همين جور است، وقتى كه در فعلى امر به شيئى كرد گفت اگر خواستى ذبيحهات را ذبح كنى استقبل القبله، يا مثلاً و جعله الى القبله، معنايش شرطيّت است، انتزاع مىشود كه استقبال قبله به ذبيحه چه جورى كه در واجبات امر مىشود، در امورى كه از قبيل معاملات هستند در آنها هم امر به فعلى بشود ظهورش در شرطيّت است.
اين آيه بعد الفراغ از اين كه ظهورش در شرطيّت وضوء در صلاة است، بعد الفراغ به اين كه اين را قائل هستيم و ديگران هم مشهور هم همين را قائل هستند كه اينها ارشاد به شرطيّت است، بعد از اين مىگوييم خداوند متعال بعد از اين كه وضوء را فرمود و ان كنتم جنباً فاطّهروا غسل را فرمود كه اگر جنب باشد غسل شرط است، بعد مىفرمايد قضيهاى كه و ان كنتم على سفرٍ او جاء احدكم من الغائط اول لامستم النساء فلم تجدوا ماءً كه اينها از غايط آمدن است، مسافر بودن است كه آب پيدا نكرد كه بايد آب داشته باشد وضوء بگيرد، مىفرمايد فتيمموا، فتيمموا يعنى آن وقتى كه واجد الماء هستى وضوء و غسل شرط است براى صلاة، و آن وقتى كه فاقد الماء شدى تيمم شرط است، اين تيمم شرط صلاة است، كما اين كه آيه مباركه بصدرها دلالت مىكند كه وضوء و غسل شرط صلاة است، ذيل آيه هم كه مىفرمايد فلم تجدوا ماءً اين قيد مىشود كه اولى واجد الماء بود، اين كسى كه فاقد الماء شد در سفر نوعاً سفرهاى قديمى آب پيدا نمىشد يا مريض است نمىتواند آب را استعمال بكند، متمكّن از استعمال ماء نشديد فتيمموا، يعنى اين تيمم شرط صلاة است، جاى وضوء و غسل مىگيرد، فتيمموا صعيداً طيّبا اولى ضرب اليدين است، چون كه قصد كنيد صعید طيّب را همين بيان شد به ضرب اليدين، فامسحوا بعدش است، اين ضرب اليدين را شارع امر كرد به او للصّلاة، پس معلوم مىشود كه اين ضرب اليدين شرط صلاة است، با آن مسح الوجه و اليدين شرط صلاة است، نه اين كه فقط شرط مسح است، بله بر مسح بايد بعد ضرب اليدين بشود، تفريع كرده است، ولكن نه اين كه اين ضرب اليدين به مجرّد مسح است، اين ضرب اليدين با مسح على الوجه و اليدين شرط صحّت صلاة است، پس آن كه شرط صحّت صلاة است طهارت است ديگر.
پس تيمم داخل طهارت است. تيمم عنوان طهارت است. اذا تيمم فقد فعل احد الطّهورين، خود اين عنوان طهور و طهارت كه منطبق مىشود، به اين تيمم است، فتيمموا صعيداً طيّبا يعنى قصد كنيد صعيد طيّب را يعنى قصد كنيد يا وضع بكنيد يدين را، اين داخل شرط صلاة است، چون كه داخل شرط صلاة است، اين در روايات بيانيه اين روايات كه قولاً و فعلاً وارد شده است، اينها ناظر به آيه مباركه هستند كه آيه مباركه ولو فرموده است قصد كنيد صعيد طيّب را، ولكن مجمل است چه جور قصد كند، اين را قصد كردن مثل عمّار برود مثل دابّه خودش را بمالد، آن اين جور فهميد، امام مىفرمايد نه، قصد كردن تضرب بكفيّك الارض يا فضرب بكفيّك الارض، اين روايات كسى كه تأمّل بكند مىبينيد سؤالاً و جواباً چه جواب فعلى بشود يا قولى، در مقام بيان اين امر به تيممى است كه در آيه مباركه ذكر شده است و در آيه ضرب اليدين شرط صلاة قرار داده شده است، مسح الوجه و اليدين مثل ضرب اليدين مجموع شرط صلاة قرار داده شده است.
سؤال ...؟ فتيمموا قبلش است، تيمم معلوم مىشود كه خود قصد الصعيد است، قصد الصعيد غير از مسح است، آن قصد را روايت تفسير كردهاند كه آن قصد مثل آن عمّار نيست، ضرب اليدين على الارض است، و الاّ مسح را كه مسح الوجه و اليدين را هم كه همين جور بيان كند كه بعض الوصف يعنى جبهه و يمين، كفيّن را هم كه بعد بيان فرمودهاند كه باطن احدهما على ظهر الاخرى، به آن بيانى كه گفتيم.
بدان جهت در ما نحن فيه فقيه اگر تدبّر بكند كه در اين آيه مباركه كه آيه مباركه شرط صلاة را مىگويد، و قصد الى الارض را كه در روايات به ضرب مىشود، اين را شرط صلاة قرار داده است، شرط صلاة چه چيز است؟ يكىاش اين است، اين را شرط صلاة قرار داده است، اين با شرطيّت للتّيمم نمىسازد، اين شرطيّت للصّلاة است، بدان جهت گفتهاند روايات بيانيه نه مجرّد اين كه فعل دلالت نمىكند لسان ندارد بى زبان است فعل، دلالت به جزئيت وقتى كه اطراف مسأله را يا شيخنا الاصفهانى كسى ملتفت شد، فهميد كه اين روايات بيانيه چه چيز را بيان مىكنند خب جاى شك نيست كه اين جزئيت است و مقارن با او بشود.
بعد صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف در كتب بعضى اصحاب ما از متأخّرين هم نه متأخّرين متأخّرين، متأخّرين در مقابل قدما و در بعضى كلمات قدما هم است كه كسى كه تيمم مىكند، بايد قصد كند اباحه صلاة را، طهارت را قصد نكند، اين يك اختلافى در تيمم است كه آيا شارع خود تيمم را رافع حدث قرار داده است؟ كه حدث مرتفع مىشود به تيمم كما اين كه به غسل مرتفع مىشود، به وضوء مرتفع مىشود. جماعتى از اصحاب ما گفتهاند كه بله تيمم طهارت است مثل وضوء و غسل، حدث مرتفع مىشود، جماعتى گفتهاند كه بابا حدث مرتفع نمىشود، حدث اگر مرتفع شد انسان جنب بود، تيم كرد و نمازش را خواند، عذر داشت، بعد عذرش برطرف شد، نبايد غسل بكند، چرا؟ چون كه جنابت سببش دو چيز است، يكى انزال است، يكى دخول، اين كه نه انزال كرده است و نه دخول كرده است، آن تيممى كه هست، معلوم مىشود رافع حدث نيست، بلكه مبيح صلاة است، مادامى كه آب ندارى نمازت را بايد با او بخوانى، حدث را رفع نمىكند، اگر حدث را رفع مىكرد اين حدث جنابت مرتفع مىشد موجبش بعد موجود نشده است، بعد نه دخول كرده است و نه انزال كرده است، و چرا غسل برايش واجب بشود؟
خب اين را مىدانيد كه قول صحيح همان قول اول است كه رافع حدث است، رفع حدثش هم اعتبارى است، شارع تا مادامى كه عدم تمكّن باقى است رافع اعتبار كرده است، بعد همان حدث را اعتبار مىكند كه آن حدث ارتفاعش مادامه است، امر اعتبارى است، شارع اعتبار كرده است، مثل آن رفع تكوينى نيست كه شيئى منعدم شد موجود شدنش ثانياً علّت بخواهد، امور اعتباريه است اينها، شارع رفع اينها را موقّتى اعتبار كرده است، در آن صحيحه دارد خواهيم خواند كه اذا تيمم فهو على تيممٍ فهو على طهارة الى ان يجد ماءً او يحدث، يا حدث موجود بشود يا آب پيدا بشود، تمكّن پيدا بشود، رفع، رفع موقّتى است، بدان جهت نه اين كه محدث است ولكن شارع تخصيص داده است لا صلاة الاّ بطهورٍ مگر تيمم كند كه با تيمم محدث است بخواند، اين جور نيست، بحثش خواهد آمد.
و كيف ما كان چه بگوييم تيمم رافع حدث است، چه بگوييم مبيح صلاة است، اين حكم شارع است، اعتبار شارع است، مكلّف بايد فعل خودش را قصد كند، در عبادت فعل خودش را بايد قصد كند كه آنى كه خداوند مرا به او امر كرده بود او را اتيان مىكنم، او را شارع بعد از تحقق به چه حكمى مىكند، اين مربوط به فعل من نيست، حكم شارع را هيچ وقت قصد نمىكند. گذشتيم.
الان مىگوييم كه على تقديرٍ كه تيمم رافع بشود چه على تقديرٍ بشود بحثش خواهد آمد، الان بحث آن را نمىكنيم، قصدش معتبر نيست، چون كه اين حكم شرعى است، ربطى به فعل مكلّف ندارد، حكم شارع را شارع بايد اعتبار بكند، خارج از فعل مكلّف است، مكلّف فعل خودش را بايد قصد كند، پس كسى كه قصد تيمم مىكند لازم نيست بگويد من تيمم مىگيرم كه رافع حدث است، ربطى به مكلّف ندارم، اين بايد بگويد فاقد ماء هستم، تيمم مىكنم، رفع حدث مىكنم، يا اين كه مبيح للصّلاة مىشود اين امر قصدى مكلّف نيست.
و الحمد الله ربّ العالمين.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص494.
[2] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ النُّعْمَانِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ التَّيَمُّمِ- قَالَ إِنَّ عَمَّاراً أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ- فَتَمَعَّكَ كَمَا تَتَمَعَّكُ الدَّابَّةُ- فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هُوَ يَهْزَأُ بِهِ يَا عَمَّارُ- تَمَعَّكْتَ كَمَا تَتَمَعَّكُ الدَّابَّةُ- فَقُلْنَا لَهُ فَكَيْفَ التَّيَمُّمُ- فَوَضَعَ يَدَيْهِ عَلَى الْأَرْضِ ثُمَّ رَفَعَهُمَا فَمَسَحَ وَجْهَهُ- وَ يَدَيْهِ فَوْقَ الْكَفِّ قَلِيلًا؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص359.
[3] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص360.
[4] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص360.
[5] وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: قُلْتُ رَجُلٌ دَخَلَ الْأَجَمَةَ لَيْسَ فِيهَا مَاءٌ- وَ فِيهَا طِينٌ مَا يَصْنَعُ قَالَ يَتَيَمَّمُ فَإِنَّهُ الصَّعِيدُ- قُلْتُ فَإِنَّهُ رَاكِبٌ وَ لَا يُمْكِنُهُ النُّزُولُ مِنْ خَوْفٍ- وَ لَيْسَ هُوَ عَلَى وُضُوءٍ- قَالَ إِنْ خَافَ عَلَى نَفْسِهِ مِنْ سَبُعٍ أَوْ غَيْرِهِ- وَ خَافَ فَوْتَ الْوَقْتِ فَلْيَتَيَمَّمْ- يَضْرِبُ بِيَدِهِ عَلَى اللِّبْدِ أَوِ الْبَرْذَعَةِ وَ يَتَيَمَّمُ وَ يُصَلِّي؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص354.
[6] وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ أَخِيهِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ مَرَّتْ بِهِ جِنَازَةٌ- وَ هُوَ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ كَيْفَ يَصْنَعُ- قَالَ يَضْرِبُ بِيَدَيْهِ عَلَى حَائِطِ اللَّبِنِ فَيَتَيَمَّمُ بِهِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص111.