مسأله 15: «في مسح الجبهة و اليدين يجب إمرار الماسح على الممسوحفلا يكفي جر الممسوح تحت الماسح نعم لا تضر الحركة اليسيرة في الممسوح إذا صدق كونه ممسوحا».[1]
صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف مىفرمايد در تيمم كه مكلّف است كسى كه وظيفهاش تيمم است، بعد ضرب اليدين على الارض مسح كند جبينين و جبههاش را بايد يد جريان كند، و يد مرور بكند بر آن جبهه و جبينين، و امّا اگر دستهايش را نگه دارد، آن جبهه و جبينين را مرور بر يدين بدهد، اين معنا كافى نيست، و تيمم محكوم به بطلان است. هكذا در وقتى كه مكلّف مسح مىكند ظاهر يدينش را مثلاً ظاهر يد يمنى را آن يد يسرى بايد مرور بكند بر تمام ظاهر يد يمنى الى اطراف الاصابع، و امّا دست چپش را نگه دارد دست راستش را بكشد مرور بدهد، آن تيمم محكوم به بطلان است. و هكذا در مسح ظاهر اليد يسرى، آن يد ماسحه بايد مرور بكند بر عضو ممسوح، و امّا يد ماسحه ثابت بماند عضو ممسوح را بكشد و حركت بدهد ولو استيعاب هم پيدا كند آن تيمم محكوم به بطلان است.
كما اين كه در باب الغسل اين كه امر مىكنند به غسل شيئى، مىگويند صورتت را بشور، اين در دو مقام امر مىشود به غسل الوجه، يك مقام اين است در وجه شيئى است كه ازاله او مطلوب است، آن كسى كه امر مىكند صورتت را بشور، مىخواهد آن قذارت يا كثافت از صورتش رفع بشود، مثل كسى كه سرما خورده است، از بينىاش كذا مىآيد، مىگويد برو صورتت را بشور، اين مراد در اين موارد ازاله است، يعنى آنى كه در صورت است. از كثافت يا شىء ديگر، او را ازاله بكن.
بدان جهت در اين موارد تمامى صورت را شستن لزومى ندارد، چون كه اين كه گفته است بشور غرض معلوم است كه ازاله آن وسخ است، بدان جهت آن ازاله وسخ بكند، شستنش به اين باشد كه با دستش بشورد يا اين كه بينىاش را زير آب بشورد، بينىاش را مثلاً فرض كنيد ازاله وسخ بكند به شىء آخرى به خرقهاى يا با غير دستش، عيبى ندارد، اين اشكال ندارد، چون كه مراد غسل اين است، غسل تمام الوجه معتبر نمىشود. اين يك مقام است.
يك مقام اين است كه نه در صورت چيزى ندارد، امر مىكند كه صورتت را برو بشور، اين معنايش اين است كه تمام صورت بايد شسته بشود، چون كه تمام اينها صورت است، و در بحث وضوء هم شارع تحديد كرده است «اذا قمتم الی الصّلاة فاغسلوا وجوهكم» تمام الوجه است و تمام الوجه را تحديد كرده است شارع، چه جورى كه در غسل اين جور است، در مسح هم همين جور است. تارةً به كسى مىگويند برو بينىات را پاك بكن، با دستمال، آن فرق نمىكند، يعنى آن كثافتى كه هست او را از بين ببر، آن فرق نمىكند وقتى كه بگويد بينىات را پاك بكن، صورتت را پاك بكن، استيعاب فهميده نمىشود، و در پاك كردن هم فرقى نمىكند دستمال را بگيرد بينىاش را به دستمال بكشد، يا دستمال را به بينىاش بكشد، فرقى نمىكند. چون كه غرض ازاله است، يك وقت چيزى در ممسوح نيست كه غرض از امر به مسح ازاله او بوده باشد، بلكه مىگويد بر اين كه صورتت را مسح بكن، سرت را مسح بكن، چيزى هم در سر ندارد. روى غرضى كه خود ما هم نمىدانيم كه به چه غرض مىگويد. در اين صورت وقتى كه مىگويد سرت را مسح بكن با دستت، اين معنايش عبارت از اين كه دست را به تمام سر يا دست را به تمام صورت امرار بده. در صورتى كه غرض ازالهاى معلوم نباشد ظاهرش اين است، و ما هم در اخبار بيانيّه كه ائمه عليهم السّلام فرمودند در كيفيت تيمم تضرب يديك الارض و تمسح جبهتك يا جبينك يا وجهك كه در آن روايات بود و شارع هم تحديد كرد وجه را كه مابين قصاص الشّعر و مابين بالاى حاجبين كه عبارت از جبهه و جبينين مىشود. اين كه مىگويد با دو دستت جبين را مسح بكن، اين جا امرار اليدين مىشود كه بايد يدينيش را امرار بكند بر جبهه و كذلك با دست چپ ظاهر دست راستت را مسح بكن، در ما نحن فيه چون كه غرض ازاله نيست و در ما نحن فيه امر شده است، ظاهر امر اين است كه دست چپت را امرار بده بر تمام ظاهر غسل يد يمنى.
بدان جهت در ما نحن فيه اگر دستش را نگه دارد دست چپ را تمام ظاهر يد يمنى را بكشد، اين تيمم محكوم به بطلان است، و كذا در جبهه، ولكن اين را مىدانيد كه نوعاً وقتى كه انسان مىكشد، صدق عرفى ملاك است، عرفاً بگويند دستش را امرار داد، دست چپش را بر ظاهر يد يمنى، دستهايش را مرور دارد بر جبهه و جبينينش، صدق عرفى ملاك است، چون كه قهراً در بعضى پيرمردها و در بعضى ضعفا آن دست حركت مىكند دست ممسوح، جبهه ممسوحه مختصرى حركت مىكند، او ضررى ندارد، در مسح در وضوء كه وامسح رأسك ببلّة یمنیك و هكذا رجليك من اطراف الاصابع الى الكعبين به يدين مسح بكن، آن هم همين جور است، بايد يد مار بشود، و امّا دستش را نگه دارد، پايش را جلو ببرد كه از اطراف الاصابع تا آن ساق كه كعبين است آخر الكعبين است. مسح بشود به نداوه وضوء او كفايت نمىكند. نه در باب وضوء و نه در باب تيمم، سرّش اين است كه مسح نه در باب وضوء و نه در باب تيمم به غرض ازاله شيئى نيست، چون كه به غرض ازاله شيئى نيست، بايد ممسوح مستوعباً مسح بشود، جبهه و جبينين تماماً مسح بشود، و خودش هم يد بايد جارى بشود، كما اين كه در باب الوضوء بايد يد حركت بكند و يد جارى بشود من اطراف الاصابع الى اصل السّاق يا آخر الكعبين، منتهى آن جا هم حركت يسيره نمىدانم امتحان كرديد يا نه خصوصاً كسى كه پا را بلند مىكند، مىخواهد مسح بكند، پا در زمين نيست، پا مختصرى حركت مىكند، آن عيبى ندارد، آن حركت مضر نيست بر مسح عرفى. اين يك مسألهاى بود كه گذشتيم.
مسأله 16: «إذا رفع يده في أثناء المسح ثمَّ وضعها بلا فصل و أتمفالظاهر كفايته و إن كان الأحوط الإعادة».[2]
بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف مسأله ديگرى را متعرّض مىشود و آن مسأله ديگر اين است كه انسان خب مسأله مبتلا به است، انسان در مسح سر در باب وضوء و مسح الرّجلين و هكذا در باب تيمم كه مسح مىكند جبهه و جبينينش را يا يدينش را مسح مىكند، فرض كنيد ظاهر يدينش را شروع كرد به مسح كردن، هنوز تمام نكرده برداشت دستش را، دوباره گذاشت از آن جايى كه مانده بود مسح كرد تا آخر، اين آيا مضر مىشود يا مضر به تيمم نمىشود، در باب وضوء هم همين جور است، پايش را كه مسح مىكرد، تا نرسيده به قبّه مسح كرد، بعد دستش را برداشت، دوباره بقيهاش را مسح كرد، اين مىشود يا نمىشود؟ گفته شده است بر اين كه اين نمىشود، بايد مسح را ادامه بدهد تا تمام بشود. ولكن صاحب عروه مىفرمايد اگر اين يد ماسحه را در اثنا بردارد، و بلافصل بگذارد، اين اشكالى ندارد. ظاهر اين است كه نه، مسحش صحيح است، ولو احوط اعاده است. احوط اين است كه آن مسح را از اول اعاده كند، اين هم در باب وضوء است و هم در باب تيمم است، اين منشأ كلام چيست؟
اين را مىدانيد هميشه اتّصال مطابق با وحدة الشّىء است. مثلاً آبى كه جارى مىشود، آبى كه در زمين هست، اگر اين دو آب را اتّصالش را قطع كردند، اينطرف يك آبى شد، آن طرف يك آب شد، اين مىشود دو تا آب. بدان جهت مجموع كه به حد كر بود، وقتى كه قطع كردند از وسط دو تا آب شد، هر دو مىشود قليل. به هر كدام دست بزنى نجس مىشود. چرا؟ چون كه اين آب غير از او است، ولكن اگر اينها متّصل بشوند اينها جزء ما بينهما برداشته بشود، يك آب است بلغ قدر كرٍّ، به اندازه كر رسيده است، اين اتّصال مطابق با وحدت است. حتّى عرفاً، آن شيئى كه فرض كنيد اجزايى دارد، اجزاء به هم متّصل بوده باشد، يك شىء او را يك وجود مىبيند، حتّى انسانى كه دست دارد، پا دارد، اين را يك انسان مىداند، يك بيتى كه اين قدر وجودات در او هست، ولكن چون كه متّصل است بعضها ببعضٍ يك بيت مىگويند، يك وجود مىگويند، و حال آن كه متكثّرات است.
بدان جهت در ما نحن فيه گفته شده است مستفاد از رواياتى كه در باب كيفيت تيمم وارد شده است، اين است كه امام(ع) صورتش را به يك مسح، مسح كرد، نه به دو مسح، اين كه امام(ع) ضرب يديه على الارض فمسح بها وجهه، يعنى به آن زدن كه بعد از زدن شروع كرد مسح را، آن وجهش را مسح كرد با يك مسح، روايات ظهور در وحدت مسح دارند. روى اين اساس ربّما عرفاً اگر در اثناء انقطاعى بشود، و اين انقطاع بلافاصله تدارك بشود، از بين برود و متّصل بشود، اين عرفاً مىگويند متصل است. مثلاً انسان وقتى كه حرف مىزند، خب در اثنا آناً مائى ساكت مىشود، يك نفسى بكشد، ولكن يك تكلّم مىگويند، اين قطع در اثناء و عود فعلاً به وحدت عرفى ضرر نمىزند، اين فقيه در عروه اين را مىخواهد بگويد كه وحدت مسح معتبر است در باب تيمم، ولكن در اثناء اگر برداشت زود برگشت، اين منافات با وحدت عرفيه ندارد.اين كلام ايشان است.
ولكن به نظر قاصر فاتر ما از اين رواياتى كه درباره تيمم وارد شده است، از اينها وحدة المسح استفاده نمىشود كه مسح، مسح واحد بود، فمسح بها، به يدش يا به وجهش، به دو مسح بود، به دو مسح منقطع بود، يا يك مسح مستمر بود، دلالتى ندارد. بدان جهت است كه بعضى فقهاى كرام رضوان الله عليهم فرمودهاند بر اين كه در اين روايات دلالتى بر اين استمرار و وحدت وجود المسح نيست، بدان جهت مقتضاى اطلاق روايات و اين كه خصوصيت به مسح واحد را بيان نكردهاند يعنى بيان نكردهاند در روايات رواتى كه تيمم كيفيتش را از ائمه عليهما السّلام نقل مىكنند بيان نكردهاند كه در اثناء دستش را برنداشت دوباره بگذارد، اين را بيان نكردهاند معلوم مىشود بر اين كه خصوصيتى ندارد كه هم به برداشتن مىشود و هم به برنداشتن مىشود، تضرب بيديك الارض، در آن روايت اگر مناقشه بكنيد كه اينها مجمل هستند متعرّض نشدند دليل نمىشود، اين روايات دلالتى ندارد كه مسح واحد باشد يا كافى است متعدد دلالتى ندارد، آن رواياتى كه تضرب بيديك الارض و تمسح بهما وجهک و يديك آن را اطلاق دارد، بايد مسح بشود، در پا هم همين جور است. در باب وضوء كه مسح مىشود كه مسح معتبر است، به دو دفعه مثلاً بخواهد مسح بكند مانعى ندارد، بله آن قدر طول بدهد كه موالاتى كه در تيمم معتبر است گذشت، او از بين برود او باطل است. اين كه وحدت معتبر بوده باشد در مسح كه موالات در تيمم به هم نخورد، وحدت معتبر باشد علاوه بر او، اين را مناقشه مىكنيم كه اين از روايات استفاده نمىشود، و مقتضاى اطلاق در آن رواياتى كه تضرب بيديك و تمسح وجهك و يديك اطلاق دارد، دو دست بايد ظاهرش مسح بشود، به يك مسح يا به دو تا مسح، يعنى به يك مسح غير مستمر كه در اثناء منقطع بشود، دو تا مسح بشود، ولكن ظاهر اليد تماماً مسح شده است.
سؤال ...؟ موالات به همان معنا ديگر، كه وحدت عرفى كه تيمم عمل واحد است صورتش از بين برود، نصف دستش را مسح كرد، بعد از يك ساعت نصف ديگرش را مسح كرد، او نمىشود، و امّا اين كه آن جور باشد كه فوراً بايد برگردد تا وحدت عرفى خودش هم به واسطه زود برگشتن وحدت عرفى از بين نمىرود، در مسح نمىرود، در مثل تكلّم نيست، اگر بپرسيد چند دفعه مسح كرد اين دستش را؟ مىگويد دو دفعه مسح كرد، يك دفعه تا نصف، يك دفعه هم نصف باقى را، صدق عرفى مىكند دو مسح و عدم وحدت. بدان جهت اين معنا وجود مستمر معتبر نيست، اين رفع در اثناء اشكالى ندارد، ولكن طريق الاحتياط واضح است، هم در باب وضوء و هم در باب تيمم.
سؤال ...؟ چرا؟ بايد دليل گفته بشود، گفتيم معنايش اين است كه يدش را امرار داد بر تمام جبهه و جبينش، بر تمام ظاهر يدش، معنايش اين است، اين يدش را كه امرار داد در اثناء برداشت يا نداشت، دلالتى ندارد، هر دو امرار است، بدان جهت در ما نحن فيه شما مىگوييد اين جور است كه بعضى از فقها رضوان الله عليهم ادّعا كردهاند حرف ايشان را، اين نه، روايت بيانيه اين جور دلالتى ندارد، و وقتى كه دلالتى نداشتند اگر شك هم بكنيم در اطلاق كه اينها اطلاقى دارند، امام برداشته است در اثناء يا برنداشته است، تضرب بيديك الارض و تمسح بها و جبهتك و جبينك اطلاقش محكّم است.
مسأله 17: «إذا لم يعلم أنه محدث بالأصغر أو الأكبر و علم بأحدهما إجمالايكفيه تيمم واحد بقصد ما في الذمة».[3]
بعد مسألهاى كه عنوان مىكند اين است كه مكلّف نمىداند كه واقعاً جنب است كه بايد فرض كنيد تيمم بدل از غسل بكند يا محدث بالاصغر است كه بايد تيمم بكند بدلاً عن الوضوء، مثل آنى كه علما فرمودهاند شخصى متطهّر از حدثين بود، از او بللى خارج شد كه آن بلل مشتبه است مابين البول و المنى، وظيفه اين جور گفتهاند كه بايد هم وضوء بگيرد و هم غسل كند، الان اين آب ندارد، مىداند يا محدث بالاصغر است بلل بول باشد، يا محدث بالاكبر است منى بوده باشد، مىداند يكى از اينها است، ايشان مىفرمايد دو تيمم لزومى ندارد، يك تيمم مىكند بدلاً از آن حدثى كه به آن حدث محدث است، نيّت اجمالى كه ديروز مىگفتيم، قصد مىكنيم آنى كه در ذمهاش است، با آن تيممى كه در ذمهاش است نماز بخواند تيمم بدل از غسل است، هم او را نيت كرده است اجمالاً، بدل از وضوء است، همان را، اين كافى مىشود.
مسأله 18: «المشهور على أنه يكفي فيما هو بدل عن الوضوء ضربة واحدة للوجه و اليدين و يجب التعدد فيما هو بدل عن الغسل و الأقوى كفاية الواحدة فيما هو بدل الغسل أيضا و إن كان الأحوط ما ذكروه و أحوط منه التعدد فيما هو بدل الوضوء أيضا و الأولى أن يضرب بيديه و يمسح بهما جبهته و يديه ثمَّ يضرب مرة أخرى و يمسح بها يديه و ربما يقال غاية الاحتياط أن يضرب مع ذلك مرة أخرى يده اليسرى و يمسح بها ظهر اليمنى ثمَّ يضرب اليمنى و يمسح بها ظهر اليسرى».[4]
بعد از اين كه اين را مىفرمايد، مىرسيم به اين مسأله مهمّه معركة الآرا، و آن اين است آيا در تيمم كه مكلّف بايد دستش را به زمين بزند، و مسح كند جبهه و يدينش را، آيا اين يك ضربه كافى است كه دو دستش را به زمين بزند و بعد مسح كند بعد از برداشتن جبهه و جبينش را، ثمّ هم مسح كند يد يمنى و يد يسرى را، اين تيممش تمام شد، با يك ضربت است، و فرقى هم نمىكند اين تيممش بدل از وضوء باشد يا بدل از غسل بوده باشد،يا اين كه نه، تفصيل است مابين تيمم بدل از وضوء و مابين تيمم بدل از غسل، در تيمم بدل از وضوء يك دفعه بزند و اين جور مسح كند مجزى است، كافى است، و امّا اگر از بدل از غسل بوده باشد، دو دفعه بايد دو دستش را به زمين بزند، يك دفعه بزند صورتش را مسح كند يعنى جبهه و جبينينش را، بعد دوباره دستهايش را به زمين بزند، ظاهر يد يمنى و يسرى را مسح كند.
اين قول را نسبت داده است بر صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف كه تفصيل است به مشهور نسبت داده شده است كه مشهور ملتزم هستند در تيمم بدل از وضوء يك ضربت كافى است، ولكن در تيمم بدل از غسل دو ضربت لازم است، اگر مشهور هم نبوده باشد اين قول، لااقل اكثر القدما و المتأخّرين خصوصاً المتأخّرين ملتزم شدهاند اكثر به اين قول كه تفصيل است ما بين آن تيمم و تيمم بدل از غسل، اين دو تا ضربت مىخواهد، ولكن خود صاحب عروه مىگويد اقوی اين است كه در تيمم بدل از غسل آن جا هم يك ضربه كافى است، خلاف مىكند، مخالفت مىكند مشهور را، مىگويد نه يك ضربه كافى است، مىدانيد چرا مخالفت مىكند؟ صاحب عروه كه هميشه مشهور را رعايت مىكند، اين جا معلوم است كه مستند مشهور چيست و آنى كه مستندشان هست خطا است، او را مىگوييم، بيان مىكنيم، واضح است كه مستند مشهور در ما نحن فيه چيست و آن مستند خطا است.
بدان جهت اين دو تا قول شد، يك قول اين است كه يك ضربتاً واحده كافى است در تيمم بدل از وضوء و غسل، قول ديگر كه نسبتش به مشهور دادهاند، تفصيل است ما بين تيمم بدل از وضوء و تيمم بدل از غسل كه دو تا كافى است، قول سوم در مسأله عبارت از اين است كه نه فرقى ما بين تيمم وضوء و تيمم غسلى بدل از غسل فرقى نيست، در هر دو تا دو ضربت لازم است، يك ضربت براى مسح الجبهة و الجبينين، يك ضربت هم براى يدين لازم است.
صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف مىگويد به حسب فتوا يك ضربت كافى است در هر دو تا، ولكن در ما نحن فيه دو تا احتياط ذكر مىكند، احتياط اول قول مشهور است كه مىگويد آنى كه مشهور در غسل گفتهاند دو ضربت بشود، او احتياط است، بعد مىگويد احوط از اين، اين است كه وقتى كه ضربه اولى را زد، مسح جبهه را تمام كرد در غسل، احتياط عبارت از اين است كه وقتى كه جبهه را مسح كرد، يدين را بعد مسح كند، با همان ضربت اولى، بعد يك دفعه ديگر به زمين بزند، در ضربت ثانيه فقط يدينش را مسح بكند، قول مشهور كه يدين را زدن بعد از ضربه ثانيه بشود، اين احتياط احوط از او اين است كه نه، به همان ضربه اول تيمم را تمام بكند، بعد دوباره بزند يدينش را دوباره مسح بكند، چون كه اگر تيمم با يك ضربت بود اتيان كرده است، دومى بيخود است، با دو ضربت بود تيممش تمام است، براى اين كه در ضربت ثانيه بعد از ضربت ثانيه فقط يدينش را مسح كرده است، آن مسح يدين اول هم بيخود بوده است، تيممش صحيح مىشود، بعد ايشان مىفرمايد كه اولى اين است كه تيمم از بدل از وضوء كه مىگيرد، آن هم همين كار را بكند، وقتى كه بدل از وضوء مىگيرد، آن جا هم اين كار را بكند، البتّه اينها احتياط استحبابى مىشد اين سه تا، اولويت استحباب است، چون كه فتوا دادند كه يك ضربت كافى است.
بعد يك احتياطى از ديگران نقل مىكند و او قبول ندارد كانّ، مىگويد كه و ربّما يقال در ما نحن فيه يك احتياط ديگرى است و آن اين است كه بعد از اين كه [طرف ب نوار] يمنى را بزند و يد يسرايش را مسح كند، ديگر اين احتياط را خودش قبول ندارد، و سرّش قبول ندارد معلوم مىشود چرا قبول ندارد، اين قائلين گفتهاند، خب مىدانيد به ضربه است، ضربتين است يا تفصيل است ما بين تيمم بدل از وضوء يا بدل از غسل.
مىدانيد اين بالرّوايات است، كانّ گفتهاند روايات اختلاف دارد، اين رواياتى كه ما آنها را براى شما بازگو مىكنيم، اين حقيقتاً رواياتى كه هست سه تا هستند، ولكن طايفه رابعه وجودش مشكوك است كه طايفه رابعه از اين روايات، تقسيم به حسب اختلاف مدلول اين روايات است، اين روايات در مقام چهار طايفه بشود، بيان خواهيم كرد كه چهار طايفه نيست، روايات سه طايفه هستند:
طايفه اولى آن رواياتى است كه صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف اختيار كرد، گفت ضربه واحده كافى است، و فرقى هم ما بين تيمم بدل از غسل يا تيمم بدل از وضوء ندارد، اين روايات، روايات واضحهاى هستند:
يكى از اينها حسنه كاهلى بود در باب 11، روايت [5]1 بود:
«قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ التَّيَمُّمِ- فَضَرَبَ بِيَدَيْهِ عَلَى الْبِسَاطِ فَمَسَحَ بِهِمَا وَجْهَهُ» يعنى به دو دستش «ثُمَّ مَسَحَ كَفَّيْهِ إِحْدَاهُمَا عَلَى ظَهْرِ الْأُخْرَى» ، بعد از آن كفّينش را يعنى ظاهر كفّينش را مسح كرد، به يكى در ظاهر ديگرى مسح كرد، ظاهر اين روايت اين است كه اينها بعد از ضرب به يده واقع شد، آن ضرب به يدين را كه كرد كه ضرب، ضرب واحد بود ديگر، يك دفعه كه به زمين زد دستهاى مباركش را، بعد از او مسح بهما وجهه، ثمّ مسح كفّيه، كفّينش را مسح كرد، با همان دست.
يا مثل صحيحه ابو ايّوب خزاز روايت 2 [6]است:
«عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ التَّيَمُّمِ» قضيه عمّار را نقل مىكند، مىگويد بر اين كه «فَقُلْتُ لَهُ كَيْفَ التَّيَمُّمُ فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى الْمِسْحِ - ثُمَّ رَفَعَهَا فَمَسَحَ وَجْهَهُ ثُمَّ مَسَحَ فَوْقَ الْكَفِّ قَلِيلًا» ، كه همان من باب احتياط مىگفتيم كه با يك ضرب اين كارها را كرده است.
در موثّقه زراره كه روايت سومى[7] است اين جور است:
عنه عن ابيه على ابن ابراهيم عن ابيه يك سند، و عن على ابن محمد ابن بندار عن سهل ابن زياد دو سند، جميعاً نقل مىكنند «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ التَّيَمُّمِ- فَضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ رَفَعَهَا فَنَفَضَهَا- ثُمَّ مَسَحَ بِهَا جَبِينَهُ وَ كَفَّيْهِ مَرَّةً وَاحِدَةً» ، اگر اين مرّةً واحداً به آن ضرب برگردد كه خب ديگر تفريع شده است، ولكن صاحب وسائل مىگويد و احتمال دارد، اين مرّةً واحده برمىگردد به مسح، يعنى مسح يك دفعه شد، يعنى مسح را تكرار نكرد، يك دفعه مسح كرد، اين كه يك دفعه مسح كرد، دو دفعه مسح نكرد، كفّينش را يك دفعه مسح كرد، چون كه عامّه ملتزم هستند هر كف دو دفعه بايد مسح بشود، يك دفعه ظاهرش تا مرفق، يك دفعه هم باطنش، گذشت ديگر، اين ممكن است مرّةً واحده ردّ بر آن بوده باشد كه امام(ع) آن كار را نكرد، يدينش را مرّةً مسح كرد، اين محتمل است، على كلّ تقديرٍ دلالت مىكند آن ضربى كه كرده بود اينها بعد از او بودند، ضرب على الارض مرّةً بود.
و هكذا در صحيحه داوود ابن نعمان كه روايت چهارمى[8] است:
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ النُّعْمَانِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ التَّيَمُّمِ- قَالَ إِنَّ عَمَّاراً أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ- فَتَمَعَّكَ كَمَا تَتَمَعَّكُ الدَّابَّةُ- فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هُوَ يَهْزَأُ بِهِ يَا عَمَّارُ- تَمَعَّكْتَ كَمَا تَتَمَعَّكُ الدَّابَّةُ- فَقُلْنَا لَهُ فَكَيْفَ التَّيَمُّمُ- فَوَضَعَ يَدَيْهِ عَلَى الْأَرْضِ ثُمَّ رَفَعَهُمَا فَمَسَحَ وَجْهَهُ- وَ يَدَيْهِ فَوْقَ الْكَفِّ قَلِيلًا»كه همان من باب الاحتياط مىگفتيم.
خب اينها همه روايات مسح مرّةً است، خب بعضى از روايات در قضيه عمّار است كه الان خواندم، قضيه عمّار جنابت بود، در تيمم بدل از جنابت از امام سؤال كردند چه جور تيمم؟ امام(ع) با يك ضربت كرد.
باز در آن صحيحه زراره كه روايت [9]5 است اين جور دارد :
«وَ ذَكَرَ التَّيَمُّمَ وَ مَا صَنَعَ عَمَّارٌ- فَوَضَعَ أَبُو جَعْفَرٍ ع كَفَّيْهِ عَلَى الْأَرْضِ- ثُمَّ مَسَحَ وَجْهَهُ وَ كَفَّيْهِ وَ لَمْ يَمْسَحِ الذِّرَاعَيْنِ بِشَيْءٍ» ، عامّه ذراعين را مسح مىكردند، امام نكرد او را، اين در ما نحن فيه كه هست، در ما نحن فيه اينها دلالتشان واضح است، در روايت هفتمى دارد، تضرب بكفيّك الارض، ثمّ تنفضهما و تمسح بهما وجهك و يديك، با آن زدن وجه و يدينت را مسح مىكنى.
بلكه در صحيحه زراره روايت 8 [10]است، دارد بر اين كه «ثُمَّ أَهْوَى بِيَدَيْهِ إِلَى الْأَرْضِ فَوَضَعَهُمَا عَلَى الصَّعِيدِ ثُمَّ مَسَحَ جَبِينَهُ بِأَصَابِعِهِ وَ كَفَّيْهِ إِحْدَاهُمَا بِالْأُخْرَى ثُمَّ لَمْ يُعِدْ ذَلِكَ». ، اين مسح را اعاده نكرد كه يك دفعه ديگر به زمين بزند، اعاده بكند مسح را، نه اين كار را نكرد، بلكه اين بالاتر است، اعاده مسح نكرد، اعاده ضرب نكرد، به يك ضربت ضرب كرد، خب اين دلالت مىكند، كالصّريح است اين روايت اخيرى بر اين كه يك دفعه كافى است، و دفعه دومى را امام(ع) نكرد مسح دومى را. اينها يك طايفه است.
مع ذلك كه اين طايفه موجود هستند و دلالتشان ظاهر است. خود صاحب وسائل كه صاحب اين كتاب است، ملتزم شده است كه تيمم با دو ضربه مىشود. بايد دو دفعه زده بشود، و فرقى بين تيمم بدل از وضوء و غسل نيست. بدان جهت بابى عنوان كرده است، «بَابُ وُجُوبِ الضَّرْبَتَيْنِ فِي التَّيَمُّمِ سَوَاءٌ كَانَ عَنْ وُضُوءٍ أَمْ عَنْ غُسْلٍ وَ يَتَخَيَّرُ فِي الثَّانِيَةِ بَيْنَ الْجَمْعِ وَ التَّفْرِيقِ«، چه بدل بشود از وضوء، چه بدل بشود از غسل، فرقى نمىكند، گفتيم هم ديگر صاحب وسائل هر وقت كه ديد روايات مختلف است، نمىشود از اينها چيز روشنى استفاده كرد، باب را مىگويد باب حكم فلان نمىگويد آن حكم چيست، مىگويد «حكم وطی المرئة بعد نقاهة من الدّم و قبل الاغتسال»، چون كه روايت مختلف است فتوا نمىدهد، و امّا در جاهايى كه روايات به حسب نظرش روشن است و آن جا فتوا مىدهد، باب وجوب الضّربتين، فتوا مىدهد، ايشان در ما نحن فيه كانّ روشن ديده است كه دو ضربت واجب است، خب اين چه رواياتى است كه به اين معنا دلالت مىكند؟
يكى صحيحه محمد است، روايت 1 است،[11] در باب 12:
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع» يك چيزى بگويم برادران يادتان باشد، هر محمدى كه علا از او نقل مىكند محمد ابن مسلم است، چون كه اين علا ابن رزين روايات كثيرهاى دارد از محمد ابن مسلم، چون كه ديگر اسم را بتمامه بيان بكند، ديگر اين را خسته مىشود، مىگويد محمد مىگويد، معلوم است كه محمد ابن مسلم مرادش است، اين محمد يعنى محمد ابن مسلم، مىگويد بر اين كه «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ التَّيَمُّمِ فَقَالَ مَرَّتَيْنِ مَرَّتَيْنِ لِلْوَجْهِ وَ الْيَدَيْنِ» دو دفعه دو دفعه مرّتين مرّتين، دو دفعه دو دفعه مىشود چهار دفعه، الوجه و اليدين، چون كه معلوم است كه چهار دفعه هم توى كار نيست، بدان جهت در ما نحن فيه اين مرة تأكيد لفظى هستند، دو دفعه دو دفعه، اين دو دفعه تكرار دفعه اولى است، انسان وقتى كه مىبيند طرف يك خورده شك دارد، مىگويد يك دفعه بشور، يك دفعه بشور، يك دفعه بشور، يك دفعه بشور، در مقابل جايى كه دو دفعه شستن است مىگويد دو دفعه بشور، دو دفعه بشور، اين مرّتين و مرّتين او است، چون كه چهار دفعه زدن در تيمم نيست، يك احتمال ديگرى است كه چهار مرتبه بوده باشد، آن احتمال آن احتياط است كه در عبارت عروه بود كه آن جا چهار دفعه مىشود، يك دفعه هم دست راست، يك دفعه دست چپ، دو تا مىشود ديگر، دو دفعه هم قبلاً زده است، مىشود چهار دفعه، آن احتياط بود، اين سؤال از حكم واقعى مىكند، بدان جهت اين چهار دفعه زدن در حكم واقعى قطعاً نيست، اين تكرار مىشود، للوجه و اليدين.
بعضى از فحول رضوان الله عليهم مناقشه كردهاند كه اين روايت دلالت مىكند به دو دفعه زدن، امّا به آن نحوى كه مشهور مىگويند يك دفعه به صورت بزند، صورتش را مسح كند، يك دفعه هم بزند دفعه دوم را براى يدين، اين مىگويد كه مرّتين للوجه و اليدين، ولو اين مرّتين را قبل از مسح وجه بگويد، دو دفعه بايد دستهايت را به زمين بزنى، ولو قبل المسح، اين درست نيست، اين متفاهم عرفى اين است كه مرّتين للوجه و اليدين مىشود، يعنى مرّهاش براى وجه است، مرّهاش براى يدين است. كما اين كه در صحيحه اسماعيل ابن همام تصريح شده است به اين معنا كه روايت سومى است.
«وَ [ محمد بن الحسن] بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ هَمَّامٍ الْكِنْدِيِّ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: التَّيَمُّمُ ضَرْبَةٌ لِلْوَجْهِ وَ ضَرْبَةٌ لِلْكَفَّيْنِ»[12].
حتّى ايشان رضوان الله عليه اشكال را به اين كشيده است كه نه اين دو تا ضربت اول بشود، پشت سر هفت، بعد براى وجه و يدين بشود، اين متفاهم عرفى اين است كه زدن به جهت مسح كردن است، به قرينه قوله سبحانه «فتيمموا صعيداً فامسحوا»، مسح بايد مترتّب بشود به زدن، بدان جهت امام كه مىگويد يك دفعه براى يد زده بشود، يك دفعه براى وجه زده بشود، يعنى اين دو دفعه زدن اين جور است كه اول بزند براى وجه، ثمّ وجه را مسح كند بزند براى وجه، ظاهرش عبارت از اين است، و اين جاى هيچ شكّ و شبههاى نيست. خب تيمم دو ضربت مىخواهد، ممكن است تفصيل بدهيم، تفصيل ممكن نيست، چون كه در اين روايات تصريح شده است كه وضوء تيمم وضويى و غسلى يكى است. مثل چه؟ مثل صحيحه زراره كه روايت چهارمى[13] است:
«وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ كَيْفَ التَّيَمُّمُ قَالَ هُوَ ضَرْبٌ وَاحِدٌ- لِلْوُضُوءِ وَ الْغُسْلِ مِنَ الْجَنَابَةِ» تيمم يك جور است، دو جور ندارد، آخر مشهور دو جور كردهاند، تيمم يك جور است، نفى قول مشهور را مىكند، تيمم «تَضْرِبُ بِيَدَيْكَ مَرَّتَيْنِ- ثُمَّ تَنْفُضُهُمَا نَفْضَةً لِلْوَجْهِ وَ مَرَّةً لِلْيَدَيْنِ- وَ مَتَى أَصَبْتَ الْمَاءَ فَعَلَيْكَ الْغُسْلُ إِنْ كُنْتَ جُنُباً- وَ الْوُضُوءُ إِنْ لَمْ تَكُنْ جُنُباً» يعنى يك دفعه مىزنى براى وجه و مرّةً باليدين، يك دفعه هم براى يدين مسح مىكنى، كه گفتند متفاهم عرفى اين است كه يك دفعه زدن بر وجه است، يك دفعه زدن بر يدين است، و خودش هم فرمود و هو ضرب واحد للضوء و الغسل.
هكذا در آن موثّقه عمّار كه روايت 6 است[14] در همين باب:
و عن المفيد، شيخ نقل مىكند عن مفيد عن جعفر ابن محمد، جعفر ابن محمد ابن قولويه است، صاحب كتاب كامل الزّيارات، جعفر ابن محمد نقل مىكند عن ابيه كه محمد ابن قولويه است كه مدفون است در قم، پسر در بغداد مدفون است، پدر در قم مدفون است، عن سعد محمد ابن قولويه از شاگردان سعد ابن عبد الله اشعرى بود، عن سعد نقل مىكند، سعد ابن عبد الله نقل روايات كثيرهاى دارد، عن احمد ابن حسن ابن على ابن فضّال از او نقل مىكند، آن هم نقل مىكند عن مصدّق ابن صدقه، آن هم فطحی است، احمد، عمر ابن سعيد، مصدّق ابن صدقه نقل مىكنند عن عمّار، آن هم ساباطى است، آن هم فطحی است، اين را مىگويند اخبار فطحيه، ولكن ثقات هستند، رواياتشان معتبر است. «سَأَلْتُهُ عَنِ التَّيَمُّمِ مِنَ الْوُضُوءِ وَ الْجَنَابَةِ- وَ مِنَ الْحَيْضِ لِلنِّسَاءِ سَوَاءٌ فَقَالَ نَعَمْ» تيمم يك جور است يابن رسول الله؟ قال نعم، در اين صورت.
پس در ما نحن فيه طائفه ثانيه دو تا ضربت مىگويند، فرقى نمىكند بر اين كه وضوء باشد يا غسل باشد.
امّا طايفه ثالثه، علاّمه قدس الله نفسه الشّريف[15] از شيخ نقل كرده است كه شيخ از محمد ابن مسلم روايتى دارد كه التيمم من الوضوء بضربةٍ و تيمم من الغسل بضربتين، اين را علاّمه نقل كرده است از شيخ، صاحب وسائل نقل مىكند و ديگران كه اين جور روايت پيدا نشده است، شيخ يك روايتى يا غير شيخ يك روايتى نقل كند از محمد ابن مسلم كه تيمم در وضوء به يك ضربت است، در غسل به دو ضربت است، اين جور روايتى نيست، از اين طرف كه علاّمه به آن بزرگى علاّمه خلاف واقع كه نمىگويد، مىگويند شيخ در تهذيب يك كلامى دارد و راست هم مىگويد، و اين كلام در ذيل روايت محمد ابن مسلمى بود كه سابقاً عمر ابن اذينه از او نقل كرد و او را حمل بر تقيه كرديم كه مىگفت هم زراره هم ظاهرش را، هم باطنش را مسح كن، مىگويند شيخ در ذيل اين حديث كلامى گفته است، يعنى احتمالى داده است كه اين روايات فارق بشود بين تيمم بدل از وضوء و بين تيمم بدل از غسل، علاّمه قدس الله نفسه الشّريف اين احتمال شيخ را حمل كرده است بر يك روايت ديگرى كه موجود است، كانّ شيخ يك روايت ديگرى را مىگويد، غير از اين روايت محمد ابن مسلم.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص498.
[2] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص498.
[3] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص498.
[4] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص498.
[5] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْكَاهِلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ التَّيَمُّمِ- فَضَرَبَ بِيَدَيْهِ عَلَى الْبِسَاطِ فَمَسَحَ بِهِمَا وَجْهَهُ- ثُمَّ مَسَحَ كَفَّيْهِ إِحْدَاهُمَا عَلَى ظَهْرِ الْأُخْرَى؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص358.
[6] وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ التَّيَمُّمِ فَقَالَ- إِنَّ عَمَّاراً أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ فَتَمَعَّكَ كَمَا تَتَمَعَّكُ الدَّابَّةُ- فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عَمَّارُ- تَمَعَّكْتَ كَمَا تَتَمَعَّكُ الدَّابَّةُ- فَقُلْتُ لَهُ كَيْفَ التَّيَمُّمُ فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى الْمِسْحِ - ثُمَّ رَفَعَهَا فَمَسَحَ وَجْهَهُ ثُمَّ مَسَحَ فَوْقَ الْكَفِّ قَلِيلًا؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص358.
[7] ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص358.
[8] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص359.
[9] وَ عَنْهُ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ وَ ذَكَرَ التَّيَمُّمَ وَ مَا صَنَعَ عَمَّارٌ- فَوَضَعَ أَبُو جَعْفَرٍ ع كَفَّيْهِ عَلَى الْأَرْضِ- ثُمَّ مَسَحَ وَجْهَهُ وَ كَفَّيْهِ وَ لَمْ يَمْسَحِ الذِّرَاعَيْنِ بِشَيْءٍ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص359.
[10] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ يَوْمٍ لِعَمَّارٍ فِي سَفَرٍ لَهُ يَا عَمَّارُ- بَلَغَنَا أَنَّكَ أَجْنَبْتَ فَكَيْفَ صَنَعْتَ- قَالَ تَمَرَّغْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فِي التُّرَابِ قَالَ- فَقَالَ لَهُ كَذَلِكَ يَتَمَرَّغُ الْحِمَارُ- أَ فَلَا صَنَعْتَ كَذَا ثُمَّ أَهْوَى بِيَدَيْهِ إِلَى الْأَرْضِ- فَوَضَعَهُمَا عَلَى الصَّعِيدِ ثُمَّ مَسَحَ جَبِينَهُ بِأَصَابِعِهِ- وَ كَفَّيْهِ إِحْدَاهُمَا بِالْأُخْرَى ثُمَّ لَمْ يُعِدْ ذَلِكَ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص359.
[11] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص361.
[12] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص361.
[13] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص361.
[14] وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقٍ عَنْ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ التَّيَمُّمِ مِنَ الْوُضُوءِ وَ الْجَنَابَةِ- وَ مِنَ الْحَيْضِ لِلنِّسَاءِ سَوَاءٌ فَقَالَ نَعَمْ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص362.
[15] وَ قَدِ اسْتَدَلَّ الْعَلَّامَةُ فِي الْمُنْتَهَى وَ تَبِعَهُ الشَّهِيدَانِ عَلَى التَّفْصِيلِ بِحَدِيثِ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ التَّيَمُّمَ مِنَ الْوُضُوءِ مَرَّةٌ وَاحِدَةٌ وَ مِنَ الْجَنَابَةِ مَرَّتَانِ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص363.