مسأله 2: «إذا تيمم بعد دخول وقت فريضة أو نافلة يجوز إتيان الصلواتالتي لم يدخل وقتها بعد دخوله ما لم يحدث أو يجد ماء فلو تيمم لصلاة الصبح يجوز أن يصلي به الظهر و كذا إذا تيمم لغاية أخرى غير الصلاة»[1].
صاحب عروه قدس سره مىفرمايد وفاقا للمشهور بل لعلّ متفق عليه بين الاصحاب است قديما و حديثا كما اينكه جماعتى از اصحاب اخيار ما دعواى اجماع كردهاند بر اين حكم كه اگر شخصى تيمم كرد كه فاقد الماء بود نسبت به غايتى مشروعه تيمم كرد، اين تيممش طهارت است نه تنها نسبت به آن غايتى كه برايش تيمم كرده است بلكه با اين تيمم مادامى كه عذرش باقى است، مىتواند سائر الغايات را يا افراد آن غايات را اتيان کند. اگر براى صلاة ظهر تيمم كرده بود، مادامی که عذرش باقى است، مىتواند صلاة مغرب را هم با آن تيمم بخواند، مادامى كه حدث صادر نشده باشد او لم يصب ماء، يعنى عذرش زايل نشده باشد. كما اينكه در باب وضوء اگر شخص محدث وضوء بگيرد، مادامى كه حدث صادر نشده است، وضوء باقى است، با آن وضوء هر مشروط به طهارة الوضوئية را مىتواند اتيان بكند. تيمم هم همين جور است. غاية الامر طهارت بودن تيمم موقتى است. مالم يجد ماء است. ولكن در وضوء موقت بودن نسبت به حدوث حدث فقط است. «ما لم يحدث او لم يجد ماء»، و اين معنا را كه اصحاب ما استفاده كردهاند از عدهاى از روايات معلوم مىشود كه ظاهر آن روايات همين است كه انسان اگر تيممى را كرد آن تيمم باطل نمىشود الاّ بالحدث او اصابة الماء.
در باب بيستم از ابواب تيمم روايت اولى صحيحه زراره[2] است:
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ» روايت را كتاب حسين ابن سعيد نقل مىكند شيخ، حسين ابن سعيد اهوازى رضوان الله عليه نقل مىكند عن حماد ابن عيسى، عن حريز، اين حماد بعده حريز، حماد ابن عيسى است، عن زراره بلكه روايتى كه حسين ابن سعيد از حماد ابن عثمان نقل كند نيست، هم طبقه نيستند، «عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع يُصَلِّي الرَّجُلُ بِتَيَمُّمٍ وَاحِدٍ- صَلَاةَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ كُلَّهَا» مرد مىتواند به تيمم صلاة ليل و نهار، همهاش را بخواند، در وضوء اگر حدث صادر نشده بود مىتوانست بخواند، تيمم هم همين جور است؟ «فَقَالَ» امام فرمود: «نَعَمْ- مَا لَمْ يُحْدِثْ أَوْ يُصِبْ مَاءً» مادامى كه حدث صادر نشده است، او يصب ماء يا مادامى كه به آب نرسيده است، ناقض تيمم حدث است و اصابة الماء.
روايت ديگرى كه آن روايت، روايت زراره است، باز صحيحه زراره است روايت دومى [3]است در اين باره:
«وَ [محمد ابن الحسن باسناده] عَنْهُ (عن الحسين ابن سعيد)، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ وَ ابْنِ بُكَيْرٍ جَمِيعاً عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ تَيَمَّمَ قَالَ يُجْزِيهِ ذَلِكَ إِلَى أَنْ يَجِدَ الْمَاءَ». يك تيمم كافى است، تا متمكن از وضوء بشود يا غسل بشود. البته حدث چونكه معلوم است خواهم گفت كه امام عليه السلام چرا در مثل اين روايات فقط وجدان ماء را فرموده است، چونكه خواهيم گفت كه حدث ناقض تيمم است، اين امر ظاهرى بود، آنى كه در او خفا بود، اين بود، اين را همين امروز انشاء الله فعلا ذكر مىكنم براى شما.
باز روايت ديگرى اينجور است، روايت سومى[4] است:
«وَ [محمد ابن الحسن باسناده] عَنْهُ (عن الحسين ابن سعيد)، عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ لَا يَجِدُ الْمَاءَ- أَ يَتَيَمَّمُ لِكُلِّ صَلَاةٍ» ؟ بر هر صلاتى بايد يك تيمم بكند؟ فقط تيمم طهارت نسبت به يك صلاة است. «فَقَالَ لَا هُوَ بِمَنْزِلَةِ الْمَاءِ»، به منزله وضوء است، يعنى وضوء چه حكمى دارد؟ اين هم همان حكم را دارد، وضوء انسان كه گرفت تامادامى كه نقض نشده است باقى است، تيمم هم مادامى كه نقض نشده است يك حدث و وجدان الماء كه در روايات گفتيم باقى است، ولكن عامه اغناء العامه اينجور ملتزم نيستند در تيمم كه اين تيمم وقتى كه انسان گرفت باقى مىماند تا مادامى كه محدث نشده است. آنها يك عدهاشان گفتهاند كه تيمم با تيمم مىشود فقط يك نماز خواند يك نماز فريضه، ظاهر كلمات بعضى ديگر اين است كه نه، يك نماز و نوافلش را مىشود خواند اما تا مادامى كه حدث صادر نشود مىشود با تيمم نماز خواند. بدان جهت امام عليه السلام فرمود: «رجل تيمم قال يجزيه الى ان يجد الماء»، در آن روايت ديگر هم فرمود و هو بمنزلة الماء، خوب معلوم مىشود اگر يك روايتى بود كه آن روايت ظاهرش خلاف اين بود، آنى بود كه عامه مىگويند، او حمل بر تقيه مىشود، مثل صحيحه ابى همام عن الرضا عليه السلام، روايت چهارمى[5] است:
«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَبَّاسِ عَنْ أَبِي هَمَّامٍ» است كه نقل مىكند از ابى همام، اسماعيل ابن ابى همام كه از ثقات است، از اصحاب امام رضا سلام الله عليه است. «عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: يَتَيَمَّمُ لِكُلِّ صَلَاةٍ حَتَّى يُوجَدَ الْمَاءُ» ، كانّ امام عليه السلام اينجور فرموده است بر اينكه بر هر صلاتى بايد تيمم بكند تا آب پيدا بشود، اين يك احتمال است كه حمل بر تقيه مىشود. احتمال ديگر كه ائمه عليهم السلام در موارد تقيه يك جورى مىفرمودند كه هم تقيه، تقيه ملاحظه بشود، و حكم واقعى بشود. بدان جهت بعضا از ائمه عليهم السلام، بعد از آن مجلس پرسيدند، شما اينجور گفتيد، امام مىگويد مرادم اين بود كه آن مرادى كه مراد مطابق با حكم واقعى است. محتمل است مراد امام عليه السلام اين بوده باشد كه يتيمم لكل صلاة، يتيمم لكل صلاتى كه محدث است عندها، مثلا رفته است، ناقض وضوء موجود شده است يا فرض بفرماييد ناقض موجب غسل موجود شده است، هر صلاتى كه عنده محدث است تا مادامى كه آب پيدا نشده است تيمم مىكند، اگر مرادش امام عليه السلام اين بوده باشد كه بعيد نيست، مراد ايشان اين بوده باشد، نه، منتهى تقييد مىشود، آن روايات كه مىگفت ما لم يحدث اين مىشود كه يتيمم لكل صلاة محدث حتى يوجد الماء، اطلاقش تقييد مىكند. وقتى كه اطلاقش تقييد خورد، جمع عرفى مىشود. اگر كسى گفت حمل بر تقيه خلاف ظاهر است نمىشود. مىگوييم كه اطلاق و تقييد است. جمع عرفى است و بدان جهت در موارد جمع عرفى ملاحظه مرجحات لزومى ندارد. يعنى موجب ندارد، در موارد جمع عرفى، جمع عرفى مىشود.
و در بين يك روايت ديگرى هست كه روايت سكونى است، آن روايت سكونى اينجور است كه روايت ششمى[6] است در اين باب:
و باسناد الشيخ عن محمد ابن احمد ابن يحيى كه همان، محمد ابن احمد ابن يحيى الاشعرى صاحب كتاب نوادر الحكمة است، ابی العباس چه عباس ابن معروف باشد كه همين جور است، از ابی همام نقل مىكند، چه از عباس ابن عامر باشد، چونكه از هر دو تا ناقل نقل روايت دارد، محمد ابن احمد ابن يحيى، هر دو معتبر هستند، نقل مىكند عن العباس عن ابی همام عن محمد ابن سعيد غزوان، محمد ابن سعيد غزوان توثيقى ندارد، وَ «عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: لَا يُتَمَتَّعُ بِالتَّيَمُّمِ إِلَّا صَلَاةٌ وَاحِدَةٌ وَ نَافِلَتُهَا»، تيمم به درد يك صلاة نافلهاش مىخورد، ديگر بيشتر از او نيست، اين همان مسلك تقيه است.
علاوه بر اينكه محمد ابن سعيد غزوان روايت تقيه است، محمد ابن سعيد غزوان توثيقى ندارد روايتش مبتلا به معارض است، به روايتى كه خودش نقل مىكند، روايت پنجمى [7]است:
«و باسناد الشيخ عن محمد ابن على ابن محبوب عَنِ الْعَبَّاسِ عَنْ أَبِي هَمَّامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ غَزْوَانَ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: لَا بَأْسَ بِأَنْ تُصَلِّيَ صَلَاةَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ- بِتَيَمُّمٍ وَاحِدٍ مَا لَمْ تُحْدِثْ أَوْ تُصِبِ الْمَاءَ» ، همان روايت را خود سكونى نقل كرده است. اين محمد ابن سعيد غزوان همين جور، هم روايتش مبتلا به روايت معارضى است كه خودش نقل مىكند. هم ضعيف است، اين كه در بعضى نسخهها محمد ابن سعيد عن ابن غزوان اين اشتباه است، عن نيست، محمد سعيد خودش ابن غزوان است، بدان جهت توثيقى هم ندارد. بدان جهت مسأله صاف است. سكونى خودش يك روايتى دارد كه آن روايت اينجور است كه «عن جعفر عن آبائه عن عليه السلام، عن نبى قال يا اباذر يكفيك صعيد عشر سنين»،[8] يعنى مادامى كه حدث صادر نشده است، و مادامى كه آب پيدا نشده است هر مدتى باشد با يتمم مىشودنماز خواند، بدان جهت اين مسأله حكمش واضح است، جاى خدشهاى نيست، روايات متطابق هستند. رواياتى كه مخالف است يا جمع عرفى است، يا مضمون تقيه است كه حمل به تقيه مىشود.
يك نكتهاى را هم بگويم، براى شما، خود رواياتى كه ما داريم اكثر موارد كه اصحاب ائمه سؤال مىكنند در آن موارد خلاف بين العامة و الخاصه سوال مىكنند، بدان جهت سؤال مىكرد يابن رسول الله با يك تيمم واحد مىشود صلوات كثيره را اتيان كرد؟ امام عليه السلام هم فرمود مثل به منزلة الماء است، مادامى كه آب پيدا نكرده است اينجور است، حدث را نفرمود، چونكه حدث مورد خلاف نيست، مورد خلاف ما بين العامة و الخاصه اين است كه عامه مىگويند آب هم پيدا نكند يك نماز مىتواند بخواند، نماز دوم بايد تيمم را اعاده كند، تكرار كند، بدان جهت امام عليه السلام فرمود بر اينكه يكفيه الى ان يجد الماء، يك تيممى كه كرد او كفايت مىكند، تا مادامى كه آب پيدا كند، اين حدث را ذكر نفرمود، نكتهاش اين است كه آن مورد خلاف و مورد منازعه نيست ما بين العامة و الخاصه، اين جهت محل كلام و محل خلاف بود كه امام عليه السلام فرمود.
مسأله 3: «الأقوى جواز التيمم في سعة الوقتو إن احتمل ارتفاع العذر في آخره بل أو ظن به نعم مع العلم بالارتفاع يجب الصبر لكن التأخير إلى آخر الوقت مع احتمال الرافع أحوط و إن كان موهوما نعم مع العلم بعدمه و بقاء العذر لا إشكال في جواز التقديم فتحصل أنه إما عالم ببقاء العذر إلى آخر الوقت أو عالم بارتفاعه قبل الآخر أو محتمل للأمرين فيجوز المبادرة مع العلم بالبقاء و يجب التأخير مع العلم بالارتفاع و مع الاحتمال الأقوى جواز المبادرة خصوصا مع الظن بالبقاء و الأحوط التأخير خصوصا مع الظن بالارتفاع».[9]
بعد مىرسيم به مسأله ديگرى كه از آن مسائل مهمه در باب تيمم است و آن اين است كه آيا انسان وقتى كه واجد الماء نيست، فاقد الماء است در بعضى وقت كه مثلا اول الوقت است مىتواند تيمم بكند، با آن تيمم نماز ظهر و عصرش را مثلا اول وقت بخواند يا نمىتواند؟
عرض مىكنم كما اينكه سابقا هم تذكر داديم ظاهر خطاباتى كه امر مىكند ما را به مأمور به اضطرارى عند عدم تمكن من المأمور به اختيارى، ظاهر اين خطابات در مواردى كه مأمور به اختيارى از قبيل واضح موسع بوده باشد يا اصل موقت نبوده باشد، هر وقت اتيان بكنى، مثل كفاره مجزى است، اين كه در خطابات مىگويد اگر متمكن از كفاره نشدى يا متمكن نشدى از آن مأمور به اختيارى، اين فعل را بياور، ظاهر اين خطاب استيعاب اضطرار است، و استيعاب عدم التمكن است كه بله، عدم تمكن از استعمال ماء فى جميع الوقت بشود، والاّ اول وقت متمكن نيست، آخر وقت ثانى الوقت متمكن است، او را نمىگيرد، متفاهم عرفى اين است، بدان جهت نوبت به مأمور به اضطرارى مىرسد در آن وقتى كه در مجموع وقت انسان نتواند صرف وجود مأمور به اختيارى را اتيان بكند، والاّ اگر بتواند در اين مجموع الوقت صرف وجود مأمور به اختيارى را اتيان بكند نوبت به امر اضطرارى نمىرسد. بله، كسى كه اعتقاد دارد كه متمكن از مأمور به اختيارى نيست، يقين دارد تا آخر اين مالى پيدا نمىكند كه شخص مسكين را طعام بدهد و خودش هم متمكن نمىشود شصت روز پشت سر هم روزه بگيرد و عتق رقبه هم كه نيست، اين كه امر شده است در اين صورت به بدل اين كفاره، بدل را اتيان كرد، يا در اول وقت صلاة يقين دارد كه نمىتواند آب پيدا كند و آب استعمال كند در تمام الوقت، اصلا نمىتواند، تيمم كرد، نمازش را خواند، بعد آب پيدا شد، يا بعد در كفاره پول پيدا كرد، حالش خوبش شد، آنى كه اتيان كرده است فايدهاى ندارد.
مرحوم صاحب كفايه اين را در كفايه در دو سطر گفته است.[10] گفته است اتيان به مأمور به اعتقادى كه قطع دارد مأمور بهش اين است، متمكن از ماء نيست يا متمكن از آن كفاره نيست او بعد كه تمكن ظاهر شد و مأمور به واقعى معلوم شد، متمكن از كفاره شد، او اثرى ندارد. حتى آنهايى كه گفتهاند، مأمور به ظاهرى مجزى است مأمور به واقعى، اينجا نمىآيد، چونكه در موارد اعتقاد مأمور به ظاهرى نيست، اعتقاد كرده است، مأمور به ظاهرى عند الجهل مىشود، يعنى عند الشك و التردد مىشود، اين اعتقاد خيال بيخود كرده بود، او دليل ندارد، مجزى نيست بايد عمل را اتيان بكند و هكذا كسى كه در اول وقت احتمال مىدهد كه تا آخر وقت آب پيدا نكند، مىگويد بگذارد اول وقت بخوانيم، راحت بشويم، صلاة را با تيمم خواند، بعد فرض كنيد كه آب پيدا شد، معلوم شد كه نه، آب هست، اين مقتضاى قاعده چونكه مأمور به اضطرار فى جميع الوقت بود، اين احتمال مىداد اضطرار فى جميع الوقت را، مأمور به احتمالى بود او مجزى از مأمور به واقعى نيست.
و به عبارت واضحه قاعده اوليه يعنى خطاب امر اختيارى و ظهور امر اضطرارى مراد از اين به قاعده اوليه تعبير مىكنيم، يعنى اگر ما بوديم فقط خطاب اختيارى و خطاب مأمور به اضطرارى مقتضاى او اين بود كه انسان اگر به خيال اضطرار فى جميع الوقت يا اضطرار الى الابد آنجاهايى كه مطلق است مأمور به اضطرارى را اتيان كرد يا به احتمال اينكه غير متمكن است مأمور به اضطرارى را اتيان كرد، او فايدهاى ندارد، بايد عمل را تدارك كند بعد التمكن، چونكه آنى كه اتيان كرده است، مأمور به نبوده است، احتمال مىداد در صورت شك كه مأمور به واقعى باشد، به عدم تمكن باقى باشد، از اين علماء تعبير مىكنند به عدم جواز البقاء جواز واقعيا، يعنى در مواردى كه انسان در بعض الوقت مضطر است جايز نيست مأمور به واقعى را اتيان بكند، جواز واقعى ندارد، يعنى اگر اتيان بكند آن مأمور به واقعى حساب نمىشود، اين عدم جواز البدار اين است، اگر در يك موردى غير از اين دو خطاب دليل ديگرى شد و آن دو دليل گفت كه نه، مأمور به اضطرارى مع الاضطرار فى بعض الوقت آوردى مجزى است، ولو در وقت تمكن ظاهر بشود، اعاده لازم نيست، همان صلاة كافى است، از اين كشف مىكنيم جواز بدار واقعى را، كه بدار واقعا جايز بود و شارع او را مأمور به واقعى حساب كرده است، اضطرار فى بعض الوقت كافى بود، كلام اين است، از آن مواردى كه علما فرمودهاند دليل خارجى قائم است بر جواز البدار و آن صلاتى كه انسان در حال اضطرار ولو فى بعض الوقت اتيان مىكند مجزى است. از آن موارد يكى مسأله تيمم است. اين را ملتزم شدهاند. ببينيد صاحب عروه چه مىفرمايد در اين عروهاش.
مىفرمايد: جايز است در سعه وقت به آن كسى كه احتمال مىدهد در آخر وقت عذرش زايل بشود و متمكن از صلاة مع الطهارة المائيه بشود، جايز است در سعه وقت ظاهر جواز واقعى است، جايز است بر اين شخص در سعه وقت مأمور به اضطرارى را اتيان بكند، حتى ولو ظن داشته باشد كه عذرش زايل مىشود، ظن اطمينان نيست، ترجيح مىدهد اين معنا را كه بالاخره آب پيدا مىشود، يك ماشينى مىآيد رد مىشود، يك آبى مىدهد، اين را ظن دارد، يقين ندارد، حتى در آن صورتى كه ظن هم دارد بر اينكه آب پيدا مىشود و عذرش زايل مىشود، مع ذلك جايز است در سعه وقت تيمم بكند و نمازش را بخواند.
مىفرمايد ولكن احتياط اين است. در صورتى كه احتمال مىدهد آب عذرش زايل بشود و آب پيدا بشود و بتواند غسل بكند يا وضوء بگيرد. احوط اين است كه تيمم را به تأخير بياندازد، كه اگر در آخر وقت آب پيدا نشد آن وقت تيمم كند صلاتش را، در آن وقت بخواند، اين احتياط، احتياط مستحبى مىشود، چونكه فتوى به جواز داد، خصوصا در جايى كه ظن به زوال دارد، ظن دارد كه عذرش زايل مىشود، اين ظنى كه دارد به زوال اين احتياط، استحبابى آكد مىشود، چونكه مسبوق به فتوى شد.
بعد مىفرمايد: مكلفى كه فاقد الماء است، در اول الوقت اين سه قسم است. يك وقت اين است كه مىداند عذرش باقى مىماند. اين بلا اشكال در اول وقت مىتواند تيمم بكند. معنايش اين است كه مىتواند بلا اشكال. يعنى تيمم كردنش جواز واقعى دارد. لازمهاش اين است كه بعد هم معلوم شد خيال بوده است. آن صلاتش صحيح است. يكى اين است كه نه، مىداند مكلف سه قسم است. يك قسمش اين است كه مىداند آب پيدا نمىشود. آن اشكالى ندارد كه تيمم بكند، نمازش را بخواند، يك وقت اين است كه علم دارد كه آب پيدا مىشود، اين نمىتواند تيمم بكند در اول وقت، بايد بگذارد در آن وقتى كه آب پيدا شد غسل بكند يا وضوء بگيرد نمازش را خواند، قسم سوم آنى است كه احتمال مىدهد آب پيدا بشود و احتمال مىدهد پيدا نشود، در اين صورت مىتواند صلاتش را تقديم مقدما بخواند، ولو احتياط در تأخير است كما ذكر.
خوب مىدانيد كه اين، احتياج دارد به دليل ديگرى، خطاب مأمور به اختيارى با خطاب مأمور به اضطرارى به اين تفصیلاتی كه ايشان مىگويند دلالتى ندارد، ظاهر آنها آنى است كه گفتيم، منشاء اين فتواى ايشان و فتواى جملهاى اصحاب بر طبق ايشان منشائش رواياتى است كه در مقام وارد هستند.
اين روايات را سه طايفه مىكنيم:
طايفهاى از اين روايات، دلالت مىكند بر اينكه اگر كسى در وقت، در اول وقت تيمم كرد و با او نمازش را خواند بعد از اينكه در وقت كشف رفع عذر شد، آب پيدا شد، امام عليه السلام در آن روايات فرموده است كه اعاده صلاتش را نكند، آن صلاتى را كه خوانده است آن صلاة درست است، يك طائفه اين روايات است. از اين روايات چند تايش را مىخوانم.
يكى از اين روايات موثقه ابى بصير است[11]. اين موثقه ابى بصير در باب چهارده از ابواب التيمم مذكور است:
و باسناد الشيخ عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن عثمان ابن عيسى عن عبد الله ابن مسکان، موثقه كه گفتم بواسطه عثمان ابن عيسى است، شيخ در عده توثيق كرده است، «عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ تَيَمَّمَ وَ صَلَّى ثُمَّ بَلَغَ الْمَاءَ قَبْلَ أَنْ يَخْرُجَ الْوَقْتُ- فَقَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِعَادَةُ الصَّلَاةِ». رجلى تيمم كرد، مفروض حدوث تيمم است، نه تيمم از صلاة سابقى مانده است، تيمم يعنى احدث التيمم، تيمم، تيمم حدوثى است در وقت صلاة، يك مسألهاى هست در وقت عروه اشاره خواهد كرد در مسأله آتيه، كسى نماز قبلى، تيمم خوانده است. چونكه اصلا متمكن نبود در هيچ آنى، تيمم كرد نمازش را خواند، بعد وقت نماز ديگر داخل شد، در آن وقت آب ندارد، آن نماز ديگر را بخواند يا نه؟ آن مسأله ديگرى است، كلام ما فعلا در آنجايى است كه در وقت صلاتى تيمم را احداث كرده است و نماز را خوانده است، در همان وقت صلاة آب پيدا شده است. ببينيد اينجور است كه مىگويم؟! مىگويد:
«و باسناده عن احمد ابن محمد ابن عيسى عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ تَيَمَّمَ وَ صَلَّى- ثُمَّ بَلَغَ الْمَاءَ قَبْلَ أَنْ يَخْرُجَ الْوَقْتُ» بعد به آب رسيد، قبل ان يخرج الوقت، قبل از اينكه وقت خارج بشود. «فَقَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِعَادَةُ الصَّلَاةِ». اعاده صلاة لازم نيست، صلاتى كه هنوز وقتش باقى است. اعادهاش لازم نيست، هكذا، روايتى كه الان مىخوانم، روايت چهارمى است، در باب بيست و يك [12]از ابواب التيمم:
. شيخ تمام سند را نقل مىكند. عن المفيد، عن احمد ابن محمد، عن ابيه، احمد ابن محمد احمد ابن محمد حسن الوليد است كه گفتيم معاريف است و اشكالى ندارد، عن ابيه كه محمد ابن حسن است، عن الصفار، از صفار نقل مىكند، ظاهر اين است كه در مواردى كه احمد ابن محمد عن ابيه، عن صفار نقل مىكند، آن احمد ابن حسن ابن وليد است، چونكه صفار آنى كه معروف است از صفار و از سعد ابن عبد الله اينها ظهورشان دارد كه محمد ابن حسن وليد كه تلميذشان است نقل مىكند، عن الصفار عن احمد ابن محمد، احمد ابن محمد ابن عيسى است، عن الحسين ابن سعيد، عن حماد، عن حريز، عن زرارة، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ فِي رَجُلٍ لَمْ يُصِبِ الْمَاءَ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ» آب پيدا نكرد و حضرة الصلاة، صلاة حاضر شد، يعنى وقت صلاة حاضر شد. «فَتَيَمَّمَ وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ» دو ركعت نماز خواند وقتى كه اينجور شد. «ثُمَّ أَصَابَ الْمَاءَ» آب آمد، كنار نهرى بود، ديد آب آمد، يا مثلا كنار جاده بود ديد كه كسى مىگويد كه ماء مىفروشد اين ماء را، «أَ يَنْقُضُ الرَّكْعَتَيْنِ» ،اين دو تا ركعت را نقض كند، يعنى صلاة را وضوء بگيرد از سر بخواند، يا نگه بدارد، وضوء بگيرد، بقيهاش را بخواند؟ «أَوْ يَقْطَعُهُمَا وَ يَتَوَضَّأُ ثُمَّ يُصَلِّي قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ يَمْضِي فِي صَلَاتِهِ فَيُتِمُّهَا وَ لَا يَنْقُضُهَا» ، در صلاتش مىگذرد، نه استيناف است نه هم در اثناء وضوء گرفتن است، فيتمها، تمام بكند او را، ولا ينقضها باطل نكند. «لِمَكَانِ أَنَّهُ دَخَلَهَا وَ هُوَ عَلَى طُهْرٍ بِتَيَمُّمٍ». چونكه با تيمم طهر داشت، نمازش را تمام بكند. بدان جهت بر اينكه اثناء نماز هم آب پيدا بشود، نه نمازش صحيح است. او را تمام بكند، منتهى در بعضى روايات اين است كه مادامى كه به ركوع نرفته است، ركعت اول، والاّ اگر ركوع نرفته باشد از ركعت اول دست برمىدارد وضوء مىگيرد يا غسل مىكند، تكلّم خواهيم كرد در اين، اين رواياتى است كه منحصر به اينها نيست، رواياتى ديگرى هم هست، دلالت مىكند بر اينكه اضطرار فى بعض الوقت كه انسان با تيمم نماز خواند ثم در وقت عذر زايل شد، نمازش مجزى است.
در مقابل اينها طايفه ثانيه است كه آن طايفه ثانيه امر به اعاده مىكنند، مىگويند آن نماز به درد نمىخورد، بايد آن نماز را اعاده بكنى. مثل چه؟ مثل اين رواياتى كه الان خدمت شما مىخوانم. اينهايى كه دلالت مىكنند. يكى از آن روايات، روايت هفتمى[13] است در باب چهارده از ابواب التيمم:
«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع» اين را هم گفتيم كه هر ابن سنانى كه از امام صادق نقل كند، عبد الله ابن سنان است، لعل كرات گفتهايم. «يَقُولُ إِذَا لَمْ يَجِدِ الرَّجُلُ طَهُوراً وَ كَانَ جُنُباً» وقتى كه طهور را پيدا نكرد، و و جنب هم بود، «فَلْيَمْسَحْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لْيُصَلِّ» تيمم بگيرد، مسح كند خودش را از زمين و نمازش را بخواند. «فَإِذَا وَجَدَ مَاءً فَلْيَغْتَسِلْ» اگر آب پيدا كرد، غسل بكند «وَ قَدْ أَجْزَأَتْهُ صَلَاتُهُ الَّتِي صَلَّى» آن صلاتى كه خوانده بود مجزى مىشود. اين قبل الوقت و بعد الوقت مطلق است.
اما روايت نهمى صحيحه زراره [14] است:
«و باسناد الشيخ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع فَإِنْ أَصَابَ الْمَاءَ- وَ قَدْ صَلَّى بِتَيَمُّمٍ وَ هُوَ فِي وَقْتٍ- خودش هم در وقت است. «قَالَ تَمَّتْ صَلَاتُهُ وَ لَا إِعَادَةَ عَلَيْهِ»؛ صلاتش تمام است. اين اعاده ندارد. اين نفى اعاده را مىكند كه اعاده ندارد. اما آنى كه اثبات اعاده را مىكند كه بايد اعاده بكند، آن همين است كه خدمت شما عرض مىكنم، روايتى كه دلالت بر اعاده مىكند.
روايت هشتم كه گفتيم من حيث السند صحيحه [15] است:
«و باسناد الشيخ عن الحسين ابن سعيد، عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ رَجُلٍ تَيَمَّمَ فَصَلَّى- فَأَصَابَ بَعْدَ صَلَاتِهِ مَاءً- أَ يَتَوَضَّأُ وَ يُعِيدُ الصَّلَاةَ أَمْ تَجُوزُ صَلَاتُهُ» ؟ يا صلاتش كافى است. «قَالَ إِذَا وَجَدَ الْمَاءَ قَبْلَ أَنْ يَمْضِيَ الْوَقْتُ- تَوَضَّأَ وَ أَعَادَ فَإِنْ مَضَى الْوَقْتُ فَلَا إِعَادَةَ عَلَيْهِ»؛ اگر وقت گذشته است اعاده لازم نيست. وقت باشد بايد اعاده كند.
روايات ديگرى هم هست، اين روايات دلالت مىكند بر اينكه نمازى را كه با تيمم خواند اگر وقت عذر زايل شد، بايد اعاده كند، اين روايات را مىدانيد جمع عرفى حمل بر استحباب است. چرا؟ چونكه آن روايات اعاده ظهور دارد در وجوب الاعاده ولكن روايات نفى الاعاده مىگويد اعاده نيست، ترك مىتواند بكند اعاده را، بدان جهت در ما نحن فيه به صراحت آنها كه ترك الاعاده، نفى الاعاده، يعنى اعاده واجب نيست اخص مىشود و اينهايى كه امر مىشود بر اعاده حمل بر استحباب مىشود، جمع ما بين طايفه اولى و طايفه ثانيه حمل بر استحباب است و دليل بر اين رواياتى است كه اصل در مطلق التيمم وارد است، انسان صلاتى را به تيمم خواند وقتى كه آب پيدا كرد، او را اعاده كند، هم وضوء بگيرد، غسل كند، هم صلاتش را اعاده كند، ولو خارج الوقت بوده باشد، چه جورى كه آنها را حمل مىكنيم فرض بفرماييد بر استحباب يا مثل روايت ششمى در اين باب، در اين روايت ششمى[16] اين است كه « سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَصَابَتْهُ الْجَنَابَةُ فِي لَيْلَةٍ بَارِدَةٍ- يَخَافُ عَلَى نَفْسِهِ التَّلَفَ إِنِ اغْتَسَلَ- قَالَ يَتَيَمَّمُ وَ يُصَلِّي فَإِذَا أَمِنَ الْبَرْدَ اغْتَسَلَ وَ أَعَادَ الصَّلَاةَ»، كه سندش هم محمد ابن الحسن باسناده عن محمد ابن احمد ابن يحيى عن محمد ابن الحسين، سندش يك اشكالى دارد كه مرسله است، عمن رواه است، بدان جهت اين روايات در مطلق تمكن ولو بعد الوقت هم امر به اعاده وارد است، حمل بر استحباب مىشود طايفه ثانيه، آن وقت چه مىشود؟ نتيجهاش اين است كه انسان ولو در بعض الوقت اضطرار داشته باشد با تيمم بخواند نمازش مجزى است و صحيح است.
ولكن اشكال اين است كه ما طايفه ثالثهاى داريم، آن طايفه ثالثه مىگويد كسى كه مىخواهد تيمم بكند و صلاتش را با تيمم بخواند اين بايد منتظر بشود آخر الوقت را، در آخر الوقتى كه هست، آن وقت مىتواند نمازش را بخواند، مثل چه چيز؟ مثل اين رواياتى كه خدمت شما عرض مىكنم، يكى از اين روايات صحيحه زراره است، صحيحه زراره [17]در باب چهارده روايت سومى است:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: إِذَا لَمْ يَجِدِ الْمُسَافِرُ الْمَاءَ فَلْيَطْلُبْ مَا دَامَ فِي الْوَقْتِ- فَإِذَا خَافَ أَنْ يَفُوتَهُ الْوَقْتُ- فَلْيَتَيَمَّمْ وَ لْيُصَلِّ فِي آخِرِ الْوَقْتِ- فَإِذَا وَجَدَ الْمَاءَ فَلَا قَضَاءَ عَلَيْهِ وَ لْيَتَوَضَّ لِمَا يَسْتَقْبِلُ».
روايت ديگر صحيحه محمد ابن مسلم[18] در بيست و دوم روايت اولى است:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ خطاب به محمد ابن مسلم است، امام فرمود إِذَا لَمْ تَجِدْ مَاءً وَ أَرَدْتَ التَّيَمُّمَ- فَأَخِّرِ التَّيَمُّمَ إِلَى آخِرِ الْوَقْتِ- فَإِنْ فَاتَكَ الْمَاءُ لَمْ تَفُتْكَ الْأَرْضُ»، اگر در آخر وقت آب به تو نرسيد تراب فوت نمىشود. باز دلالت مىكند بر اين معنا موثقه عبد الله ابن بكير روايت سومى[19] است در باب بيست و دوم:
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَبَّاسِ عَنِ ابْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ أَمَّ قَوْماً وَ هُوَ جُنُبٌ- وَ قَدْ تَيَمَّمَ وَ هُمْ عَلَى طَهُورٍ قَالَ لَا بَأْسَ» امام جنب است تيمم كرده است، و هم على طهور، آنها هم طهارت دارند، يعنى آنها وضوء گرفتهاند يا غسل كردهاند، قال لا بأس، در ذيلش فرمود روى اين اساس كه گفتيم متوضأ و مغتسل مىتوند به متيمم اقتدا بكند. «فَإِذَا تَيَمَّمَ الرَّجُلُ فَلْيَكُنْ ذَلِكَ فِي آخِرِ الْوَقْتِ» اين در آخر وقت بايد بشود. «فَإِنْ فَاتَهُ الْمَاءُ فَلَنْ تَفُوتَهُ الْأَرْضُ» ارض به فوت نمىشود.
اينجا يك نكتهاى هست، حيفم آمد بگذرم، آنهايى كه گفتهاند تيمم حدث را رفع مىكند نه جنابت را كه ديروز گفتيم كه جنابت حدث زايد بر جنابت است، اين استدلال كردهاند به اين روايت كه رجل ام قوما و هو جنب و قد تيمم، اين جنب است ولكن تيمم دارد، كه تيمم جنابت را برنمىدارد، تيمم و هو جنب، فعلا جنب است، اين استدلال، استدلال بى وجهى است، اين در كلام سائل است، سائل اينجور خيال مىكند كه جنب است تيمم كرده است، اين اگر در كلام امام بود، ممكن بود كه بگوييم حدث جنابت غير از جنابت است چونكه امام فرموده است جنب متيمم، با وجود اينكه متيمم است جنب است، و اما اين در كلام سائل است، در كلام عبد الله ابن بكير است، عبد الله ابن بكير اينجور جهت علمى ندارد كه نكات را ملتفت بشود، سؤالى است، عبد الله بكير ثقه است، روايتش معتبر است، ولكن آنجور منزلتى هم ندارد در فقه، شخص ثقه است، روايتش حجت است اين قول اين دليل نمىشود، قول امام مىشود با او استدلال كرد كه اين قول امام عليه السلام نيست.
سؤال ...؟ در مقام بيان اين بود كه تيمم را كى بكند؟ امام فرمود كه نه، فان فاته الماء لم تفته الارض بايد آخر بياندازد.
روى اين اساس آن جمع ما بين اين طايفه ثالثه و طايفه اولى كه حكم به اجزاء كرديم و گفتيم مىشود با تيمم در بعضى وقت نماز خواند، چه جور جمع مىشود، انشاء الله فردا.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص500.
[2] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع يُصَلِّي الرَّجُلُ بِتَيَمُّمٍ وَاحِدٍ- صَلَاةَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ كُلَّهَا فَقَالَ نَعَمْ- مَا لَمْ يُحْدِثْ أَوْ يُصِبْ مَاءً؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص379.
[3] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص379.
[4] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص379.
[5] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص379.
[6] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص379.
[7] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص380.
[8] وَ قَدْ سَبَقَ حَدِيثُ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ يَا بَا ذَرٍّ يَكْفِيكَ الصَّعِيدُ عَشْرَ سِنِينَ؛شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص380.
[9] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص500.
[10] ر. ک: محمد کاظم خراسانی، کفاية الاصول،(قم، مؤسسه آل البيت(ع)،چ1، 1409ق)، ص88.
[11] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص369.
[12] وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ فِي رَجُلٍ لَمْ يُصِبِ الْمَاءَ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ- فَتَيَمَّمَ وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ أَصَابَ الْمَاءَ- أَ يَنْقُضُ الرَّكْعَتَيْنِ أَوْ يَقْطَعُهُمَا وَ يَتَوَضَّأُ ثُمَّ يُصَلِّي- قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ يَمْضِي فِي صَلَاتِهِ فَيُتِمُّهَا وَ لَا يَنْقُضُهَا- لِمَكَانِ أَنَّهُ دَخَلَهَا وَ هُوَ عَلَى طُهْرٍ بِتَيَمُّمٍ؛ شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص382.
[13] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص368.
[14] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص368.
[15] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص368.
[16] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص368.
[17] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص366.
[18] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص384.
[19] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص384.