مسأله 6: «يجوز التيمم لصلاة القضاء و الإتيان بها معه و لا يجب التأخير إلى زوال العذر نعم مع العلم بزواله عما قريب يشكل الإتيان بها قبله و كذا يجوز للنوافل الموقتة حتى في سعة وقتها بشرط عدم العلم بزوال العذر إلى آخره».[1]
کلام در این مسأله بود صاحب عروه فرمود وقتی که شخص برای صلات حاضره تيمم كرد كه وظيفهاش تيمم بود مىتواند با آن تيمم قضا صلواتى كه بر عهدهاش هست آن صلوات را قضا بكند.
عرض مىكنم اگر عمر باقى ماند رسيديم، در قضا صلوات دو مسلك است، يك مسلك، مسلك مضایقه است، يعنى صلاتى كه از انسان فوت شده است در آن اول فرصت بايد او را قضا بكند، حتّى اگر در وقت فريضه وقت بوده باشد، او را قبل از فريضه اتيان مىكند قضا را، يعنى فوريّت عرفيه معتبر است در قضا صلوات فائته، اين يك مسلك است.
اگر كسى اين مسلك را ملتزم شده كه واجب است صلاة فائته را فوراً بايد قضا كرد، خب عيبى ندارد. وقتى كه بر صلاة فريضة الوقت تيمم كرد، بايد قضا بكند صلواتى را كه قضا شده است، چون كه فورى است، فوريتش هم فوراً و فوراً است، بله، قضا نكرد و بعد بايد قضا كند فوراً، يك مسلك اين است.
مسلك صاحب عروه كه مىفرمايد مىتواند صلاة قضا را اتيان بكند، مسلكش مضایقهاى نيست، مىفرمايد بر اين كه در باب قضا صلوات قضا را بالفور اتيان كردن لازم نيست، بلكه مىتواند قضا صلوات را تأخير بيندازد الى ظنّ الموت، به آن زمانى كه ديگر ظن دارد بر اين كه اگر تأخير بيندازد نمىتواند قضا بكند، و در آن مسأله هم خواهيم گفت كه ظن لازم نيست به موت يا غير الموت، تا آن وقتى كه اطمينان دارد مىتواند صلاة را قضا كند و صلوات قضاييه را اتيان كند، تا مادامى كه اطمينان دارد تأخير عيبى ندارد و با اين اطمينان اگر تأخير بكند تهاون هم صدق نمىكند. اطمينان دارد كه بعد اتيان كند، اين را آن جا ملتزم هستيم، صاحب عروه هم مواسعهاى، خب اگر صاحب عروه مواسعهاى است در قضا، كسى كه فعلاً به صلاة يوميه صلاة فى الوقت تيمم كرده است، ولكن مىداند بر اين كه بر صلاة ظهر و عصر كه من تيمم كردهام ولو از جهت اين كه مريض هستم، اطمينان دارد كه اين سرماخوردگى و ضرر پنج روز، شش روز، غايتش ده روز است، بعد غسل كردن مانعى ندارد. يا دستش شكسته است، ضرر دارد آب به بدنش كه وظيفهاش تيمم است، غسل جبيرهاى نيست، تيمم است، چون كه ضرر دارد به ساير بدن هم آب برسد، ولكن اين شكسته بندى اكثرش چهل روز است، بعد از چهل روز مىتواند غسل بكند. در اين موارد بالنّسبه الى فريضة الوقت طهارت مائيه متمكن نيست، مبدّل به تيمم مىشود، گفتيم طهارت بالاضافه است.
و امّا نسبت به قضاء الصّلوات نه فاقد الماء نيست، چون كه فوراً كه واجب نيست، اين قضا الصّلوات را تا زمانى كه اطمينان دارد به تمكّن وقتش است، و در آن وقت مىتواند با طهارت مائيه اتيان بكند. بدان جهت نوبت به تيمم نمىرسد، بله اگر مرضى بوده باشد كه وضوء و غسل ضرر دارد و اميد ندارد از اين مرض خوب بشود، كه رجاء نيست، اين بعيد نيست ملحق بشود به آن كسى كه در وقت فاقد الماء است و رجا هم ندارد تا آخر وقت متمكن بشود، در اين صورت اگر تيمم كرد صلوات را قضا كرد، بعد اگر تمكن طريان كرد الكلام الكلام، مشهور مىگويند مجزى است، ملحق مىكنند به عدم وجدان الماء، و امّا بنا بر مسلكنا كه عدم وجدان الماء غير از عدم تمكّن اين استعمال الماء است، بنا بر احتياط واجب بايد دوباره آن صلوات را قضا كند، اين نسبت به صلوات قضايى، پس اين كه در عروه مىفرمايد مىتواند صلوات قضاييه را اتيان بكند صلوات قضاييه را، حتّى در صورتى كه مىداند بعد متمكن خواهد شد، در اين صورت هم مىگويد مىتواند اتيان كند، اين وجهاش را نفهميديم.
بعد در كلامش يك استثنايى دارد، بله اگر مىفرمايد زوال العذر طورى است كه در زمان قليل اين عذر زايل مىشود، مثل اينكه امروز آب نيست، آبها قطع شده است، ولكن مىداند كه شب آب مىآيد، اين روز كه تيمم كرد بر صلاة الظّهرين مىگويد در اين صورت مشكل است قضا را اتيان بكنم كه در زمان قريب مىداند عذر زايل مىشود، اين را فقط اشكال مىكند، زمان قريب با زمان بعيد فرقى ندارد، اگر اطمينان داشته باشد كه مىتواند صلوات قضاييه را با طهارت مائيه اتيان بكند، نوبت به تيمم نمىرسد.
و امّا المستحبات، در مستحبات اين مستحبات دو قسم است، يك قسمش مستحبات موقته است كه شارع وقت تعيين كرده است به آنها، مثل نوافل يوميه كه وقتش همين است كه نافله قبل از صلاة يا بعد از صلاة اتيان بشود، خب نافله غايتش موقت به وقت الفريضه است، اگر مأيوس شد كه در وقت آب پيدا نمىكند، مىتواند صلاة ظهر را با نافلهاش بخواند با تيمم، آن اشكالى ندارد، يعنى در جايى كه مىداند آب در وقت صلاة پيدا نمىشود، تيمم جاى طهارت مائيه مىنشيند، چه جورى كه با طهارت مائيه صلاة را با نوافلش اتيان مىكرد، در وقتى كه وظيفه تيمم بشود، صلاة را با نوافلش اتيان مىكند، اين اشكالى ندارد. حتّى آن مستحبات مستقله كه موقّت به وقت خاصّى هستند، مثلاً ليلة القدر مستحب است كه اين نماز را بخواند، اتيان اين نماز با تيمم اشکال ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه وقتى كه در ليل متمكن نشد، مىتواند تيمم بكند و صلاة الليل يا آن صلاة مستحب را اتيان بكند با طهارت ترابيه، اين اشكالى ندارد.
و امّا مستحبات غير موقته كه آنها وقتى ندارند و مستحبات مستقله هستند و آنها على نحو الانحلال مطلوب است، چون كه الصّلاة خير موضوع من شاء استقل و من شاء استكثر، در هر زمانى صلاة مستحب است در هر زمانى، حتّى در آن اوقاتى كه گفتهاند نماز خواندن در آن اوقات مكروه است، كراهت به معنا كراهت در عبادت است، با مستحبى منافات ندارد، يعنى ثوابش كم است، به اين معنا است، و الاّ عبادت مكروه بشود، تركش راجح بشود از فعلش، فى نفسه اين در عبادت نمىشود، فعلش مستحب است، منتهى نسبت به صلوات ديگر اقل ثواباً است، بدان جهت انسان هر وقت مىتواند كه فاقد الماء شد تيمم بكند و اين صلاة مستحبى را اتيان بكند، مثلاً فرض كنيد اول ظهر آبى ندارد، تيمم مىكند، دو ركعت نماز مستحب بخواند، اشكالى ندارد، ولكن مىداند يك ساعت ديگر آب مىرسد، در اين ساعاتى كه آب ندارد صلاة مستحب است، مىتواند تيمم بكند، و صلاة را اتيان بكند، اين حاصل حرفى كه در اين مسأله داشت.
مسأله 7: «إذا اعتقد عدم سعة الوقت فتيمم و صلىثمَّ بان السعة فعلى المختار صحت صلاته و يحتاط بالإعادة و على القول بوجوب التأخير تجب الإعادة».[2]
بعد صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف بيان مسأله ديگر را شروع مىكند. ايشان مىفرمايد كسى تيمم كرد به اعتقاد اين كه وقت ضيق است، فرصت وضوء گرفتن يا فرصت غسل كردن نيست، صلاة وقتش دارد تمام مىشود، اگر برود غسل بكند يا وضوء بگيرد وقتش تمام مىشود، وقتش كه تمام مىشود يعنى وقت اختيارىاش، ولو بعضى ركعات صلاة را در وقت درك مىكند، ولكن گفتيم وقت صلاة اختيارى كه اعتقاد دارد كه اگر تيمم نكند، وضوء بگيرد يا غسل كند، صلاة وقت اختيارىاش فوت مىشود، وظيفه در اين صورت تيمم است در وقت اختيارى كه ترسيد فوت بشود، تيمم است، اين اعتقاد دارد كه وقت ضيق است، تيمم كرد و نمازش را خواند، هوا ابر بود، خيال مىكرد ضيق است، اعتقادش خطا بود، يك بادى آمد، بعد ابرها را برد، ديد كه بابا هنوز خيلى مىماند كه آفتاب غروب كند، وقت خيلى است، مىگويد اذا تيمم و صلّى به اعتقاد ضيق الوقت ثمّ بان السّعته يجب عليه الاعادة، واجب است بر اين كه آن صلاة را اعاده بكند. يعنى اگر متمكن از آب شد، آب پيدا شد، و وقت هم سعه است، صلاتى را كه خوانده است بايد اعاده بكند. اين كلام ايشان است. مىگويد: كسى كه مسلك ما را در مسأله اختيار كرده بود، ايشان چه فرموده بود؟ فرموده بود كسى كه در وقت آب نداشته باشد، و رجاء هم ندارد، اميد هم ندارد كه تا آخر وقت آب پيدا بشود، اين شخص مىتواند تيمم بكند، بعد هم اگر آب پيدا شد اعاده لازم نيست، مىگويد اگر كسى مسلك ما را اختيار مىكرد، در اين صورت اعاده بر او لازم نمىشود، و امّا كسى كه وجوب التّأخير را در مسأله اختيار كرده بود، نماز را بايد اعاده بكند. خب اين چرا اين جور مىشود؟ خب اين كه اعتقاد داشت وقت ضیق است، مىدانيد اعتقاد انسان مأمور به ظاهرى هم درست نمىكند، آنى كه در واقع بعد انكشاف سعه شد، معلوم مىشود اين مكلّف بود به صلاة مع الطهارة المائية و خودش هم متمكن از او است، چون كه وقت سعه است، آب هم پيدا شده است، متمكن است به صلاة مع طهارت المائيه، بايد صلاة را اتيان بكند، اين مأمور به ظاهرى هم نداشت، مأمور به تخيّلى داشت، خيال مىكرد بر اين كه اين مأمور به است به صلاة مع التّيمم، بعد معلوم شد كه اين خيال محض است و مأمور به خيالى مجزى از مأمور به واقعى نيست، روى اين اساس بايد اعاده بكند.
و امّا اگر بدار را تجويز مىكرديم مثل مرحوم سيد كه در دو صورت بدار را تجويز كرد، در حالى كه انسان اول وقت آب ندارد، مىتواند در دو صورت صلاة را مع التّيمم اتيان كند، يكى آن وقتى كه اين جور مىداند كه تا آخر وقت آب پيدا نمىشود، يكى اين كه مأيوس است، خب اين هم اين جور مىدانست كه آب پيدا نمىشود و مأيوس صد در صد هم بود كه آب پيدا نمىشود، بنا بر آن مسلك مجزى است، بنا بر اين مسلك ديگر مجزى نيست، در ما نحن فيه يك شبههاى است و آن شبههاى كه هست ما كه گفتيم در مسأله چهارم انسان در صورتى كه احتمال بدهد آب پيدا مىشود مكلّف است به صلاة مع الطهارة المائية گفته شده است كه در ما نحن فيه بنا بر آن قول هم بايد مجزى باشد. چرا؟ براى اين كه اين شخص احتمال آب پيدا كردن را نداشت، احتمال اين كه در وقت صلاة را بتواند با طهارت مائيه اتيان بكند، اين احتمال را نداشت، اعتقاد داشت كه وقت ضیق است، وقت تمام مىشود، چون كه همين جور است، در صحيحه زراره اين جور است كه «إِذَا لَمْ يَجِدِ الْمُسَافِرُ الْمَاءَ فَلْيَطْلُبْ مَا دَامَ فِي الْوَقْتِ فَإِذَا خَافَ أَنْ يَفُوتَهُ الْوَقْتُ فَلْيَتَيَمَّمْ وَ لْيُصَلِّ فِي آخِرِ الْوَقْتِ »، تيمم مىكند و صلاة مىخواند، خب اين هم وقتى كه يقين پيدا كرد كه وقت ضیق است، در آن حال صلاة مكلّف بود به صلاة مع التيمم به آن صحيحه زراره، بعد از اين كه در صحيحه زراره صلاة را فوت پيدا كرده بود اتيان كرد، بعد هم آب پيدا بشود، مسأله، مسألهاى نيست، صلاتش صحيح است، يعنى على كلا المسلكين چه در مسأله رابعه قائل بشويم به جواز البدار كم از طهاره صاحب عروه ، چه قائل بشويم به وجوب التّأخير بنا بر مسلكى كه اختيار كرديم، آن وجوب التّأخير در صورت رجاء ظفر بالماء فى الوقت است، و امّا آن كسى كه حال الصّلاة خائف بود و معتقد بود، معتقد بودن خوف صد در صد مىشود، يعنى يقين مىشود به فوت، يقين داشت كه اگر تيمم نكند صلاة در وقتش فوت مىشود، به مقتضاى صحيحه زراره المسافر يطلب الماء مادام فى الوقت فاذا خاف الفوت يتيمم و يصلّى ظاهرش اين است كه اين صلاتش مجزى است، كسى كه اين فرمايش را فرموده است درست نيست، بنا بر مسلكنا بايد اعاده بشود، چرا؟ چون كه اولاً در صحيحه زراره اطلاقى نيست كه وقتى كه خوف پيدا كرد به فوت الصّلاة تيمم كرد، و نماز را خواند، بعد خوفش زايل شد، منكشف شد كه وقت باقى است، اعاده نكند، مجزى است، اين جور اطلاقى ندارد، صحيحه زراره كه خدمت شما خواندم، نمىخواهيد بدانيد.
يك دفعه ديگر مىخوانم و مىدانيد كه اطلاق ندارد، آن صحيحه اين است، در باب 14 روايت 3 است:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: إِذَا لَمْ يَجِدِ الْمُسَافِرُ الْمَاءَ فَلْيَطْلُبْ مَا دَامَ فِي الْوَقْتِ » مادامى كه در وقت است، « فَإِذَا خَافَ أَنْ يَفُوتَهُ الْوَقْتُ» آن وقتى كه ترسيد وقت به فوت برود، وقت اختيارى صلاة. « فَلْيَتَيَمَّمْ وَ لْيُصَلِّ فِي آخِرِ الْوَقْتِ » در آخر وقت صلاتش را مىخواند. «فَإِذَا وَجَدَ الْمَاءَ فَلَا قَضَاءَ عَلَيْهِ وَ لْيَتَوَضَّ لِمَا يَسْتَقْبِلُ» وقتى كه بعد به آب رسيد، آن صلاتى كه خوانده است قضا ندارد، و ليتوضَّ لما يستقبل، وضوء بگيرد به صلاة بعدى، قضا ندارد. معنايش اين است كه بعد الوقت آب پيدا كرده است، قضا ندارد، ما هم مىگوييم، كلام ما اين است كه اين شخص در وقت آب پيدا كرده است و وقت هم باقى است. اين صحيحه دلالت ندارد كه اين مجزى است، صحيحه فقط دلالت دارد كه با خوف فوت الوقت تيمم مىكند، و نمازش را مىخواند، بخواهيد تعبير علمايى بكنيد، مىفرماييد كه صحيحه زراره ظاهرش خوف مستمر است، يعنى در حالى كه نماز را خوانده است، الان هم از او خائف است كه اگر نمىخواند فوت مىشود، كه تا آخر وقت خائف است، خوفش زائل نشده است. همان خوف را كه داشت نماز را نخواند فوت مىشود. بعد از خواندن هم بپرسى مىگويد بله خوف داشتم، اگر نماز را نخوانم وقت فوت مىشود. تا صلاة بعدى هم بعد از دخول وقت صلاتى هم بپرسى كه صلاة قبلى را كجا خواندى و كى خواندى؟ مىگويد آن وقتى خواندم كه الان هم خوف دارم كه آن وقت نمىخواندم وقت فوت مىشد، ظاهر صحيحه اين است. خوف مستمر است. اگر كسى مثل بعضىها كه اين روايت صدرش را صاحب وسائل در آن باب اول نقل كرده است كه اذا لم يجد المسافر الماء فليطلب فى الوقت، فليطلب مادام فى الوقت فاذا خاف ان يفوته الوقت فليتيمم و ليصلّ، ديگر ذيلش را نگاه نكند، ايشان نوشته است الحديث يعنى دنباله دارد، دنبالهاش را نگاه نكند، بگويد اين معنايش اين است كه وقتى كه خوف شد، نه وظيفهاش اين است كه نماز را با تيمم بخواند، بعد آب پيدا بشود، كشف خلاف بشود يا نشود، صلاتش وقتى كه خوف فوت داشت، تيمم مشروع است، مىگوييم باز اين صحيحه نمىگيرد، اگر ذيل هم نداشت، خود صدر بود باز هم نمىگرفت. چرا؟ صحيحه در جايى است كه شخص طلب آب مىكرد، منتظر آب بود، وقتى از اوقات كه مادام فى الوقت را، منتظر بود آب پيدا كند، اين انتظار كشيد كشيد، تا خوف فوت پيدا كرد، خب اگر ذيل نبود مىگفتيم كه اين اگر تيمم نماز نخواند نمازش صحيح است، كلامنا در مسأله اين است كه شخص منتظر نشده است، خوابيده بود، از خواب پا شد، يقين كرد و ديد كه هوا تاريك است، يقين كرد كه صلاتش فوت مىشود، تيمم كرد، نماز را كه تمام كرد بعد از يك ربع باد آمد ابرها را برد، آفتاب هنوز معلوم شد كه يك ساعت مانده به غروب، كلام در اين جا است، ما در مورد صحيحه كه شخص انتظار كشيده است كه وقت هى تلف شده است، گذشته است، گذشته است، اين روى انتظار بود، آن وقت مىگوييم اگر با تيمم خواند مجزى است با خوف فوت، امّا كسى كه انتظار نكشيده است، همين را اعتقاد پيدا كرده است كه وقت ضیق است، نماز خواند با تيمم، بعد اعتقادش هم زايل شد، معلوم شد كه خطا است، اين صحيحه با اين كارى ندارد. اين كه بعضى فحول فرموده است منشأ خوف بايد ضیق بشود، مرادش اين است كه گذشتن زمان منشأ خوف بشود. اين آن قدر منتظر شده است، تا وقت گذشته است، تا خوف حاصل شده است، اين بايد منشأ بشود، و امّا در جايى كه ضیق يعنى گذر زمان منشأ خوف نشده است صحيحه در آن صورت دلالتى ندارد. اين يك مسأله بود، در اين مسألهاى كه شخصى فاقد الماء است، يقين پيدا كرده است كه وقت ضیق است، با تيمم نماز خوانده است، بعد بان السّعه، سعه وسعت معلوم شده است، اگر ما جواز البدارى مىشديم، مىگفتيم در اول وقت با اعتقاد اين كه آب پيدا نمىكند تا آخر وقت، نماز صحيح است، اين جا هم اين شخص تا آخر وقت نمازش صحيح است، مىشود گفت بنا بر مسلك صاحب عروه صحيح است، ولكن بعضىها فرمودهاند بنا بر آن مسلك هم باطل است اين نماز، حتّى بنا بر مسلك صاحب عروه كه بدار را جايز مىداند، بنا بر آن مسلك هم بايد اعاده بشود.
و از اين كلام بعضى از فحول تعجّب كردهاند كه چرا بنا بر مسلك صاحب عروه بايد اعاده بشود، تقريبش را عرض كنم كه چرا اعاده بشود، چون كه اين شخصى كه يقين دارد به ضیق الوقت، ربّما مىداند كه نيم ساعت ديگر آب مىآيد، ديگر لولهها بيشتر از نيم ساعت قطع نمىشود، مىداند كه اين آب مىآيد، ولكن اعتقادش اين است كه الان آخر وقت است، و بدان جهت مىداند هم آب مىآيد نيم ساعت ديگر، آن رواياتى كه موردش اجزاء بود، آن جاهايى بود كه نماز را در وقت سعه وقت مىخواند، مىداند كه در وقت آب پيدا نمىشود، وقت نماز هم باقى است، چون كه نماز ظهر و عصر تا غروب شمس است، ولكن اميد ندارد يا اين كه اميد هم دارد ولكن تقديمش عيبى ندارد، امّا كسى كه مىداند آخر وقت آب مىآيد، او وظيفهاش چيست؟ او وظيفهاش اين است كه صبر كند، حتّى بنا بر مسلك صاحب عروه ، اين شخصى كه تيمم مىكند، به اعتقاد ضیق الوقت، ربّما مىداند كه يك ساعت ديگر آب مىآيد، اين خطايش در اعتقاد به ضیق الوقت است، اين در حقيقت مىداند قبل غروب الشّمس آب مىآيد، اين را مىداند، ولكن خيال مىكند كه آن وقتى كه قبل غروب شمس آب مىآيد، شمس غروب كرده است، وقت ضیق است، بعد وقتى كه منكشف شد كه نه، آب قبل غروب الشّمس مىآيد، اين مىدانست كه بعد از نيم ساعت آب مىآيد، كشف مىشود كه اين قبل غروب الشّمس مىدانست كه آب مىآيد، منتهى خيال مىكرد كه وقت ضیق است، آن وقت بعد غروب الشّمس است، اين اشتباه در وقت داشت، اين ؟؟ در وقت ندارد، وقت را مىداند، سعه است، چون كه احتمال مىدهد كه آب نباشد شارع تجويز كرده است، يا مأيوس است كه در وقت آب پيدا بشود، شارع بدار را تجويز كرده است.
و امّا در مسألتنا مىداند آب مىآيد، ولكن آب هم در وقت مىآيد، ولكن اين نمىداند كه آن آبى كه مىآيد در وقت است، خيال مىكند او خارج الوقت است، اين اشتباه دارد. آنى كه موضوع وجوب الوضوء است، و وجوب الغسل است، آن كسى كه مىداند در وقت آب مىآيد، اين همين جور است، اين جور شخص است، منتهى تخيّل خيال مىكند كه آن وقتى كه آب مىآيد، روز نيست، شب است، بعد معلوم شد كه نه آن وقت روز است كه آب مىآيد روز است، آن چرا مجزى بشود، بدان جهت حتّى بنا بر قول صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف كه جواز البدار گفته است، جواز البدار در اين فرض مشكل است، در فرضى كه مىداند آب مىآيد بعد از يك ساعت يا نيم ساعت و بعد از صلاة هم منكشف مىشود كه اشتباه كرده است، بعد از يك ساعت و نيم ساعت هنوز روز است، شب نمىشود، اين چرا مجزى بشود؟!
يك مسأله ديگرى هم در مقام هست، آن جا اعاده على كلّ الاقاویل است، آن آن جايى است كه انسان آب دارد، و خودش هم متمكن است وضوء بگيرد يا غسل كند، احتياط مىكند كه من اگر با اين آب وضوء بگيرم و با اين آب غسل كنم صلاة وقتش فوت مىشود، مثل كسى كه فرض بفرماييد مىخواهد برود حمام، آب دارد، غسل مىتواند بكند، وضوء مىتواند بگيرد، ولكن اعتقاد دارد كه بروم در بيايم صلاة فوت مىشود در وقتش، روى اين اساس در وقتى كه متمكن از وضوء و غسل بود تيمم كرد، و صلاتش را خواند، ثمّ انكشف ديد كه ساعتش خوابيده است، بيخود اين جور اعتقاد كرده است، هنوز خيلى مىماند به طلوع الشّمس، ديد ساعت تكان نخورده است، ملتفت شد كه اشتباه كرده است، مثلاً خيلى وقت بود كه ساعتش خوابيده بود، نمىدانست، اين كسى به اجزاء قائل نشده است در اين صورت، چرا؟ چون كه اين در وقت تيمم فاقد الماء نبود، خيال مىكرد كه فاقد الماء است، آن جايى ادلّه اجزاء را گفتند كه شخص در حال فاقد الماء بودن تيمم بكند، آن تيممش مجزى است بنا بر قول صاحب عروه مطلقا الاّ در صورتى كه علم به زوال العذر داشته باشد، غير گفتهاند كه مجزى هست فقط در صورت علم به بقاء العذر، و امّا در صورت علم به بقاء يا به احتمال كه پيدا بشود مجزى نيست، و امّا در جايى كه حين تيمم كردن واجد الماء بشود و خيال كند كه وقت ضیق است، نماز را با تيمم بخواند، اين نه داخل روايات است، چون كه اجزاء را از روايات مىگرفتيم، تمامى آنها در صورتى بود كه شخص موقع تيمم كردن آب نداشت، يا متمكن از استعمال آب نبود لمرضه و جرحه، آنها روايات اين جور بودند، و امّا كسى آب دارد، خيال مىكند وقت ضیق است، تيمم نكند، وضوء و غسل بكند اين مجزى بوده باشد، دليلى بر اين معنا در ما نحن فيه نداريم، اين هم راجع به، يك روايتى هم هست، اگر پيدا بكنم اين روايت را بخوانم، كه شخص آب داشت ولكن يادش رفته بود اين آب، در روايت معتبره است كسى كه همين جور بوده باشد، صلاتش را بايد اعاده بكند، اين روايت طلب شما، مىخوانم روايت معتبره است، حتّى در آن صورتى كه آب دارد خيال ضیق نكرده است، معتقد نبوده است كه آب دارد بايد اعاده كند، بعد ملتفت شد بعد از صلاة كه آب داشته است، بايد اعاده كند، وضوء گرفته است در حالى كه واجد الماء بوده است. گذشتيم اين را.
مسأله 8: «لا يجب إعادة الصلوات التي صلاها بالتيمم الصحيح بعد زوال العذرلا في الوقت و لا في خارجه مطلقا نعم الأحوط استحبابا إعادتها في موارد أحدها من تعمد الجنابة مع كونه خائفا من استعمال الماء فإنه يتيمم و يصلي لكن الأحوط إعادتها بعد زوال العذر و لو في خارج الوقت. الثاني من تيمم لصلاة الجمعة عند خوف فوتها لأجل الزحام و منعه. الثالث من ترك طلب الماء عمدا إلى آخر الوقت و تيمم و صلى ثمَّ تبين وجود الماء في محل الطلب. الرابع من أراق الماء الموجود عنده مع العلم أو الظن بعدم وجوده بعد ذلك و كذا لو كان على طهارة فأجنب مع العلم أو الظن بعدم وجود الماء. الخامس من أخر الصلاة متعمدا إلى أن ضاق وقته فتيمم لأجل الضيق».[3]
بعد ايشان شروع مىكند صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف به مسأله ديگر، و آن مسأله ديگر اين است كه انسان صلاتى را كه با تيمم صحيح خواند، تقييد مىكند در عبارت عروه، صلاتى را كه با تيمم مشروع خوانده است آن صلاة مجزى است، بعد الوقت اعاده نمىخواهد و اگر قبل الوقت واجد الماء شد اعاده نمىخواهد كما تقدم تيمم اگر تيمم صحيح بشود، بعد مىفرمايد بر اين كه الاّ اين كه در بعضى موارد اعاده كردن صلاة بعد از طهارت مائيه آن صلاتى را كه خوانده است، اعاده كردن او يا قضا كردن او در چند مورد مستحب است، شروع مىكند به آن مستحبات ذكر كردن، مىدانيد از ضروريات است كه انسان هر مكلّفى در شبانه روز بيشتر از پنج نماز مكلّف نيست، آنى كه بر بالغين و عاقلين واجب است ذكراً او انثى حراً او عبداً پنج صلوات است كه صلوات خمس مىگويند. اينها در تمکن از استعمال ماء با وضوء واجب است. در آيه مباركه فرموده است: «اذا قمتم الی الصّلاة فاغسلوا وجوهكم» در آخر فرموده است «و ان كنتم مرضی او على سفرٍ او لا مستم من النساء» تا مىفرمايد: «فلم تجدوا ماءً فتيمموا صعيداً طيّبا»، يعنى آن صلاتى را كه واجد الماء متمكن بود، يعنى متمكن از استعمال ماء به قرينه مرضی مكلف بود با وضوء و غسل اتيان بكند، فاقد الماء يعنى غير متمكن از استعمال الماء، مكلّف است او را با تيمم اتيان بكند. خداوند متعال صلاة بالتّيمم را يكى از صلوات خمس را داده است نسبت به آن كسى كه غير متمكن من استعمال الماء است، خود اين كافى است در اجزا، هيچ روايتى هم نداشته باشيم، هيچ دليلى هم نداشته باشيم، براى اين كه اگر اين صلاة مجزى نباشد با تيمم صحيح خوانده است صلاتش واجب بوده است، صلاة واجب را با تيمم خوانده است، و مفروض اين است كه او صحيح است، اگر مكلّف بشود به قضا، معنايش اين است كه در شبانه روز بيشتر از پنج نماز را مكلّف نيست، صلاة ديگرى فوت شده است از او قضا مىكند، قضا موضوع فوت است، يا اعاده واجب بشود، در شبانه روز شش نماز به اين واجب مىشود، اين خلاف ضرورت است.
بدان جهت اين قرينه عامّه است اگر در مواردى امرى وارد شد به اعاده صلاة، كه با تيمم خوانده است، او بايد به يكى از دو محل حمل بشود، يا حمل بشود به تيمم در آن محل صحيح نبوده است، صلاتش محكوم به بطلان بود يا بايد حمل بشود كه اعاده مستحب است، از وجوب رفع يد بشود، روى اين قرينه عامّهاى كه ذكر كردهاند، روى على هذا الاساس علاوه بر اين قرينه عامّه نسبت به اين كه صلاتى را كه ايشان خواند، با تيمم اين قضا ندارد، روايات متعددهاى دلالت مىكند بر اين معنا.
يكى از آنها صحيحه حلبى است، روايت اولى[4] است در باب چهاردهم:
«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ» سند صدوق به عبيد الله ابن على الحلبى سند صحيحى است، در مشيخه فقيه فرموده است، از آن صحيحههاى عالى است، آن جا دارد: «أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ إِذَا أَجْنَبَ- وَ لَمْ يَجِدِ الْمَاءَ» آب پيدا نكرد. «قَالَ يَتَيَمَّمُ بِالصَّعِيدِ- فَإِذَا وَجَدَ الْمَاءَ فَلْيَغْتَسِلْ وَ لَا يُعِيدُ الصَّلَاةَ» صلاة را اعاده نكند، اين اعاده معناى لغوى است، هم نفى قضا را مىكند، هم نفى اعاده اصطلاحى را مىكند و مفروض اين است كه يتيمم بالصعيد تيمم مشروع كرده است، وظيفهاش تيمم بود، او ديگر اعاده ندارد، روايت ديگرى در ما نحن فيه صحيحه زراره است كه خوانديم كه المسافر يطلب الماء در آخرش مىفرمايد فاذا خاف ان يفوته الوقت فليتيمم و يصلّى فى آخر الوقت فاذا وجد الماء فلا اعاده عليه، قضا ندارد، به آن بيانى كه عرض كردم.
باز دلالت مىكند بر اين صحيحه حلبى اذا لم يجد الرّجل روايت 4 [5]است:
وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِذَا لَمْ يَجِدِ الرَّجُلُ طَهُوراً.طهور پيدا نكرد يعنى طهور اختيارى «وَ كَانَ جُنُباً- فَلْيَتَمَسَّحْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لْيُصَلِّ- فَإِذَا وَجَدَ مَاءً فَلْيَغْتَسِلْ وَ قَدْ أَجْزَأَتْهُ صَلَاتُهُ الَّتِي صَلَّى» آن صلاتى را كه خوانده است مجزى مىشود.
روايات متعدد است يکی از آنها صحيحه عبد الله ابن سنان روايت 7[6] است: «إِذَا لَمْ يَجِدِ الرَّجُلُ طَهُوراً وَ كَانَ جُنُباً- فَلْيَمْسَحْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لْيُصَلِّ- فَإِذَا وَجَدَ مَاءً فَلْيَغْتَسِلْ وَ قَدْ أَجْزَأَتْهُ صَلَاتُهُ الَّتِي صَلَّى» ، اين نسبت به قضا محلّ كلام نيست، و كذا بالنّسبة الى اعاده، اعاده فى الوقت، به تيمم صحيح خوانده است، آن تيمم صحيح مانده است، اعاده ندارد.
توضيحش را انشاء الله فردا عرض مىكنم.
[1] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص501.
[2] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص502.
[3] سيد محمد کاظم يزدی، العروة الوثقى، (بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ2، ت1409ق)، ج1، ص502.
[4] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص366.
[5] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص367.
[6] شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة،(قم، موسسة آل البيت(ع)، چ1، ت1409ق)، ج3، ص368.