مسأله 8: «لا يجب إعادة الصلوات التي صلاها بالتيمم الصحيح بعد زوال العذرلا في الوقت و لا في خارجه مطلقا نعم الأحوط استحبابا إعادتها في موارد أحدها من تعمد الجنابة مع كونه خائفا من استعمال الماء فإنه يتيمم و يصلي لكن الأحوط إعادتها بعد زوال العذر و لو في خارج الوقت. الثاني من تيمم لصلاة الجمعة عند خوف فوتها لأجل الزحام و منعه. الثالث من ترك طلب الماء عمدا إلى آخر الوقت و تيمم و صلى ثمَّ تبين وجود الماء في محل الطلب. الرابع من أراق الماء الموجود عنده مع العلم أو الظن بعدم وجوده بعد ذلك و كذا لو كان على طهارة فأجنب مع العلم أو الظن بعدم وجود الماء. الخامس من أخر الصلاة متعمدا إلى أن ضاق وقته فتيمم لأجل الضيق».[1]
کلام در این فتوای صاحب عروه بود که جماعتی از اصحاب ما ذكر كردهاند كه اگر فرض كنيد شخصى در روز جمعه نتوانست از ازدحام خارج بشود و وضوء بگيرد، صلاتش را با تيمم مىخواند و مستحب است بعد از اين كه خارج شد، آن صلاة را وضوء بگيرد و اعاده كند، عرض كرديم بر اين كه دليل بر اين فتوا اين روايت سكونى و سماعه است، اين را مىدانيد آنى كه ما از اخبار استفاده كردهايم صلاة جمعه را با مخالفين اگر شخصى بخواند در مقام تقيه واجب است، و تقيه مداراتى بشود مستحب است، ولكن مجزى نيست، بايد صلاة ظهر را بعد خودش اتيان كند، ولو صلاة جمعه را با آنها با وضوء يا اگر جنب بود غسل كرده باشد، حيث كه آنى كه از روايات استفاده كردهايم، صورت الجماعة متعلّق وجوب يا متعلّق تقيه استحبابى است در موارد مدارات، و مقتضاى ادلّهاى كه ما لا يجوز الصلاة خلفهم و انّهم بمنزلة الجدر و اگر نماز خواندى با آنها قرائتت را خودت بخوان، ولو به مثل حديث النّفس كه نتوانستند انسان، ديد مىفهمند، مىشنوند، به مثل حديث نفس خودت قرائت را بخوان، از آنها استفاده كرديم كه اين صورت الجماعة است. روى اين اساس اگر صلاة جمعه را بخواند، چون كه جماعت شرط صحّت صلاة الجمعه است، صلاة الجمعه مثل صلاة الجماعت نيست كه هم صلاة فرادا است و هم زايد بر او است كه با هم مىخوانند.
بدان جهت در صلاة جماعت ملتزم هستيم اگر صلاة جماعت خيال مىكرد بر اين كه صحيح است، خواند، و بعد معلوم شد صلاة جماعت باطل است، در آن صورت گفتيم نه صلاتش مجزى است، اعاده نمىخواهد. چون كه صلاة فرادا را خوانده و يك حمد و سوره ترك كرده است. آن هم عن عذرٍ بوده است. خيال مىكرد صلاد جماعت صحيح است. لا تعاد الصّلاة مىگويد اعاده نكن. چون كه از اركان نيست اين حمد و سوره، ولكن به خلاف صلاة الجماعة، در صلاة جماعه جماعت شرط صحّت صلاة الجمعه است. بدان جهت كسى صلاة جمعه را با آنها خواند در مواردى واجب مىشود تكليفاً تقيه اگر تقيه واجب است، يا مستحب مىشود، ولكن اجزائش دليلى ندارد، بدان جهت در ما نحن فيه در اين روايت سكونى «عن رجلٍ يكون فى وسط الزّحام يوم الجمعة» گفتهاند كه اين دلالت نمىكند كه صلاة، صلاة جمعه بود. يوم الجمعه ذكر كردهاند، چون كه بعضىها گفتهاند اين صلاة جمعه است. بدان جهت بايد اعاده كند. آن فايدهاى ندارد آن صلاة جمعهاى كه خوانده است، ولكن بعضى ديگر از اصحاب فرمودهاند كه در اين روايت عن الرّجل يكون فى وسط الزّحام يوم جمعه او يوم العرفه كه معنايش عبارت از اين نيست كه صلاة جمعه خوانده مىشود. بدان جهت گفتهاند اين صلاة، صلاة جماعت است. وقتى كه صلاة جماعت شد، خب انسان نمىتواند وضوء بگيرد، ازدحام نمىگذارد بيايد بيرون، آن عذر نمىشود در مشروعيّت طهارت ترابيه، مثل اين كه فرض بفرماييد كه آب پشت بام است، نردبان نيست برويم پشت بام يا در پشت بام قفل است، ولكن كليدش را بعد از يك ساعت ديگر مىآورند، نمىشود الان تيمم بكند و نماز بخواند. اين هم كه مىداند كه كليد را مىآورند، هيچ كس از اصحاب ملتزم نشده است، اين جا هم همين جور است، مىداند كه صلاة جماعت تمام شد، مىتواند وضوء بگيرد، ازدحام وقتى كه مردم مىروند اين هم مىرود بيرون، وضوء مىگيرد، على القاعده اين صلاتش باطل است. بعضىها فرمودهاند بر اين كه آن اعاده واجب است كه بايد اعاده كند. چون كه صلاتش با طهارت مائيه بايد بشود، متمكّن از صلاة است به طهارت مائيه، بايد اعاده كند، ولكن چرا امام فرمود كه تيمم بكن و با آنها نماز بخوان، يعنى نماز جماعت بخوان، چرا گفت؟ به جهت اين كه فضيلت اول الوقت را درك كند، با آن نماز اصل نماز را هم كه بعد مىآورد.
اين فرمايش به نظر قاصر فاتر ما خيلى دور است، چرا؟ براى اين كه وقت فضيلت را كه انسان درك مىكند، صلاة فى اول الوقت اگر اتيان بشود صلاة فريضه، آن درك فضيلت اول وقت است، انسان وقتى كه ظهر شد، اول نمازهاى آيات در گردنش قضا است، آنها را مىخواند، وقت فضيلت ظهر تمام شد، صلاة ظهر را بخواند، اين وقت فضيلت اول وقت را درك نكرده است، آن صلاة فريضة الوقت را انسان در اول وقت بياورد، افضل الافراد است. درك فضيلت اول وقت را كرده است. اين فرمايش اين بزرگوار معنايش اين است كه صلاة الفريضة صلاة دومى است، بايد اتيان كند با وضوء، اين را كه اول وقت اتيان مىكند، به جهت درك فضيلة الوقت است، اين كه درك فضيلة الوقت نشد، يك صلاتى كه باطل است در اول وقت اتيان كرده است. اين صلاة كه درك فضيلت اول وقت نمىشود. درك فضيلت وقت به آن وقت مىشود كه آن صلاة فريضة الوقت را اتيان كند و اين صلاة فريضة الوقت نيست، اگر ايشان بفرمايد شارع اين جا تعبّد كرده است، نه از اين روايت اين در نمىآيد كه به واسطه اول وقت فضيلت است، ظاهر روايت اين است كه آن صلاتى را كه اتيان مىكند. اگر آن صلاة صلاتى بوده باشد كه از ساير جهات تمام است، از ناحيه تيمم هم تمام مىشود، اين جا تيمم مشروع است. آن وقت اعاده صلاة بعدى چه مىشود؟ مىشود مستحبى، چون كه بيشتر از پنج نماز واجب نيست. اگر اين روايت را به قرينه آنى كه ديروز گفتم صلاة، صلاة عامّه است و صلاة عامّه نمىشود با آنها مخالفت كرد، حتّى امام(ع) امر به تيمم كرد كه آنها نفهمند، حتى خود سائل نفهمد كه اين صلاة، صلاة باطل است، خيال بكند صلاة صحيح است، اگر اين جور بوده باشد، اين حكم، حكم تقيهاى است و حكم تقيهاى اعاده واجب مىشود.اگر صلاة اول صحيح است، دومى مستحب مىشود، اگر اولى صلاة باطلى است دومى واجب مىشود، اولى هم باطل مىشود، درك فضيلت اول الوقت اين جا احتمالش نيست. چون كه درك فضيلت الوقت اين است كه همان صلاة فريضه را در اول وقت اتيان كند. شما كه مىفرماييد صلاة فريضه صلاة دومى است كه بايد با وضوء اتيان كند، پس اين چه جور درك فضيلت وقت مىشود؟ يك صلاتى آورده است باطل در اول وقت، آن كه درك فضيلت الوقت نمىشود، بدان جهت در ما نحن فيه آنى كه به نظر قاصر ما است اعاده لازم است. چرا؟ چون كه در روايت قرينه است كه اين امر به تيمم و صلاة معهم به رعايت تقيه است، نه اين كه مورد حقيقتاً مورد تيمم است، و الاّ اگر مورد، مورد تيمم بود و صلاة با آنها ولو قرائت فاتحه را هم بخواند صلاة نيست اين، چون كه متمكن از اعاده است، اگر اين متمكن از صلاة حقيقى بود و تيمم هم تيمم صحيحى بود. امر به اعاده نمىفرمود و امر به اعاده را حمل به استحباب كردن، خلاف ظاهر است، ظاهرش اين است كه بايد اعاده كند و قهراً صلاة اولى صلاة تقيه مىشود. گذشتيم اين را.
سؤال ... ؟ حمل بر وجوب مىكنيم ديگر، اعاده بعد از اين كه از آنها منصرف شدى آمدى پيش اهلت، مىگويد بر اين كه قال يتيمم و يصلّى معهم و يعيد انصرف، وقتى كه از پيش آنها خارج شدى، منصرف شدى، اعاده بكن، اين امر به اعاده ظاهرش لزوم است، اگر آن صلاة اولى صحيح بود، اين امر وجوبى نمىشد، چون كه در آن صلاة اولى مورد تقيه است به آن بيانى كه ديروز گفتم، ديگر نمىشود از ظهور و يعيد اذا انصرف رفع يد كنيم، اگر آن صلاة، صلاة صحيح بود رفع يد مىكرديم، چون كه بيشتر از پنج نماز واجب نيست، چون كه صلاة اولى در او قرينه تقيه است كما بينّا حمل مىشود به وجوب.
بعد صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف مىفرمايد يكى از مواردى كه صلاة مستحب است اعاده كردن، صلاتى كه با تيمم مىخواند، آن كسى است كه مثلاً وظيفهاش طلب كردن آب بود، بايد فحص كند از آب، وقتى كه وظيفهاش بود فحص نكرد تا اين كه آخر وقت شد، ديگر جاى مجالى براى فحص كردن ندارد. وقتى كه مجالى براى فحص كردن ندارد، نمازش را با تيمم خواند. ثمّ انكشف كه اگر اين مؤمن خدا فحص مىكرد آب را پيدا مىكرد، آب بود، ولكن فحص نكرده است. الثّالث من ترك طلب الماء عمداً متعمداً طلب ماء نكرده است، الى آخر الوقت و تيمم يعنى تيمم فى آخر الوقت و صلّى ثمّ تبيّن وجود الماء فى محلّ الطّلب، تبين که در محلّ طلب آب بوده است. دو تا فرض است: يكى اين كه طلب نكرد، گفت بابا من حوصله گشتن را ندارم كه آب هست يا نيست، انشاء الله آب نيست، نمازش را خواند در آن حال، نمازش را خواند در سعه وقت، نمازش را خواند، بعد از اين كه شب شد معلوم شد كه نه در محلّى كه اگر طلب مىكرد آب بود، همان وقتى كه طلب را ترك كرد و فحص نكرد، در محل آب بود، اگر طلب مىكرد آب را پيدا مىكرد و نماز را با وضوء مىخواند يا با غسل مىخواند. اين صلاتش باطل است. چرا؟ چون كه در آن روايات، طلب الماء كه المسافر يطلب الماء طلب واجب نفسى نيست. مثل واجب نفسی بودن نماز خواندن، يا روزه گرفتن. بلکه طلب يكى از واجبات شريعت است،ولی اين ارشاد بر اين است كه اگر آبى بوده باشد در وقت، كه فحص بكنى به او مىرسى، صلاتت مشروط به طهارت مائيه است. يعنى در آن وقت صلاة مع الطهارة ترابيه بخوانى باطل است. خب وقتى كه اين شخص نماز خواند كه انشاء الله آب نيست و نمازش را در سعه وقت خواند، شب معلوم شد كه بابا آن وقتى كه نماز مىخواند آب را مىگشت آب پيدا مىكرد و در آن روز نماز را با طهارت مىخواند، آن صلاتى كه خوانده است باطل است. يطلب معنايش اين است كه وضوء شرط است يا غسل شرط است، با تيمم نمىشود خواند. كلام صاحب عروه اين نيست، صاحب عروه كه بگويد اعاده مستحب است اين را نمىگويد، اين را متنش را خواندم تا ملتفت بشويد.
كلام صاحب عروه در جايى است كه در سعه وقت نماز نخوانده است، طلب هم نكرده است، گفته است حال ندارم، منتظر شده است، منتظر شده است، وقت ضیق شده است، ضیق شده است، به نحوى كه ديگر طلب بكند صلاة به قضا مىرود، فوت مىشود وقتش، در آخر وقت تيمم كرده است، و صلاة را خوانده است، بعد منكشف شده است كه اگر طلب مىكرد، آب را جستجو مىكرد آن وقتى كه خودش را به تنبلى زد، آن وقت اگر فحص مىكرد آب را پيدا مىكرد، اين كشف اين جورى است. «من ترك طلب الماء عمداً الى آخر الوقت و تيمم و صلّى» در آخر الوقت «ثمّ تبيّن وجود الماء فى محلّ الطّلب» كه مىگشت در اين صورت است كه اعاده مستحب است. چرا؟ چون كه سابقاً گفتيم الصّلاة لا تسقط بحالٍ، اين كه عصيان كرده است صلاة فحص نكرده است، صلاة مع الطهارة مائيه را ترك كرده است. يا مثل كسى كه آب هست، مىتواند حمام توى خانه خودش است، جنب است، مىتواند برود غسل كند، اما به تأخير انداخت تا پنج دقيقه به غروب شمس مانده است كه الان برود به حمام بيايد شب شده است، يا ده دقيقه به غروب شمس مانده است، وظيفهاش چيست؟ وظيفهاش تيمم است، بايد تيمم بكند و نمازش را بخواند، چرا؟ چون كه ولو خلاف شرع كرده است، تفویت قدرت كرده است، چون كه هميشه گفتيم ظاهر امر اضطرارى اين است كه تفویت قدرت از اختيارى جايز نيست، اگر ناچار شدى اين جور است. متفاهم عرفى اين است كه انسان نبايد خودش را ناچار كند، اين معاقب است بر اين كه خودش را ناچار كرده است، ولكن مكلّف است به صلاة اضطرارى، صلاة اضطرارىاش صحيح است. وقتى كه صحيح شد، مكلّف در شبانه روز بيشتر از پنج نماز مكلّف نيست. بدان جهت در ما نحن فيه اعادهاش را بايد حمل به استحباب بكند كه اگر امرى به اعاده بوده باشد، آن امر را حمل بر استحباب بكنيم و ظاهراً ما امرى را هم پيدا نكرديم كه در روايتى وارد شده باشد كه امر به نماز بكند، ما پيدا نكرديم، ولكن رجاءً اعاده كردند كه شايد مستحب است، آن عيبى ندارد، و ما گفتيم كه اعاده بايد رجائى بوده باشد، و امّا فتوا به اينكه اعاده مستحب است، نه در ما نحن فيه روايت اين جورى نداريم، مثل اين است كه گفتيم «من ادرك من الوقت ركعتاً كمن ادرك کلها»، شخصى مىگويد كه خب هنوز من ادرك ركعتاً آن وقت نماز مىخوانيم، وقت داشت، خودش پا نشد، گفتم پا شو بابا وقت تمام مىشود، پا نشد، پا نشد تا يك ركعت ماند، تا يك ركعت از وقت نماز مانده بايد نماز را بخواند ادائاً، بايد بخواند، نمازش هم صحيح است، ولكن خلاف شرع كرده است. چرا؟ چون كه من ادرك ركعتاً از اوامر اضطراريه است، مأمور به اضطرارى است، وقت، وقت اضطرارى است، قد ذكرنا اين قاعده را كه انشاء الله يادتان مىماند، در هر جايى امر به اضطرارى بشود، ظاهر و متفاهم عرفى اين است كه انسان نمىتواند تفويت قدرت بكند، از آن اختيارى، اين در صورتى است كه از دست برود اين را بايد اتيان كند، ولكن اختيارى را نمىشود از دست داد، به خلاف جايى كه شيئى عد واجب شد مثل اطعام ستّين مسكيناً او او صيام شهرين متتابعين، آن جا نه انسان مىتواند از يكى كه قادر بود خودش را عاجز بكند آن يكى را بياورد، عدل است همينها در كتاب شارع، دوش به دوش هستند، ولكن امر اضطرارى در طول اختيارى است. بدان جهت در ما نحن فيه فعلش هم صحيح مىشود، ولكن معاقب مىشود، اين جا كه مستحق عقوبت شد، نماز را در آخر وقت با تيمم خواند، يا آن شخص نماز را يك ركعت مانده به آخر وقت خواند، نماز ساقط مىشود، چون كه بيشتر از پنج نماز واجب نيست در شبانه روز، ولكن اعاده مستحب است، احتياج به دليل دارد، اگر خطابى بود، مىگفتيم مثل آن شخصى كه در ليله واحده غسل نكرد و تيمم كرد، امام فرمود اعاد الصّلاة، وقتى كه به امر رسيد اعاده مىكند، آن جا ملتزم مىشويم و آن جا هم گفتيم آن روايت مختصّ به تعمّد نيست كه خودش عمداً جنب بكند تا عقوبت استفاده بشود كه، آن روايت مختص به عقوبت نيست كسى كه عمداً خودش را جنب كرده است تا كسى استفاده كند از او كه شارع امر به اعاده را عقوبت قرار داده است در موارد تفريط، اين جا هم يكى از آن موارد است، طلب نكرده است، تفريط كرده است، عقوبتش اعاده صلاة است، خب عقوبت هم با استحباب جور در نمىآيد، عقوبت با وجوب جور مىآيد.
اين نه آن روايت در متعمّد وارد است كه عقوبت استفاده بشود، نه هم استحباب با عقوبت جور مىآيد كه بگوييم كه خب آن عقوبت آن جا هست، اين جا هم هست، بدان جهت در ما نحن فيه كسى اعاده كند بايد به قصد رجا اعاده كند كه شايد مستحب است.
بعد ايشان مورد رابع را مىگويد، اين كبرايى كه گفتم اين مسائل واضح شد، شخصى عند دخول الوقت آب داشت، مىتوانست جنب بود غسل كند، يا محدث بالاصغر بود مىتوانست وضوء بگيرد، آب را ريخت عمداً و متعمداً، با علم بر اين كه آب ديگرى نيست غسل كند در وقت صلاة، يا با ظنّ بر اين صاحب عروه ظن مىگويد، صاحب عروه مىفرمايد با ظنّ بر اين كه آب ديگر نيست اين را ريخت، بعد اين شخص صلاتش را با تيمم خواند، چون كه عوض غسل تيمم كرد يا عوض وضوء تيمم كرد، چون كه آب ديگرى نيست، مستحب است اعاده كند. مىبينيد اين هم از موارد عقوبت است، چون وقتى كه آب داشت، مىدانست مأمور به اختيارى را اتيان بكند، مأمور به اختيارى را نكرده استمستحب است اعاده كردن. الكلام الكلام، يا موقع دخول وقت متطهر از حدثين بود، آب نداشت، ولكن وضوء داشت، قبلاً وضوء گرفته بود و نگه داشته بود، بعد از دخول وقت مىتوانست نماز را بخواند با وضوء، هيچ حرجى، چيزى هم برايش نبود، عمداً وضويش را باطل كرد و مىدانست بر اين كه آب پيدا نمىشود، يا ظن داشت كه آب تا آخر پيدا نمىشود، اين را هم لاحق به عقوبت مىكند صاحب عروه ، مىفرمايد اين جا هم اعاده مستحب است، قد ظهر ما ذكرنا.
ولكن يك چيز ديگرى اين جا مىخواهم خدمت شما بگويم، اين معروف است در كلمات علما. مىگويند در واجبات موسّعه انسان اگر ظن داشته باشد ديگر متمكن نخواهد شد، بايد آن واجب موسّع را اتيان كند، مثل اين كه گفتيم قضاء الصّلوات واجب موسّع هستند، فورى نيستند، كسى كه ظن دارد كه يك سال ديگر تأخير بيندازد، سال بعد ديگر نمىتواند، ظن دارد كه نمىتواند قضا بكند، چون كه معلوم است از حالاتش كه آخر عمرش است، مىگويند ظن الموت تعبير مىكنند از ظن به عدم تمكن در اين موارد بايد اتيان بكند، ما در اين موارد ظن را از خصوصيت انداختهايم، گفتيم ظن نمىخواهد، احتمال عدم تمكن كافى است، انسان احتمال بدهد، احتمال، احتمال عقلايى، نه احتمالى كه اطمينان بر خلافش است، آن احتمال ارزشى ندارد، آن مواردى كه احتمال مىدهد كه ديگر نتواند اين تكليف را امتثال بكند احتمالاً و عقلايياً، تكليف را بايد امتثال بكند، اين اثراتى مترتّب است، مثل جوانى كه فرض كنيد بعد از ظهر رسيده است، وقت صلاة ظهر و عصر داخل شده است، مىگويد كه خب بخوابم، بعد پا مىشوم، قضا مىكنم، احتمال هم مىدهد كه همه ديدهاند، نوعاً ديدهاند، ربّما جوان مىخوابد و شب بيدار مىشود، جوان است ديگر، خصوصاً خواب قبلاً نكرده باشد، در سفر و اينها بوده باشد، نمىتواند اين را، بايد صلاة را اتيان كند، بعد بخوابد. چرا؟ ظن لازم نيست، لازم نيست ظن داشته باشد به عدم تمكن، چرا؟ چون كه مقتضاى قاعده اشتغال است، وقتى كه ظهر داخل شد، متمكن از صلاة ظهر و عصر است كه صرف الوجودش را مع الشرائط اتيان بكند، تكليف منجّز مىشود، علم به تكليف دارد، وقتى كه اين جور شد، احتمال مىدهد كه اين تكليف منجّز مخالفت بشود به واسطه خوابيدن.
بدان جهت نمىتواند بخوابد، بايد قضا اتيان كند و بعد بخوابد، اين در اين مواردى كه هست اين جور مقتضاى قاعده اشتغال و احتمال الضّرر مبادرت است، اين كه بعضىها فرمودهاند سيره عقلا و متشرّعه بر خلاف اين است، مىخوابند مىگويند انشاء الله پا مىشويم، گفتيم اينها موارد اطمينان و وثوق است، اين جاها مسلّم است، و امّا در مواردى كه خسته است، احتمال مىدهد كه نتواند صلاة را اتيان كند، ما در متشرّع متديّن اين را سراغ نداريم، متسامح فى الدّين باشد كه يك روز نماز قضا رفته است عيبى ندارد، يك روز چيزى نيست، از آنها مىشود اين جور تسامح، چون كه يك وقت از اصل نماز خواندن تسامح مىكند، مىگويد بعد قضائش را مىكنم، امّا آنهايى كه مبالات به دين دارند، بر ما ثابت نشده است كه كشف كنيم از اين سيره متشرّعه كه اين سيره متشرّعه در زمان ائمه هم بود، ائمه اين سيره را ديدهاند و ردعى نكردهاند، معلوم مىشود كه آن قاعده اشتغال عقلى ترخيص در خلافش ثابت شده است، نه اين جور چيزى نيست، بدان جهت در ما نحن فيه حكم همين است.
بعد ايشان مىفرمايد باز مورد آخر كه مورد عقوبتى است، شخصى نمازش را در اول وقت نخواند، آب دارد، آن جا حمامش است، گفتيم حمام در خانهاش است، گرم هم هست، خودش اين غسل را نكرد، يا وضوء را نگرفت عمداً و متعمداً تا پنج دقيقه از وقت صلاة باقى ماند، چهارمى اين بود كه من اراق الماء الموجود عنده مع العذر او الظّن بعدم وجوده بعد ذلك و كذا او كان على طهارة وضوء داشت، فاجنب مع العلم او الظّن بعدم وجود الماء، الخامس من اخّر الصّلاة متعمداً كه واجد الماء بود، من اخّر الصّلاة متعمداً الى ان ضاق وقته فتيمم، اين هم ظاهراً اين عروه اينها اشتباه است. الى ان ضاق وقتها بايد بشود، نه وقته، چون كه صلاة مؤنّث است، من اخّر الصّلاة متعمداً الى ان ضاق وقته يعنى وقتها در اين صورت فتمم الاجر الضیق به جهت ضیق الوقت تيمم كرد، او را بايد قضا كند، اين هم از موارد عقوبت است. اگر از يك روايتى استفاده مىكرديم كه تقصير در طلب يا تقصير در تأخير در صلاة موجب جزا است، جزائش هم استحبابى است، ملتزم مىشديم خلاف حكم عقل نيست، ولكن دليل اين جورى پيدا نكرديم كه اين معنا ملتزم بشويم.
مسأله 9: «إذا تيمم لغاية من الغايات كان بحكم الطاهر ما دام باقيا لم ينتقض و بقي عذره فله أن يأتي بجميع ما يشترط فيه الطهارة إلا إذا كان المسوغ للتيمم مختصا بتلك الغاية كالتيمم لضيق الوقت فقد مر أنه لا يجوز له مس كتابة القرآن و لا قراءة العزائم و لا الدخول في المساجد و كالتيمم لصلاة الميت أو للنوم مع وجود الماء».[2]
بعد رسيديم به مسأله معروفهاى كه سابقاً گفتيم، اشاره كرديم كه انشاء الله مىآيد، ايشان اين جور مىفرمايد، مىفرمايد وقتى كه مكلّف به جهت غايتى تيمم كرد، غايت يعنى چيزى كه مشروط به طهارت است، و طهارت مائيه بر او نمىتواند تحصيل كند، براى اتيان او تيمم كرد، مىفرمايد آن تيمم وقتى كه موجود شد، آن تيمم مىماند، مادامى كه نقض نشده است، يعنى مادامى كه به حدث نقض نشده است، و مادامى كه عذر موجود است، عذر اگر عدم الماء است، عدم الماء موجود است، عذر اگر مرض است، مرض موجود است، تيمم نقض نشده است به حدث و آن عذر هم در شخص مكلّف موجود است، مىگويد پس وقتى كه آن شخص طهارتش موجود است، هر چيزى كه مشروط به طهارت بوده باشد، مىتواند در آن وقت اتيان بكند. مثلاً شخص مريضى بود، جنب بود، مريض بود، بايد تيمم بكند، آب ضرر دارد، اول وقت براى صلاة تيمم كرد، صلاتش را هم در خانه خواند، بعد ديد كه در مسجد صداى روضه مىآيد، گفت من كه عاشق اهل بيتم بروم به اين روزه گوش كنم، خودش هم جنب است، تيمم كرده است، الان هم مرضش باقى است، عيبى ندارد، بيايد به مسجد بنشيند ديگر، چون كه عذر باقى است، طهارتش هم نقض نشده است، عذرش باقى است، عيبى ندارد. يك استثنايى مىزند: مع بقاء العذر و عدم انتقاض التّيمم؛ هر مشروط بالطّهارة را مىتواند اتيان بكند «إلا إذا كان المسوغ للتيمم مختصا بتلك الغاية» اگر عذرى كه مسوغ تيمم است، مختص به آن غايتى باشد كه بر او تيمم گرفته است ديگر نمىتواند غايت ديگر اتيان كند.
چند تا مثال مىگويم، يكى از آن مثالها اين است كه غسل نكرد و وضوء نگرفت تا آخر وقت شد، كلام غسل بكند، فوت مىشود صلاة، مىفرمايد اگر لعجز ضیق الوقت تيمم كرد، نمىتواند، غير از اين صلاة چيز ديگرى كه مشروط به طهارت است اتيان كند. حتّى اين شخص بخواهد و نمازش را برود مسجد بخواند، چون كه بيرون مسجد ايستاده است، تيمم كرد، يك قدم بگذارد توى مسجد وارد مىشود، نمىتواند، بايد در همان بيرون بخواند. وقتى كه سبب مسوغ مختصّ به آن غايت شد، وقتى كه تيمم كرد، غايات ديگر حلال نمىشوند. بعضى از اصحاب ما بلكه بعضى از آن علما قدس الله اسرارهم كه حاشيه در عروه داشتند، آنها گفتهاند در حال صلاة مىتواند اتيان كند ساير غايت را، ساير مشروط بالطّهارة را، مثلاً وقتى كه نماز مىخواند قرآن را كسى باز كرد، اين دست مىزند به كتابت قرآن، آخر جنب يا محدث بالاصغر نمىتواند دست بزند مع الحدث به كتابت قرآن، گفتهاند عيبى ندارد،چون كه در حال صلاة طهارت دارد، بلكه اينها مىگويند كه وقتى كه نماز را شروع كرد در آن تكبيرة الاحرام را بيرون مسجد گفت به مسجد مىتواند داخل بشود، چون كه در حال صلاة طهارت دارد، يك قدم بردارد وارد مسجد مىشود، حال، حال طهارت است، اين حرف را آنها فرمودهاند، صاحب عروه هم اين جور فرموده است، در اين مسأله مهمه دو جهت بحث است، ما فعلاً جهت اولى را كه مرحوم صاحب عروه متعرّض او شده است در اين مسأله او را بحث مىكنيم، و آن اين است كه ساير غايات را مىشود اتيان كرد يا نمىشود؟ مىشود اتيان كرد، چون كه متطهر است، عذرش باقى است، تيمم طهارت او است، الان هم طهارت دارد، اين كه استثنا مىزند كه الاّ ان يكون سبق و مسبق اين فتواى صاحب عروه صحيح است در اين جهت. چرا؟ چون كه اگر يادتان بوده باشد، گفتيم ممكن است شخصى از يك جهت متمكن از وضوء بشود، از طرف ديگر نشود، به اضافتنا شىء آخر، اين اضافتنا شىء جنب متمكن از غسل بشود، به اضافتنا شىء اخر نشود، هر شيئى كه بالنسبة اليه غير متمكن است آنها جايز مىشوند.
و امّا نسبت به آنى كه متمكن است نه نسبت به او حدثش واقعى است، امر اعتبارى است، امر اعتبارى تابع اعتبار شارع است، مىگوييم خب اين شخص در آخر وقت كه وظيفهاش تيمم است، خودش هم جنب است، اگر نماز نخواند، غسل كرد، گفت من غسل مىكنم كه چيزى كه هست جنابتم رفع بشود، غسل كرد به اين كه من غسل مىكنم كه جنابتم رفع بشود، يا غسل مىكنم بر اين كه دستم را به قرآن بزنم، غسلش چه جور است؟ صحيح است يا واقعى است؟ مىگوييم صحيح است ديگر. چرا؟ آنهايى كه مىگويند باطل است درست نيست، صحيح است غسلش. چرا؟ چون كه در اصول زحمت كشيديم گفتيم كه امر به شىء نهى از ضدّ خاص نمىكند، ولو اين امر دارد كه در آن وقت صلاتش را با تيمم اتيان كند، ولكن اين امر نهى از ضدّ خاصش نيست، غسل كردن ضد خاص است، او حرام نمىشود، او واجب است، بدان جهت گفتيم در باب ترتّب كه يك ماه، دو ماه زحمت كشیديم گفتيم بلكه شارع به ضد امر ترتبى مىتواند بكند كه اگر عصيان كردى آن صلاة مع التيمم را عصيان كردى وضوء بگير يا غسل كن، مىتواند امر بكند، روى اين اساس پس نسبت به غسل در آن حال متمكن است، مىتواند نمازش را قطع كند، مىتواند يعنى عقلاً، ولو واجب نيست، چيزى حرام است قطع كردن، ولكن اگر قطع كرد، غسلش را اتيان كرد غسلش صحيح است، امر ترتّبى دارد، بدان جهت در آن حال اگر غسل كند غسلش كه حرام نيست، قدرت تكوينى دارد، قدرت شرعى هم دارد، چون كه شارع غسل را حرام نكرده است، صلاة مع التّيمم را واجب كرده است يا اصول، همين مواردش هم اين جا است ديگر، بدان جهت در ما نحن فيه آن كسى كه در حال صلاة الله اكبر گفته است او متمكن از غسل است، دخولش در مسجد حرام است، ولكن متمكن از صلاة فى الوقت نيست، عدم تمكنش نسبت به او است، نسبت به او طهارت است، مىتواند صلاة را اتيان كند، امّا ساير امور كه بر همه آنها متمكن است و فرض اين است آنها را نمىتواند بكند. اين مطلب دنباله دارد، نرسيد به آخرش، انشاء الله بعد.