مسأله 9: «إذا تيمم لغاية من الغايات كان بحكم الطاهر ما دام باقيا لم ينتقض و بقي عذره فله أن يأتي بجميع ما يشترط فيه الطهارة إلا إذا كان المسوغ للتيمم مختصا بتلك الغاية كالتيمم لضيق الوقت فقد مر أنه لا يجوز له مس كتابة القرآن و لا قراءة العزائم و لا الدخول في المساجد و كالتيمم لصلاة الميت أو للنوم مع وجود الماء».[1]
فرمود صاحب عروه اگر مكلّف براى غايتى از غاياتى كه مشروط به طهارت است براى آن غايت تيمم كرد، و تيممش تيمم مشروع بود. ساير غاياتى كه مشروط به طهارت است، آنها را هم مىتواند اتيان كند. كما بيّنا به شرط اين كه نسبت به آن ساير غايات هم فاقد الماء بوده باشد و متمكّن از طهارت مائيه نباشد، اين جهت اولى بود. عرض كردم در مسأله جهت ثانيهاى هست. و آن جهت ثانيه اين است گفته شده است آن احكامى كه مترتّب شده است در خطابات شرعيه به عناوين خاصّه مثل اين كه لا يجوز للجنب قرائة سور العزائم، لا يجوز للجنب و الحائض قرائة سور العزائم و لا يجوز للجنب و الحائض المكث فى المساجد، لا يجوز للجنب و الحائض المرور من المسجدين نظير اين احكام كه مترتب شده است در عناوين خاصّه، گفته شده است كسى كه تيممى كند به غايتى كه مشروط به طهارت است، ارتكاب اين احكام كه در حال تيمم جايز بوده باشد براى شخص قرائت سور عزائم كه غايتى را كه تيمم كرده بود، آن غايت را اتيان كرد، چون كه عذرش باقى است مىخواهد سور عزائم را بخواند، چون كه عذرش باقى است، مىخواهد داخل مسجد بشود، مرور از مسجدين بكند.
گفته شده است كه در اين مناقشه است، چون كه با عنوان تيمم، عنوان حائض و عنوان جنابت مرتفع نمىشود. رافع اين جنابت و رافع حيض بعد النقاء غسل است. اين را سابقاً عرض كرديم اولاً خود جنابت بعينها عنوان حدث است. يعنى اين جنابت خودش حدث است و وقتى كه شخص تيمم مىكند اين حدث كه رفع مىشود يعنى جنابتش رفع مىشود. غاية الامر فرق ما بين تيمم و غسل اين است، ارتفاع حدث بالاغتسال بعد الجنابة ارتفاعش مطلق است، ولكن در تيمم مادام على الحدث و مادام على النجس ماءً است. چون كه حدث امر اعتبارى است و شارع امر اعتبارى را مىتواند اعتبار كند مستمراً و موقّتاً اين اشكالى ندارد. بعد از اين كه آن واجد الماء شد اين ارتفاع جنابت امدش تمام مىشود كه شارع اعتبار كرده بود، جنابت پيدا مىكند به آن انزال اولى به دخول اولى، چون كه ارتفاع جنابتش موقّت بود، گفتيم خود اين جنابت را شارع حدث اعتبار كرده است. اگر از اين مطلب اغماض كرديم، گفتيم نه حدث زائد بر جنابت است. اين عنوان حدث زائد بر جنابت است. يعنى حدث امرى است از قبيل حكم بر آن انزال منى و هكذا دخول به مقدار حشفه اين حدث حكم آن جنابت است كه شارع كانّ دو چيز را اعتبار كرده است. يكى جنابت را كه اين دخول و انزال جنابت است و اين جنابت حدث است. دو چيز را اعتبار كرده است. امروز يك پلّه پايين آمديم، گفتيم اين جور است، اين احكامى كه مترتّب شده است بر جنب و حائض اين احكام ظاهرش اين است كه جنب بما هو محدثٌ يعنى در حقيقت اين احكام مال حدث است، نه مال جنابتى كه اعتبار كرده است. چرا؟ دليلش چيست؟ دليلش اين است كه زن ايام حيضش تمام شد، نقاء حاصل شد، وقتى كه حيضش تمام شد، هنوز غسل حيض نكرده است، خودش هم متمكن از غسل است، مىتواند مكث فى المساجد بكند؟ هيچ كسى نگفته است جايز است، حيض تمام شده است، نقاء حاصل شده است، ولكن نمىتواند قبل از غسل داخل بشود. معلوم مىشود كه حكم عدم الجواز مكث فى المساجد يا حرمت مرور المسجدين اينها مال حدث است كه ظاهرش اين است. مثلاً مادامى كه غسل نكرده است نمىتواند قرائت عزائم بكند، اين مال حدث است نه که مال خود حيض باشد، حيض تمام شده است. روى اين اساس اگر اين احكام مال حدث هم بوده باشد، خب تيمم وقتى كه شخص معذور از طهارت با ماء شد، التراب احد الطّهورين است. طهور يكى طهارت مائيه، غسل و وضوء است، ديگرى تيمم است. اين به منزله او است. «انّ الله جعل التّراب او الارض طهوراً كما جعل الماء طهوراً»، اين مادام است، مادامى كه فاقد الماء است و حدث صادر نشده است، حدثش مرتفع است.
بله، اگر كسى بگويد جنب به تيمم كردن، نه جنابتش مرتفع مىشود، نه حدثش مرتفع مىشود، تيمم فقط مبيح للصّلاة است. يعنى كانّ آنى كه شارع امر كرده است به تيمم تخصيص در دليل لا صلاة الاّ بطهورٍ است، نه در حال تيمم ولو حدث دارد، نماز را بايد بخواند، نظير آنى كه بعضىها در مستحاضه گفتهاند. گفتهاند زنى كه مستمر بالدّم است، هى دم استحاضه مىبيند، استحاضه حدث است، ولكن وقتى كه اعمالش را اتيان كرد، معذور است با آن حدث نماز بخواند، بلكه مكلّف است با او بخواند، چه جورى كه او تخصيص است در لا صلاة الاّ بطهورٍ، اين هم كانّ تخصيص است. اگر كسى اين را بگويد، اين حرف، حرف درستى نيست. اگر اين جور بوده باشد، حرف درستى نيست. چون كه خب فرض بفرماييد كه هم جنب است و هم محدث، «الجنب لا يقرأ سور العزائم»، «الجنب لا يدخل فى المسجد» يا «لا يمرّ بالمسجدين». جنب است ديگر، دليل هم كه ندارد تيمم بكند جنابت مرتفع مىشود، يا حدث مرتفع مىشود. بلكه هر دو تا باقى است. ولكن در اين جا هم ما يك كلامى داريم و آن كلام اين است كه اصل مبنا ضعيف است. چون كه شارع فرمود: «اذا تيمم فقد فعل احد الطّهورين»، يكى از طهارتين كه طهارت مائيه است موجود شده است. «انّ الله جعل التّراب طهوراً كما جعل الماء طهوراً»، اگر از اينها هم غمض عين بكنيم، مىگوييم نگاه كنيد به سيره خارجيه، از زمان رسول الله (ص) جنبهايى بوده است كه آنها مجروح بودهاند، قرح داشتهاند، اينها نمىتوانستند غسل بكنند، با وجود اين به مساجد مىآمدند، در يك روايتى رسول الله بفرمايد هر كس تيمم دارد نيايد به مسجد، صاحب قروح و جروحى كه غسل نكرده است و تيمم كرده است نيايد به مسجد، اين از آن زمان هست، الى يومنا هذا است، نه رسول الله فرموده است، نه ائمه بيان كردهاند، اين معلوم مىشود اگر تيمم مبيح هم بوده باشد، مبيح لكلّ مشروطٍ بالطّهارة است. لكلّ آن حدثى كه محكوم است صاحبش به آن حكم، آن حكم برداشته مىشود ولو تخصيصاً.
بدان جهت اين معنا براى ما صاف است و هيچ شبههاى ندارد كه اگر متيمم لغايتى از محدث چه اصغر، چه اكبر براى غايت مشروعى تيمم كرد، چون كه از ماء معذور است و از طهارت مائيه عذر دارد هر غايتى را كه مشروط بالطهارة است فى صحّته او فى كماله او را مىتواند اتيان بكند در صورتى كه نسبت به آن غايت هم فاقد الماء باشد، و امّا نسبت به او فاقد الماء نيست مثل اينكه در اثناء وقت مىداند آب پيدا مىشود يا ردايى دارد قبل خروج الوقت آب پيدا مىشود و آب پيدا شد، بله نسبت به آن صلاتى كه اين جور است نمىتواند با تيمم قبلى اتيان كند، و قد تقدّم الكلام فى ذلك.
مسأله 10: «جميع غايات الوضوء و الغسل غايات للتيمم أيضافيجب لما يجب لأجله الوضوء أو الغسل و يندب لما يندب له أحدهما فيصح بدلا عن الأغسال المندوبة و الوضوءات المستحبة حتى وضوء الحائض و الوضوء التجديدي مع وجود شرط صحته من فقد الماء و نحوه نعم لا يكون بدلا عن الوضوء التهيئي كما مر كما أن كونه بدلا عن الوضوء للكون على الطهارة محل إشكال نعم إتيانهبرجاء المطلوبية لا مانع منه لكن يشكل الاكتفاء به لما يشترط فيه الطهارة أو يستحب إتيانه مع الطهارة».[2]
بعد صاحب عروه قدس الله نفسه الشّريف در مسأله عاشره اين جور مىفرمايد، مىفرمايد بر اين كه هر غايتى كه وضوء گرفتن به آن غايت مشروع است و هر غايتى كه غسل كردن به آن غايت مشروع است. اعم از اين كه وضوء گرفتن به آن غايت مشروعيتش به نحو وجوب است مثل صلاة و طواف كسى كه محدث بالاصغر است بايد در طواف وضوء داشته باشد، شرط صحت است، يا شرط در كمال او است، مثل اين كه كسى كه قرائت قرآن مىكند مستحب است با وضوء بوده باشد كما ذكرنا. هر غايتى كه وضوء گرفتن به او مشروع است، چه وضوء شرط صحّت او باشد، چه وضوء شرط كمال او بوده باشد، و هر غايتى كه غسل كردن بر او مشروع است، اعم از اين كه غسل كردن به آن غايت واجب بوده باشد مثل اغسال واجبهاى كه غسل جنب جنابت است يا غسل مسح ميت است كه مىخواهد نماز بخواند، بايد غسلش را بكند، و الاّ غسل جنابت يا غسل مسح نكند، صلاة محكوم به بطلان است. يا غايتى كه غسل كردن برايش مستحب است، مثل فرض بفرماييد بر اين كه انسان غسل مىكند مسح ميت كرده است كه داخل مسجد بشود، كسى كه غسل مسح ميت به گردنش است مىتواند داخل مسجد بشود، جنب نيست، حدث حيض ندارد، ولكن استحباب دارد دخول در مسجد مع الطّهارة، كمالش اين است كه غسل ميت را بكند. هر غايتى كه براى او غسل كردن مستحب است مثل غسل جمعه كه براى جمعه غسل كردن مستحب است. مثل غسل ليالى القدر كه براى ليالى القدر ولو انسان متطهّر من الحدثين است، وضوء دارد، جنب هم نيست، ليله قدر قبل الغروب رسيد كه آفتاب دارد غروب مىكند، غسل ليله قدر را بكند، هر غسل و هر غايتى كه مشروع است، مىتواند هم تيمم را عند معذور بودن از استعمال ماء به آن غايت تيمم بكند. ايشان اين كلام را مىگويد. مىدانيد فرق ما بين اين مسأله و مسأله متقدّمه چيست؟ در مسأله متقدمه اين بود كه انسان اگر به غايت مشروعهاى تيمم كرد، ساير غايات مشروعه را كه مشروط به طهارت است مىتواند اتيان كند اگر نسبت به اينها هم فاقد الماء بشود. كلام در اين مسأله دهمى در صغريات است كه كدام غايات مشروع است كه انسان به يكى از آنها تيمم بكند. اين را صاحب عروه در ضابطه كلّى بيان كرده است. گفت آن غاياتى كه غايات مشروعه لوضوء هستند، همان غايات عند عدم تمكّن من الوضوء غايات تيمم بدل از وضوء هستند، و آن غاياتى كه غايات غسل هستند عند التّمكّن چه به نحو الاستحباب، چه به نحو الشّرط، در ما نحن فيه هم تيمم به آن غايات جاى غسل را مىنشيند، در جايى كه متمكّن از آب نشود، دو مورد را استثنا مىكند كه در دو مورد تيمم جاى وضوء يا غسل را مثلاً نمىگيرد، در دو مورد جاى وضوء نمىنشيند، يكى وضوء تهيئی بود، كه انسان هنوز ظهر نشده است، كم مىماند به ظهر، واجب نشده است هنوز صلاة ظهر و عصر، وضوء مىگيرد مهيّا بشود به خواندن نماز كه معمول اين است كه قبل از ظهر مسلمين و متشرّعين در حوض مسجد قبل از اين كه هنوز اذان بشود، ظهر داخل بشود، وضوء مىگيرند با آن آبى كه قطراتش آتش جهنّم را خاموش مىكند، با آن قطرات وارد مسجد مىشود، اين كسى معذور است، قبل از ظهر آمده است در اين سنگهاى اين مسجد، يا تراب مسجد ظهر نشده است، مىگويد تيمم مىكند تهیأً للصّلاة، فرموده است اين مشروع نيست كما تقدّم سابقاً.
مىفرمايد بر اين كه با اين تيمم نمىتواند نماز بخواند، اين تيمم، تيمم مشروع نيست، يكى اين را استثنا مىكند به نحو الفتوی. يك مورد را هم استثنا مىكند به عنوان احتياط، اگر يادتان بوده باشد، در غايات وضوء گذشت كه انسان فرض بفرماييد الان نه وقت صلاة الصّبح است، نه وقت صلاة عصرين است، وضوء مىگيرد كه پاك بشود، كون على الطّهارة پاك بوده باشد، فرمود عيبى ندارد انسان وضوء بگيرد للكون على الطّهارة، مىگويد اگر معذور از آب شد از استعمال آب شد، در اين حال تيمم بگيرد للكون على الطّهارة، محلّ اشكال است. رجائا عيبى ندارد، مثل آن سابق نيست، رجائا عيبى ندارد. ولكن بخواهد با اين نماز بياورد، با اين تيممى كه للكون على الطّهارة گرفته است يا غايت ديگرى را بياورد كه مشروط است آن غايت به طهارت در صحّتش يا در كمالش نه اين مجزى نيست، يعنى رجائى است اين كون على الطّهاره طهارت رجائى است، در آن غايات بايد طهارت محرز بشود، طهارت شرط آنها است در صحّتشان و در غايتشان.
عرض مىكنم بر اين كه در ما نحن فيه دو جهت بحث است، يك جهت بحث در استثنايى كه ايشان كرده است، اين دو جهت را سابقاً اشاره كرديم و الان هم مىگوييم اين دو جهت را، نه آن استثنا به نظر قاصر ما تمام است، به نحو الفتوی. نه آنى كه استثنا به عنوان اشكال كرده است، به عنوان احتياط كرده است او تمام است، و سرّ فى ذلك گفتيم تيمم و وضوء و غسل كه اينها شرط هستند در اعمال يا در صحّت آن اعمال شرط هستند مثل صلاة، طواف واجب كه طهارت شرط در صحّت آنها است، يا طهارت شرط كمال در آنها است، مثل قرائت قرآن، دخول در مساجد، و امثال اينها، گفتيم شرط بايد به عنوان عبادت بوده باشد. اين در بحث اصول چه جور شد در اين طهارات ثلاث كه وجوبشان غيرى است. اينها عبادت شدهاند. آن جا مفصّلاً بحث كرديم، ما ديگر وارد آن رشته نمىشويم. اين قدر كه بايد آنها به عنوان عبادت بشود، عبادت هم كما ذكر فى بحث التّوصّلى و تعبّدى اين نيست كه محرّك انسان به اتيان آن عمل امر شارع بوده باشد. قصد قربت منحصر به اين نيست. اين قصد قربت است، اگر محرّك انسان به عمل امر خداوند به آن عمل باشد چه امر وجوبى، چه طلب استحبابى، قصد قربت محقق مىشود، ولكن قصد قربت منحصر به اينها نيست، عمل بايد به حساب خداوند بشود. بدان جهت آن كسانى كه روزه مىگيرند نوعشان اين است كه اگر روزه نگيريم آتش جهنّم است بر ما، فراراً از نار الجحيم نمازش را اتيان مىكند، خود اين معنا تقرّب الى الله است، به حساب خدا است، چون كه از خدا مىترسد، خوف خدائى داعى شده است، والاّ امر بنفسه قطع نظر از اين جهات محرّك نيست، خب چه فرقى دارد در امر به صلاة فريضه و صلاة نافله، صلاة نافله را اكثر مردم اتيان نمىكنند، نماز شب را. چرا؟ چون كه مىگويد آتش نيست او را، خدا كريم است. من جهنّم نروم، يك خانه كوچكى بدهند كافى است بر من. اين مىبينيد كه داعويت امر در آن صلاة فريضه خوف من النّار است.
سؤال ...؟ امر كشف كرده است كه محبوب شارع است و خودش هم امرش امر وجودى است، ملاك ملزم دارد، امرش وجوبى است، و خداوند هم فرموده است: «ما سلککم فی السقر قالوا لم نكن من المصلین». اين بدان جهت بر اين كه نمازش را اتيان مىكند. مىگويد دلم راحت شد، نمازم را اتيان كردم، بگذار راحت بخوابم. اين در صلاة مستحبى اين را نمىگويد، اين داعويت امر اينها بحثهاى اصولى است، اشاره مىكنم. خود داعوتيت امر ذاتى نيست، آن داعويت امر ذاتى بودنش الحق يك اوليائى است كه آنها به هيچ چيز توجّهى ندارند، آنها عاشق هستند، از معشوق حرفى شنيدهاند كه خودشان را با دل و جان ذوب مىكنند در محبّت اين يک مقامی است که برای هرکس ميسر نمی شود.گذشت اين معنا را.
بدان جهت در ما نحن فيه اين عبادات اين كه مىآوريم من وضوء مىگيرم براى اين كه نماز بخوانم، اين مصحّح قصد قربت است. كسى كه وضوء مىگيرد كه با او نماز بخواند اين مصحّح قصد قربت است. بدان جهت گفتيم انسان وقتى كه قبل الوقت وضوء مىگيرد، لازم نيست كه نزديك بشود وقت نماز، در بحث وضوء گفتيم، نه شخصى است كه دير از او حدث صادر مىشود، اول وقت وضوء مىگيرد كه بلكه انشاء الله اين وضوء باقى ماند و نماز خواندم، اين قصد قربت محقق شده است، روى اين اساس اين حرف در تيمم هم مىآيد، فرقى نمىكند، در تيمم هم گفتيم وضوء مىگيرد، قصد بدليت لازم است كه بايد وضوء مىگيرم بدلاً عن الوضوء، چون كه جنب نيست، وضوء برايش مستحب است، اين بدل از وضوء بايد تيمم بكند، و امّا اين كه اين تيمم را من چرا مىكنم. اين قصد قربت مىخواهد، يكى هم اين كه بماند انشاء الله نماز بخوانم، چون كه در وقت نماز هم مجروح است، اين چهل روز طول مىكشد تا اين جراحات خوب بشود و آب ضرر نداشته باشد ولو در ساير بدن آب ضررى به اين جراحت نداشته باشد، گفتيم اين قصد قربت است، آن وقت مىماند بر اين كه تيمم قصد قربتش اگر مشروع بشود، و شارع امر استحبابى داشته باشد، قصد قربتش اين جور مىشود، از كجا كه اين تيمم مشروع است قبل الوقت؟ مىگوييم ان الله يحب المتطهرين، امام(ع) در آن روايات اين جور فرمود كسى كه جنب است يا مثلاً حدث ديگر دارد مجروح است، لا بأس به ان يتيمم و لا يغتسل، آن كسى كه غسلش اگر مىتوانست واجب است، جنب است، لا بأس بر اين كه لا يغتسل مثل اين صحيحهاى كه مىخوانم براى شما.
صحيحه بزنطى در باب 5 روايت 7 [3]است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى» محمدین يکی ابن الحسين الخطّاب است و ديگری محمد ابن عيسى ابن عبيد است، دو تايى، بلكه سه تايى و موسى ابن عمر ابن يزيد است. «وَ مُوسَى بْنِ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ جَمِيعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الرِّضَا ع فِي الرَّجُلِ تُصِيبُهُ الْجَنَابَةُ وَ بِهِ قُرُوحٌ أَوْ جُرُوحٌ- أَوْ يَكُونُ يَخَافُ عَلَى نَفْسِهِ الْبَرْدَ- فَقَالَ لَا يَغْتَسِلُ يَتَيَمَّمُ». ضررى ندارد، تيمم كند، غسل واجب نيست، نمىتواند، اين لا بأس در مقام توهّم حظر است. توهّم وجوب است كه بايد غسل كند، نه، لا بأس ان لا يغتسل، تيمم بكند، امام نفرمود كه وقت داخل شده است، نشده است، قبل الوقت است. آن جايى كه غسل مىتوانست بكند، غسل به به تهیأ اتيان مىكند كه با آن غسل جنابت بعد از دو ساعت نماز بخواند، آن قصد قربت است، اين هم قصد قربت است، فرقى ندارد. «انّ الله يحبّ المتطهرين» تيمم را هم مىگيرد و لذا التزمنا تيمم از فاقد الماء استحباب نفسى دارد، خودش طهارت است. «انّ الله يحبّ المتطهرين»، چرا طهارت است؟ چون كه «انّ الله جعل التّراب ما طهوراً كما جعل الماء طهوراً»، آن وقتى كه طهور بود، همان جا تيمم، عند عدم تمكن طهور است، هر وقتى كه مطهّر موجود شد، انسان مىتواند تيمم بكند، بدان جهت تيمم كرد للكون على الطّهارة، آمد به مسجد، عيبى ندارد، روضه است در مسجد، گوش كند، خود تيمم طهارت است، انّ الله يحبّ المتطهرين، اگر معذور است، نمىتواند غسل كند مثل مريض و مثل آن كسى كه ذات القروح و الجروح است و وظيفهاش تيمم است، او هم انّ الله از او حب دارد، بدان جهت نه اين استثنايى كه وضوء تهيأئى را استثنا كرده است ما نفهميديم، مگر اين كه ايشان ملتزم بشود كه تيمم استحباب نفسى ندارد، فقط وجوبش، وجوب غيرى است، در اين اشكال مىكند، جزم نمىكند، بدان جهت در ما نحن فيه به اين مطلب دومى هم مىآييم كه هم استحباب نفسى دارد كه گفتيم، هم وضوء تهيأئى عيبى ندارد.
ايشان در كلامش كه از اين طرف به تيمم تضييق انداخته است. از يك طرف ديگر توسعه انداخته است، دقت كنيد، مطلب مهمى است، مىدانيد ما يك اغسال مستحبهاى داريم كه شخصى متطهّر من الحدثين است، نه حدث اكبر دارد، نه حدث اصغر دارد، غسل براى او مستحب است، مثل غسل ليالى القدر، مثل غسل يوم الجمعه، روز جمعه هم وضوء دارد و هم جنب نيست، متطهّر من الحدثين است، وقتى كه طلوع فجر شد، مستحب است غسل جمعه كردن تا الى زوال الشّمس، تا ظهر يا الى غروب الشّمس على كلامٍ قد تقدّم، اين شخص اين غسل را اتيان مىكند، اين غسل طهارت نيست، چون كه خودش متطهر است، محدث نيست، هكذا فرض كنيد كه بعضى جاها است وضوء طهارت نيست، مثل اين كه وضوء دارد، دوباره تجديد مىكند وضويش را، الوضوء على الوضوء نورٌ، خب طهارت نيست اين وضوء دومى تا مطهّر است خودش، ولكن استحباب دارد، يا زن حايض ايام دم حايض است ديگر، يعنى حدث دارد و حدثش به غسل مرتفع مىشود بعد النقاء حدث مرتفع نمىشود، ولكن مستحب است وضوء بگيرد در اوقات صلاة رو به قبله بنشيند و ذكر بگويد، اين وضويش طهارت نيست، ايشان مىفرمايد اگر وضوء طهر نباشد، اگر وضوء مستحب بوده باشد، ولو طهارت نباشد اگر غسل مستحب بشود، ولو طهارت نباشد، تيمم بدل از وضوء مشروع است، تيمم بدل از آن وضوء و تيمم بدل از آن غسل مشروع است، اين را توسعه مىدهد كه ولو وضوء طهارت نباشد ولكن مستحب است، الان متمكن نيست تيمم كند، ولو غسل طهارت نيست، ولكن مستحب است الان متمكن نيست از او تيمم بكند، اين را توسعه مىدهد.
خب كلام در اين است كه اين توسعه دليلش چيست؟ ما آنى كه از ادلّه فهميدهايم عزيزان من مراجعه به آيه شريفه بكنيد، مراجعه به روايات بكنيد، آنى كه ما از ادلّه فهميدهايم، تيمم طهارت است، حدث را برمىدارد، حدث مرتفع مىشود، ارتفاعاً موقّتياً، آنى كه از ادلّه نفهميديم اين است، خب وضوء تجديدى كه رافع حدث نيست تا تيمم هم رافع آن حدث بشود، وضوء حائض كه رافع حدث نيست تا تيمم هم رافع آن حدث بشود. غسل جمعه كه رافع حدث نيست از شخص متطهر كه تيمم هم رافع حدث بشود، دليلى بر مشروعيّت تيمم در اينها نداريم، نگوييد غسل جمعه ربّما رافع حدث مىشود. چرا؟ مثل اين كه شخصى محدث بالاصغر است، رفت حمّام، بعد از طلوع الفجر غسل جمعه را كرد، مىگوييم كه كلّ غسلى كه مشروع است و استحباب دارد، مغنى از وضوء است، با آن غسل مىتواند نماز بخواند، اين جور گذشت ديگر، مسألهاش هم باز مىآيد فردا انشاء الله، اين را كه گفتيم، پس در اين موارد غسل مستحبى رافع حدث شد، رافع حدث اصغر شد، پس وقتى كه اين جور شد غسل مستحبى هم در ليالى القدر اگر محدث بالاصغر بود، غسل ليلة القدر را كرد مىتواند نماز بخواند، اىّ وضوء انقی من الغسل كما سیأتی، وضوء نمىخواهد، نگوييد پس وقتى كه غسلها رافع حدث شدند، يعنى مغنی از وضوء شدند يعنى رافع حدث شدند، خب تيمم هم در اين مورد مشروع مىشود، تيمم بعد از حدث اصغر بدلاً عن الغسل جمعه مشروع مىشود، بدلاً ان غسل ليلة القدر مشروع مىشود، چون كه اين غسلش رافع حدث است، اين تيمم هم رافع حدث بايد بشود، آن نكته دقيقه ظريفهاى كه خدمت شما مىخواستم بگويم همين است، نه تيمم به درد نمىخورد، چرا؟ چون كه تيمم آن وقتى رافع حدث است كه متمكّن از استعمال ماء نباشد ديگر، و الاّ متمكّن بشود، حدث ندارد، در اين اغسال مستحبه كه مغنی از وضوء است، مكلّف متمكن از طهارت مائيه للصّلاة است، غسل نكند، وضوء بگيرد، غسل هم متمكن از غسل نيست، بدنش مجروح است، ساير بدنش، ولكن فرض بفرماييد كه متمكن از وضوء است، وضوء كه مىتواند بگيرد، اين كسى كه متمكن از غسل نيست، ولكن متمكن از وضوء است، اين متمكن از طهارت مائيه است، چون كه متمكن از طهارت مائيه است چون كه وضوء بگيرد و نماز بخواند، نمازش صحيح است، غسلش واجب نيست، چون كه در اين موارد متمكن از طهارت مائيه است طهارت مائيهاش غسل تنها نيست، غسل طهارت مائيه اين شخص كه ليله قدر را درك كرده است، طهارت مائيه صلاة مغربش اين با وضوء است و اين با غسل مستحبى، و مكلّف از غسل كه متمكن نيست، از وضوء كه متمكن است، نوبت به تيمم نمىرسد، تيمم در صورتى طهارت است كه فاقد الماء بوده باشد.
تأمّل كنيد اين نكته باريك را فردا هم اعاده مىكنم انشاء الله.