مسأله 19: «إذا كان وجدان الماء في أثناء الصلاة بعد الحكم الشرعي بالركوع كما لو كان في السجود و شك في أنه ركع أم لا حيث إنه محكوم بأنه ركع فهل هو كالوجدان بعد الركوع الوجداني أم لا إشكال فالاحتياط بالإتمام و الإعادة لا يترك».[1]
قد تقدم الكلام در اين كه مكلف كه متيمم داخل شده بود به صلاة به تيممى كه به احراز خودش وظيفه شرعىاش بود و بعد الركوع آب پيدا شد و متمكن از وضوء يا غسل شد تيممى كه سابقا كرده بود او نسبت به اين صلاة طهارت حساب مىشود، و اين صلاة را اگر بعد از وجدان الماء بالتيمم تمام كرد مجزى است. صلاة مع الطهارة است. البته اين حكم تعبدى بود. مقتضى القاعده تدارك اين صلاة بود در سعه وقت و قطع صلاة بود. چونكه باطل شده است به وجدان الماء، ولكن تعبد گفت تيمم طهارت است براى اين صلاة، تارةً وجدان الماء بعد الركوع وجدانى مىشود، اين تقدم فيه الكلام، و اخرى وجدان الماء بعد الركوع التعبدى مىشود، ركوع را وجدانا احراز نكرده است ولكن به تعبد احراز كرده است. مثل اينكه شخصى خودش را در آن سجده اولى يا سجده ثانيه در ركعت اولى ديد، و شك كرد آيا من قبل از اين سجده يا قبل از اين سجدتين ركوع كرده بودم يا ركوع نكرده بودم، در حالى كه سجده مىكند آب آمده است، واجد ماء شده است، ولكن شك مىكند كه من ركوع كرده بودم و سجده يا سجدتينم بعد از ركوع بود؟! كه نمازم صحيح بشود و هكذا در آن جايى كه سجدتين را كرده است نمازش صحيح بشود، يا در آنجايى كه يك سجده كرده است، من ركوع كردهام كه سجده را تمام بكنم و دومىاش را اتيان بكنم، يا سجده اولى است ركوع نكردهام كه بايد برگردم ركوع كنم.
در اين مورد قاعده تجاوز محكّم است. چونكه اذا فرغت من شىء و دخلته فى غيره فشكکت فيه فشكك ليس بشىء، اين داخل سجود شده است كه ركوع محلش قبل از سجود است، و سجود محلش بعد الركوع است. از محل ركوع گذشته است و به محل سجود رسيده است و شك مىكند كه ركوع كردهام يا نه؟ شارع مىگويد بر اينكه ركوع كردهاى و آب هم كه در حال سجده پيدا شده است، آب بعد الركوع پيدا شده است، آيا در اين صورت هم مكلف اين صلاتش را كه آب پيدا كرده است در اثناء بعد الركوع تعمدى اين ركوع تعبدى مثل ركوع وجدانى است، چه جورى كه بعد الركوع وجدانى بعد الدخول فى الركوع آب پيدا كند تيممش طهارت است اين تيمم هم به اين صلاتى كه هست، صلاة طهارت حساب مىشود و بايد اين نماز را تمام بكند، با اين تيممى كه كرده است، يا اين تيمم، اين ركوع تعبدى مثل آن ركوع وجدانى نمىشود.
اين را مىدانيد قاعده تجاوز تعبد به حصول جزء است در آن محلش، حتى در بعضى رواياتش تصریح دارد امام عليه السلام «بلى قد ركع من شكّ فى الركوع و قد سجد»، امام عليه السلام تعبد مىكند به تحقق ركوع، بعضىها گفتهاند اين تعبد به لحاظ صحّت اجزاء آتيه است. يعنى اجزاء آتيه را كه مىآورد آنها صحيح است. خوب وقتيكه به لحاظ صحّت اجزاء آتيه شد، اين صحّت اجزاء آتيه مترتب مىشود و در ما نحن فيه ما نمىخواهيم اين صحّت اجزاء آتيه مترتب بشود، مىخواهيم اثر وجدان الماء بعد الدخول فى الركوع آن اثر مترتب بشود كه تيمم سابقىاش طهارت بشود بر اين صلاتش، ما اثر آخر را مىخواهيم، نه صحت اجزاء آتيه را، در ما نحن فيه مىخواهيم آن تيممى كه قبلا كرده است او طهارت حساب بشود به اين صلاة، وقتى كه طهارت شد به اين صلاة قهرا صلاة را تمام كرد مجزى مىشود، صلاة مع الطهاره مىشود و به عبارت ديگر اينجا شك در طهارت است، شك در طهارت است كه شخصى طهارت دارد به آن تيمم سابق در اين صلاة يا نه؟ مىخواهيم بگوييم كه نه، اين طهارت را دارد، اين طهارت داشتن در ادله مترتب بود كه وجد الماء بعد ما دخل فى الركوع، بعد از اينكه داخل در ركوع شد آب پيدا بكند يتم الصلاتش را، ما مىخواهيم بگوييم كه شارع كه تعبد مىكند بلى قد ركع، هم در آن مواردى كه فقط شك داريم كه اجزاء آتيه را بياوريم صحيح مىشود، چونكه ركوع را آوردهايم يا نه؟ چونكه اگر ركوع را نياورده باشيم اجزاء سابقه باطل مىشود، هم اين را مىگيرد، هم ركوع كردن، دخول فى الركوع اثر ديگرى داشته باشد، اثر شرعى كه تيمم سابق حساب مىشود، نسبت به او هم تعبد است. ايشان مىفرمايد كه در عبارت عروه اگر شخص شك كرد در ركوع بعد از سجودش كه آب پيدا كرده است بعد از سجود. شك كرد آيا من ركوع كردهام يا نكردهام؟ آيا اينكه محكوم است ركوع كرده است، مثل ركوع وجدانى است كه با ركوع وجدانى تيممش طهارت حساب مىشد، با ركوع تعبدى هم تيمم سابقىاش طهارت حساب مىشود؟ يا اينكه نه، فقد تعبد در موارد ركوع، به ركوع كه تعبد مىكند فقط بالنسبه على صحة الاجزاء الثانيه است كه از غير ناحيه ركوع كردن در صحّت اجزاء سابقه لاحقه شكى نداشته باشد، اينجا شك دارد كه اصلا در ما نحن فيه طهارت ندارد، چونكه ركوع نكرده است و صلاتش، صلاة باطلى هست، چونكه ركوع نكرده است، آب كه پيدا شده است قبل الركوع است وجدانا، چونكه وجدانا احراز نكرده است، ولكن شارع تعبد مىكند، ايشان اشكال مىكند كه آن ركوع وجدانى اثرش اينجا بار مىشود يا نه؟ ولكن الظاهر اين است كه اينجا جاى اشكال نيست. چرا؟ چونكه اين كه گفت در قاعده تجاوز فقط صحّت اجزاء لاحقه را تعبد مىكند كه اين را آوردهاى، يعنى اجزاء لاحقه صحيح است، نه، تارةً تعبد از ناحيه آثار ديگر است و صحت صلاة قطعى است، مثل چه؟ مثل اين كه انسان نمازش را تمام كرد، سلام را گفت، تمام كرد، يك حرفى هم زد، منافى هم اتيان كرد، بعد از منافى اتيان كردن شك مىكند كه من تشهد در اين صلاة را در ركعت دوم فراموش كرده بودم يا سجدهاى را از ركعت اولى ركعت ثانيه يا از ركعات ديگر، سجدهاى را فراموش كرده بودم يا در هر ركعت دو تا سجده كردهام؟! بلا اشكال قاعده تجاوز جارى است، چونكه محل تشهد گذشته است و داخل در غير شده است، داخل در غير تشهد شده است، ركعت بعدى غير او است، وقت سجده گذشته است، محل سجده داخل شده است به ركعت بعدى، شك مىكند فشكك ليس بشىء، اين تعبد به صحت اجزاء لاحقه نيست، چونكه اگر قطع كرده باشد، تشهد نكرده است يا سجده نكرده است، صلاتش صحيح است، لا تعاد الصلاة من سجدة، لا تعاد الصلاة من تشهد، اين همين جور است، تشهد لا تعاد الصلاة، صلاة قطعا صحيح است، اجزاء لاحقه هم صحيح است. فقط اثر قاعده تجاوز اين است كه قضاء سجده واجب نيست، چونكه اگر يك سجده را نكرده باشد. اشتباه كرده باشد، بايد بعد از صلاة قضا كند، اين در مشهور تشهد هم همين جور است. تشهد اگر يادش برود اين در جماعتى بايد قضا بكند، خوب اثرش فقط نفى القضا است، قاعده تجاوز در اين صورتى كه جارى مىشود، صحت اجزاء لاحقه مترتب نمىشود، اين قاعده تجاوز در اين موارد كه جارى مىشود اثر آخر ثاب مىشود كه در اين صورت قضاء تشهد نيست، قضاء سجده واحده نيست، سجده سهو نيست، وقتى كه قاعده تجاوز اينجور شد اطلاق تنزيل مىگويد ركوع وجدانى چه آثارى داشت بلى قد ركع، آن ركوع وجدانى محقق شده است. تعبد به خود ركوع وجدانى است. يعنى معنايش اين است كه تمام آثار مترتب مىشود. يكى از آن آثار هم اين است كه اين تيممش كه كرده بود، آن تيممش نسبت به اين صلاة طهارت حساب مىشود. بدان جهت ايشان اشكالى كه فرموده است در متن دارد. «اذا كان وجدان الماء فى اثناء الصلاة بعد الحكم الشرعى بالركوع كما لوكان فى السجود و شك فى انه ركع ام لا حيث انه بانه ركع، فهل هو كالوجدان بعد الركوع الوجدانى ام لا»؟ اشكال، احتياط وجوبى است فتوا ندارد. فالاحتياط بالاتمام كه آن صلاة را تمام كند، ثم ذى العاده، اعاده هم لا يترك، اعاده هم ترك نشود. يعنى وضوء بگيرد دوباره بخواند آن نماز را، عرض كرديم احتياج به اين احتياط وجوبى نيست، احتياط، احتياط مستحبى است لمّش اين است كه در قاعده تجاوز تعبد به همان امر وجدانى است، آن ركوع و آن سوره يا آن تشهد يا آن فرض بفرماييد سجده وجدانا اگر در موقع خودش حاصل مىشد شارع تعبد به او مىكند كه حاصل شده است، بدان جهت سجده سهل لازم نيست، اگر فرض بفرماييد در ما نحن فيه گفتيم كه كل نقيصه سجده سهو دارد نه، اين سوره را اتيان كرده است، سجده سهو ندارد. تعبد به تحقق آن امر وجدانى است تمام آثار او بار مىشود. مثل ساير موارد تنزيلى كه الفقّاع خمر، تمام آثار خمر حتى حد الخمر، حدّ شرب الخمر در فقّاع ثابت مىشود. چونكه شارع تنزيل مىكند فقّاع را منزلة النفس الخمر كه خمر است. بدان جهت اين موارد از آن موارد تنزيل است و اين اختصاص به مورد ندارد، هر جا قاعده تجاوز مجرى پيدا بكند، تعبد به نفس آن جزئى است كه وجدانا اگر حاصل مىشد، اثرش چه بود، تعبد به خود او است، تمام آثار اين شرعيه آن جزء مترتب مىشود، صحّت اجزاء لاحقه باشد يا عدم وجوب القضاء و التدارك باشد يا عدم وجوب سجده سهو بوده باشد يا بقاء تيمم سابق بوده باشد كما ذكرنا.
مسأله 20: «الحكم بالصحة في صورة الوجدان بعد الركوع ليس منوطا بحرمة قطع الصلاةفمع جواز القطع أيضا كذلك ما لم يقطع بل يمكن أن يقال في صورة وجوب القطع أيضا إذا عصى و لم يقطع الصحة باقية بناء على الأقوى من عدم بطلان الصلاة مع وجوب القطع إذا تركه و أتم الصلاة».[2]
بعد ايشان قدس الله نفسه الشريف اين مسألهاى كه شروع مىكنم دقتى دارد. ايشان متعرض مىشود بر اينكه فرقى نيست بعد از اينكه انسان ركوع كرد در صلاة در ركعت اولى داخل بر ركوع شد، بعد الدخول فى الركوع آب پيدا كرد، آن طهارت سابقى طهارت حساب مىشود، فرقى نمىكند صلاة، صلاة نافله بوده باشد يا صلاة، صلاة فريضه بوده باشد. صلاتى بوده باشد كه قطعش حرام بوده باشد، يا صلاتى بوده باشد كه قطعش جايز بوده باشد، اينها للاطلاق است. سابقا گفتيم در آن صحيحه زراره كه فرمود بر اينكه شخصى است كه داخل شد در صلاة بتيمم، ثم در ما نحن فيه آب پيدا كرد، امام فرمود قبل الركوع باشد برمىگردد. بعد الركوع باشد مضى پيدا مىكند استفصال نفرمود نماز نافله است، فريضه است. فريضهاى است كه لا يجوز قطعها ، تمامى اينها اين است، مىفرمايد همين جور است، يك صورت باقى مانده بود، آن يك صورت را اينجا متعرض مىشوم. مىفرمايد حتى آن صلاتى كه بعد از دخول در ركوع او آب پيدا كرده است صلاتى بوده باشد كه واجب القطع است. انسان واجب است او را قطع بكند. اين واجب القطع است اين صلاة كه ركوع كرده است. بايد از اين صلاة رفع يد كند. مع ذلك اگر رفع يد نكرد صلاة را ادامه داد بعيد نيست كه بگوييم صلاتش صحيح است، صلاة واجب القطع بود نه جايز القطع، وجوب الاتمام نداشت، آنها را گفتيم، آنى كه يجوز قطعها بود، گفته شد، عدم جواز القطع گفته شد. كلام ما در صلاتى است كه اين صلاة واجب القطع است كه بايد قطع كند اين را. مع ذلك تمام كرد اين صلاة را با تيمم، مىفرمايد بعيد نيست بر اينكه صحيح بوده باشد. اين صلاة واجب القطع بشود در دو صورت مىشود، يك صورت ديگر اين است كه در اثناء صلاة واجب اهمى موجود بشود كه واجبى است كه اهم است، از صلاتى كه وقتش وسيع است، مثل اينكه فرض بفرماييد اين شخص متيمم صلاة داخل شده بود در اثناء ديد مثلا بچهاى در مسجد يك حالتى را نجاستى را موجود كرد كه هتک مسجد است. علاوه بر اين كه ازالهاش واجب است. بقائش هم هتک مسجد است. اينجا چونكه وقت صلاة وسيع است واجب است قطع كند ديگر. قطع كند بايد برود تطهير كند، اين نجس را از مسجد تطهير كند بعد فرض بفرماييد صلاتش را ادامه بدهد، در ما نحن فيه يعنى قطع كند، غسل كند. برود مسجد را تطهير كند. بعد برود صلاتش را بخواند، چونكه بقاء او وجوب ازالهاش فورى است، بقائش هتک است، در اين صورت نه، اين كار را نكرد، نمازش را تمام كرد، گفت بگذارد نمازم را تمام كنيم ببينيم چه جور مىشود؟! اين را مىگويد صحيح است. اين يك صورتش است، كه در ما نحن فيه قطع اين صلاة وجوب نفسى ندارد. قطع اين صلاة وجوب غيرى دارد در اين صورت. چونكه آنى كه واجب است ازاله است. چونكه ازاله موقوف به قطع الصلاة است، اين صلاة را قطع كند. بدان جهت مىگوييم كه اين واجب است. يعنى وجوب غيرى دارد. يك وقت اين است كه نه. وجوب قطع صلاة وجوب نفسى دارد. خودش واجب نفسى است. مثل چه؟ مثل اينكه رفته است در يك مكانى كه خرابه است. سقفش شكاف برداشته است. ديوارهايش شكاف برداشته است گفته است خوب سايه است اينجا نماز بخوانيم، انشاء الله نمىافتد اين، بعد ديد كه زلزله مىشود، واجب است كه فرار كند، ماندش القاء النفس فى التهلكه است، اين خود ماندن در اين مكان حرام است. القاء نفس فى التهلكه است. در اين صورت گفت به مردن هم مردهام، ماندم خيلى مصلحت نيست. بگذار نمازم را تمام كنم. در اين صورت تمام كرد، پس دو صورت دارد اين وجوب القطع، يك صورت آنجايى است كه وجوبش غيرى مىشود. يك صورت به جهت اينكه وجوبش، وجوب نفسى مىشود. فرمودهاند بعضىها اين فرمايش ايشان كه صحيح است در صورتى صحيح است كه وجوب القطع غيرى بشود. در جايى كه وجوب القطع غيرى شد در ما نحن فيه مىگوييم كه واجب است اين شخص ازاله مسجد بكند، ازاله مسجد نكرد، امر دارد صلاتش را تمام بكند، امر ترتبى، در ضدين. چونكه ادامه اين صلاة ضدّ با ازاله نجاست با مسجد است. امر دارد به ازاله در ما نحن فيه اين صلاتش را تمام بكند ضدّ مأمور به مىشود، امر ترتبى دارد، اگر فرض كنيد ازاله را ترك كرديم، معصيت كرديم، معصيت نكن، اگر معصيت كردى خودت را مستحق عقاب بر مخالفت آن تكليف كردى نمازت را ادامه بده، امر ترتبى دارد، در اين صورت عيبى ندارد، فتواى صاحب عروه لا بأس به.
و اما در جاهايى كه بقاء در آن مكان خودش حرام نفسى است. القاء نفس فى التهلكه است. در آن صورت نه، توجه كرديد اين صلاتى را كه انسان در اينجا مىخواند اين صلاة محكوم به فساد است، نمىتواند صحيح بشود. چرا؟ چونكه اين صلاة اين مكث در اينجا، مكث در اين محل، عين القاء النفس فى التهلكه است. اتحاد وجودى دارد، مكث كه معتبر است در صلاة كه بايد شخص مستقر بشود اين استقرار يا سجدهاى در صلاة كه ركوع صلاتى، قرائت صلاتى كه بايد مستقرا اتيان بكند خود اين عين القاء ماندن در اين مكان استقرار عين القاء نفس فى التهلكه است. چونكه همين جور است در مواردى كه مأمور به متحد بوده باشد با منهى عنه و نهى مقدم بشود كما هو الفرض كه القاء نفس فى التهلكه است او ماتى به محكوم به بطلان است، آن صحيح نمىتواند بشود و جاى امر ترتبى هم نيست، امر ترتبى در آن تركيب انضمامى است كه دو تا وجوب بشود، يكى اتيان صلاة، يكى ازاله نجاست، ترك ازاله نجاست وقتى كه حرام شد، اين چيزى كه هست اتيان بالصلاة منضم مىشود به اين ترك، مىگويد اگر اين ترك را كردى، اين صلاة را اتيان بكن، عيبى ندارد، اين جاى ترتب است، و اما در جايى كه منهى عنه عين مأمور به يا جزء يا قيد مأمور به بوده باشد منهى عنه، آنجاها ترتّب ممكن نيست چونكه شارع بگويد بر اينكه اگر خواست معصيت كردى، نماز بخوان، يعنى القاء نفس در تهلكه بكن. چونكه نماز خواندن عين القاء تهلكه است، اين نمىشود، امر به منهى عنه ممكن نيست، چه مترتبا چه غير مترتّبا، ممكن نيست، اتحاد مأمور به با منهى عنه، بدان جهت در اين دو صورتى كه هست تفصيل كانّ بايد داد، اگر تركيب انضمامى شد يعنى اتيان صلاة حرمت نداشت، قطع الصلاة وجوب نفسى نداشت، اگر اينجور بوده باشد، صلاتش صحيح است، تمامش، والاّ نه صلاة محكوم به بطلان است و محكوم به بطلان مىشود، ولكن كسى دقت بكند مىبيند كه در هر دو صورت صلاة محكوم به بطلان است. چرا؟ چونكه قاعده اوليه در اين صلاة بطلان بود، چونكه وقتى كه در اثناء آب پيدا كرد، بعد الركوع وقت هم وسيع بود اين واجد الماء مىشود نسبت به اين صلاة وجدانا، چونكه واجد الماء مىشود تيممش باطل مىشود بايد صلاة را از سر مىگرفت، قاعده اوليه اين بود، ما بواسطه نص رفع يد كرديم، بواسطه نص رفع يد كرديم كه صحيحه زراره گفت كه صلاة را نقض نكند، تمام بكند، آن تيمم طهارت است، اينجور است يا نه؟ پس اين تعبد شارع به طهارت در آن موردى است كه محصور از اتمام صلاة ندارد، يعنى اگر آب پيدا نمىشد، بايد صلاة را تمام مىكرد، اينجا است كه مىگويد آب كه پيدا شد، نه اعتنا به آن آب نكن، نمازت را تمام بكن، اين تعبد در جايى است كه آب را اگر پيدا نمىكرد، صلاة را تمام مىكرد، محذورى نداشت، اين، اين فرض را نمىگيرد، چونكه در اين فرض اگر اين شخص آب هم پيدا نمىكرد بعد الركوع بايد اين غايتى كه جمع شده است، هتک است اين را بردارد از مسجد، ولو بالتيمم بردارد، اين آب، آب پيدا كرد، اتمام آن صلاة محذور داشت، بايد صلاتش را قطع مىكرد، آب هم پيدا نمىشد بايد قطع مىكرد، مىآمد اين قاذورات را برمىداشت، اين هتک بر مسجد است يا حرم است.
پس در ما نحن فيه آن روايت صحيحه زراره كه لا ينقضها و لا يقطعها و يتمها اين صورت را تعبد نمىكند. اين صورت تحت قاعده اولى مىماند. قاعده اولى اين بود مع آب در اثناء صلاة در وقت سعه پيدا شد، صلاة باطل است، چونكه واجد الماء شد تيمم باطل مىشود او يصب ماء شد، نمازش بدون طهارت است بايد وضوء بگيرد يا غسل بكند نماز بخواند، در ما نحن فيه جاى ترتّب نيست، ترتّب در جايى است كه دو تا امر هر دو اطلاق داشته باشند، اين مىگويد ازاله نجاست بكن آن هم مىگويد نمازت را بخوان، مثل شخصى كه وضوء دارد يا غسل كرده است، وارد مىشود نمازت را بخوان، اين هم مىگويد بر اينكه ازاله نجاست بكن، اينجا است كه اهم مخالفت شد، مىگوييم امر به مهم محذورى ندارد، در ما نحن فيه مهم ما صلاة مع التيمم است، تيمم سابق بعد از وجدان ماء، اين مهم به حسب القاعده باطل بود، ما بواسطه تعبد اين را صحيح كردهايم، تعبد هم در صورتى است كه اگر آب پيدا نمىشد بايد آن صلاة را ادامه مىداد، يا مىتوانست ادامه بدهد و اما در صورتى كه آب پيدا نمىشد هم بايد اين صلاة را قطع مىكرد، قطع بكند، آنجاها تعبد به بقاء طهارت نيست.
قطع نوار
و الله سبحان هو العالم.